اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اشتراک و ارسال مطلب به:
ما داریم در پژوهشکده فیزیک یک گروه اطلاعات کوانتمی راه می اندازیم. به این منظور پارسال پاییز آقای دکتر رحیمی کشاری را جذب کردیم. ایشان سخنرانی بازگشایی کنفرانس بهاره امسال را ارائه دادند. به تازگی هم آقای دکتر علی ملاباشی را جذب کردیم. ایشان دو روز پیش از ژاپن آمدند و به ما در پژوهشکده فیزیک ملحق شدند. قبلش در موسسه یوکاوای ژاپن (یکی از پرپستیژترین موسسات علمی ژاپن) پست داک بودند.از ۲۸ مرداد تا ۱ شهریور قراره مدرسه و کارگاه اطلاعات کوانتمی برگزار کنند. فقط یک هفته به مهلت ثبت نام مانده. از علاقه مندان دعوت می کنم که با مراجعه به سایت زیر هرچه زودتر ثبت نام کنند.
https://physics.ipm.ac.ir/conferences/qiqg/index.jsp
هزینه ثبت نام ۳۰۰ هزار تومان هست.
نگران نباشید!
این دفعه قرار نیست برای ناهار ساندویچ آماده بدهیم.
😃
این دفعه غذای گرم درست و حسابی در غذاخوری بانک مسکن خواهیم داد. چون این همایش برایمان مهم بود بودجه کافی برایش اختصاص دادیم. می خواهیم نسلی از فیزیکدانان درجه یک در زمینه اطلاعات کوانتمی در کشور بپرورانیم که چراغ این نوع پژوهش را تا سالها روشن نگاه دارند. در نتیجه گفتیم بهتره خوب خرجش کنیم و ناهار گرم دهیم تا جون داشته باشند کلاس های سنگین برنامه را با حواس جمع گوش کنند و در بحث ها شرکت فعال نمایند.
برای همایش انرژی بالا در آبان ماه هم همین طور. برای اون هم بودجه کافی کنار گذاشته ایم.
خلاصه پذیرایی این دو همایش از نوع پذیرایی مادران از بچه های کنکوری شان خواهد بود! منظورم اینه که با همان طرز نگرش.
اشتراک و ارسال مطلب به:
ویکتور فرانکل روانپزشک اطریشی و نویسنده چند کتاب ارزشمند با محتوای جست و جوی معنی برای زندگی بوده است. او تجربه دهشتناک زندانی شدن در اردوگاه های کار اجباری نازی ها را پشت سر گذاشته بود. همچنین نازی ها عمده عزیزان او را اعدام کرده بودند. کتاب هایی که او نوشته به درد ایرانیان امروز می خوردو سئوالاتشان را پاسخ می دهد. جامعه ما در حال گذار و در حال تحولات عظیم فکری، عقیدتی و معنوی است. اکنون سئوالاتی اگزیستانسالیستی برای عامه مردم ایران (دست کم عامه تحصیلکرده ها) مطرح می شود که قبلا فقط برای اقلیتی بسیار محدود و عمیق مطرح می شد. قبلا عامه مردم ایران به این سئوالات اصلا فکر نمی کردند. قبلا پیش پای اکثریت مردم راه مشخصی توسط بزرگترها گذاشته می شد. اکثریت مردم می بایست سرشان را پایین بیاندازند و همان راه از پیش تعیین شده را بپیمایند. به چیز دیگه ای هم اغلب فکر نمی کردند که سئوالات سخت اگزیستانسیالیستی برایشان پیش آید. آن قدر نگران قضاوت بزرگترها و حرف مردم و بدگویی های در و همسایه بودند که دیگه سئوالات اگزیستانسیالیستی برایشان مطرح نمی شد.
الان دیگه برای اکثریت مردم راه زندگی به اندازه قدیم قدر سرراست نیست. اولا مشکلات اقتصادی و تبعیضات اجتماعی اون راهی را که پدران و مادران در پیش پا می گذارند سنگلاخ کرده و پیمودن آن را تقریبا ناممکن ساخته. از سوی دیگه عصر اطلاعات باعث شده که کم مایگی بسیاری از بزرگترهای جامعه عیان بشه . در نتیجه مردم ازاونها خط نمی گیرند. مجبورند خودشان راه بیابند. وقتی چنین می کنند سئوالات جدیدی برایشان پیش می آد که قبلا فقط خیلی باهوش ها می پرسیدند. این سئوالات بی جواب در کنار ناامیدی و مشکلات اقتصادی و اجتماعی باعث می شه که عده بسیاری کم بیاورند و....
کتاب های فرانکل کمک می کنه که یا جواب سئوال را بیابید یا دست کم صورت مسئله را به طور بهتر و کم دردتری فرموله کنید. در نتیجه کمک تان می کنه.
بعد از جنگ جهانی دوم و آن همه ویرانی شرایط روحی دور و بری های فرانکل بسی بدتر از الان ما بوده. اگر فرانکل برای آن زمان و آن مردمان جواب یافته برای شما هم می تونه.
کتاب های فرانکل به فارسی ترجمه شده. اما بیش از کتاب هایش نقل قولی از او به عنوان «نامه ای به معلمان جهان» در ایران معروف هست. خوراک فضای مجازی شده. محتوای حرفش وقتی خارج از مضمون و در فضای فکری ایرانیان بازگو می شه همان عبارتی از آب در می آد که از بچگی بسیار شنیدیم: «دکتر شدن چه آسان! آدم شدن چه مشکل!» البته حرف های فرانکل خیلی عمیق تر و جدی تر و مفیدتر و کاربردی تر از این عبارت هست که در ایران هرکسی که از دکتری خوشش نمی آید به زبان می آره که حرصش را بخوابونه و با تحقیر و توهین به آن دکتر بینوا احساس برتری اخلاقی و انسانی کنه!
هرچند خواندن کتاب های ویکتور فرانکل را به شدت توصیه می کنم گمان می کنم بازنشر «نامه ای به معلمان جهان» در فضای فکری ایرانیان جز ضرر نتیجه ای نخواهد داشت.
حتما شما هم در مدرسه و دانشگاه معلم و استادانی دیده اید که از روی تنبلی درس آماده نمی کنند و به جای آن دانش اموزان یا دانشجویان را نصیحت می کنند. زبل ترهایشان از نصیحت به اصطلاح پدرانه شروع می کنند و به لاس زدن ختم می نمایند! این معلم ها و استادان معمولا بین شاگردهای میان مایه محبوب هستند اما گاهی شاگرد درست و حسابی ای هم پیدا می شود که به اتلاف وقت کلاس اعتراض کند. معلم و یا استاد مدعی اخلاقیات یا وطن پرستی (یا هرمدعای دیگری که وقت کلاس را با آن تلف می کند) روزگار ان شاگرد ممتاز را سیاه می کند. لشکر نوچه هایش هم کمکش می کنند. نامه ویکتور فرانکل به معلمان جهان در دست این دسته از معلمان و استادان ایرانی وسیله ای خواهد شد که بر سر آن شاگرد ممتاز بکوبند. چیزی که ابدا منظور و مقصود فرانکل نبوده!
اگر کتاب هایش را بخوانید خواهید دید عملکرد آن قبیل معلم ها چه قدر با روح کلام فرانکل در تضاد هست.
از قضا یکی از پیام های او این هست که برای یافتن معنی در زندگی تان علاقه و استعداد خود را کشف کنید و برایش انرژی بگذارید. برای شما شاید آن چه که به زندگی تان معنا و جهت می دهد رشته دانشگاهی باشد که انتخاب نموده اید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
پارسال پاییز که شور و شوق تغییر و تحول اساسی کشور را در بر گرفته بود برخی از همنسلان من هشدار می دادند که زیاد هیجان زده نشوید چون که تغییری رخ نخواهد داد و بعد سرخورده می شوید. ( از بس در این دوران زندگی مان چرخه هیجان و شور تغییر و سپس سرخوردگی تکرار شده که چشم مان ترسیده!)
اشتراک و ارسال مطلب به:
همکاران عزیز
با سلام وعرض احترام
خواهشمندم اطلاعیه زیر را در بین علاقه مندان منتشر نمایید.
با تشکر
یاسمن فرزان
دبیر همایش
مدرسه فیزیک انرژیهای بالا ۲۶ - ۲۴ آبان ۱۴۰۲( ۱۷-۱۵ نوامبر ۲۰۲۳)
|
اشتراک و ارسال مطلب به:
دیشب آخرین قسمت سریال کراون را دیدم. سریال جذابی است به سه دلیل: ۱) تصویر سازی آن زیباست. به خصوص لباس های هنرپیشه هایش. همین طور برخی منظره ها در آن. البته با یلتسین در سریال موافقم که این باکینگهام همچین قصری هم نبود! قصر هر دوک محلی در ایتالیا از آن زیباتر هست. بعد از دیدن ورسای یا اپرای پاریس، باکینگهام رنگی ندارد. ۲) جمله بندی هایشان. هر جمله ای که لامصب اعضای سلطنتی (البته به استثنای دایانا) و نخست وزیرها به کار می بردند شبیه معمایی بود که باید حل می شد تا منظور فهمیده شود. برای من جالب بود. ۳) اشاراتی به وقایع تاریخی از منظر آنها که آن طرف میز نشسته اند. من از منظر آنها هیچ وقت به تاریخ ننگریسته بودم.
سرتا پای این نظام پادشاهی -حتی موفق ترینش که مال بریتانیا باشد- مهمل و مزخرف هست اما محبوبیت همین سریال و بعد هم آن همه بحث در باره این خانواده بی علم و بی هنر و بی ادب و درمانده در کار خویش در سطح جهان نشان می دهد که مردم مهملات را دوست دارند! حاضرند برای مهملات پول خرج کنند.
هرچی مهمل تر برای عموم مردم عزیزتر و گرامی تر!
همچین می گویند دایانا در کارهای خیریه بود که آدم فکر می کند صبح تا شب مثل یک مددکار می کوشید. این همه مددکار و پرستار صبح تا شب زحمت می کشند و سلامت خود را برای کم کردن درد نیازمندان به خطر می اندازند اما دیده نمی شوند. اما دایانا از محل مالیات های مردم لباس های فاخر می پوشید و می رفت چهار تا عکس با نیازمندان می گرفت و باز پول همان مردم را به آنها می بخشید و می شد قهرمان و فرشته نجات!
این را می فهمم که روحیه دادن به نیازمندان خودش مهم هست. اما دایانا با آن همه ناسازگاری از پس این کار نمی توانست برآید. یک روز می رفت و آنها را به آسمان ها می برد. فردایش خودش در خودش غرق می شد و از پس روحیه خودش هم بر نمی آمد چه برسد بخواهد نیازمندان را به اوج آسمانها ببرد.
اتفاقا در زمینه روحیه دادن به بیماران یا سالمندان هم عده زیادی بی نام و نشان در همه جای دنیا به طور سازگار و اصولی -آهسته و پیوسته و روز بعد از روز ، ماه بعد از ماه تلاش می کنند اما دیده نمی شوند. به جای آنها دایانا تشویق می شود.
نکته ام اینه که مردم همین را می خواهند! خیلی منطقی به مسایل نگاه نمی کنند.
در سطح خانواده گسترده هم همین هست. کسی که ثروتمند هست اما خیر واقعی به کسی نمی رساند و احیانا این ور و اون ور حق خوری هم می کند می شود محبوب همه. چرا!؟ هر از گاهی لطف کرده و به رویمان لبخند زده پس باید مدیونش باشیم. اما کسی که در سختی ها کنارمان بوده دستمان را گرفته و از سختی بیرونمان کشیده می شود فردی است که حوصله اش را نداریم و از او بدگویی می کنیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
دیروز یک مستند کوتاه در مورد یک فرد یهودی به اسم حییم سلومون دیدم که از انقلابیون استقلال آمریکا بود.
اون موقع ۲۰۰۰۰دلار برای جرج واشنگتن جور کرده بود که خرج انقلاب کنه. انقلاب خرج داره. اونهایی که جانشان را در دست می گیرند و برای انقلاب می جنگند خرج دارند. معیشت خودشان و خانواده شان باید تامین بشه. اسلحه هاشون خرج داره. وقتی خانه و یا محل کار یکی (یک خاکستری) در اثر انقلاب تخریب می شه باید خسارت دریافت کنه والا مردم عادی (اکثریت خاکستری) علیه انقلابیون موضع می گیرند. دست جرج واشنگتن خالی شده بود و کم مانده بود انقلابیون خشمگین خشم خود را از سر سرخوردگی بر او-که رهبر جنبش شان بود- خالی کنند که از این آقا استمداد می کنه. او هم در کارهای اقتصادی زرنگ بود ۲۰ هزار دلار را جور می کنه ودر نتیجه تنش بین انقلابیون علیه هم می خوابه و دوباره متحد و سپس پیروز می شوند.
اگر در اون مقطع پول جور نمی شد شاید انقلاب سرکوب می شد.
بعدش هم که اقتصاد آمریکا ویران بوده همین آقای یهودی کمک می کنه که اقتصاد آمریکای تازه مستقل شده سر و سامان بگیرد. بعد هم لابی می کنه که برخی از محدودیت ها در ایالت پنسیلوانیا از روی یهودیان به پاس خدماتی که به انقلاب کردند برداشته بشه .
البته فقط اون آقای یهودی نبوده که برای انقلاب آمریکا پول جور کرده. بنجامین فرانکلین خودمون (مال خودمان هست چون فیزیک دان بوده) سالها در فرانسه لابی کرده بود که بودجه چرب و نرمی برای انقلاب آمریکا به دست آورده بود. برای پیروزی انقلاب استقلال آمریکا به قیمت ورشکستگی فرانسه و سپس انقلابی در آن!
در سال ۵۷ شبکه بازار که با روحانیت ارتباط تنگاتنگ داشت هزینه انقلاب را پرداخت. روحانیت شبکه داشتندو نیروهای جامعه سنتی آن زمان را خوب می شناختند. ملی مذهبی ها استراتژی بلد بودند. تعامل این دو باعث شد استراتژی موثر طراحی کنند.. بازار هم پول آورد و انقلاب پیروز شد. سوگیری های دول غربی هم -که نتیجه لابی های دانشجویان و فعالان سیاسی ایرانیان مقیم خارج در آن زمان بود- هم تشدید و تسریع کرد. (اما نقشش از عوامل داخلی کمتر بود. اگر داخلی ها نبودند خارجی ها نه انگیزه ای برای این سوگیری داشتند و نه اگر سوگیری می کردند تاثیری می داشت.)
تنها با شعار زیبا و فداکاری یک عده ایده آلیست انقلاب ها پیروز نمی شوند. این انتظار که خاکستری ها همه ایده آلیست فداکار شوند غیر واقعگرایانه هست . انتظاری است که برآورده نمی شه. انتظار غیرواقعگرایانه تنها عصبیت را بالا می بره و نتیجه ای جز چنددستگی و از بین رفتن اتحاد نمی ده.
پیروزی جنبش استراتژیست می خواد. استراتژیستی که نیروهای داخل جامعه را می شناسه یا با کسانی در ارتباط هست که به اندازه کافی شناخت دارند.
پیروزی جنبش -بی هیچ تعارفی- پول می خواد. اونی هم که اون قدر عقل معاش داره که بتونه چنین بودجه هایی جور کنه لابد چشمداشت هم داره. حالا نه لزوما چشمداشت شخصی. مثلا همین حییم برای قومش چنین معامله ای کرده. معامله خوبی برای طرفین بوده. یکی از هنرهای استراتژیست این هست که چنین معاملاتی را جوش بده. یعنی به کسانی که می توانند پول انقلاب را جور کنند وعده قابل اطمینان بده که بعد از پیروزی مطالباتش تامین می شه.
اشتراک و ارسال مطلب به:
چنان که می دانید در هشتم تیرماه سال جاری، مشاهده گر نانوگرو نتایج ۱۵ ساله خود در جست وجوی امواج گرانشی آماری را منتشر ساخت.
تفاوت امواج مشاهده شده توسط این مشاهده گر با امواجی که از سال ۲۰۱۵ توسط تداخل سنج لایگو دیده شده اند در طول موج و فرکانس آنهاست. امواجی که نانو گرو می بیند فرکانسی از مرتبه نانو هرتز دارند که بسی کمتر از فرکانس امواج مشاهده شده توسط لایگو و ویرگو (ده تا ده کیلو هرتز) هست.
به علاوه امواج گرانشی اخیر در جهاتی کاتوره ای هستند و مشخص نیست منبع آنها چه باشند ( فرضیه غالب آن هست که از ادغام سیاهچاله های
فوق سنگین نشأت می گیرند. اما توضیحات متعدد دیگری هم مطرح شده است.) بنابراین زمینه مناسبی برای کارپژوهشی فراهم می آورند.
در بیست روز گذشته همه روزه شاهد چندین مقاله در این زمینه در آرشیو های مقالات روزانه فیزیک بوده ایم که هر کدام توضیحی را مورد مداقه قرار می دهند.
در پژوهشکده ما گروه آقای دکتر عشوریون در این زمینه کارپژوهشی انجام داده اند. مقاله پیوست به قلم ایشان جهت انتشار در سایت پژوهشکده آماده شده است:
https://physics.ipm.ac.ir/A.Ashoorioon.pdf
اشتراک و ارسال مطلب به:
نوشته پایین به قلم سارا -یکی از خوانندگان وبلاگم- هست. بخش هایی از آن را قبول دارم بخش هایی را نه. در هر صورت قابل تامل هست. در اخر بخشی از نظر خودم را هم خواهم گفت. البته انتشار متن سارا به معنای تایید صد در صدی همه حرف های او نیست:
سارا: «فرهنگ نقش اساسی در توسعه هر کشور داره . دموکراسی به شکلی که در غرب هست به این زودی در ایران بوجود نمیاد . در هند هم انگلیسیها خیلی بهشون کمک کردن و یه سری نهادهای مدنی رو براشون بوجود آوردن . خود هندی ها هم فرهنگشون با مسلمونها متفاوته و کلا فرهنگ بازتر و پذیراتری دارن . پاکستان نتونست مثل هند موفق بشه و این نشون میده فرهنگ از ژن مهمتره . مذهب مردم بخش مهمی از فرهنگشون رو شکل میده . من پیشنهاد میکنم کتاب مسئله چین نوشته راسل رو بخونید . صد سال پیش وقتی مردم چین هنوز فقیر بودن و از گرسنگی میمردن راسل از روی فرهنگ چینی ها پیش بینی کرد که چین به کشوری قدرتمند تبدیل میشه . به نظرم خوبی این کتاب در این هست که عناصر فرهنگی که باعث توسعه میشن رو معرفی میکنه . راسل از روسیه و ژاپن هم در این کتاب گفته و برعکس خیلیها که اونموقع روسیه رو قوی و چین رو ضعیف میدونستن راسل نظرش کاملا برعکسه و همه رو از روی فرهنگ پیش بینی میکنه . ما چینی ها رو نمیشناسیم و درکمون از چینیها و زندگیشون اشتباهه . من از کسی که سالها آمریکا زندگی کرده و الان چند ساله چین زندگی میکنه هم پرسیدم و میگه چینیها زندگی شادتر و آرومتری از آمریکاییها دارن .
چند مورد در فرهنگ ما هست که مشکل جدی در توسعه هست . اولیش رو من اسمش رو گذاشتم فرهنگ چیزی شدن و به جایی رسیدن . میگن هر کسی باید در زندگیش سعی کنه یه چیزی بشه وگرنه اون فرد رو بی ارزش میبینن . طرف اگه حتی بره خارج از ایران زندگی کنه هم مردم دنبال اینن ببینندچیزی شده یا نه . این فرهنگ باعث میشه افراد بدون علاقه یا استعداد به زور بخوان خودشونو جایی وارد کنن که بگن ما هم چیزی شدیم . یا به هر روش دنبال پست و مقام و پول باشن . مثل اینکه یه مدت مد شده بود هرکسی میخواست بره یه دکترا بگیره . جالبه که در همون کتاب راسل نوشته چینی ها در زندگی فقط دنبال لذت بردن از زندگی هستن و پست و مقام براشون اهمیت نداره . حاضرن به راحتی از سمتشون کنار برن و تا قبل از این رئیس جمهورشون قبلیا خودشون بعد ۱۰ سال کنار رفتن . فرهنگ چینیها در زندگی دنبال خردمندی هست و علم و دانش رو برای افزایش خردمندی میخواد . در فرهنگ ایرانی ما هنوز دنبال اینیم بگیم ما باهوشیم یا ژنمون از عربا بهتره و ... . هنوز به خردمندی فکر هم نمیکنیم در حالیکه عربها واقعا خردمندتر از ایرانیها هستن
مورد دیگه ای که هست فرهنگ تحقیر در مردم ماست . ما هر کسی رو که ببینیم میخواهیم یه جوری تحقیرش کنیم . دیگه اگه یکی خیلی بالاتر از ما باشه خودمون رو در برابر اون فرد تحقیر میکنیم . مثلا عربها هیچوقت به کسی نمیگن نوکرتم چاکرتم غلامتم . عربها نه خودشون و نه دیگران رو تحفیر نمیکنن . این مسئله از مورد قبلی که چیزی شدن هست هم نشئت میگیره و اینکه هر آدمی به خودی خودش در نظر ما ارزش نداره . یعنی یاباید از خانواده خاصی باشه یا پولدار باشه یا یه چیزی باشه . جالبه که چینیها کاملا عکس این فرهنگ رو دارن . در چین هر فردی حتی اگه گدا باشه اعتبار داره . بقیه افراد حق ندارن کاری کنن که اعتبار اون فرد لطمه ببینه . مثلا در جمع ازش انتقاد نمیکنن یا مسخره ش نمیکنن یا حتی اگه اشتباه کرده باشه در جمع به روش نمیارن . اینو هم از کسانی که تازه در چین زندگی کردن شنیدم هم راسل در کتابش نوشته که هر فرد چینی منزلتی داره که در غرب فقط افراد خاص و پولدار از طبقات بالای جامعه دارن.
مورد بعدی پذیرا بودن هست . در فرهنگ ما یجور شک و بدبینی بیجا نسبت به غریبه ها و خارجی ها وجود داره . زمان شاه چون با آمریکاییها نزدیک بودیم نسبت به آمریکایی ها یه جور بدبینی و نفرت شکل گرفت . الان نسبت به روس ها و چینیها . با این فرهنگ نمیشه با دنیا تعامل درست داشت . چینیها بسیار صلح طلب هستن و الانم با همه دنیا روابط دارن . در همون کتاب راسل نوشته که امکان اینکه چینیها به دام بیگانه ستیزی بیفتن کمه و فقط کافیه دوستانه و مودبانه باهاشون رفتار کنی و خود چینیها هم بسیار مودب و دوستانه رفتار میکنن
خیلی مسائل دیگه هم هست . مثلا برابری زن ومرد در فرهنگ جامعه که باز در همون کتاب راسل گفته که چینیها فرقی بین زن و مرد نمیذارن و حتی صد سال پیش زنانی در دانشگاه پکن عضو هیئت علمی بودن که از نظر راسل خیلی هم قدرتمند بودن . اما بزرگترین ضعف فرهنگ ما این هست که مردم ما سایکوپات پسند هستن . به خاطر همون موارد قبلی که گفتم چون در زندگی تحقیر شدن از طرفی جامعه ما افراد برنده رو باارزش میدونه مردم ما دنبال سایکوپاتها میفتن . سایکوپاتها کاریزمای زیادی دارن . بسیار بااعتماد به نفسن و هدفشون برنده شدن به هر طریق و روشی هست . یه سری مسائل فرهنگی در نسلهای جدید عوض شده و بهتر شده . اما من خودم با نسل جدید در ارتباطم و میبینم این مسئله چیزی شدن در زندگی هنوز بینشون هست و هنوز دنبال سایکوپاتها میرن یا خودشون رفتارهای سایکوپاتی دارن . بارها در محل کار دیدم کسانی که یک کار ساده رو انجام میدن ولی با مسئولین پذیری بالا و به درستی و خوبی . اما به جای اینکه تشویق بشن تحقیر میشن و بهشون پخمه میگن اما یه سایکوپاتی که با هزار حیله و کلک و رابطه بازی خودشو به سمتهای بالا میرسونه در نظر مردم برنده و قهرمانه
جواب مینجیق: «این ایرادهایی که از جامعه و فرهنگ ایران گرفتید کاملا بجاست. همه شان را قبول دارم. در مورد اثر مخربش هم با شما همنظرم. البته خیلی مطمئن نیستم چینی ها این ایرادها را ندارند. تا جایی که من مشاهده کرده ام چینی ها هم به شکل خودشان از این قبیل ایرادها دارند.
حالا چینی ها از ما خیلی دورند و ما نمی شناسیمشان. اما برخی ایرادهایی که از ایرانی ها گرفتید می بینم حتی در همین ترکیه هم کمتر هست.
در فرودگاه بین المللی استانبول برخورد ایرانی ها و ترکیه ای ها دیدن داره. ترکیه ای حواسش به دو چیز هست: ۱) کارش را انجام بده. ۲) از حق و حقوقش محافظت کنه
اما ایرانی فکرش فقط پیش یک چیز هست: ترکیه ای ها را مسخره کنه و در ذهنش برای خودش ثابت کنه که از اونها بالاتره و اونها گیجند. یک قدم هم بالاتر می ذاره و ادعا می کنه که اونها هرچی دارند از صدقه سر ایرانی ها دارند(!!!!) (نفهمیدم از این حشمت توریست ها و رهگذران ایرانی در فرودگاه استانبول چرا مناطق محروم کشور خودمان اون قدر رونق نمی گیرند؟ ) فکرش درگیر این مسئله «حیاتی و اساسی» (!!!!) هست که از پروازش می مونه، مدارکش را گم می کنه و......
از فرهنگ عرب ها زیاد نمی دانم اما در مورد خردمندی به معنایی که در زیر می آورم با شما موافقم. عرب ها می دانند دنبال چی هستند و با درایت به دستش می آورند. پیشرفت امارات نشان دهنده این هست. واقعا برای به دست آوردن ان چه که در ۴۰ سال اخیر به دست آورده اند خردمندی نشان داده اند. ایده آل من امارات نیست. همین ایران الانمان- با این همه مشکلاتش- را به امارات ترجیح می دهم اما نمی توانم درایت اماراتی ها را در به دست آوردن آن چه که می خواستند با این هزینه کم تحسین نکنم! چهل سال هست که ایرانی ها -به خصوص چپگراهایشان- امارات را مسخره می کنند که ویترین شیشه ای است که خواهد شکست. در این مدت شوروی آهنین شکست اما این ویترین شیشه ای روز به روز رنگین تر شد!»
اشتراک و ارسال مطلب به: