نسلی شجاع یا گستاخ؟ مودب یا بزدل؟

+0 به یه ن

معلمان و استادانی که قبل انقلاب خدمت شان را شروع کرده بودند در مورد گستاخی و بی ادبی دانش آموزان دبیرستان و دانشجویان اندکی پس از انقلاب (و در طول سالیان انقلاب فرهنگی) داستان ها نقل می کنند. ظاهرا در آن سالها درصد قابل توجهی از دانش آموزان دبیرستان و دانشجوها عوض این که درس بخوانند افتاده بودند به جان معلمان و استادانشان.

حالا جوانان انقلاب، میانسالی را هم رد کرده اند و شکایت می کنند که نسل جدید به بزرگتر احترام نمی گذارند! 


راستش من معتقد نیستم که بزرگ به صرف این که بزرگتر هست باید احترام گذاشت. معتقدم که نباید تحلیل رفتن زیبایی یا نیروی جسمی یا فکری مسن ترها را به سخره گرفت. معتقدم جوانترها با کندی ای که با سن می آید باید  مدارا کنند. اگر صفی باشد که تحمل آن برای مسن تر ها سخت باشد باید جلوشان فرستاد. این قبیل مداراها را باید با آنها کرد. اگر جوانمرگ نشویم این روزها و این کندی ها به سراغ ما هم خواهد آمد. اون موقع انتظار مدارا دارم. 

اما قرار نیست به دستور بزرگتر راه غلط برویم یا خفه بشویم که احترامش حفظ شود. متاسفانه الان بزرگتر ها خیلی اوقات چنین انتظاری دارند.


ولی وقتی ماجراهایی که معلم ها و استادان از اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت تعریف می کنند حق را به اونها می دهم. اونها داشتند درسشان را می دادند اما شاگردهایشان به جای درس خواندن به زندگی و لباس پوشیدن اونها کار داشتند و اگر خوششان نمی آمد انگ هایی مثل طاغوتی و …. به معلمان خود می چسباندند و از کار بیکارشان می کردند. پررو و گستاخ و بی تربیت شده بودند. شجاع نبودند . وقیح بودند.


نسل ما یک نسل محافظه کار بود. از بس از ندانم کاری های نسل انقلاب ضربه دیده بودیم می ترسیدیم دست از پا خطا کنیم که مبادا مثل اونها گند بزنیم. در نتیجه خیلی محافظه کارانه رفتار کردیم. اگر بخواهم هنر همنسلانم را بگویم بیش از این نیست که ما در سن ٤٥ سالگی تبدیل به عجوزه ای که به خنده و آرایش دختران جوان خرده بگیرد نشدیم. هر چند خود در آستانه جوانی و در نوجوانی در اتوبوس و …. انواع و اقسام توهین ها از عجوزه های آن زمان (همسن های الان خودمان) کشیدیم اما سیکل را شکستیم و دختران جوان تر از خود را به آن صورت نیازردیم. اما به عنوان یک نسل کار مهمی بیش از آن نکردیم. هنرمان این بود که به اندازه نسل  قبلی گند نزدیم. 


اما الان نسل دهه هشتادی است که دانشجو و دانش آموز دبیرستانی است. نشنیدم مثل نسل انقلاب با معلمان خود گستاخی کند و وقیح باشد. اگر درس نخواند خنده خنده می گوید که تنبلی کرده است نه آن که با وقاحت به معلم انگ ویرانگر زند و متوقع هم باشد. از سوی دیگر مثل نسل ما هم توسری خور نیست که همه چیز راتحمل کند. همین چند روز پیش در دانشگاه علم وصنعت به مداخلات حراست در مسایل شخصی اش اعتراض کرده. امیدوارم با همین فرمان بروند جلو. با کسانی که در کارشان فضولی بیجا می کنند مقابله کنند اما احترام استادانشان را تا جایی که انتظارات معقولی نظیر درس خواندن دارند حفظ کنند. اما نه بیش از آن. حرف ناحق استاد را قرار نیست قبول کنند.

ببینیم این ماجرا کجا خواهد رسید. امیدوارم ماجرا به خوبی ختم بشه و ندانم کاری ها و حماقت ها ی نسل ما و نسل های پیشتر از نسل شجاع و آزادیخواه فعلی نسلی گستاخ و وقیح نسازه. زیادی توی چشمشان انگشت نکنیم. اینها عادت ندارند. شجاع تر از آنند که تحمل کنند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در این وضعیت اقتصادی ما سوهان روح دیگران نباشیم!

+0 به یه ن

پای صحبت دوست وکیل مان که می نشینیم مدام از ماجراهای فشار های مالی که والدین بر همنسلان ما می ذارند می گوید. بچه ها (مردان و زنان حدود ٣٠ تا ٥٠ ساله) به  پدریا مادر اعتماد می کنند و پس اندازی که با جان کندن  تدارک دیده اند در اختیارشان می گذارند . پدر یا مادر محترم هم با ادعای دلسوزی و "دادن درس زندگی دادن به فرزند" پول های فرزند را بالا می کشد! در مواردی فشار روحی این درس زندگی دادن پدر یا مادر به فرزند در آستانه میانسالی چنان سنگین هست که طاقت نمی آورد و می میرد! پدر یا مادر محترم فرزندان متولد دهه پنجاه و شصت! باور کنید تا به امروز فرزندان شما درس های زندگی بسیاری را گذرانده اند. اگر این درس زندگی را هنوز تا این سن نیاموخته اند بعد از این سن هم نخواهند آموخت! شما زحمت آموختن درس زندگی به آنها به خود ندهید. درس زندکی دیگر بس هست. به اندازه کافی درس زندگی دیده اند. چیزی که ندیده اند خود زندگی است!! درس زندگی را بس کنید و بذارید زندگی کنند!


چند روز ‍پیش  قیمت های رهن و اجاره در تهران را در اینترنت دیدم و دود از کله ام بلند شد. وحشتناک هست! خیلی وضع خراب تر شده است. با سال ١٣٥٢ مقایسه نمی کنم که هر کسی از دانشگاه بیرون می آمد ظرف چند سال خانه چند صد متری می خرید. اون که دوران رویایی برای افراد تحصیلکرده دانشگاه بود که دوامی نمی توانست داشته باشد. (بنا به تحلیل اقتصاددان ها حتی اگر انقلاب هم نمی شد باز هم اون وضع رویایی نمی توانست دوام بیابد. بعد از انقلاب هم که شاخ وشونه کشیدن به دنیا و جنگ و مصادره اموال کارآفرینان و فراری دادن آنها و صد تا ندانم کاری دیگر کمر اقتصاد را شکست.) به هر حال دهه پنجاه و رفاه قشر تحصیلکرده در آن زمان، ماضی بعید هست. خیلی خیلی بعید.

من وضعیت الان را با ٧ سال پیش مقایسه می کنم. چشم انداز مالی پست داک هفت سال پیش برای پست داک امروز رویای دست نیافتنی است. پست داک ٧ سال پیش با حقوقش به طور قسطی (البته به سختی) خانه می خرید. پست داک الان به زحمت می تواند همان خانه را اجاره کند!


الغرض! اگر خانه ای داریم خدا را شکر کنیم اما فشار روحی بیشتر روی نسل جدیدتر که خانه و کاشانه نتوانسته  اند تهیه کنند نیاوریم. اشتباه نسل قبل از خود را نکنیم که دستاوردهای مادی خود در دهه ٥٠ را به سر ما متولدین دهه ٥٠ می زنند و به غلط ، آن دستاوردها را نشانه زحمتکشی و هوش وابتکار و شعور خود می گذارند. باور کنید ما ده برابر اون ها زحمت کشیدیم و پوست مان کنده شد و حواسمان به حساب و کتاب بود که توانستیم به وضعیت معیشتی خود سروسامانی بدهیم.

اما نکته اینجاست که در این دوره و زمانه، با همان مقدار زحمتی که ما کشیدیم هم نمی توان به وضع اقتصادی خانواده سر وسامانی داد.

اگر کاری از دستمان نمی آید دست کم سوهان روح نسل جدیدتر نشویم. همین که نسل قبل تر سوهان روح ما شدند (وهمچنان سوهان روحمان هستند) کافی است. ما این سیکل را بشکنیم.



🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تفاوت اعتراضات دانشجویی دهه هفتاد و امروز

+0 به یه ن

 دیروز در دانشگاه علم و صنعت دانشجویان در اعتراض به عملکرد حراست دانشگاه  تجمع کرده بودند. حتی ایسنا هم تجمع را ‍پوشش خبری داده. 

زمان ما هم دانشجوها هر از گاهی تجمع می کردند. من از همه اونها دوری می کردم چون که به نظرم خیلی دانشجویی هم نبودند! حرف دل خود دانشجوها نبود. دانشجوهای آن زمان همان نسلی بودند که با این عذاب وجدان بزرگ شده بودند که چرا ‍پدرشان  مهربانتر از پدر دخترک کبریت فروش بوده!. باور کنید حتی ماها که از ‍دست که ‍پدر خود کتک نخورده بودیم دایم احساس گناه می کردیم که حتما چیزی در  ما کم هست. جو حاکم جامعه این چنین بود! اصلا برای خودمان حقی قایل نبودیم که برای احقاق آن حق اعتراض نماییم. 

اون اعتراضات دانشجویی در دهه هفتاد در جهت خواست های خود دانشجوها نبود. از دانشجویان برای دعواهای بین جناح های سیاسی سواستفاده می شد. گاهی هم اعتراضات اصلا سیاسی نبود. استادان پیشکسوت می افتادند به جان هم و مریدان و نوچه هایشان هم علیه هم لشکرکشی می کردند. یک عده هم که  ارادتی به هیچ کدام از این ‍پیشکسوتان نداشتند می ترسیدند اگر به نفع استاد خود موضع نگیرند بعدها مورد غضب آنها قرار گیرند.


نسل جدید دانشجویان طور دیگری بزرگ شده اند. درنتیجه اعتراضات دانشجویی امروز با دهه هفتاد فرق دارد. ببینیم اینها به کجا خواهد رسید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مرگ همنسلان من

+0 به یه ن

...مرتب خبر درگذشت متولدین دهه پنجاه و شصت را می شنویم. حدود دوماه پیش رفتیم قبرستان و دیدیم که حدود سه چهارم قبرها در قطعات جدید، متعلق به همین نسل هستند.


ببینید! حکومت و رانت خوارها و ریزگرد ها و…. به همه ملت فشار می آره. ولی اون کسانی که بیشتر فشار روشون هست همین نسل ما هستند.

در واقع نسل های قبلی هم فشار را باز آوار می کنند روی همین نسل متولد دهه ٥٠ و ٦٠. اون همه سرکوفت که عمری بابا و مامان های نسل ما بر  ما زدند تاثیر خودش را گذاشته. خودشان  در دوران شکوفایی اقتصادی دهه ٥٠، خانه خریدند و شغلی دست و پا کردند بعد در دهه ٧٠ و ٨٠ با اون وضعیت اقتصاد داغون مملکت به بچه هاشون سرکوفت زدند که وقتی ما توانستیم چرا شما نمی توانید؟! به عقلشان نرسید که ببینند رشد اقتصادی دوران جوانی آنها در وضعی بود و رشد اقتصادی زمان جوانی نسل ما چه طور بود و هست.

در زمان کودکی نسل ما، در اعماق داستان تاریخی دنبال پدر اوشین و پدر الکلی دخترک کبریت فروش می گشتند که سرکوفت بزنند که  تو خیلی  بچه خوش شانسی هستی که ما ازت بردگی نمی کشیم! دستشان درد نکند که این همه لطف می کردند و از بچه هایشان بردگی نمی کشیدند!!! 

همنسلان من با این شرم و این عذاب وجدان بزرگ شدند که چه طور مثل دختر کبریت فروش برای والدین خود فداکاری نمی کنند!

همه این فشار ها تلنبار شده و نسل ما را این جور یکی یکی جوانمرگ می کنه!


معلم ها و استادانمان هم بدتر از والدین! 

تازه اینها والدین و معلم هامون بودند که علی الاصول خیلی دوستمان داشتند و از روی محبت سرکوفت می زدند و شخصیت مان را و روح و روانمان خرد می کردند.

در محل کار که "پیشکسوتان" دیگه حسابی دمار از روزگار همنسلان من درآوردند. اینها دیگه اون قدر خصمانه رفتار کرده اند که هیچ جوری حرکاتشان را نمی توان به حساب نیت خوب گذاشت. یکی از حربه های اصلی این پیشکسوتان در محل کار برای سیاه کردن روزگار همنسلان من این بوده که کولی بازی دربیاورند که من معلوم نیست تا کی زنده ام پس شما باید حرفم را قبول کنید. فعلا که همنسلان من هستند که یکی یکی پر پر می شوند.



البته پدر خدابیامرز من اهل سرکوفت و …. نبود. 

در مورد والدین کلی عرض کردم. اما در مورد پیشکسوتان کاملا تجربه شخصی ام را گفتم. این پیشکسوتان جامعه فیزیک ایران که دایم هم با هم اره و تیشه می دهند در یک چیز توافق و اتحاد دارند: در حمله به این درویش بینوا، مینجیق!


بگذریم! والدین محترم! معلمان و اساتید محترم! اگر خود را سزاوار یک دهم اون تعریف و تمجیدهایی می دانید که در روز پدر یا مادر یا معلم نثارتان می شود در ارتباط با فرزندان یا شاگردان فعلی یا سابق تان یک مقدار دل رحم تر باشید. زندگی به اندازه کافی به آنها سخت می گیرد. دیگه شما بار اضافی به دوششان نذارید. فشار بیشتر نیاورید. عقده هاتون را سرشان خالی نکنید. انتظار بیش از حد نداشته باشید. 

فکر نکنید که چون به گردنشان حق دارید هر بازی ای بخواهید بر سر روح و روان واعصابشان می توانید بیاورید.

فکر نکنید این فرزندان یا شاگردشما ضد ضربه اند و هر گونه خرد کردن شخصیتشان و هر فشاری را دوام خواهند آورد.


احتمال بدهید که وقتی فشار را از حدی بیشتر بکنید فرزند شما، فردا صبح از رختخوابش بلند نشود. مثل همه اون همه دهه پنجاهی و شصتی که کنج قبرستان خوابیده اند.

🍀@minjigh

.ی نوشت: پدر محترم! مادر محترم! وقتی بچه های دهه پنجاهی و دهه شصتی شما به شما می گه: "خدا را شکر! همه چی رو به راهه!" احتمال بدهید که داره این طور می گه که شما نگران نباشید. احتمال بدهید که همین الان داره با غول مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کنه! احتمال بدهید که یکی از همنسلان خودتان در محل کار، روزگار بچه شما را سیاه کرده. . احتمال بدهید که در محل کار دارند برایش پاپوش می دوزند و….

خیلی احتمالش ضعیفه که بچه شما در ایران زندگی کنه و با این مسایل درگیر نباشه.

اگر هم مهاجرت کرده باشه با هزار و یک مشکل مهاجرت درگیره. مهاجرت هم همچین کار ساده ای نیستند. چهره های خندان مهاجران در اینستاگرام گویای واقعیت مهاجرت نیست. در خارج  هم بچه شما گرفتار صد جور مشکلات خواهد بود.


بچه های شما مشکلات را از شما پنهان می کنند و شما هم خیال می کنید زیادی حالش خوبه و از این همه خوشبختی قراره سردی اش بشه. بعدش شروع می کنید به فشار روحی بیشتر آوردن روی بچه هاتون. ماشالله بابا و مامان ها دقیق می دانند چه طور می توانند روی روح و روان فرزندشان خراش بکشند. هیچ غریبه ای این توان را نداره.

جامعه ما هم صد در صد همیشه حق را به والدین می ده. حتی مرگ فرزند را هم از این منظر ناراحت کننده می دانند که والدین را آزرده خاطر می کنه. والا خود جوان دهه پنجاهی یا شصتی که کنج قبرستان می خوابه از نظر جامعه ما خیلی هم ارزش نداره. همه حق ها مال والدین اوست و همچنین پیشکسوتانی که در محل کار دمار از روزگار جوانترها در می آورند و هفته ای یک بار هم برایشان گرامیداشت می گیرند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Co-dependent, narcissist and iranian sage

+0 به یه ن

در مورد شخصیت خودشیفته و شخصیت وابسته، روانشناسان غربی بسیار نوشته اند. من چون در دور وبرم شخصیت خودشیفته زیاد داشتم در مورد آن مطالعه زیاد کردم تا تبدیل به شخصیت وابسته خودشیفتگان پیرامون خودم نشوم.


شخصیت خودشیفته ، وابسته خود را از هستی ساقط می کند. بازی هایی به کار می گیرد که او را بنده خود سازد. آخر سر هم ناراضی است. زندگی وابسته و خانواده اش نابود می شود. شخصیت وابسته برای خودش زندگی نمی کند. برای رضای خاطر خودشیفته زندگی می کند.


پدیده خودشیفته و وابسته در همه جای دنیا هست. طوری که آن چه که روانشناس غربی توصیف می کند مو به مو با رفتارهای خودشیفته ایرانی می خواند.


اما اینجا ما پدیده ای دیگر هم داریم که غربی ها در موردش زیاد ننوشته اند.لابد برایشان موضوعیت نداشته. اون هم پدیده نصیحگران "با نیت خوب" هست که شدیدا نگران آن هستند که "دعوا می شه آبرومون می ره!"

اونها توی گوش آدم مدام می خوانند که تو کمر خدمت خودشیفته ببند که مبادا اختلاف بیافته،



این دسته بیشتر از خودشیفته ها، آزاردهنده هستند. در مورد خودشیفته ها می دانیم که بیمارند. اما اینها بیمار هم نیستند.


راستش من فکر می کنم پدیده استبداد در کشور ما به این پدیده حکیمان ناصح هم بی ارتباط نیست. مستبدان عموما شخصیت خودشیفته دارند. حکیمان ناصح ما هم مدام بقیه را تشویق به سواری دادن به او می کنند که مبادا دعوا بشه!


من یکی حاضر نیستم به خودشیفته سواری بدهم. همینجا هم هشدار می دهم اگر کسی بیاد و بخواد به من نصیحت کنه که جلوی بهمان خود شیفته کوتاه بیایم برخوردی خوشی از من نخواهد دید! 


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان

+0 به یه ن

بانوی ٧٠ ساله ای را که از بیست و چند سال خود را منصوب به سخنگویی اصالت خانوادگی کرده نمی توان تغییر داد. اما من سری نوشته را بیهوده منتشر نمی کنم.

سنین بین ٤٠ تا ٥٥ زمانی است که خانم های طبقه مرفه ممکن هست هوس کنند که به تدریج سخنگوی اصالت خانوادگی شوند. در این سنین و در این موقعیت بچه هایشان بزرگ شده اند، درسشان را خوانده اند، در شغلشان و خانه داری به درجه ای از پختگی رسیده اند. اگر شوهر و بچه های سر به راهی داشته باشند و تمکن مالی هم داشته باشند چالش زیادی در زندگی حس نمی کنند. چشم اندازی هم که بعد از این موفقیت های بیشتر و چشمگیرتر به دست آورند نمی بینند. سنی هست که ممکن هست وسوسه شوند که سخنگوی اصالت خانوادگی گردند. کار سختی هم نیست. در واقع، بعد از ایراد گرفتن از بقیه ساده ترین کار دنیاست.

کافی است گوش مفت گیر بیاوری و در مورد شکوه گذشته خانواده ات وراجی کنی. کسی هم در این مملکت مدرک از آدم نمی خواهد. به علاوه هر چه سن بالاتر می رود مخاطبان بیشتر مجبورند که به شما احترام بگذارند و حرف های شما را تایید کنند.




اما در این سری نوشته ها سعی کردم تشریح کنم که علی رفم راحتی سخنگوی اصالت خانوادگی شدن ، ضربات و آزارهای آن بر بدنه خانواده هسته ای (همسر و فرزندان)کم نیست.



ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت اول


در بین طیف و قشری از همشهریان من ، مهمترین صحبت و دغدغه همین بحث اصالت خانوادگی است.  در واقع می نشینند و صحبت می کنند که جد فلان شخص صد سال پیش چه قدر ثروت داشته و ۶۰ سال پیش در خانه اش چه دستگاه هایی بوده است.  این موضوع برایشان  بسیار مهم و حیاتی است! بیشتر از آن که بشه تصورش را کرد برایشان مهم هست. ارزش هر فردی را بر این اساس می سنجند که بابابزرگش چه قدر ثروت داشته.  جالبه که در این بحث ها تمام حوادث مهم ۱۵۰ سال گذشته از مشروطه گرفته تا فرقه پیشه وری و اصلاحات اراضی و...... غایب هست. اصلا برایشان مهم نیست بابابزرگ یارو مشروطه چی بوده یا طرفدار استبداد. 

به طریق اولی مسایلی که امروز در جامعه اتفاق می افتد برایشان اهمیتی ندارد. مسایل معاصر مانند اعتراضات معلمان و کارگران، گردهمایی در تبریز در حمایت از  اعتراضات خوزستان و نظایر آن  در دایره رصد آنها قرار نمی گیرد. هیچ کدام از این موضوعات  از منظر آنها، آن قدرها مهم نیست. مهم آن هست که بدانند جد فلانی جزو ثروتمندان تبریز بوده یا خیر! حالا کنشگری اجتماعی پیشکش ! این افراد به بچه های خودشان ضربه می زنند. به خصوص زمانی که این «اصالت» خشک و خالی باشد و با میراث مادی قابل توجه (از قبیل باغ و زمین و مستغلات و جواهرات) همراه نباشد. درواقع سخنگوی اصلی اصالت، همین اصیل های بی میراث هستند! همسرشان عمری زحمت می کشد و پول در می آورد ، اما هرچه که به دست می آورند به حساب اصالت خانوادگی گذاشته می شوند. اینجا می خواهم در مورد ضرباتی که مادران مدعی اصالت به فرزند خود می زنند صحبت کنم. اما ابتدا می خواهم دو نکته را روشن کنم.


1)  اونهایی که اجداد ثروتمند داشتند و سهم الارث خوبی هم نصیب شان شده ، معمولا فقط در مواجهه با اختلاسگران و .... یادشان می آید پز اصالتشان را بدهند. در زندگی روزمره با بستگان درجه یک و دوستان و آشنایان خیلی لاف اصالت نمی زنند. مثل یک آدم نرمال رفتار می کنند. اما اونهایی که سهم الارثی دریافت نکرده اند گوش فلک را با یادآوری اصالت خود کر می کنند.  به همسر و بچه های خود هم لاف اصالت می زنند. چون که درجه اصالت فرزندانشان از اونها کمرنگ تر هست بچه های خود را هم نمی پسندند. مستقل از این که بچه هایشان چه قدر دستاورد علمی  و اقتصادی و هنری داشته باشند.

2)  

این خاندان های  اختلاسگر هزار فامیل که در حدود سی سال گذشته ثروت ایران را غارت کردند هم جزو مدعیان اصالت هستند. اما در این رشته نوشته موضوع صحبت من نیستند. اینها جنس شان فرق دارد. این قشر اختلاسگر امروزی ، میلیون ها مرتبه رذیلتر و پست ترند اما دست کم احمق نیستند! می دونند دنبال  چی هستند. روشن وسرراست: چاپیدن کشور و زالو صفتانه مکیدن خون مردم! وقتی می گویند فلانی اصیل هست منظورشان روشن هست: یعنی از آن دسته از هزارفامیل زالو صفت هست که  می شود با او، برای چاپیدن مردم و ثروت کشور ساخت و پاخت کرد. 

اصیل هایی که من مد نظر دارم دنبال چاپیدن کشور نیستند. دلشان به همان خوشه که بابابزرگ بابابزرگشان جزو ثروتمندان تبریز بوده. همین! اما آیا این دلخوشی ساده، بی آزار هست؟! نه خیر! روزگار بچه ها و همسر و داماد و عروسشان را سیاه می کند. در نوشته بعدی ام بخشی از دردها را می نویسم.


3)  یک معنای دیگه اصالت هم هست که در مسایل فرهنگی مطرح می شه. مثلا می گویند این لباس یا رقص یا موسیقی اصیل هست. اون صحبتش جداست. من واردش نمی شوم. فقط تاکید می کنم که در این بحث های اصالت که دغدغه شب و روز برخی از همشهریان من (البته خوشبختانه قشری کم شمار ولی کمابیش مرفه و  برخوردار) آن قبیل بحث های فرهنگی جای زیادی ندارد. اتفاقا نوازندگان موسیقی اصیل یا تولید کننده لباس های اصیل را هم مورد تحقیر قرار می دهند چرا که بابابزرگ هایشان اغلب جزو ثروتمندان آن زمان تبریز نبوده اند.




ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت دوم

ثروت   پدر بابابزرگ در صد سال پیش برای آدم نون و آب نمی شود! اگر  میراث مادی ای  در کار نباشد باید زندگی را با تلاش خود ساخت. وقتی مادر دور آدم حصار می کشد که ما جزو اصیلان هستیم و دون شان ماست که با دیگران مراوده داشته باشیم فرزند امکان نمی یابد که  مهارت های اجتماعی لازم را برای ساختن زندگی بیاموزد.

 در اون اوایل جوانی که شخص خودساخته با زور و زحمت درآمدی می یابد و به زعم خود شاخ غول را می شکند و برخی لوازم را می خرد مادر با رخ کشیدن لوازم  و برو بیای خاندان اصیلش شخصیت او و همسر و یارانش را خرد می کند.

اندکی  که گذشت و پس اندازی برای سرمایه گذاری جمع شد مادر اصرار می کند که باید سرمایه گذاری با راهنمایی های خاندان اصیل من انجام گیرد. بزرگان خاندان های اصیل عموما متخصص «د وه بالاسی دوزتماخ» از سرمایه کوچک و بی مقدار جوانان خود ساخته اند. به علاوه،  جوانان خود ساخته را کوچکتر از آن می بینند که حق الزحمه شان را در صورت انجام کاری برایشان پرداخت کنند. مثلا اگر جوان یک وکیل باشد و کاری برای حل مسایل ملکی آنها انجام دهد معمولا از پرداخت حق الوکاله توسط بزرگان اصیل فامیل خبری نخواهد بود.  از منظر اصالت هم خیلی عیب و عار هست که آدم برود حقش را از یکی از این بزرگان اصیل بخواهد. اگر مهندس باشید وبرای آنها طرحی انجام داده باشید هم همین طور. حق الزحمه شما هپلی هپو می شود اما به فلان مناسبت ، در حضور تمام فامیل یک هدیه نسبتا گران قیمت  -که یک دهم حق الزحمه شما هم نمی شود- دریافت خواهید کرد.  اونهایی  که دربار  بزرگان اصالت  ول می پلکند تا از اصالت چیزی هم به آنها برسد، هاز دیدن هدیه گرانبها از شدت هیجان شیهه می کشند! شما هم از ترس  والدین مقید به اصالتتان باید دندان روی جگر بگذارید و رو نکنید که این  حاتم بخشی آنها یک دهم آن چه که برای کارتان می بایست می پرداختند نمی شود.

خانواده های« اصیل»، حتی اگر مقید به حق و حساب و درستکاری هم باشند باز هم برای سرمایه گذاری و شراکت مالی و .... مفت نمی ارزند. چرا؟! برای این که اینرسی شان اون قدر بالاست که در وضعیت اقتصادی بی ثبات این کشور همه فرصت ها را از دست می دهند. تا اینها بیایند و شجره نامه طرف معامله را در بیاورند و بسنجد که آیا جزو اصیل هاست یا خیر، فرصت های اقتصادی پریده اند.

برای این کار یک نفر زبر و زرنگ و آشنا با فرهنگ مردم و کوچه بازار می خواد که بره با محلی ها چای بخوره و گپ بزنه و ته و توی مورد سرمایه گذاری را در بیاره.«اصیل مصیل» ها اصلا چنین قابلیتی ندارند. اصلا به درد شراکت مالی یا گرفتن  مشاوره اقتصادی نمی خورند.


ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت سوم

یکی از جملاتی که سخنگوهای اصالت خانوادگی  روزانه بارها تکرار می کنند آن هست که «من فلانی را آدم حساب نمی کنم». این سخنگو ها  نظر خود را معیار آدم بودن افراد می دانند. حقوق شهروندی و حقوق بشر و .... از منظر سخنگویان اصالت خانوادگی کشک هست.

وقتی می بینند شخصی بیرون از دایره و حصار تنگ اصالت مورد نظر آن تحسین فرزندانشان را برانگیخته، بلافاصله تاکید می کنند که اون فرد را آدم حساب نمی کنند. در دوران نوجوانی دوستی ها و.... خیلی محکم و عمیق هست. وقتی از مادر می شنوی که شخصی که تحسین ات را آن گونه برانگیخته  توسط مادرت آدم هم حساب نمی شود بدجوری به هم می ریزی. بد جورررری!

 اندکی که فرزند بزرگ تر می شود و شخصیت مستقل می یابد و احیانا برخی نظرات مادرش را در مورد اصالت خانوادگی نامعتبر می داند حتما از سوی مادر به او یادآوری می شود که خود او را هم مادر جزو آدم ها حساب نمی کند. خلاصه مهر مادری  سخنگویان اصالت خانوادگی چیز غریبی است. تعصب نتیجه عموی پدر پدربزرگش را دارد و شب و روز به فامیل او بودن تفاخر می کند و اگر کسی اندک انتقادی از او بکند رگ گردنش بیرون می زند که او فامیل اصیل من هست،  اما هفته ای چند بار به فرزندش می گوید که تو را آدم حساب نمی کنم و انتظار هم دارد که فرزند  هیچ به دل نگیرد چرا که آدم نیست که احساس داشته باشد.

بذارید یک کمی از این شیرین کاری سخنگویان اصالت بگویم تا بخندیم. خیلی خیلی اصیل ها اعتقادی هم به رعایت حریم خصوصی و در زدن به هنگام ورود به اتاق ندارند. ایرانی و خارجی هم ندارد.  خارجی اصیل هم همین طور هست.  یک فیلم قدیمی آمریکایی بود که در آن الیزابت تیلور نقش  عروس یک خانواده اصیل جنوب آمریکا (در این مورد باید بخوانید برده دار) را بازی می کرد. مادرشوهر او اعتقادی به در زدن نداشت و همین طوری می پرید وسط اتاق خواب عروس  و پسرش. ماجراهای پیش آمده احتمالی را هم خودتان تصور کنید. این البته یک درجه از اصالت هست که  نصیب هر کسی نمی شود. پدربزرگ چنین فردی باید از همه پدر بزرگ های اصیلان دیگر هم ثروتمندتر باشد!


ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت چهارم

سخنگویان اصالت خاندان نصف بیشتر سئوالات اخلاق پزشکی را هم  برای خودشان حل کرده اند. معتقدند اگر فرزند بیماری ای شدیدتر و جدی تر از سرماخوردگی داشته باشد، راه حل اتانازی است. 

همچنین بیشتر سئوالات روانشناسی را هم حل کرده اند و در نتیجه نیاز به مراجعه به روانشناس نمی بینند. هر اختلاف خانوادگی که پیش بیاید  از دو حالت بیرون نیست: ۱) طرف جزو اونهایی هست که به اندازه کافی ثروتمند هست که با چسباندن خود به او  لاف اصالت زد. در این صورت کوتاه می آییم و تحمل می کنیم. ۲) طرف از منظر اصالت خانوادگی  ارزش ندارد. در این صورت طردش می کنیم..



ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان- قسمت پنجم


این مورد که می گم بیشتر مربوط به مادران نارسیست هست. در بین  سخنگویان خودخوانده اصالت خانوادگی قطعا خودشیفته زیاد هست.


گاهی برای فرزندان بزرگسال مشکلاتی پیش می آید که عرف جامعه ایجاب می کند مادر کنار بچه باشد . متعارف ترین آن زایمان یا بارداری سخت هست که به تجویز دکتر ، زائو باید مدت زیادی استراحت کند. عرف جامعه ما می گوید در این دوران سخت مادر زائو باید در کنار زائو باشد. 


مادران خودشیفته حال و حوصله زائوداری به مدت طولانی ندارند.

معمولا در جامعه ما کمتر کسی این جرئت را دارد که بگوید من نمی خواهم فلان کار را انجام دهم. معمولا شروع می کنند به بهانه آوردن و می خواهند تقصیر را به گردن دیگری بیاندازند.

البته این اختصاص به افراد خودشیفته یا اصیل ندارد. اکثر مردم ایران این جوری اند.  خاصیت خیلی بدی هم هست!


مادران خودشیفته به جای حمایت از فرزند بزرگسال خود به هنگام احتیاج، بهانه ای برای قهر کردن با او پیدا می کنند. می خواهند جلوی بقیه چنین جلوه دهند که هر چند مادر ایده آلی هستند که همواره حامی فرزند هست اما فرزندشان اون قدر بد هست که مستحق قهر هست.

خلاصه  نه تنها کمک نمی کنند بلکه با راه انداختن قهر و راه انداختن موج علیه فرزند خود بین فامیل و آشنایان حسابی به بچه شان حرص هم می دهند.


این ویژگی همه مادران خودشیفته هست. اما در خانواده اصیل، یک پدیده دیگر هم هست که غوز بالای غوز می شود: کارگران خانگی. کارگران خانگی آتش بیار معرکه می شوند و با تایید مرتب مادر خودشیفته او را بیشتر علیه فرزند خود تحریک می کنند. فرصت خوبی برای آنهاست که در دل خانم جا باز کنند. خانم هم کارگران دو-به-هم-زن را در این موقعیت مورد عنایات ویژه خود قرار می دهد. مادر خودشیفته هم به تایید روحی خدمه احتیاج دارد (چون ممکنه خواهر ویا شوهر خودش قهر با فرزند را- اون در شرایطی که بین مرگ و زندگی دست و پا می زند-تایید نکند) هم می خواهد این نمایش را بین آشنایان به اجرا بگذارد که "ببینید خانمی که نسبت به خدمتکارش این قدر مهربانه چه قدر نسبت به دختر خودش مهربانه! اما حیف دخترش بیشعوره و قدر این مادر مهربان را نمی فهمه!" این  نمایش هم که در جامعه ما خریدار داره.


خلاصه این که مادران خودشیفته در مواقع سختی و احتیاج نه تنها کمکی به فرزند نمی کنند نه تنها خودشان روی اعصابند بلکه یک لشگر از آشنایان هم علیه دختر بینوا که درسختی و تنگناست راه می اندازند.




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از هواداری جامعه بی طبقه تا سخنگویی اصالت خانوادگی

+0 به یه ن

آیا به بانویی ۷۰ ساله که در حدود ۲۰ سال گذشته، تفاخر در مورد اصالت خانوادگی اش مهمترین دغدغه زندگی اش بوده می توان گفت که به این همه اصالت تو نه یک نون بربری می دهند نه ویزای دارغوزآباد؟

آیا می شه گفت این اصالت خشک و خالی ات (بدون هیچ نوع میراث از نوع ملک و جواهرات و ....)  دردی از تو دوا نمی کند؟!  آیا می توان به این بانو گفت که این اصالت به دردی نمی خورد جز این که یک حصار دور خودت با آن می کشی که اکثر افراد صادق و زحمتکش و مهربان در خارج آن قرار می گیرند. چه طور می شه به او گفت که  این که این حصار مانع از این می شود که به-روز باشی وبا زمان پیش روی.

آیا می توان به این بانو گفت  امروزه همه مهارت ها و آگاهی ها  را که به زعم سرکارعالی، در انحصار عده قلیلی از اصیل هاست،  هر کسی   با یک سرچ کوچولو در گوگل – و حداکثر ثبت نام در یک کلاس آموزشی چند جلسه ای- می تواند بیاموزد و در آنها از سرکارعالی و دوستان اصیلتان هم آگاه تر و ماهر تر شود؟! 

«چو دانی و پرسی سئوالت خطاست!»

 قطعا این بانو چنان در افتخار به اصالت خانوادگی اش غرق است و چنان همه کس را با این متر کذایی اصالت  می سنجد که قبول نخواهد کرد. 

این که همین بانو ۴۰ سال پیش خود ایده آل گرایی بود که به جامعه بی طبقه می اندیشید و ارزش هایی مثل اصالت از این دست را تحقیر می کرد، او را امروزه شنواتر و انتقاد پذیر نمی کند.

به راستی چه شده که این بخش از جامعه که امروز مهمترین دغدغه زندگی اش «اصالت» هست، عرض این ۴۰ سال این قدر واپسگراتر شده است؟!

هر اتفاقی (چه خوب چه بد) که در دنیا و در ایران و حتی برای فرزندان خودشان می افتد اهمیتی نمی دهند. انگار نه انگار! تمام فکر و ذکرشان این هست که همه افراد را با معیار اصالت بسنجند تا ببینند به داخل حصار ذهنی خود راه دهند و جزو اصیلان حلوا حلوا کنند یا بزنند توی سرش!  ششدانگ حواسشان چنان مشغول این موضوع هست که هیچ چیز دیگر را نه می بینند و نه می فهمند.


به قول انیمیشن زنگ انشا: «جناب مسئول! شاید باور نکنی اما تقصیر این عقب رفتن و واپسگرا شدن هم گردن توست. اگر راه رشد  اجتماعی و آزادی های مدنی را در سطح جامعه  نمی بستی امروز به جای این که این افراد در یک سری مهمانی با جمع محدود دنبال تفاخر برای اصالت باشند در نهاد های مدنی  ویا فرهنگی گوناگون کارها ی ارزشمند انجام می دادند. جناب مسئول! اگر این نسل را از آینده ناامید نمی کردی در گذشته دنبال افتخارات و اصالت نمی گشتند. جناب مسئول! اگر در اختلاس رکورد نمی زدی، گناه محتکران صد سال پیش را کوچک نمی دیدند و امروز نوادگانش را اصیل نمی خواندند....» 


اگر توفیق اجباری آن را دارید که فرزند یکی از این «اصیل ها» باشید شما یادتان باشد که به این اصالت نه یک نون بربری می دهند و نه ویزای دارغوز آباد! یادتان باشد که برای کامروایی در زندگی نیاز با ارتباط برابر با کسانی دارید که بیرون از حصار اصالت خانوادگی والدین تان قرار می گیرند. یادتان باشد آن چه در خانه به عنوان ارزش اصالت می آموزید در سطح جامعه نه تنها به هیچ دردی نمی خورد بلکه زنجیر پای شما در جهت رشد خواهد شد.

🍀@minjigh


پی نوشت: حدود ۲۵ سال پیش وقتی رمان بامداد خمار را می خواندم برایم عجیب می آمد که محبوبه وقتی با مرگ و غرق شدن فرزند خود مواجه می شود باز هم از این که صدای گریه مادرشوهر غیر اصیلش ایراد بگیرد دست بر نمی دارد. به نظرم طبیعی ترین  رفلکس انسانی  او ،  در آن موقعیت وحشتناک در آغوش کشیدن همدردش یعنی مادربزرگ بچه و مادرشوهرش باید بوده باشد تا اندکی از آن درد عظیم  و آن شوک بی نهایت را بکاهد.  نه آن که در اون شرایط هم دنبال ایراد گرفتن از صدای ناله یک نفر نااصیل باشد. اما بعد از این ۲۵ سال  رفتار متبخترانه او حتی در آن موقعیت هم برایم غریب نیست. در این ۲۵ سال به عینه دیده ام که همان کسانی که آرمانگرایانه هیچ خط کشی  بین انسان ها را بر نمی تافتند  امروزه حتی  از  عمه محبوبه بامداد خمار هم بیشتر دنبال خط کشی  اصیل -غیراصیل راه افتاده اند. تازه! محبوبه که خوبه! او فقط مادرشوهر «غیراصیلش» را اسفل السافلین می پنداشت. این افرادی که من می بینم آن قدر در خط کشی اصیل و غیر اصیل جلو رفته اند که مردن بچه ای را هم که پدر غیراصیل دارد بی اهمیت می دانند ولو این که مادر این بچه شخص خودشان باشد. احتمالا اگر محبوبه به سال ۱۴۰۱ می رسید مردن بچه خود از پدری نااصیل را هم مایه تاسف نمی دانست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کنفرانس فیزیک ذرات و میدان ها

+0 به یه ن

با سلام خدمت همکاران گرامی

انجمن فیزیک ایران از دوازده سال پیش هر ساله کنفرانسی در مورد فیزیک ذرات و میدان ها برگزار می کند.  امسال، دبیر همایش آقای دکتر عزیزی از دانشگاه تهران هستند که بسیار برای این همایش زحمت کشیدند.

 پیش بینی من آن هست که سطح سخنرانی ها ی مدعو در حد همایش های مشابه که در کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی برگزار می شود خواهد بود.

یکی از سخنرانان  برنده جایزه نوبل هست.

https://en.wikipedia.org/wiki/Takaaki_Kajita

 بقیه سخنرانان مدعو، فیزیکدانان فعال ایرانی هستند که در سال گذشته مقالات درخور توجهی منتشر کرده اند.

 همایش در روزهای ۲۸ و ۲۹ اردیبهشت ماه جلالی برگزار خواهد شد.

مهلت ثبت نام تا ۱۵ اردیبهشت تمدید شده است. 

برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام می توانید  به سایت زیر مراجعه کنید:

https://www.psi.ir/farsi.asp?page=particles12

امیدوارم فیزیکدانان فعال کشور   در عرصه فیزیک ذرات و میدان ها در این برنامه ثبت نام نمایند و در سخنرانی هاشرکت کنند. من شخصا مشتاقانه سخنرانی ها ی مدعو را دنبال خواهم کرد.

با احترام

یاسمن فرزان

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اصیل های صد سال بعد

+0 به یه ن

نوادگان همان هایی که امروز مردم آنها را اختلاسگر کثافت می نامند صد سال بعد افه خواهند اومد که «ما از اولش همه چیز داشتیم. ما اصیل هستیم!» بعد در مجالس اعیانی تبریز (شاید در شهرهای دیگر هم چنین باشد من فقط از تبریز اطلاع دارم) خانم ها و آقایان سر و دست خواهند شکست که از این اصیل ها دعوت کنند تا کلاس آنها بالا رود.
البته همان اختلاسگران کثافت الان هم داعیه اصالت دارند. اما بیرون از دایره تنگ خودشان کسی قبول نمی کند و پوزخندشان می زند. اما نوادگانشان جزو «اصیل ها» محسوب خواهند شد. 
درست همان طوری که امروز نواده های همانی که در تاریخ آمده که با محاصره تبریز قحطی در این شهر آورد نورچشمی اصیل شهر هستند و وصلت با فامیل درجه چندم آنها هم مایه مباهات!
نواده های همان هایی که در قحطی، احتکار کردند و ثروت اندوختند اصیل و «گؤلی گؤزی تخ» و «گؤروب گؤتورموش» محسوب می شوند.
نواده های همان  آخوند هایی که وقتی برای روستاییان بیسواد قباله می نوشتند از بیسوادی آنها سو استفاده می کردند و بخشی از ملک را به اسم خود قباله می کردند، ملاک اشراف زاده اصیل و نجیب قلمداد می شوند.
نواده های همان مجتهدی که  درس خواندن  و هر نوع تجدد را حرام اعلام کرده بود و دمار از روزگار روشنفکران وقت در آورده بود  اکنون دیگه نهایت اصالت حساب می شوند و «آلبالو ها» به سلامت اصالتشان بالا می رود.
باز هم بگم!؟ 
خیلی به ندرت پیدا می شه کسی که  با  معیار های مجالس اعیانی تبریز، اصیل حساب بشه اما اجدادش کارنامه پاک داشته باشند. هست ولی نادر هست. حتما می پرسید پس اون همه بزرگان مثبت در تاریخ صد سال گذشته آذربایجان مگر نواده نداشتند؟! بعله! داشتند! خوبش هم داشتند. ولی عموم شان اون قدر ثروت نیاندوختند که باب طبع مجالس مهمانی اعیانی تبریز امروز باشند.  نواده هایشان هم مثل خودشان اغلب ساده زیست  و درویش مسلک هستند. اهل رفتن به مجلسی که در آن کیف مارکدار جواهر نشان قبل از خود شخص مورد توجه قرار می گیرد نیستند. اگر هم دعوت بشوند معذب می گردند  و دفعه بعد به بهانه ای عذر می خواهند و نمی آیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

معارفه

+0 به یه ن

در ایام عید، دورهمی ای به صورت آنلاین برگزار کردیم. موضوع مورد بحث  ویژگی های محیط پژوهشی پویا بود.  در این جلسه من و شاهین ( دکتر محمد مهدی شیخ جباری و دکتر یاسمن فرزان  از  پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه دانش های بنیادی) نظرات خود را  در  مورد خصوصیات  محیط علمی که  منجر به بالا رفتن کیفیت و کمیت کار پژوهشی می شود بیان نمودیم.    این جانب از تاریخ ۲۶ آذرماه به ریاست پژوهشکده فیزیک منصوب شدم.  این دورهمی در واقع جلسه معارفه رئیس جدید پژوهشکده بود. در لینک زیر بحث را می توانید بشنوید:  https://www.aparat.com/v/zbEou

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل