استراتژی و تاکتیک

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید چند وقت پیش اعلام کردند که همایون شجریان قرار است در میدان آزادی کنسرت مردمی برگزار کند که البته بعدا کنسل شد. در این میان، اپوزیسیون سوپر ناسیونالیست راستگرا هرچه توانست علیه همایون شجریان و این کنسرت لجن پراکنی کرد. حالا از این که یک جریان مدعی ملی گرایی و ایران گرایی چرا باید علیه یک موسیقدان ایرانی  چنین موضعی داشته باشد بگذریم! از اون جالب تر این که اینان که

مدعی اند چه طور پتانسیل جمع شدن مردم- در شمار هزاران نفره -در جایی مثل میدان آزادی را درنیافتند؟ می توانستند این رویداد را به صورت مانوری بی دردسر و بی خطر برای جمع شدن هزاران نفر در میدان آزادی ببینند. وقتی می گم اینان فقط رجز خوانی بلدند و از تاکتیک و استراتژی نظامی هیچ نمی فهمند این هم یک نشانه اش! می گویند فرح هم در طراحی این میدان نقشی داشته. او هم فهمی از استراتژی و... ندارد والا چنین میدانی نمی ساخت که بعدا بلای جان سلسله شان شود. تازه اسمش را هم گذاشته بودند «شهیاد».

قبلا گفتم که از صفویان خوشم نمی آد. اما انصافا شاه عباس استراتژی و تاکتیک بلد بود. درسته که بیخ گوش کاخ و حرمسرایش میدان نقش جهان را که از میدان آزادی هم  بزرگ تر است ساخت. اما دور تا دور میدان نقش جهان بسته است. اگر مردم در میدان نقش جهان تجمع کنند تک تیراندازان می توانند در حجره های طبقه ۲ دورتادور آن مستقر شوند و معترضان را قتل عام کنند. ولی میدان آزادی از دور وبر باز هست و چنین امکانی برای سرکوب فراهم نمی سازد.

خلاصه این که اپوزیسیون بالای ۶۰ ساله خارج از کشور با همین حمله به همایون شجریان - به جای استفاده از پتانسیل میدان آزادی- برای چندمین بار ثابت کرد که این کاره نیست و فقط هارت و پورت می کند.

در بین همین دهه هشتادی هاو دهه نودی ها که از کودکی گیم بازی کردند خیلی ها هستند که بهتر از پیرمردان مدعی سلحشوری در بین اپوزیسیون، استراتژی و تاکتیک بلدند.

در سال ۸۸ و در طول جنبش سبز در تهران و دو شهر فارس نشین شیراز و اصفهان تظاهرات پرشمار سکوت شد. استراتژی این جنبش روبان سبز بستن، بادکنک سبز هوا کردن، ساعت ۹ شب اتو به برق زدن و پرهیز کامل از خشونت حتی در مقام دفاع از خود بود. این جنبش به هیچ کدام از اهداف خود نرسید. طبعا آنان که بر مسند قدرت سوارند نه از روبان سبز ترسی به دل راه می دهند نه از بادکنک سبز ولو این که صدها هزار نفر از طبقه متوسط در پایتخت و دو شهر فارس نشین این سمبل ها را در همبستگی با هم نشان دهند. به نظرمن تنها دستاورد جنبش سبز، کاهش یافتن جوک های قومیتی و  ایجاد احساس نیاز طبقه متوسط به طبقه کارگری بود. طبقه متوسط این شهرها فهمیدند بدون حمایت طبقه کارگر و نیز سایر قومیت ها نمی توانند کاری پیش ببرند. یک خورده از باد دماغشان خوابید!

اندکی بعد در تبریز واورمیه جنبش محیط زیستی برای اعتراض به خشکاندن دریاچه اورمیه شکل گرفت. این جنبش با خشونت  سرکوب می شد تا این که در تهران هم فراخوانی در حمایت از دریاچه اورمیه در میدان آزادی داده شد. هرچند تجمعی در تهران شکل نگرفت اما در فضای مجازی بازتاب خوبی داشت. همین بازتاب کافی بود که گوشی دست حاکمیت بیاید که وقتی تهران پشت تبریز می ایستد «این تو بمیری دیگه از اون تو بمیری ها نیست»! همین کافی بود که احیای دریاچه اورمیه بشود موضوع اصلی تبلیغات انتخاباتی حسن روحانی و اولین موضوع طرح شده در هیئت دولت پس از تشکیل کابینه. نتیجه این شد که چند سالی حقابه دریاچه اورمیه را دادند و خشک شدن آن چند سالی به عقب افتاد. هرچند این حرکت مثبت خیلی ناچیزبود اما برای یک کشور خوگرفته به استبداد مانند ایران،  دستاورد مدنی و دموکراتیک خیلی بزرگ و باشکوهی بود که باید از آن درس آموخت.

 

گذشت و گذشت. دی ماه ۹۶ پیش آمد. آبان ۹۸ پیش آمد. اعتراضات آبی خوزستان در سال ۱۴۰۰پیش آمد و تبریز به پشتیبانی اهواز برخاست. از اینها می پرم تا برسم به ۱۴۰۱نحوه اعتراضات مردمی در سال ۱۴۰۱ با سال ۸۸ خیلی فرق داشت. تقریبا همه شهرها واستان ها (به استثنای خراسان جنوبی) در این جنبش شرکت کردند. همه قومیت ها. همه طبقات اجتماعی. استمرار مقاومت این جنبش، اصلا، قابل مقایسه با جنبش سبز نبود. هرچند در قانونگذاری تغییر حاصل نشد اما تا اینجا، نتیجه آن افزایش عملی آزادی های فردی و اجتماعی در سطح جامعه در تقریبا همه استان های ایران بود. همین طور از برکت این جنبش، مزاحمت خیابانی توسط مردها علیه دختران به طرز چشمگیر و معجزه آسایی کاهش یافت.

مطالبات تمام نشده.هرچند آزادی های فردی خیلی مهم هستند اما مطالبه اصلی ما مبارزه با فساد مالی است. من هرگز نمی خواهم که دوگانه «آزادی فردی» و «معیشت» بسازم چون به چنین دوگانه ای اعتقاد ندارم. این دو نه تنها در تقابل با هم نیستند بلکه می توان نشان داد محدود کردن آزادی های فردی خود یکی از عواملی است که  به معیشت مردم ضرر می رساند. بدیهی ترین دلیل آن هست که وقتی آزادی های فردی محدود می شود گردشگری کاهش می یابد و کشور از اشتغالزایی و درآمد زایی ناشی از توریست خارجی محروم می شود. گردشگر ایرانی هم بیشتر تمایل دارد برای سفر ارز از کشور خارج کند. اما بهبود اقتصاد مستلزم مبارزه با فساد مالی است و این مبارزه مقوله ای است مجزا از کسب آزادی های فردی (جدا ولی نه لزوما متضاد).

طبعا آنان که از فساد مالی منتفع می شوند به این آسانی دست برنخواهند داشت. بازهم، اعتراضات میلیونی و شجاعانه مردمی لازم هست که آنها را وادار کند دست بردارند. تجربه جنبش سبز نشان می دهد اگر استراتژی خیلی رمانتیک و مامانی باشد راه به جایی نمی برد. از سوی دیگر خشونت هم نه در کشور ما خواهان دارد و نه ما را به جای خوبی می رساند. خشونت کلامی و نمایشی در رکیک ترین وجه در بین اپوزیسیون راستگرای افراطی رواج دارد اما دیده ایم که فراخوان های آنها جمعیت چندانی را جلب نمی کند. مردم  نجیب ایران -چه در داخل و چه در خارج- عملا آن همه  خشونت را پس می زنند و به دنبالش راه نمی افتند. پس چه باید کرد؟! به نظر من بایددنبال استراتژی هوشمندانه و ابتکاری بود. این هم از اپوزیسیوین فرتوت و پیر بر نمی آید. اگر بر می آمد در همه این سالها کاری می کردند و راه به جایی می بردند. ذهن جوان و دید جوان می خواهد. خوشبختانه جوانان شجاعی داریم که کم دانش هم نیستند! آن قدر هوش و ابتکار دارند که تاکتیک ها و استراتژی های هوشمندانه ابداع کنند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]