اصلاحات تدریجی کی به نتیجه می رسه؟

+0 به یه ن

اصلاحات تدریجی وقتی به نتیجه مطلوب می رسه که سیستم خرابکاری های بزرگ مقیاس نکنه. اگر سیستم در حال خرابکاری مداوم باشه چهار تا «شمع و گل و پروانه» ای که مردم می کشند راه به جایی نمی بره. با یک مثال روشن می کنم.

امر آموزش: 
شما و دوستانتان دلتان خوش هست که یک روش ابتکاری برای آموزش فلان مطلب علمی  به دانش آموزان یا بزرگسالان ابداع کرده اید که خیلی هم موفق هست.  طوری که می توانید در هفته به ۱۰۰ نفر آن را آموزش دهید. با خودتان حساب کتاب می کنید که در ده سال می توانیم ۵۲۰۰۰ را آموزش دهیم. به همین دل خوش هستید که خبردار می شوید چندین مبحث مهم  واساسی علمی را از سیلابس درسی حذف کرده اند. شما به همان کلیپ آموزشی که درست کرده بودید دلخوش بودید که می فهمید چه طور دارند از بالا به آموزش گند می زنند. این در و آن در می زنید. به فلان انجمن علمی نامه می نویسید که کاری بکنند. جواب بالاسر می دهند و توجیه می کنند. اندکی کنکاش می کنید و می فهمید که می ترسند! از چی می ترسند؟! این که یک مبحث صرفا علمی است که ربطی نه به سیاست دارد و نه با بخور بخور آقازاده ها تداخل می یابد. می فهمید دستور آمده که زمان تدریس فلان علم باید در مدارس کم شود تا زمان برای آموزه های بهمان ایدئو لوژی باز شود. هیئت رئیسه  انجمن این علم هم می ترسند که اگر بگویند فلان مباحث به سیلابس درسی افزوده شود بدخواهانشان برایشان پاپوش بدوزند که اینان با آن ایدئولوژی مشکل دارند.
درددل تان را -در کمال حماقت- پیش پیشکسوتانی می برید که دایم با مقامات نشست و برخاست می کنندو مقامات هم مقام «استاد فرزانه» را می ستایندو در مورد جایگاه و شان معنوی و علمی این  «استاد فرزانه» روده درازی می کنند. «استاد فرزانه» نگاه عاقل اندر سفیهی بر شما می اندازد و با پوزخند می گوید چه قدر بچگانه می اندیشی و هنوز پخته نشده ای که «مصلحت» را دریابی. می فهمید آموزش درست و درمون آن علم آخرین چیزی است برای «استاد فرزانه» اهمیت دارد. او فقط دنبال این هست که مریدانش یک گرامیداشت دیگر برایش بگیرندو یک کتاب دیگر در مورد سجایای اخلاقی اش بنگارند. روابط بین ایشان و مقامات هم بر این اساس هست: «استادفرزانه» بر گندکاری های مقامات سرپوش می گذارد و هز جوان خیره سری که این گندکاری های را نشان دهد می کوبد و او را «ناپخته» می نامد  مقامات هم «استاد فرزانه»را حلوا حلوا میکنند و یک بودجه ای هم برای برگزاری بزرگداشت برای او یا چاپ کتاب در مورد سجایای اخلاقی او و نظایر آن از جیب ملت نجیب ایران اختصاص می دهند که «استاد فرزانه» دلخوش باشدو صدایش درنیاید.
این گونه کرامات برخی از  «استادان پیر فرزانه» تا جایی پیش رفته که حتی خشک شدن دریاچه اورمیه را هم  که با چشم عیان هست انکار می نمایند.

تا وقتی که سیستم خراب و فاسد هست و از این «استادان فرزانه» برای پوشاندن گند کاری ها هم در بساط  دارد
اصلاحات تدریجی ما فقط دل خوش کنک برای خودمان هست.  روزی چشم باز می کنیم می بینیم داشتیم سر خود را شیره می مالیدیم. آن وقت دچار افسردگی و فرسودگی می شویم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شعبات بنیاد کودک

+0 به یه ن

شهر: مهاباد
نام: بنیادکودک نمایندگی مهاباد
آدرس: آذربایجان غربی، مهاباد، فلکه شهرداری، خیابان طالقانی شرقی، مجتمع تجاری بغدادی، طبقه ی 2، واحد 5 کدپستی:5913798437
تلفن: 42246939-044
موبایل:
فکس: 42246929-044
ایمیل: mahabad@childf.org

----------
شهر: سنندج
نام: بنیادکودک نمایندگی سنندج
آدرس: کردستان، سنندج، خیابان استانداری، کوچه پرستو، جنب سازمان سیما و منظر شهرداری پلاک 36 کدپستی: 6613967841
تلفن: 33159703- 087 087-33126593
موبایل:
فکس:
ایمیل: sanandaj@childf.org
-----------
شهر: زاهدان
نام: بنیادکودک نمایندگی زاهدان
آدرس: سیستان و بلوچستان، زاهدان، نبش تقاطع خیابان بزرگمهر و جانبازان، روبه‌روی بازارچه استانداری، ساختمان بزرگمهر، طبقه سوم، واحد 5 کدپستی: 9816834676
تلفن: 33444855-054 , 33444844-054
موبایل:
فکس: 33452490-054
ایمیل: zahedan@childf.org
--------
شهر: ایرانشهر
نام: بنیادکودک نمایندگی ایرانشهر
آدرس: سیستان و بلوچستان، ایرانشهر، خیابان نور جنوبی، روبه‌روی داروخانه پاستور، ساختمان کلینیک پاستور، طبقه اول، واحد 3 کدپستی: 9147464959
تلفن: 054-37221245
موبایل:
فکس:
ایمیل: iranshahr@childf.org
--------
شهر: سراوان
نام: بنیادکودک نمایندگی سراوان
آدرس: سیستان و بلوچستان، سراوان، تقاطع خیابان بهشتی و خلیج‌ فارس، جنب مهدکودک شاپرک کدپستی: 9951755780
تلفن: 054-37631303 الی 4
موبایل: 09915154580
فکس:
ایمیل: saravan@childf.org

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کمپین شرمساری که جامعه شناسان دوم خردادی علیه مردم مظلوم ایران راه انداختند

+0 به یه ن

در دوران اصلاحات آقای خاتمی، یک عده از استادان دانشگاه از رشته های علوم انسانی بسیار برو بیا پیدا کردند و تقریبا تبدیل به سلبریتی شدند. با توجه به این که تیپ و قیافه نسبتا اصلاح کرده وتر تمیزی  داشتند و اصولگراها هم به آن می توپیدند یک عده فکر کردند که خیلی آدم های فاضلی هستند و حرف هایشان را جدی گرفتند. بن مایه حرف شان این بود که مردم ایران بی لیاقت هستند و لایق سیستم سیاسی فراتر از این که نصیب شان شده، نیستند. ما که در دهه هفتاد کاملا با توسری  از سوی اصحاب قدرت و رسانه و تریبون آشنا بودیم اونها را به بقیه یک کم ترجیح دادیم و توسری هایشان را به گوش جان شنیدیم و باورمان شد که لابد عیب و ایراد از خود ما مردم هست.

بعد تر که من خارج را از نزدیک و به مدت نسبتا طولانی دیدم و فرصتی یافتم که مقایسه ای ورای مقایسه گذرا نمایم دریافتم که ایراد هایی که به ما مردم ایران می گرفتند در بقیه مردم دنیا هم کمابیش هست. مثلا از جمله ایرادهایی که می گیرند که این هست که آب زیاد تلف می کنیم. من مخصوصا میزان مصرف آب در پژوهشکده فیزیک  آی-پی-ام و شعبات مختلف موسسه ماکس پلانک آلمان را در آشپزخانه و روشویی زیر نظر گرفتم. انصافا پژوهشگران فیزیک  ایرانی بیشتر از همتایان آلمانی شان حواسشان هست که شیر آب را به موقع ببندند و آب هدر ندهند. بعدها که با دوستان محیط زیستی بیشتر آشنا شدم فهمیدم علت اتلاف زیاد آب شهری در ایران لوله های فرسوده هست.

یا در مورد رانندگی. در نظر اول  مردم بیشعورند که به خط کشی توجه نمی کنند اما تا خودت پشت رل می نشینی و رانندگی می کنی می بینی چه قدر در ایران خط کشی ها غیر اصولی طراحی شده تا جایی که وقتی خود را مقید به خط کشی می کنی عملا ترافیک را به هم می زنی. در خیابان هایی که خط کشی اصولی هست عموم مردم رعایت می کنند- البته به جز اندکی که چنان وضعیت کشور به آنها فشار آورده که خشم عمومی خود را در رانندگی تخلیه می نمایند.

یا  وقتی شهرداری رشوه می گیرد و مجوز ساخت بدون پارکینگ به مجتمع های تجاری و نظایر آن می دهد جای پارک پیدا نمی شود و مردم مجبور می شوند که دوبل پارک کنند.

صد البته آقایان دکتر علوم انسانی جواب این نقدها را در آستین دارند و می فرمایند که آنها هم که این کارهای غیر اصولی را انجام می دهند از همین مردم معیوب هستند که باید از خود شرمسار باشند. مسئله این هست که  سیستمی ساخته اند  کمتر کسی  در آن جای خود می نشیند. افرادی مسئولیت ها را برعهده گرفته اند که برای آن مسئولیت ها  مناسب نیستند. اگر هم استثنائا  در جای درست بنشیند از بالا دستش را می بندند و با دخالت های نابجا چوب لای چرخ کارش می گذارند.

 چرا این جور شده!؟ برای این که سیستم سیاسی ایراد دارد. فرق ما با آلمان این هست که در آلمان سیستم سیاسی طوری است که افراد را قادر می سازد جای مناسب خود بنشینند و بتوانند کار خود را درست انجام دهند.


بعد از دوره خاتمی  جمعی دیگر از«آقایان دکتر» حکومتی به همراه تندروان مذهبی بر آن استادان علوم انسانی دوم خردادی تاختند و عرصه را بر آنها تنگ تر کردند. اتفاقا همین مظلومیت نسبی باعث شد مردم حرف هایشان را برای مدت بیشتری جدی بگیرند. اگر این حملات از جانب قلدرترها نبود نسل جدید تر علوم انسانی خوانده ها در فضای باز آکادمیک می توانستند  بی اعتباری گزاره های بی سر و ته آنها و کمپین شرمساری شان را نشان دهند. اما در فضای مظلوم نمایی که به برکت تازاندن تندروان ساخته شد   هر نقدی را می کوبیدند و آن را به نوچگی مخالفان خود نسبت می دادند. پشت مظلوم نمایی سیاسی، ضعف های آکادمیک خود را سالیان سال پنهان کردند. کمپین شرمساری شان علیه ملت ایران به مذاق بی بی سی و نظایر آن هم خوش می آمد و به آنها میدان می دادند. می دیدی یک مقاله بی محتوای آنها ماه ها در  صفحه اصلی سایت بی بی سی فارسی است. در این چند ماه، نسل جدید جامعه شناسان و انسان شناسان و مردمشناسان ایرانی ده ها مقاله ارزشمند،  مفید  و وزین در حوزه تخصصی خود می نوشتند اما در رسانه های پرتیراژ اشاره ای به آنها نمی شد.

مردمی هم که فقط رسانه های پرتیراژ را  می خواندند در دل نتیجه می گرفتند که «واقعا ما  مردم ایران بی لیاقت هستیم، نشون به اون نشون که «مهم ترین و معروف ترین» استادان علوم انسانی مان همان حرف های خودشان را برای ۳۰ سال تکرار می کنند وحرف جدیدی برای گفتن ندارند.»

این فاز هم گذشت. ارتباط مردم ایران با دنیا از طریق اینترنت ماهواره و مهاجرت گسترده چنان زیاد شد که دیگه کمپین شرمساری جامعه شناسان دوم خردادی بی اثر شد. گذشت و گذشت تا مردم ایران جنبش مهسا را آفریدند.

جامعه شناسان دوم خردادی باز فعال شدند که مردم را وکسانی را که تحسین مردم ایران را برانگیخته بودند شرمسار نمایند.علی کریمی را بیسواد می خوانند اما در همان متن چند خطی این آقایان دکتر  که علیه  بیسوادی علی کریمی  می نویسند چند غلط املایی-انشایی ناشی از بیسوادی می بینم.کلیت  این جنبش عظیم ملی را  که بی شباهت به یک رنسانس نیست به خاطر دو تا خطای کوچک زیر سئوال می برند. تصویر کلی را نمی بینند و گیر می دهند به یک سری مسایل کوچک و بی اهمیت.

خوشبختانه ما در کشور در میان نسل جدید (متولدان  نیمه دوم دهه چهل به بعد) جامعه شناسان و انسان شناسان خبره ای  هم داریم. وقت آن هست که از سلبریتی ساختن از فسیل های این رشته دست بشوییم و  به صدای این نسل گوش دهیم.

یک جنبه بسیار مهم از جنبش مهسا، خداحافظی با کیش شخصیت «پیر فرزانه» هست. از جمله «پیران فرزانه» که باید بازنشسته شوند همین جامعه شناسان دوم خردادی هستند که خدمت تان توصیف شان کردم. حرف هایشان را گفته اند و شنید ا یم و مدتی هم به خاطر رهنمایی های غلط آنها  از راه و مسیر درست دور شده ایم. دیگه بسه!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتشار کتاب

+0 به یه ن

Dear all,

It is a pleasure to announce that the  graduate textbook on blackhole by Prof Sheikh-Jabbari has been recently  published by Springer.

https://link.springer.com/book/10.1007/978-3-031-10343-8

 

This book is the outcome of three and half years of hard work (since 25 Mordad, 1397). As the head of department of physics, I would like to congratulate Prof Sheikh-Jabbari for this great achievement.  I do not find the current situation in our country suitable for a due celebration. The book signing ceremony will be held  in the bright future ahead when the fellow compatriots feel they have achieved what they deserve.

 

With kind regards,

Yasaman Farzan

The head of department of physics

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تو جلوی انگ زنی به سمن ها را بگیر، حل مسایل زنان محرومترین نقاط ایران با آنها!

+0 به یه ن

در هفته های اخیر مردم ایران از اقوام گوناگون، مناطق متنوع، زن و مرد، فقیر و غنی اتحاد و همدلی چشمگیری از خود نشان می دهند. ظاهرا یک عده که منافع خود را از این همدلی و همبستگی در خطر می بینند به تکاپو افتاده اند که این همدلی و همبستگی را از بین ببرند. به زعم خود پاشنه آشیل راهم یافته اند: ضعیف ترین حلقه این زنجیر همبستگی. زنان ستمدیده بلوچ. به زعم خودشان اگر به رخ بکشند که بر این زنان ستم مضاعف روا داشته می شود ما را از ادامه این همدلی منصرف می کنند.

مسئله ستم مضاعف موضوع تازه ای نیست که این افراد گمان می کنند ما از آن ناآگاهیم و به علت این ناآگاهی به این درجه از همدلی رسیده ایم. اگر در زمینه مطالعات زنان و مباحثی از این دست ااندک مطالعه ای داشته باشید می دانید که مسایل قومی و زبانی و مذهبی و مسئله حقوق زن در هم تنیده اند. برای همین هست که فعالان عرصه حقوق زن و حقوق اقوام  همکاری تنگاتنگی دارند. فعالان حقوق زن در تهران هم از دیرباز به این نکته اشراف داشتند و از همان ۲۵-۳۰ سال پیش که من نوشته هایشان را می خوانم به درستی می دانستند که از  رویکرد قیم مآبانه مرکز گرا در توانمند سازی زنان تحت ستم استان های مختلف باید حذر کرد. به جای نگرش قیم مآبانه مرکز گرا سعی در ایجاد شبکه ای از فعالان محلی نموده اند. نتیجه اش در بطن حاکمیت ما این شده که از دو سو به فعالان حقوق زن انگ زده شده و جلوی فعالیت شان گرفته شده. هزینه سنگین پرداخته اند اما پای این آرمان ایستاده اند.

در مسئله حقوق زنان علاوه بر فرهنگ قومی و محلی  وزبانی و مذهبی فاکتور های دیگری هم موضوعیت دارند: ۱-قانون و مسایل حقوقی ۲-سواد آموزی ۳- اقتصاد محلی ۴ مسایل محیط زیستی و اقلیمی. همه اینها در هم تنیده اند. مسایل حقوق زنان مناطق مختلف از جمله بلوچستان را نمی توان در خلا حل کرد. نمی توان هم از مرکز به صورت دستوری حل کرد. با شعار هم نمی توان حل کرد. اما در همه این زمینه ها ما کارشناس و فعال و افراد آگاه داریم. اگر آزادی باشد می توانند آزادانه شبکه هایشان را ایجاد کنند و برای حل معضلات تلاش کنند. اگر آزادی لازم را داشته باشند ظرف ۵-۱۰ سال مشکل ازدواج زودهنگام دختران در روستاهای آذربایجان و اردبیل و ظرف ۱۵-۲۰  مشکلات عدیده زنان بلوچ   را به دست توانمند خودشان و نخبگان محلی و با همکاری  و همفکری همتایان و یاران  از سراسرکشور حل می شود.  شما آزادی فعالان مدنی را تضمین کنید و به آنها انگ  های خانمانسوز و تهمت های ویرانگر نزنید، اونها خودشان این مسایل را حل می کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پیش فرض های نانوشته

+0 به یه ن

پیش فرض نا نوشته و ناگفته جنبش حاضر چند نکته هست: (۱) مردم ایران در سال ۱۴۰۱ خوب و قابل اعتماد هستند. (۲) مردم ایران در سال ۱۴۰۱ با عرضه اند و از پس اداره کشور برمی آیند. (۳) مردم ایران در سال ۱۴۰۱ دوست و دشمن را تشخیص می دهند. (۴) مردم ایران در سال ۱۴۰۱ با مرامند تا حدی که اگر من بیرون بروم و توی دردسر بیافتم پشتم می ایستند.
بدون باور به این پیش فرض ها جنبش عرض یک هفته از درون فلج می شود و می ایستد. اگر ۵۰ روز دوام یافته به علت باور به این پیش فرض ها هست.
سالها انواع و اقسام «کالاهای فرهنگی» تولید کردند که به ما مردم ایران خلاف اینها را بباورانند. مهران مدیری برایمان سریال هیولا و رحمان ۱۴۰۰ را ساخت که به این باور برسیم که هیچ کس قابل اعتماد نیست و اگر هم کسی اشتباها درستکاری می کند و آلوده نمی شود از بلاهت اوست که با روشنگری یکی عاقل تر از خودش از خواب غفلت بیدار خواهد شد.
از اون ور هم انواع و اقسام جامعه شناسان و سایر متخصصان علوم انسانی..... در روزنامه های موسوم به دوم خردادی و سپس وارثان این روزنامه ها قلم زدند که به ما قشر روزنامه خوان و مقاله خوان شیرفهم کنند که لیاقت ما ملت بیشعور داشتن حکومتی است که ما را می چاپد.
جنبش مهسا یک شبه همه این تبلیغات را بی اثر ساخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چهلم

+0 به یه ن

فردا چهلم کشته شدگان زاهدان هست. فردا مردم سراسر ایران نشان خواهند داد چه قدر تک تک این کشته شدگان بلوچ برای همه ایران، عزیز هستند. اونهایی که نمی دانستند خوب مشاهده کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نویسندگان ما از مردم ما عقب مانده اند

+0 به یه ن

مظلومیت یک نویسنده دلیل بر قوت، بی ایرادی یا حقانیت او نیست!



من از عباس معروفی رمانی نخوانده ام. چند وقت پیش خواستم بخوانم اما با شنیدن یک مصاحبه از او منصرف شدم. در مصاحبه ادعا می کرد دریاچه شورابیل اردبیل (شهری که داستان رمان معروفش در آن می گذرد) چنان استثنایی هست که هر آشغالی در آن بریزید شب آن را می بلعد و تمیز می ماند. 

حرف چرندی است. دریاچه شورابیل هم مانند سایر دریاچه ها بر روی کره زمین از آلایندگی آدمیزاد آسیب می بیند. با تمام قوا باید از اکو سیستم شکننده آن مراقبت کرد و جلوی هر گونه آلایندگی را گرفت. 

ادعاهای شبه-علمی نظیر آن چه که نویسنده شهیر "وطن پرست" صادر می کند  می تواند بسیار مخرب باشد.

من نمی دانم این چه "وطن پرستی" ای است که مانع نمی شود که در پراکندن شایعات مخرب برای وطن یک مقدار مسئولیت پذیرتر رفتار کنیم؟! احتیاجی به پرستیدن وطن و بعد هم خود را فدای آن کردن نیست. کافی است بفهمیم که ما به این اکوسیستم نیاز داریم و این اکوسیستم شکننده هست.



متاسفانه اغلب نویسنده های ایرانی -حتی برخی از مشهورترین هایشان نظیر همین عباس معروفی- اندکی مطالعه در مورد جغرافیا، تاریخ و مردمشناسی مکان هایی که در مورد آن می نویسند نمی نمایند. همین طوری کتره ای بر می دارند قلم می زنند. اون طور که در نقدها خوانده ام معروفی بدیهی ترین عناصر فرهنگی جامعه اردبیل را (نظیر زبان و فرهنگ ترکی) در داستان خود انکار می کند! 

من مرتب رمان های نویسندگان انگلیسی را می خوانم. واقعا برای هر رمانشان ساعت ها مطالعه و تحقیق دارند که رمان ایراد تاریخی یا علمی یا جغرافیایی نداشته باشد. یک رمان آمریکایی خوانده بودم در مورد یک خاندان که در تجارت و طراحی جواهر  بودند. حاوی انواع و اقسام اطلاعات درمورد خواص زمین شناسی کهربا، تاریخچه تجارت کهربا و جزئیات تکنیک های طراحی زینت آلات در ادوار متعدد بود. یکی دو رمان آمریکایی خوانده ام که در آن بیماری فردی روند داستان را شکل می داد. نویسنده کلی اطلاعات پزشکی مریوط جمع آوری کرده بود. در رمان آمریکایی دیگری در بخشی از داستان کشتیرانی می شد. رمان نویس رفته بود در مورد جریان های آب در دریا، دریاچه اقیانوس و سواحل سنگی یک عالمه مطالعه کرده بود که حرف کتره ای نزند.


نویسنده های ما همین طوری حرف کتره ای می زنند. این خیلی بد هست. چون از لحاظ سیاسی معمولا مظلوم واقع می شوند بر ضعف های نویسندگانمان چشم بر می بندیم و الکی حلوا حلوایشان می کنیم.نظرات مخرب ضدعلمی یا ایدئولوژی های مخربشان را نقد نمی کنیم و به چالش نمی کشیم چون که دلمان به مظلومیت شان می سوزد .  


پدرانمان هم در دهه پنجاه، ایدئولوژی های مخرب روشنفکران زمان را نقد نکردند  چون که دلشان  برای آن روشنفکران  سوخت که زندان رفته اند و احیانا شکنجه شده اند. (بعدا هم معلوم شد که خیلی از این داستان های شکنجه و مظلومیت تخیلی بوده است!) بعدش هم….


"دری وری" و "پرت و پلا"  اما نه "چرند و پرند"



مدت خیلی کوتاهی در یک گروه کتابخوانی بودم. یکی شان کلی از سری کتاب جناب ابراهیم رها با عناوین "دری وری" و "پرت و پلا" تعریف کرد. من هم از دیجی کالا سفارش دادم. اما خوشم نیامد. در تبلیغ کتاب اومده که یک طنز اجتماعی در مورد مسایل یک پیرمرد مصدقچی هست. با توجه این که من هم خودم را یک مصدقچی می دانم فکر کردم باید بامزه باشد که آدم ببنید خودش و همفکرانشان در بستر اجتماع چگونه به  طنز و شوخی گرفته می شوند. انتظار داشتم اصرار ما مصدقی  ها در خرید کالای ایرانی در این عصر گلوبالیزم و سپس تلاش های مذبوحانه مان برای پوشاندن عیب های آن به طنز کشیده شود. اصرارداشتم قانونگرایی خشک مصدقی و پرهیز او از ارتشا کار دستش دهد. اما از این خبرها در داستان نبود.


داستان این طنز اجتماعی مربوط به اوایل دهه ٩٠ هست یعنی حدود تنها ١٠ سال پیش . با این حال به این زودی  بوی کهنگی می دهد. پرت و پلای ابراهیم رها کهنه شده اما چرند و پرند دهخدا هنوز تازه مانده. حتی بسیاری از حکایات طنز اجتماعی سعدی و عبید زاکانی بعد هفتصد و هشتصد سال تازه اند!


فرق در این هست که طنز نویسان موفق که داستانشان جاودانه می ماند خود مشاهده می کنند و از روی این مشاهده تیپ و شخصیت می آفرینند. مثلاایرج پزشکزاد  "دایی جان ناپلئون" را از مشاهدات خود از فامیل خودش خلق کرده. از داستان های دیگران بازیافت نکرده.اما ابراهیم رها، کلیشه های قبلی در طنزهای اجتماعی قبلی را برداشته بازیافت کرده و کنار هم گذاشته و اسمش را هم گذاشته طنز اجتماعی!

حتی در این کار هم ماهرانه عمل نکرده. متوجه نبوده که تاریخ مصرف خیلی از اون کلیشه ها سر آمده! مثلا هنوز در داستان های او کسی که بنگاه معاملات ملکی دارد بیسواد بیسواد هست و کلمات را غلط تلفظ می کند و هیچ چی نمی فهمد! در هر محله چندین بنگاهی هست. بروید ببینید چند نفرشان این تیپی هستند؟! اتفاقا امروزه، اغلب بنگاهی ها تحصیلات مختصری در زمینه حقوق و همین طور مهندسی دارند. نمی خواهم بگم مهندس یا حقوقدان قابلی هستند (که نیستند)! اما فرد بیسوادی که کلمات را غلط تلفظ کند هم نیستند. در زمینه ساختمان و همچنین حقوق سوادشان از متوسط جامعه بالاتر است.

در جامعه ای که این همه راننده اسنپ با تحصیلات عالیه دارد چه طور ممکن هست بنگاهی هایش آن همه کم سواد باقی مانده باشند؟!



این هم یک نمونه از این که روشنفکران ما از جامعه خیلی عقب مانده اند. هم نویسنده های ما از جامعه عقب مانده اند و هم کتاب خوان های ما که عقب ماندن نویسندگان را عیب نمی بینند. 

-----------------------------



خانم های مدیر آژانس های مسکن در تهران، شباهتی به کلیشه های طنز پردازان اجتماعی ندارند!


هنگام نوشتن متن قبلی ام یاد مدیران آژانس مسکن هایی افتادم که خانم هستند. در برخی محلات تهران از این شیرزنان پیدا می شه. جزو پیشروترین زنان ایران هستند. از کسی هم واهمه ندارند. 

به کسی هم باج نمی دهند. 

نمی دانم چه قدر باسوادند! اما مسلما الگوی رفتاری شان زنان خانواده هاشمی درس احتماعی ابتدایی ما نیست!



نمی دانم چرا کسانی که نام طنز پردازان اجتماعی بر خود می گذارند این تغییرات را در عرصه جامعه نمی بینند. این موضوعات را با اندکی قدم زدن در محلات یا پاساژ های مجتمع های مسکونی بزرگ تهران می توان دید. مسایل قایم شده در پستوی خانه ها که نیستند.


اگر روشنفکران می خواهند در جامعه نقشی داشته باشند از کلیشه های دهه چهل خود را رها کنند و جامعه امروز ایران را ببینند.

بیخودی هم سعی نکنند که افرادی را که می بینند در قالب کلیشه های طنز خود یا قهرمانان ایدئولوژی های خود زورچپان کنند! 

مردم واقعی که در کوچه بازار می بینیم از این کلیشه ها هم خیلی پیچیده ترند و هم خیلی جالب تر!



🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بعد از صد سال هنوز نمی خواهید دست از سر قاجارها بردارید؟

+0 به یه ن

حدود صد سال پیش قاجارها از قدرت در ایران ساقط شدند و عملا هم تلاش چندانی برای بازگشت به قدرت نکردند. با این حال ، هنوز که هنوزه یک دسته -از جمله طرفداران سلطنت پهلوی- از هر فرصتی استفاده و یا سو استفاده می کنند که بر سر قاجارها بکوبند. خیلی وقت ها هم کوبیدنشان بی انصافی است. مثلا داشتم در یوتیوب یک مستند در مورد تاریخ موسیقی در ایران می دیدم. جا به جا یکی هم می کوبید بر سر دربار قاجار. در صورتی که دربار قاجار هر عیبی هم داشت، بی مهری به هنر موسیقی جزو آن نبود. اتفاقا شاهان قاجار خود به موسیقی علاقه مند بودند. اگر در آن دوره به موسیقی ظلم می شد توسط قاجاران نبود. ظلم به موسیقی را همان ها می کردند که با مدارس مدرن، دوش حمام، انجمن نسوان و…. مخالفت می کردند. قاجاران در این مخالفت ها نقش زیادی نداشتند.



الان که از قاجاران در قدرت خبری نیست. خوب بنگرید می بینید اونهایی که الان سر قدرتند وارثان معنوی چه کسانی هستند. وقتش نیست که دست از سر نفرین شاهان قاجار بردارید؟ اون قدرها هم بد نبودند!

از اونها بدتر (بسیار بسیار بدتر) حی و حاضر فراوان داریم.

شما به نفرین قاجارها و شاهان هفتصد کفن پوسانده مشغولید و اونها هم ما را می چاپند و به ریش 

و گیس ما می خندند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقشه راه نجات دریاچه اورمیه

+0 به یه ن

1-عاجزانه  التماس و تمنا می کنم راهکار های من-درآوردی برای نجات دریاچه اورمیه ندهید!

هر راهکار من در آوردی ای که خطاب به مردم برای نجات دریاچه اورمیه می دهید یک مدت ملت را مشغول می کنید. به این ترتیب، برای مسئولان زمان می خرید که به جای نجات دریاچه ثروت های ملی را بچاپند.

از این راهکارهایی که با جملاتی نظیر «حالا درسته که حکومت کاری برای نجات دریاچه نمی کنه اما ما مردم باید خودمان آستین بالا بزنیم و....» شروع می شه ندهید.  اختیارات و امکاناتی که در دست مردم هست در حدی نیست که به تنهایی پروژه عظیمی مانند نجات دریاچه اورمیه را به سرانجام برساند.

 چند تا محاسبه سرانگشتی بکنید خودتان خواهید فهمید که چرا این راهکارهای من دراوردی که برای انتقال آب به دریاچه اورمیه توسط مردم بدون کمک نهاد های دولتی می دهید غیرواقعگرایانه هست. برای نجات دریاچه اورمیه حدود ۱۰ میلیارد مترمکعب آب نیاز هست. حجم آب تانکرهای بزرگ که بر تریلی ها سوار می شوند ازمرتبه ۲۰ مترمکعب هست. یعنی از مرتبه ۵۰۰ میلیون از آن تانکرها لازم هست. ۸۰ میلیون ایرانی ای که اغلب هم زیر خط فقر هستند ۵۰۰ میلیون تانکر از کجا بیاورند؟ جاده های ما کشش این همه تردد را دارد؟! احتمال می دهم ریزگرد های ناشی ازاگزوز  ۵۰۰ میلیون تریلی از ریزگردهای ناشی ازخشکیدن دریاچه اورمیه هم بیشتر و خطرناک تر باشند (این باید بررسی کارشناسی شود.)

حداکثر کاری که مردمی که آستین بالا زده اند می توانند انجام دهند (وباید انجام دهند) این هست که سعی کنند  در سطح مزرعه، باغ، خانه و کارخانه و شرکت خود آب را کمتر مصرف کنند. فعالان محیط زیستی هم طرح پایلوت در سطح مزرعه و حداکثر چند دهکده اجرا کنند. اگراین طرح های پایلوت موفقیت آمیز بودند اجرا در سطح چند صدهزار کشتزار تسهیلات دولتی می طلبد. حتی آموزش آن در آن سطح، بسیار بالاتر از امکانات ان-جی-او هاست.

وقتی تشویق میکنید مردم باید خود آستین بالا بزنند نتیجه این خواهد شد. یک عده احساساتی و سانتی مانتال -که چندان هم اهل ضرب و تقسیم  و برآورد عملی بودن طرح ها نیستند یا اگر اهلش باشند بلد نیستند- کلمن های خانه را برخواهند داشت ازجایی پر آب خواهند کرد و به سمت دریاچه اورمیه خواهند شتافت. این وسط چندین نفر هم در تصادف خواهند مرد و خانواده خود- و اگر کمابیش در فضای مجازی مشهور باشند – فضای مجازی را داغدار خواهند ساخت. بعدش هم این افراد به بقیه مردم تشر خواهند زد که ما هرچه می توانستیم کردیم شما چرا نشسته اید و کلمن هایتان پر نمی کنید ببرید در دریاچه بریزید. بین مردم دعوا خواهد شد حال آن که در این وضعیت مردم باید متحدانه از حکمرانی  مطالبه نجات دریاچه اورمیه کنند.


2- برای نجات دریاچه اورمیه  باید حدود ۱۰ میلیارد مترمکعب  آب به آن اضافه شود. سالیانه حدود چند میلیارد مترمکعب بارندگی در حوضه دریاچه صورت می گیرد. بخشی از آن بخار می شود و دوباره به هوا بر می گردد یا در زمین فرو می رود. بخش بزرگی از آن که باقی می ماند به مصارف کشاورزی و صنعتی می رسد. میزان هدررفت در این بخش آن قدر زیاد هست که آب زیادی برای دریاچه باقی نمی ماند و حقابه آن نمی رسد. برای نجات دریاچه اورمیه به مدت ده سال حدود دومیلیارد مکعب آب بیشتر از آن چه که از آب دریاچه در زمین فرو می رود و تبخیر می شود، باید به دریاچه برسد.

۱-برای کمتر شدن تبخیر سطحی از دریاچه باید میانگذر اصلاح شود (با ایجاد چند کالورت که هزینه احداث آن از هزینه ساخت یک زیرگذر شهری کمتر است!).  اگر جریان های درون دریاچه ای   از سر گرفته شوند بخش بزرگی از انرژی خورشیدی صرف انرژی جنبشی این جریانات می شود و تبخیر سطحی کاهش می یابد.

۲- برای کاهش نفوذ آب دریاچه در زمین باید چاه های غیرمجاز اطراف پلمب شوند و بی حساب و کتاب  مجوزحفر چاه آب ندهند. وقتی سطح آب های زیر زمینی پایین می رود آب بیشتری از کف دریاچه به سمت آنها سرازیر می شود. این آب با خود هم نمک می برد و آب چاه ها را شور وغیرقابل استفاده می نماید.

۳- مهمتر از همه آن که حقابه دریاچه از  آب رودخانه ها باید  پرداخته شود. این از وظایف وزارت نیروست که متاسفانه همکاری لازم را نمی کند و آب ها را برای کشاورزان نگاه می دارد تا صدای کشاورزان در نیاید.

برای این که کشاورزان متضرر نشوند باید جلوی هدررفت آب در بخش کشاورزی را گرفت .برای این کار، تسهیلات دولتی  ووضع ضوابط مناسب لازم هست. برای این که علی رغم کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی وضع معیشتی کشاورزان بهبود یابد راه های مختلفی هست: ایجاد صنایع تبدیلی، گسترش صنایع دستی، ایجاد دیتابیس کشاورزی جهت جلوگیری از تولید یک محصول بیش از بازار مصرف، گسترش توریسم و بومگردی و.... 

فعالان محیط زیست (ان-جی-او ها ) در همه این زمینه ها تلاش خود را کرده اند. حتی برخی از صنایع دستی در حال انقراض منطقه رااحیا نموده اند و سعی کرده اند تا در نمایشگاه های تجاری کشورهای منطقه (آذربایجان و ترکیه)  عرضه کنند. اما توان و اختیارات نیروهای مردمی خیلی محدود هست و با چرخش قلمی از جانب مسئولان تمام تدابیرشان و زحمات چندین ساله شان در لحظه ای به باد می رود. (مثلا با فیلترینگ  تلگرام بسیاری از برنامه ها جهت ایجاد اشتغال های جایگزین  ناکام ماند!)

سازمان ها و وزارت خانه های مختلف دولتی باید با هماهنگی با هم این اقدامات را شروع کنند. آن وقت فعالان محیط زیست منطقه تمام اعتبارشان را می گذارند تا اعتماد کشاورزان را جهت همراهی جلب کنند. تجربیات خود را از این همه فعالیت در منطقه در اختیار مسئولان می گذارند. مثلا ازروی  تجربه خود با ارتباط با مردم محلی  و طبیعت آن، به سرمایه گذاران بخش خصوصی یا دولتی می گویند کدام منطقه ظرفیت بومگردی دارد و کدام ندارد. این قبیل اطلاعات را می توانند بدهند تا طرح ها به بازده برسد. اما خودشان توان آن را ندارند که بدون امکانات دولتی دریاچه اورمیه را نجات دهند.


3- فیلم مستند اکیزلر در مورد دریاچه اورمیه

اکیز به ترکی یعنی دوقلو. پسوند «اوز» به معنای «قلو» هست. د‌‌‌ؤردوز یعنی چهارقلو. اوچوز یعنی سه قلو و....

فیلم در سال ۲۰۱۴ در کناره دریاچه اورمیه آغاز می شود و بخشی از زندگی دو برادر خردسال دوقلو را نشان می دهد. در سال ۲۰۱۷ به کناره دریاچه آرال می رود و در سال ۲۰۲۲ به همان روستا باز می گردد.

این فیلم -که ساخت آقای علیمرادی هست- برنده چند جایزه  بین المللی  است. در زیر لینکش را می بینید.فیلم به عینه مشکلاتی را که خشک شدن دریاچه اورمیه برای مردم محل به وجود آورده نشان می دهد. 

بعد دیدن فیلم خواهید فهمید چرا بخش عمده تلاش های تشکلات محیط زیستی تبریز، صرف کارهای خیریه جهت کم کردن آلام مردم مناطقی می شود که پیش از بقیه قربانی تخریب محیط زیست شده اند.

علاوه بر مسایل انسانی این نوع خدمات خیریه برای اعتماد سازی لازم هستند. فرض کنیم حکمرانی اصلاح شود و سر عقل هم بیاید و بخواهد در جهت نجات دریاچه اورمیه اقدامات درست انجام دهد. اقدامات درست از طریق ایجاد ضوابط و فراهم ساختن تسهیلات برای روستاییان خواهد بود تا کمتر در مصارف کشاورزی آب به هدر بدهند. این تعامل همکاری روستاییان را می طلبد. اعتماد آنها را می طلبد. در کشور ما مردم به دلایل تاریخی کمتر به برنامه های حکومتی اعتماد می کنند. روستاییان (باز به دلایل تاریخی) حتی کمتر از مردم شهری اعتماد می ورزند. تا یکی از طرف دولتی به روستاها می رود، ریش سفیدان روستا جمع می شوند و مردم محل را توجیه می کنند که چه طور به آنها دروغ بگویند! آن روستایی ساده دل و خوش باور که در فیلمفارسی های دهه ۴۰ و ۵۰ به تصویر کشیده بود زاییده ذهن رمانتیک فیلمنامه نویسان بود و خارج از ذهن و خارج از پرده سینما  واقعیت ندارد. اتفاقا روستاییان خیلی دیرباورند. نهایت سعی شان را هم می کنند که با طرح ها همراهی نکنند. خیلی وقت ها هم طرح هایی که به نفع دراز مدت آنها را با همین دوز و کلک نقش بر اب می کنند و در دراز مدت خود ضربه می بینند.  از بس در طول تاریخ غریبه ها به آنها ظلم کرده اند که غریبه ستیز شده اند و اولین واکنش شان در برابر طرح های غریبه ها، از زیر آن در رفتن با دوز و کلک هست. نمونه آن را  در دهه هشتاد و در زمان دولت احمدی نژاد دیدیم. دولت اعتباری برای مقاوم سازی خانه های روستایی تخصیص داده بود. روستاییان وام را گرفتند اما به زعم خود زرنگی کردند وکلک زدند، به جای مصرف آن برای کاری که قولش را داده بودند سفر زیارتی رفتند یا عروسی راه انداختند. به زعم خودشان خیلی زرنگ بودند اما چوبش را هم خوردند.

اگر فردا بهترین تسهیلات را برای تغییر الگوی کشت در منطقه جهت نجات دریاچه دریافت کنند باز همان طوری بیخودی خرج می کنند و به هدر می دهند. مگر این که فعالان محیط زیستی که سالیان سال در سختی ها در کنارشان بوده اند واسطه شوند و اعتماد سازی نمایند. اهمیت طرح را برای روستاییان به زبان خود آنها توجیه و تشریح کنند و آموزش های لازم را بدهند.

چشمم آب نمی خوره که در دولت رئیسی گامی برای نجات دریاچه اورمیه برداشته بشه.  همین طور، چشمم آب نمی خوره که اگر اصلاح طلبان سر کار بیایند قدمی بر داشته بشه. اما فشار اعتراضات مردمی از سراسر کشور (که انگیزه اصلی آن مسایل اقتصادی خانوارها نظیر فقر و بیکاری یا مالباختگی به سیستم فاسد ومفسد  هست) به اندازه کافی بالا برود (که دیر یا زود به این حد خواهد رسید) تغییرات اساسی صورت می گیرد. اگر - علی رغم هزاران مشکل و بدبختی حاد دیگر-  بتوانیم تا زمانی که حکمرانی واقع بینانه و مردمسالارانه و نسبتا پاک از فساد می شود، مطالباتی نظیر نجات دریاچه اورمیه را در بین افکار عمومی زنده نگاه داریم، نجات دادن دریاچه اورمیه آن قدر ها کار سختی نخواهد و در یک بازه زمانی حدود ده ساله- با مشارکت نهاد های دولتی  با تشکلات محیط زیستی و مردم محلی- با بودجه ای  معقول انجام شدنی خواهد بود. هزینه لازم -اگر فساد ها و بخور بخورها نباشند- در ابعاد ملی رقم درشتی نیست و قطعا نسبت به خسارات خشک شدن دریاچه اورمیه بسیار کمتر هست.


پی نوشت: در فیلم روستاییان هم-مانند مردم تبریز- به «لقمه»، «تیکه»  می گویند . «بَلله» نمی گویند. نمی دانم بلله مال کدام گویش هست. ریشه کلمه تیکه را هم نمی دانم. آیا همان تکه فارسی است؟

https://www.youtube.com/watch?v=jONletz5sPQ&t=3s

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل