مهاجرت به کانادا در میانسالگی

+0 به یه ن

عزیزی گزارشی کوتاه نوشته بود از دستجات عزاداری حسینی در کانادا. ظاهرا  این دستجات  کانادا با همدیگه دعوا و.... هم دارند ومرتب اره می دهند تیشه می گیرند.


من به جوانانی که قصد مهاجرت به کانادا دارند کاری ندارم. اما روی صحبتم با همسالان و همتیپ های خودم هست که در ایران رفاه نسبی دارند و جا افتاده اند اما به بهانه این که می خواهیم فرزندانمان در کشور بهتری زندگی کنند می خواهند رنج مهاجرت  به تن بخرند. 
نظرم را به این عزیزان می گویم. فرزندان شما هر وقت بخواهند مهاجرت کنند خودشان مهاجرت می کنند. برای این که خیلی به سختی نیافتند پول بلیط هواپیما و هزینه پول پیش اجاره آپارتمان و خرج سه چهار ماه زندگی شان در کانادا را پس انداز کنید و به عنوان قرض به آنها بدهید. این بهترین کاری است که می توانید برای آنها بکنید. بهترین جنبه مهاجرت برای فرزندان شما همانا استقلال و روی پای خود ایستادن هست. با دستشان گرفتن و با خود به کانادا بردن این موهبت را هم از آنها می گیرید. بعدش هم منت سرشان خواهید گذاشت که من به خاطر تو زندگی راحتم در ایران  و والدینم را در دوران پیری گذاشتم آمدم در این کشور یخ زده که شش ماه سال آفتاب نداره.

ببینید تیپ های ما در ایران دیگه بعد از این سالها سبک زندگی مناسب خود را یافته. دست کم ما در ایران از فضولی همسایه ها رنج نمی بریم!در بین تیپ های ما دیگه در داخل ایران دیگه این طور نیست که  اگر کسی طلاق بگیره همه فامیل در مورد او چرت و پرت بگویند یا اگر دختری دوست پسر داشته باشد پشت سرش صفحه بذارند.  این مسایل چندی است دست کم در محلاتی که ما ها زندگی می کنیم حل شده. 
شاید باورتان نشود اما  در میان ایرانیان مهاجرت کرده این قبیل فضولی ها  -مثل ۵۰ سال پیش در محلات سنتی  ایران- بسیار رواج داره! در بین همان دانشگاهیانش هم رواج داره. خیلی جالبه که دایم در کار هم سرک می کشند بعدش هم می گویند در ایران مردم فضولند! در صورتی که خیلی از موضوعاتی که برای اونها هنوز مسئله است  برای ما حل شده، رفته پی کارش! دیگه راحتیم!

یکی از دلایلی که تصمیم به بازگشت به ایران گرفتیم مشاهده خانواده های  ایرانی بود که  سالها پیش مهاجرت کرده بودند. نکته قابل توجه در مورد این خانواده ها مردسالاری شدید در بین آنها بود. رفتاری که اغلب  مرد ان خانواده های   ایرانی با همسرشان در خارج داشتند سالها قبل در ایران منسوخ شده بود! اونها اون رفتارمردسالارانه را در خود حفظ کرده بودند و به آن به عنوان «اصالت ایرانی» می بالیدند. برخی شان آتئیست بودند اما باز دست از مردسالاری برنداشته  بودند.

در جمع های ایرانی های مقیم کشورهای غربی، خیلی هم زیاد پشت سر بنگلادشی ها و چینی ها و...صفحه می ذارند و حرف ریسیستی می زنند. خیلی روی «کوکیژن» بودن (نژاد سفید) خودشان تاکید دارند.  تحقیر قومیت های غیر فارس ایران  (از جمله قومیت ترک که من هم جزوشان هستم) بین شان خیلی رواج داره. من در تهران که زندگی می کنم (یا وقتی به کرمان و.... سفر می کنم) از این جور توهین ها نمی شنوم. شاید در عرض ۱۵ سال یک بار اون هم وسط دعوا چنین توهینی شنیدم. اما در استنفورد امکان نداشت در جمع ایرانی ها دو ساعتی بنشینی و از زبان یکی شان توهین علیه ترک ها نشنوی. فکر کنم این قبیل اظهارات سپر آنان هست برای قایم کردن احساس خود کم بینی شان نسبت به غربی ها. این هم جزو چیزهایی بود که من اصلا خوشم نیامد.


 ما ترسیدیم اگر در خارج بمانیم به اسم «فرهنگ اصیل ایرانی» ما هم تبدیل به فسیل بشویم! در نتیجه تصمیم گرفتیم بر گردیم به آغوش فرهنگ  ایرانی. فرهنگ ایرانی که ایستا نیست.  در گذر زمان تغییر می کنه و ما نمی خواستیم از این تغییر عقب بمانیم.
با خواندن آن گزارش که در ابتدا به آن اشاره کردم این حس به من دست داد که چه خوب شد برگشتیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]