شعر رنگین كمان و آموزش نام رنگ ها به تركی

+0 به یه ن

شعر و عكس های زیر را از این وبلاگ برمی دارم.


گؤی قورشاغی ساللانیب

اوجو یئره باغلانیب

گؤزل گؤیچك شالی وار

یئددی رنگه بویانیب

قیرمیز تورونجو ساری

یان یان خوش خوش دایانیب

یاشیل گؤی گؤمگؤی بنفش

اوزاقلارا اوزانیب

یئردن گؤیه یول سالیب

بویوك كؤرپو یارانیب               (شعر آیدین قوجا)


گؤی قورشاغی=رنگین كمان=rainbow

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مربای زنجبیل

+0 به یه ن

در خانواده ی ما تلخی زنجبیل هم می گیرند باهاش مربا می پزند.
من هم چند وقت پیش به سبك خودم درست كردم.
اول پوست نازك زنجبیل تازه را با چاقو پوست كندم.
بعد خودش را لایه لایه (لایه های نازك) بریدم.
بعدش چند بار در آب جوشاندم و آب را دور ریختم. (تلخی در آوردن یعنی همین. قبلا جایی نوشتم كه  خانم های تبریزی خوردنی های تلخ و تند را بر می دارند تلخی اش را در می آرن باهاش مربا می پزند. البته من  از آن به عنوان متافور و استعاره برای ایجاد صلح شیرین بعد از  تلخی جنگ و مرافعه یاد استفاده بودم).
بعدش كه سرد شد در یك طرف شیشه ای یك لایه عسل و بعد یك لایه زنجبیل ریختم.  دانه های هل را برای خوشبو كردن به آن اضافه كردم. چند روز ماند و عسل به خورد زنجبیل رفت. خیلی خوشمزه شد. یك كوچولویش برای دل درد خوبه.
طعم خاصی داره. فقط باید یك كوچولو ازش خورد.
اگر رژیم نباشید یك لایه كره روی  بیسكویت ساقه طلایی بمالید. بعدش هم یك تكه از این مربا روش بذارید و میل كنید خیلی خوشمزه می شه.
پوست های زنجبیل را دور نریختم. گذاشتم خشك شدو تكه هایش را هر از گاهی روی كته می ریختم. خیلی خوش عطر می شد.
زنجبیل و عسل هر دو از خوراكی هایی هستند كه در قرآن از آنها یاد شده:
"
(و یسقون فیها كاسا كان مزاجها زنجبیلا)
سوره انسان آیه 17

وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ﴿۶۸ سوره نحل﴾

ثُمَّ كُلِی مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِی سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ ﴿ سوره نحل آیه ۶۹﴾



عسل فواید غذایی زیادی دارد اما  جایی خواندم اگر آن را بجوشانیم ارزش غذایی خود را از دست می دهد. برای همین هم من نجوشاندم. اینجا در مورد ارزش غذایی عسل نوشته

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نلسون ماندلا نیسگیلی

+0 به یه ن



دونیــــادا ان بؤیوك آزادلیــق سئون
"ماندلا " دؤنیاسین دگیشدی حاییف
یازیق لار كؤمه-كی، انسانلیق سئون
"ماندلا " دؤنیاسین دگیشدی حاییف
 
غیـــرتی آتمائیب یئمیین عـــــاری
بیرآن باش ایمه-ین ظالیمه ساری
تخت دن سالان ظلم ائدن حؤكموداری
"ماندلا " دؤنیاسین دگیشدی حاییف
 
ایللر بؤیی دوستاق لاردا قؤیان جان
آزادلیــــــقی اؤنودمایان هئــــچ زامان
آغ-قره نی  بیرلشـــدیرن بیـــر انسان
"ماندلا " دؤنیاسین دگیشدی حاییف
 
خزان باغدان چیچه گیمی آپاردی
باهــاریمی  دیله گیـــمی آپاردی
فلك قیـــردی اؤرگیــــمی آپاردی
"ماندلا " دؤنیاسین دگیشدی حاییف
 
ای "نصیری"  قلـم گؤتور  نیسگیل یاز
یارا دردین آرتیــــــق ،دئرین ، نه دایــاز
بوندان بئله قیشین سؤنو گؤلمه ز یاز
"ماندلا " دؤنیاسین دگیشدی حاییف
 
تبریز / ولی نصیری
منبع

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شعر

+0 به یه ن

حدس بزنید این شعر از كیه؟

خاطرات كودكی یادش به خیر
آن همه آسودگی یادش به خیر
بی خبر بودیم از درد پدر
تا كه شد از رنج دوران، خم كمر
در میان سفره هامان نان و شیر
مادرم پیش از همه می گشت سیر
داشت لبخندی به لب در گفتگو
هیچ كس آگه نبود از درد او
دستمان پر پینه و بی مایه بود
سادگی افزون ترین سرمایه بود
قلب هامان از صفا خالی نبود
عشق هامان پوچ و پوشالی نبود
حیف، انسان ناگهان مغرور شد
 بنده ی جاه و مقام و زور شد
بی خبر ماندیم از هم بی خبر
ای دریغا ای دریغا، ای بشر



پاسخ: شاعر این شعر یكی از فرزندان بنیادكودك به نام آزاده زاهدی هست كه الان دانشجوی روانشناسی می باشد. این شاعر جوان به تازگی دیوان شعرش را با عنوان نقطه ای برای فكر كردن منتشر ساخته. انتشارات شاسوسای كاشان كتاب را چاپ كرده. برای اطلاعات بیشتر می توانید به این لینك مراجعه فرمایید.
بنیاد كودك در كاشان نیز شعبه دارد. اخیرا در مراغه هم شعبه ای باز كرده اند. هم اكنون هفت كودك مددجو از شعبه ی مراغه ی بنیادكودك منتظر كفیل هستند. لطفا از طریق اینترنت یا صحبت رو در رو شعبه مراغه بنیاد كودك را به آشنایانتان بشناسانید. اگر شعبه بیشتر شناخته شود (به خصوص در بین مراغه هایی كه خارج از مراغه زندگی می كنند) مددجویان سریع تر كفیل می یابند. به علاوه فعالیت های گوناگون شعبه بیشتر حمایت مردمی می یابد. شعبه های جدیدالتاسیس را باید از طریق "اطلاع رسانی خود جوش مردمی" در جامعه شناساند تا حامی بیابند. چندی قبل هم تاسیس شعبه ی رشت را اینجا منعكس كردم. گزارشی از فعالیت های شعبه ی رشت را می توانید اینجا ببینید. در هر كجای دنیا كه زندگی كنید بنیاد كودك امكان حمایت از مددجویان را از نقاط مختلف ایران فراهم می سازد. می توانید با مراجعه به سایت بنیاد كودك خود انتخاب نمایید.  از طریق تبلیغ و شناساندن بنیاد هم می توانید از این امور خیر حمایت كنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از مادران بپرسید امثال این مسایل!

+0 به یه ن


در مورد بیلبوردهای "فرزند بیشتر زندگی شادتر" كه در سطح شهر تهران نصب شده افراد زیادی نوشته اند و انتقاد كرده اند. من قصد نداشتم و ندارم كه چیزی در این مورد بگویم یا بنویسم. آنا نوشته ای كوتاه در این باره دارد  كه می توانید بخوانید. یكی از مزاحمین سمج و بیكار و بیعار اینترنتی(ترول) متاسفانه در  فضای مجازی پارسی  انگل وار بسیارند كامنتی طعنه آمیز  به این صورت گذاشته:
"وای چه بد.. نه تو رو خدا یه چیزی بگین... حیفه ندونیم نظر شما چیه در این مورد... .نه كه همیشه خیلی كارشناسی و متخصصانه صحبت می كنید... واقعا ختم سواد و علم و هنر هستین و این حرفا... بگید تو رو خدا نظرتون رو... حیفه "

صد البته حرف آن مزاحم اینترنتی  و امثال او پشیزی نمی ارزد اما بهانه ای شد كه در آستانه تدوین حقوق شهروندی كه اتفاقا به حقوق مادران هم عنایت ویژه دارد نكته ای را گوشزد كنم:

در مورد فرزند آوردن در مورد شادی و یا زحمت ناشی از رتق و فتق امور مربوط به خانواده ی پرجمعیت و نیز در مورد حضور یا عدم حضور مادر در تفریحات خانوادگی باید از مادر سئوال كرد.  اوست كه در این مسایل صاحبنظر و صاحب سلیقه می تواند باشد. كارشناس این موضوع هموست ولو این كه سواد و خواندن نوشتن هم نداشته باشند.  دیگه مادر فرهیخته ای چون آنا كه جای خود دارد! دولتمردان حق ندارند در این موضوعات كه مادران قرار است به پایش بنشینند بدون نظر  مادر ان برنامه ریزی كنند. من مادر نیستم اما باور دارم بخش بزرگی از مشكلات این مملكت از آنجا ناشی می شوند كه  دولتمردان نظر مادران را آنجا كه باید  نمی شنوند. به طور خاص  روز چهارم خرداد سال 1361 به سراغ نظرسنجی از مادران نرفتند!

سال 89 آنا در وبلاگش نوشت:"حرف های زیادی دارم برای نگفتن"
و من در جواب در وبلاگم نوشتم:

بهارم! دخترم! حرفی بزن! شوری برانگیز

به عنوان یك انسان، یك شهروند، یك زن، یك مادر، یك معلم، یك خانه دار، یك پزشك، یك پرستار و.... حرف دلتان را بزنید و بگویید آرزویتان چیست. بگویید چه آرزویی برای آینده ی فرزندانتان دارید. بگویید و بنویسید چه می خواهید وچه نمی خواهید! خیلی ها دارند منویات خود را به عنوان خواست شما قالب می كنند. اگر سكوت كنید مجبورتان می كنند كه خواسته ی قلبی خود را انكار كنید و بخواهید آن چه كه آنها برایتان خواسته اند.آن قدر بگویید و بنویسید كه نتوانند خواست های درونی تان را تحریف كنند.




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش سوم طرح همه با هم

+0 به یه ن

من این هفته شنبه و پنجشنبه یك مقدار بیشتر از حد رژیمم خوردم!  شنبه نتونستم ورزش هم بكنم. اما بقیه ی روزها مطابق برنامه بود.

دوستان! یاد اوری می كنم كه اگر مایلید  به "پاپی فمیلی" ساخته ی گروه آرزوبلاگ در مسابقه جهانی  با مراجعه به این سایت رای دهید. مگه ما نمی خواستیم كسانی را كه با نیروی ابتكار خود سعی در خوداشتغالی دارند حمایت كنیم؟! خوب! این فعالیت از همین جنس هست. این گوی و این میدان. با یكی دو كلیك و بی هیچ هزینه ای حمایت كنید. تازه "پاپی فمیلی" برای گسترش فرهنگ احترام به مادربزرگ ها و پدربزرگ ها طراحی شده است. یعنی یك ارزش اصیل را در سطح بین المللی و در این دنیای جدید تبلیغ می كند.
نظر آیدین آغداشلو در مورد نقاشی های سهراب سپهری خیلی به دلم نشسته: سهراب نقاش ایرانی است. هویت ایرانی در همه ی نقاشی های اوهست. اما نیازی نمی بیند جقه بته بكشد كه بخواهد داد بزند كه "اصیل ایرانی" است.
خوب! همین "پاپی فمیلی" هم همین كار را می كند. یك ارزش اصیل شرقی را به جهانیان عرضه می كند بی آن كه خیلی با تصریح بر فلان سمبل شورش را در بیاورد و شعار گونه وزننده شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استعفای نمایندگان مجلس

+0 به یه ن

در جراید خواندیم كه هفته پیش نمایندگان چهار استان مازندران, لرستان, خوزستان و كردستان در اعتراض به این كه در بودجه سال 93 استان آنها آن چنان كه آنها انتظار داشتند مورد توجه قرار نگرفته است زمزمه ی استعفا سردادند. من در مورد آن چهار استان آن قدر اطلاع ندارم كه در مورد این اقدام نمایندگانشان نظری داشته باشم اما راستش خیلی نگران بودم كه نكند نماینده های آذربایجان هم به این موج بپیوندند كه خوشبختانه چنین نشد. البته ترسی از استعفایشان نداشتم ولی از این نگران بودم كه ممكن است استمزاج آنها در حوزه انتخابیه شان نشان داده باشد كه با چنین استعفایی به محبوبیت آنها در حوزه انتخابیه در آستانه ی انتخابات مجلس بعدی افزوده می شود. نگران این بودم كه نكند بعد از چند دهه سعی و خطا هنوز بر پارادایم ویرانگر 20 سال پیش پای فشرده شود.

یاد خاطرات اوایل دهه هفتاد افتادم. روزی كه در جلسه ای با حضور مسئولان محلی و وزیر كشور با افتخار اعلام شد كه بناست "14 سد به یاد 14 معصوم" بر روی رودخانه های استان بسته شود. چه عوامانه خوشحالی كردیم! مجلس شبیه مجلس شیرین خوران عروسانی بود كه نجابت در سكوتشان تعریف شده و حق ندارند وقتی در مورد سرنوشتشان تصمیم گرفته می شود از نیاز ها و خواست ها ی خود بگویند. آری! توافق حاصل شده بود. عروس خانم (همان دریاچه اورمیه) باید با لباس سفید به حجله می رفت و با كفن سفید بیرون می آمد. البته عروس خانم ما   با لباس آبی به حجله رفت و فعلا با روپوش سفید در حال نزار افتاده.
ذهنیت آن موقع آن نبود كه باید كار كارشناسی شود . توسعه باید پایدار باشد. باید به مسایل محیط زیستی اهمیت داد. چنین چیزهایی در ذهن هیچ كدام از ما نبود. فقط پدرم زیر لب زمزمه كرد این "چشم و همچشمی با اصفهان در گرفتن بودجه بالاخره كار دستمان می دهد!" آن موقع حكمت سخن پدر را نفهمیدم اما امروز به خوبی در می یابم.
این روزها در تبریز ذهنیت مردم از پیشرفت تغییر كرده. دیگه پیشرفت را در كندن سهمی بیشتر از ثروت حاصل از فروش نفت نمی دانند. خوشبختانه از خمودی هم خبری نیست. آماده اند تا با ایده های و نو ابتكار های نو كار اقتصادی بیافرینند. فن آوری های نو و پیشرفت ارتباطات افق های وسیع تری را می گشایند. می توان "بازار هزار ساله تبریز" را در قرن بیست و یكم در فضای مجازی  به طور بین المللی و در سطح جهانی از نو آفرید و چه نیكوست وقتی می بینم جوانان شهرم  پای در چنین راهی گذاشته اند. اگر این حركات ادامه یابند به لحاظ اقتصادی روی پای خود می ایستیم و به آرزوی دیرینه ی خودكفایی كه از ارزش های اصیل  و مردمی انقلاب 57 بود دست می یابیم.
انتظاراتی كه اكنون از مسئولان باید داشت آن است كه موانع حقوقی و دیگر موانع راه این گونه پیشرفت را بردارند. سیستم بانكی را برای تسهیل این گونه فعالیت های اقتصادی- فرهنگی  اصلاح كنند.
فراموش نكنیم كه بنا به قانون اساسی نمایندگان مجلس در برابر آحاد ملت ایران مسئول هستند نه فقط در برابر مردم حوزه انتخابیه خود. ما نباید از آنها انتظارداشته باشیم كه هم و غمشان چانه زنی برای گرفتن بیشتر بودجه برای استان باشد. به خصوص كه خاطره تلخ بلایی كه سر عروس خانم آمد را داریم! اما می توانیم انتظار داشته باشیم در جهت تسهیل كار آفرینی با رفع موانع برای مردم كل كشور بكوشند. در این صورت "با شعورها"  از سراسر كشور از فن آوری نوین برای پیشرفت اقتصادی خودشان, خانواده شهر استان و كشور بهره خواهند برد. ("بیشعور ها" هم كه تكلیفشان معلوم است! كماكان از این فن آوری ها برای ایجاد مزاحمت  اینترنتی برای دیگران (از مینجیق گرفته تا فرناندا لیما و مسی) استفاده خواهند كرد و در سطح جهانی موجب آبروریزی مملكت خواهند شد.) خوشبختانه ما فرهنگی داریم كه "باشعوری" را تشویق و "بیشعوری" را تقبیح می كند. در نتیجه بیشترین سود را از این روند خواهیم برد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو تا خبر خوب

+0 به یه ن

دو تا خبر خوب می خواهم بدهم.

1) چند وقت پیش یك نفر در این وبلاگ از من سراغ آقای دكتر قاسم اكسیری فرد را می گرفت. شكر خدا حالش خوب است. اولین خبر خوب اینه كه یكی از ایده های ایشان برای setupآزمایشی  به كار گرفته شده. این برای یك پژوهشگر فیزیك خبر خیلی مهم و بزرگی هست.  از صمیم قلب به او تبریك می گویم. من از ایشان دعوت كردم كه در مورد این دستاورد سخنرانی كنند. اگر علاقه مند باشید می توانید در این سخنرانی شركت كنید.  برای اطلاع بیشتر در مورد سخنرانی می توانید به اینجا مراجعه نمایید.

 

2) چند روز پیش  در وبلاگ قیل و قال علم خبر انتشار كتاب "منشا كیهان" به ترجمه ی آقای حسن فتاحی را منتشر كردم. امروز خبردار شدم كه این كتاب جزو كتاب های پرفروش آذرماه در ایران هست. از این موفقیت خوشنودم.

همان مطلب را در این وبلاگ در آرزوبلاگ هم منتشر كرده بودم و توضیح مختصری هم در مورد مترجم كتاب نوشته بودم. البته بیوگرافی نبود اما اشاره به جنبه ای از فعالیت های ایشان  بود كه فكر می كنم یاران آرزوبلاگ به آن علاقه مند باشند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پرچم های سرزمین های دور دست

+0 به یه ن

اروپا در طول هزار سال پیش تاریخ پر فراز و نشیبی داشته. اما گسست تاریخی در آن به وجود نیامده. هر نسل وارث تجارب نسل قبل بوده اند و تجارب و دستاوردهای نسل قبل به طور مدون و مكتوب و مستند به نسل بعد انتقال یافته. در نتیجه تجارب نسل ها هم افزایی داشته اند.

 حكومت مركزی به این صورت كه ما در قرن 20 ام و اوایل قرن 21 می شناسیم در قرن های گذشته با وسایل ارتباطی آن زمان اصلا معنا نداشته. در برهه هایی از زمان فئودال هایی بودند كه بر سرزمین هایی فرمانروایی می كردند. شهرها برای خودشان خودگردان بودند. در برهه ای دوك نشین ها و.... بوده اند. رابطه شان با هم با آن چه ما با ذهنیت بعد از قرن 20 امی در می یابیم فرق داشت. همه شان خود را  اعضای سرزمین های مسیحیت می دانستند اما فرهنگ محلی خود را داشتند. به خصوص هركدام پرچم مخصوص خود را داشتند. یك چیزی هم بوده به اسم coat of armsكه تاجایی كه من دستگیرم شده مخصوص هر طایفه بود. بخواهم به زبان فرهنگ خودمان ترجمه كنم این طور می شه: عوض این كه بپرسند "كیم لر دن دی؟" می پرسیدند coat of armآن ها چی بوده. در زمان قرون وسطی كه خیلی مهم بوده. الان هم این سمبل ها را نگه داشته اند. بیشتر برای جذب توریست . اگر در زمان قرون وسطی جنبه ی هویتی داشته الان بیشتر جنبه ی تزئینی دارد. اگر بارسلون رفتید توصیه می كنم حتما به spanish town آن سری بزنید. در این مجموعه نمونه ی معماری مناطق مختلف اسپانیا ساخته شده. می ارزد گوشی راهنمای آن را هم كرایه كنید و به توضیحات گوش دهید. هر عمارتی coat of arms مخصوص به خود دارد كه بر سردرش كنده كاری شده. گوشی راهنما توضیحات جالبی در باره ی آن می دهد.

در قرن بیستم و قرن بیستم در عین حال كه هر كشور یك پرچم ملی دارد بسیاری از این مناطق پرچم های سنتی و منطقه ای خود را حفظ كرده اند. مثلا اینجا شما می توانید پرچم های مختلف ایالت های آلمان را ببینید. جالبه كه یكی از پرچم ها شبیه پرچم ایران است! .

 

حالا اروپا با تمدن كهنش كه جای خود را دارد! ایالت های مختلف كشور نسبتا نوپای آمریكا هم پرچم های خود را دارند. نخواسته اند و مجبور هم نشده اند كه هویت محلی خود را بزدایند. پرچم ها ی ایالت ها سمبل هویت های محلی است. برای توریست ها هم جذاب هست. در خنزرپنزر فروشی های جلوی مراكز توریستی ده ها خرت و پرت هست كه  نقش پرچم محلی ایالت بر آن خودنمایی می كند و گردشگران هم به خرید آنها علاقه ی بسیار نشان می دهند. پرچم كالیفرنیا یك خرس است!  پرچم ایالت واشنگتن عكس واشنگتن را دارد. پرچم ایالت می-سی-سی-پی برایم جالب بود. یك ور پرچم پرچم فرانسه هست و یك ورش پرچم كنفدراسیون. پرچم كنفدراسیون را در فیلم هایی مثل برباد رفته بارها دیده اید. پرچم ایالت های جنوبی بود كه در جنگ داخلی آمریكا می خواستند از ایالت متحده ی آمریكا مستقل شوند. همه می دانیم و در فیلم برباد رفته هم دیده ایم كه این جنگ داخلی در آمریكا تا چه اندازه قربانی گرفت و ویرانی به بار آورد. استفاده از این پرچم طبعا بحث ها یی به دنبال داشته و خواهد داشت اما در هر حال پرچم ها ی محلی به طور رسمی و قانونی پذیرفته شده اند و مورد استفاده قرار می گیرند وكسی و نهادی یا گروهی برای استفاده از آن توبیخ نمی شود. بحث ها و جدل ها  در مورد پرچم ها و سمبل ها در چارچوب قانون باقی می ماند. سلب آزادی گروه ها در استفاده از پرچم ها و سمبل ها به صورت فراقانونی توسط كسانی كه خیال می كنند بیشتر می فهمند یا وطن پرست اصیل تری هستند در جامعه ی آمریكا پذیرفته نیست.

دقت كنید: انتقادی كه به برافراشتن پرچم كنفدراسیون می شود این نیست كه ممكن است با برافراشتن این پرچم فیل مردم ایالتهای جنوبی یاد هندوستان كند!  حرفشان این نیست كه باید بزنیم توی سر ایالت های جنوبی تا یادشان برود روزگاری سوداهایی بر سر داشتند كه با منافع ملی ایالت های متحده در تضاد بودند. دنبال این نیستند كه چنان بزنند توی سرشان كه تاریخشان یادشان برود و غلط بكنند كه بخواهند هویتشان را خودشان تعریف كنند. كسی نمی خواهد تاریخشان و هویت شان را ازآنها بگیرد و یك ورژن جدید و برساخته از تاریخ و هویت به آنها قالب كند كه با منافع ایالات متحده ی آمریكا به تشخیص ایالت های پیروز سازگارتر باشد. نه! اندكی پس از پایان جنگ مارگارت میچل رومانس بربادرفته را در مورد شكوه آن دوران می نویسد و  نه تنها تنبیه نمی شود بلكه بزرگترین جایزه ی ادبی آمریكا دریافت می كند بعدش هم از رویش هالیوود فیلم پرخرچ بربادرفته را می سازد كه (با احتساب تورم) هنوز كه هنوز است پردرآمدترین فیلم تاریخ سینما مانده است. بعدش هم فیلم نه تنها توقیف نمی شود بلكه ده جایزه ی اسكار می برد! خیلی حرفه ها! می گویند تاریخ را فاتحین می نویسند. اما در این مورد شخصی  -آن هم زنی- از طرف مغلوب دعوا تاثیرگذارترین اثر تاریخی را نوشته. برگردیم سراغ بحث پرچم. اگر انتقادی به برافراشتن پرچم می گیرند به خاطر این است كه آن فرهنگ طرفدار برده داری بود و سیاهان آمریكا نمی خواهند یادآوری شود. بحث جدل بین حق دو گروه از شهروندان آمریكایی است. حق سیاهان آمریكاو حق آزادی بیان سفیدان ابالات جنوبی. این كه كدام محق تر است محل جدل است نه  منفعت ملی  كه مردم مغلوب نمی فهمند و  قوم فاتح  باید به ضرب دگنگ حالیشان كنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پلاك مخصوص خودروی معلولان و حقوق ترافیكی معلولان

+0 به یه ن

به نظر من این كه در ایران برخی از مردم جای پارك معلولین را رعایت نمی كنند،  بیشتر از روی جهالت هست. عزیزی می گفت وقتی تذكر می دهی می گویند امان از دست جانبازها. من البته نظرم قبلا در این باره گفته ام. تك تك ما مدیون جانبازان قهرمان كشورمان هستیم.
اما اون یارو كه درجای معلولین پارك می كند و بعدش هم می گوید امان از..... به زعم خودش دارد جلوی زیادی خواهی و رانت خواری را می گیرد. به زعم خودش می گوید :"درسته زورم به گرفتن حقم در كنكور و كسانی كه سهمیه جانبازان را اعمال می كنند نمی رسه اما اینجا كه زورم می رسه. چرا باید بذارم اون جانباز برای خودش جای پارك مخصوص رزرو كنه؟! این حق منه اینجا پارك كنم. خیابان مال همه است ارث بابای جانبازها كه نیست."
با یك همچین تصوراتی داره جای پارك را اشغال می كنه به زعم خودش هم داره قهرمان بازی می كنه كه جلوی رانت خواری ایستاده. خوب! این آدم ها را باید توجیه كرد. باید گفت حقوق معلولین در جامعه چی هست. باید برای عموم این مسایل تشریح كرد. وقتی تشریح شد عده ی قابل توجهی همكاری می كنند. الان واقعا نمی دونند كه باید به این قبیل جقوق معلولین احترام بذارند.

درمورد پلاك مخصوص ماشین معلولان می توانید اینجا را مطالعه كنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل