مقبره ظالمان

+0 به یه ن

انقلابیون  مقبره حافظ اسد را آتش زدند. من با آتش زدن مخالفم. نگهش دارند و تغییر کاربری اش بدهند. بالاخره پول ملت صرف ساختش شده. آجر وبتن و تیر آهن و….. که گناهی ندارند. آتش که می زنند هوا را هم آلوده می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

+0 به یه ن

همان طوری که چندین بار در ماه های اخیر نوشته ام شرایط ایران آبستن تغییرات و تحولات عمیق هست. اتفاقاتی که در چند روز اخیر در سوریه افتاد این تغییرات را تسریع خواهد کرد.

در میان مدت وضعیت سوریه آشوبناک خواهد بود. اما نتیجه تحولاتی که در ایران اتفاق خواهد افتاد در مجموع مثبت خواهد و وضع ایران بهبود خواهد یافت. منظورم از بهبود این هست که ساختار مالی ای جایگزین خواهد شد که کمتر فساد خیز هست، آزادی های فردی و اجتماعی بیشتر خواهد شد، اقلیت های دینی و قومی  و زبانی وجنسی  منزلت بیشتری خواهند یافت، حقوق بشر به طور عام و حقوق زن به طور خاص بیشتر به رسمیت شناخته خواهد شد، اداره کشور به خصص در زمینه اقتصادی و نیز زمینه محیط زیست و همچنین قوه قضاییه اندکی علمی تر و معقول تر خواهد گشت، آموزه های ایدئولوژیک کمتر بر گلوی آموزش در مدارس فشار خواهد آورد، از سیاست خارجی مان هم تنش زدایی خواهد شد.

این تحولات دیر یا زود در ایران اتفاق خواهند افتاد.  ملت ایران به زودی این تحولات را به وجود خواهند آورد. اتفاقات سوریه -مستقل از این که کدام گروه سرکار بیایند و از اسد بهتر باشند یا بدتر- تحولات قریب الوقوع ایران را  تسریع خواهد کرد.

بعد که اوضاع ایران بهتر شد کل منطقه به آرامش بیشتری خواهد رسید. سوریه و افغانستان هم خیر آن را خواهند دید.

امیدوارم تا آن موقع کمتر در سوریه کشت و کشتار شود و کمتر اموال  عمومی این ملت زجر کشیده آسیب ببیند.

چرا این آرزو را برای سوریه می کنم وبرای ایران نمی کنم؟ برای این که در سوریه دستم به هیچ جا بند نیست و جز آرزو برایش هیچ نمی توانم بکنم. اما  در ایران در حد دور و بر خودم می توانم تاثیر گذار باشم و سعی نمایم که در تحولات آسیب کمینه شود. حتی همین نوشته هایی هم که در مورد بارسلون منتشر می کنم تاحدودی با همین هدف هست.

تحولات بسیار سریع خواهند بود. الان وقت آن هست که آگاهی عمومی را چنان بالا ببریم که در تحولات بسیار سریع داشته های ارزشمندمان را از دست ندهیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از مافیای نسل اندر نسل ایتالیایی و یهودی تا مافیای کلنگی ایرانی

+0 به یه ن

با این شرایط تورم و نیز سیاست های اجتماعی حکمرانی، وضعیت فعلی نمی تواند پایدار بماند. دیر یا زود مردم ایران تحولات بزرگی را شکل  خواهند داد. کی ؟ چگونه؟ هیچ نمی دانم. فقط می بینم که وضعیت فعلی ناپایدار است. سئوال این هست که بعدش چه می شود؟ جواب این را می دانم. بسته به این دارد که همین حالا چه قدر تشکلات مردمی   گوناگون فعال و پوینده و با انگیزه و به-روز باشند. هرچه تشکلات مردمی زنده تر و فعال تر و واقع بین تر باشند بهتر می توانند جمع و جورش کنند و از دل آشوب، نظمی نوین و پایدار بیرون دهند.

در دهه های اخیر تشکلات مردمی متعددی شکل گرفته اند. اندکی از آنها مانند بنیاد کودک روز به روز رشد کرده اند و از تجارب آموخته اند و به بالندگی رسیده اندو اکنون در اوج فعالیت و تاثیرگذاری هستند. برای همین هست که من ۱۵ سال هست که  از این بنیاد حمایت می کنم و بقیه را نیز تشویق به این کار می نمایم.

اینجا هم از فرصت استفاده کرده و از شما می خواهم همیار بنیاد کودک باشید.. بنیاد کودک بسیاری از ارزش های ما را در دل دارد و در عرصه عمل در سطح وسیع کشوری به کار می بندد. سایت بنیاد کودک:

https://childf.com/

اما اغلب تشکلات مردمی در ایران به فترت دچار شده اند. زمانی جریان هایی  با شور وشوق مردمی در هیئت های اجرایی و مدیریتی آنها وارد شدند ولی به تدریج، این جریان ها تبدیل به مرداب شدند. انواع و اقسام تشکل های صنفی  در کشورما به این آسیب دچار شده اند تا جایی که اعضای این صنف رغبت نمی کنند که حتی اسم تشکل خود را ببرند. وقتی اسمش می آید بینی خود را به نشانه تعفن بالا می کشند و می گویند «کلاهم هم اونجا بیافته نمی رم بردارم! سراپا مافیاست.» 

نکته ایناست 

که مافیا هم درکشور ما مانند بسیاری چیزهای دیگر زود «کلنگی» می شود. مافیای ایتالیایی یا یهودی نیست که مانند ساختمان ها یا سنت های  دیرپایشان نسل اندر نسل بتواند ادامه یابد.

 مافیاهای تشکل های ایرانی   به حالت کلنگی رسیده اند. در فرهنگ هزار ساله «تیول داری ایران ما» وقت آن رسیده که این تشکلات از تیول آنها بیرون آید و به تیول نسلی جدید داده شود.

الان وقت آن هست که جریان های جدید  مردمی با فکرها و ایده ها و ارزش های جدید شکل  گیرند و یواش یواش این تشکلات را به تیول خود در آورند. اگر چنین کنند فردا که آشوب سر می رسد با ایده های نو مشکلات را رفع می کنند. فسیل های فعلی چنین توانی نخواهند داشت. در این باره باید بیشترفکر کنیم و بنویسیم و تبادل نظر نماییم.

فقط یادتان باشه، یک شخص نمی تواند به تنهایی جلوی مافیا بایستد. اگر تنهایی برای انتخابات صنفی کاندید بشوید هیچ شانسی ندارید. حتی اگر رای هم بیاورید باید در آنجا در زمین بازی همان مافیا بازی کنید. وگرنه پر وبالتان را می شکنند. همان پیر و فرتوت ها هم باز اون قدر قدرت دارند که بال و پر هر شخصی را بشکنند. اما اگر تیمی تشکیل دهید وبر سر یک سری ارزش ها و نیز یک سری برنامه ها به توافق برسید به راحتی می توانید آن مافیای فرتوت و کلنگی را از صحنه بیرون کنید و فضا را برای پیاده ساختن برنامه های خود مهیا سازید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پادکست ها و مصاحبه های تاثیر گذار

+0 به یه ن

در تحلیل های جامعه شناسان حرفه ای یا آماتور، اشارات بسیاری به پدیده هایی مثل تتلو و دنبال کنندگان میلیونی آنها در فضای مجازی می شه. به نظر من حتی بیش از اهمیت موضوع به آن پرداخته می شه. اکثریت آن دنبال کننده های میلیونی تتلو را جدی نمی گیرند که  بخواهند او را الگو قراردهند یا چیزی از او بیاموزند. بلکه به دلایل مختلف  دیگر او و امثال او را دنبال می کنند. اغلب می خواهند ببینند یک آدم می تونه چه قدر آنرمال بشه. اکثریت اتفاقا او را دنبال می کنند که فحشش بدهند و خود را خالی کنند. در جریان انتخابات هم دیدیم که طرفداری او و امثال او از کاندیداها فرق زیادی به حال کاندیداها نمی کنه. بنابراین به نظرم جامعه شناسان با  تمرکز بر تحلیل چنین پدیده هایی دارند بیخودی وقت خود را تلف می کنند. این درحالی است که اتفاقات مهم و تاثیرگذاری  در جامعه و فضای مجازی داره می افته ولی کمتر کسی به آنها توجه می کنه.

یک سری پادکست ها و برنامه ها در یوتیوب هستند که بیننده یا شنونده هایی از مرتبه ۲۰-۳۰ هزار نفر دارند. ۲۰-۳۰ هزار نفر خیلی کمتر از میلیون نفر هست اما کیفیت بینندگی و شنوندگی مهم تر هست. مثلا پادکست های آقای علی بندری را در نظر بگیرید. یا مورخ پادکست.  منٍ نوعی وقتی آنها را می شنوم به جهت فحش دادن و مسخره کردن نیست. می شنوم که چیزی از آنها یاد بگیرم. زبان ساده ای دارند که به هنگام سبزی پاک کردن و پشت ترافیک موندن و  فرم پر کردن هم می توانم گوش کنم! در نتیجه بیشتر وقت های هدررفته ام را می گیرند. اما من نوعی از آنها تاثیر می پذیرم. 

ای کاش جامعه شناسان به جای پرداختن بیش از حد به تتلو و امثال او به تاثیرگذاری این قبیل پادکست ها بپردازند. اینها خیلی افق های مردم را باز می کنند. درسته که ۲۰-۳۰ هزار نفر خیلی کمتر از جمعیت ایران هست اما مگر خواننده های نوشته های علی شریعتی یا حاضران در سخنرانی های او  در حسینیه ارشاد چه نفر بودند؟ کل دانشجوهای ایران در آستانه انقلاب فرهنگی ۱۸۰ هزار نفر بودند.  فکر نکنم در مجموع در آنها سال ها نوشته های شریعتی را ۵۰۰ هزار نفر بیشتر خوانده باشند. اما آن همه تاثیر گذاشت. برخی از پادکست های علی بندری هم ۱۰۰هزار یا ۲۰۰ هزار بیننده دارد.

البته دنیا عوض شده. من نوعی مثل جوان ۵۷ واله و شیدا و شیفته کسی نمی شوم. اگر خیلی کسی را قبول داشته باشم فوقش حرف هایش را به دقت می شنوم و تحلیل می کنم و بخشی از حرف هایش را می پذیرم.

به هر حال به نظرم این قبیل پادکست ها تاثیر بسزا در جامعه امروز ایران دارند.

خود این قبیل برنامه ها بر دو نوعند. برخی مانند پادکست های علی بندری یا مورخ پادکست بر اساس مطالعه چند مرجع به اضافه تحلیل های تیم تهیه کننده  هستند. برخی  هم بر اساس مشاهدات و تجارب خاص افراد هستند. در یوتیوب تعداد زیادی برنامه هست که درمورد تجارب  و مشاهدات ایرانیان مهاجر هست.  از زاویه دید جالبی به مسایل می نگرند. جامعه میزبان را تحلیل می کنند و اطلاعات واقعگرایانه به مخاطب ارائه می دهند که در واقع جواب سئوالات نپرسیده ایرانیان مقیم ایران هست. این قبیل برنامه ها در یوتیوب هم  حدود ۲۰-۳۰ هزار بازدید دارند. در این برنامه ها چالش های مهاجرت و ادغام در جامعه جدید و پیشرفت در آن  بازنمایی می شوند.

به عنوان مثال، مصاحبه خانمی به نام فیونا در برنامه «مخلصیم» را ببینید. برای افراد و خانواده هایی که مهاجرت می خواهند بکنند (مخصوصا به کانادا) آموزنده و تامل برانگیز هست. این مصاحبه، برای من که نمی خواهم مهاجرت بکنم و کسی را هم تشویق به این کار نمی نمایم هم جالب بود.  چرا؟چون با خودم گفتم چرا ما در ایران خودمان نخواهیم  جوان تر ها را تشویق کنیم که چنین بلندپروازی هایی داشته باشند. فعلا امکان چنین بلند پروازی ای در ایران برای خانم ها نیست. اما ۲۰ سال دیگر شاید باشد! چرا الان زنان جوان را تشویق نکنیم که در حد سقف شیشه ای (البته در ایران دیگه شیشه ای نیست حسابی از سیمان هست!) بلند پروازی کنند تا روزی که سقف بالا تر رود. در این باره بیشتر خواهم نوشت. اینجا نکته ام اینجاست که این قبیل مصاحبه ها تاثیر می گذارند. افق های ساکنان داخل ایران را هم وسیع تر می سازند.

تا سال ها تصویری که در داخل از ایرانیان مقیم خارج می گرفتند یا تصویر کلیشه ای بود که صدا وسیما می ساخت یا بدتر از آن تصویری بود که کمدی های کلیشه ای تر امثال شهره آغداشلو می ساختند: خانواده هایی ثروتمند و به ظاهر مدرن در خانه های مجلل لس آنجلس اما به شدت مردسالار که دختر و پسرهایشان را به زور مجبور به عروسی می کنند!

شاید در لس آنجلس از این قبیل خانواده های ایرانی یافت شود اما به هیچ وجه این تصویر را به کل ایرانیان مقیم خارج نمی توان تسری داد. یادم هست وقتی در استنفورد  (شمال کالیفرنیا) بودیم همین تصویر لس آنجلسی  از جمله سوژه های تمسخر وتحقیر ایرانیان بود. یعنی ایرانیان مقیم شمال کالیفرنیا هم آن را قبول نداشتند چه برسد به کل ایرانیان مقیم خارج. الان با این برنامه های جالب و متنوع و غیر کلیشه ای فرصتی برای مردم داخل ایران فراهم آمده که واقعیات را از دریچه ای دیگر ببینند. به علاوه مهاجرین هم از همدیگر تصویری ملموس تر می بینند و همدل تر می شوند. کلیشه های لس آنجلسی، ایرانیان مقیم خارج را هم از هم فراری می داد و دلزده می کرد.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هفت موردی که باید به آن بپردازیم.

+0 به یه ن

در ادامه پست قبلی می خواهم بنویسم ما که در فضای مجازی و حقیقی فعال هستیم  باید به چه مسایلی در آستانه تحول عظیم در کشور و منطقه بپردازیم:

۱ـ  به رسمیت شناختن حقوق زنان.در این زمینه از دو سال پیش فضای مجازی خوب عمل می کند. همین روند را باید ادامه داد. 

۲- اهمیت حفظ محیط زیست،  ایمنی و سلامت. در این زمینه حرف زیاد زده می شود ولی از عمل کمتر خبر هست. من معتقدم در نقطه ای که ما ایستاده ایم باید نهضت «از محل کار شروع کنیم» راه بیاندازیم. صحبت های من درفایل زیر در همین راستاست. در این زمینه باز هم خواهم نوشت. بسیار هم خواهم نوشت. تجربیات خودم در این زمینه ارزش انتقال به دیگران را دارد.

https://www.aparat.com/v/sak6238

۳- توجه به معیشت اقشار فرودست در عین توجه کامل به بهبود وضعیت اقتصادی. در این باره باید بیشتر صحبت کنیم و چالش های احتمالی را  بررسی نماییم تا وقتی زمینه فراهم شد اقداماتمان  از شعار دادن فراتر رود و به ثمر بنشیند.

۴-توجه به حقوق اقوام  و اقلیت ها و فراهم آوردن زمینه ای برای رشد جنبه های مثبت فرهنگ آنها . در این زمینه هم فعالیت های مثبتی در فضای مجازی انجام می گیرد باید به  ادامه  این روند کمک کنیم. از آن سو ، خودپسندی قومی را چه از جانب قوم پارس و چه از جانب اقوام دیگر مسکوت بذاریم تا به خودشان مشغول شوند. اگر ما مسکوت بگذاریم از جانب فرزندان خودشان آن قدر مسخره خواهند شد که مجبور می شوند دست بردارند. ما اگر با خودپسندی قومی در فضای مجازی  مبارزه کنیم وقت و انرژی مان تلف می شود.

۵- توجه به مسئله آموزش عمومی در مدارس ، دانشگاه ها و جامعه .....

این شامل مسئله آموزش زبان مادری هم می شود. در مسئله  آموزش باید به یافته های علوم شناختی و علوم تربیتی توجه کرد. نباید مسئله را هویتی نمود. امکانات را هم باید در نظر گرفت. هم امکانات مادی و هم امکانات انسانی. اول باید معلم و دبیر را تربیت کرد بعد سیستم آموزشی را تغییر داد. اگر  بهترین سیستم آموزشی را هم راه بیاندازید اما معلم بلد نباشد آن را بیاموزد به درد نخواهد خورد.

در آموزش باید روش فکر کردن را آموخت نه لزوما مهارت هایی که چه بسا با این سرعت پیشرفت تکنولوژی  در آینده ای نه چندان دور به کار نیاید.

۶- ارتباط با کشورهای دیگر باید براساس سنجش سود و زیان و با هوشمندی باشد. در این زمینه فرهنگ ما از همه زمینه های دیگر بیشتر می لنگد. در زمینه های دیگر (موارد ۱، ۳، ۴، ۵) فرهنگ مردم ما بسی  بالاتر از فرهنگ حاکمانمان هست. در زمینه محیط زیست ایمنی و سلامت هم باز فرهنگ مردم اندکی بالاتر از فرهنگ حاکمان می باشد اما در زمینه ارتباط با کشورهای دیگر فرهنگ مردم ایران به همان بدی فرهنگ حاکمان هست! حاکمان از سوی بام می افتند، ملت از سوی دیگر بام. مردم ما بین بیگانه ستیزی و واله بیگانه شدن در نوسانند. اپوزیسیون هم از دم هم از حاکمیت و هم از مردم در این زمینه بدتر هست.  هم از بیگانه ستیزی و هم از بیگانه پرستی، ضربه  دیده ایم   و خواهیم دید. در این زمینه باید بسیار نوشت. من نوشته های متعدد در ماه های اینده در این زمینه منتشر خواهم کرد.

۷-برخورد کارکرد گرا (به جای برخورد هویتگرا) به گذشته و میراث فرهنگی. به گذشته بنگریم تا از اشتباهات گذشته بیاموزیم نه آن که برای خودمان افتخارات بتراشیم. از گذشته استفاده کنیم تا آینده ای افتخار آمیز بسازیم نه آن که در باتلاق گذشته در مانیم.

از میراث فرهنگی همه دوره ها و جای جای ایران محافظت کنیم چرا که سرمایه ای ارزشمند هستند. هم برای تولید هنری و ادبی و هم برای جذب توریست و در آمد زایی.   به این ترتیب مخارج ترمیم ها هم  از در آمد گردشگری تامین می شود. توجه اغراق آمیز به بخشی از تاریخ ایران و ستیزه با بخشی دیگر عملا به ضرر همان بخش  محبوب  هم تمام می شود چرا که بقیه اقشار جامعه را علیه آن تحریک می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقش من و تو

+0 به یه ن

چند سالی است (کمابیش از زمانی که شبکه من و تو راه افتاد) که مد شده که روشنفکران زمان پهلوی دوم را به خاطر وضعیت کنونی کشور سرزنش می کنند. راستش من فکر نمی کنم توان و توشه روشنفکری در ایران آن قدر بوده باشد که بتواند انقلابی راه بیاندازد و حکومتی ساقط کند.

اما اگر جریان روشنفکری  در دهه ۵۰ فهمیده تر بود و تناقضات فکری اش را به جای در زرورق پیچیدن حل می کرد، می توانست در کسانی که بعدا به قدرت رسیدند تاثیر مثبتی بگذارد.

وقتی فیلمساز درجه یک کشور آن دغدغه غلیظ و شدید و در ضمن سراپا تناقض در مورد مسئله غیرت و ناموس داشت، نتیجه هم  همین شد. اگر به جای رمانتیک کردن قتل ناموسی، ارزش های دیگری را در فیلم هایش به خورد ملت و نیز حقوقدانان و قانون نویسان  می داد چه بسا، امروز، این قدر قتل ناموسی ومسایل مربوطه نداشتیم.

وقتی  فیلمساز درجه یک کشور در زمینه  رابطه کارگر و کارفرما گاه از سوراخ سوزن رد می شد و گاه از در دروازه رد نمی شد، نتیجه آن شد که چند دهه پدر ما- طبقه متوسط-  را به بهانه حمایت از کارگران در آوردند و بعد هم بین طبقات شکاف انداختند. آخر شر  هم کارگران را به جرم اعتراض به دیرکرد پرداخت حقوقشان شلاق زدند. (حالا خوبه که شکاف بین طبقات داره ترمیم می شه. یعنی دیگه طبقه متوسط و کارگر خود را جدا از هم نمی دانند و سرنوشت خودرا مشترک می دانند. در دهه هشتاد بسیار شکاف افتاده بود و این دو رو در روی هم قرار می گرفتند.)

وقتی مستند ساز درجه کشور در آستانه صنعتی شدن و سربرافراشتن تجهیزات نفتی فیلمی می سازد که انگار این تشکیلات  خود به خود سبز می شود نتیجه این می شود که ملت  و حکومت هنوز بعد از گذشت ۵۰ سال درک ندارد که  تاسیسات نیاز به نگه داری دارد. نیاز به به-روز شدن دارد. نیاز به توجه به مسایل ایمنی دارد .... نتیجه این می شود که تاسیساتمان فرسوده و ناکارآمد می شود. لوله های درون شهری آب پس می دهد و حکومت زنان خانه دار در آشپزخانه را مقصر معرفی می کند! به دلیل تکنولوژی فرسوده،  ثروت ملی در فلر ها می سوزد وهوا را آلوده می کند. اگر- مطابق فیلم مستند گلستان- بنا به خود به خود سبز شدن تاسیسات نفتی بود چرا امروز فلرها به طور خود به خود به-روز و کارآمد نمی شوند؟! نتیجه این می شود که پلاسکو می سوزد و فرزندان ملت را به آغوش آتش و آوار می کشد.

 

البته جنبه مثبت را هم باید دید. اگر فعالیت های مثبت   کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و فعالان حقوق زن و نیز مددکارانی نظیر خانم ستاره فرمانفرما  و نیز استادان دانشگاه های فنی و پزشکی در قبل از انقلاب نبود وضع مان نظیر افغانستان یا بدتر می شد.

الان هم فیلمسازان و مستندسازان خوبی داریم. مثلا خانم رخشان بنی اعتماد را در نظر بگیرید. هیچ کدام از ایرادهایی که در بالا گفتم در فیلم های ایشان نیست.

 تحولاتی که در منطقه صورت می گیرد نشان از آن دارد که ما اکنون، در آستانه یک تحول عظیم دیگر هستیم.  امثال من و شما در این که تحول صورت گیرد یا نگیرد هیچ نقشی نمی توانیم ایفا کنیم. ریز تر از آنیم که تاثیری در این باز ی غول ها داشته باشیم. اما خود را خیلی هم کوچک نگیریم. این که بعد از این که  بعد از این که گرد و خاک ها خوابید چه بیرون آید به  عملکرد امروز من و شما بستگی دارد. می توانیم برخی از مسایل را جا بیاندازیم. بذارید چند محور برگزینیم و سعی کنیم آنها را جا بیاندازیم. نوشته های بعدی ام به این موضوع خواهند پرداخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیچاره ملتی که دنبال قهرمان مقتول هست!

+0 به یه ن

مردم  دوست دارند چهره های ادبی هنری ورزشی خود را قهرمان بدانند. برای هواداران آنها اصلا قابل باور نیست که قهرمانشان سر یک موضوع پیش پا افتاده  مانند دعوا بر سر یک مبلغ جزئی با یک کارگر جانش را از دست بدهد. درنتیجه، هر داستانی که این قتل را قتلی قهرمانانه در راستایی آرمانخواهانه جلوه می دهد باور خواهند کرد. همان طوری که داستان های قتل سیاسی صمد و تختی و.... را باور کردند.  درمورد صمد که مطمئنم قضیه جز یک غرق شدن ساده نبود و ربطی به ساواک نداشت. در تبریزِما، همه دیگران را با یکی دو واسطه خوب می شناسند. قضیه غرق شدن صمد هم در میان آشنایان در تبریز ابهامی نداشت. جلال آل احمد از آن داستان ساخت تا مورد استفاده سیاسی قرار دهد. این وسط،  زندگی دوست و همراه صمد در آن گشت و گذار را هم با آن داستان دروغین تباه ساخت!

علت درگذشت تختی هم احتمالا خودکشی بود. فشار اجتماعی بر روی یک مرد  برای «ابرمرد» شدن می تواند او را خرد نماید و به سمت خودکشی سوق دهد-- آن هم در شرایطی که انسانی زندگی کردن هم روح بلند می خواهد! احتمالا انتظارات بسیار و بی اساسی که هواداران از مرحوم تختی داشتند چنان فشاری روی تختی گذاشته که  روح بلند تختی هم بالاخره از نظر روانی کم آورده.

یکی از طرفدارانش بعد از فوت او، دشنه برداشته بوده که همسر بیوه تختی را بکشد! همین گونه طرفداران بیشعورکافی هستند که آدم را  از زندگی دلزده  کنند. بیچاره تختی چه کشیده بود از دست هواداران نفهم بیشعور!

 

و اما مهرجویی!

از آن جنس اعتراضات که مهرجویی می کرد میلیون ها نفر ایرانی-اعم بر مشهورو غیر مشهور در خلوت و جلوت-  سر می دهند. اگر بنا برآن باشد که کسی را به خاطر این قبیل اعتراضات بکشند ده ها نفر در همان  عرصه سینمای ایران از مهرجویی و همسرش صریح تر اعتراض و انتقاد کرده بودند.  من نمی دانم قضیه چی بوده ولی راستش کشته شدن مهرجویی و همسرش را به خاطر یک دعوای ساده بین کارگر و کارفرما محتمل تر می دانم تا یک قتل با انگیزه سیاسی.

درمورد مرحوم کیومرث پوراحمد من خودم به خودکشی  مشکوک هستم و کشته شدن او را بی ارتباط به کتاب آخرش نمی دانم. اون کتاب خیلی از رادیکال تر از محاوره های رایج تاکسی و اسنپ بود و می توانست انگیزه قتل تندروانه مذهبی باشد. اما حرف های نقد آمیز مهرجویی در تند و تیز ترین شکلش هم از غرولند های مرسوم پیرمردان که دایم شاکی هستند که در حقشان ظلم شده فرا نمی رفت. بعید می دانم سر این گونه اعتراضات کسی را بکشند. البته باید بررسی درست تری شود. وکیلش قتل را مشکوک می داند ولی معمولا  خانواده های این چهره ها می روند سراغ وکیلانی که جویای نام هستند. یا به عبارت دیگر، وکیلانی که جویای نام هستند سر راه این گونه خانواده ها سبز می شوند. من چند بار هم نوشتم اگر خدای ناکرده توماج هم به جای وکیلش در اصفهان که دغدغه زندگی توماج را داشت خود را گرفتار یکی از وکیلان جویای نام  تهران یا کرج می کرد-زبانم لال زبانم لال- اتفاقی می توانست بیافتد که همه ما را سیاهپوش می کرد.  دم وکیل توماج در اصفهان و دم وکیل شریفه محمدی در رشت گرم که به جای این که برای بر سر زبان افتادن اسمشان در رسانه ها بکوشند برای ملغی کردن حکم اعدام موکلشان کوشیدند و موفق شدند. از این وکلا بیش باد. شر  وکلای جویای نام هم از سر فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دور باد.  

 

تجربه  داستان سازی جلال آل احمد برای درگذشت صمد نشان می دهد که این دروغ پردازی ها به انگیزه سیاسی،  آخر و عاقبت خوشی ندارد. ما با دروغ پردازی قرار نیست آینده خوشی بسازیم. ما حقیقت جویی چنین خواهیم کرد.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از ایده آل من در آسمان ها تا واقعیت در زیر زمین طبس

+0 به یه ن

طیف های مختلفی که در جامعه پشتوانه اجتماعی دارند سرمایه های جامعه هستند.  ساختار سیاسی باید به گونه ای باشد که از پتانسیل های همه آنها برای کشور استفاده شود. یکی از این طیف ها، چپگراها هستند. گوشه ای از همین طیف که به راستگرایی نزدیک می شود گروه های مختلف محیط زیستی، طرفداران زنان، طرفداران حقوق قومی وزبانی و... هستند. همه اینها باید در اداره کشور- از طریق تشکیل حزب و تشکیل ائتلاف ها- سهیم باشند.  اگر هم چپگراها در جامعه و سیاست امکان حضور و عرض اندام داشته باشند و هم راستگراها، امکان غلطیدن در دامان تندروی از هر دو سو از بین می رود و جامعه بیمه می شود.

این روزها طیف فکری طرفدار خانواده هاشمی رفسنجانی ازیک سو و سلطنت طلب ها  از سوی دیگر  نوک حمله را به سمت چپگراها گرفته اند و ادعا می کنند هرجا چپگراها قدرت گرفته اند  ویرانی به بار آورده اند. این حرف هم درست هست و هم غلط. هرجا چپگراها قدرت مطلق گرفته اند ویرانی به بار آورده اند. باید افزود هرجا هم که راستگراها قدرت مطلق گرفته اند (مثل  مقاطعی در برخی از کشورهای آمریکای جنوبی ) ویرانی به بار آورده اند. اون کشورهایی که فرزندان هر دوی این حمله وران به چپگراها، برای داشتن پاسپورتشان سر و دست می شکنند کشورهایی هستند که در آنها هم راستگراها و هم چپگراها (البته از جنس «سوسیالیست شامپاینی») امکان  عرض اندام در عرصه سیاست دارند. 

در کشورهایی از این دست، چپگراها منشا خدمات بیشماری شده اند. بهبود وضع کارگران، زنان، کودکان، کند کردن روند تخریب محیط زیست، شرایط ایمنی بهتر در کار و منزل و راه و ایجاد فضای عمومی در شهرها  ووووووو همه مدیون  گلو پاره کردن همان چپگراهاست. بدون این بهبودها لندن جای زندگی نمی بود چه برسد شهر آرزوهای فرزندان همه اینها!

ایده آل من این هست که روزی ما- شبیه همان سریال بورگن دانمارکی- دولت های ائتلافی داشته باشیم. وزراتخانه های آموزش و پرورش و بهداشت و درمان و عتف دست چپگراها باشد. سازمان های محیط زیست و میراث فرهنگی و تامین اجتماعی دست طیف  میانی  چپگرا باشد (همان «سوسیالیست های آجیلی»). وزارت خارجه دست ملی گراها باشد. وزارتخانه های مربوط به درآمد و اقتصاد هم دست تکنوکرات های بی ایدئولوژی  و عملگرا (راستگرا؟!) باشد. سازمان محیط زیست هم بالای همه وزارتخانه ها قرار گیرد. گروه های طرفدار حقوق زبانی و قومی هم در سازمان میراث فرهنگی حضور پررنگ تری داشته باشند.


--------


به دلیل عدم رعایت نکات  ایمنی وضعیت معادن ایران بسیار خطرناک هستند. سرمایه دارانی که از برکت این معادن به ثروت های افسانه ای می رسند   حاضر نیستند برای جان کارگران خرج کنند. اونهایی که این روزها اسب را برای حمله به چپگراها زین کرده اند آیا می دانند نتیجه حذف نگرش چپگرایی  فجایعی نظیر فاجعه معدن طبس یا معدن یورت در گلستان می شود؟! بگذریم! وضعیت ایمنی در ادارات شهری هم چندان مناسب نیست. در همین تهران بازرسان آتش نشانی در اغلب ساختمان ها موارد ایمنی متعددی را تذکر داده اند که متاسفانه در اغلب ادارات و فروشگاه و سایر اماکن عمومی نادیده گرفته می شود. دیر یا زود فاجعه  های بیشتری نظیر فاجعه پلاسکو رخ خواهند داد. شما رابه خدا! اگر در اداره ای، رییسی چیزی هستید یا به هر علت صدایتان شنیده می شود، این موارد ایمنی را پی گیری کنید. به حرف  کارمند «سلامت ایمنی و محیط زیست» در ادارات گوش نمی کنند و او را سر می دوانند. شما را به خدا! اگر نفوذی دارید برای همین امر خرج کنید تا فاجعه ها کمتر رخ دهند.  آقایانی که در ادارات ایران نفوذی دارند برای به رخ کشیدن قدرتشان انواع و اقسام جنگولک بازی درمی آورند که همگان بفهمند چه  قدر لولهنگشان آب بر می دارد! چی می شه برای به رخ کشیدن قدرتشان یک بار هم شده یک مورد ایمنی را پی گیری کنند و باعث بهبود استاندارد ایمنی در محل کارشان شوند؟!.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فائزه هاشمی و نامه جنجالی اش و چپ گراهای ایران

+0 به یه ن

در پی آن نامه جنجالی فائزه هاشمی، هجمه ای علیه چپگراها توسط طیف وسیعی از طرفداران جمهوری اسلامی که گاه انتقادهایی به حکومت می کنند  شروع شده.  این وسط انگار  آتش توپخانه فردی به نام عبدالرضا داوری (مشاور سابق احمدی نژاد) از همه تند تر هست و خیلی تندروانه علیه چپگراها می نویسه و خواهان حذف اونهاست.

  چپگرایی یک طیف وسیع از جامعه را شامل می شه که پشتوانه اجتماعی قابل توجهی داره و قابل حذف شدن نیست. این طیف وسیع، خدمات بسیار به ایران کرده. اشتباهات زیادی هم کرده که به ایران ضربه زده. در مواردی هم حتی خیانت کرده. من نمی دونم کفه خدماتش سنگین تر بوده یا کفه ضرباتش. فکر نکنم به این راحتی ها بشه گفت.

ملی گرایی هم طیفی هست  که باز هم خدمات داشته و هم اشتباهات (خیانت هایش  ناچیز بوده. بیشتر گول خورده تا این که آگاهانه خیانت کرده باشه.). در مجموع به نظرم می رسه  کفه خدمات ملی گراها (طیف مصدقی ها را  عرض می کنم) سنگینی می کنه. اما در مورد چپ ها نمی توانم قضاوت کنم. حسم این هست که خدمات و ضربات چپ ها تا اینجای تاریخ «یِر به یِر» در می آد. (البته فقط حس هست. نمی توانم اثبات کنم. حتی اثبات اقناعی هم نمی توانم بکنم. فقط حسم را بیان کردم و اصراری هم بر آن ندارم.) در هر صورت،  برخلاف نظر های تندروانه، این گونه طیف های سیاسی و اجتماعی ریشه دار (چه ملی گرایانه، چه مذهبی، چه چپ، چه هویت طلبی قومی، چه ...) قابل حذف نیستند.  به منظور «زنده باد...» یا «مرگ بر...» گفتن گذشته را شکافتن و سر خدمات و ضرباتشان بحث کردن  ، دردی از آینده دوا نمی کنه. باید دید چه می شه کرد که نقاط مثبت  این طیف های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی تقویت بشه تا  در آینده خیرشان بیش از شرشان باشه. مسئله الان ما اینه نه تخطئه اعمال ۴۰-۵۰ سال پیش افرادی که یا مرده اند یا دیگه کامل بازنشسته اند و کاری از دستشان بر نمی آد.


---------

اصطلاحی در بریتانیا و نیز کشورهای اسکاندیناوی هست به عنوان «سوسیالیست شامپاینی».  من این اصطلاح را در سریال دانمارکی «بورگن» شنیده بودم. گویا برای تحقیر فعالان سیاسی به کار برده می شه که طرفدار  مرام سوسیالیستی هستند اما  سبک زندگی خودشان شیک و پیک هست.

 می گم: مگه اشکالی داره؟! فکرش را که می کنم می بینیم ایده آل بیشتر ما خانم های دهه پنجاهی طبقه متوسط  ایران که یک مقدار دغدغه های فراتر از مسایل روزمره داریم همین رویه هست که آنها به  تحقیر  «سوسیالیست شامپاینی» می نامند. به من بگید اشکالش چیه؟ چرا مستوجب تحقیر و تمسخر هست؟! 

آیا  از این جهت تحقیر می کنند که  نمی شه هم شیک و پیک بود و هم به ایده آل های چپ برای عدالت اجتماعی و ... پایبند بود؟ چرا نشه؟! به قول دوستان معترض در خیابان ها « یک اختلاس کم بشه مشکل ما حل می شه!» اگر اختلاس  ریشه کن بشه، هم می شه به آموزش پرورش و بخش بهداشت رسید هم می شه محیط زیست را تا حدود زیادی حفظ کرد و هم طبقه متوسط می تونه در رفاه و تا حدودی لاکچری زندکی می کنه. حالا نه لاکچری آن چنانی! اما می تونه سر عید آجیل توی هفت سینش بذاره. نیازی نیست هر سال یک عده که خود با پروازبیزنس کلاس دوبی می روند در فضای مجازی، کمپین تحریم آجیل شب عید راه بیاندازند!!!

الان در ویکی پدیا نگاه کردم و دیدم که انواع و اقسام اصطلاح های معادل در کشورهای گوناگون برای این مفهوم هست. در ترکیه گویا به آن «جهانگیر سولجوسو» می گن. ( جهانگیر اشاره به محله ای  مرفه در بی اوغلو ی استانبول هست. سول هم که یعنی چپ. سولجو یعنی چپگرا)


فکر کنم معادل ایرانی اش باید بشه «سوسیالیست آجیلی».

معادل غیر تحقیر آمیز و درست سوسیالیست شامپاینی در انگلیسی، centristهست. من ترجمه نکردم تا با مفهوم مرکزگرا که در واقع مخالف فدرالیزم هست اشتباه نشه.

 در نوشته بعدی ام می گه نظر خودم چیه.


--------


بعضا این صادق زیبا کلام حرف هایی می زنه که مرغ پخته خنده اش می گیره. نمی دونم شاید هم مرغ پخته گریه اش می گیره. « زیباکلام با اشاره به متن نامه فائزه هاشمی خطاب به او گفت که دختر، من در مقابل تو تعظیم می‌کنم و به این همه شهامت و شجاعت تو تبریک می‌گویم.

این استاد دانشگاه با اشاره به تجربه زندانی شدن خود در اردیبهشت امسال افزود: من تصورم این است که دلیل این نامه دلخوری فائزه از هم بندی‌های خودش است نه زندانبانان.

او در پایان این گفتگو خطاب به فائزه هاشمی گفت: تو هم باید مانند پدرت قوی باشی، البته که تو قوی هستی و نامه تو نشان از قوی بودن تو دارد، اما باز هم قوی بمان»

همچین از شجاعت فائزه هاشمی تمجید می کنه که آدم خیال می کند فائزه هم مثل  نمازگزاران بلوچ در پاییز ۱۴۰۱ با دست خالی جلوی گلوله فریاد آزادی سر داده!. این  به اصطلاح شجاعت و شهامت  فائزه هاشمی عبارت بوده از رفتار چند همبندی دلخور شدن  و خود را حق مطلق پنداشتن و در آستانه یک اعتراض اساسی دسته جمعی برای نجات جان  زندانیان دیگرسروصدا کردن که  اینها «پچ پچ» کردند.

در مهمانی ها هم گاه برخی بچه های زیر شش سال به سراغ بزرگترها می روند و شکایت می کنند که بچه های دیگر مرا بازی نمی دهند. من  این رفتار فائزه هاشمی شصت ساله  را  ورای این  شکایات بچگانه نمی بینم. اون وقت جناب زیبا کلام در شجاعت و شهامتش حماسه سرایی می کند! 

---------------

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طبس، تسلیت

+0 به یه ن

 به دلیل عدم رعایت نکات ایمنی وضعیت معادن ایران بسیار خطرناک هستند. سرمایه دارانی که از برکت این معادن به ثروت های افسانه ای می رسند   حاضر نیستند برای جان کارگران خرج کنند. اونهایی که این روزها اسب را برای حمله به چپگراها زین کرده اند آیا می دانند نتیجه حذف نگرش چپگرایی  فجایعی نظیر فاجعه معدن طبس یا معدن یورت در گلستان می شود؟! بگذریم! وضعیت ایمنی در ادارات شهری هم چندان مناسب نیست. در همین تهران بازرسان آتش نشانی در اغلب ساختمان ها موارد ایمنی متعددی را تذکر داده اند که متاسفانه در اغلب ادارات و فروشگاه و سایر اماکن عمومی نادیده گرفته می شود. دیر یا زود فاجعه  های بیشتری نظیر فاجعه پلاسکو رخ خواهند داد. شما رابه خدا! اگر در اداره ای، رییسی چیزی هستید یا به هر علت صدایتان شنیده می شود، این موارد ایمنی را پی گیری کنید. به حرف  کارمند «سلامت ایمنی و محیط زیست» در ادارات گوش نمی کنند و او را سر می دوانند. شما را به خدا! اگر نفوذی دارید برای همین امر خرج کنید تا فاجعه ها کمتر رخ دهند.  آقایانی که در ادارات ایران نفوذی دارند برای به رخ کشیدن قدرتشان انواع و اقسام جنگولک بازی درمی آورند که همگان بفهمند چه  قدر لولهنگشان آب بر می دارد! چی می شه برای به رخ کشیدن قدرتشان یک بار هم شده یک مورد ایمنی را پی گیری کنند و باعث بهبود استاندارد ایمنی در محل کارشان شوند؟!.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل