نچ نچ و نخستین دندان نوزاد

+0 به یه ن

وقتی نوزادی دندان در می آورد خیلی کلافه می شود. نوزادانی که قابلیت های کلامی و برقراری آنها ارتباطشان در زمان دندان درآوردن هنوز در مرحله ابتدایی است  بیشتر از بقیه کودکان کلافه می شوند. نوزادان این کلافگی را به شیوه های مختلف بروز می دهند.  روش برخی کودکان (درصد کمی از آنها) کوبیدن سرشان به زمین یا دیوار به صورت پی در پی است! چنین حرکتی گاه مادر را نگران می کند. اگر در دور وبر فرد بدجنس و عیب جویی باشد چه بسا به کودک معصوم انگی هم بزند و پشت سر صفحه بگذارد. سنتی ترها می گفتند «جن رفته توی جلدش». الانی ها که خودشان را خیلی مدرن می دانند شروع می کنند به بلغور کردن اصطلاحات روانشناسی و پزشکی. حال آن که متخصصان پزشکی و روانپزشکی برای این که چنین تشخیصی بگذارند باید صد جور آزمایش  و اسکرینینگ انجام دهند. با یک مشاهده یک نفر غیر متخصص که نمی توان روی بچه مردم تشخیص پزشکی گذاشت!

واما قضیه کوبیدن سر: گویا برخی نوزادان از کلافگی سر را به زمین می کوبند.  گویا اگر این حرکت  ریتمیک باشد به کودک آرامش می دهد. به جای نگرانی و اضطراب ، مادر یا پدر یا هر که بچه با او راحت هست باید او را از زمین بلند کند در آغوش بگیرد (دقیق تر بگویم «باسا باغرینا») و به آرامی و با ریتم به پشتش بزند و لالایی بخواند یا صدای «شششششش»  در گوشش بخواند (همان طوری که بچه را خواب می کنند). این طوری کلافگی بچه از بین می رود و به  سر حساس و نرم و لطیفش  هم با کوبیدن به زمین و دیوار آسیب وارد نمی کند. برایتان لینک این آهنگ زیبای سولماز نراقی را گذاشتم. می شه وقتی نوزاد کلافه  از دندان را در اغوش می گیریم این آهنگ را برایش پخش کنیم. آهنگ درمورد دندان در آوردن  نوزاد هست.

----------------

در نیمه اول دهه نود خورشیدی، بخشی از طبقه متوسط ایران با اشتیاق عکس و فیلم جشن ها و مراسم خانوادگی خود را در فضای مجازی پخش می کردند. برخی از افراد  منفی باف هم مرتب «نچ نچ» راه می انداختند و انتقاد می کردند که ببینید وقت و پول خود را صرف چه می کنند. البته کمتر کسی جرئت می کرد از خود آنها انتقاد کند که شما برای چی وقت خود را به جای انتقاد از اختلاس های میلیاردی صرف انتقاد از یک مهمونی خانوادگی می کنید؟! سر و ته اون جشن ها -که گاه لاکچری می نمودند- با دویست سیصد هزار تومن آن موقع جمع می شد! اما این منفی بافان چنان با حرارت انتقاد می کردند که انگار اگر آن خانواده طبقه متوسط آن جشن را نمی گرفتند مشکل فقر در ایران حل می شد!.


این گونه مراسم خانوادگی کارکرد اقتصادی هم دارد.  خیلی از طبقات فرودست جامعه با تدارک سوروسات همین گونه مراسم به درآمدی دست می یافتند. کرونا که آمد در این گونه مراسم بسته شد و آن منبع در آمد هم در سفره طبقات فرودست رخت بربست!


 نچ نچ کنندگان ادعا می کردند در خارج که مردم «عاقل ومنطقی» هستند از این مراسم الکی نمی گیرند. حال آن که در غرب نیز  مردم خود اون محل از این گونه مراسم دارند اما یک مهاجر تازه وارد را درجمع خانوادگی خود راه نمی دهند. مهاجران تازه-وارد را تنها اونهایی که کمابیش چپ می زنند و نسبت به یکی که از آن سوی آبها آمده کنجکاوی انتلکچوال دارند در جمع خود راه می دهند. یک اروپایی یا آمریکایی با زندگی متعارف طبقه متوسطی  -مانند خیلی از ما هادر ایران- ترجیح می دهد که با فامیل و دوستان مدرسه و دانشگاه خود معاشرت کند تا یک مهاجر تازه وارد. از قضا زندگی یک اروپایی یا آمریکایی متعارف (نه چپگرا) در دهه نود خورشید با زندگی یک ایرانی متعارف در داخل ایران خیلی مشابهت داشت. در اینستا می گشتید می دیدید که مشابه همان خانواده ها در غرب هم از همان گونه مجالس خانوادگی می گرفتند و همان طور برای دلخوشی کیک سفارش می دادند و اتاق را تزئین می کردند. اکثریت طبقه متوسط هم -چه در ایران چه در غرب- با همین تیپ هاست نه افراد چپگرایی که به جای مهمونی خانوادگی و سفارش کیک، با بحث انتلکچوال یا کنجکاوی در مورد یک مهاجر  از خاورمیانه، حال می کنند!

ببینید! دوستان ما (مرد ایرانی با همسر رومانیایی اش) بیش از ۳۰ سال در فنلاند زندگی کرده بودند. هر دو استاد دانشگاه بودند. ظاهرا هم با طیف خودشان در فنلاند معاشرت داشتند. آقا سالها رئیس دانشکده بود و  همسر  قبلی ا ش هم فنلاندی بود. پسرانش در فنلاند مدرسه رفته بودند و او عضو انجمن اولیا و مربیان بچه هایش بود و خیلی هم در این زمینه فعال بود.. زبان فنلاندی می دانستند. اما فرهنگ  واقعی خانواد های فنلاندی را نمی شناختند تا زمانی که آقا بازنشسته شد و در ویلای حومه هلسینکی ساکن گشت و با همسایه ها همچون یک فنلاندی -نه استاد دانشگاه خارجی شاغل در دانشگاه هلسینکی- معاشرت آغاز کرد.  بعدش چهره دیگری از فنلاندی ها را دیدند و دریافتند آن کلیشه فنلاندی «ساکت و سربه زیر و سرش-توی-کار-خودش» چه قدر با واقعیت زندگی خانواده های متعارف فنلاندی در ویلاهای اطراف هلسینکی فرق دارد. هرچه بیشتر مردم فنلاند را شناختند فهمیدند برخلاف استریوتایپ ها و کلیشه ها، مردم فنلاند هم مثل بقیه مردم دنیا هستند با همان فضولی ها و چشم-همچشمی ها و تنوع طلبی ها و تمایل به لاکچری و.... بیش از سی سال طول کشید تا آن قدر با فنلاندی ها آشنا شوند که این ها را دریابند. اون وقت برخی از  هموطنان ما -گاه حتی بدون خارج شدن از ایران- تصور خود از سبک زندگی خارجی ها را حقیقت مسلم فرض می کنند و بر همین اساس، بر هموطنان خرده می گیرند که چرا مطابق این سبک زندگی  خیالی آنها روزگار نمی گذرانند!

به بحث جشن های خانوادگی دهه نود بازگردیم.

من خودم زیاد در این گونه مراسم نمی روم و اغلب عذر می خواهم. چون وقتش را ندارم. اما پشت سرشان «نچ نچ» هم راه نمی اندازم!

از جمله مراسمی که فیلم آن پخش می شد و نچ نچ منفی بافان را درپی داشت مراسم دندونی بود.  خیال می کردند که این یک جشن من-درآوردی  نوظهور هست. حال آن که مراسم دندونی بسیار قدیمی و سنتی است. در نوشته بعدی ام در آن باره خواهم نوشت.مراسم خوبی است.  مراسم «جشن  طلاق» هم بود که باز در مورد آن خواهم نوشت. این آخری حتی نچ نچ مرا هم بر می انگیزد. البته برای نچ نچ خود دلیل دارم.

--------------------

دردهه نود خورشیدی، «جشن طلاق» هم مد شده بود. علیه این یکی من هم «نچ نچ» می کنم چون متظاهرانه است. طرف دلش خون هست ولی وانمود می کند که جشن گرفته! جشن طلاق،رسم بیخودیه! اما من با مشاهده دوستانم بعد از متارکه، به این نتیجه رسیده ام که به جای جشن طلاق، بهتر است دوستان خانمی که تازه طلاق گرفته،   مراسمی شبیه «پاتختی» یا «بانو به تخت» برای او بگیرند. موقع جدا شدن، اگر مرد نانجیب باشد کاسه و بشقابی را هم که خانم به آن دلبستگی دارد مصادره می کند. برای مردها معمولا این کاسه بشقاب ها ارزش خاصی ندارد. فقط از روی مردم آزاری چنین می کنند. در روحیه خانم طلاق گرفته تاثیر منفی می گذارد وقتی دستش را دراز می کند تا کفگیری را که  با ذوق تهیه کرده بردارد و غذا را بکشد و یادش می افتد آن کفگیر ناقابل هم توسط شوهر سابقش مصادره شده! می توانم تصور کنم چه موج سهمگینی از احساسات منفی  به این زن حمله می کند.

خوبه دوستان این خانم جمع شوند و به سبک پاتختی کادو بیاورند و آشپزخانه جدید او را نونوار کنند. این مراسم می تواند در روحیه آن خانم تاثیر مثبت بذارد. قانون که از زن ایرانی بعد از طلاق حمایتی نمی کند. دست کم دوستان این زن تا می توانند حمایت روانی و روحی کنند.  من چنین مراسم «پاتختی» را مناسب می دانم. دوست صمیمی این خانم می تواند لیستی از خرت و پرت های ریزی که  در خانه جدید نیاز دارد بگیرد. بعد دوستان جمع می شود خرت و پرت با مزه می خرند تا روحیه دوستشان را خوب کنند. یک خانه صورتی!

---------------------

در برخی از مناطق ایران از جمله در تبریز و در تهران از قدیم رسم بوده است که وقتی کودکی اولین دندان خود را در می آورد مهمونی خانوادگی بگیرند و آشی مخصوص بپزند. در تهران آن را «آش دندونی» و در تبریز «دیشلیق» می گویند. در اینترنت اگر این دو نام را بگردید انواع و اقسام دستور پخت آش دندونی یا دیشلیق می یابید. برخی در آن کشمش می ریزند برخی نمی ریزند. طبعا دو مادربزرگ نوزاد در مورد پخت خوشمزه ترین آش دندونی با هم چشم-همچشمی دارند.

این رسم از قدیم بوده. در سال های اخیر رنگ و لعابش بیشتر شده. چندین آهنگ برای این مراسم ساخته شده که می توانید در اینترنت بیابید.  قنادی ها برای این مراسم کیک با تزئینات فوندانت یا خامه به شکل دندان سفارش می گیرند. ریسه ها و بادکنک های تزئینی دندان در فروشگاه ها برای این مراسم فروخته می شود و.....

اگر سریال هیولا مهران مدیری را دیده باشید در آن سریال هم در مورد آش دندونی در قسمت اول سریال-که زمانش اواخر قاجار یا اوایل پهلوی اول هست-صحبتی می کنند.

من نمی دانم تاریخچه این مراسم چیست و گستردگی جغرافیایی آن چه قدر هست. لابد مردمشناسان و.... در موردش مطالعه کرده اند. تا جایی که من دیدم این مراسم صفحه ویکی پدیا ندارد. لازم هست که آنان که در ویرایش ویکی پدیا دستی دارند و به مراسم سنتی علاقه مندند صفحه ای درخورد اهمیت این مراسم در ویکی پدیا بسازند. هر آن چه که به کودکان مربوط می شود سرمایه گذاری برای آینده هست و اهمیت دوچندان دارد.


توضیح تکمیلی دوستی در فیس بوک: «در خوی هَدیک می‌گوییم، دیشلیک کمتر کاربرد دارد. مراسم پخت هَدیک در ترکیه هم وجود دارد»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]