هزار و یک شب فساد

+0 به یه ن

ماجرای صندوق بازنشستگی معلمان و سریال شهرزاد یادتان هست؟ من اصل ماجرا را نمی دانم و فقط چیزی که در بین مردم شایع شد را بازگو می کنم. اگرشما اطلاعات موثق تری دارید بنویسید.   گفته می شد از صندوق بازنشستگی معلمان اختلاس شد. بعدش اختلاسگران برای پولشویی کارهای مختلفی کردند. از جمله آن که در سریال شهرزاد سرمایه گذاری نمودند. انصافا سریال شهرزاد یکی از زیباترین سریال های ایرانی هست که تاکنون ساخته شده. ترانه علیدوستی هم در آن واقعا درخشید و محبوبیت عجیبی کسب کرد. بعد این داستان در فضای عمومی پیچید و عده ای از ترانه علیدوستی خواستند دستمزد خود را به معلمان باز گرداند. ترانه علیدوستی هم یک مقداری بی تجربگی از خود نشان داد و سینه سپر کرد و از  اسپانسر سریال دفاع کرد. جالبه که بقیه هنرپیشه ها -که آنها هم دستمزد گرفته بودند -خودشان را کنار کشیدند و فقط ترانه اومد جلو برای دفاع.

البته من فکر می کنم انتظار بیجایی بود که هنرپیشه هایی که اون قدر زحمت کشیده بودند دستمزدشان را پس می دادند. اما از خامی ترانه علیدوستی بود که بیاید و از چیزی که ته و تویش را نمی دانست چنان دفاعی  بکند. متاسفانه سالها ترانه به خاطر این موضوع مورد بی مهری مردم قرار گرفت تا این که قضایای جنبش مهسا پیش آمد و ترانه دوباره محبوب شد.


در دهه های گذشته، عده ای اختلاس های آن چنانی کرده اند و سپس پولشویی نموده اند. این یک مسئله برای ایران فرداست!  محل پولشویی تنها سینما نیست. اغلب  شرکت  های مهندسی و ...  برای این که در این سالها-به خصوص ۲۰ سال اخیر- دوام بیاورند مجبور شدند از کارفرمایی پروژه بگیرند که مستقیم ویا غیر مستقیم با اختلاسگران و رانت خواران حشر و نشر دارند. خود این شرکت ها، عموما خالص و صادق و پاکدست بوده اند اما کارفرمای مستقیم یا با واسطه شان وصل می شد به رانت خواران و.....

این موضوع مهمی است  که برای فردای ایران باید برای  آن فکری کنیم. ماجرای ترانه علیدوستی آموزنده هست. هم برای کسی که همچون ترانه، مورد سئوال قرار می گیرد. هم برای بقیه ما که-خواهی نخواهی- قضاوت می کنیم. تجربه علیدوستی می گوید باید در اظهار نظر هایی از این دست جانب احتیاط را رعایت کرد. با جانبداری ساده اندیشانه از کسانی که معلوم نیست به کجاها وصل هستند بیخودی لعنت مردم را نباید به جان خرید! از سوی دیگه نمی شه سرمایه های انسانی مان را (افرادی مثل ترانه را)  طرد کنیم.  سیر حوادث  نشان داد که ما چه قدر به افراد برجسته جامعه نیازی داریم. اگر از ایران امروز امثال ترانه ها را دور بریزیم (منظور فقط سلبریتی ها نیستند- فلان مهندس صاحب شرکت  یا بهمان پزشک صاحب کلینیک  یا .... هم منظورم هست) دیگه چی باقی می ماند؟! اگر بنا به طرد کردن باشد خط را کجا باید کشید؟ صاحب شرکت را اگر طرد کنیم و غیرخودی بدانیم، با کارمندش چه کنیم؟! با آبدارچی شرکتش که برای او، چایی می برد چه باید کنیم؟!


----------


توضیحات تکمیلی در مورد صندوق  معلمان به قلم یکی از دوستان فیس بوکی: «ماجرا این گونه بود که تهیه‌کننده شهرزاد بدون وثیقه مناسب مبلغ هنگفتی از بانک سرمایه وام گرفته بود. سهامدار عمده بانک سرمایه صندوق ذخیره فرهنگیان است و این وام بدون وثیقه با سفارش مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان پرداخت شده بود.

این موضوع به عنوان اختلاس از جیب فرهنگیان در صدر اخبار آمد.

وام بدون وثیقه مناسب رانت است و نه اختلاس. تهیه‌کننده شهرزاد وام بزرگی گرفته که توان بازپرداختش را ندارد و به ابربدهکار بانکی بدل می‌شود و در اقتصادی با تورم بالا همین وام دادن و بازنگرداندن و بعد پیدا کردن راهی برای بازپرداخت وام با سود بسیار کمتر از تورم، رانت بسیار عظیمی است.

این اتفاق به دلیل فقدان حاکمیت شرکتی است. سهامدار عمده نمی‌تواند با دستور بگوید به فلانی وام بدهید و باید منافع اقلیت حفظ بشود. در این قضیه اتفاقن کسی که باید در داستان وام به تهیه‌کننده شهرزاد شاکی باشد، فرهنگیان نیستند چون نماینده حقوقی آنها تصمیم گرفته است. شاکی اصلی سایر سهام‌داران بانک سرمایه هستند که با تصمیم خارج از مقررات مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان، متضرر شده‌اند.

فرهنگیان اگر بخواهند شاکی باشند نه از بانک سرمایه و نه از تهیه‌کننده شهرزاد که باید از مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان باید شکایت کنند.»



---------


در نوشته قبلی ام، در مورد برخورد با افراد درستکاری صحبت کردم که برای کارفرماهای رانت خوار و اختلاسگر کار می کنند.  کسانی که خودشان و کارشان شرافتمندانه هستند اما کارفرمایشان از شرافت به دور هستند. در مقابل یک سری افراد بیشرف داریم که اختلاس می کنند،  بیشرمانه دزدی می کنند، مال یتیم بالا می کشند و..... در مورد این دسته که دیگه شکی نداریم که باید محاکمه و سپس مجازات درخور (متناسب با جرمشان  در حدی که قانون تعیین نموده) شوند. بین این دو طیف وسیعی از مردم هم هستند که آن قدر بیشرف نیستند که دزدی گلدرشت کنند یا مال یتیم بالا بکشند، اما این ور و اون ور اهل سواستفاده هستند. اتفاقا این دسته تعدادشان از دزدها و اختلاسگران بیشرف خیلی بیشتر هست. فکر کنم ۳۰-۴۰ در صد جامعه را تشکیل می دهند.  (۳۰-۴۰ درصد از مردم هم هستند که کاملا فسادناپذیرند. راجع به اونها اینجا صحبت نمی کنیم. دور وبری های خود را حتی الامکان از این دسته پر می کنیم اما نمی توانیم انکار کنیم که آن ۳۰-۴۰ درصد خاکستری و آن باقی مانده فاسد هم هستند.)

منظورم از سواستفاده گری، کارهایی از این دست هست:

۱) خود را به کله گنده ها نزدیک می کنند و برایشان پادویی می کنند که از انواع و اقسام رانت ها برخوردار شوند.

۲) به اسم کار تولیدی،  مواد اولیه سوبسید دار می گیرند اما می برند در بازار سیاه می فروشند. از کارخانه دار تا نانوا در ۴۵ سال اخیر از این کارها کرده اند.

۳) به اسم شرکت دانش بنیان تسهیلات دریافت می کنند اما کاری به دانش ندارند و تنها دلالی می کنند.

 از این گونه کارها  واز این گونه آدم ها زیاد هست. باهاشون که ارتباط برقرار می کنید می بینید خیلی هم آدم های بدی نیستند اما  با وسوسه این گونه سواستفاده ها  نمی توانند مبارزه کنند. بلکه توجیهش می کنند. مثلا نانوایی که آردش را در بازار سیاه می فروشد با خود می گوید: «این آرد حق من بود.  مال من بود. انتخاب کردم که این طور آن را بفروشم. مال دیگری را که نفروخته ام. مال خودم را فروخته ام.» 

حالا سئوال اینه که با این قبیل آدم ها چه باید کرد؟ آیا اینها را باید پای میز محاکمه کشاند؟ فکر نکنم عملی باشه که همه این آدم ها را محاکمه کنیم. تعدادشان خیلی زیاده. ما اون قدر قاضی و وکیل و دادگاه و دادسرا نداریم که ظرفیت رسیدگی به پرونده همه اینها را داشته باشه. به علاوه، اینها زرنگی های خاص خود را دارند و می توانند سیستم قضایی را (حتی سیستم قضایی پاک  و کارآمد را) بپیچانند و حتی آلوده سازند.

در مجموع سرمایه زیادی دست این طیف در ۳۰-۴۰ سال گذشته انباشته شده. اگر شروع کنند به محاکمه چند نفر از اینها بقیه فوری جمع می کنند، سرمایه هایشان را هم برمی دارند و از کشور می روند. این طوری بیشتر به اقتصاد کشور ضربه وارد می شه.

عده ای گمان می برند که همین طیف هستند که باعث شده اند فساد مالی در کشور باشه. قبلا هم گفتم که با این نظر موافق نیستم. اینها افرادی نیستند که بتوانند سیستمی طراحی کنند بلکه شگردشان این هست که می گردند و راه پولدار شدن در سیستم موجود را می یابند.

عقلای جامعه، روشنفکران و فرهیختگان و اندیشمندان جامعه باید سیستم را طوری طراحی کنند که راه سواستفاده این قبیل افراد بسته یا دست کم محدود شود. عقلای جامعه باید راهی بیاندیشند که این طیف برای ثروتمندتر شدن سرمایه ای را که اندوخته اند به مسیری سازنده سرازیر نمایند. راهش این هست نه مبارزه با این طیف.


--------


اگر شرکت دانش بنیانی دارید یا می خواهید تاسیس کنید بهتر است ته و توی این قوانین نسبتا جدید در جهت حمایت از شرکت دانش بنیان را در بیاورید. شاید مفید واقع  شود


لینک اول

لینک دوم 

لینک سوم

------------


سری نوشته های من در مورد مبارزه با فساد و نیز «تقابل چپگرایی و راستگرایی»، بیشتر جنبه اجتماعی و  

ساختاری  دارد تا جنبه فردی. اما بد نیست در نوشته حاضر، به این دو جمله که در نوشته قبلی ام آوردم بپردازم


«سی چهل درصد از مردم هم هستند که کاملا فسادناپذیرند. دور وبری های خود را حتی الامکان از این دسته پر می کنیم اما....»

درصد قابل توجهی از مردم ایران امروز فسادناپذیر هستند. در انواع و اقسام سیاه نمایی ها این درصد قابل توجه انکار می شود.  چند دسته  هستند که ترجیح می دهند وجود این قشر فسادناپذیر را در ایران امروز کاملا انکار کنند:

۱) کسانی که منفی بافند

۲) اونهایی که از سور عمومی و سور صفر خوششان می آید و دوست دارند همه را یک کاسه کنند. 

۳) اونهایی که ادعا می کنند، قدیم خیلی بهتر از امروز بود.

۴) آن دسته از  ایرانیان مهاجر که  برای توجیه مهاجرت خودشان می خواهند ایران را سراسر تباهی بدانند.

۵) و مهمتر و بدتر و سمج تر از همه، این دسته: آنان که می خواهند سواستفاده های خود را توجیه کنند پس اصرار دارند که همه یا فاسدند یا فساد پذیرند.

متاسفانه برخی  فیلم ها و سریال های ۵-۶ سال اخیر، به طور سیستماتیک یاد آور گروه پنجم هست. به خصوص سریال هیولا و سپس دراکولا، رحمان ۱۴۰۰ و......


حالا به این جمله ام می پردازم: «. دور وبری های خود را حتی الامکان از این دسته (دسته فسادناپذیر) پر می کنیم اما....»  

این خیلی مهم هست. اگر دور وبری های خودمان را از افراد فساد ناپذیر پر کنیم اصلا وسوسه نمی شویم که جز آن عمل کنیم. به علاوه، کسی که خودش درستکار هست و دور وبری هایش را از افراد درستکار پر کند، در دو دوتا چهار تای زندگی عقب نمی ماند. البته یک شبه میلیاردر نمی شود اما آرام آرام در زندگی مادی پیشرفت می کند. حتی در ایران امروز.

دسته چهارم وپنجم که در بالا به آنها اشاره کردم هر کدام به دلایل خود این گفته مرا انکار می کنند اما نظر آنها، مهم نیست. این گفته و ادعای مرا سفیدنمایی عملکرد مسئولان تلقی نکنید. اگر مملکت درست اداره می شد پیشرفت مادی افراد درستکار بسیار کم زحمت تر و سریع تر انجام می گرفت. 


 افراد درستکاری که دور وبر خود را از دوستان درستکار و دلسوز پر می کنند و تا حد خوبی هم سرشان توی حساب هست  در همین ایران امروز رشد می کنند. در مقابل از هر ده نفر که وسوسه زیرآبی رفتن دارند و دور و بر خود را با پدرسوخته ها پر می کنند فقط یکی به ثروت می رسد، نه تای بعد، در این زیر آبی رفتن ها غرق و خفه می شوند.



این نوشته من برای برحذر داشتن افرادی که وسوسه زیرآبی رفتن دارند نیست. می دانم که با این نوشته ها، وسوسه های آن چنانی از بین نمی رود. برای این که وسوسه ها بخوابد باید سیستم و ساختار اقتصادی و قضایی و... اصلاح شود. این نوشته من برای این بود که افراد فسادناپذیر  تشویق بشوند که دور وبر خود را با افراد فسادناپذیر دیگر پر کنند. این طوری فضای ذهنی شان خیلی راحت تر و مرتب تر می شود و  زندگی به مراتب بهتری برای خود می سازند تا زمانی که پدرسوخته ها را به دایره نزدیکان خود راه دهند.


باز خورد یکی از کارآفرینان و صاحبان شرکت دانش بنیان از اردبیل:

«شرکتهای دانش بنیان هیچ نوع معافیت مالیاتی ندارن. مگر اونهایی که در صنایع نظامی و اینطور مسائل باشن. در مورد تسهیلات بانکی هم به خریدار محصول دانش بنیان وام بانکی با بهره ۲۲ درصد میدن. که این مورد کمک خوبیه. ولی اونم معلوم نیست کی قطع بشه. یک کمک دیگه پرداخت قسمتی از هزینه های شرکت در بعضی نمایشگاه ها است. اونم داستانی داره. مثلا چند وقت پیش یک نمایشگاهی در اوزبکستان برگزار میشد. با ما هم تماس گرفتن. شک شرکتی که مربوط به خودشونه میاد از شما چند برابر قیمت پول هتل و هواپیما و غیره رو میگیره و به شما فاکتور میده اون فاکتور رو میدی به سازمان و یک سال بعد قسمتی از اون رو برمیگردونه. من حساب کردم اگر خودمون بدون این داستان دانش بنیان میرفتبم به همون نمایشگاه هزینه ما با همون امکانات و شاید بهتر یک سوم میشد. اینطوری داستان».


«در مورد اون وام برای خرید محصول دانش بنیان هم راهی برای اینکه خلافی صورت بگیره نیست. چون اون فروش باید ارزش افزوده اش پرداخت بشه و ۲۲ درصد هم سود. یعنی میشه ۳۲ درصد و کلی هم کارشناسی و بازدید و کنترل داره. حتی اگر کنترلی هم نداشت وام با بهره ۳۲ درصد فکر نمیکنم خواهان داشته باشه. البته بقول خودشون اون امضا طلایی ها هر سدی و هر قانونی رو میتونن رد بشن».


«الان عملا اداره دارایی اون پول اصلی که داره میگیره اسمش رو گذاشته مالیات ارزش افزوده. و از اون هیچ چی کم نمیشه. نه بعنوان اعتبار مالیاتی و یا نه به هر اسم دیگه. و اون اعتبار مالیاتی هم از قسمتی از هزینه های نمونه سازی کم میشه. یعنی نه برای کل فروش. یعنی ما الان فقط دو ماشین دانش بنیان داریم و صدها فروش. یعنی بخشی از هزینه تحقیق و توسعه برای ساخت نمونه اولیه اون دو ماشین رو به ما بعنوان مالیات عملکرد کم میکنه. که اصلا بعید میدونم به دردسرش بیارزه. این وسط فقط هارت و پورت خیلی دارن. بیان فیلم بگیرن و عکس بندازن و غیره ولی در عمل هیچ چی نیست».


بازخورد یکی از دوستان فیس بوکی: «در مورد آن طیف وسیعی که نام بردید دیگر قضیه اسمش مبارزه با فساد نیست و مبارزه با سبکی از زندگی است. کسی جنس سوبسیدی را در بازار آزاد می‌فروشد (که تا همین اواخر /قبل دوره ترامپ ۱ / خیلی مرسوم بود) و آن را حق خود می‌داند مساله‌ش جزایی یا سیاسی نیست، بلکه تربیتی و فرهنگی است. قضیه اینجاست که خیلی از این افراد اصلا به مورددار بودن کارهایشان خودآگاهیی ندارند و باورشان نمی‌شود خودشان بخشی از مشکل هستند، یا که دارند کار بدی می‌کنند، و کل قضیه را عادی می‌بینند.

یک معضل اساسی فرهنگ ما این است که شامل هیچ تربیت اجتماعی نیست و کودک ایرانی فرا نمی‌گیرد که بقیه‌ای هم هستند به نام اجتماع/هم‌شهری/هموطن/انسان/جانداران محیط زیست/… که آنها هم سهم و حقی دارند، فقط منافع خودش را می‌بیند و در نهایت خانواده خودش. دقت که بکنیم خیلی افراد اصلا هیچ درکی از وجود و حضور دیگران ندارند (مثلا آن کسی که داخل سالن سینما و کنسرت با تلفنش صحبت می‌کند). (من قبلا تصور می‌کردم چنان افرادی "بی‌شعور" و بی‌نزاکت" اند، بعد که چندین مورد به آشنایان تذکر دادم دیدم واقعا درکی از حضور دیگران نداشته اند و بعد که موقعیت را درک می‌کنند واقعا شرمنده می‌شوند).

خلاصه در پاسخ سوال شما که "با این قبیل آدم ها چه باید کرد؟" خیلی اوقات صرف رساندن آنها به خودآگاهی کافی است؛ کسی که مثلا دوبله پارک می‌کند اصلا خودآگاهی ندارد به کاری که دارد می‌کند، کار عادی‌ش را می‌کند. خیلی اوقات کافی است تصویری به او نشان بدهی که چطور موجب ترافیک می‌شود؛ نه آدم بدی است نه احمق و بی‌شعور و فاسد و …، صرفا (از کودکی) یاد نگرفته به نتبجه کاری که می‌کند فکر بکند.»


نقدی بر نوشته من: «

از قضا این تصور که مردمی هستند که فسادناپذیر اند خودش ناشی از ذهنیت سور عمومی و سور صفر است! به خودمان دروغ نگوییم، ‌ما که فرشته نیستیم،‌ بالاخره آدم ایم؛ مهم این است که خودآگاه باشیم به کاری که داریم می‌کنیم. مثلا: «من به خاطر شرایط بدم امروز دروغ می‌گویم؛ دروغ کار بدی است اما متاسفانه امروز مجبور ام»؛ به عوض اینکه به خودمان بگوییم «دروغ مصلحتی اشکالی ندارد»!

چنین رویکرد واقع‌گرایانه خیلی فاصله دارد با فضای دو ارزشی آدم‌ فسادناپذیر - آدم فساد پذیر. اینطوری دیگر کسی به صرف یک کار بد و دزدی کوچک خودش را نمی‌غلطاند به گروه دیگر چون که "آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب".

همین که افراد خودآگاه بشوند به عیار کاری که می‌کنند آهسته آهسته کمک می‌کند که ارزش درستکاری درونی بشود و به تدریج فرهنگ دزدی و کلاشی و "زرنگ‌بازی" جمع بشود»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]