اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اشتراک و ارسال مطلب به:
دوست قدیمی که بعد از سالها توفیق دیدارش را پیدا کردم:
عزیزم! من به خاطر خودت می گم! صلاحت را می خواهم! زندگی که فقط کتاب نیست! زندگی ورای خفه کردن خودت با این چند تا فرموله! دلم می سوزه که هیچ چیز دیگه را تجربه نکردی
من: اوه عزیزم! ممنونم که این قدر به فکرم هستی!حالا که این قدر تو دلسوز من هستی فردا که سرما خوردم زنگ می زنم برایم آش بپزی بیاری! این همه و محبت و دلسوزی تو نسبت به من حیف هست به هدر بره!
اشتراک و ارسال مطلب به:
این حس آدم عجب چیز عجیبه! در همان برخورد اول ممکنه از یکی خوشمون بیاد یا بدمون می آد.
بعدش به خودمان «تشر منطقی» می زنیم که در یک برخورد چه دیده ای که قضاوت می کنی؟!
بعد سالها می گذره تا می فهمی اون حس در برخورد اولت غلط نبوده. سالها می گذره که شواهد بر درستی اون حس جمع می شه.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
آیا امروز مسئله ای حاد تر از حمله شیمیایی به مدارس دخترانه کشور وجود دارد؟ آیا اهمیت این موضوع ناچیز هست؟ پس چرادر فضای مجازی این قدر کم در باره آن می نویسید؟
اشتراک و ارسال مطلب به:
Dear colleague,
A postdoctoral position is available in quantum information science in the School of Physics at IPM. Applicants are required to fill out the Online Application Form and upload their CV and a statement of research interests.
The application deadline is April 25th. As usual we require three recommendation letters supporting the applicants.
For more information, please contact keshari@ipm.ir. I would appreciate if you spread this announcement within your circle and in the social media. Sincerely,
Yasaman Farzan
School of physics,
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
مستند های ساخته ابراهیم گلستان را می بینید؟ یک عمر تعریف شان را شنیده بودیم خیال می کردیم چی هستند! آخه اینها چه مستندی هستند؟! دریغ از اطلاعات جالب فنی در مستند! حالا من انتظار ندارم در مستند هایی که ابراهیم گلستان دهه ها پیش ساخته مثل مستند های مدرن غربی در مسایل فنی شبیه سازی های جذاب و روشنگر بوده باشد. اما از عمد از یک موضوع فنی طوری فیلمبرداری کرده (منظورم این هست که زاویه دوربین را طوری گرفته) و روایت (نریشن) را طوری انتخاب کرده که یک موضوع جدی فنی از منظر بیننده یک موضوع هپروتی و جبرگرایانه و..... به نظر برسد. منظورم از جبرگرایانه این هست که تو گویی این دستگاه مستگاه ها قرار بود در همین موقع در همین جا سبز شود (درست همان طور که گیاه خودروی منطقه سبز می شود) و نه مدیریتی پشت آن هست و نه دانش فنی خاصی!
در این چهل و چند سال از این خبرها نشد! در قطر چون مدیریت درست و درمان بود، شد اینجا نشد! اون موقع هم در ایران اگر می شد به خاطر مدیران کارآمدی بود که قدر مهندسی خوب را می دانستند.
گیریم ابراهیم گلستان چپگرا بود و نمی خواست نوشابه ای برای شاه به خاطر این پیشرفت های تکنیکی باز کند. بسیار خوب! قبول! اما دیگه چرا فیلمش را طوری گرفته که انگار همه این اتفاقات خود به خود و بدون مدیریت و بدون دانش فنی صورت می گیرد؟!
من تا بخواهید رمان های نویسندگان چپگرای انگلیس را خوانده ام. آنها هم در نوشته هایشان سعی دارند زاید بودن اشراف و.... را نشان دهند اما اهمیت مسایل فنی را هم برجسته می کنند.
فرهنگسازان ما امثال گلستان بوده اند که نتیجه اش شده این. نتیجه اش این شده که در جنگ به جای تاکید بر هوشمندی در چیدن استراتژی و تاکتیک و استفاده از تکنیک، تاکید را بر مرثیه خوانی و غلیان احساسات گذاشتند و بسی بیشتر از آن چه که برای حفظ خاک لازم بود (در اثر استراتژی ها و تکنیک ها و تاکتیک های جفنگ و عدم استفاده از تکنولوژی نظیر صداگیر برای آر-پی-جی زن) جوانان کشور را به کشتن دادند و به آنها آسیب رساندند.
همین شد که فکر کردند همه چی این قدر الکی هست و در پروژه های مهندسی نکات ایمنی را نادیده گرفتند.
همین شد که بی خیال بهره وری شدند.
نویسندگان چپگرای انگلیس وقتی رمان جنگی می نویسند تاکید می کنند که فلان فرمانده اشرافی نتوانست استراتژی حمله مناسبی بچیند و جوانان را به کشتن داد امادر عوض فلان جوان کارگر که به جنگ رفته بود استراتژی هوشمندانه ای چید و نبرد را برد.
می نویسند اتحادیه کارگری ضوابط هوشمندانه ای برای ایمنی در محل کار وضع کرد اما سرمایه دار طماع کلک زد و برای این اعمال این ضوابط خرج نکرد و نتیجه اش این شد که فلان تعداد کارگر کشته شد.
اینها را می نویسند و در داستان هایشان، تاثیر استفاده هوشمندانه از تکنیک و تاکتیک را می آموزند. دانشجوی مهندسی و مدیریت هم این رمان ها را که می خواند توی ذهنش می رود که باید هوشمندانه عمل کند تا موجب بدبختی خانواده ها نشود.
اما با دیدن آثار امثال ابراهیم گلستان آن دانشجوی مدیریت یا مهندسی چه می آموزد؟! هیچ چی جز در هپروت سیر کردن.
یادم هست وقتی دانشجو بودیم دانشجوهای مهندسی که جلوی بقیه مدام پز مهندس بودنشان را می دادند در جمع های خصوصی تر و صمیمی تر ناله می کردند که آخه این درسها کجای زندگی ام به درد خواهند خورد!؟!!!!؟؟؟؟
وقتی فرهنگ عمومی -و نیز فرهنگسازان بنامش نظیر ابراهیم گلستان- این جوری هپروتی هستند برای دانشجوی مهندسی این شبهه به وجود می آید که دروس مهندسی در هیچ کجای زندگی اش به درد نخواهند خورد!!! نتیجه هم می شود همینی که هست!
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به: