از خوزستان تا آذربایجان: آلایندگی ناشی از بهره برداری غیر اصولی از معادن و منابع

+0 به یه ن

می خواهم به برخی بلاها که حکمرانی مرکز گرا با بهره برداری غیر اصولی از معادن و منابع بر سر محیط زیست آذربایجان و به تبع آن  بر سر سلامت و معیشت مردم روستاها  و شهرهای این منطقه می رسد مطلبی بنویسم. هروقت کسی چنین موضوعی را مطرح می سازد  راستگراهای افراطی و مرکزگراهای افراطی  -حتی اگر خود به شدت حتی بیشتر ازما منتقد حکمرانی فعلی باشند- با شدتی حتی بیشتر از مسئولان سعی در ساکت کردن (در واقع خفه کردن) گوینده می نمایند. با ادبیاتی حتی فاشیستی تر از آنان که از این وضعیت  مستقیم سود می کنند و خواهان ادامه وضع موجودند! این مرکزگرایان و راست های افراطی به زعم خود یک «شاه استدلال» دارند که با بیان آن می توانند هر دهانی را ببندند: «پس خوزستان چی؟ اگر بخواهیم به حرف شما را گوش بگیریم اهوازی ها هم خواهندگفت که درآمد نفت تنها باید به خوزستان اختصاص یابد اون وقت شماها هم از گرسنگی می میریدنکته اینجاست که   این استدلال به دو دلیل  مطالبه گران آذربایجان را مجاب نمی کند. اول این که گمان نمی کنند آن قدر وابسته به نفت هستند که  اگر نباشد از گرسنگی می میرند. کشور همسایه غربی شان -ترکیه- را می بینند که نفت ندارد اما به همت و تلاش مردمش و حکمرانی نسبتا خوب مسئولانش وضع مالی بدی ندارد. خودشان را از مردم آنجا پایین تر نمی دانند که با قطع درآمد نفت از گرسنگی بمیرندفکر می کنند اگر حکمرانی درست باشد همین صنایع سنتی آذربایجان به اضافه میل شدید جوانان آذربایجان به ایجاد استارت-آپ های مدرن وضع مالی شان را بدون درآمد نفتی هم بهتر می کند.دوم هم این که اگر در حق مردم خوزستان بیشتر هم ظلم می شود نه تنها توجیهی به ظلم به آذربایجان نیست بلکه بیش از پیش نشان می دهد  که سیستم معیوب هست و باید اصلاح شود.

به بلاهایی که سر معیشت و سلامت مردم آذربایجان به خاطر بهره برداری غلط از منابع می آید بعدا خواهم پرداخت. الان به مناطق نفت خیز جنوب و جنوب غربی می پردازم. تکنولوژی منسوخ باعث شده که مشعل سوزی هنوز برقرار باشد. دود ناشی از مشعل سوزی هوا را آلوده می کند و مردم منطقه را دچار به مشکلات حاد سلامت می نماید. علاوه بر آن ثروت ملی دود می شود و می رود هواگرمایش زمین را هم  تشدید می کند. گویا چند سال پیش  بودجه ای برای به روز کردن تکنولوژی استخراج کنار گذاشته بود که  اختلاس شد و صرف برج سازی در تهران-جهت پولشویی- شد. سر و ته قضیه را که می گیری به همین مسئله فساد مالی می رسی.   در تحولاتی که در کشور در آینده ای نه چندان دور رخ خواهد داد باید یکصدا به دنبال آن باشیم که ساختاری چیده شود که چنین فسادهایی در آن ناممکن شود. منتهی مرکزگراها و راستگراها چنین مطالبه ای را سخت تر می کنند. آن که از فساد ها بهره می برد طبیعی است که مطالبه گران رسیدگی به وضعیت محیط زیستی  معادن و چاه نفت  را سرکوب کند. اما ببینید بخش های  مرکزگرای افراطی و راست گرای افراطی اپوزیسیون چه قدر ابله هستند که مهر تایید بر این سیستم معیوب می زنند و طرف ظلم می ایستند بی آن که خود سود چندانی ببرند. سود فساد را یک عده دیگر می برند اون وقت این بخش از اپوزیسیون مفت و مجانی عمله ظلم می شوند و در سرکوب معترضان به مفسدان کمک می رسانند.

----------

در بالا به اثرات مخرب محیط زیستی شیوه های منسوخ  استخراج نفت و گاز در جنوب و جنوب غربی کشور داشتم و تاکیدم سر این موضوع بود که  متهم ردیف اول فساد مالی استاینجا می خواهم در مورد بهره برداری از معادن و منابع آذربایجان بگویم. در  قره داغ (ارسباران) آذربایجان شرقی هم معدن طلا هست و هم معدن مس. در منطقه تکاب آذربایجان غربی  هم معدن طلا هستطلا که می شنویم شاخک هایمان تیز می شود و گمان می کنیم معدن طلا باید ثروت بیاورد. اما متاسفانه معادن طلا در آذربایجان برای مردم محل بدبختی آورده. چند سال پیش (سال ۹۶ ) که خبر شلاق خوردن کارگران معدن طلای تکاب روح  وروان  عموم شهروندان ایرانی را  تکان داد. از  این حرکت شوم  و شرم آور هم که بگذریم استخراج غیر اصولی این معادن  برای مردم محلی مصیبت شده است. برای استخراج طلا و مس و.... باید ازمواد شیمیایی سمی استفاده شود. پروتکل هایی وجود دارد که این مواد شیمیایی سمی وارد آب ها و خاک  و هوای اطراف معدن نشود والا آب و خاک و هوای آلوده سلامت انسان ها، دام ها، محصولات کشاورزی ، درختان و حیات وحش منطقه را تهدید می کند. هم به دلیل سهل انگاری و هم به دلیل فساد مالی و گدابازی برای خرج کردن برای کاهش آثار آلایندگی، در برخی موارد پروتکل ها رعایت نمی شوند و مواد سمی به کار رفته در معادن جهت استخراج به منابع آب وخاک و هوای روستاییان و عشایر راه باز می کند. هم آمار بیماری بین آنها بالا می رود و هم دام هایشان تلف می شود و امرار معاش سنتی آنها مختل می گردد. موقعی که طرفداران محیط زیست اعتراض می کنند از جانب مسئولان جواب می شنوند که شما مخالف توسعه هستید  و نمی فهمید که ما ناچاریم  از این معادن بهره برداری کنیم تا اشتغال ایجاد کنیم. در صورتی که  طرفداران محیط زیست مخالف توسعه یا بهره برداری نیستند. فقط می گویند پروتکل ها باید رعایت شود که سلامت ومعیشت مردم محلی به خطر نیافتدبه علاوه  اشتغالزایی ناشی از استخراج معدن  در استان های فارس نشین  اتفاق می افتد. مثلا مس بعد از استخراج از معادن آذربایجان به استان کرمان منتقل می شود و در آنجا اشتغال ایجاد می کند. از  سود کارخانه های مس کرمان  در استان کرمان چند بیمارستان می سازند اما منطقه معادن که به علت این بهره برداری های غیراصولی با مشکلات سلامت دست وپنجه نرم می کنند از امکانات درمانی بی بهره می مانند. شغل های سنتی خود نظیر دامداری را هم نمی توانند  ادامه دهند چرا که دام ها به علت آلایندگی معادن تلف می شوند.

این مصایب به معادن مس و طلا خلاصه نمی شود. از بستر خشک شده دریاچه هم مواد شیمیایی -باز هم به شیوه غیراصولی استخراج می شود. حتما تبلیغات بلور کاوه را دیده اید. از وقتی من به یاد دارم در بوق و کرنا هم می کنند که این بلورهای کاوه تولید ملی هستند وسر ما منت می ذارند و وادارمان هم می کنند که به این بلورها افتخار کنیم! مجموعه بلور کاوه چندین کارخانه در استان های فارس نشین دارد اما مواد اولیه خود را  از طریق کارخانه کاوه سودا در آذربایجان شرقی تامین می کند. فعالان محیط زیستی منطقه به شدت نسبت به آلایندگی این مجموعه هشدار می دهند اما اغلب سرکوب می شوند.

ما داریم به سوی تحولات عظیم در کشور پیش می رویم. یکی از بدیهی ترین و در عین حال مهم ترین مطالبات مردمی باید این باشد وقتی  از معدنی یا چاه نفتی یا منبعی بهره برداری می شود سرمایه گذاری لازم برای کاهش اثرات مخرب محیط زیستی و سلامت آن انجام شود. همه تمهیدات -هرچه قدر هم هزینه داشته باشند- باید به کار روند تا آلایندگی این معادن به مینیمم رسد. اگر درختی قطع می شود چند نهال به جای آن باید توسط شرکت بهره بردار در منطقه کاشته شود. اگر تردد ماشین آلات و کامیون های معدن راه ها را ناایمن و شلوغ برای اهالی می کنند راه های بهتری باید  از محل سود معدن کشیده شوداگر با وجود همه تهمیدات بازهم آلایندگی ناگزیر هست باید بهترین خدمات بهداشتی و درمانی به خرج معدن برای مردم منطقه و دام های آنها فراهم گردد. اگر به حیات وحش منطقه آسیب می رسد  یک مقدار دورتر منطقه حفاظت شده برای حیات وحش به خرج معدن ایجاد گردد. اینها مینیممی است که انتظار می رود فراهم شود. در واقع قانون موجود هم بخشی از این مطالبات را الزامی کند اما بهره برداران از معادن به تعهدات محیط زیستی و سلامت عمل نمی کنند و به جایش کارهای سطحی نمایشی انجام می کنند و معترضان را سرکوب می نمایند.

برخی می گویند سود حاصل از هر معدن یا چاه نفت باید در همان استان خرج شود. این مطالبه به نظر من افراطی است. چون به مناطق محروم از معادن و منابع ظلم می شود. اما  معقول هست که  علاوه بر ملزوماتی که در بالا گفتم درصدی از سود معادن هم باز صرف خود منطقه شود.

باید سیستم های نظارتی چنان باشند که بهره برداران از معادن نتوانند از زیر این گونه تعهدات شانه خالی کنند. بدون  رسانه های آزاد و سیستم قضایی سالم و طرفدار حق و عدالت (و نه  طرفداربهره برداران آلاینده)  این امر میسر نخواهد شد.

----------

حدود ده سال پیش یکی از همشهری های ما، عکسی از دود بلند شده از پالایشگاه تبریز را به سایت تابناک فرستاده بود و خواهان رسیدگی مسئولان برای کاهش آلایندگی پالایشگاه تبریز شده بود. یکی  کامنت گذاشته: « مگه بار اولته که دود می بینی؟ باید بیایی دودهای پالایشگاه آبادان را ببینی! این که چیزی نیست

این که گفتم واقعی بود.

بله درسته! صنایع و معادن آذربایجان دارند آلایندگی محیط زیستی ایجاد می کنند. مال خوزستان حتی بیشتر! اما قرار نیست ما مسابقه تاب آوری در برابر آلایندگی ها بین استان ها راه بیاندازیم و در مورد میزان تاب آوری  قوم خود لاف بزنیم! اصلا چرا باید ریه های لطیف فرزندمان این آلودگی را تحمل کنند؟ به جای آن باید دست به دست هم دهیم و بخواهیم تا مسئولان به جای اختلاس و خوردن حق مردم، فیلترها و .... را درست کنند تا این وضعیت آلایندگی به سلامت ما و فرزندانمان و سایر جانداران ساکن کره زمین آسیب نرساند.

موضوع یک جنبه کوچک قومی هم دارد. من  این جنبه را انکار نمی کنم. اما اصل موضوع همان فساد مالی و اداری است. اتفاقا فاسدانی که جیب ها را به بهای سلامت مردم  پر می کنند راست گرایان و مرکزگرایان افراطی را  بی جیره و مواجب به خدمت می گیرند که همان ها صدای اعتراض فعالان محیط زیستی مناطق پیرامونی خفه کنند. اپوزیسیون فشل راست گرا و مرکز گرای افراطی هم نادانسته و نفهمیده-بی آن که خود سودی برند- ابزار دست آنها می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فساد ناپذیری افراد یا فساد ناپذیری سیستم؟

+0 به یه ن

هرچه قدر هم سیستمی شفاف و از نظر مبارزه با فساد خوب طراحی شده باشد باز کلاهبرداران راهی بر دور زدن آن می یابندپس چرا این همه بر سیستم و ساختار پیشگیرانه از فساد تاکید می ورزم؟ برای این که اکثریت کلاهبردار نیستند و نمی خواهند باشند. اکثریت بالای ۸۰ درصد می خواهند آدم های درستکاری باشند. اما سیستم و ساختار فسادپرور همین اکثریت درستکار را آرام آرام به سمت نادرستی سوق می دهددر داستان ناهید توصیف کردم که چگونه.

ساختار را باید سالم طراحی کرد. اون اقلیت کلاهبردار که سیستم را دور می زنند با مجازات مهار می شوند. اما اگر سیستم ناسالم باشد و شهروندان درستکار را به سمت فساد براند  اقدامات تنبیهی به جایی نمی رسند.

وقتی  می گوییم سیستم اداری و... باید طوری طراحی شود که افراد به طور طبیعی از فساد گریزان باشند  برخی می گویند پس اون موقع فرق آدم  خوب و بد از کجا معلوم شود. تاکید می کنند که اتفاقا ارزش خوبی وقتی معلوم می شود  که علی رغم این که سیستم خراب است و اکثریت را به سوی فساد سوق می دهد پاک و سالم باقی می مانند.

وظیفه و هدف ساختار این نیست که شهروندان را به لحاظ اخلاقی امتحان کند و خوب و بد را نمایان سازد! وظیفه و هدف ساختار به انجام رساندن اموری که به آن محول شده در نهایت کارآمدی است. برای این منظور باید سیستم طوری باشد که فساد آن کم شود تا کارآیی بالا رود. برای این کار سیستم باید طوری طراحی شود که کاربران به این باور برسند که «زیرآبی رفتن» به ضرر آنها تمام می شود و با روال درست پیش رفتن به نفع خودشان هست. اون وقت  امور به خوبی  و با فساد کمتر و با مزاحمت کمتر جلو می رود. عالیخانی-وزیر اقتصاد خوشنام دوره محمدرضا شاه در دهه چهل که شکوفایی اقتصادی آن دوره تا حد زیادی وامدار درایت اوست- در خاطراتش می گوید که از جمله کارهایی که کرده بودیم این بود که اگر ارباب رجوع باز می گشت و سریش می شد که کارش را زودتر از موعد و خارج از روال راه بیاندازند  نوبت او را عقب می انداختیم. (چیزی به این مضمون) این طوری کمتر پارتی بازی صورت می گرفت. واقعا هم اگر ارباب رجوع خیالش راحت باشد که به موقع به کارش رسیدگی می شود چه کار دارد که راه بیافتد پارتی پیدا کند و سریش شود و دست به جیب برای رشوه شود؟! مگر این که درخواست غیرقانونی داشته باشد. اکثریت که درخواست غیرقانونی ندارند و فقط می خواهند کار قانونی شان راه بیافتد دنبال این چیزها نمی روند.

---------

نظر یکی از دوستان در فیس بوک : «در مورد مبارزه با فساد چه در سطح مایکرو و چه در سطح میکرو میخواهم کشور سنگاپور را مثال به زنم .سنگاپور قبل از سال ۱۹۵۹ غرق در فساد اداری و پلیسی بود با نخست وزیری لی گوان یو قوانین ضد فساد سخت شد ، حقوق کارمندان دولتی افزایش یافت تا انگیزه رشوهخواری کاهش یابد.در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ چند پرونده بزرگ فساد در میان وزرا و مقامات عالی رتبه افشا و پیگرد شد این پیام روشنی بودکه هیچ کس بالاتر از قانون نیست.

نتیجه: از دهه ۱۹۷۰ به بعد سنگاپور به تدریج شهرت جهانی برای دولت پاک پیدا کرد .بر اساسcorruption percepion indexدر سال ۲۰۲۳ از ۱۰۰ امتیاز ۸۳ را کسب کرده و رتبه پنجم و کمترین فساد در میان ۱۸۰ کشور جهان شده است. در سال ۲۰۲۴ با امتیاز ۸۴ از ۱۰۰ به رتبه سوم جهان برای کمترین فساد در بخش دولتی رسید .

در گزارش TICPI ایران امتیاز ۲۴ از ۱۰۰ را به دست آورد و در رتبه ۱۴۹ از ۱۸۰ کشور جهان قرار گرفت

--------

با روند موجود به نظر می رسد که به زودی وضع اقتصاد و معیشت مردم چنان وخیم می شود که باابعادی بسیار بزرگتر از آبان ۹۸ اعتراضات مردمی شکل می گیرند. امید من این هست که این اعتراضات، از جنس شورش کور پابرهنگان به منظور عقده گشایی و غارت ثروتمندان نباشد. خیلی بعید می دانم که  چنین شود. امیدوارم خیلی قبل تر از آن که خشم عمومی-به خصوص خشم فقرا- به آن حد برسد اعتراضات شکل بگیرند وسازوکار های سالم و ضدفساد را جایگزین ساز وکار های معیوب و فساد پرور فعلی نمایندبه تبع آن اقتصاد هم رشد می کند و وضع مردم هم بهتر می شوداما اگر اعتراضی شکل نگرفت (یا اعتراض شد و مثل آبان ۹۸ به نتیجه ای جز سرکوب نرسید) اون وقت چی؟ اگر وضع موجود ادامه یافت چی؟ آیا همه (یا اکثریت مردم به استثنای یک عده از جان گذشته) رفته رفته به فساد مالی می غلطند؟ برخی-به خصوص برخی ایرانیان مقیم خارج- ادعا می کنند که سالهاست این اتفاق افتاده و جز آنان که مهاجرت کرده اند و درنتیجه پاک و منزه باقی مانده اند، بقیه ایران در فساد می غلطندهر شاهدی هم که بر این مدعایشان بیابند بسیار خوشنود می شوند تا جایی که هر پاپوش دوزی ای که اینجا در تهران از روی حسد یک عده علیه رقیبش می کند ایرانیان مقیم لندن بی آن که  از پشت پرده ها خبر داشته باشند بُل می گیرند و هیاهو می کنند و می گویند دیدید فلانی هم که در ایران ماند فاسد شد!؟ فقط ما خوبیم که مهاجرت کرده ایم! دیگه از همان خارجی ها که ادعا می کنند مثل آنها پاک و منزه شده اند یاد نگرفته اند که

Innocent until proven guilty.

موافقم که فساد خیلی گسترده است اما در همین دوره و در همین ایران هم باز می شود بدون آلوده شدن به فساد زندگی کرد. خیلی ها هم همین کار را می کنند. راه چاره این هست که فرد افراد سالم را بیابد و با هم مراوده و معامله و.... داشته باشند. بقال و بوتیک و میوه فروشی هم که از او خرید می کند شبیه خودش باشد. مدرسه ای که بچه اش را می فرستد هم همین طور. وکیلش هم همین طور. بنگاهی اش هم همین طور. طرف معامله اش هم همین طور. دوستان دورهمی اش هم همین طور . این کار تا حدی زیادی شدنی است. این طوری سالم زندگی کردن در همین جامعه خیلی هم سخت نیست.

اتفاقا اون ایرانی های مقیم داخل که  خیلی اصرار دارند که ثابت کنند که «همه» در ایران فاسد شده اند، همان هایی هستند که می خواهند خود به سوی فساد بغلطند و می خواهند خود را توجیه کنند. چون اگر «همه» کاری را انجام دهند به کسی به خاطر آن کار نمی شود خرده گرفت. مثل عمل دفع گوارشی می شود. درسته هیچ کس از آن خوشش نمی آید اما چون همه آدم ها عمل دفع را انجام می دهند به کسی نمی شود ایراد گرفت که چرا چنین می کنی. اما فساد در جامعه ما آن قدر هم زیاد نیست که مثل عمل دفع همه گیر باشد. در همه اقشار، قطعا بالای ۳۰ درصد افراد درستکار هستند. تعداد درستکاران این قدر زیاد هست. لازم نیست فرد حتما مرتاضی باشد که مزایای دنیا را ترک کرده باشد تا آلوده به فساد نشود. کافی است  دوروبری های خودش را از آن ۳۰ درصد درستکار  بچیند. اون موقع زندگی متداولش را هم می کند و زجری هم بابت درستکاری اش نمی کشد. درستکاری برایش خیلی طبیعی می نماید.

مثال می زنم: اگر کارتان به وکیل و.... افتاد نروید سراغ  وکیلی که اولین حرفی که می زند آن هست که «من در دادگاه پارتی دارم، پول بده دو سوته کارت را ردیف می کنم.»  بروید به سراغ وکیلی که به شما سختی های کار را نشا ن می دهد و ریسک ها را تشریح می کند و به دقت می گوید چه مدارکی باید جمع کنید. این وکیل هست که پول شما را نخواهد خورد و برای پرونده شما زحمت خواهد کشید و احتمالا به نفع شما حکمی خواهد گرفت.

اگر پایتان درد می کند نروید سراغ ارتوپدی که  در حال پول شمردن و به رخ کشیدن ماشین و املاکش  می گوید  عمل می کنم بهتر از روز اول می شود. بروید سراغ ارتوپدی که می گوید اگر آستانه درد از این حد تا این حد هست با فلان ورزش یا فیزیوتراپی درست می شود اگر بیشتر شد عمل می کنیم. اگر حوصله آن وکیل و این ارتوپد را دارید که به جای لاف برایتان علمی و تخصصی صحبت می کنند می توانید در همین جامعه هم بدون این که به فساد آلوده شوید زندگی نسبتا خوبی داشته باشید.

پی نوشت: اگر سازوکار های فساد پرور با سازوکارهای ضد فساد جایگزین شوند، افراد درستکار در هر قشر به بالای ۸۰ درصد می رسد.

----------

 

حرص و طمع و زیاده خواهی مال جوامعی است که ثبات سیاسی و اقتصادی آنها کم هستوقتی فردا معلوم نیست مردم-آگاهانه یا ناخودآگاه- سعی می کنند امروز زیاده بخواهند که فردا که اوضاع سخت می شه درمانده نمانند. وقتی روال ها ثابت هست و تورم آن چنانی نیست و ثبات اداری و اقتصادی تا حدودی هست  - و مهمتر از همه این که -وقتی افراد در برابر قوانین و ضوابط برابر باشند حرص و ولع ها کم می شه. حتی وقتی امکانی را به افراد پیشنهاد می کنی می گویند بذارید بقیه که احتیاج بیشتری دارند اول برگیرند.

---------


 

داستان کوتاه:

یارو- در جمعی که ازقضا، استادش هم در آن جمع نشسته -با تحکم و از موضع بالا به پایین گفت: «حرمت نگه دارید

ما هم هاج و واج که چه حرمتی شکسته که ایشان چنان سراسیمه امر بر«حرمت نگه داریدمی فرمایند.

بعد از مدتی فهمیدیم که معنای «حرمت نگه دارید» آن هست که وقتی دروغ هایی که من و کسانی که با آنها نون به هم قرض می دهیم رو شدند به روی خود نیاورید که دروغ گفته ایم!

پایان داستان کوتاه

اگر به جای ساز وکار های شفاف برای رتق و فتق امور بر این  که فلانی «پسر/دختر خوبی است و نجیب است و حرمت نگه می دارد» اتکا کنیم و مسئولیت ها را بدون نظارت و اصرار بر پاسخگویی به افرادی بسپاریم که  اتفاقا در برخورد اول خیلی سربه زیر و محجوب به نظر می رسند بعد از مدتی چشم باز می کنیم و می بینیم دور افتاده دست همین نوع افراد که در داستان کوتاه اول پست گفتم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تحولات عظیم در کشور به وقوع خواهد پیوست.

+0 به یه ن

تغییراتی عمیقی در راه هست. تغییرات ریشه ای. نکته اینجاست که اگر جایگزین کردن سیستم فساد پرور با سیستمی شفاف تر و پاسخگوتر جزو مطالبات گسترده مردمی نباشد حتی تغییرات و تحولات ریشه ای هم فساد را از بین نخواهد برد. فقط این قشر فاسد می روند و قشری دیگر-با ظاهر ولباس و ایدئولوژی و شعار هایی دیگر- سر بر می آورند. این قشر دیگر حتی اگر در ابتدا فاسد نباشد و قصد فساد هم نداشته باشند در سیستم و ساختار اداری و مالی فساد پرور به تدریج فاسد می شوند. فساد ریشه کن نمی شود مگر این که راهکارهای مهار فساد نظیر نظارت و پاسخگویی و شفافیت جا بیافتند..------

------

یکی از دوستان در فیس بوک : «نیم نگاهی به اختلاس ها و ثروت مسئولین نشان می دهد که آنها مدیریت بسیار هوشمندانه در کسب هزاران میلیارد ثروت داشته اندجواب مینجیقبله. خیلی هوشمند بوده اند و هستند. با بخشی از این اختلاس ها برای خودشان نوچه و طرفدار و کاسه لیس هم خریده اند که این همه توانسته اند دوام بیاورند. همان سوپرناسیونالیست های راست افراطی  مدعی رهبری اپوزیسیون یا پدری ملت، یک صدم اینان درایت ندارند. اونها حتی برای حمایت در زمان بازنشستگی آشپز خانه خودشان آن قدر ناخن خشکی نشان می دهند که آشپز بعد عمری می رود از آنها به دادگاه شکایت می کند! اما اینها خیلی زرنگند. خوب می دانند کجا باید کیسه را شل کنند که برای خود عِده و عُده جمع کنند».

--------

هم اوضاع داخلی کشور و هم وضعیت بین المللی نشان از آن دارد که وضعیت کنونی ناپایدار است و تحولات عظیمی در حکمرانی کشور گریزناپذیر می باشد. کسی نمی داند این تحولات به چه صورت آغاز خواهد شد و چه قدر طول خواهند کشید و چه قدر هزینه خواهد داشت. متاسفانه به نظرم نمی رسد هزینه ها کم باشند. اما نقطه تعادل نهایی به نظرم از وضعیت کنونی بهتر خواهد بودهرچند در سیر تحولات مردم و خواست آنها شاید تعیین کننده اصلی نباشند اما در  انتها، نقطه تعادل نهایی  را مطالبات و انتظارات و اگاهی های   عمومی مردم  تعیین می کنند.

نقطه تعادل پس از تحولات سال ۵۷  مطابق با همان مطالبات عمومی  مردم در  نیمه دوم دهه ۵۰ بود. به طور مثال مطالبه عمومی مردم آن روز آن بود که «بنیاد پهلوی» را مصادره کنند و اسمش را بگذارند «بنیاد علوی» و بسپارند به یک مرد روحانی دایم الوضوخیال می کردند با  این روش فساد از این بنیاد ریشه کن می شود. درک نمی کردند که علت فساد بنیاد پهلوی نه اسم او بود ونه پوشش و وضعیت وضوی متصدی اش. بلکه به این علت بود که زیر لوای قدرت،  سیستم نظارت شفافیت و پاسخگویی درست و حسابی نداشت. دیگه متوجه نبودند که اگر نهادهای غیر پاسخگو زیر لوای قد رت را گسترش دهند و به آن هم رنگ تقدس هم بدهند تا غیر-پاسخگو-تر بشوند فساد رشد هم خواهد کرد. مطالبه  انقلابیون ۵۷ شفافیت نهاد ها و پاسخگو کردن بنیادهای تحت لوای قدرت نبود. بلکه مطالبه آنها، بخشیدن رنگ تقدس به این نهادها بود. نتیجه را دیدیم.

 

در سال ۵۷ مردم به لباس همدیگر کار داشتند. به سینما رفتن هم کار داشتند. به کنسرت رفتن هم کار داشتند. نتیجه وضعیت  بگیر ببند دهه شصت بود. تا همین دهه هشتاد هم -با وجود آن همه اذیت که از طرف گشت ارشاد و .... شده بودند باز هم از  گیر دادن به تنبان هم بر نداشته بودند. شما رمان های خانم زویا پیرزاد که در دهه هفتاد هشتاد نوشته اند بخوانید. قهرمان داستان در خیابان به آرایش خانمی رهگذر گیر می دهد! خانم زویا پیرزاد نه تنها حکومتی نیست بلکه حتی  مسلمان هم نیست. زویا پیرزاد ارمنی است اما در دهه هشتاد همسان عموم ایرانیان خیال می کرده که گیر دادن به آرایش یک دختر جوان در خیابان توسط یک زن میانسال نه تنها اشکال ندارد بلکه نشانه ثبات شخصیت اوست!!

 

از خیلی جهات مطالبات ایرانیان امروز عوض شده. توجه به ازادی های فردی واجتماعی، حقوق بشر، محکومیت شکنجه و اعدام های  فله ای، حقوق زنان، حقوق کودکان، حقوق حیوانات، حقوق اقلیت ها، حقوق زبانی، حفظ محیط زیست، توجه به آینده به جای گذشته، علمی اندیشیدن و از خرافات عبور کردن و..... در صدر مطالبات مردمی هستند. از این رو می توان امید داشت که نقطه تعادل نهایی پس از تحولات بهتر از اکنون خواهد بود. اما هنوز در یک مورد به اندازه کافی آگاه نیستیم و آن، راهکار های مبارزه بافساد هستبیشتر مردم هنوز از اهمیت سازوکارهای نظارتی و شفافیت نهاد ها در کم کردن فساد آگاه نیستند. از خیلی هاشون بپرسید خیال می کنند که اگر این بار بنیادهای غیر شفاف و غیر پاسخگو مصادره شود و نامش به یک نام شیک امروزی تبدیل شود و متصدی آن را به جای مردی که بر پیشانی او جای مهر هست یک مرد کراواتی بگیرد فساد از آن رخت بر می بنددخیال می کنند مشکل در این چیزهاست.

 

بیایید دست به دست هم دهیم و اهمیت شفافیت و پاسخگویی و نظارت را در کاهش فساد بین مردم جابیاندازیم و آن را تبدیل به مطالبه عمومی کنیم. اگر شما به من کمک کنید می توانیم. چندین و چند پست در این باره خواهم گذاشت. برخی تکراری اند و برخی جدید. لطفا آنها را بازنشر دهید یا بر آنها نقد بنویسید یا محتوای آن را -چه به تایید چه به نقددیگران بازگو کنید. می خواهم بحثی در این موضوع در جامعه درگیرد تا موضوع جابیافتد وتبدیل به مطالبه عمومی شود.

ملت ما برای تغییر و تحول هزینه سنگینی داده است و سنگین تر از آن را هم تا رسیدن به نقطه تعادل بعدی خواهد پرداخت. حیف است که به علت ناآگاهی  از مکانیزم های مبارزه بافساد مالی و اداری دوباره از این چاه به چاه عمیق تری گرفتار آییم. کمک کنید تا آگاهی عمومی را در این موضوع بالا ببریم. باشد که بعد از تغییرات وتحولات سیستمی کم فساد تر بسازیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پادکست سکه

+0 به یه ن

"نقش فرهنگ در توسعه اقتصادی ایران چیست؟"


تعریف فرهنگ چیست؟ آیا توسعه فرهنگی بر توسعه اقتصادی مقدم است؟ اهمیت توسعه فرهنگی در مقابل توسعه سیاسی و اقتصادی چیست؟ تا چه اندازه ناکارآمدی‌های اقتصادی ایران به فرهنگ مربوط می‌شود؟


مهمان: محمد فاضلی

لینک پادکست

https://sekkepodcast.ir/ep13/

مجری: مهدی ناجی

تدوین و تنظیم: ایمان اسلام‌پناه

تولید محتوا: مبین گودرزی، محمدعلی مردان

گرافیک: علی ملک‌محمدی

کارگردان: بهداد گیلزاد‌کهن



موسیقی:

Olafur arnalds - Near light


#اپیزود_سیزدهم

#فرهنگ_توسعه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرهنگمان فساد پرور است یا سازوکارهای دیوانسالاری مان؟

+0 به یه ن

من چندین بار تاکید کرده ام که «کیش شخصیت» از عوامل گسترش انواع و اقسام فساد در کشور ماست. در بالاترین و کلانترین سطح حکمرانی کشور ما کیش شخصیتی غالب است که نهادهای تحت فرمان مستقیمش را از بازرسی و حسابرسی مستثنی می کند و تصمیم هایش را ورای نقد می سازد. نتیجه را می بینیم.

اما  فقط در سطح کلان نیست که  کیش شخصیت ویرانی و فساد می آفریند. در سطح خرد هم کیش شخصیت  و اثرات زیانبار آن مشهود است. در همین جامعه فیزیک ایران، بزرگترین آفت، کیش شخصیتی است که از حدود سی سال پیش تا کنون حول و حوش برخی ساخته شده است. بعد از این هم که آنان به دست طبیعت از میدان خارج می شوند نسخه ضعیف تر و معیوب تر خود را جانشین می سازند.  

چند روز پیش  من در انتهای پستی، نوشتم :« تا این فرهنگ ارادات وکیش شخصیت- در ابعاد ریز و کلان کشور- هست نمی توان با فساد مبارزه نمود.»

دوستی در فیس بوک پشت سر آن نوشت: « 

و خیلی فرهنگ‌های دیگر، مثلا "حق نان‌ونمک"....«

از آن دوست ممنونم که این موضوع را مطرح کرد. از قرار معلوم بیان من بد بوده که منظورم را نرسانده و از سیر استدلالی که داشته ام منحرف گشته است. عصاره این سری صحبت های من  اتفاقا آن هست که برای مبارزه با فساد لازم نیست کل فرهنگمان را عوض کنیم یا مردمان را عوض نماییم. چنین تعویضی اصلا عملی نیست. نه می توانیم کل فرهنگ مان را عوض کنیم  و نه می ارزد که  چنین کنیم. می شه داستان «کلاغه خواست راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت!» کافی است سازوکارهای مهار فساد را- که با تکنولوژی آسان تر و کاراتر هم شده اند- فعال سازیم. آن گاه همین جنبه های فرهنگی به جای فساد، پویایی و صلح و صفا می زایند.


 در نوشته بعدی ام به همین جنبه فرهنگی «حق نان و نمک» می پردازم و بعد باز به کیش شخصیت باز می گردم. نشان خواهم داد با برگرفتن سازوکارهای درست اداری فسادزایی آنها مهار می گردد. نشان خواهم داد چگونه کیش شخصیت رشد می کند و چگونه با معرفی سیستم های ارزیابی کارآمد- به جای منویات و تاییدات قطب کیش شخصیت- ابزار اعمال قدرت فسادآمیز از دست قطب کیش شخصیت گرفته می شود و سلامت باز می گردد.

---------

دوستی در فیس بوک در جواب یکی از پست های من نوشت: « بسیاری از مردم خاورمیانه را با بردن به رستوران و حساب کردن پول غذای‌شان می‌توان به راحتی "خرید"؛ چون می‌ترسند اگر به خواسته طرف نه بگویند انگ «نمک‌بحرامی» و «نمک‌نشناسی» بهشان می‌خورد، پس باید حرمت نان و نمکی که با طرف خورده‌اند را نگاه دارند. خلاصه فساد نه از اتاق‌های تاریک قدرت، که از میزهای پرنور رستوران آغاز می‌شود!«


حق نان و نمک نگاه داشتن از جمله جنبه های بسیار بسیار ریشه دار در فرهنگ ماست که اتفاقا خیر وخوبی اش بسیار بیشتر از ضرر آن هست. این گونه جنبه های فرهنگی را اگر جامعه بگیری چیز زیادی از آن باقی نمی ماند. حتی اگر بهترین و کم تناقض ترین و مدرن ترین قوانین را وضع کنیم باز به عرف و سنت هایی از این دست نیاز داریم. با تنها قانون نمی شود جامعه اداره کرد. عرف مهمتر از قانون هست.

با یک رستوران بردن، فلان رئیس پای درخواست غیرقانونی و اختلاس-آمیز را امضا نمی کند. اتفاقا آنان که از فساد پروار می شوند حساب کار و مظنه هر امضا را خیلی خوب می دانند. امضای خود را ارزان و برای یک شام در رستوران نمی فروشند! 

با یک شام، کارمندی را نمک گیر کردن به درد کارهای یک-کم-خارج-از-روال از این دست که در زیر مثال می زنم می خورد نه به درد فسادهای آنچنانی که رشوه ها یا باجگیری های متناسب آنچنانی می طلبد:

اونهایی که در کشور ما می خواهند کار اقتصادی (منظورم کار اقتصادی قانونی و مفید و اخلاقی است؛ کار فساد آمیز منظورم نیست) نیازمند مجوز های متعدد هستند. سیستم بوروکراتیک کند هست. درخواست  به طور معمول ماه ها در کارتابل مسئول مربوطه  خاک می خورد. در طول این مدت نرخ دلار بالا می رود و هزار اتفاق می افتد که اون فرد متضرر می شود. برای این که تاخیر به وقوع نپیوندد او به آبدارچی یا  منشی دست چندم آن مسئول نزدیک می شود و با او طرح دوستی می ریزد و او را مهمان می کند تا نمک گیر کند. در انتها از او می خواهد که نامه او را در کارتابل بیابد و بالای نامه ها قرار دهد تا رئیس زودتر ببیند و امضا نماید.  سطح فسادی که  با یک رستوران بردن می توان راه انداخت در همین سطح هست نه بالاتر.

 سیستم کارتابل-همه جای دنیا- از این قبیل تبعات به دنبال دارد. اگر سریال کراون را دیده باشید در همان فصل اول پدر الیزابت به او یاد می دهد که یک شاه ویا ملکه وقتی به دفترش می رود باید اول از همه  ورقه های کارتابلش را زیر و رو کند چون که منشی ها نامه هایی را که نمی خواهند شاه یا ملکه ببینند زیر می گذارند! در سریال می بینیم که الیزابت وقتی برای اولین بار به عنوان ملکه به سراغ جعبه قرمزی که رویش «کویین» نوشته شده بود می رود همین کار را می کند.


چه باید کرد!؟ برای این که این فساد کوچک از بین برود آیا ما باید با سنت ریشه داری مثل حق نان و نمک را از بین ببریم؟. اولا که چنین مبارزه ای از سوی امثال ما، محکوم به شکست هست ثانیا اگر هم موفق بشویم  در کنار آن هزار و یک منفعتی که جامعه از این فرهنگ می برد از بین برده ایم. جز با یک حرکت فاشیستی که روح جامعه را در هم می شکند نمی توان به جنگ چنین سنت ها و باورهایی رفت.

اما با اندکی ابتکار عمل می شود جلوی ان قبیل سواستفاده ها را گرفت. اتوماسیون کارهای اداری و کارتابل، آن نقش را  از ابدارچی می گیرد. می توان صفحه شکایات ارباب رجوع را فعال کرد که اگر در اداره ا ی کار یکی، بیش از حد طول کشید حق شکایت داشته باشد و........


---------

در دهه هفتاد و هشتاد، مقدار قابل توجهی بودجه برای حمایت از پژوهش به دانشگاه ها و پژوهشگاه ها تزریق شد. از سوی دیگر نسل جدیدی از استادان جوان استخدام شدند که می بایست به تدریج ترفیع و ارتقا بگیرند. در آن زمان هنوز سیستم ارزیابی و داوری مناسبی برای ارزیابی کار پژوهشی اندیشیده نشده بود. جامعه علمی کشور کوچکتر از ان بود که بتوان به اندازه کافی داور تخصصی یافت. چنین معضلی برای کشورهای پیشرفته اما کوچک نظیر سوئد نیز وجود دارد. منتهی سوئد برای ارزیابی به داور خارجی متوسل می شود. من خودم چندین بار توسط همکاران سوئدی به داوری دعوت شده ام. ایران بسته تر از آن بود و هست که به داور خارجی رجوع کند. راه حل دم دستی ای  که یافتند دست به دامان «پیشکسوتان» شدن برای توزیع امکانات بین دانشجویان و پژوهشگران و نیز ارزیابی آنها جهت ترفیع و ارتقا و .... بود.

این پیشکسوتان در اوایل این روند آدم های بدی نبودند. به برخی شان  در جریان انقلاب فرهنگی ظلم ها شده بود و از این رو، سمپاتی عمیق ماها را هم داشتند. اما وقتی این اختیارات  را به آنها سپردند در اغلب موارد (البته نه همواره) هم  بسی بیشتر از ظرفیت علمی  آنها بود و هم بسیار بیشتر از ظرفیت اخلاقی آنها. کم کم نوچه پرور شدند. هر کسی جلوی انها دولا راست می شد از امکانات برخوردار می شد . بعد هم همان نوچه ها، منتقدان قطب کیش شخصیت را می کوبیدند.

گذشت و گذشت و ساز وکارهای دیگری برای ارزیابی اندیشیده شد. جامعه علمی کشور بزرگتر شد و یافتن  داور تخصصی آسانتراز پیش گشت. معیارهای ارزیابی کمی تر و فرموله شد.   طبعا آن بساط کیش شخصیت این تحولات را بر نمی تافت و علیه این قبیل تغییرات موضع می گرفت. مثلا به ارزیابی از روی شماردن تعداد مقالات چاپ شده در مجلات معتبر بسی تاختند و گفتند نمی شه کیفیت کار پژوهشی را  کمی و فرموله کرد. البته این حرف درست هست ولی جایگزین پیشنهادی آنها تنها تملق و دولاراست شدن جلوی پیشکسوت بود. هرکسی که  نقش رخت آویز پیشکسوت را در جلسات بازی می کرد «عمیق» خوانده می شد اما آن که به جای نگاه داشتن کلاه و پالتوی استاد پشت در جلسه، می رفت پژوهش می کرد و مقاله می نوشت «بسیط» خوانده می شد و تحقیر می گشت. علی رغم همه این سنگ پرانی ها کمی کردن ارزیابی استادان به پیش رفت.

البته که این کمی کردن نیاز به اصلاح دارد. مثلا وزنی که به هر  مقاله ریاضی  در ارتقا داده می شود باید متفاوت از وزنی باشد که به هرمقاله شیمی  داده می شود چرا که سنت های این دو رشته متفاوتند. الان دیگه دانشجویان دکتری هم می توانند از روی شرکت در سخنرانی ها تشخیص دهند  کار پژوهشی کدام استاد غنای بیشتری دارد. لازم نیست «پیشکسوتی» کیش شخصیت راه بیاندازد و فلانی را «ستاره» بنامد و دیگری را «عمیق» معرفی کند و بر سر آن یکی باعبارت «بسیط» بکوبد!   کیفیت سمینارها و پاسخگویی به سئوالات پس از آن خود به قدر کافی گویا هستند. اما برای ارتقا و ترفیع در سطح کلان دانشگاه های کشور ناگزیر از استفاده از معیارهای آماری مقالات  نظیر تعداد ارجاعات هستیم.  

این مثال بود. نکته ام این هست که معیارهای ارزیابی کمی و فرموله شده، جایگزین بهتری برای نظر و ارزیابی ریش سفید یا قطب کیش شخصیت هست. البته  خود این نوع کمی کردم خود معایبی دارد اما باز بهتر از آن هست که کیش شخصیت شکل گیرد وتنها معیار ارزیابی و سپس برخورداری از امکانات،  دولاراست شدن جلوی قطب کیش شخصیت شود.

----------

یکی از دوستان در لینکد این: « تو ایران نمیشه ، هر مدیری هر جا مشغول میشه دنبال اینه که دوست و رفیقای خودش رو ببره پیش خودش ، حتی تو شرکتهای خصوصی هم همین شکله ، فرهنگ ما فساد پروره و به هیچ وجه درست نخواهد شد . تنها چیزی که برای مدیرها مهمه حفظ سمت و مقام خودشونه ، اونایی هم که اینجوری نیستن اصلا خودشون دنبال مدیریت و این چیزا نمیرن ، میگن حوصله درگیری نداریم راست هم میگن چون آخرش یا باید استعفا بدن یا برکنار میشن .«

جواب من: 

«

فرهنگ ما فساد پرور نیست. مکانیزمهای موجود فساد پروره. این دو خیلی با هم فرق دارند.  معمولا وقتی خارجی با همان فرهنگ خارجی اش با همین مکانیزم ها سروکار پیدا می کنه از مشابه ایرانی اش هم فاسد تر می شه. 

چرا این ادعا را می کنم؟ چون در ابعاد کوچک امتحان کرده ام و دیده ام که وقتی مکانیزم ها درست می شوند همین مردم ایران به گونه ای دیگر عمل می کنند و اتفاقا خیلی هم منظم و قانونمند می شوند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از رقصی این چنینی در میانه میدان تا رقصی «آن چنانی» در میانه شاپینگ مال لاکچری!

+0 به یه ن

چند هفته است که هر روز  یک فیلم جدید از رقص یا شوی لباس یا رویدادی از این دست در فضای عمومی منتشرمی شه که  رنگ وبوو لعاب  غلیظ «بورژوازی» هم داره. فرقش با ویدئوهای رقص و آواز و.... در فضاهای عمومی که قبلا پخش می شد اینه که  در قبلی ها، معلوم بود یک عده از شهروندان از روی ذوق خودشان جایی می رقصند یا آواز می خوانند. اما اینهایی که جدیدا بیرون می آد معلومه که بدون هماهنگی با برخی نهادها ومجوز گرفتن ها امکان پذیر نمی توانند باشدبعد از پخش این ویدئوها، سیلاب توهین و تهمت به برگزار کننده های این برنامه ها در فضای مجازی روانه می شه. کلی هم فحش ناجور- اغلب با درونمایه جنسی ضدزن- هم چاشنی آن می شهطبق معمول، اغلب این توهین ها و فحش های آبدار جنسی توسط جریان راستگرایانه افراطی مدعی سوپرناسیونالیزم  منتشر می شه. در نظر اول  چپگراها می بایست با این رویدادهای بورژوایی مخالف باشند اما اونها اتفاقا می گویند ببینید مبارزات مردمی کف خیابان چه قدر موفق بوده که حاکمیت این قدر عقب نشینی کرده یا خواسته با برگزاری این رویدادها خودش ابتکار عمل رقص و آواز را -که از جمله حربه های مبارزاتی بدون خشونت بوده- به دست بگیره. پشت پرده قضیه هرچه که بوده باشه، چند ساعت بعد می شنویم که دست اندرکاران آن رویداد بازخواست شده اند و اون مکان تجاری پلمب شده و....

حالا اصل قضیه چیست؟! الله اعلم!

 

ما چه واکنشی در برابر  این رویدادها داشته باشیم؟ به نظر من، تنها نظاره گر باشیم و بس! به نظرم ما ها نباید خیلی مشغول این قبیل رویداد ها شویم. نه دست اندرکاران این رویداد ها را قضاوت کنیم و نه واکنشی نشان دهیم.

می ترسم اگر هر نوع واکنشی نشان دهیم بعد بفهمیم که بازیچه دسیسه ای  شده ایم و پشیمان شویم! کل ماجرا هم اون قدرها در برابر این واقعیت که ۵۷ درصد مردم ما از شدت فقر سوتغذیه دارند مهم نیست.

 

  به جای درگیر شدن با این نوع موضوعات،  امثال ما الان  باید به مقوله مهار فساد مالی بپردازیم. منظورم افشاگری در مورد فلان دزدی یا اختلاس نیست. اون کار را خبرنگاران قهرمانی همچون یاشار سلطانی انجام می دهند. ما فوقش یاشار سلطانی را قهرمان می خوانیم و نوشته هایش را بازنشر می دهیم. منظورم این هست که جا بیاندازیم که جلوگیری از فساد مالی ساختار مناسب می خواهد پاسخگویی می خواهد شفافیت می خواهد و........

منظورمن این هست که مطالبه چنین ساختار شفاف و پاسخگو و نظارت-محوری را  بین مردم معترض و خواهان تغییر رواج دهیم. مردم را مجاب کنیم که وقتی اعتراض می کنند چنین ساختاری را مطالبه نمایند نه فقط تغییر آدم هایی را که در یک ساختار معیوب فساد خیز غیر شفاف و غیر پاسخگو به فساد گراییده اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فراز و فرود مذهب و مسئله فساد

+0 به یه ن

در سال های اخیر، مردم ایران دایم مذهب  ونقش آن را در رتق و فتق امور کشور  و همچنین در زندگی نقد می کنند. عده ای ادعا می کنند لازمه کامروایی از بین رفتن گرایش به مذهب است. بعدش هم به درستی می گویند در کشوری مثل ایران  مذهب هرگز از بین نخواهد رفت (هرچند می تواند تضعیف شود) بنابراین امیدی به این کشور نیست.

من نمی خواهم وارد نقد این نظر شوم اما توجه شما را به واقعیتی تاریخی جلب می کنم. در دوره هایی از تاریخ معاصر همین ایران و سایر کشورهای منطقه مذهب در بین نخبگان سیاسی ونخبگان فرهنگی و علمی کمابیش از بین رفته بود. مثلا شما ۵۳ نفر بزرگ علوی را بخوانید تقریبا هیچ اشاره ای به نمادهای مذهبی در اواخر دوره رضا شاه نمی بینید. سریال دایی جان ناپلئون را که ببینید می بینید خود آن خاندان هیچ گونه گرایش مذهبی ندارند و فقط گاه برای تحریک مردم کوچه بازار علیه همدیگر، مراسم مذهبی راه می اندازند. از آن جالب تر این که شما مصاحبه رامین جهانبگلو با سید حسین نصر را بخوانید اشاره می شود که در کودکی آنها کسی در خانه نماز نمی خواند جز خدمه منزل. چرا این نکته جالب هست؟ برای این که اینان نوادگان شیخ فضل الله نوری بوده اند! همان که به جای مشروطه، مشروعه می خواست.

چنین شرایطی در کشورهای منطقه نظیر سوریه و مصر و ترکیه هم در آن سالها برقرار بود. اما بعد از چند دهه گرایش به مذهب در بین نخبگان این کشورها رشد کرد. از قرار معلوم از ناامیدی آنها از سیستم سکولار به دلیل فساد وناکارآمدی نشات می گرفت. آخرین مورد را هم در همین افغانستان داشتیم.

دربین دو حکومت طالبانی، بخش قابل توجهی از  مردم افغانستان از فساد در کشورشان ناراضی بودند و آرزوی باز گشت طالبان می کردند. البته حکومت دینی هم می تواند بسیار فاسد باشد اما به دلایل مختلف مردم این منطقه فساد حکومت دینی را تاب می آورند ولی نسبت به فساد حکومت سکولار حساسند و وقتی فساد آن را می بینند آرزوی حکومت دینی می کنند.

نکته ام این هست که اگر حکومت سکولار سازوکار مبارزه با فساد و مهار آن را نداشته باشد  در این منطقه، پایدار نمی ماند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سراشیبی فساد

+0 به یه ن

یکی از اشتباه هایی که مردم ما می کنند این هست که خیال می کنند با نصایح اخلاقی ، می توان جلوی فساد را گرفت. وقتی هم که می بینند این روش کار نکرد عصبانی می شوند و فرهنگ مردم ایران را مقصر می دانند. خیال می کنند «همه» باید پاک و منزه شوند تا فساد مهار شود. واقعیت این هست که ساختار بد، افراد سالم و درستکار را هم به تدریج فاسد می کنه.

اگر در امور مالی، شفافیت و نظارت نباشه حتی بهترین آدم ها هم یواش یواش وسوسه می شوند که از سیستم سواستفاده کنند. اتفاقا کجروی، ابتدا، از روی خیرخواهی شروع می شه. مثال می زنم:

 فرض کنید که یک نهاد داریم که وظیفه اش آموزش کودکان در مناطق بی بضاعت هست. نظارتی هم قرار نیست به هزینه کرد موسسه بشه. معلم و حسابدار هم یک نفرند . اسمش را بذاریم ناهید.  ناهید می بینه که یکی از دانش آموزان  در روزهای سرد و برفی نمی آد و از درس عقب می افته. یک مقدار پرس و جو می کنه و می بینه علت اینه که اون دانش آموز، چکمه ندارد. ناهید از جیب خودش برای دانش آموز چکمه می خره. دانش آموز مرتب سر کلاس می آد و خودش وخانواده اش خیلی احساس دین نسبت به ناهید می کنند. بعد ناهید می بینه که تعداد بیشتری دانش آموز  همان قبیل نیازها را دارند. حساب کتاب می کنه می بینه که اگر بخواهد نیازهای همه آنها را برآورده کنه از حقوق خودش مقدار زیادی باقی نمی مونه. فکری به سر ناهید می زنه. می گه یک کوچولو از سوخت مدرسه می زنم و به جایش برای دانش آموزان نیازمند، کفش و کلاه و پالتو می خرم. ناهید این کار رامی کنه وکلی بین بچه ها و والدینشان محبوب می شه.  کم کم والدین وقتی نیازی داشتند به او مراجعه می کنند. ناهید از محل بودجه موسسه، نیازهای آنها را رفع می کنه واز سرویسی که موسسه می ده می کاهه. در مقابل اهل محل روز به روز بیشتر جلوی ناهید خم می شوند و از او تعریف می کنند. ناهید خوشش می آد و حس می کنه منجی کل محل شده. این وسط خواهر ناهید مریض می شه. ناهید باخودش می گه برای غریبه ها همه چی را فراهم می آرم. اون وقت برای خواهرم کاری نکنم؟! هزینه عمل خواهر ناهید هم از موسسه تامین می شه.  بعد از عمل ناهید حس می کنه که روحیه خواهرش خوب نیست و نیاز داره که مسافرتی بره که از افسردگی نجات پیدا کنه. بنابراین ناهید مهربان و نیکوکار، مسافرتی رویایی برای خواهرش ترتیب می ده. خواهر نیمه بیمارش که تنها نمی تونه  مسافرت بره . ناهید هم بایدهمراهش باشه. به این ترتیب دو خواهر مسافرت رویایی می روند. با کدام پول؟ معلومه دیگه با پول موسسه. این طوری می شه که کم کم، خرج بودجه موسسه برای اموزش بچه ها به خاطره ها می پیونده. از موسسه و خدماتش فقط اسمی می مونه. بودجه موسسه تبدیل می شه به ملک طلق ناهید برای خوشگذرانی ها و از آن بدتر نوچه پروری هایش. احترامی که مردم محل از روی نیاز وچشمداشت به ناهید می ذاشتند زیر زبان ناهید مزه می ده. دیگه بعد از مدتی اگر کسی جلوی ناهید خم وراست نشه توسط مریدهای ناهید نواخته می شه. خلاصه ناهید نیکوکار و مهربان، به خاطر یک ساختار معیوب تبدیل به یک هیولا می شه. بارها و بارها ما شاهد این دگر دیسی بوده ایم. اما معمولا خیال می کنیم اگر فرد خوبی را انتخاب می کردیم چنین نمی شد. واقعیت هست که ساختار وقتی معیوب باشد بهترین آدم ها هم کم کم یا هیولا می شوند یا از سیستم طرد می گردند.

اگر این موسسه فرضی ما، سیستم نظارتی درست و درمونی داشت کار به اینجا نمی کشید.  ناهید یک جفت چکمه را از جیب خودش می خرید اما در مرحله بعدی به جای این که بودجه موسسه بزنه و بعد برای خودش بارگاه  ترتیب بده به فکر  کمک گرفتن از نهاد دیگری برای حل مشکلات دیگر می افتاد. یا موسسه را بزرگتر می کردند و دادن خدمات رفاهی را هم به طور نهادی و با 

نظارت و شفافیت انجام می دادند. دیگه وضعیت زیر میزی نمی شد که کار به اونجا بکشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ماهی از سر گنده گردد نی ز دم!

+0 به یه ن

مشکلات کشور ما از جهل و نفهمی و فساد و طمع در رده های بالای مدیریتی ناشی می شه که آن هم از ساختار معیوب قدرت هست. یعنی ساختار  رسیدن قدرت به گونه ای است که  نفهم ترین و طماع ترین و فاسدترین ها در بالای سر افرادی قرار می گیرند که از خود آنها  بسیار فهیم تر و پاک تر هستند. بعدش هم چون ساختار، شفافیت و پاسخگویی را نمی طلبه به بقیه زور می گویند و آزارشان می دهند.

این نکته مهمی است. در رده های پایین تر مدیریتی در کشور ما، برعکس آن چه که گفته می شود دزدی و فساد و ..... زیاد نیست. رده های بالا هستند که نتیجه زحمات صادقانه آنها را پایمال می کنند. البته اونهایی که خود در غرق فساد هستند سعی دارند چنان نشان دهند که «همه» همین طورند،  تا خود را تبرئه کنند. وقتی «همه» فساد باشند که دیگه عیب فساد کم تلقی می شه. برای همین چنین وانمود می کنند. گروه مهران مدیری چندین فیلم و سریال  (مثل هیولا، رحمان ۱۴۰۰ و.....)  ساخت که جا بندازه که «همه» یا فاسدند یا هنوز فساد  زیر زبانشان مزه نکرده که بفهمند چه چیز خوبی است! با واقعیت جامعه که من می بینم این تصویر سازگار نیست. افراد درستکار و .... در رده های پایین اداری اکثریت را تشکیل می دهند اما بعضا چنان «ریز دیده می شوند» که حتی دیده نمی شوند و نتیجه آن می شود که «همه».......

حالا این را چرا مطرح کردم؟! به طور مشخص در ذهنم،  مسایل ایمنی مربوط به آتش سوزی و سقوط آسانسور بود و همچنین استاندارد آزمایشگاه ها و شرکت های دانش بنیان. می دانید که برای پایان کار دادن به ساختمان ها توسط شهرداری، باید ایمنی آسانسور و موتورخانه چک شود. این را هم می دانیم که شهرداری ها از جمله فاسدترین و رشوه گیرترین نهادهای این کشور هستند و بقیه نهاد ها به گرد پایشان هم نمی رسند. با این حال، کمتر اتفاق می افتد که مامور بازدید رشوه بگیرد و گزارش ندهد. حداقل در مواردی که من سراغ دارم چنین نبوده. هرچند مطمئن هستم شما مثال نقض سراغ دارید. بگذارید این طور بگویم که دقیق تر باشد: موارد زیادی وجود دارد که آن کارمند با حقوق نه چندان بالا، به رشوه فکر نمی کند و درست عمل می کند. هم علم مربوط به ایمنی را دارد و هم صداقت لازم را. 

درمورد گرفتن گواهی ایزو برای آزمایشگاه ها و شرکت ها هم چنین هست.

اما در موارد بسیاری که تذکرات ایمنی توسط مامور بازدید کننده داده می شود مدیران رده بالای مجموعه  تذکر را پشت گوش می اندازند  و نادیده می گیرند. اگر هم مجبور باشند به آن بپردازند سعی می کنند با رشوه و یا ساخت و پاخت یا حتی تهدید رئیس رئیس رئیس آن مامور بازدید کننده موضوع را رتق و فتق کنند. گاه رشوه ای که می دهند بسی بیشتر از هزینه ای است که برای رفع مورد ایمنی لازم بود. یعنی اگر خطر گزارش شده را مرتفع می کردند  کمتر خرج  ودردسر بر می داشت. پس چرا مدیران رده بالا، باز هم سعی دارند که از راه ناصواب و فساد آلود مسئله را رتق و فتق کنند!؟ برای این که در ذهن آن رییس رده بالا و معاونان بیشعور تر از خودش، چنین جا افتاده که  مقام او بالاتر از آن باید باشد که یک کارمند دون پایه مثل مامور بازدید ایمنی به او دیکته کند که چه کند یا نکند؟! اگر حرف او را گوش کند ابهتش پیش معاونان  از بین می رود و آن ابهت و افسانه شکست ناپذیری عنوان «هیئت رئیسه» در پیش مدیران رده پایین تر از بین می رود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راهکار برای مبارزه با احتکار

+0 به یه ن

راهکار نظام الملک در سیاست نامه اش  برای جلوگیری از احتکار گندم و درنتیجه کمبود نان در شهر در زمان خشکسالی و قحطی چی بوده باشه خوبه؟ راهکار ساده و آشنا ست: یکی از محتکران را می گیری و با خشونت اعدام می کنی. بقیه محتکران حساب دستشان می آید و دست از احتکار برمی دارند و در نتیجه، مشکل کمبود نان حل می شود. نظام الملک این راهکار را هزار سال پیش داده. (رجوع کنید به پادکست آقای علی بندری در مورد سلجوقیان)


 در این هزار سال، از قرار معلوم راهکاری هوشمندانه تر به عقل جمعی ایرانیان نرسیده. من همین داستان نظام الملک را در مورد حکمرانان  متفاوتی شنیده ام: شاه عباس، رضا شاه، ظل السلطان در اصفهان، حتی پیشه وری در تبریز .

راهکار استاد ادبیاتمان در دانشگاه شریف هم همین بود که قبلا خدمت تان عارض شدم!

جالبه که در مورد معضل کمبود نان در تمدن های مختلف حتی قرن ها پیش از نظام الملک راهکار های هوشمندانه تری اندیشیده بوده اند. مثلا رومی ها  دنبال آن بودند که منبع عظیم گندم در سیسیل و آفریقا داشته باشند، راه های آبی و خاکی را هم ایمن و مناسب نگاه دارند تا در زمان قحطی در پایتخت به سرعت، گندم بتواند وارد شود. رومی هایی که گلادیاتور ها  را به جان هم  یا جلوی شیرها می انداختند دغدغه حقوق بشر نداشتند. ابایی نداشتند که  محتکر را به طرز فجیع شکنجه کنند و بکشند. اگر راه حل نظام الملک برای جلوگیری از قحطی کار می کرد نیازی به این همه تلاش برای راه سازی و داشتن منبع گندم نمی دیدند. این راه های هوشمندانه را تعبیه کردند تا رم دچار قحطی نشود و شورشی به این دلیل رخ ندهد.


در مورد حضرت یوسف هم خوانده ایم که سیلوی نگه داری گندم و غذای دام ساخت تا در طول شش سال خشکسالی، قحطی نیاورد. نمی دانم چه قدر این داستان پشتوانه تاریخی دارد یا چه قدر متافوریک است. به هر حال گواه بر این حقیقت دارد که هزاران سال حتی پیش از نظام الملک مردمانی در دیار دیگر برای حل معضل قحطی به راهکار هوشمندانه تر و کارساز تر از اعدام فجیع محتکر می اندیشیدند.


بذارید با واقعیت روبه رو شویم: ما ریاضیدانان و منجمان و  شیمی دانان و  پزشکان و ادیبان و شاعران و نقاشان وهنرمندان درجه یک داشتیم: ابن سینا، ابوریحان، رازی، سعدی، حافظ، خیام، مولانا، بهزاد، کمال ووووو  

در این سنت ها خوب بودیم. الان هم نسبتا خوبیم. امروزه هنرمندان درجه یک داریم. پژوهشگران علمی مطرح داریم. پزشکان حاذق داریم. آموزه های سعدی و حافظ و خیام و هزاران حکیم بی نام ونشان اما  اثرگذار محلی و.... هنوز به ما در بعد شخصی و در سطح جامعه های کوچک مثل خانواده و جمع دوستان،  کمک می کنند که رفتار متمدنانه داشته باشیم.

ولی وقتی به بعد سیاست در سطح کلان می رسد خیلی ضعیف بوده ایم و هستیم. کمتر راهکار هوشمندانه ای از تئوریسین های سیاسی عهد قدیم به ما می رسد (در مقابل هزاران آموزه نغز سعدی و حافظ و مولانا و خیام و .... در مسایل شخصی). کسی معادل بنجامین فرانکلین نداریم که در امور سیاسی بتوانیم به سخنان نغز او ارجاع دهیم .من از سون-تزو (سیاستمدار ۲۵۰۰ سال پیش چین) می توانم برای شما حرف حکیمانه در مورد سیاست نقل کنم اما یک دونه حرف درست حسابی از سیاستمداران تاریخ خودمان برای شما نمی توانم نقل کنم! لابد از بیسوادی من هست ولی قطعا دانش من  در مورد فرهنگ ایرانی بیش از دانش من درمورد فرهنگ چینی است. چه طور در اون مورد می توانم و دراین مورد نمی توانم؟

در این زمینه فرهنگ ما خیلی ضعیف هست. زود، تند سریع باید از فرهنگ های دیگر سیاست ورزی بیاموزیم و در سطح جامعه جا بیاندازیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]