شاهنامه، ترکان، اشکانیان

+0 به یه ن

فردوسی جا به جا در شاهنامه ترک ها را تحقیر کرده، با این حال اسپانسر خود شاهنامه، یک شاه ترک بود. از زمان سروده شدن شاهنامه تا همین اواخر و برآمدن پهلوی فرمانروایان ایران اغلب ترک بودند. اغلب آنها هم با سفارش دادن نسخ نفیس شاهنامه و نظایر آن در ترویج شاهنامه کوشیدند. در نوشته بعدی ام به رابطه ترک ها و شاهنامه می رسم. تشریح می کنم که چرا با وجود این همه توهین و تحقیر به ترک ها ، این قوم هم در طول تاریخ و هم اکنون باز هم این قدر به شاهنامه می پردازند. اما اکنون می خواهم به استفاده انحرافی از شاهنامه که در دوران پهلوی شد و اکنون هم ادامه دارد اشاره نمایم.

در دوران پهلوی، برخی روشنفکران ملی گرا سعی کردند در حول و حوش شاهنامه آیینی بسازند در تقابل با اسلام. البته خود خاندان پهلوی مسلمان بودند و هستند  تا جایی که  اسم بچه هایشان را علیرضا و غلامرضا و نورزهرا و ایمان فاطمه و نظایر آن می گذارند. برخی از روشنفکران سعی کردند چنین کنند. نتیجه پخته شدن آیینی بود که بدترین ویژگی دین های رسمی تررا به غلیظ ترین شکل دارد اما خوبی های دینی های متداول را هم ندارد. یعنی چه؟! بدترین خصوصیت دین، تعصب و تکفیر است.  این روزها به عینه می بینیم که آستانه توسل به تکفیر منتقد  در بین شاهنامه پرستان، از آستانه توسل به تکفیر بین مسلمانان هم پایین تر رفته است! اما این آیین من-در-آوردی برعکس دین هایی مثل دین اسلام یا مسیحیت، قادر نیست در زمان اضرارو اضطراب شدید یا سوگ های بسیار شدید مانند از دست دادن فرزند یا عزیز، به دل پیروانشان آرامش بخشد و آنها را از این نوع شوک ها محافظت کند. در واقع بدی های دین را داردولی خوبی اصلی اش را ندارد. البته  این آیین من-درآوردی همانند دین های شناخته شده تر، قابلیت کامیونیتی ساختن دارد. ولی برای کامیونیتی ساختن خیلی نیاز به آیین نیست. حول و حوش هزار و یک هدف مشترک هم می توان کامیونیتی ساخت.

دومین استفاده  که از شاهنامه توسط خود پهلوی ها شد، سعی بر ایجاد یک هویت ملی حول و حوش شاهنامه بود. به نظر متضاد می رسد که ملتی که در آن درصد بالایی ترک و ترکمن وعرب هستند حول و حوش یک دیوان شعر که درآن جا به جا در آن به ترک ها  وعرب ها توهین شده و در مقابل پارسیان را نژاد پاک خوانده حس هویت مشترک کنند. اما کمابیش در زمان پهلوی ها این ترفند جواب داد!. علتش هم این بود که اقتصاد-ولو به طور موقت و ناپایدار- رو به رشد بود و مردم ترک ایران هم تا درجه ای-البته کمتر از مرکزنشینان- از این اقتصاد رو به رشد بهره می بردند. از استثنائات که بگذریم بیشتر ترکان ایران در زمان پهلوی، توهین های فردوسی و شاهنامه به ترکان را با گفتن این که ما آذری هستیم ترک نیستیم قورت می دادند تا از این اقتصاد رو به رشد عقب نمانند. اما الان که از یک طرف اقتصاد هم داغون هست و از طرف دیگر، چهره زشت تخریب محیط زیست توسط بهره برداران مرکز گرای معادن در آذربایجان چهره خود را نشان داده و مردم محلی را بیمار ساخته و معیشت آنها را از بین برده، دیگه به زحمت بشود توهین ها را قورت داد. آن توجیه «شما ترک نیستید آذری هستید» هم خیلی کارآیی ندارند چون فک و فامیل  ترک های آذربایجان در خارج می روند تست ژنتیکی می دهند و می شنوند۶۰ -۷۰ درصد ترک هستند و ۳۰ در صد فارس. (من البته معنای این تست های ژنتیکی را نمی دانم ولی فک و فامیل که در خارج تست دادند چنین جوابی شنیده اند.)

به دلایلی که خواهم گفت ترک ها، باز هم، شاهنامه را خواهند خواند و از پتانسیل عظیم دراماتیک آن برای آفرینش های ادبی و هنری خود بهره خواهند برد. کمااین که اورهان پاموک نویسنده ترکیه ای برنده جایزه ادبی نوبل، چنین می کند. اما برای مبنای هویت ملی و حس ملیت شهروندان به دنبال بن و پی مستحکم تری باید بود. پی و بنیان مستحکمی نظیر رعایت حقوق شهروندی توسط حکمرانان و دموکراسی.

ادیبان و هنرمندان ترکیه هم  به شاهنامه علاقه نشان می دهند. چرا؟! به خاطراین که پتانسیل آن را برای زایش ادبی و هنری کشف کرده اند. ترک های ترکیه خیلی اهمیت نمی دهند چیزی که از آن به عنوان وسیله استفاده می کنند  «متعلق به فرهنگ خودشان» هست یا نیست. ترک های ترکیه هیچ ادعا نمی کنند هواپیما را خود اختراع کرده اند اما به هوشمندی دریافته اند که اگر از این وسیله استفاده کنند و شرکت بزرگ و تشکیلاتی عظیم مثل ترکیش ایرلاین یا فرودگاه استانبول را بسازند می توانند سود کنند. نگاهشان به شاهنامه هم از این جنس هست. خیلی کاری به این کار ندارند که شاهنامه مال خودشان نیست و در آن هم به ترک ها توهین شده. می بینند برای آفرینش ادبی به کارشان می آد، از آن استفاده می کنند. بین پارس ها این اخلاق وجود داره که می خواهند ثابت کنند فلان چیز ریشه در فرهنگ آنها داره و اگر نتوانند ثابت کنند نسبت به آن حس غریبی می کنند. این اخلاق به طرز غلیظ تر بین ارمنی هاو یونانی ها هست. ما ترک های آذربایجان هم از بس با فارس ها و ارمنی ها، مراوده کرده ایم این اخلاق را تا حدودی از فارسها و ارمنی ها گرفته ایم. اخلاق  آنها به ما هم سرایت کرده. ترک های ترکیه در این بند نیستند و در نتیجه راحت تر می توانند از وسایلی که سایر قوم ها تولید کرده ویا تولید می کنند بهره ببرند و آن وسایل را به خدمت خود در آورند. به شاهنامه بیشتر دیدگاه کارکردگرایانه و عملگرایانه  و ابزار گرایانه دارند تا هویت گرایانه.

برای جذب توریست به ایران و نیز جذب همکار علمی یا فنی خارجی به ایران برای شرکت در همایش ها به میراث فرهنگی مان نیاز داریم. من  تا سال ۲۰۱۶ مرتب مهمان خارجی داشتم. به تعداد بسیار زیاد. بعدش جریان دکتر احمد رضا جلالی و نازنین زاغری و دکتر میمنت چاووشی و... پیش آمد و من ترسیدم به مهمان های ما هم در مرز گیر بدهند. از آن پس دفتر مهمان خارجی را بستم تا زمانی که حکمرانی کشور بفهمد که چه قدر این کار غلط و مضر هست. بگذریم! بحث اصلی سر موضوع دیگری است. خیلی وقت ها خودمان مهمان های خارجی مان را می بردیم می گرداندیم. به اندازه یک تورلیدر آماتور من کار تورلیدری کرده ام. به شما اطمینان می دهم که برای هیچ توریستی جذاب نیست  که بحث های داغ ایرانیان را در اثبات این که ایران باستان سر و سرور دنیا بوده بشنود. حال و حوصله اش را ندارد.

از طرف دیگر، گردشگر معمولی  تنوع می خواهد. می خواهد از ادوارمختلف آثار ببیند. مسجد صورتی شیراز که یادگار دوره قاجار هست برای یک گردشگر معمولی به همان اندازه تخت جمشید یادگار هخامنشی جذابیت دارد.

 این رویکردی هویتی به ایران باستان به شیوه ای که  جریان های مشخصی دنبال می کنند کمک زیادی به جذب توریست نمی کند. یک خورده هم پسشان می زند. به نگاه کنید به ترکیه ببینید چه طور توریست جذب می کند و چه طور توانسته جزو پنج شش کشور اول در دنیا در جذب توریست باشد. رگ گردن شان برای هویت تاریخی ۲۰۰۰ سال پیش ورنمی قلمبد. حتی وقتی خیل عظیم توریست های فارس در آنجا خود را به در و دیوار می زنند تا ثابت کنند که ترک ها هیچ نداشتند و همه اینها از برکت پارسیان قدیم هست باز هم اهمیتی نمی دهند. تا وقتی که این فرد برای بلیط ترکیش ایر و هتل و رستوران و خرید سوغاتی پول می پردازد برایشان مهم نیست  که آیا نظر این گردشگری ایرانی این هست که اجداد ترک ها قوم برتر بودند یا کهتر! در مورد تکنیک های جذب توریست قبلا بسیار نوشته بودم. بخشی از آن که مربوط به جذب توریست از ترکیه هست دوباره به اشتراک می گذارم.


 

از ترکان به شاهنامه نه تنها هیچ ضرری نرسیده بلکه در طول تاریخ همیشه آن را ترویج هم کرده اند اما این تندروان مذهبی بودند که چند سال پیش نقاشی دیواری  شاهنامه ای ارزشمند مشهد را پاک کردند! وقتی شاهنامه دوستان این اشتباه بزرگ را مرتکب می شوند که می خواهند  آیین شاهنامه پرستی را جایگزین دین مردم کنند، بخش هایی از مسلمانان را علیه شاهنامه تحریک  می کنند و باعث می شوند  تندروان مذهبی به اثرات ملهم از شاهنامه حمله کنند. درسته که  این دسته از شاهنامه دوستان که به آن به صورت یک نوع دین 

می نگرند خود بسیار خشن و سرکوبگرند اما زورشان که قطعا به تندوران مذهبی نمی رسه! آیا آن شاهنامه دوستان خطه خراسان- که این روزها به تحقیر و تمسخر این جانب می پردازند -اون روزها که  نقاشی های دیواری مشهد را پاک کردند خودی نشان دادند و اعتراضی کردند؟! گمان نمی کنم! احتمالا رفته بودند قایم شده بودند.

به هر حال  اونها که از شاهنامه می خواهند دین استخراج کنند و به جنگ اسلام بروند بهتره بدانند که این جنگ مغلوبه خواهد بود. با شکست در این جنگ شاهنامه از بین نمی رود ولی خیل عظیم آثار هنری اعم بر نقاشی و مجسمه وهنرهای نمایشی و..... مورد تعرض قرار خواهد گرفت. هرچند من علاقه زیادی به شاهنامه ندارم اما این آثار هنری ملهم از شاهنامه بخشی از میراث فرهنگی ملت ما (اعم بر همه اقوام) هستند که من نمی خواهم آسیب ببینند. «خرد » حکم می کند که قبل از آغاز یک جنگ نیروی دشمن را باید بشناسید. من با اطمینان می کنم چهار تا پیرمرد شاهنامه پرست به اضافه تعداد معدودی جوان که در پی پیریزی هویت شخصی چند صباحی است که  شاهنامه پرست شده اند جلوی نیروی مسلمانان متعصب با انواع و اقسام هیئت ها و تشکیلات و شبکه ها که دارند مقاومت چندانی نمی توانند بکنند و شکست می خورند. به هنگام نبرد آن چهار تا پیرمرد که دستشان را روی قلب شان می گیرند و جوان ها را می فرستند جلو. جوان ها هم که می بینند این جنگ شباهتی به «خونه خاله» ندارد هویت عوض می کنند و می روند سراغ یک بازی دیگر به جز شاهنامه پرستی.  این جنگ مغلوبه هم باز به میراث فرهنگی ما آسیب می زند.

نظر زیر از دوستی در فیس بوک به نام آقای جعفری که با اجازه او باز نشر می کنم. این را هم من اضافه کنم که در غرب هم زیاد با اساطیر یونانی شوخی می شود و فیلم ها و کارتون کمدی بر اون اساس ساخته می شود.

«در داستان دیرسه‌خان اوغلو بوغاج هم دیرسه‌خان پسرش را با ترغیب دشمنانش به قصد کشت با تیر میزند. ولی مادرش واسطه می‌شود و پدر را آگاه و پسر را تداوی میکند و کینه او نسبت به پدر را برطرف میکند. بغیر از مقدمه کتاب که زنان را تقسیم بندی میکند، در متن داستانها تقاوت زیادی بین زن و مرد نیست. نمی‌توان از متنی حماسی که بیشتر بر مضامین جنگ و کشورگشایی استوار است، انتظار داشت که حتمن شامل دیدگاه فلسفی یا حالات روانی شخصیتهایش هم باشد. بالاخره داستایوسکی با یونان باستان که نیست. هرچند در داستان بیژن و منیژه هم بار حوادث بیرونی بر درون ارجحیت دارد. چیزی که در دده‌قورقود توجهاتی هم بدان شده است. در روابط بئیرک و بانو چیچک و یا دمرول و همسرش. بالاخره هر اثری ویژگیهایی دارد و برخی از آنها اثر را برجسته و منحصربفرد کرده است. شاهنامه و دده قورقود هم چنین هستند. اثرهایی که بهتر است بیشتر در بستر تاریخی و بعنوان متون تاریخی سنجیده شود. شاید بجای شاهنامه یا دده‌قورقود ما نیز میراثدار ارسطو و افلاطون بودیم در چنین وضعیتی قرار نمیگرفتیم.

جالب است که در دنیای معاصر ساختار شکنانی چون کمال عبداله نویسنده آذربایجانی در رمان یاریمچیق ال یازما(دست نوشته ناتمام) از دده‌قورقود و شخصیتهایش تقدس زدایی میکند. دده قورقود، قازان‌خان در رمان شخصی عیاش، مبتذل و جاسوس هم هستند. حتی شاه اسماعیل ختایی در حد یک ترسو ظاهر میشود و ... در ترکیه بسیاری فیلمهای طنز از روی شخصیتهای کتاب دده‌قورقود ساخته‌اند. ولی گویی در ایران این امر گناهی بزرگ و نابخشودنی است.»

برخی دوستان فارس گفتند فردوسی برای ما یک شاعر بزرگ هست و به خاطر خدماتی که او به زبان فارسی کرده، او را پاس می داریم. اگر قضیه فقط همین باشه من حرفی ندارم. خوبه که  انجمن های ادبی برای شاهنامه رویداد برگزار کنند و به همین اندازه اجازه داده بشه که ادبیات سایر زبان  ها  و گویش های رایج در ایران هم توسط علاقه مندان آن پاس داشته بشه. اگر بودجه دولتی برای شاهنامه در نظر گرفته می شه، به فراخور تعداد علاقه مندان برای سایر آثار ادبی مستقل از زبان آنها هم بودجه اختصاص داده بشه. اگر این طوری باشه همه خوشحال خواهیم بود و شکایتی نخواهیم داشت.

 اما ادعاهای خیلی بیشتری در مورد فردوسی و شاهنامه اش می شه نظیر این که خردورزی به  فردوسی  و شاهنامه اش گره خورده، شاهنامه مبنای آیینی هست که  قراره جایگزین دین بشه، شاهنامه و التزام به آن مبنای ملیت ایرانی هست، با خواندن شاهنامه می توان کشورداری و جنگاوری آموخت، شاهنامه یک اثر بزرگ روانشناسی و انسان شناسی است و..... اینها همه ادعاهایی هستند که به وفور شده ومن در مورد این ادعاها نوشتم. هرکدام ازاین ادعاها اگر جدی گرفته بشه و مقبول بیافته هیولایی می تواند رشد کنه که اوضاع نابسامان ما را نابسامان تر کنه. اما اگرشاهنامه تنها به عنوان یک دیوان شعر در کنار دیوان های شعر دیگه درنظر گرفته بشه، خیلی هم خوبه. قبلا هم گفتم، قوت شاهنامه در آفرینش هنری و ادبی غیر قابل انکاره. من از خود شاهنامه خیلی خوشم نمی آد اما بسیاری از آثار ادبی  و هنری را که شاهنامه را مورد ارجاع قرار می دهند بسیار  دوست دارم. برای حسن ختام و شیرینی کام، شعری که خانم سیمین بهبهانی سروده و در آن به قصه گردآفرید اشاره نموده در زیر می آورم. این است نگرش یک زن شاعر در عصر حاضر به فانتزی مردانه ۱۰۰۰ سال پیش در مورد قهرمانی زنانه:

 

خواهی نباشم وخواهم بود، دوراز دیار نخواهم شد 

تا(گود)هست میان دارم، اهل کنار نخواهم شد 

یک دشت شعروسخن دارم، حال ازهوای وطن دارم 

چابک غزال غزل هستم، آسان شکار نخواهم شد 

من زنده ام به سخن گفتن، جوش وخروش و برآشفتن 

ازسنگ وصخره نیندیشم، سیلم، مهار نخواهم شد 

گیسوبه حیله چرا پوشم؟ گردآفرید چرا باشم؟ 

من آن زنم که به نامردی، سوی حصار نخواهم شد

برقم که بعد درخشیدن از من سکوت نمی زیبد 

غوغای رعد زپی دارم فارغ ز کام نخواهم شد 

تیری که چشم مراخستست برکشتنم به خطا جستست 

برپشت زین ننهادم سر،  اسفندیار نخواهم شد 

گفتم ازآنچه که باداباد، گراعتراض و اگر فریاد 

تنهاصداست که میماند، من ماندگارنخواهم شد 

درعین پیری وبیماری، دستی به یال سمندم هست 

مشتاق تاختنم، گیرم دیگرسوار نخواهم شد

توصیه می کنم این پادکست را در مورد سلسله طولانی اشکانیان تماشا کنید. پادشاهی اشکانیان از جمله دوره های کمتر توجه شده و کمتر حلوا-حلوا شده تاریخ ایران زمین است. من قبلا مطالبی  درمورد کوزه های شبیه باتری به جا مانده از آن دوران  (پادکست درباره آن چیزی نمی گوید)و نیز شکست های سنگین رومیان از اشکانیان شنیده و خوانده بودم. از طرف دیگر، تجربه ام به من می گوید وقتی ایرانیان کسی را یا دوره ای را حلوا حلوا می کنند معمولا توزرد از آب در می آید اما وقتی به آن توجهی نمی کنند یا توی سرش می زنند معمولا  هزاران نکته جالب درباره اش هست. قبلا در مورد دوره های سلجوقی و قره قویونلو و آغ قویونلو این تجربه را داشتم. هر چه بیشتر درمورد این دوره ها خواندم دیدم اتفاقا چه خبرها ی جالبی  در آن دوره ها بوده. خلاصه با این سابقه ذهنی این پادکست در مورد اشکانیان را تماشا می  کنم. واقعا جالب است! یادتان هست پرسیدم که این شاهنامه  که از منظر برخی خردنامه است و این همه از نبردها گفته چه تاکتیک یا تکنیک یا استراتژی هوشمندانه و خردمندانه ای را به ما یاد می دهد؟ جواب عموم شاهنامه دوستان به من  چیزی نبود جز ورژن  اندکی مودبانه تر «خفه شو!». اما اگر خردورزی در  استراتژی ها و جنگ ها و مانورهای سیاسی می خواهید این پادکست را در مورد اشکانیان ببینید. شاهان آن دوران -بسیار ظریف و دقیق و هوشمندانه مانورهای سیاسی و نظامی می دادند. بیخود نبود که ۵۰۰ سال-دربرابر مشکلات و حملات بی امان رومی ها - دوام آوردند. امپراطوری بزرگ هخامنشی با یک حمله اسکندر از هم فروپاشید. اما اشکانیان بارها و بارها رومیانی را که می خواستند راه اسکندر را روند شکست دادند. با چی؟!  با استراتژی و تاکتیک های هوشمندانه سیاسی و نظامی و آمادگی  لجستیک پشت جبهه (با اسب در جبهه می جنگیدند و با شتر در پشت جبهه ارتش را تجهیز می کردند) نه با رجز و غرور (که شیوه مرسوم سلسله های محبوب ایرانشهری ها و نیز داستان های شاهنامه است). این را هم باید یاد داشته باشیم که پیروزی شکوهمند  اشکانیان در برابر کراسوس تا حد زیادی  مدیون همیاری یکی از سران قبایل عرب در منطقه میانرودان بوده است. آنان که بر طبل ایران پرستی و باستانگرایی می کوبند و آن را مترادف با عرب ستیزی می دانند حتی تاریخ باستان را هم درست و حسابی نمی دانند. پدران ارمنی های قفقاز که امروز مرتب سرود «ای ایران» می خوانند و  هوش و دل از ایرانشهری ها  می ربایند در جنگ های رومیان با اشکانیان کجا ایستاده بودند؟ خودتان پادکست را تماشا کنید و پاسخ را بیابید.

https://www.youtube.com/watch?v=TCAJ_92bDrw&t=11490s

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]