تیزهوشان و قربانیان پیژامه

+0 به یه ن

ام-رضا گفت:
سلام
ببخشید یك سوال داشتم ملاك تیزهوش بودن جه جیزی هست؟
ایا امكانات فردی رو تیزهوش به بار میاره یا فرد ذاتا تیزهوش هست؟
اگر امكانات پس همه رو ببرند به مدارس تیزهوشان و اگر ذاتا فردی تیزهوش هست كه برداشتن یا بر نداشتن كنكور برای اون فرد نباید فرقی ایجاد كنه.
ویا اگر تلفیقی از هردوست چرا ما به دانش اموزان به نگاه برابر نگاه نمیكنیم و امكانات رو به طور مساوی بین انها تقسیم نمیكنیم تا هركسی به حق خودش برسه؟
ممنون

مینجیق گفت:
سلام
راستش من جواب این سئوالات را دقیق نمی دونم. اما از این كه مدرسه تیزهوشان رفتم راضی هستم. امكانات خاصی نداشتیم. كلاس های درس مان چنان در زمستان سرد می شد كه دستكش به دست می كردیم. از همون بخاری نفتی ها داشتیم كه هر از گاهی در مدارس مناطق دورافتاده منفجر می شود و قربانی می گیرد. در همون زمان در تبریز مدارس معمولی دولتی ساختمان های زیبا و مجهز با امكانات بسیار بالاتر از ما داشتند. چه در محلات اعیان نشین و چه در محله های حاشیه نشین. در واقع در دهه شصت در حاشیه شهرها مدارس خوبی ساخته بودند. (منظورم ساختمانشان بود). ساختمانی كه به مدرسه ما داده بودند جزو مستهلك ترین ساختمان ها بود. معلم های خوب هم داشتیم معلم های بد هم داشتیم. معلم فیزیكمان خیلی خوب بود. اما مختص ما نبود. چند مدرسه دولتی پسرانه هم می رفت.

راضی هستم كه مدرسه تیزهوشان رفته ام. نه به خاطر این كه امكانات زیاد داشت (كه نداشت!) علت رضایت من جو همكلاسی ها بود. وقتی من داشتم كتاب های پرویز شهریاری را می خواندم و تمرین های ریاضی آن را حل می كردم همكلاسی ها از پایم نمی كشیدند. تشویقم می كردند.
چنین چیزی در مدرسه های دخترانه معمولی آن زمان تبریز معنی نداشت. به گیست می خندیدند اگر می خواستی چنین كتابی بخوانی یا در مطالب درسی موشكافی ای بیش از آن كه به نمره منجر شود بكنی. بیشتر آنها توی خط آمادگی برای رفتن به خانه بخت بودند. از همان دوره راهنمایی!
جو مدرسه ما فرق داشت. این كه یك جا جمع شده بودیم فضا را مستعد كرده بود برای این كه به خود اجازه دهی سئوال كنی و تمرین ذهنی نمایی. همشاگردی همدیگر را در كارهای علمی دبیرستانی هل می دادندبه جلو.
قبلا خاطره ام را با پاندا تعریف كردم كه چه طور با هم رفتیم دانشگاه برای دیدن آزمایشگاه پلاریسكوپ.
فكر می كنید یك همچین از یك دانش آموز از یك مدرسه معمولی دخترانه دردهه هفتاد بر می آمد؟! اصلا توی این فازهای فكری نبودند. توی این خط بودند كه جهیزیه آماده كنند و ....
هرچه قدر هم توی خط فیزیك و ریاضی و... باشی اگر بیافتی در جمعی كه اصلا كسی توی این باغ ها نیست سست می شوی

ام-رضا گفت:
با تشكر از توضیحات شما
این نكته هم لازم به ذكر هست كه دوران ما با دوران شما بسیار فرق كرده تقریبا تمام مواردی كه ذكر كرده اید وارونه شده.و چند نفری هم هستند كه از رفتن به این مدارس بسیار پشیمان شدند و یا نمیدانم شاید خیلی ها هم باشند كه فقط برای كنكور و تضمین قبولی در دانشگاه دراین مدارس ادامه به تحصیل میدهند.كه البته حق هم دارند.
مینجیق گفت:
بله می دانم فرق كرده. خیلی فرق كرده.

و اما ربط حرف مینجیق به پیژامه:

جریان سست شدن در مورد دانشجوهایی كه دانشگاه نمی روند و ادعا می كنند در خانه بهتر درس می خوانند هم صادق هست. بعد از یك مدت مامان می بینه این جوان دایم در خانه پیژامه پوشیده لم داده می فرستدش پی ماست خریدن. دایی می بینه داره وسط ظهر ماست می خره می گه حالا كه بیكاری بیا دكان من پشت صندوق وایستا. خاله میگه حالا كه بیكاری من دارم می رم مهمون بیا بچه مو نگه دار. بعدش هم همه فامیل انتظار دارند این دانشجوی بیكار  كه نقش آچار فرانسه ی خانواده  را پیدا كرده همه مراسم تحریم و شب جمعه و چهلم و سال و .... را (كه در آذربایجان هم تمومی ندارند) شركت كنند.
این طوری می شه كه طرف derail می شه. علم و درس و مشق می ره پی كارش!  اگر  از اون پیژامه پوشیدنش دست می كشید و تنبلی نمی كرد بره دانشگاه به این حال و روز نمی افتاد!! حیف این جوون دانشجو نیست كه به این حال و روز بیافته؟!!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]