زیر نقاب احترام به پیشکسوت چه کثافتکاری ها که در این مملکت می شه!

+0 به یه ن

این نوشته را در مورد تاثیرات مخرب پیشکسوت سالاری بر رواج آزارجنسی در محل کار پارسال نوشته بودم. از آن زمان تا به امروز چهره کثیف پیشکسوت سالاری جنبه های شرم آور دیگری را به من نمایان کرده. قبلا هم لابد بود ولی من تازه فهمیده ام. فهمیده ام که این پیشکسوت سالاری وسیله ای شده در خدمت انواع و اقسام پولشویی. پولشویی می کنند و در مراسم افتتاح پیرمردی می آورند که از آنها و خدمات علمی و فرهنگی شان تعریف کند. این طوری کسی جسارت نقد نمی کند. مردم پیشکسوت-پرست ما هم باور می کنند.
انواع و اقسام طرح های پژوهشی یا اجرایی چرب و نرم می گیرند و پول را هدر می دهند و کاری نمی کنند. بعدش یک پیشکسوت پیدا می کنند بیاید و از دستاوردها نداشته شان تعریف و تمجید کند. یک بزرگداشت هم برای پیرمرد می گیرند که دلش خوش باشد. گاهی هم فرزندان یا داماد و عروس پیشکسوت از این نمد برای خود و شرکت خود کلاهی می دوزند! وقتی حرمت پیشکسوت پشت سر کثافتکاری مالی است کسی جرئت نمی کند که حسابکشی کند چرا که احترام پیر فرزانه واجب هست.
برخی که این کثافتکاری ها متوجه می شوند هنوز نمی خواهند باور کنند پیرفرزانه رویایی شان که سالها برایشان قهرمان بوده، دست در این کثافتکاری ها دارد. توجیه می کنند که از زوال عقل پیرمرد دارند سو استفاده می کنند. معمولا پیرمرد هم با همه هشیاری دارد در کثافتکاری ها همدست می شود که این آخر عمری مطرح بماند و احیانا فرزندانش از این خوان نعمت بی بهره نمانند.. به هر حال انگیزه آن پیرمردان هر چه باشد و چه هشیار باشد و چه دچار زوال عقل، در تشدید کثافتکاری ها همدست هستند. 


-------
نوشته پارسالم

انگیزه مزاحمت ها و تعرضات جنسی
اغلب مزاحمت های خیابانی یا تعرض ها و تجاوزها ، بیش از این که ریشه جنسی داشته باشه ریشه قدرت طلبی داره. با مزاحمت خیابانی ، پسری که در اجتماع از انواع و اقسام موقعیت ها و امتیازها محروم هست می خواد بگه " من هستم! من شاه این خیابانم! دخترها از دست من در این خیابان امنیت ندارند. پس من قدرتمندم!" هدفش همینه! والا با ایجاد مزاحمت خیابانی نیاز جنسی یک جوان ارضا نخواهد شد. خودش هم بهتر از هر کس می دونه.
از اون ور هم پیرمرد ٦٠ تا ٨٠ ساله ای که با سواستفاده از عنوان پیشکسوت و نظایر آن -که در جامعه ما برایش مقام نیمه خدایی می آره -زنان جوان را در محل کار مورد آزار و اذیت جنسی قرار می ده اون قدرها نیاز جنسی نداره که احتیاج به این جریان ها داشته باشه! می خواهد به خودش ثابت کنه که هنوز رجولیت اش چنین و چنان هست. همین طور می خواد به مردهای جوان پیام بفرسته که اوست که شیر نر غالب این قلمروست. چه آن لات جوان خیابانی چه این پیشکسوت مدعی وقار و ادب اما اهل آزارجنسی، دنبال ارضای یک نیاز جنسی نیستند. دنبال تثبیت سلسله مراتب قدرت هستند.
البته پیشکسوت سالاری زمینه را برای تعرضات جنسی در محیط کار فراهم می سازد. اغلب تعرضات را همنسلان من در لوای همین پیشکسوتان انجام می دهند. پیشکسوت لاف رجولیت می زند و عمل را همنسلان من انجام می دهند. قبح زدایی از عمل و حتی با شکوه نشان دادن آن و آن گاه سفید شویی آن و حمایت از مجرم همگی در لوای پیشکسوت سالاری انجام می گیرد.
در کشورهای دیگه هم که پیشکسوت سالاری نیست باز به نوع دیگه مناسبات قدرت هست و برای تثبیت آن از تعرض جنسی سو استفاده می شه. من در چارچوب فرهنگ خودمان نوشتم. نسخه ای که من می گم به درد چارچوب فرهنگی خاورمیانه امروز می خوره نه کشورهای غربی. یاد خاطره ای افتادم. سال ۲۰۰۳ که من در استنفورد بودم کم کم زنان جرئت می یافتند این مسایل را در محیط های دانشگاهی مطرح کنند. شکایت شان هم از یک پیرمرد ارمنی بود که بعد از فروپاشی شوروی به آمریکا مهاجرت کرده بود. پیرمرد گمان کرده بود همان طوری که در منطقه ما (قفقاز هم مثل ایران هست از نظر پیشکسوت سالاری. حتی غلیظ تر!) همه کار های آزار دهنده پیرمردان چشم پوشیده می شه زنان آمریکایی هم تعرضات او را به احترام سنش نادیده می گیرند. اما این اتفاق نیافته بود. به خاطر تعرضاتش به زنان در دپارتمان از کار بیکارش کرده بودند و بیچاره- آخر عمری- به فقر و فاقه گرفتار شده بود. پیشکسوت سالاری و آسیب های آن یک موضوع فرهنگی در منطقه ماست که ارمنی و مسلمان به یک سان گرفتار آنند.
منظورم رفتارهای جنسی آزار دهنده هست که زنان را معذب می کنه. والا گاهی پسرها در جوامع بسته که روابط دختر و پسر محدود هست متلکی معصومانه و به دور از بار جنسی می پرانند که ارتباطی بگیرند.
گاهی هم انصافا طبع طنز قابل تحسینی دارند و در متلک های معصومانه شان ذوق به خرج می دهند.
پیرمردها هم گاهی نیاز عاطفی برای مصاحبت با جنس لطیف و جوان دارند. اینها را درک می کنم و حسابشان را جدا می دانم.منظورم تقبیح رفتارهای آزارگرانه جنسی بود که راهی هست برای تثبیت سلسله مراتب قدرت! اینها مسئله طبیعت انسانی (یا حیوانی) نیستند. اینها نتیجه روابط و سلسله مراتب بیمارگونه جوامع هستند. در یک کشور هم ممکنه یک محیط بیش از دیگری به آن دچار باشه. یک محیط می تواند از محیط دیگر سالم تر باشه. مثلا ممکنه بین جامعه ریاضی ایران کمتر از جامعه فیزیک ایران باشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوشته های پیشین من در مورد انتخابات

+0 به یه ن

این نوشته ها را در چنین روزی در سالهای قبل منتشر کرده بودم. مرورش برایم جالب بود:


برای این که یک تحول اساسی رخ بده باید ده ها عامل دست به دست هم بدهند.
با رای ندادن معجزه ای رخ نمی ده. اما افراد و گروه هایی که توان ایجاد تحول اساسی را دارند این پیام را دریافت می کنند که مردم به آلترناتیو جدی فکر می کنند. در نتیجه بیشتر مصمم می شوند که برنامه ریزی برای فرصت های احتمالی پیش رو انجام دهند.
در انتخابات شورای چهار سال پیش تهران افراد مستقل واقعا درخشان و زبده ای کاندید شده بودند. با کمال تعجب هم رد صلاحیت نشده بودند. اما مردم تهران متاسفانه آن فرصت درخشان و کم هزینه را برای تحول اساسی (دست کم در سطح شهری) دور انداختند. رفتند به لیست اصلاحات رای دادند. طبعا این رای آب سردی ریخت روی نیروهای تحول خواه واقعی کجامعه!
من نمی گم رای بدهید یا ندهید چون که هزار و یک عامل که من از اونها اطلاعی ندارم دست به دست هم می دهند که تحولی مثبت یا منفی صورت بگیره.
اما می خواهم بگویم نتیجه احتمالی رای ندادن چیه.
از سوی دیگه اونهایی را هم که موافق رای دادن هستند را هم درک می کنم چون از آینده نامعلوم هراسانند.
این را هم در نظر داشته باشید که برای آموختن چهاردست و پا رفتن (ایمکلماخ) راه رفتن، دوچرخه سواری، شنا و…. باید خطر را به جان خرید. اگر ما از این خطرها می هراسیدیم این مهارت ها را نمی آموختیم .
برای رها شدن نوزاد بند ناف را باید برید.

----------
روز انتخابات مجلس
ویژگی های یک جریان نو
جمعه 7 اسفند 1394
+5 به یه ن
امروز رفتیم رای دادیم. همان طوری که قبلا گفتم برای داشتن آینده ای بهتر از لحظه تمام شدن انتخابات باید به این فکر کنیم که چه کنیم در انتخابات بعدی جریانی نو سر بر آورد که پاسخگوی قسمت بزرگی از نیازهای ما باشد. جریان ها و جناح های فعلی پتانسیل آن را ندارند که نیازهای ما را برآورده کنند. اصلا توی این باغ ها نیستند! جدی گرفتن و تعقیب دعواها یشان هم وقت و عمر تلف کردن هست وبس! در زیر سئوال هایی می کنم و خود نیز پاسخم را می گویم. مایلم جواب شماها را هم بشنوم.
س:اگر به امید خدا یک جناح سیاسی جدید بخواهد ایجاد شود که پاسخگوی خواست های مردم باشد به نظر شما این جناح چه ویژگی ها و چه دغدغه هایی باید داشته باشد؟
ج: توسعه پایدار
بهبود و به روز کردن صنعت نفت و پتروشیمی و کم کردن آلایندگی ناشی از آن. بهبود کشاورزی و کم کردن مضرات زیست محیطی آن,
س: به چه اصولی باید پایبند باشد؟
ج: منافع دراز مدت ملی، رعایت حقوق همه شهروندان مستقل از جنسیت قومیت زبان دین مذهب و گرایش سیاسی و میزان ثروت و محل و سبک زندگی
س: چه کار بکند می گویید عدالت اجتماعی را رعایت کرده؟
ج: فرصت های برابر شغلی و تحصیلی و قضایی برای همه شهروندان ایجاد نماید
افراد بر حسب لیاقت و شایستگی حرفه ای از این امکانات برخوردار شوند نه به خاطر امتیازات دیگر
س: در سیاست خارجی چه کار بکند می گوییم استراتژی درستی اتخاد کرده؟
ج: روابط بی تنش با کشورها داشته باشد. منافع ملی را در تضاد با منافع ملی سایر کشورها تعریف نکند بلکه در همکاری با آنها تعریف کند. لاف زنی در روابط خارجه را کنار بگذارد.
س: سیاست های آموزشی اش چه باشند؟
ج: بودجه اموزش پرورش را زیاد کند. حقوق معلمان را بالا ببرد. نسبت به پوشش و سبک زندگی... معلمان کمتر سخت گیری ودخالت کند و کمتر آن ها را به سمت تظاهر و ریاکاری سوق دهد.
س: نسبت به جریان های حقوق زنان چه موضعی باید اتخاذ کند؟
ج: با فعالان حقوق زنان که در چارچوب قانون عمل می کنند همراه و حامی باشد. ادبیات ضد زن خط قرمزش باشد.
منافع ملی را در سرکوب و تضییع حقوق زنان تعریف نکند.
س:نسبت به جریان های حقوق زبان مادری و حقوق قومی چه موضعی اتخاذ کند؟
ج: مثل مورد بالا
س: نسبت به حقوق اقلیت های دینی چی؟
ج: مثل مورد بالا
س: نسبت به محیط زیست چی؟
ج: اول از همه به برداشتن پرازیت ها همت گمارد. کشاورزی کم مصرف را رواج دهد و دریاچه هاو رودخانه های خشکیده مان را احیا کند. کودهای نیترات دار محدود کند.در جهت بهبود هوای شهرها قدم بردارد. تخریب جنگل ها و مراتع را پایان دهد. با گروه های حمایت از حیوانات همراه و همگام باشد.
در راه احیای دریاچه ها و اصلاح الگوی کشاورزی از تخصص خارجی ها هم اگر لازم بود بهره بگیرد. در این راه از خرج کردن ابایی نداشته باشد.
س: نسبت به مسایل حقوق بشری که توجه جهانیان را به خود معطوف می کند (نظیر مسئله اعدام) چی؟
ج: به گروه های کم سر و صدا حامی حقوق زندانیان که واقعا دغدغه حقوق بشری دارند میدان دهد اما به اون افرادی که به خاطر مشهور شدن یا پناهنده شدن این مسایل را علم می کنند زیاد میدان ندهد.
مهمتر از اون مواردی که در جراید پررنگ می شوند مسئله فرزندان زندانیان هست! باید محل نگهداری مناسب برای این طفلان معصوم تدارک دیده شود تا آسیب نبینند
س: اولویت هایش به نظر شما بهتر هست چه باشد؟
ج: توسعه پایدار به منظور اشتغال زایی
س:آیا خوب هست این جریان عَلَم روشنفکری بردارد؟ (نظیر آن چه که دومی خردادی ها -ولو به طور ناشیانه و مشروط- برداشتند؟ مثلا خاتمی در سخنرانی ای گفت که اگر دین به مصاف آزادی برود شکست می خورد چنان که در قرون وسطی شکست خورد (نقل به مضمون). یا نظیر حرفی که روحانی چند وقت پیش زد و گفت هنر ارزشی معنا ندارد چون هنر خود ارزش هست!)
یا این حرف ها را به اهلش (دانشگاهیان نویسندگان و....) واگذار کند وبه جایش به کارهای دیگر بپردازد؟
ج: به هیج وجه وارد نشود. این مقولات باید به دانشگاهیان و نویسندگان و روزنامه نگاران و... محول شود. سیاستمدار دغدغه های دیگری دارد. با وارد شدن به این مقولات برای خودش دردسر نیافریند.
-----------
از نتایج انتخابات شورای شهر تهران ناراضی هستم!
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396
+6 به یه ن
در انتخابات شورای شهر تهران رتبه یک تا 21 را لیست اصلاح طلبان آورده. بیست نفربعدی هم گویا از لیست اصولگراست. اصلا خوشحال نیستم. بین مستقل ها بودند کسانی که یک سر و گردن از این چهل نفر لیست اصلاح طلبان و اصولگرایان بالاتر بودند. واقعا متاسفم که مردم تهران این گونه انتخاب کرده اند. هم نمایندگان مجلس تهران و هم شورای شهر آن یک دست از لیست اصلاح طلبان خواهد بود. این یعنی فاجعه. فردا این اصلاح طلبان خدا را هم بنده نخواهند بود. روز به روز هم افت می کنند و بیشتر به رای دهندگان و فعالان جنبش مدنی تبختر می کنند. خیالشان هم تخت هست که مردم را از اصولگرایان خواهند ترسانید و رای به دست خواهند آورد. دلم واقعا می سوزد! وقتی چنان کاندیداهای توانمندی شهر تهران داشت و مردم با محافظه کاری باز رفتند به همون لیست نخ نمای اصلاح طلبان رای دادند!

-----------
امیدی که بر باد رفت!
سه شنبه 15 تیر 1395
+6 به یه ن
در زمستان 94 من مطالبی در مورد انتخابات نوشتم. نظرم این بود که اصلاح طلب ها چندان چنگی به دل نمی زنند. اگر رفتم به لیست شان رای دادم از سر ناچاری بود. چون طرف مقابل را از آنها هم بدتر دیدم.
چشم بسته هم به لیست امید رای ندادم. اتفاقا افراد معروف تر لیست شان اغلب آن قدر گند زده بودند که من تصمیم گرفتم به جای آنها به برخی مستقل ها و خانم وحید دستجردی از لیست اصولگرایان رای بدهم که چهره هایی موجه تر و مردمی تر بودند.
خیلی هم عصبانی می شدم وقتی می دیدم طرفداران دو آتشه اصلاح طلبان با به کار بردن عبارات فاشیستی کسانی را که نمی خواهند چشم بسته به لیست شان رای دهند مورد تاخت و تاز قرار می دهند و انگ نفهمی به آنها می زنند. لب حرفشان این بود که مردم باید بیایند چشم بسته از روی لیستی که ما جلویشان می ذاریم مشق بنویسند بیاندازند توی صندوق تا ما نگوییم که اینها آن قدر نفهم هستند که نمی فهمند حزب مهم هست.
اون موقع وقتی این طور می گفتند واکنش نشان می دادم. حال تصمیم گرفته ام از این طرفداران فاشیستی اصلاح طلبان که در دور و بر من هم کم نیستند تا حد ممکن فاصله بگیرم و میزان اندرکنش با آنها را به حد مینیمم برسانم. در عالم دوستی هم جز ضرر و زیان از آنها به آدم چیزی نمی رسد. گلویشان را برای اصلاح طلبان پاره می کنند انتظار دارند نازشان و جور کم مسئولیتی شان را ما بکشیم! وقتی هم در استدلال کم می آورند شروع می کنند به کولی بازی و می گویند تو به من توهین کردی ووووو.
چیزی از شروع نشدن نگذشته مجلس می بینیم برخی از چهره های جدید لیست امید هم دارند "توزرد" از آب در می آیند. یک مصداق "تو زردی" از نظر من این است که وقت مجلس را صرف دفاع از خود و خانواده ات و تاخت و تاز به رسانه ها بکنی نه رفع یکی از صدها مشکل مملکت.
بخش هایی از آن چه را که قبلا در زمستان 94 نوشته ام تکرار می کنم:
" اما شما رو به خدا بیایید تا انتخابات بعدی مجلس (چهار سال دیگه) فکرهامونو وعقل هامونو روی هم بریزیم به یک پارادایم و راهکار درست و حسابی برسیم که پاسخگوی نیازهایمان باشه. دفعه بعد کاندیداهایی با شعار های مطلوب تر و سنجیده تر داشته باشیم. کاندیداهایی با فکر و عمل قوی تر"
"
سعی کنیم کسانی بروند به مجلس که دست کم یک مشکل از مشکلات ما را بکاهند.
مشکلی از آموزش پرورش
آلودگی هوا
معضل ترافیک
معضل تخریب های ساختمانی غیراصولی و قربانیان پرشمار ناشی از آن
معضل بیکاری جوانان
مشکلات خانواده های بدسرپرست
معضل کارتن خوابی
وووووووو
هزار و یک مشکل در این مملکت هست. کسانی را انتخاب کنیم که به این معضلات بپردازند. اگر هم موفق نشوند دست کم جا تنگ می شود برای کسانی که شعار ستیزه با دنیا می دهند و با تندروی ها مشکلات برای تنش زدایی روابط توسط وزارت خارجه می آفرینند. جا تنگ می شود برای کسانی که سر ستیزه با زنان مملکت دارند و هر روز یک محدودیت تازه ایجاد می کنند.
نسبت به مجلس بی تفاوت نباشیم. برپایی هر دقیقه مجلس شورا کلی هزینه مالی از بیت المال (از جیب من و شما) دارد. می دانید این به وجد آمدن نماینده ها از دیدن دختران ساپورت پوش چند تومان برای من وشما از محل مالیات هایمان آب خورد؟؟؟؟!!! بی تفاوت نباشیم این پول و حق من و شماست که این جور تلف می شود! دست کم یکی برود مجلس که در این زمان خطرات پیش روی زنان کارتن خواب را پی گیری کند. اسید پاشی ها را پی گیری کند. حقوق کم معلمان در مدارس دولتی را مطرح کند. پولی شدن تدریجی و بی سر و صدای آموزش عالی را مطرح کند. معضل تصادفات جاده ای را مطرح کند. اثرات پارازیت ها بر جنین ها را مطرح کند. تخریب های غیر اصولی را که مردم را خانه خراب می کند و سالیانه صدها نفر را به زیر آوار می گیرد مطرح کند."
-----

ما و دنیای سیاست
پنجشنبه 21 مرداد 1395
مشاهده من این هست که بسیاری از مردم ایران- به خصوص اقشار فهمیده تر و درستکارتر آن- نسبت به سیاست بدبین شده اند. نگاه که به دور و برم می کنم می بینم آدم حسابی ها اغلب کاری به سیاست ندارند. در مقابل اونهایی که کمابیش به سیاست حساس هستند اغلب (نه همیشه) آدم های خیلی فهمیده ای نیستند.
صد سال پیش که اجداد ما جنبش مشروطه را راه انداختند این طور نبود. عمیق ترین ها و جدی ترین ها مشروطه طلب شدند.
در محاصره تبریز در همون صد سال پیش اون قدر آدم باشعور و آگاه به مناسبات دیپلماتیک زیاد بودند که به ستارخان و مجاهدینش آموخته بودند که به هیچ وجه به ساختمان ها ی کنسولگری روسیه نزدیک نشوند و بهانه به دستشان ندهند.
خیلی شعور می خواهد.
زمان جنبش ملی شدن نفت هم تا حدودی همین طور.
حالا می بینم بیشتر اونهایی مسایل سیاسی را تعقیب می کنند و در انتخابات در مورد آن نظر می دهند خیلی سطحی هستند. با این وضعیت فعالیت سیاسی فایده ای ندارد. اونهایی که فهم و درکشان بالاست تمرکز کرده اند روی مسایل علمی, آموزشی، نیکوکاری، فرهنگی، هنری, ادبی، عمرانی، درمانی و البته اقتصادی.
از سیاست دل بریده اند. البته کاملا برای من قابل درک هست که چرا این طور شده. حق دارند. فعلا در حکم "محیط به کفچه پیمودن" است. اما به هر حال این گونه باقی نخواهد ماند.
در زمان انتخابات مرحله دوم مجلس در تبریز من خیلی برای تشویق برای رای دادن فعال شدم. خداییش نه کاندیدا ها ارزش این همه وقت گذاشتن مرا داشتند. (گاهی حس می کردیم خود اون کاندیداها- به جز آقای مهندس بی مقدار- که سودای تکیه زدن بر کرسی های مجلس دارند به اندازه من به موضوع فکر نمی کنند. از آپدیت شدن وبسایت شان که این طور بر می آمد!! فقط می رفتند در دانشکده ها حرف های هیجانی -ولی عاری از تفکر - می زدند و سوت و کف می شنیدند. آقای مهندس بی مقدار یک مقدار فرق داشت. حرف هایش حرف های یک مهندس بود با دقت مهندسی.) نه اون کسانی که با من همصدا بودند فهم و درک بالایی داشتند. در حرف هایشان اظهاراتی بود که روی اعصابم می رفت.
مجبور بودم با اونها همصدا بشوم و کسانی را مجاب کنم که به جز مورد سیاسی در سایر موارد بسیار بیشتر قبولشان داشتم. خیلی فهمیده تر و عمیق تر می یافتم.
با این اوضاع فکر می کنم فتیله بحث سیاسی را فعلا پایین بکشیم. شاید دو سه سال بعد افراد عمیق و فهمیده بیشتری به موضوع علاقه مند شدند.
اما فراموش نکنیم که سیاست خیلی مهم هست. اگر اجداد ما صد سال پیش جنبش مشروطه را راه نمی انداختند وضع ایران از افغانستان و پاکستان و عراق هم می توانست بدتر باشد.
بر عکس ادعای عرفان های تلگرامی که این روزها مد شده همه چیز در ذهن نمی گذرد! در خانه نشسته ای و داعش بیاید بچه ات را سر ببرد و تو بگویی "عینکم را عوض می کنم و دنیا گل و بلبل می شود!!!!" سیب زمینی بودن تا چه حد؟!
همین دموکراسی نیمبندمان کسی مثل قاضی پور را مجبور کرد که از زنان حوزه انتخابیه اش عذر بخواهد! آیا اگر مجاهدان مشروطه صد سال پیش اون قدر تلاش نمی کردند چنین چیزی می توانست متصور باشد؟! قطعا خیر!
فرض کنید متفکران و مجاهدان مشروطه هم به جای آن همه تلاش به چیزی مثل عرفان های تلگرامی دلخوش بودند و می گفتند "مثبت اندیشی" کنیم و استبداد را تحمل نماییم. اون موقع چی می شد!؟
اگر می بینید وضع اروپا از این جهات بهتر از ماست به خاطر آن هست که از این مجاهدات برای آزادی بسیار بیشتر از ما کرده اند نه به خاطر این که بیش از ما عارف بوده اند و بیشتر مثبت اندیشی نموده اند.
این که میگویم اونهایی که در جریان انتخابات مجلس برای رای دادن همصدا با خود من تبلیغ می کردند روی اعصابم بودند به این علت هست: دانسته یا نادانسته، داشتند برای یک دیکتاتوری حزبی مقدمه چینی می کردند. لپ حرفشان این بود: "به لیست امید به طور کامل رای بده والا تحقیرت می کنیم!" استدلال ها و تاکتیک هایشان روی اعصابم بود. اونها هم در واقع شهروندان را دعوت به تعطیل کردن قوه عقل و تشخیص می کردند و از آنها می خواستند چشم بسته به یک لیست رای دهند چون از ما بهتران این طور تشخیص داده اند. مگر دیکتاتوری های حزبی در دنیا کم فاجعه به بار آورده اند؟! از چاله در آمدن و در چاه شدن است!
یک حرکتی هم در تبریز بین طرفداران اصلاح طلب و حتی بین برخی از کاندیدا ها (که خوشبختانه رای هم نیاوردند) بود "تهران را بر سر تبریز کوفتن" بود:" در تهران به لیست امید رای دادند شما خیلی بی کلاسید که چشم بسته به لیستی که جلویتان گذاشتیم رای نمی دهید!" جواب جمعی تبریزی ها هم -مانند همیشه - به این گونه جو سازی ها این بود: "برو کنار بذار باد بیاد!"

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقش انکار ناپذیر سلبریتی ها

+0 به یه ن

از قدیم یکی از نشانه های روشنفکری و عقل کل بودن در ایران تحقیر سلبریتی ها بوده است. روشنفکرها بر خود نوعی وظیفه می دانستند که پیف پیف کنند که چرا عوام دنبال این سلبریتی ها ی سطحی می افتند.
سلبریتی ها-هرچه قدر هم عیب و ایرادداشته باشند- نیازی از جامعه را پاسخ می گویند که روشنفکرها قادر به پاسخگویی آن نیستند. تنها یکی دو قشر دیگر می توانند این نیاز را پاسخ دهند اما زیان ها ی این دو قشر دیگر بسی بیشتر از قشر سلبریتی است. یکی از این دو قشر قشر رمال -اعم بر سنتی یا عصرجدید- است. قشر دیگر را نام نمی برم. وقتی روشنفکر کمر به قلع و قمع سلبریتی ها می بندند عملا میدان می افتد دست آن قشر دیگر که نام نبردم.
علاقه و طرفداری از سلبریتی ها هویت جمعی برای مردمی می سازد که دور از هم هستند.
مثلا در تبریز یک محله قدیمی است که مردم آن را به اسم حلیمه سازانده می شناسند. خیلی حرفه ها! در جامعه ای که مردها اسم زنان را در جمع نمی بردند اسم یک محله سنتی به اسم یک زن خواننده و نوازنده شناخته شده. این قدرت و اعتبار یک سلبریتی محلی را می رساند. (در همسایگی خانه ما در گلباد هم یک محله بود به اسم ماندانا که نام دختر مالک اصلی محل بود. اما اون فرق داشت. اولا جدیدتر از محله حلیمه سازانده بود. ثانیا خیلی بافت مدرن تری داشت. ثالثا و مهمتر از همه این که ماندانا فقط دختر یک آدم پولدار بود و خودش کاری که نامش ماندگار شود نکرده بود. درست مثل شهناز که دختر شاه بود و برای همین اسمش را روی یک خیابان گذاشته بودند که نامش ماندگار شده. اما این که زنی در سایه هنر خودش -ولو هنر کوچه بازاری در جامعه مردسالار چنان اعتباری بیابد که نام محله ای به او شناخته شود خیلی حرف هست! شاید ماندانا اسم شیک تری از حلیمه باشد اما مفهوم هویت سازی یک زن در سایه هنر و تلاش خودش خیلی مدرن تر هست از کسب اعتبار او به لطف ثروت پدرش!)
سلبریتی های معروف تر مثل هایده و فردین و گوگوش هویت جمعی ملی می ساختند. سلبریتی های معروف تر مثل گروه بیتلز و مایکل جکسون و ..... هویت جهانی جمعی می ساختند.
روشنفکرها اگر عقل داشته باشند به جای پیله کردن به سلبریتی ها و تضعیف آنها --که نتیجه ای جز میدان گرفتن قشری مخرب تر به جای آنها ندارد-- پشت پرده به خود سلبریتی ها خط می دهند که خط دهی جامعه را بر عهده داشته باشند.
امثال ترانه علیدوستی و هدیه تهرانی و .... کاملا پتانسیل آن را دارند که با دمخورشدن با روشنفکرها در خط دهی جامعه در جهت تعالی نقش آفرینی کنند. نمی دانم برای چی پارسال هموطنان آن طوری علیه ترانه علیدوستی می تاختند؟! با حمله به ترانه علیدوستی کجا را قرار بود فتح کنند؟ خدا یک جو عقل به آنهایی که به امثال علیدوستی می تازند بدهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مادرهای این دوره زمانه

+0 به یه ن

عادت خودشیفته وارانه نسل های قبل از ما این بود که جمع می شدند و در مورد سطح پایین بودن نسل های بعدی داد سخن می دادند و نسل های بعدی را تحقیر می کردند که چرا به اندازه آنها والا نیستند.

در بین نسل خودمان کمتر شنیده ام  که بنشینند و نسل بعدی را تقبیح نمایند. گاهی از ظلم هایی که نسل های قبلی در حق مان روا داشته اند درددل می کنیم اما از نسل بعدی بدگویی کمتر می نماییم. البته من شخصا از دست دهه شصتی هایی که توسط نسل های قبلی علیه من تحریک می شدند هم در فغانم.  دانشجوهای دهه شصتی به تحریک پیشکسوتان انواع و اقسام آزارگری در فضای مجازی علیه من نموده اند. می دانم این هم تقصیرش بیشتر از بزرگترها بود. به هر حال دهه هفتادی ها و دهه هشتادی ها اون قدر باشخصیت شده اند که دیگه آلت دست بزرگترهای ما برای آزار ما نمی شوند.  دهه هفتادی ها و هشتادی ها فرزندان همنسلان من هستند. 

یکی از لاف هایی که زنان نسل قبل از ما بسیار می زدند لاف بهترین مادر دنیا بودن بود. یادم هست در دورهمی ها می نشستند و در مورد بهترین مادر دنیا بودن خود داد سخن می دادند و در همان زمان بچه های خردسالشان می زدند و می شکستند و در سالن پذیرایی مردم «پی پی» می کردند و.....
حالا هم در دورهمی ها می نشینند و در مورد این که نسل های بعدی مادری بلد نیستند داد سخن می دهند.
انصافی این روزها وقتی ما مهمان خردسال داریم بعد از رفتن مهمان هیچ خرابی ای نیست! مادران امروزی به جای آن که بنشینند و از خود تعریف کنند چهار چشمی مراقب بچه هایشان هستند.هرچند در ظاهر بچه ها آزادند که به هرچه دوست دارند دست بزنند اما هم میزبان و هم والدین چهار چشمی مراقب بچه اند. نسل قبل به خود زحمت نمی داد که مراقب باشد ووقتی خرابی به بار می آمد سر بچه داد می زد و دعوایش می کرد.
الان به جای این کارها درست و حسابی مراقب بچه ها هستند.


فقط هم مورد بچه داری نیست. وقتی واقعا به کمک احتیاج داری باز همین نسل جوان هستند که درکنارت می ایستند. همان نسلی که بزرگترهای ما تحقیرشان می کنند که نازنازی هستند و غیر از راحت طلبی و خوشگذرانی هیچ نمی دانند و از صدقه سر بزرگواری آن بزرگواران عمری به آسایش زندگی کرده اند!!! اتفاقا در موارد سختی  همین نسل بوده اند که در کنار من ایستاده اند. نسل قبلی به موقع سختی -علی رغم همه ادعاهایشان در مورد مرام داشتن- در بهترین وضعیت جیم می شوند. عرض کردم بهترین در وضعیت. اغلبشان نه تنها کمکی نمی کنند بلکه  برای این که همگان را توجیه کنند چرا همدلی و همراهی نمی کنند یک دعوایی هم راه می اندازند که نشان دهند تقصیر از ماست که آنها مرام و معرفت افسانه ای شان را در هنگام سختی نشان نداده اند.
دست کم نسل بعدی باری به دوش آدم  در هنگامه سختی نمی ذارند. 


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ترانه علیدوستی:پارسال دوست امسال آشنا

+0 به یه ن

یادتان هست پارسال این موقع ها در فضای مجازی به ترانه علیدوستی حمله می کردند که چرا در جشنواره کن جلوه گری ای کرده که هنرپیشه پیشکسوت پور صمیمی به حاشیه رانده شده. یادتان هست که گفتم بس کنید این حملات را.

از پارسال تا امسال اتفاقات زیادی افتاده. خود مرور کنید که حق با من بود یا نه.


نوشته های پارسالم را می آرم:
اسم جشنواره کن را سرچ کردم. عکس های زیر اومد. همه این دامن ها از دامن ترانه علیدوستی گنده ترند اما کسی نمی گه که واویلا این دامن ها را پوشیدند و به پیشکسوت هایی که در گوشه وایستادند ظلم شد دیده نشدند . زورخانه که نیست که زن سانسور بشه تا مرد پیشکسوت دیده بشه! جشنواره کن هست. خوب یا بد، همینه! سنت ٧٥ ساله اش فراهم ساختن بستری برای دیده شدن هنرپیشگان زن با دامن گنده است. خوشتان نمی آد، اخبارش را دنبال نکنید
به جایش کارتون پهلوانان را ببینید که در مورد سنت های زورخانه ای هست. من و شاهین یک مدت این کارتون را می دیدیم. همه اش در مورد پهلوانان پیشکسوت و فرهنگ اونهاست. به خواست من و شما ، جشنواره کن قرار نیست فرهنگ زورخانه ای پیدا بکنه.

معنی اینتلجنسیا
عزیزی نوشته مرا که در آن واژه اینتلیجنسیا را به کار برده بودم به اشتراک گذاشته. یکی هم پای پست مسخره کرده که من لابد از روی بیسوادی اینتلیجنس و انتلکتوئل را قاطی کرده ام و کلمه ساخته ام. من که رئیس جمهور نیستم از این کارها بکنم! خواننده های بلاگ خودم شاید هیچ از من خوششان نیاد اما دیگه گمان نمی کنند من انتخاب کلمه را بلد نیستم!
الغرض! بد ندیدم در مورد تفاوت دو کلمه اینتلجنسیا و انتلکتوئل (یا انتلکچوال) توضیحی دهم. به لحاظ لغوی، اولی جمع هست و دومی مفرد. اما بار معنایی این دو در کانتکست، تفاوت بسیار دارد. انتلکتوئل اندیشه مستقل و سلیقه و ارزیابی مستقل مبتنی بر تفکری دارد که خود زاده جهان بینی و دیدگاهی نسبتا مستحکم هست. اما وقتی در متنی کلمه انتلجنسیا به کار برده می شود معمولا منظور جمعی هستند که برای این که نشان دهند جزو طبقه نخبه فکری جامعه هستند موضع گیری می نمایند بی آن که چندان پایه فکری مستقل داشته باشند. این کلمه به خصوص در مورد طبقه روشنفکری اروپای شرقی کاربرد دارد. اواخر دوره تزاری و قبل از انقلاب اکتبر این طبقه انتلجنسیا برای خودش برو بیایی داشت.
انتکچوال فیلمی را می بیند و بر اساس دیدگاه خودش تحلیل می کند. اما یکی که خود را متعلق به انتلجنسیا می داند اظهارنظری در مورد همان فیلم می نماید که به نظرش مورد قبول جمع انتلجنسیا خواهد بود. دایم هم مراقب هست که مبادا اظهار نظری کند که خارج از انتلجنسیا به نظر آید.
اینتلجنسیا قابلیت آن را دارد که جمعی را به بیراهه بکشاند. به خصوص که این اخلاق گند را هم دارد که بی دلیل یا با دلیل غیر موجه یک مرتبه بر سر یک نفر آوار شود. فعلا که اینتلجنسای ایرانی آوار شده بر سر ترانه علیدوستی!.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تجربه یکی از دوستان در مورد نکات ایمنی

+0 به یه ن

در پی این نوشته من با عنوان تاثیر عرفای صد سال پیش بر رعایت نکات ایمنی،  عزیزی به نام آقای بولوتلو چنین نوشت:



پس از حوادث بیشمارتاسف بار تانکرهای حمل مواد خطرناک در جاده ها بویژه در نزدیکی پلیس راه ها که منجر به کشته شدن خیلی از مسافران و رانندگان شدند در زمان ریاست جمهوری خاتمی بفکر استانداردسازی ایمنی صنایع و مخازن پتروشیمی و نفتی و وسایط نقلیه ی حمل کالاهای خطرناک افتادند. در مناقصه ای که برگزار شد هیچ موسسه و شرکت خصوصی و دولتی شرکت نکرد یعنی در این زمینه در ایران هیچ موسسه و پیمانکاری نبود که فعالیتش مربوط به آموزش ایمنی و استاندارد سازی آن باشد . لذا یک شرکت کانادایی برنده ی مناقصه شده و بصورت تام الاختیار از سوی وزراتخانه های مربوطه در این زمینه شروع به فعالیت کرد . این شرکت در مدت فعالیتش در ابتدای کارجزوه و برنامه ی کلاسهای آموزشی تهیه کرد که قراربود اول مربی تربیت کنند و نیروهای آتش نشانی، هلال احمر ،پلیس وحوادث غیر مترقبه دوره ی آموزشی ببینند وسرانجام رانندگان تانکرها و مخازن گازآموزش دیده و گواهینامه ی معتبربین المللی حمل مواد خطرناک دریافت کنند .
این شرکت کانادایی استاندارد سازی ایمنی پالایشگاه ها و تاسیسات پتروشیمی و مخازن و انبارهای خطرناک را انجام داد و ازشرکتهای ایتالیایی تجهیزات و لوازم ایمنی وارد کشورکرد. همزمان با فعالیت این شرکت سازمانهای دولتی بفکرتدوین آیین نامه های ایمنی افتادند. شرکت نفت ، وزرات راه و ترابری ، سازمان نظام مهندسی ، اداره کار و امور اجتماعی ، راهنمایی و رانندگی و ...بطور موازی آیین نامه نوشتند که اکثرشان روی کاغذ مانده و عملی نشده است. من یکبار به معاونت اموراجتماعی اداره کار تبریز رفتم و در باره آیین نامه ی ایمنی کارگاهها سوالی کردم هیچ اطلاعی از آن آیین نامه نداشتند در حالیکه مسئول و متصدی اجرای بندهای آن آیین نامه بودند و مرا به مرکز تحقیقات شمالغرب کشور معرفی کردند که باکمال تاسف آنها هم هیچ اطلاعاتی نداشتند .
در این میان سازمان استاندارد ایران که متولی اصلی این کار بود مقررات ایمنی مطابق با استانداردهای ایزو را به اهتمام دوست عزیزمان جناب آقای مهندس قیصری تدوین کرد که جای تشکر و قدرانی ازایشان است. بهترین آیین نامه هایی است که مطابق با استاندارهای ISO در ایران تدوین شده است.
شرکت کانادایی هم پس از تحریمها و انقضای قراردادش ایران را ترک کرد . جزوه های آموزشی دویست صفحه ای آموزش رانندگان حتی یکبار هم چاپ نشد و در اختیاررانندگان قرارنگرفت . دروس آموزشی56واحدی حمل مواد خطرناک مطابق با آیین نامه بین المللی A.D.R را در عرض دوساعت در پالایشگاهها بصورت فورمالیته آموزش دادند. که هیچ ارزشی نداشت .
در باره ی آموزش ورعایت موارد ایمنی نابسامانی وجود دارد واولویت و اهمیت آن مورد توجه کافی قرارنمی گیرد. مثلاحمل آمونیاک مایع در جاده ها بدون رعایت استاندارهای ایمنی و با تانکر و مخازن غیراستاندارد و با راننده های آموزش ندیده می تواند برای مناطق مسکونی کنار جاده ها فاجعه ی مرگبار شبیه هیروشیما ایجاد کند . انبارهای شرکت های نفتی که زمانی در خارج شهر قرار داشتند با توسعه ی مناطق مسکونی در داخل شهر قرار دارند. جاده های مواصلاتی بین شهرها هم حالا در داخل شهر ها قرار گرفتند . مسیر هوایی آموزش خلبانی زمانی روی مزارع و باغات تبریز بود الان روی خانه ها و مناطق مسکونی است . همین سال گذشته هواپیمای اف چهارآموزشی در منطقه مسکونی شمالغرب شهر تبریز سقوط کرد. انبار کالاهای خطرناک شیمیایی در داخل شهر هاست و این مواد خطرناک بدون رعایت موارد ایمنی همراه کالاهای معمولی در جاده ها حمل و نقل می شوند. روزانه سه نفر در حوادث ناشی از کار فوت می کنند . در دنیا برای پیشگیری از اینگونه حوادث سازمانهایی و مراکزی هست که آموزش می دهند ،مقررات تهیه می کنند و نظارت می کنند . مثل سازمان ایزو که انواع استاداردها و نظارت ها را دارد وسال به سال مقررات و استانداردهایش روز رسانی میشود . سازمان A.D.R که تحت نظارت سازمان ملل در مورد ایمنی حمل کالا و سلامتی رانندگان و ایمن سازی تاسسیات مواد خطرناک فعالیت می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تاسیس بس هست.!کمی هم ترمیم و به روز رسانی کنیم!

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید این روزها روز گرامیداشت خیام نیشابوری است و به این مناسبت برنامه های متعددی در گوشه کنار کشور -به ویژه در شهر نیشابور- برگزار می شود. باز همان گونه که می دانید خیام در عرصه های مختلف سرآمد بود و در نتیجه موضوعات این برنامه ها متنوع هست. روز چهارشنبه گذشته دانشگاه نیشابور برنامه ای به افتخار خیام ترتیب داده بود. سخنرانان اصلی برنامه همسرم (محمد مهدی شیخ جباری)  دکتر عباسی از دانشگاه فردوسی مشهد و مهندس مهاجر  از پروژه رصد خانه ملی بودند. هیچ کدام از این سخنرانان خیام شناس نیستند. موضوع سخنرانی شان هم کیهانشناسی و نجوم معاصر بود نه علوم قدیمه.

من سخنران و یا شرکت کننده رسمی برنامه نبودم. چند ماه پیش وقتی همسرم گفت که در اردیبهشت ماه قرار هست برای ارائه سخنرانی به نیشابور رود من هم ابراز تمایل کردم که با او بروم چون می خواستم نیشابور را ببینم. همچنین راه تهران به نیشابور با قلعه ها و کاروانسراها و... متعدد در کنارش برایم جذاب بود و می خواستم از نزدیک تماشا کنم.
روز همایش قصد داشتم که در اقامتگاه بمانم و به تکالیفی که دانشجویانم به من داده اند برسم.(یک زمانی استادانمان به ما تکلیف می دادند و ما می نشستیم انجام می دادیم. الان دانشجوها به من تکلیف می دهند و من انجام می دهم.) اما صبح سر میز صبحانه در مورد رصدخانه ملی صحبتی شد و من کنجکاو شدم که در برنامه شرکت کنم.

آخر برنامه یک میزگرد گذاشتند تا اساتید مدعو دغدغه های خود را به گوش مسئولان علمی کشور برسانند. برگزار کنندگان برنامه به من لطف کردند و از من خواستند که من هم در میزگرد حضور داشته باشم
چیزی که  در میزگرد مطرح کردم به این مضمون بود:
در کشور ما به «تاسیس»  بهای زیادی می دهیم. وقتی می خواهیم از مسئولی یاد کنیم اصرار داریم لیست بلند بالایی از آن چه که او موسس آن بوده ردیف کنیم. این نکته باعث شده که برای تاسیس عده بسیاری از مسئولان، خیرین و مجریان پیشقدم بشوند. اما برای به-روز نمودن و ترمیم و.... بهای چندانی قایل نیستیم. نتیجه آن شده که پروژه ها و موسسات و .... بعد از مدتی اسقاطی می شوند. برای ابقا و مرمت و به روز-رسانی تلاشی نمی شود و آن چه با هزینه بسیار و با بوق و کرنا تاسیس شده بعد از مدتی از دور خارج می شود و مسئولان دنبال تاسیسی دیگر می روند تا نامشان  به نام موسس ماندگار شود!. حال آن که در کشورهای پیشرفته این موسسات دوباره تجهیز و به روز می شوندو به این ترتیب مفید می گردند.

این نکته ای که گفتم یک مسئله فرهنگی هست. با تغییر این مسئول و ان مسئول (یا حتی تغییر بنیادی سیستم ) هم یک شبه نگرش عوض نمی شود. آن قدر باید در این مورد حرف بزنیم و در مقیاس کوچک تر در عمل  اهمیت به روز رسانی را نشان دهیم تا در جامعه جا بیافتد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تبریزین کابلی کؤرپوسونن اؤزلرین آتان قیزلار

+0 به یه ن

یکشنبه 29 اردیبهشت 1398

گئچن ایکی اوچ ایلده، نچچه یول اولوپ کی جوان قیزلار ایستییپلر اؤزلرین تبریزین کؤرپولرینن آتیپ اؤلدورله! خوشبختانه اوردا کی قهرمان آقا لار مانع اولوپ قیزلاری نجات وریپلر.
آممان خودکشیه اقدام ائلماخ اؤزی بیر بغرنج و چرکین مسئله دی. بیر انسان ایکی ایل تمام خودکشی کونو سوندا فیکیرلشر سورا اقدام ائلر.
او سن ده کی قیزلارین خودکشیه اقدام ائلمه سی، تازا بیر مسئله دییر. 20-30 ایل قاباخدا او سن ده قیزلار تبریز خودکشی اقدام ائلردیلر. آممان نحوه سی فرقلی دیر. او زامان لار ائو لرینده سم یییردیلر. آتا آنا بیلیپ، تزلیخ جا بیمارستانا آپاراردیلار. سورا دا فامیللره دییردیلر، ائشیه ده ساندویچ ییپ مسموم اولوپ! آممان بیز اوندا، او قیزلارینان همسن دوخ. علتی ائشیدردوخ. قولاغیزیما یئتیشردی نییین نه سی دی.
ایندی قیزلار گئدیپ خیابان دا خودکشی ائلیر چوخ راخ گؤزه گلیر.
جماعت ایکی عامل ساییر بو یوخاری آمارا:
1) سطح بالا جماعت اقتصادی مسایلی علت بیلیر و مملکتین اقتصادین کؤریینلری لعنت ائلیر.
من بو نظرینن ائله موافق دییرم. خودکشی الئلیینر جوان قیزلاردیلار. اقتصادی فشار مستقیم بو سنی ده قیزلارین اوستونده دییر (علی الاخصوص تبریز محیطین ده). اگر میانسال آقالار اولسیدیلر، اقتصادی مالی عامل اصلی عامل ساییلا بولردی. آمما 16-17 یاشیندا قیز اوچون، خیر!
2) غیبت ائلیینلر دییلر او قیزلار ائلچی آختاریللار!!!!! آخی منیم باجیم! منیم قارداشیم! ائلچی آختاران اؤزون اولدورمز کی! خودکشی ائله سه، ائلچی لر بیله سینن قاچارلار!
آممان گؤراخ نیه بیر بئله تبریز ده، او سن ده کی قیزلارین خودکشیه اقدام ائلماخ آماری یوخاری دی؟!
خودکشیه نچچه عامل با هم گرک اولا.
آممان منیم نظریمه اصلی عامل او فشار دی کی آنالاری او قیزلارین اوستونه کامل و perfectionistاولماخ اوچون قویوللار. والله هیچ یئر بیر بئله کی تبریز ده، آنالار قیزلارینا امر و نهی ائللیر و هر ایشلرینه دخالت ائللیر ائلمه ز لر!
من تهران دا استخره گئدرم، تبریز ده ده. تبریز ده همیشه رخت کن ده، آنا قیز آراسیندا دعوا دی. آنا پیله ائلییر کی مایووی بئله قییمه، ائله قیی. قیز دا تنگه گلیر آنانین micromanagement الیندن!
لباس و قییماخدا آنالار قیزلارین تنگه گتیریللر.
درسلر و نمره اوستونده آنالارقیزلارین تنگه گتیریللر.
........
هلم آنالار بوجور پیله ائلماغی اؤزلرینین یاخچی لیغی و فداکارلیغی ساییللار!
نتیجه بو یوخاری خودکشی آماری دی.
یوخاری افسردگی آماری دی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیشعوری

+0 به یه ن

چرا اونهایی که از آدم پول می خواهند این قدر بیشعورند که ساعتی زنگ می زنند که آدم را از خواب بیدار می کنند؟ تا جایی که یادمه هر آدمی که مرا در ساعات خواب با زنگ تلفنش بیدار کرده پررو پررو ازمن پول هم می خواسته!
دوست و آشناو عزیزان خودم برای کار معمولی در ساعات متعارف هم که زنگ می خواهند بزنند اولش پیامک می زنند که آیا «مساعد» هستم. اون وقت این بیشعورها که پول می خواهند بی هیچ ملاحظه ای آدم را از خواب ناز بیدار می کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رهیافت های علمی به مسایل عملی

+0 به یه ن

یک سری برنامه می خواهیم اجرا کنیم با عنوان رهیافت های علمی به مسایل عملی.

این برنامه و هدف آن را در لینک زیر مفصلا تشریح کرده ام:

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل