عزیزی می گفت در دوران مجردی به همراه عده ای از دوستان یالغوزش به شهر ما-تبریز- سفری کرده بود. در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی از یکی از همشهری های ما سئوال کرده کجا می شه جیگر های شهر شما را دید.
او هم جواب داده بود کاری نداره ساعت ۵ صبح برو فلان جا، جیگرها همانجا جمعند!
این طفلکی هم ساده بود و ساعت ۵ صبح به هوای جیگر رفته بود همان جا که آدرسش را گرفته داده بود. تا ساعت ۸ صبح سگ لرز زده بود وکسی را ندیده بود. پرنده پر نمی زد تا این که بالاخره یک پیرمرد سرحال اون ساعت اومده بود و گفته بود «بیا خونه مون برایت نومرو (=نیمرو) بدهم»
این عزیزان با «ساری قولی خان» زیاد آشنا نبودند. بااین حال تا توانستند برای اون دوست یالغوزشان سر این ماجرا دست گرفتند.
حالا این ماجرا را برای چی تعریف می کنم؟! وقتی یک سیستم هوشمند اطلاعاتی ظن می برد که فلانی جاسوس هست بلافاصله نمی گیرد ببرد شکنجه اش دهد و احیانا اعدام نماید. این کار برای کشور هزار و یک جور هزینه دارد. چه هزینه ها که این کشور ما برای کشتن و یا زندانی کردن مظنونان به جاسوسی پرداخته است. یک نمونه اش له شدن زیر سم های اسبان مغولان بوده است. در دنیای مدرن حتی بیشتر هزینه می دهد. ای کاش مسئولان امر به اندازه آن همشهری ما هوشمندی داشتند که به جای بگیر و ببند با «ضد اطلاعات» جاسوسان و فرستادگان آنها را کنف می کردند و منافع ملی ما را تضمین می کردند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل