اندر فضیلت فراموشی

+0 به یه ن

من سالها شیفته فرهنگ فیزیکدان-پروری یهودیان بوده ام و هستم. بسیار هم مطالعه کرده ام که فرهنگ فیزیکدان-پروری (یا عام تر از آن دانشمند-پروری یهودیان) را بیاموزم وبه کار بگیرم و حتی ترویج کنم. در مقدمه زندگی نامه «امی نوتر» به ترجمه دوستم آقای حسن فتاحی از عبارت «خانواده های دانشمند پرور یهودی» استفاده کرده بودم که ممیزی سانسور کرد!
اما معتقدم هر چه قدر ما باید از آنها دانشمند-پروری بیاموزیم باید از این نوع کینه تاریخی پروری که در فرهنگ یهودی هست اجتناب ورزیم. از زمان مصر فرعونیان و بابل بخت النصر تا همین ۷ اکتبر ۲۰۲۳ دارند کینه کشی و انتقام کشی می کنند! چه خبره آخه!؟ بسه دیگه! این طوری که نمی شه زندگی کرد. نتیجه اش این شده که بعد از این همه تلاش و تاکید بر ازدیاد جمعیت ۲۰ میلیون بیشتر نیستند و بعد از این همه اهم و تلپ و کشت و کشتار- با ترس و لرز و وحشت تنها بر گوشه ای فسقلی از خاورمیانه که نفت و گاز هم ندارد به همراه صد خطر حکمرانی می کنند. افتاده اند به جان مردم مظلوم غزه به این تصور تباه که کشتار آنها برایشان امنیت خواهد آورد. نه خیر! امنیت با این کارها به وجود نمی آید. کینه ها انباشته می شود و روز از نو و روزی از نو! در این موارد یهودیان باید ازما بیاموزند که چون قادر به فراموشی هستیم توانسته ایم از نو بسازیم. از آسیای میانه تا سواحل مدیترانه هستیم. مشکلات زیاد داریم اما خدا را شکر مشکلاتمان هرچه که هستند از جنس کینه ورزی و انتقام و..... نیستند.
سینه ای بی کینه دارم
دل همچون آیینه دارم!

نوشته زیر به قلم آقای حیدر بیات هست. خواندن آن را به شدت توصیه می کنم:
»در داستان تپه گؤز (تک چشم) کتاب دده قورقورد، تپه گؤز موجود عجیب الخلقه‌ایست که حاصل آمیزش چوبان ایل با یک پری در یک چشمه کوهستانی است. پری که پرنده‌ای بسیار زیباست بعد از آمیزش یا به عبارت بهتر تجاوز چوپان به او پرواز می‌کند و یکسال بعد موجود عجیب الخلقه‌ای را به سر همان چشمه باز می‌آورد. اوغوزها آن موجود را به میان ایل خود می‌آورند و به دایه می‌سپارند. اما او در نخستین مکش تمام شیر دایه را و در مکش دوم تمام خون دایه را می‌مکد و در مکش سوم دایه می‌میرد. به ناچار پاتیل‌ها و دیگ‌های پر از شیر گاو برای او در نظر گرفته می‌شود. بعد از مدتی تپه گؤز نظم ایل را به هم میریزد و ایل مجبور به تبعید او می‌شود. او شروع به شکار حیوانها و انسانها می‌کند. ایل اوغوز دست به دامان دده قورقوت می‌شود و دده قورقود با تپه گؤز مذاکره می‌کند. حاصل مذاکره این است که ایل اوغوز هر روز صد راس گوسفند به همراه دو نفر جوان به تپه گؤز برای خوردن بدهند همراه با دو آشپز.
در نهایت باسات قهرمان ایل از طریق دو آشپز می‌فهمد که تپه گؤز از ناحیه چشمش آسیب پذیر است و با فروبردن شمشیر در چشمش او را ناکار می‌کند.
این خلاصه داستان تپه گؤز است. اما داستان تپه گؤز در دده قورقود اینگونه شروع نمی‌شود. داستان از جایی شروع می‌شود که ایل اوغوز در ییلاق است و به ناگاه به ایل هجوم می‌شود. شدت هجوم به قدری است که ایل فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد و در هنگام فرار ایل باسات که بچه شیرخواریست در بیابان جا می‌ماند و شیری او را بزرگ می‌کند. داستان این شبیخون بسیار خلاصه نقل شده است و گویا راوی نمی خواهد شکست ایل را به تفصیل روایت کند. در بندهای بعدی داستان به صورت اختصار به شبیخونهای بعدی اشاره می‌شود و به ناگاه ماجرای آمیزش چوپان با پری و داستان تپه گؤز شروع می‌شود.
برداشت من از این داستان این بود که راویان قوم اوغوز یک واقعه بسیار تلخ و تراژیک تاریخی را به صورت نمادین بیان کرده‌اند. واقعه‌ای که ایل مورد هجوم دشمنی قویتر قرار گرفته و یک نوع اسارت طولانی مدت را تجربه کرده است. تپه گؤز نمادی از آن دشمن اسارتگر است که واقعا در جهان واقعی وجود خارجی داشته است بدون هیچ پیوندی با جهان اسطوره و متافیزیک.
حال فرض کنیم ترکهای کنونی نام این قوم را می‌دانستند و این داستان به تفصیل به جزئیات آن اشاره کرده بود. در این صورت چه اتفاقی می‌افتاد؟ ترکها اکنون از چه قومی متنفر بودند و حاصل این تنفر چه بود؟
داستان ضحاک نیز از جهاتی با این داستان شبیه است و در آنجا مارهای روی دوش او هر روز مغز دو جوان را می‌خورند و فردوسی تا جاییکه به یاد دارم ضحاک را تازی می‌داند و بر عکس راویان اوغوز اسطوره را با تاریخ واقعی یا تخیلی پیوند داده است. و همین پیوند یکی از آبشخورهای عرب ستیزی در بین بخشی از کسانی است که با فردوسی و ادبیات او همذات پنداری می کنند.
*
زمانی به یهودیان به خاطر دو - سه هزار سال تاریخ کتابت و آرشیو و حافظه مکتوب تاریخیشان غبطه می‌خوردم. اما اکنون می‌بینم آنچه در سواحل دریای مدیترانه می گذرد حاصل دو هزارو اندی سال حافظه مکتوب یهودی و هزار و اندی سال حافظه تاریخی مکتوب عربهای مسلمان است. بر میگردم و به هر نوع حافظه مکتوب تاریخی لعنت می‌فرستم که امروز ما را در گرو روایتهای درست و نادرست خود به خون می‌کشد. شاید یکی از دلایلی که ترکها توانستند در اقصی نقاط آسیا و اوراسیا و اروپا و حتی آفریقا حکومت تاسیس کنند و با اقوام و ملتهای دیگر همزیستی نمایند همین عدم اعتنای آنها به ثبت تاریخ و ایجاد یک حافظه تاریخی غلیظ و شدید بود.»

:

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]