فضولی، پیشرو ادبیات کودک

+0 به یه ن

این روزها در فضای مجازی دوستداران ادبیات ترکی آذربایجانی از یک برنامه صدا وسیما که در آن سعی بر تخفیف شاعر بزرگ آذربایجان، ملا محمد فضولی می شه خشمگین هستند. گمان من این هست که صدا وسیما هر از گاهی عامدا از این حرف ها وسط می اندازه که وقتی پس فردا قیمت فلان کالای ضروری یک شبه سه برابر شد و ملت خشمگین شدند، ترک و فارس اون قدر اتحاد نداشته باشند که یکصدا علیه رانت خوارانی که خون ملت را اعم بر ترک ووفارس می مکند متحد گردند. والا در این هیری ویری گرانی و کرونا و بیکاری چه جای جدل بر سر شاعری از عهد صفوی است؟! حواسمان باشه که بازیچه دست شان نشویم.


 به هر حال، به هر نیتی و با هر لحنی که نام فضولی در صدا وسیما آمده باشد من فرصت را غنیمت می دارم و یادی از او می کنم به عنوان پیشرو ادبیات کودک. او کتاب شعری مخصوص کودکان داشت. حالا اهمیت این موضوع چیه؟ تا همین اواخر -تا قرن بیستم- کودکی و نوجوانی را به عنوان دوره ای مستقل از زندگی نمی شناختند! کودک را یک بزرگسال ناقص بر می شماردند. در نتیجه خیال نمی کردند ادبیاتی مستقل برای او لازم هست. منظورم کودک بالای سه سال هست. برای زیر سه سال انواع و اقسام لالایی و قصه و... در فرهنگ سنتی ما هست . اما برای بچه هفت هشت ساله ادبیات مخصوص نبود. او را همان گلستانی می آموختند که هفتاد سالگان نیز مطالعه می کردند. طبعا بچه هفت هشت ساله در درک مفاهیم بزرگسالی قاصر هست. این را نشانه نقص بچه می دانستند و به این بهانه کودک را تنبیهات شدید بدنی می کردند. 

فضولی جزو اولین ادیبان جهان (قبل از هانس کریستیان آندرسون) بود که دریافت کودک ادبیات مخصوص به خود نیاز دارد. اونهایی که امروز فضولی را تخفیف می دهند گویا هنوز اون قدر شعور ندارند که اهمیت پیشرو بودن در عرصه مهمی چون ادبیات کودک را درک کنند. درکشان از ادبیات، چیزی فراتر از همقافیه کردن عدس و مگس نیست!! یاد و نام استاد فضولی گرامی باد! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ایران و سوریه

+0 به یه ن

من هر چه قدر بیشتر در این باره مطالعه و مشاهده و فکر می کنم بیشتر می بینم که ایران با سوریه فرق دارد.

اون پروسه ملت سازی (صرفنظر از دین و آیین و مذهب) که عملا نادرشاه در قرن ۱۸ به صورت کاملا بومی و خودجوش در ایران شروع کرد، عملا هیچ وقت در سوریه شکل نگرفت. سوریه مدت ها بخشی از امپراطوری عثمانی بود. بعد جنگ جهانی اول رفت زیر یوغ فرانسه. بعدش هم فرانسه در سال ۱۹۳۶ آن را مستقل ساخت. فرانسوی ها هم که هر جا دخالت  سیاسی و استراتژیک می کنند یک گندی می زنند که چند دهه بعد بوی متعفنش در می آید. انگار اصلا تخصص این کار را دارند!.
به تبع این تاریخ کاملا متفاوت، ساختار اجتماعی ایران با سوریه متفاوت هست.
بذارید مثالی بزنم که برای بخش بزرگی از مخاطبان مینجیق که به آی-سی-تی-پی  یا موسسات مشابه زیاد می روند ملموس است. در اونجا چند نفر از ایران سالیانه  ویزیتور دارد، چند نفر از سوریه؟ منظورم این سالهای اخیر که سوریه درگیر جنگ داخلی شده است نیست.۱۵ سال قبل هم که در گیری نبود باز تعداد ویزیتورها از ایران خیلی بیشتر از ۵ برابر (نسبت جمعیت دو کشور) بود. به علاوه تیپ ویزیتور های دو کشور هم متفاوت هست.
 ویزیتورهای ایرانی طبف کاملا پیوسته هستند شامل افرادی که  شخصیت و منش و رفتار و کردارشان کاملا شبیه مردم کف خیابان و بازار شهرهای ایران هست تا محققانی که طرز فکر و شخصیت و منش و.....شان با همتایان اروپایی مو نمی زند! این سر طیف، غربزده --به معنایی که جلال آل احمد می گفت-- نیستند. بلکه کاملا متعلق به جامعه جهانی پژوهشگران هستند. با همان واکنش ها در مورد مسایل مختلف  و با همان دغدغه ها.
و جالب تر این که این یک طبف پیوسته هست. این سر طیف و آن سر طیف با هم بیگانه نیستند!

اما در مورد ویزیتور های سوریه ای! راستش اون قدر تعدادشان زیاد نیست که بتوانم این گونه تحلیل کنم. بنابراین کل ویزیتورها از منطقه شامات را که تاریخچه ای کمابیش همسان داشته اند (قبلا جزو امپراطوری عثمانی بودند بعدش مدتی مستعمره شدند و بعدش هم مستقل شدند)  با هم در نظر می گیرم. همه شان با هم، باز هم به لحاظ تعداد از ویزیتور های ایرانی کمترند. اما می توان در موردشان صحبت کرد. اونها را طبف پیوسته ندیده ام. یک بخشی شان افرادی هستند که دغدغه های هویتی شدید دارند و عملا نشان می دهند  زندگی در غرب برایشان سخت هست و اگر دستشان برسد خشمشان از این ناهمگونی  فوران خواهد نمود. در مقابلو یک تعدادشان هم-که نسبت به دسته اول حس بیگانگی دارند- سعی می کنند اروپایی رفتار کنند. اما نه شبیه  اروپایی هایی که اونجا دور وبرشان می بینند! شبیه اروپایی ها و آمریکایی قبل دهه ۵۰ میلادی سعی می کنند رفتار کنند،  شبیه دوران قبل از جنبش های  اجتماعی بسیار تاثیر گذار دهه شصت میلادی. مثل اروپایی های آن دوران   خیلی با فمینیزم  میانه ندارند، عیبی در پوشیدن پالتو پوست نمی بینند،  با تبعیض نژادی مشکل خاص ندارند. اهمشهری های خودشان را نمی پسندند چون مطابق مدهای اروپایی لباس نمی پوشند و آداب غذاخوردن غربی را نمی دانند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما در ایران، زباله های منزل را تفکیک می کنیم.

+0 به یه ن


در مورد مزیات تفکیک زباله  تر و خشک  زیاد صحبت شده. گمان نمی کنم در میان مخاطبان این نوشته، اهمیت آن بر کسی پوشیده باشد. اما در شهری که من زندگی میکنم (تهران)، عده زیادی می گویند «حتی اگر ما تفکیک کنیم باز شهرداری در مقطعی اینها را قاطی می کند. پس چرا خود را زحمت دهیم؟»
 به هر حال در تهران باجه هایی برای دریافت باطری مصرف شده یا سیم و لوازم الکترونیکی مستعمل هست. (یکی از این باجه ها در سوهانک هست). ما باطری ها راجمع می کنیم و به آن باجه تحویل می دهیم.زباله های پلاستیکی، قوطی های فلزی، بطری های شیشه ای و کاغذ مستعمل را هم  جدا از بقیه زباله می گذاریم.
در مجتمع ما روزهای زوج می آیند این زباله های بازیافتی را جمع می کنند. نمی دانم بعد از آن برای بازیافت می رود یا به قول آن دوستان، کیسه زباله های بازیافتی را  دوباره می اندازند کنار زباله های گندیده.
حتی اگر مورد دوم باشد، باز هم من از تفکیک زباله دست بر نمی دارم! چرا؟!
برای این که دیده ام پیرمردها یا کودکانی را که تا کمر در سطل های زباله خم می شوند تا زباله های بازیافتی بیابند و ببرند بفروشند. گزارشی در مورد کودکان در کرج خوانده ام که با چه مصیبتی در میان زباله های کثیف دنبال مواد بازیافتی می گردند.
به جهت کمک به این عزیزان هست که این کار را می کنم. متاسفانه از عهده من خارج هست که مشکل آن عزیزان را به طور ریشه ای حل کنم. اما این کار را برایشان می توانم انجام دهم. وقتی این افراد یک کیسه پر از مواد بازیافتی تمیز می یابند خوشحال می شوند چون که دیگه لازم نیست برای پیدا کردن تک تک محتوای آن کیسه ساعت ها در میان زباله های کثیف و متعفن بگردند. با این کار امثال ما، ریسک آن که دست آن کودکان معصوم یا آن پیرمرد رنج کشیده با شیشه خرده یا تیغ بریده شود پایین می آید. ساعت کاری شان هم کمتر می شود چون در زمان کمتری مواد بازیافتی بیشتری می یابند.

چند نکته در مورد باز یافت:
۱) بطری های شیر و .... را خالی می کنم. به اندازه یک بند انگشت آب در آن می ریزم. درش را می گذارم و تکان می دهم و سپس خالی می کنم. همین کافی است. قرار نیست که در آن غذا بخوریم. همین که نگندد برای این منظور کافی است.
۲) ظروف پلاستیکی خالی شده  کره و خامه و ..... که چرب هستند را در سینک می گذارم. (خوشبختانه، «بیز تبریزلی لر سییرروخ سورا آتاروخ ائشییه». در نتیجه شستن چندان سخت نیست) ! وقتی ظرف های شام را می شوییم آب کف دار سایر ظروف تقریبا آن را تمیز می کند. در آخر کار قبل از این که اسکاچ را با آب بشوییم اسکاچ در آن می گردانیم و آب می کشیم. لازم که نیست که خیلی تمیز شود. قرار نیست که بذاریم توی کابینت! همین برایش کافی است که نگندد.
۳) شیشه خرده را در یک جعبه بسته بندی شده توی زباله عادی می اندازم. رویش هم می نویسم «خطر بریدگی دست» تا اگر احیانا زباله گردی آن را دید  مراقب دست خود باشد. دست کم، خطر این که به پاکبان ها آسیب برساند از بین می رود.
۴) آرایشگرها موظف هستند تیغ هایشان را در جعبه مخصوص دور بیاندازند. هر آرایشگری که من رفته ام این ضابطه را رعایت می کند.  بازی  در نمی آورد که  بخواهد با رشوه از زیر این ضابطه در برود. چون که کاملا فهمیده است که  این ضابطه حکمتی برای کمک به شهروندان دارد و حرف زور مفت نیست.  زنده باد آرایشگران عزیز کشور که این نکته را رعایت می کنند.

فردا دوم اردیبهشت و ۲۲ آوریل روز جهانی زمین هست. این نوشته را به این مناسبت منتشر می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تمدید اتوماتیک کارت های بانکی

+0 به یه ن

اگر مهلت کارت بانکی شما به سر رسیده به خاطر تمدید به شعب بانک مراجعه نکنید. خوشبختانه، به طور اتوماتیک همه کارت هایی که بنا بود در سال ١٤٠٠ منقضی شوند تا ١٤٠١ هم اعتبار دارند. مثلا اگر روی کارت شما نوشته تاریخ انقضای آن اردیبهشت ١٤٠٠ هست تا آخر اردیبهشت امسال معمولی از آن استفاده کنید. بعد از اردیبهشت اگر خواستید خرید اینترنتی کنید تاریخ انقضا را اردیبهشت١٤٠١ بزنید. برای این که در شرایط کرونایی مردم کمتر به بانک ها مراجعه کنند این قانون مفید را تصویب کرده اند. لطفا این متن را به سایر دوستانتان هم بفرستید تا بی جهت به بانک نروند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دفاع از محیط بانان بی دفاع

+0 به یه ن

چند روز پیش خبر دردناک کشته شدن دو نفر از زحمتکش ترین و خدوم ترین فرزندان این مرز وبوم یعنی دو محیط بان را شنیدیم. متاسفانه این اولین بار نیست که چنین خبرهایی می شنویم. خلا های قانونی که مانع از آن می شود که محیط بانان از خود دفاع کند منجر شده جانیان و اشرار در کشتار این عزیزان جری و گستاخ شوند.

اگر همانند ماموران انتقال پول یا انتقال سئوالات کنکور، این عزیزان هم مختار به محافظت از خویش بودند جانیان و اشرار چنین بی محابا آنها را به خاک و خون نمی کشیدند.
طوماری در لینک زیر موجود هست که با امضای آن می توانید از تغییر قانون به نفع محیط بانان حمایت کنید. من آن را امضا کرده ام. طومار غیر سیاسی است و مفاد  آن مورد تایید  فعالان محیط زیست سرشناس کشور هست. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

معضل مرغ و عذر خواهی وزیر کشاورزی

+0 به یه ن

وزیر کشاورزی فعلی، حدود یک سال پیش به وزارت رسید. اونهایی که می شناختندش می گفتند خیلی آدم حسابیه. رزومه اش را هم که می دیدید می گفتید دیگه بالاتر و فاضل تر و داناتر و کارشناس تر از او در زمینه کشاورزی نمی شه پیدا کرد. 

گفته می شه می خواهی کسی را بشناسی، دوستان و هوادارانش را بشناس. وزیر جدید چه هوادارانی داشت! فعالان محیط زیستی خفن کشور! از اونهایی که سرشان هم بره دست از حق گویی بر نمی دارند.

دیگه من گفتم یک همچین شخصی اگر به وزارت برسه بسیاری از مشکلات کشاورزی کشور را حل می کنه. فقط افسوس می خوردم که وزارتش یک سال بیشتر طول نمی کشه.
می دانید که کشاورزی ایران مشکلات مدیریتی فراوان داره. یک موردش را که به عنوان مصرف کننده هم  با آن همه ساله درگیریم کشت بدون برنامه ریزی و بدون توجه به بازار مصرف هست. یک سال اغلب  کشاورزان گوجه فرنگی می کارند روی دستشان باد می کنه. سال دیگه کم می کارند قحطی گوجه فرنگی پیش می آد قیمتش سر به فلک می کشه.  دلالان و مافیای میوه و تره بار هم این وسط آتش می سوزونند و هم دمار از روزگار مصرف کننده در می آورند و هم دمار از روزگار کشاورز. از سوی دیگه،  برخی کشاورزان، به طرز غیر اصولی مزارع را به  کود و سموم شیمیایی می بندند و محصولات کشاورزی ناسالم تولید می کنند که حتی از استاندارد های کشور جنگزده ای مثل عراق  هم پایین تره -چه برسه استاندارد اروپا یا حتی ترکیه. در نتیجه محصولات را نمی توانند صادر کنند و به خورد مصرف کننده ایرانی می دهند و اگر مازاد بر مصرف داخلی باشه، نابود می کنند. یعنی این همه آب و خاک مملکت (در این کمبود آب) همه ساله از بین می ره یا تبدیل به محصولی می شه که مصرف کننده را به بیماری هایی مثل سرطان دچار می کنه.
 وزیری به فضل و دانایی و آگاهی و همت وزیر فعلی این مشکلات  را علی الاصول در ظرف یک سال می توانست حل کنه. حتی می توانست ساختاری بریزه که بعد از خودش هم سنت حسنه ادامه پیدا کنه.
اما در این یک ساله نه تنها قدم قابل توجهی در حل این معضلات برداشته نشد، الان شاهد  افتضاحی مثل صف های مرغ هستیم.
حتی وقتی حاضر می شویم مرغ را با قیمت بالا بخریم می بینیم مزه مرغ ها عوض شده و به خوشمزگی مرغ های دو ماه پیش نیست. 
هرچند وزیر اومده عذر خواهی کرده اما من که می دونم تقصیر وزیر نیست.
باز هم می گم دیگه از این وزیر صالح تر پیدا نمی شد اما سیستم کلی طوری بود که این هم کاری نتوانست از پیش ببره.
با رفتن این وزیر و این رئیس جمهور و آمدن آن دیگری (حتی اگر بهترین و شایسته ترین افراد باشند) این نابسامانی ها رفع نخواهد شد. ساختار باید درست شود. دخالت نهاد های غیر پاسخگو و تحمیل ایدئولوژی  به  اداره کشور در مسایل کاملا عرفی (مانند جوجه ریزی مرغ ها در مرغداری ها !!) باید رفع شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

وعده های برجامی

+0 به یه ن

باز چند ماه ملت را با مذاکرات برجام مشغول می خواهند بکنند و با وعده های برجامی سرگرم کنند.برجام قبلی که تصویب شد  چه دور گرفته بودند و چه منتی بر سر ملت می ذاشتند!  مرتب با شوخی های چندش آور شان از بالا به پایین به مردم یادآوری می کردند درسته که برجام تصویب شده اما برجام قرار نیست فلان انتظار کمر به پایین شما را بر آورده کنه! برجام یک چیز سطح بالاست که فقط قراره مسایل اقتصادی، علمی و فن آوری  سطح بالای کشور را حل کنه.


اون دفعه که برجام تصویب شد ما چندان تحول چشمگیر در سطح بالای اقتصادی ندیدیم. اتفاقا بلافاصله بعدش (در همان زمان اوباما) کنگره آمریکا تصویب کرد که اروپایی هایی که به ایران سفر می کنند باید برای ورود به آمریکا ویزا بگیرند. این قانونشان که هنوز پابرجاست عملا  کمر مراوادات با همکاران اروپایی را  هم شکست. 
در زمینه اقتصادی، بعد از تصویب برجام ۱ شما رونق اقتصادی و سرمایه گذاری خارجی دیدید؟! چیزی که عیان بود باز شدن فروشگاه های برند های معروف و لاکچری در مراکز خرید شمال شهر تهران بود. برند پوشی و لاکچری بازی را به شدت و به طرز محسوسی در بین وابستگان طبقه حاکمه تشدید کرد. اما من که سرمایه گذاری درست و حسابی که برای کارگران کار ایجاد کند و گرهی از طبقه تحت فشار اقتصادی بگشاید ندیدم. 

به این دور دوم مذاکرات برجامی هم دلی نمی بندم. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سرمایه گذاری با بودجه کوچک

+0 به یه ن

در اسفند ۹۹، من یک سری نوشته در مورد امکان سرمایه گذاری خانوادگی در فیس بوک منتشر کردم. در ایام عید فرصتی شد که با افراد مختلف در این باره بیشتر صحبت و تبادل نظر کنم. بعد از بهره مند شدن از نظرات دوستان ایده چنین فعالیت هایی، عملی تر و ساده تر از تصور اولیه من به نظر می رسد. من فکر می کردم برای شروع هر کار سازنده (نه شغل کاذب!!) که علاوه بر خود سرمایه دار و ایده پرداز نیاز به سه چهار کارگر و کارمند هم دارد دست کم سرمایه ای از حدود یکی دو میلیارد تومان لازم هست. صحبت با کسانی که در بطن جامعه امروز ایران هستند مرا متقاعد ساخت که با ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان سرمایه و ایده هایی خوب هم می شه کارهای سازنده متعددی را شروع کرد. باز هم تاکید می کنم که منظور من کارهای سازنده هستند که گرهی از مشکلات موجود کشور باز می کنند. شغل کاذب مانند دلار بازی، بین کوین بازی یا حتی سرمایه گذاری در بازار بورس بیمار کشور و نظایر آن، مد نظر من نیست و من اصلا به آنها فکر هم نمی کنم.

آنهایی که در بطن جامعه امروز ایران و میانه میدانِ کار و تلاش اقتصادی یا مدنی هستند نیازهای بسیاری را مشاهده می کنند و به تدریج ایده هایی برای کار و کاسبی در ذهن می پرورانند که با پاسخ گویی به این نیازها می تواند رشد کند. مثلا می فهمند کدام نوع کالا و خدمات در شرایط کنونی خریدار دارد و تولید و یا ارائه آنها مقرون به صرفه و سودآور خواهد بود. همچنین از امکانات موجود آگاه هستند و برآورد می کنند که با حدود ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان می توان کار را شروع کرد و آرام آرام گسترش داد. کسی که این اندازه تجربه داشته باشد که به چنین ایده پخته عملی ای برسد و آن قدر توانمندی داشته باشد که از عهده انجام آن برآید، قطعا خود آن ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان را هم بدون کمک من و شما می تواند فراهم کند. پس نقش من و شما چه می تواند باشد؟!

در فضایی که ناامیدی و بی ثباتی تا این اندازه غالب هست و صحبت در محافل و مجالس اغلب یا حول و حوش مهاجرت (یا به عبارت درست تر فرار) به خارج می چرخد یا در مورد افسردگی و خودکشی و شکست، شروع چنین کار و کاسبی ای، دلِ شیر می خواهد. حتی اگر به لحاظ عقلی همه محاسبات و سنجش ها نشان دهد که مو لای درز این ایده نمی رود و حتی با همه تحریم ها و بی ثباتی هاو تورم هم باز این ایده چنان پخته هست که به سودآوری خواهد رسید، این جو ناامیدی عمومی در فضای حقیقی و مجازی ایران، فرد را سست می کند. مهمترین نقشی که ما می توانیم داشته باشیم دل و جرئت دادن هست.
کسی که چنین ایده ای با چنین بودجه ناچیزی دارد لازم دارد که دوستان و یستگانش در معرفی بیزنس او و تبلیغات سنگ تمام بگذارند. باید به او اطمینان دهیم که از این جهت حتما حمایت لازم را خواهیم کرد.
در اکثر مواقع شخص واهمه دارد که اگر دچار بیماری شود چه بر سر بیزنس نوپایش خواهد آمد؟! یک عده باید باشند که بتواند روی آنها در صورت وقوع چنین اتفاقی حساب کند.

این شخص می تواند خود سرمایه ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیونی لازم را برای شروع کار فراهم کند اما بعد از این سرمایه گذاری دستش تقریبا حالی می شود. پس از یکی دوماه، شاید دوباره به بودجه هایی از مرتبه ۲۰ میلیون -۳۰ میلیون برای موفقیت بیزنس نیاز پیدا کند که تهیه آن در زمان کم، برایش مقدور نخواهد بود. (مثلا ممکن هست شانس بیاورد و امکان خرید مواد اولیه به قیمت ارزان به صورت عمده برایش فراهم شود که نیاز عاجل به پول نقد دارد. موفقیت بیزنس در گرو استفاده سریع از این گونه فرصت هاست.از سوی دیگر ممکن است بدشانسی بیاورد و دستگاهی خراب باشد و نیاز به تعمیر یا خرید لوازم جانبی داشته باشد.)
اینجا می توانیم به او اطمینان دهیم که تا فلان تاریخ ما می توانیم این مبلغ را به صورت قرض در اختیار او قرار دهیم. این قبیل قرض دادن ها علی الاصول در سطح خانواده بدیهی هست.
کانون های فارغ التحصیلان دانشکده های مختلف که اعضای آن با هم صمیمیت و به هم اعتماد دارند می توانند به طور سیستماتیک یک صندوق قرض الحسنه یا نظیر آن برای این موارد تدارک ببینند.
در بین دوستان فیس بوکی من فراوانند کسانی که توانمندی و جربزه چنین کارها و یا چنان حمایت هایی را دارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آتش زیر خاکستر

+0 به یه ن

اگر در طبیعت آتش روشن کردید به طور کامل آن را خاموش کنید. کافی نیست که تنها شعله ها از بین برود. اگر هنوز دود می کند خاموش نشده. آتش زیر خاکستر را که نمی بینید جدی بگیرد. اگر کامل خاموش نشود هر لحظه می تواند شعله ور شود.
ما در طبیعت نوردی روزانه مان بارها دیده ایم که آنان که پیک نیک آمده اند آتش را به زعم خود خاموش کرده اند غافل از این آتش زیر خاکستر خاموش نشده است.
در ترکی دو کلمه برایش داریم: گئچیت: یعنی خاموش کن. سؤندور: یعنی طوری خاموش کن که آتش زیر خاکستری هم نماند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مرغ همسایه

+0 به یه ن

در بین مردم این شایعات رواج داره که محصولات و فرآورده های غذایی و کشاورزی چین ناسالمند و برای بدن ضرر دارند. من نمی دانم این شایعات تا چه اندازه اثبات شده هستند. نمی دانم چند درصد از محصولات چینی و کدام یک از آنها نا سالم هست و آیا عدم رعایت استاندارد های سلامت در محصولات چینی به واقع بیش از متوسط محصولات سایر کشورهاست یا خیر. واقعا نمی دانم!
اما اگر آدم این شانس را داشته باشه که در نزدیک محل زندگی اش یک تولید کننده محصولات کشاورزی مطمئن باشه (مطمئن ازاین که می دونه محصولات سالم تولید می کنه) چرا روزه شک دار بگیره و بره سراغ محصولاتی که نمی دونه چه طور و به چه شکل تولید می شوند؟

دوستان ایتالیایی و اسپانیایی من و خانواده هاشون روی این موضوع خیلی حساس هستند. ترجیح می دهند تخم مرغی بخرند که در باغ همسایه تولید می شه. می گن می دانیم که مرغی که این تخم را گذاشته، آشغال نخورده. اگر هم همسایه و آشناشون باغ نداشته باشه، از یکشنبه بازار محلی خرید می کنند. جایی که باغداران محلی محصولاتشان را می آورند برای عرضه. در شهرهای حاشیه دریای مدیترانه این فرهنگ هنوز به قوت خود باقی است. حتی در آلمان هم من دیده ام که در شهرهای کوچک چنین می کنند. همکاران من (پژوهشگران) که وقت ندارند خودشان مرغ و خروس نگه دارند دست کم از همسایه یا از بازار محلی می خرند. به خصوص اگر کودکی داشته باشند که به سلامت غذایش اهمیت می دهند روی خرید محصولات غذایی حساس تر می شوند و بیشتر راغب به محصولات محلی می گردند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل