ازدواج

+0 به یه ن

از من در مورد ازدواج و خارج رفتن  سئوال شد. نظر مرا فكر می كنم می دانید. به نظر من ازدواج خوب هست. البته ازدواج با شخص مناسب. نظر من این هست كه تا شخصی مناسبی را پیدا كردید و او هم به شما علاقه مند بود بهتره  زودتر ازدواج كنید. فرصت با هم بودن را از دست ندهید. اگر واقعا او كسی است  كه با او احساس خوشبختی می كنید و خواهید كرد می ارزد كه از برخی خواسته ها صرفنظر كنید تا با او باشید.
البته  این علاقه نباید یك هوس باشد. خودتان زن زندگی (مرد زندگی) باشید و به دنبال مرد زندگی (زن زندگی) بگردید. اتفاقا بین جوان های در سن ازدواج در همین دور و بر ما در ایران هم مرد زندگی زیاد هست و هم زن زندگی.  كسی كه دنبالش باشه پیدا می كنه.  البته نه زن زندگی و نه مرد زندگی خیلی توی چشم نیستند!  معمولا از آن popular girl یا popular boyكلاس یا مجالس یا فیس-بوك(!!) زن زندگی یا مرد زندگی از آب در نمی آید.  اما اگر دنبالش باشید تو  اون گوشه موشه ها  جوانی ساكت  و سر به زیر و مودب و سخت كوش را هم می بینید كه می تونید با هم یك زندگی سرشار از خوشبختی بسازید. چه بسا این جوان ساكت و سر به زیر هم به شما علاقه داره ولی جرئت نكرده پا پیش بذاره.
حالا چند مورد می گم كه می شه تشخیص داد یارو كسی هست كه به درد زندگی شما بخوره.
1) مهمتر از همه این كه باید به دل شما بشینه. شاید خیلی خوب باشه ولی به دل شما نشینه. اون موقع با هم خوشبخت نخواهید شد. البته در نگاه اول ممكنه به دل شما ننشینه ولی بعدها كه آشنایی تان بیشتر شد نظرتان تغییر پیدا كنه. (یابرعكس). پس با یك نگاه كسی را بی دلیل رد نكنید. حالا بذارید یك كمی زمان بگذره شاید نظرتان تغییر كرد.
2) خیلی به خواستگاران سنتی افاده ندهید. كسی كه خواستگار سنتی می رود لزوما هم در زندگی خیلی سنتی عمل نخواهد كرد. شاید در محیط دانشگاه یا محیط كار كس مناسب را نیافتید اما خواستگار سنتی شما شخصی مناسب برای شمااز آب در آمد. این را هم به عنوان یك گزینه مد نظر داشته باشید.
3) از كسی كه ثروتش یا ثروت خانواده اش را به رخ شما می كشد حذر كند.  اما كسی كه می خواهد نشان دهد بچه ننه نیست و حاضر هست برای زندگی اش با شما زحمت بكشد و اهل زحمت كشیدن هست شایسته احترام هست. این شخص یكی از اصلی ترین ویژگی های شریك زندگی مناسب را دارد.
4) از مردانی كه به شخصیت شما احترام نمی گذارند حذر كنید. هیچ توجیهی برای بی احترامی وجود ندارد. در برخی جمع "عزب" این طرز فكر غلط ترویج داده می شود كه زنها  به سوی مردانی كه توی ذوقشان می زنند و به آنها كم محلی و بی احترامی می كنند جذب می شوند. این جماعت "عزب" گمان می كنند در شناخت خانم ها نهایت ظرافت روانشناسانه را به كار برده اند. مرتب تكنیك هایشان را به هم آموزش می دهند و به هم آفرین می گویند. اما به عنوان یك پدیده شناس می گویم تئوری ای كه  از آزمایش سرفراز بیرون نیاید باید ریخت دور. تئوری این ها اگر درست بود كه اینها "عزب" باقی نمی ماندند. به هر حال این افراد را باید به حال خودشان گذاشت. شما یك وقت قربانی شان نشوید.
همسر و نامزد شما بنا به اخلاق وظیفه دارد كه به شخصیت انسانی شما احترام بگذارد. این نكته ای نیست كه بشود از روی آن گذشت. دلسپردگی به معنای سرسپردگی نیست. این نكته از ابتدا باید روشن باشد. تمام!
5) در مورد ازدواج  در ایران و یا در خارج هم سئوال شده بود. هركدام معایب و مزایایی دارند. اگر در كشورهای غربی ازدواج كنید یك سری حقوقی برای شما به رسمیت شناخته خواهد شد كه اینجا اصلا نمی شه خوابش را هم دید. اما ازدواج با یك مرد ایرانی نیمه-سنتی امروزی با طرز فكر ایرانی بزرگ شده در داخل كشور هم مزایایی دارد كه  معمولا از آن حرفی به میان نمی آید. بنا به سنت و عرف مردهای ایرانی خیلی "ناز" خانمی راكه دوست دارند می كشند.  اگر با مردی از خطه خودتان عروسی كنید بهتر "قلقش " را می دانید و او هم بیشتر متمایل خواهد بود كه نازتان را بكشد. این كم چیزی نیست! (البته ناز هم حدی دارد. حدناز كردن جایی هست كه طرف هم از كشیدن آن لذت ببردو حال كند. اگر از این حد گذشت زندگی را در هم می ریزد.)
مردان غربی به این شیوه كه ما می شناسیم اهل ناز كشیدن نیستند. شاید هم باشند ولی قلق خودشان را دارند كه ما زیاد نمی دانیم. این قلق یاد گرفتن خیلی به تربیت نانوشته فرد از كودكی بستگی دارد. از این جهت اگر با یكی كه پیش زمینه خانوادگی اش به شما نزدیك تر هست ازدواج كنید خیلی نمك و شكر در زندگی تان بیشتر خواهد بود.  راستش را بخواهید من ازدواج با مردهای ایرانی  راكه در خارج بزرگ شده اند و به  "خانواده دوست" بودن  و "تعصب  به فرهنگ اصیل ایرانی "خیلی شهره هستند توصیه نمی كنم. مشاهده من آن هست كه "خانواده دوست" بودن آنها در عمل  به معنای mommy's boy بودن از آب در می آید كه چندان برای نامزد جوانش چیز  دلپذیری نخواهد بود!!  "تعصب به فرهنگ اصیل ایرانی"  هم معمولا چیزی جز علاقه به مردسالاری از آب در نمی آید. "مردسالاری" نه از نوع "مردسالاری داخل " ایران كه در كنار برخی هارت و پورت ها و محدودیت ها هزار و یك ناز كشیدن و ظرافت هم دارد . مردسالاری مورد نظر  پسرهای خارج بزرگ شده كه به فرمان "مامی و ددی" زن ایرانی می گیرند مردسالاری است  خشك بدون هیچ ظرافتی. مشاهده من این هست كه این پسرهایی در خارج بزرگ می شوند اون "هارت و پورت مردسالارانه را می بینند و خوششان می آید و تقلید می كنند اما روی دیگر سكه كه همان ناز كشیدن و مسئولیت احساس كردن در قبال همسر و فرزند  و .... را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند. اندكی بعد از نامزدی  صدای شكایتشان بلند می شود كه دخترهای ایرانی چه قدر پرتوقع هستند! اتفاقا مردخارجی كه با دختر ایرانی ازدواج می كند انعطاف بیشتری نشان می دهد تا این پسرهای ایرانی made in Kharej!!! این مشاهده ی من هست.  شاید اشتباه كنم.  اما تا دیده ام این شاهزاده های سوار بر اسب سپید كه به توصیه مادرشان می آیند كه دختر ایرانی
به همسری انتخاب كنند با تصویری از زن ایرانی و فرهنگ ایرانی می آیند كه حقیقت ندارد. با تصوری غلط پا پیش می گذارند و هم خود سرخورده می شوند و هم همسر آینده شان را سرخورده می كنند. البته ایراد به نظر من به این پسرها نیست. ایراد به خانواده هایشان هست كه برای حفظ یك رویا یا یك سراب فكری تصویری غیر واقعی در ذهن او ساخته اند و پرداخته اند. برای این كه او را راضی كنند به شیوه ای كه آنها می پسندند ازدواج كنند تصویری نادرست از زندگی ایرانی و زن ایرانی برایش ساخته اند. تصویری كه به مذاقش خوش بیاید. از مسئولیت ها و ناز كشیدن هایش نگفته اند مبادا كه او را پس بزند. مرد جوان وقتی با واقعیت رو به رو می شود قاطی می كند! به علاوه مادرانی كه در خارج نگران از دست دادن گل پسرشان در فرهنگ بیگانه هستند او را بچه ننه و mommy's boyبار می آورند. چنین مردی هم  همسر ایده آل هیچ دختری در هیچ كجای دنیا نمی تواند باشد.


6) اگر پسری برای جلب توجه شما دوست هایتان را تحقیر كند تا به زعم خود حس "حسادت زنانه " شما را تحریك نماید و به این وسیله قاپتان را بدزد قابل اعتماد نیست. دختری هم كه این گونه جذب می شود قابل اعتماد نخواهد بود. فردا همین ضعف اخلاقی می شود بلای جانتان.
7) نامزد شما باید مرهم روحتان باشد نه سوهان روحتان. اگر سوهان روحتان هست زودتر عذرش را بخواهید برود و خود را خلاص كنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فایل های سخنرانی امروز

+0 به یه ن

امروز من یك سخنرانی در مورد نوترینو ها برای كسانی كه رشته شان فیزیك نبود ارائه كردم. فایل صوتی و اسلایدهایم را می توانید در زیر بیابید.

اسلاید های سخنرانی امروز

فایل صوتی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روز صائب

+0 به یه ن

متن زیر از تابناك نقل شده است:

دهم تیرماه از سوی شورای فرهنگ عمومی به نام روز صائب تبریزی نام‌گذاری شده است، اما گویا مسئولان فرهنگی این روز را از یاد برده‏‎اند.
كد خبر: ۴۱۲۴۷۲
تاریخ انتشار: ۱۰ تیر ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۸ - 01 July 2014
دهم تیرماه از سوی شورای فرهنگ عمومی به نام روز صائب
تبریزی نام‌گذاری شده است، اما گویا مسئولان فرهنگی این روز را از یاد برده‏‎اند.

به گزارش ایسنا، سال گذشته در كنگره بزرگداشت صائب تبریزی كه در خردادماه برگزار شد، سیدمحمدحسینی - وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی - از موافقت شورای عالی انقلاب فرهنگی با نام‎گذاری دهم تیر به نام روز صائب تبریزی خبر داد و امسال نخستین سالی است كه صائب تبریزی صاحب روزی در تقویم است؛ البته هنوز نام صائب بر برگ‏‌های تقویم نقش نبسته است.

از سویی، به نظر می‎رسد مسئولان وزارت ارشاد در دولت جدید در خاطرشان نمانده كه امروز به نام صائب تبریزی نام‌گذاری شده تا شاید با برگزاری مراسمی به این شاعر نگاهی ویژه داشته باشند. البته درباره برخی شاعران دیگر هم در روزهایی كه به نام آن‌هاست، شاهد رویداد ویژه‎ای نیستیم، اما به هر حال با برگزاری مراسمی هرچند كوچك برای این شاعران و یا گلباران مزارشان تلاشی برای یادآوری آن‏‌ها به شعردوستان می‌شود. اما گویا روز صائب فراموش شده است.

به گزارش ایسنا، «میرزا محمدعلی صائب تبریزی» در حدود سال 1000 هجری قمری در تبریز زاده شد. پدر او تاجر بود و خانواده‌اش جزو هزار خانواری بود كه به‌دستور شاه‌عباس اول از تبریز كوچ كرد و در محله‌ عباس‌آباد اصفهان ساكن شد. او در این شهر به آموختن علوم زمانه پرداخت. در سال 1034 هجری قمری به هندوستان رفت و در سال 1042 هجری قمری به ایران بازگشت و در اصفهان ماندگار شد و شاه‌عباس دوم به او مقام «ملك‌الشعرایی» داد.

او حدود 80 سال زندگی كرد و حدود سال 1081 هجری قمری در اصفهان دیده از جهان فرو بست. آثارش به‌جز سه – چهارهزار بیت قصیده و یك مثنوی كوتاه و ناقص به نام «قندهارنامه» و سه قطعه، همه غزل هستند. او 17 غزل به تركی سرود و سبكی را به كمال رساند كه چند سده پس از آن، «سبك هندی» نامیده شد. صائب را «چامه‌سرای» تك‌بیت‌ها نیز گفته‌اند.

در محله‌ «لنبان» در اصفهان، بیش از 340 سال پیش،‌ در باغچه‌ای بزرگ و در خیابانی كه امروزه به نام «صائب» آشناست، صائب تبریزی به خاك سپرده شده است؛ اما این آرامگاه چندان وضعیت مناسبی ندارد و رو به تخریب است.

سنگ مزار صائب یك قطعه سنگ مرمر یكپارچه‌ی یزدی است كه سنگ مزار قدیمی را در میانش جاسازی كرده‌اند.

سنگ اصلی مزار به دو نیم شده است و كتیبه‌ای دارای یك مطلع و یك غزل به خط یك خوشنویس دوره‌ صفوی دارد. شاید سرنوشت صائب تبریزی نیز همین بیتی است كه روی سنگ مزارش نوشته شده است: «محو كی از صفحه دل‌ها شود آثار من / من همان ذوقم كه می‌یابند از گفتار من.»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم تعامل نزدیك تر با محیط آكادمیك

+0 به یه ن

در نوشته ی قبلی بخشی از مصاحبه با "شریعتی شناسان" را در مورد جریانی كه دنباله رو شریعتی بود آوردم. در آنجا اشاره شده بود كه حرف های شریعتی در بین اهل فن مورد نقد و بررسی جدی و نقد تخصصی قرار نگرفت. جوان ها افتادند دنبال نظرات شریعتی بی آن كه نظرات به اندازه كافی چكش كاری شده باشند. نتیجه آن شد كه بعد از چند دهه گفتند "چی فكر می كردیم چی شد!!" البته یك عده هستند كه هنوز می خواهند توجیه كنند. اما ارزیابی ای كه جامعه از جریان دارد كمابیش همین هست:"چی فكر می كردیم چی شد!!" اگر نظریات شریعتی به موقعش به لحاظ علمی چكش كاری می شد به اینجا نمی رسید.
چیزی كه می خواهم بگویم این هست كه متاسفانه این نوع روشنفكری بدون نقد علمی گریبانگیر جریان روشنفكری هویت طلب هم هست. حدود ده سال قبل كه این جریان-دست كم با این نگرشو این رویكرد- هنوز خیلی جوان بود دچار خطایی شد وبه شخصی غیر آكادمیك و غیر علمی به اسم پورپیرار لقب "استاد" داد. من قبلا هم درمورد این خطا نوشته ام: 1) هویت تاریخی ایجابی نه سلبی ؛ 2) از زبان داریوش. 
ببینید! ما در آذربایجان كه  استاد كم نداریم. روی هر شاخه علمی كه دست بذارید می بینید چیزی حدود یك چهارم تا نیمی از استادان آن در ایران از همین خطه آذربایجان هستند. در رشته ی تاریخ هم  همین  تبریز استادان درست و حسابی دارد كه اتفاقا با متدلوژی علمی آمده اند و در مورد تاریخ منطقه پژوهش كرده اند و كتاب نوشته اند. در مورد خود تبریز و محلات گوناگون آن در دوره های تاریخی مختلف, در مورد قاراداغ در دوره های مختلف و....
جریان هویت طلبی آذربایجان چه قدر با این آثار آكادمیك آشناست؟! چه قدر این كتاب ها خریداری و خوانده می شوند؟! در چند وبلاگ این كتاب ها معرفی می گردند!؟ چند باشگاه كتاب با حضور نویسندگان برای نقد و بررسی تشكیل می شوند. اصلا اسم این نویسندگان چه قدر در بین جمع آشناست؟! 
نكته ای را كه قبلا گفتم دوباره تكرار می كنم:
چیزی كه می خواهم بگویم این است كه تاریخ یا زبانشناسی علم های تخصصی جدی  ای هستند. متدلوژی خود را دارند. مبنای قضاوت ما در مورد نظریه پردازان در این شاخه ها نیز باید براساس همین متدلوژی علمی باشد و بس. نباید براساس  حب و بغض به یكی لقب "استاد" بدهیم یا از او پس بگیریم. ایدئولوژی-از هر جنس- نباید سكاندار دانش یا علم یا بیلیم یا ساینس  باشد. دانش وبیلیم متدلوژی خود را دارد. با این متدلوژی دنبال پاسخ پرسش ها می گردد. نه آن كه پاسخ  از پیش -براساس یك ایدئولوژی- تعیین شود و بعد وظیفه ی دانش صحه گذاشتن بر آن باشد. نه خیر! چنین نیست. متدلوژی دانش وامدار هیچ ایدئولوژی نیست و راه خودش را می رود.


ببینید! این جریان هویتی در آذربایجان ریشه دار هست.  هوی و هوس گذرا نیست. البته ادبیات و طرز فكر "روشنفكرانی" كه اغلب خارج از ایران نشسته اند و در جملاتشان واژگانی نظیر "گروه های ائتنیكی", "آسیمیلاسیون" و... فراوان به گوش می رسد برای اكثریت قاطع مردمی كه در ایران زندگی می كنند (چه در خود آذربایجان و چه در تهران و كرج و اسلامشهر و ....) نامانوس هست. فكر نكنم هم خیلی با این حرف ها ارتباط برقرار كنند. چه برسد به آن كه بخواهند از آن خط بگیرند. چیزی كه من می شنوم و در ادبیات مردم آذربایجان زیاد به گوش می خورد و با آن ارتباط برقرار می كنند چیزهای از این دست هست: " باید اول زبان و ادبیات خودمان را درست یاد یگیریم." "دریاچه اورمیه عروس ماست و باید حفظ شود" "اگر ما به یاد یتیم های شهرمان نباشیم پس كی قرار باشه؟! " "چه قدر موسیقی ما زیباست!" " هرجور شده این كارخانه را باید سرپا نگاه داشت. اگر خط تولیدش كوچك تر بشه یعنی تعدیل بیشتر نیرو. یعنی بیكاری بیشتر. یعنی بدبختی بیشتر. یعنی مهاجرت بیشتر از این شهر."
اینها نمونه ی دغدغه هایی هست كه وجود دارند. به نظر من  وقتی می توانیم امید به میوه ی شیرین دادن از  جریان روشنفكری هویت طلبی  داشته باشیم كه اولا  خود را با دغدغه های مردم همگام كند و ثانیا به روش های آكادمیك راه حل هایی برای این دغدغه ها را بیابد و به جامعه بازخورد دهد. با شیوه ها و روش مندی آكادمیك. والا این جریان هم به نتیجه مایوس كننده "چی فكر می كردیم چی شد؟" می انجامد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما و میراث دكتر علی شریعتی

+0 به یه ن

در این سایت می توانید مصاحبه مفصلی درمورد دكتر علی شریعتی بیابید. خواندنی و جالب هست. یك پاراگراف آن را در زیر نقل می كنم چون می توان از آن درس ها آموخت:

اینكه شریعتی راه و سازوكار را نشان نمی دهد، یك آسیب فكری و اجتماعی در حوزه روشنفكری تلقی می شود؟

دكتر تقی آزادارمكی :درست است. یك آسیب است. اساسا جریان روشنفكری یك جریان رهبری است نه سازمان روشنفكری .برخلاف روحانیت كه یك نظام و سازمان است جریان روشنفكری اینگونه نیست. به همین علت، این جریان ناچار است مانند دكتر شریعتی عمل كند. اگر اندیشه شریعتی یك سازمان روشنفكری ایجاد می كرد، حتما لایه هایی از آن به استخراج الگو و مدل از اندیشه وی برمی آمدند. در ایران هركسی كه چند كتاب بخواند، خود را روشنفكر اصلی می داند و فكر می كند كه حرف های مهم و اصلی را می زند. روشنفكری ما نظام ندارد.

البته این مسئله به سرشت خود روشنفكری هم باز می گردد. به این معنا كه روشنفكری بر پایه عقل خودبنیاد و نقاد بنا شده است و به یك معنا بیشتر فرد محور است، اما...

دكتر منصور هاشمی :ببخشید! من چیزی به ذهنم رسید. درست است كه روشنفكری یك نظام جدی سلسله مراتبی ندارد اما در غرب نظام دانشگاهی ای وجود دارد كه گریبان روشنفكر را می گیرد. مثلا اگر سار تر چیزی در حوزه اقتصاد یا جامعه شناسی می گوید افرادی چون «ریمون آرون» و... به شدت او را نقد می كنند. اما در ایران متاسفانه این سازوكار وجود ندارد. بسیاری از روشنفكران قبل از انقلاب می گفتند كه ما شریعتی را آنقدر جدی نمی دانستیم كه بخواهیم آثار او را بخوانیم و راجع به او فكر كنیم! جدای از روشنفكران، ما نظام آكادمیك كارآمدی هم نداشتیم كه دانشجویان درك درستی از تخصص داشته باشند و بدانند كه این حرف ها (ی شریعتی) از نوع روشنفكری است ولی یك دانشگاهی الزاما زیربار آنها نمی رود.

دكتر تقی آزاد ارمكی :درست است، هم نظام آكادمیك كارآمدی نداشتیم و هم این نظام به جریانات روشنفكری بی اعتنا بود. از سوی دیگر هم جریان روشنفكری ما ضد آكادمیك بود. آل احمد می گوید كه من وقتی روشنفكر شدم كه دكتری را رها كردم. این یك دهن كجی به دانشگاه است. شریعتی هم همین طور، او وارد حسینیه ارشاد می شود و سخنانش را در آنجا می گوید، نه در دانشگاه؛ هم دانشگاه به حرف های شریعتی بی اعتناست و هم خود شریعتی به دانشگاه. من هم اكنون دارم درباره جامعه شناسی روشنفكری كتابی می نویسم. در غرب پیوندی بین جامعه شناسی و روشنفكری یا جامعه شناسی و فلسفه داریم. درحالی كه در اینجا (ایران) این حوزه ها از هم جدا هستند. از سوی دیگر، در برخی مواقع روشنفكرها نقش جامعه شناس را بازی می كنند. اگر شریعتی را جامعه شناس بدانیم، پس روشنفكر نیست و اگر روشنفكرش بدانیم جامعه شناس نیست. به نظرم باید بگذاریم كه شریعتی روشنفكر بماند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل
آردینی اوخو

جیره بندی آب؟! وای! خدا نكنه!

+0 به یه ن

حرفش هست كه باز آب لوله كشی تهران را جیره بندی كنند. خدا نكنه این كار را بكنند. علاوه بر این كه زندگی را سخت می كنه عملا تجربه های سال های پیش نشان داد كه  مصرف آب  را بالاتر می بره.
یكی به این علت كه مردم بیش از  نیاز در دبه ها و ... آب ذخیره می كنند. بعد هم كه آب اضافی را دور می ریزند.
دوم این كه وقتی آب قطع و وصل می شه احتمال تركیدگی لوله می ره بالا. گاهی هم لوله ی یك محله می تركه و ده ها برابر مصرف محله آب هدر می ره. آب هدر رفته و می ره توی پی ساختمان ها و یا زیر زمین های مردم و خرابی به بار می آره.
لوله را كه باز می كنی آب قهوه ای می آید. چند دقیقه باید صبر كنید آب قهوه ای بره. بعد باید دستشویی یا سینك یا وان را بشویی. برخی دستگاه ها هم كه با آب كار می كنند حساس هستند. مثل دستگاه های دندانپزشكی. آب كه بعد از مدتی وصل می شه رسوب ها و غیره وارد دستگاه ها می شوند ومنفذ ها می شوند. باید بازشان كرد و با آب پرفشار تمیزشان كرد تا منفذ ها دوباره باز شوند. خلاصه این مصیبت (قطعی آب) چندین برابر مصرف آب را افزایش می ده.



 چه كاریه آخه! آب همیشه در لوله باشه ما خودمون صرفه جویی می كنیم. من كه هیچ وقت آب هدر نمی دهم چرا باید تنبیه بشم!؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقل قول هایی در مورد تركان از مشاهیر دنیا

+0 به یه ن

چندی است وبلاگ ها و صفحات اینترنتی نقل قول هایی تحسین آمیز از مشاهیر دنیا در مورد زبان تركی و ترك ها را منتشر می كنند. متن یكی است اما در سایت های گوناگون منتشر شده است. به طور مثال به این وبلاگ مراجعه كنید. نمی دانم این مطلب نخستین بار از سوی چه كسی جمع آوری و نگاشته شده است. به هر حال كسی كه زحمت كشیده و از میان متون این مطالب را جمع آوری كرده مستحق گرفتن creditهست
من هم از این تعریف هایی كه شده بدم نمی آید. اما چند نكته هم  هست كه به نظر من در باز انتشار این گونه مطالب باید مد نظر قرار گیرد:
1) بدون دادن كردیت به شخصی كه این گونه مطالب را برای اولین بار جمع آوری كرده نباید آن را دوباره منتشر كنیم. این یك نكته ی اخلاقی است. ببینید! رعایت این گونه نكات اخلاقی از جانب كسانی كه دغدغه هویت طلبی دارند افتخارآمیز تر هست تا فلان جمله تحسین آمیز از بهمان سیاستمدار اروپایی قرن 18! منظورم این هست كه آدم های زنده ی الان ببینند ما داریم یك اصل اخلاقی مهم عصر مدرن نظیر به رسمیت شناختن حق مولف را رعایت می كنیم بیشتر برایمان احترام قایل می شوند تا اگر بدانند بهمان زن اروپایی كه در قرن 18 رفته دربار عثمانی از زیبایی زن ترك تعریفی كرده.
2) هر كلامی در یك پیش زمینه ای گفته می شود. بدون در نظر گرفتن این پیش زمینه نقل قول در اكثر موارد معنی و مفهوم اصلی را منتقل نمی كند. به قول خارجی ها,  نقل قول  out of contextاعتبار زیادی ندارد. این نوع نقل قول معمولا مورد سو استفاده قرار می گیرد. حالا در مورد  این نقل قول ها نیت كسی كه مطلب را تهیه كرده یا كسانی كه آن را بازانتشار دادند -ان شاالله- خیر بوده. اما در اغلب مواردی كه نقل قول بدون تبیین پیش زمینه گفته می شود نیت آشكارا بدخواهی است و بس! اتفاقا مورد آن را در زیر خواهیم دید.
3) با خواندن این گونه مطالب ممكن هست این تصور نادرست در شخص پدید آید كه اروپایی ها مرتب از ترك ها تعریف و تمجید می كرده اند. این تصور نادرست هست. امپراطوری عثمانی قرن ها به اروپا حمله كرده. طبیعی است كه دشمن از دشمنش كمتر تعریف می كند. ترك ستیزی در اروپا ریشه دار هست. گاهی ترك ستیزی جنبه رمانتیك گرفته و حاصلش شده شاهكاری مثل مارش تركی موتزارت. اگر فیلم آمادئوس را ندیدید حتما توصیه می كنم ببینید. اگر هم دیدید باز هم ببینید. اونجاییش كه  سالیاری در مورد حرمسرا به خواننده اپرا توضیح می ده خیلی جالبه!! حالا تصویری كه این موسیقدانان بزرگ از ترك ها ارائه می دادند در كنار تصویر از خشونت و بربریت رمانتیك هم بود. اما افرادی كه خود روحیه خشنی دارند تصویر بسیار تحقیر آمیز ارائه داده اند.  خلاصه اگر كسی بگردد كلی نقل قول های منفی در مورد تركها از مشاهیر اروپا می یابد. طبیعی هست كه این گونه باشد! با هم داشتند می جنگیدند. وسط جنگ هم كه حلوا پخش نمی كنند. از تركیه ای ها بپرسید می گویند (و گویا راست هم می گویند) كاخ ورسای نه حمام داشت و نه توالت. اروپایی ها از ما یاد گرفتند. این هم گویا یك واقعیت تاریخی هست كه مدت كوتاهی بعد از هر جنگ با عثمانی ها, لباس های عثمانی بین اشراف فلورانس مد می شده.  این بده بستان های فرهنگی هم بوده. درنتیجه نقل قول های تحسین آمیز هم می شه یافت. اما نقل قول های منفی بیشتر می شه یافت.
یك نكته دیگه هم هست. كسانی مثل ولتر و اینها همان استفاده ای را از تاخت و تاز كلامی  به ترك ها می كردند كه من و شما از تاخت و تاز كلامی به داعش و طالبان می بریم!  برعكس ادعایی كه این فروم می كندمن اصلا گمان نمی كنم ولتر خصومتی با ترك ها داشته! دغدغه ولتر آزادی بوده. خیلی وقت ها هم به صرف تر می دیده كه به جای آن كه مستبدین داخلی را سرزنش كند و از آنها مثال آورد از سلاطین مستبد كشوری شرقی مثال آورد. این طوری هم خطرش كمتر می شد و هم متهم به وطن فروشی نبود. به نظرم كارش مصداق به "در می گم تا دیوار بشنوه" بوده.
4) از ولتر سخن آمد. ولتر متفكر بزرگی بوده. این به آن معنی نیست كه هرچه گفته درست گفته. نه! سخنان منسوخ هم زیاد دارد. اما سخنان قابل تامل حتی برای امروز ما هم بسیار دارد. یك انسان مدرن  كه در زمان حال می زید و با مقتضیات زمان حال می اندیشد وقتی نقل قول های او را جمع آوری می كند انتخابش چنین نقل قول هایی هستند.
چند نمونه:

God gave us the gift of life; it is up to us to give ourselves the gift of living well.
Read more at http://www.brainyquote.com/quotes/authors/v/voltaire.html#bJHSX2tG0FgiewaC.99
Appreciation is a wonderful thing: It makes what is excellent in others belong to us as well.
Read more at http://www.brainyquote.com/quotes/authors/v/voltaire.html#bJHSX2tG0FgiewaC.99
Those who can make you believe absurdities can make you commit atrocities.
Read more at http://www.brainyquote.com/quotes/authors/v/voltaire.html#bJHSX2tG0FgiewaC.99
Every man is guilty of all the good he did not do.
Read more at http://www.brainyquote.com/quotes/authors/v/voltaire.html#bJHSX2tG0FgiewaC.99
انصافا چه حرف های جالبی هست. می توان گفت كمابیش مستقل از پیش زمینه ای كه بیان شده اند اعتبار دارند. حرف های پر مغز كه به درد امروز ما هم می خورند. این همه حرف جالب و به درد بخور از این متفكر بزرگ قرن 18 باقی مانده, اون وقت این فروم  بر می دارد و out of contextچند نقل از ولتر می یابد كه در آن ترك ها را نواخته!  من و شما چه واكنشی نشان دهیم؟ از من می پرسید نه به ولتر پرخاش كنیم و نه به آن سایت. اگر به ولتر پرخاش كنیم بُل می گیرند كه این ها ضد فرهنگ هستند و به اندیشمند بزرگی مثل ولتر فحش دادند. با آنها هم نباید وارد بحث شد. ببینید! اهالی این فروم جملاتی را برای نقل قول برگزیده اند كه از جنس زمان امروز نیست. اگر ما واكنش نشان ندهیم بقیه آنها را تقبیح خواهند كرد. كسی نخواهد گفت آفرین! بارك الله! كه آن قدر باسواد بودید كه بلد بودید از ولتر نقل قول كنید. صاحبنظران تقبیحشان خواهند كرد كه درك نكرده اند كه در نقل قول هایی از این دست باید پیش زمینه را تبیین نمود. صاحبنظری هم نخواهد گفت چون ولتر گفته پس درست گفته. با معیارهای امروزی این نوع كلام منسوخ هست.

5) در نهایت این كه چه بقیه تعریف و تمجیدمان كنند و چه با كلام بر ما بتازند ما همین هستیم كه هستیم. نظرات بقیه را بخوانیم اما نه برای این كه از تعریف ها بال در بیاریم و پرواز كنیم یا از تقبیح ها دلخور شویم. هم تشویق و تقبیح ها را بخوانیم تا بدانیم از منظر یك ناظر بیرونی نقاط ضعف و قوتمان چیست.  چه رفتارهای ما هست كه از آنها آتو می گیرند تا علیه ما سو استفاده كنند. اگر كاملا رذیلانه و دور انصاف باشد كه هیچ! چنین حرف بی اساسی خود گوینده را رسوا می كند. ما نیازی نیست واكنشی نشان دهیم. اما اگر رگه ای از حقیقت در آن باشد عیب خود را اصلاح می كنیم كه دیگه آتویی دستشان نباشد. از تعریف ها نقاط قوتمان را در می یابیم و سعی می كنیم قدرش را بدانیم.

این را هم بگویم: وقتی اروپایی قرن 18 علیه ترك ها ی عثمانی یا عرب ها می نویسد و می گوید زیاد خوشحال نشویم كه منظور ما نبودیم! منظور آن مردم همه ی ما خاورمیانه ای ها بوده! اون قدری تمایز قایل نمی شدند. اما سر و كارشان بیشتر با كسانی بود كه به لحاظ جغرافیایی  به آنها نزدیك بودند. عیب و ایرادهایی هم گرفته اند (چه از روی بی انصافی و غرض ورزی و چه به-حق) اغلب  مربوط به رسوم مشترك همه ی ما خاورمیانه ای هاست.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقل قولی از فاینمن

+0 به یه ن

 نقل قول زیر را از این سایت كپی می كنم. درست و نادرستی اش پای سایت:

The "special introduction" to the 1989 edition of the Feynman Lectures on Physics contains the following paragraph:


Feynman was once asked by a Caltech faculty member to explain why spin 1/2 particles obey Fermi-Dirac statistics. He gauged his audience perfectly and said, "I'll prepare a freshman lecture on it." But a few days later he returned and said, "You know, I couldn't do it. I couldn't reduce it to the freshman level. That means we really don't understand it."


An undergraduate lecture is not the same as a casual conversation, or a newspaper editorial, however, but it does not presume any unusual erudition regarding higher mathematics. Feynman was also asked to say what he won the Nobel Prize for in 15 seconds, and he replied that if he could summarize it in 15 seconds, it wouldn't have been worth the Nobel prize.


از قرار معلوم  اون چیزی كه مردم از فاینمن نقل می كنند دقیقا آن چیزی نیست كه فاینمن گفته یا منظورش بوده. فضایی كه در آن گفت و گو انجام شده را هم باید در نظر گرفت.
نقل قول كردن بدون در نظر گرفتن فضایی كه كلام ادا شده خیلی وقت ها می تونه گمراه كننده باشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تركی یا آذری؟

+0 به یه ن

زبان مادری ما "زبان تركی آذربایجانی" هست. زبان تركی از جمله زبان های آلتایی هست كه با زبان های هندواروپایی (نظیر فارسی و كردی) یا زبان های آرامی نظیر (عربی و عبری) فرق دارد. زبان های آلتایی علاوه به زبان تركی شامل زبان مغولی و چند زبان دیگر (به روایتی ژاپنی و كره ای)  هستند. زبان تركی و زبان مغولی یكی نیستند اما بنا به نظر زبانشناسان در یك خانواده قرار می گیرند.
زبان تركی گویش های مختلفی دارد و زبان تركی آذربایجانی یكی از آنهاست. من تركی استانبولی را نسبتاخوب می فهمم چون زیاد به تركیه سفر كرده ام. اما با تركی ما یك مقدار فرق دارد. تركی تركمن ها  یا ازبك ها را هم اگر خیلی دقت كنم تا حدودی می فهمم. اما اگر یك تركمن ایرانی ببینم با او فارسی صحبت می كنم و اگر ازبك ببینم با او انگلیسی حرف می زنم.  این طوری راحت تر می شه ارتباط برقرار كرد.
زبان های هر محلی از همدیگر وام می گیرند و با هم داد و ستد می كنند. زبان تركی آذربایجانی هم از این قاعده مستنثنی نیست. مثلا ما به "دستنبو" می گوییم "شاماما". كردها می گویند "شمامه". گویا در كردستان شمامه خیلی زیاد می شود. ما به مردمك چشم می گوییم "گیله". كردها می گویند "گلاره". اسم دختر هم هست. نمی دانم از كدام زبان وارد كدام شده.
به "پی ساختمان" می گوییم "بینوره". این كلمه در تركی استانبولی ناشناخته هست. فكر می كنم ریشه كلمه از زبان های هند و اروپایی منطقه باشد. فكر كنم با واژه "بُن" همریشه باشد.
ما به "صلیب" می گوییم "خاچ" كه كلمه ارمنی است. نمونه ها زیاد هستند.
از تركی هم واژه های بیشماری وارد فارسی شده. مثلا: قاشق, اتاق,سنجاق, چكمه,  قرمه, شیشلیك, یورتمه, سورتمه,  ,.... و همین منجوق.
زبان تركی نقاط قوت زیادی دارد. مثلا بن های فعل بسیار زیاد هست. همین طور زمان های صرف فعل آن غنی هست. مثلا "قرار بود بروم" می شود "گئدجاغییدیم". قابلیت كلمه سازی در آن قوی هست. البته مثل هر چیز دیگری نقاط ضعف هم دارد كه كارشناسان زبان و ادیبان  فارغ از مسایل سیاسی و هیاهوهای شبه ایدئولوژیك و رجز خوانی ها باید بكوشند تا رفع كنند.

این از قضیه زبان. یك بحث  و جدلی هم چند سال هست راه افتاده كه ما "ترك" هستیم یا "آذری تركزبان". خیلی هم سرش دعوا می شود. راستش من خیلی نمی فهمم دعوا بر سر چیست! منطقه خوش آب و هوا و پربركت آذربایجان كه  هیچ وقت خالی از سكنه نبوده. همیشه مردمان در آن زندگی می كرده اند. دو سه سال پیش بود كه یك فسیل یك میلیون ساله در مراغه كشف شد. به طور قطع زبان این فسیل نه تركی بوده نه فارسی بوده نه ارمنی و نه كردی!! اما آدم بوده. اونجا زندگی می كرده. چه بسا عاشق هم می شده. شاید به ستاره ها نگاه می كرده و برای خودش فرضیه می ساخته!!  خوب دیگه! فرضیه اخترشناسانه  اون هم برای دوره خودش cutting-edge-science بوده!!  حالا از یك میلیون سال پیش برگردیم به چند هزار سال پیش. به زمان اسكلت هایی كه در تبریز كشف شدند و اكنون در موزه عصر آهن به معرض تماشا گذاشته شدند. زبان اونها  چی بوده؟! نمی دونم. خیلی برایم مهم نیست. زبان مادری من زبانی است كه با لالایی هایش به خواب رفتم برای همین به آن علاقه دارم و معتقدم باید حفظ شود. به احتمال قریب به یقین آن اسكلت 10 هزار ساله به گوش فرزندش نمی خواند: "لای لای دئدیم یاتاسان, قیزیل گوله باتاسان, قیزیل گوللر ایچینده شیرین یوخی تاپاسان" اما این واقعیت از ارزش و زیبایی این لالایی نمی كاهد.
سرزمین پربركت آذربایجان طبعا در طول قرن ها شاهد مهاجرت ونیز هجوم اقوام گوناگون بود. گاهی به طور صلح آمیز مهاجرت می كردند و ساكن می شدند و بعد با خانواده های دور و بر وصلت می كردند. گاهی هم می جنگیدند. اما دست آخر كه ساكن می شدند با دیگران وصلت می كردند.  اینها بوده دیگه! نمی شه كه انكار كرد. با این پیچیدگی ها من فكر می كنم دعوا سر نامیدن "ترك" یا " آذری تركزبان" دعوایی بی معناست. واقعا این هست كه نژاد ما نژادی است كه خون خیلی از اقوام گذشته در آن جاری هست. چه خوب كه این گونه هست! به لحاظ ژنتیكی این به سلامت كمك می كند. اگر قومی محدودی باشند و فقط با هم عروسی كنند مثل عروسی فامیلی امراض ژنتیكی بین آنها زیاد می شود. به لحاظ فرهنگی هم هركدام از آن اقوام گذشته ردپایی در فرهنگ كنونی ما گذاشته اند.

نكته در اینجاست كه ما هستیم و باید زندگی كنیم و چه بهتر كه خوب زندگی كنیم.   وقتی می توانیم خوب زندگی كنیم كه اولا قدر داشته هایمان را بدانیم ولی گمان نكنیم همه دنیا همین داشته های ماست. افق های دیدمان را هم وسیع تر كنیم تا گرفتار تعصبات و دعواهای فرسایشی بی ثمر نشویم.
حرف زدن به زبان مادری, گوش كردن به ادبیات زبان مادری ضرب المثل های زبان مادری و.... همه شیرین هستند. زندگی را شیرین تر و دلپذیرتر می كنند.  برای همین و به این انگیزه من یكی دغدغه حفظ و بالندگی زبان تركی آذربایجانی را دارم. زبان  و گویش خودمان. این را هم اضافه كنم كه با وجود همه علاقه مندی و تعصب ام روی فرهنگ تبریزی, تعصبی و اصراری روی لهجه تبریزی ندارم. هر
گونه برخورد تحقیر آمیز نسبت به سایر لهجه ها را هم شدید محكوم می كنم. یكی از خوبی های زندگی در تهران آن هست كه با لهجه مختلف تركی رایج در ایران آشنا می شویم.  دغدغه من  روی زبان تركی با گویش آذربایجانی است.

این نظر شخصی من بود. بقیه ممكن هست با نظر من موافق نباشند.

توضیح و تصحیح یولداش:
شمامة عربی است (ش م م) ، معنایش بوی خوشی است كه از شیئی استشمام میشود، در بعضی مناطق آذربایجان بعنوان اسم دختر هم استفاده میشود. در فولكور آذربایجان شعرهایی هم درباره آن وجود دارد مثل:
عزیزیم باغدا یــانار/شاماما تاغدا یـــانار/دردیمی داغا دئسه ام/آلیشیب داغدا یــانار

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نگارش راهی برای مرور هویت فردی

+0 به یه ن

مطلب زیر هم از وبلاگ چپ كوك  به قلم خانم آتوسا افسین نوید نقل می شود:
نوشتن درمانی: روایت یك كشف دوست‌داشتنی

زمانی كه تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل از ایران بروم آنقدر بالغ بودم كه پیش از رفتنم لیستی از چالش‌هایی كه حدس می‌زدم با آن مواجه شوم را تهیه كنم و خودم را برای مواجهه با آنها آماده كنم. تغییر زبان یكی از موارد لیست بلندبالای من بود. فكر می‌كردم با وجود ممارستم در یادگیری زبان انگلیسی هم در زندگی روزمره و هم در فهم متون تخصصی حوزه علوم انسانی دچار مشكل خواهم شد. پیش‌بینی‌ام درست بود. یك سال اول سخت گذشت. به خصوص در مواجهه با متون تخصصی. من از حوزه فیزیك رفته بودم و حالا نه تنها زبان تخصصی كه جدید بودن موضوعات هم معضل دومی بود. سال دوم كم و بیش مشكلاتم برطرف شده بود. متون را می‌فهمیدم. برنامه‌های جدی‌تر تلویزیون را كه برای من بیشتر مناظره‌ها، میزگردها و جلسات پرسش و پاسخ بود را می‌فهمیدم و می‌توانستم به جای تمركز روی فهمیدن حرف طرف مقابلم به چیزهای دیگری هم فكر كنم. كم‌كم متوجه موضوع عجیبی شدم. من به هنگام نوشتن به زبان فارسی و زبان انگلیسی دو آدم متفاوت می‌شدم. مطالعه ادبیات انگلیسی را هم كه شروع كردم موضوع پیچیده‌تر شد. من حتی در هنگام نوشتن دریافتم از داستان‌های انگلیسی و نوشتن نت‌هایم روی مباحث حوزه علوم اجتماعی دو آدم متفاوت می‌شدم؛ دو آدم با دو نوع احساسات متفاوت و حتی گاهی فسلفه‌های زندگی متفاوت، آرمان‌ها و خواست های متفاوت. همه چیز به نوشتن برمی‌گشت و این دریافتم هم شاید به تجربه داستان‌نویسی هم و حضور آگاهانه "خود"م در جریان نوشتن. شروع به مطالعه كردم و كم و بیش دریافتم نوشتن نوعی نظام فكری‌ست. در هر نوع نوشتن، نویسنده مدلی از فكر كردن را استفاده می‌كند. و در هر مدل فكر كردن هم نظام منطقی، نظام احساسی و فلسفه زندگی متفاوتی دارد.

در فاصله تعطیلات بین دو ترمم به كتاب یك، دو، سه، نویسندگی برگشتم و در حین بازنویسی قسمت‌هایی از كتاب و مطالعه نت‌های كلاسی‌ام متوجه شدم بدون آنكه خودم آگاه باشم در طول ده سال آموزش‌های كلاس‌های نوشتار خلاقم در خلال نوشتن سعی كرده‌ام شجاعت ریسك كردن، مواجهه با چیزهای نو و ابراز عقیده را آموزش دهم. و همین خواست‌ها آرام آرام فرم نوشتاریی كه آموزش داده ام را تحت تاثیر قرار داده. بهار 2012 فرصتی پیش آمد تا در كنفرانسی مقاله‌ای بر اساس تجربیاتم ارائه دهم. و بگویم چطور و با چه الگویی توانسته‌ام از طریق داستان‌نویسی به دانش‌آموزان دخترم كمك كنم كمی از مرز خودسانسوری‌هایشان بگذرند و به جای جستجوی خواسته‌هایشان از كانال‌های پرخطر، در قالب داستان از مرز ترس‌هایشان در بیان كنجكاوی‌هاشان، رویاهایشان و خواسته‌هایشان بگذرند. راستش فكر می‌كردم كار جدیدی ارائه داده‌ام اما كنفرانس سه روزه مرا با حجم انبوهی از كارهای بی‌نظیری مواجه كرد كه در اقصی نقاط دنیا در حال انجام بود. از تلاش نوشتن‌درمان‌گرهای آمریكایی برای بازگرداندن مردم به شهرهایی كه از جمعیت خالی شده گرفته تا تلاش نوشتن‌درمانگرهای استرالیایی برای احیای سنت‌های بومی، تلاش نوشتن‌درمانگر‌های كانادایی برای هویت‌سازی برای مهاجران جدید، نوشتن‌درمانگر‌های انگلیسی برای شناخت اختلالات رفتاری و احساسی دانش‌آموزان.

بحث عمده شركت‌كنندگان در كنفرانس این بود كه از آنجا كه نوشتن یعنی تمرین دائم یك نظام فكری مشخص، بنابراین از طریق نوشتن و ممارست در نوشتن می‌توان هویت‌های جدید ساخت. می‌توان هویت‌های ضعیف را تقویت كرد، هویت‌های آسیب‌دیده را ترمیم كرد، هویت‌های سركوب شده را احیا كرد. و ارزش ویژه این تغییرات اینست كه به احتمال زیاد از پایداری خوبی برخوردار است چرا كه از درون شكل گرفته و رشد كرده. جنبه تقلیدی ندارد و بیشتر از آنكه مبنای یادگیری‌اش آموزش از بیرون باشد نوعی روند كشف داخلی‌ست.

به ایران كه برگشتم حساسیتم روی متونی كه می‌خواندم بیشتر شد. از استتوس‌های فیسبوكی گرفته تا نطق‌های نمایندگان مجلس، نوشته‌های كوتاه روشنفكری در روزنامه‌ها و مجلات روشنفكری‌مان، و حتی اس‌ام‌اس‌های عشاق جوان. هر كدام از شیوه‌های نوشتن برای ما نقشه‌ای از شیوه تفكرمان می‌سازد. به ما می‌گوید ما كه هستیم و كه می‌خواهیم باشیم. به ما می‌گویم در نظام فكری ما جای چه چیزهایی خالی‌ست، جای چه نوع نگرش‌هایی به جهان هستی خالی‌ست كه برای حركت در مسیر توسعه چه در ابعاد فرهنگی و چه در ابعاد اقتصادی‌اش به آن نیاز داریم. و همین‌ها شد كه مرا به سوی دنیای تازه‌ای كشاند. آموزش نوشتن نه به قصد داستان‌نویس و مقاله‌نویس و روزنامه‌نگار ساختن. نوشتن به قصد مرور هویتهای فردی، پیدا كردن نقاط ضعف و قوتش و قوی ساختن پایه‌های فلسفه زیست فردی. چیزی كه فكر می‌كنم امروز اگر از نان شبمان واجب‌تر نباشد كم‌اهمیت‌تر نیست. اگر نان شب میل به زنده‌ماندنمان را به فردا اعلام می‌كند. فسلفه زیستمان میل به چگونه زنده‌ماندمان را تعریف می‌كند و این چیزی‌ست كه پایه‌های‌ فرهنگی یك تمدن

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل