حدود و ثغور علم تجربی

+0 به یه ن

اینشتین دانشمند بسیار بزرگی بوده و فردی بسیار عمیق. اما یك سری از مصاحبه ها و جملات قصارش بلا ی "نوابیغ" را دامن زده است. به این یكی توجه كنید:
Albert Einstein : "I want to know Gods thoughts.... all the rest are just details

آخه این چه حرفیه؟! شاید اینشتین به شوخی یك همچین حرفی زده باشه. یا برای تاكید كلامی متافور به كار برده! ر اما برداشته اند همین جمله را خارج از زمینه این ور واون از او نقل كرده اند و شده بلای جان ما. اگر شوخی یا متافور باشه اشكالی نداره. اما اگر جدی بگیریم واقعا حرف بیخودی است. گوینده اش اینشتین بوده كه باشه!آخه این حرف نه از نظر فیزیك پایه ی قرص و محكمی داره. نه از نظر فلسفه و نه از نظر الهیات و علوم نقلی و....
یك حرف هست كه جون می ده برای تیتر مجلات جنجالی! جون می ده برای حلقه های روشنفكری تهران! همین و بس!
نه تنها به فیزیك كمكی نمی كنه به آن آسیب هم می رسانه. باعث می شه كه یه عده آدم رویایی كه حا ل و حوصله ی آموختن فرمالیزم و تمرین حل كردن را ندارند به هوای این قبیل جملات قصار می آیند به سراغ این رشته بعد از مدتی هم سرخورده می شوند و با لعن و نفرین دور می شوند. تصور من این است كه یك شب آخر وقت به اینشتین سر میز شام ضیافتی گفته اند پاشو به سلامتی فیزیكپیشگان "پروپوز ا توست" كن او هم پاشده یك همچین حرفی زده كه مناسب آن احوالات باشه! راستی كسی می دونه اینشتین در چه پس-زمینه ای این جمله را گفته ؟!

ایراد البته از اینشتین نیست. ایراد از آن شیوه ی قهرمان سازی و مرشد سازی از اینشتین است. به عنوان مثال این جمله ی اینشتین را در نظر بگیرید:
: I was not surprised when the eclipse of May 29, 1919, confirmed my intuitions and I would have been surprised if I had been wrong.

حرف نامعقولی نیست. نظیر آن است كه اگرحال كه هیگز كشف شده ما بگوییم انتظارش را داشتیم و اگر كشف نمی شد تعجب می كردیم. هیچ حرف عجیبی نیست. فرضیه ای است كه مشاهدات فعلی را به خوبی توضیح می دهد یك پیش بینی هم دارد كه انتظار داریم درست باشد. اگر درست نباشد ناگزیریم كه فرضیه را اصلاح كنیم.
اینشتین هم چیزی بیش از این حرف نگفته و ادعایی نكرده.
حالا ببینید عوام الناس همین حرف اینشتین را چه طوری نقل می كنند: اوایل ازدواجمان بود كه رفته بودیم خانه ی یكی از دوستان شاهین عید دیدنی. مهمانی در آنجا بود كه پیرمردی بود كه شاهین را تشویق را به اینشتین شدن می كرد.خوشبختانه به خاطر زن بودن مرا از این فیض محروم می دانست! خدا را شكر كه زن بودن شانس نوابیغی و توهماتی از این دست را پایین می آورد. این داستان را نقل كرد (با بیان عامیانه ی خودش) و بعد گفت "انیشتن" گفته "اگر نتیجه آزمایش جز این بود حتما خدا اشتباه كرده است."استغفرالله! اینشتین كی همچین حرفی زده؟! منهای مسئله ی دینی این حرف از نظر علم هم مردود است. دانشمند تجربی برای خدا یا طبیعت یا هر چه كه اسمش را بگذارید تعیین تكلیف نمی كند. قدم به قدم و با فروتنی در مقابل طبیعت و قوانین آن راز هایش را با فرضیه سازی كشف می كند. اگر فرضیه اش با آزمایش نخواند آن را اصلاح می كند.

پشت همه ی این كوشش البته باوربه كارآیی فروكاستگرایی یا REDUCTIONISMهست اما همین و بس! بیش از این فرض دانشمند علم تجربی ادعایی و انتظاری ندارد..

 

لئون لدرمن یكی از برترین پژوهشگران فیزیك در نیمه ی دوم قرن بیستم است. دو سه كشف مهم كرده كه به خاطر یكی شان (كشف مستقیم نوترینوی میون) جایزه ی نوبل گرفته.

بسیار تیزهوش است. كنجكاو هم هست.گاهی هم شیطونی های كلامی ای می كند و همه را می گذارد سر كار! به نظرم خوشش می آید ببیند چه قدر یك حرف سرسری او می تواند در بین مردم عادی منجر به بحث های نامربوط شود.



همان طوری كه می دانید در جراید عامه پسند گاهی به ذره ی هیگز God particleنیز می گویند. البته چنین عنوانی هیچ وقت در بین خود ما پژوهشگران فیزیك به كار برده نمی شود.

این عنوان باعث شده یك عالمه بحث های نامربوط سفسطه آمیز در مورد هیگز شود كه هیچ ربطی به فیزیك و فرمالیزم هیگز ندارد. اگر روزی سر حال و شوق بودم فرمالیزم هیگز را به طور ساده توضیح می دهم و در این وبلاگ منتشر می كنم. خواهید دید كه یك فرمالیزم درست و حسابی ریاضی است برای توصیف پدیده ها كه در فیزیك ذرات بنیادی هم كار برد دارد و پیش بینی آن (وجود ذره ی هیگز) به تازگی به اثبات رسیده است. یك چیز درست و حسابی ( rigorous ) فیزیكی. بدون هیج نتیجه گیری سفسطه آمیزی در مورد مسایل اعتقادی.

تنها مسئله ی اعتقادی عمیق كه در این میان هست (مانند سایر فرمالیزم های فیزیك) آن است كه ما قادریم فرمالیزم تجریدی ریاضی بسازیم كه طبیعت با آن توصیف می شود و جالب تر آن كه بر آن اساس می توانیم پیش بینی كنیم. این فرض خیلیییی عمیق است. اما آن نتایج سفسطه آمیز كه در اثر نامگذاری غیر علمی به وجود آمده با این موضوع كه مد نظر من است خیلی فرق دارد.

همیشه فكر می كردم كدام "مردم آزاری" آمده این نام بی مسمی را به هیگز در جراید داده كه این همه باعث سردرگمی و حرف های چرت و پرت و نامربوط شده.

دیروز با چند نفر از همكاران صحبت می كردم و گفتند كار كار لئون لدرمن است. قصه اش را گویا از زبان خود او شنیده بودند. گویا او یك كتاب عامه فهم منتشر می كرده. به ناشر كتاب گفته This Goddamn particle! (یعنی ذره ی "لعنتی"!)

ناشر گفته بذار اسمش را در عنوان بذاریم God particle. این طوری كتاب بیشتر فروش می ره. مردم روی این اسم حساس هستند. خلاصه از این شم اقتصادی ناشر و شیطنت لئون لدرمن این لقب بی مسمی معرفی می شه و باعث بحث های بی سرو ته و بیفایده ی بسیار می شه."


حالا بیا و برای یكی از این جماعت كه این اسم بی مسما را یكی از جراید خوانده و جلوی زن و بچه هاش كلی كلاس گذاشته و حرف های بی سر وته قطار كرده توضیح بده كه كل قضیه همین بوده و بس: شیطنت یك فیزیكدان پیر و سودجویی یك ناشر. مگه قبول می كنند. درسته قورتت می دهند كه تو نمی فهمی من می فهمم.

 

چیزی كه من می خواستم بگویم این بود كه جملات قصار را باید در پیش زمینه ی آنها معنی كرد.

نظرات اینشتن در فیزیك قابل تامل است و سهم بسزایی در پیشبرد آن در زمان خودش داشته است. هرچند حتی در زمینه ی فیزیك هم همیشه حق با او نبود. به طور مثال در فیزیك كوانتمی نظراتی كه بوهر داشت و اینشتن با آنها مخالفت می كرد یواش یواش ثابت شد كه درست تر است.
این كه اینشتن با كسی كه آن زمان یك دانشجوی جوان بوده كه ابهت اینشتن او را گرفته به مهربانی سخن گفته از او یك اسوه ی اخلاق نمی سازد. وقتی اینشتن تازه به آمریكا آمده بوده یك مقاله می فرستد به جورنال و داور ایراداتی بجا از او می گیرد و او جواب می دهد:
Dear Sir,

We (Mr. Rosen and I) had sent you our manuscript for publication and had not authorized you to show it to specialists before it is printed. I see no reason to address the in any case erroneous comments of your anonymous expert. On the basis of this incident I prefer to publish the paper elsewhere.

Respectfully,

P.S. Mr. Rosen, who has left for the Soviet Union, has authorized me to represent him in this matter.

فرستادن مقاله توسط ادیتور به داور سنت مجلات آمریكایی بوده كه الان سنت مقبول در همه ی دنیا شده. بعدها معلوم می شود ایرادات داور مقاله بجا بوده و اینشتن اشتباه می كرده. این نحوه ی جواب دادن اینشتن خیلی شوك آور است. لاندائو فیزیكدان بزرگ روسی هم اسوه ی اخلاق نیست. اما  یك با ر او مقاله ای به مجله ی دست چندم روس می فرستد. ادیتور چنان سرمست می شود كه بدون نظر داور مقاله را چاپ می كند . لابد با خود می گوید كدام داور را پیدا كنم كه  بتواند از كار لاندائو  ایراد بگیرد. لاندائو بر می آشوبد كه "این چه برخوردی است. لاندائو هستم كه باشم . ممكن است اشتباه كرده باشم. من به مجله مقاله می فرستم كه مورد نقد قرار بگیرد!"



بایست می دیدیم اگر  دانشجویی در قد و قواره ای بود كه از كار علمی اینشتن ایراد می گرفت چه طور برخورد می كرد. آیا باز هم رفتار مهربانانه نشان می داد. مهربان برخورد كردن با دانشجویی كه چنان شیفته ی ابهت شده كه دست و پایش می لرزد كه هنری ندارد. گیریم  مهربانی نشان می داد. بالاخره او كسی است كه در پروژه ی منهاتان بوده.خلاصه خارج از فرمول ها و تئوری هایی كه اینشتن در پیشبرد آنها سهیم بود من نمی توانم برایش آتوریته ای قایل باشم. در خارج از حرفه ای كه در آن بسیار خوب بود یك آدم معمولی است. نظراتش برای من حجت نیست.
كار فیزیك هم گفتم چیست. خارج از ظرفیت این علم نمی تواند از آن نتیجه ای بیرون كشید. ظرفیت این علم آن است كه باتوجه ابزار اندازه گیری موجود كه هر كدام خطایی محدود دارند بتوانیم مدل هایی كه برای پیش بینی رفتارپدیده هاست تست كنیم. متدلوژی مخصوص خود را دارد. از دل این روش سعی و خطا با خطای محدود نمی توان گزاره های مطلق از نوع ایمانی بیرون كشید. حالا چه در جهت ایمان چه در رد آن. این كه از دل یك مدل فیزیكی نتیجه ای در این باب بیرون بكشی یا عوامانه است یا عوامفریبانه.
تكنیكی برای بالا بردن فروش كتاب های علمی عامه پسند. البته این نكته شامل نظر هاوكینگ هم می شود. 

 

در كیهانشناسی یك مدل استاندارد با فرمالیزم مشخص و چند پارامتر آزادداریم كه می تواند پیش بینی هایی در مورد مشاهده پذیر ها یی بكند كه رد جهان اولیه در آنها هست. مثلا می تواند نسبت هلیم و هیدروژن را پیش بینی كند. هلیم در دنیای اولیه ساخته شده. چیزی حدود تنها یك ثانیه پس از بیگ بنگ (یا بهتر است بگویم بعد از تورم.) پیش بینی مدل با مشاهده می خواند و پارامتر های مدل تعیین می گردد. همین! برای توضیح پدیده ها تا زمان تقریبا خود بیگ بنگ ما احتیاج به تئوری ای جز این نداریم. البته با دقت های مشاهداتی موجود. دقت ها اگر بهتر شوند احتمالا خواهیم دید كه مدل موجود را باید تصحیح كنیم. برای همین هم هست كه فیزیكدان ها به این زودی ها بیكار نمی شوند. ماجرایی كه اتفاق می افتد همین هست. از این پروسه ی فهم دنیا با فرمالیزم ریاضی و متدلوژی تست نتایج نتیجه ای كه هاوكینگ در كتاب های عامه فهم خود بیرون می كشد نمی توان بیرون كشید! البته هاوكینگ می تواند نظر شخصی خود را داشته باشد اما این كه وانمود كند این نظر شخصی نتیجه ی دانش برتر كیهانشناسی اوست ترفندی است برای بالابردن فروش كتاب هایش. آن مدل تثبیت شده را هر دانشجوی خوب دكتری كیهانشناسی یا انرژی های بالا در سال های اول درسش یاد می گیرد. از این جهت هاوكینگ برتری ای نسبت به او ندارد. دانش تجربی دانستن فلان ورد جادوگری نیست كه در انحصار جادوگر اعظم باشد و او از آن طریق به حقایق دسترسی پیدا كند و بقیه مجبور باشند نظر او را مستندات بدانند و به او ارجاع دهند! هاوكینگ هم مثل بقیه ی فیزیكدان ها مدل هایی برای تعمیم مدل های موجود ارائه می دهد كه باید به نقد همتایانش كشیده شود و با داده های تجربی آزموده شود. فرق یك فیزیكدان درجه یك با یكی متوسط در هوشمندی همین مدل هایی است كه می سازد و تیزبینی برای ارائه ی روشی برای آزمودن مدل هاست.

من فقط خواستم تبیین كنم كه دایره علوم تجربی به خصوص فیزیك در چه حدی است. ادعای من هم این است كه از آن نتایج مطلق از توع مسایل ایمانی و اعتقادی بیرون نتوان كشید.
مسایل ایمانی و اعتقادی از جنس دیگری هستند و به روش های دیگری حاصل می شوند. بین فیزیكدان ها هم مومن هست هم بی ایمان.
تا قرن 19 به تبعیت كل جامعه اكثریت در میان دانشمندان با مومنان بود. مثلا نیوتن حسابی مذهبی بود. پلانك كه دانشمند قرن بیستمی بود مذهبی بود. عبدالسلام برنده ی جایزه ی نوبل هم همین طور. زیكیكی آزمایشگر بزرگ سرن هم همچنین. درصد مذهبی ها در نیمه ی دوم قرن 20 داشت كمتر می شد اما من الان در كنفرانس ها می بینم كه دارد یواش یواش زیاد تر هم می شود.
بعد از كنفرانس ها معمولا می رفتیم كلیساهای شهر را به عنوان توریست ببینیم. الان گاهی می بینم برخی فیزیكدان های جوان غربی (آلمانی سوئدی و...) بعد از كنفرانس در كلیسا نشسته اند با خلوص نیت و با چشمان اشكبار دعا می كنند. چنین صحنه ای 10 سال پیش متصور نبود اما ظاهرا یك بازگشت به مذهب بین این طیف هست. بیشتر به نظرم به وضعیت تربیت خانوادگی وضعیت اجتماعی و حالات درونی آدم ها بستگی دارد تا دانش آنها در امور علوم تجربی.
در ایران هم برخی از بهترین دانشجوهای ما به شدت مذهبی هستند برخی هم نیستند. من این جمله ی آخر هم را هم از دید یك پژوهشگر علوم تجربی می زنم. بیان مشاهده می كنم و بس.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نواندیشی

+0 به یه ن

مطلب زیر از طریق ای-میل به دستم رسید. دیدم جالبه كه اینجا منتشر كنم:

استاد مشغول درس مبحث نواندیشی و روشنفكری برای شاگردانش بود. اما خود می دانست این موضوعی است كه بسادگی برای هركسی جا نمی افتد. چون بحث فرهنگ دیرینه و فاخر بودن آن نیز مطرح شده بود شیوانا از یكی از شاگردان خواست تا پنجره را ببندد و گفت كه تا مدتی باز نشود. هوا گرم بود و تعداد شاگردان هم زیاد. پس مدتی شاگردان كلافه شده و خواستار باز شدن پنجره گشتند. پنجره كه باز شد همگی نفسی راحت كشیدند و احساس خشنودی كردند. شیوانا پرسید: «نسبت به این هوای مطبوع كه همین الان وارد شد چه احساسی دارید؟»
شاگردان همگی آنرا یك جریان عالی و نجات بخش توصیف كردند. شیوانا گفت: «حالا كه اینطور است پنجره را ببندید تا این هوای عالی را برای همیشه و در تمامی اوقات داشته باشید.»
تعدادی از شاگردان گفتند فكر بدی نیست اما تعدادی دیگر پس از كمی فكر با اعتراض گفتند: «ولی استاد اگر پنجره بسته شود این هوا نیز كم كم كهنه می شود و باز نیازمند تهویه می شویم.»
شیوانا گفت: «خب، حالا شما معنی نواندیشی را فهمیدید! در جوامع وقتی یك اندیشه یا ایده یا فلسفه نو پیدا می شود عامه مردم ابتدا در برابر آن مقاومت می كنند اما در طول زمان چنان به آن وابسته می شوند كه بهتر كردن و ارتقاء آنرا فراموش می كنند و چون با فرهنگ شان مخلوط می شود نسبت به آن تعصب پیدا می كنند، مگر آنكه مثل بعضی از شما به ضرر آن هم فكر كنند.»
آیا شما در و پنجره ها را برای ورود ایده های نو باز می گذارید؟ آیا شما نوآوری را در سازمان خود مدیریت می كنید؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دریاچه ی اورمیه و هموطنان خارج از كشور

+0 به یه ن

از زمانی كه طرح نجات دریاچه ی اورمیه در هیئت دولت  جدید  مطرح شده و كارگروه نجات دریاچه ی اورمیه تشكیل شده است علاقه مندان نجات این دریاچه و متخصصان محیط زیست در خارج از ایران به تكاپو افتاده اند. هموطنان عاشق عروس خانم دركشورهای پیشرفته حاضرند هر آن چه در چنته دارند برای نجات دریاچه ی اورمیه در طبق اخلاص بگذارند. برای نجات دریاچه باید دست یاری آنها را بفشاریم.  معمولا این دسته از هموطنان راه هایی برای حمایت و كمك می یابند كه می تواند بسیار راهگشا باشد. باید آداب ارتباط برقرار كردن با آنها را بیاموزیم. همین طور بیاموزیم كه حامیان واقعی را از "مگسان دور شیرینی"  باز شناسیم. اگر بودجه ای برای كار اختصاص یابد "مگسان دور شیرینی" بسیاری هم -چه از داخل ایران  و چه از خارج ایران- پیدایشان خواهد شد! طبیعی است كه چنین شود.

این را هم می توانم پیش بینی كنم كه "مگسان دور شیرینی" داخلی برای این كه حامیان واقعی و عاشقان پاكباز را از میدان به در كنند و انحصار شیرینی را به دست بگیرند, از انواع و اقسام ترفند های رذیلانه برای لجن پراكنی علیه عاشقان پاكباز عروس خانم استفاده خواهند كرد. در مورد ایرانی های مقیم خارج هم از این حرف ها خواهد زد:"این رفته خارج حالا برای ما افاده می آید و مردم محلی را نمی پسندد." مردم آذربایجان هم كه حسابی به این موضوع حساس هستند و خیلی تحمل كسی كه به آنها تبختر كند ندارند. به خصوص تبریزی ها معمولا خیلی زودتر از مردم سایر جاها می گویند:" خیرین ایسته مه دوخ. قوی جهنم اولسون گئتسین. هچ اونا احتیاجیمیز یوخدی!"

یك مقدار صبورتر باشیم. اتفاقا برای نجات این عروس عزیز به همه ی كسانی كه چیزی در چنته برای نجات او دارند نیاز داریم. خیلی هم داریم. نگوییم به هیچ كس احتیاج نداریم. اتفاقا به ایرانی های مقیم خارج كه حامی دریاچه هستند خیلی احتیاج داریم. باز هم همان مثل بیمار اورژانسی را می زنم. حتی تبریزی ها هم اگر عزیزشان بیمار اورژانسی باشد و حس كنند دكتر-یا همسرش- دارد افاده می آید به روی خودشان نمی آورند. چون جان بیمار از همه ی اینها عزیز تر است. عروس خانم ما هم عزیز هست و هم بیمار اورژانسی. وقت دل آزرده شدن از "افاده" نیست!

 

 

 اتفاقا اگر ازداخل مگسان دور شیرینی سمپاشی نكنند معمولا ایرانی ها ی مقیم خارج نه تنها افاده ای ندارند بلكه خیلی هم متواضعانه حمایت می كنند. اگر هم افاده ای بیایند به همان مگسان دور شیرینی است نه به زحمتكشان واقعی . اتفاقا این حامیان واقعی مقیم خارج نسبت به زحمتكشان واقعی از ته دل فروتنی نشان می دهند و همه جا هم می گویند دستاوردهای زحمتكشان داخلی با این امكانات كم و محدودیت ها ستودنی است. قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اوشاق آغلاماسا سوت ورمزلر

+0 به یه ن

این واقعیت مثبت كه نجات دریاچه ی اورمیه جزو اولین موضوعات مورد بحث در كابینه ی جدید بود مدیون تلاش ها و اطلاع رسانی ها و حساسیت  مردمی در سال های قبل بود. اگر آن تلاش ها ی مردمی نبود دریاچه ی اورمیه فراموش می شد. الان هم اگر از سوی عاشقان عروس خانم  پی گیری های لازم  انجام نشود دریاچه ی اورمیه در میان مشكلات عدیده ی این مرز و بوم فراموش می شود. نباید بگذاریم این فراموشی بیاید.

باز هم می گویم بودجه ی لازم برای نجات دریاچه ی اورمیه تقریبا برابر دوطبقه كردن بزرگراه صدر بود. البته بودجه ی این دو پروژه از منابع مختلفی تامین می شود. (بزرگراه صدر از طریق بودجه شهرداری كه آن هم از شهروندان ساكن تهران گرفته می شود). نكته آن است كه از من نوعی كه ساكن تهران هستم و اتفاقا ساختن این بزرگراه چندین سال است برای من دردسر درست كرده نپرسید آیا راضی به اجرای این پروژه هستی یا نیستی.   (ترافیك صدر ریخته توی مسیر روزانه ی ما . قبل از آن مسیر بسیار آرام و ساكت بود. اما الان مسیر ده دقیقه ای برای ما 45 دقیقه طول می كشد و كلی هم دود اگزوز وارد ریه هایمان می شود.) اگر می پرسیدند می گفتم به جای این كار، چاله چوله های خیابان ها و بزرگراه های موجود را درست كنید و یك مقدار هم اصولی تر "نُد های" ترافیكی را اصلاح كنید و در صورت لزوم پاركینگ بسازید.  با بودجه ی بسیار كمتر و دردسر به مراتب كمتر ترافیك روان تر می شود!  یك روز رفتیم دیدیم صدر بسته است. پرسیدیم چه خبر است؟! گفتند دارند بزرگراه صدر را دوطبقه می كنند. پرسیدیم تا كی ما این وضعیت  را خواهیم داشت. گفتند :"همینه كه هست! تحمل كنید تا چند سال دیگه".  بودجه اش را هم تامین كردند چون می خواستند این بزرگراه به هر قیمتی كه شده دوطبقه گردد. كسی هم ننالید كه پس نقاط محروم كشور چی می شه. كودكان كار خیابانی همین تهران بزرگ چی می شوند. با این بودجه می شد اینها را سر و سامان داد. تصمیم گرفته شده بود و ما ساكنین تهران در مقابل عمل انجام شده قرار داشتیم. هیچ حقی هم برای اعتراض نداشتیم و نداریم.  چون می خواستند پولش را فراهم كردند.   چندین سال است ما ها داریم دردسرهایش را تحمل می كنیم!

برای نجات دریاچه ی اورمیه هم اگر بخواهند  بودجه می توانند پیدا كنند. ببینید! با این مبلغ 2 میلیارد دلاری كه نمی دانیم چی شده هم می شد دریاچه ی اورمیه را نجات داد هم دریاچه ی بختگان را . هم می شد برای همه دختران دم بخت استان ایلام جهیزیه تهیه كرد! !!!

 این كه بیایند بگویند وضع اقتصادی خراب است و محروم تر از حاشیه ی دریاچه اورمیه فراوان است (كه البته حرف صحیحی است)  بهانه ی قابل قبولی برای معطل كردن پروژه ی نجات دریاچه ی اورمیه  نیست.  ما مسئله ی نجات دریاچه را پی گیری می كنیم. اگر برنامه ریزی و مدیریت درست باشد برای رفع محرومیت ها از سراسر ایران و همچنین حفظ محیط زیست كه ضامن رفع محرومیت در دراز مدت است  پول جور می شود! 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شعری برای عروس خانم

+0 به یه ن

خبر وئرین ائلله ره،
دوشسون هامی دیلله ره،
اورمو گؤلو گؤز دیكیب،
مدد وئره ن ال له ره.


گه ل ایناناق سئوگی یه،
قارداشلیغا بیرلی یه،
بیزده ن یاردیم ایسته ییر،
آذربایجان اورمیه.

من آشیق آی اولایدیم،
بیر سولو چای اولاردیم،
آشیب، داشیب داغلاری،
گه لیب سه نه دولایدیم.

خالقیمین دوزلو گؤلو!
گؤرمه یه ك سه نی اؤلو،
قویوب، گئدیب، بیراخما،
بیزه قورو بیر گؤلو

بو ده ردی كیمه یازام؟
اؤز یوردومدا یالقیزام،
ائشیدیرسه نمی مه نی؟
بو گونله ر چوخ سوسوزام.

بیلمه لیسیز سیز بونو!
گه لمه ز گؤلومون سونو،
یو كیچیك ال له ریمله،
قورتاراجام، من اونو

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نكاتی چند در مورد مذاكره

+0 به یه ن

این مطلب را پارسال در بحث جذب گردشگر مطرح كرده بودم. برای نجات دریاچه ی اورمیه و تصویب تخصیص اعتبارات و تجهیزات و رفع موانع بوروكراتیك به این منظور نیاز به مذاكره هست.  برای همین این نوشته را دوباره انتشار می دهم. در زیر به نوشته ی خودم با عنوان " آن چه كه توریسم تبریز نیاز دارد" اشاره می كنم. اولین چیزی كه نیاز هست احیای دریاچه ی اورمیه می باشد:

اگر یادتان باشد مدتی بعد از وقوع زلزله در قاراداغ و ورزقان من یك یادداشت منتشر كردم به عنوان "آسیب شناسی مذاكرات". لب حرفم این بود كه برای كار اساسی در جهت كمك به زلزله زده ها ناگزیر از مذاكره و... هستیم. مذاكره  در هر سطحی! بعدش چند مورد كه مذاكره را می تواند به شكست بكشاند شمردم و نوشتم چه بكنیم كه این عوامل باعث شكست مذاكره ها نشود. خواندن دوباره ی آن توصیه می كنم. از جمله نوشته بودم و تاكید كرده بودم كه مذاكره را نباید با گله گذاری آغاز كرد.  این در مورد هر مذاكره ای درست است. اگر مذاكره را با گله گذاری آغاز كنیم تقریبا می توان مطمئن بود كه به شكست می انجامد. همین طور تاكید كرده بودم كه نباید اجازه دهیم كه ما را عصبانی كنند. اگر زن باشیم با گفتن جوك های مسخره ای با مضمون آن كه زنها ناقص العقل هستند و اگر ترك یا لر باشیم با گفتن جوك هایی كه از بازگویی آنها شرم دارم تلاش خواهند كرد ما را از كوره به در ببرند تا نتوانیم به مطالبات خود برسیم. این یك شگرد است. شما خونسردی خود را حفظ كنید وقتی مطالباتتان را وصول كردید (اگر هنوز دلتان خنك نشده باشد) جواب شوخی مسخره ی آنها را به طور درخور می دهید. (هرچند مطمئنم وقتی به مطالبات خود رسیدید دیگه مسئله آن قدر برایتان حل شده خواهد بود كه چیزی ته دلتان نمی ماند.)

مذاكره در هر كار اساسی لازم می شود. مذاكره در هر سطحی. به خصوص اگر هدفمان  و مطالبه مان به دست آوردن "آن چه كه برای توریسم تبریز لازم است" باشد به طور قطع نیازمند مذاكره در سطوح مختلف خواهیم بود. در زیر به چند نكته ی دیگر  اشاره می كنم كه در هر مذاكره ای لازم می شود.

 

۱) چون مهم هست باز هم تكرار می كنم. مذاكره را با گله گذاری و مقایسه با دیگری -آن هم كسی كه با او پای میز مذاكره نشسته اید- شروع نكنید. در مورد تبریز مذاكره در هیچ سطحی  را با گفتن جمله ای نظیر "پس برای اصفهان و یزد و تهران و.... پول هست وقتی به ما رسید...." آغاز نكنید. گفتن همین جمله همان و صف آرایی در مقابل شما همان! به جای این جمله  جمله بندی ای به كار برید كه طرف هم مجاب شود كه خیر و مصلحت او در انجام این پروژه است. مثلا نگویید چرا برای فلان عارف یا شاعر در بهمان شهر بنای یادبود ساخته شد اما برای شمس تبریزی در تبریز ساخته نشد. به جای آن بگویید "با توجه به آن كه شمس  شخصیتی جهانی است و از عناصر هویت ملی ماست سزاست كه بنای یادبودی در زادگاهش ساخته شود و...."

۲) اگر مذاكره جدی است با مطالعه حاضر شوید. با ارقام و اعداد دقیق از منابع معتبر. 

 خیلی وقت ها خبرها زبان به زبان  می چرخد و یك كلاغ چهل كلاغ می شود. آن قدر زبان  به زبان می چرخد كه اكثریت باور می كنند هرچند بی اساس باشد.اگر خواستید به عدد و رقمی استناد كنید حواستان باشد كه منبع موثق باشد.

حواستان همیشه باشد: اگر با توپ پر به خاطر شایعات عددی بروید پای میز مذاكره و آن عدد و رقم نادرست را علم كنید طرف مقابل ممكن است برگردد و با استناد رقم واقعی را به شما بگوید. آن موقع چنان كنف و سرخورده می شوید كه حرف منطقی خود را هم نمی توانید درست بیان كنید. خدا نكند هیچ كدام از شما در موقعیتی قرار بگیرید كه چنان كنف شوید كه نتوانید از حق و حقوق خود دفاع كنید. برای همین هم هست كه می گویم هر شایعه ای را نپذیرید. بر اساس اخبار منابع ناموثق نروید برای اعتراض. هیچ وقت! ابتدا تحقیق كنید مطمئن شوید و بعد با استناد بروید سراغ مذاكره یا احیانا اعتراض.

یادتان باشد كه گاهی افرادی از احساسات افراد -به خصوص جوان كه معمولا پر شور هستند- می خواهند سو استفاده كنند.اطلاعات غلط می دهند و می فرستند او را جلو! اگر هم  جوان  در مذاكره كنف شد همان ها خواهند گفت "جوان بود نفهمید!" دیگه نخواهند گفت من خودم تحریكش كردم و اطلاعات غلط دادم و فرستادمش جلو!!  خلاصه حواستان باشد اول هر خبر و عدد و رقمی را با منابع موثق چك كنید بعد از آن در مذاكرات بهره جویید. توجه كنید" همه  می گن" منبع موثق قابل استناد محسوب نمی شود!! متاسفانه مصاحبه ها و سخنرانی ها ی مسئولین هم لزوما منبع موثق حساب نمی شود. برخی اوقات همین طوری یك عدد می پرانند بدون آن كه عدد معنی دار باشد. بیشتر مصرف تبلیغاتی دارد.بامنبع واقعا موثق اطلاعات خود را چك كنید.

۳)  با ذهنیت "فانتزی شكست" نه خود بروید پای میز مذاكره  و نه كسی را با این ذهنیت بفرستید به نمایندگی از شما مذاكره كند. ایده آل شما نباید این باشد كه شخص مذاكره كننده برود پای میز مذاكره با صداقت و شجاعت حرف ها را بزند اما به او ظلم شود و با دست خالی برگردد و یك مقدار هم امتیاز از دست بدهد!! اگر درگیر این فانتزی هستید و یا با این فانتزی كسی را می فرستید به نمایندگی از طرف شما مذاكره كند نتیجه شكست خواهد بود! این روش مذاكره نیست. ذهنیت درست مذاكره آن است كه تا حدی كه قابلیت های كلامی و .... شما اجازه می دهد امتیاز بگیرید. اگر یكجا نشد در چند مرحله. اگر آن طرح شما نشد یك طرح میانی و....

۴) به مهارت های لازم برای مذاكره آراسته شوید و آن گاه با اعتماد به نفس بروید پای میز مذاكره. خیال نكنید طرف مقابل یك غول بی شاخ و دم است. اگر او از شما مهارت بیشتری در مذاكره داشت با حالت قهر میز مذاكره را ترك نكنید. به او تبریك بگویید و یواشكی سعی كنید شگردش و رمز پیروزی اش را بیاموزید. به این ترتیب در مذاكره ی بعدی شانس بیشتری برای پیروزی دارید.

۵) در مذاكره چیزهایی ملموس و قابل دسترس بخواهید نه مفاهیم غیر خوش تعریف و تجریدی. مطالبات شما Objectiveباشد نه

Subjective. در نوشته ی قبلی این نكته را یك مصداق توضیح دادم. یك چیزی مطالبه نكنید كه یارو برگردد بگوید "این خودش هم نمی دونه چی می خواد". كاملا روشن باشد كه چه می خواهید. بسته به شرایط تصمیم بگیرید كه اول مطالبات ساده و در دسترس تر را مطرح كنید یا اول مطالبات پیچیده تر را. هر كدام از این دو استراتژی  جایی و شرایطی دارند.

۶) سایت های زیادی برای آموزش فنون و شگردهای مذاكره وجود دارند. این یكی اش. این را هم ببینید.

۷) مسئله ی مذاكره شخصی نكنید. چیزهای نامربوط را با هم قاطی نكنید. فرو كاست گرا باشید و سعی كنید مسایل دشوار را به مسایل ساده و قابل حل تفكیك كنید نه آن كه مسایل ساده را چنان به هم بپیچانید كه نتوان به هیچ وجه حل كرد.

از همین سایت :

Don't take the issues or the other person's behavior personally. All too often negotiations fail because one or both of the parties get sidetracked by personal issues unrelated to the deal at hand. Successful negotiators focus on solving the problem, which is: How can we conclude an agreement that respects the needs of both parties? Obsessing over the other negotiator's personality, or over issues that are not directly pertinent to making a deal, can sabotage a negotiation. If someone is rude or difficult to deal with, try to understand their behavior and don't take it personally.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

كارلو روبیا برنده ی جایزه ی نوبل و مذاكره كننده ی قهار وسناتور جدید انتصابی ایتالیا

+0 به یه ن

كارلو روبیا برنده ی جایزه ی نویل فیزیك سناتور انتصابی ایتالیا شده. این خبر را در خبرنامه ی نوترینو می خواندم. با خودم تصور كردم اگر كسی مثل روبیا بخواهد در مورد تصویب بودجه ای برای نجات دریاچه  ای از خشك شدن  تصمیم بگیره چه جوری رفتار می كنه؟!

 معروفه  كه كارلو روبیا علاوه براین فیزیكدان درجه یكی هست كه مذاكره كننده ی قهاری هم هست.

فكر كنم اگر بخواهد دریاچه ای را نجات دهد با تك تك افراد تصویب كننده ی بودجه كه بناست رای بدهند قبل از جلسه صحبت می كند و متقاعدشان می كنند كه حتی آنها كه مخالف بودند رای موافق دهند. در جلسه ی مذاكره هم پایش را می اندازد روی پایش و لم می دهد و می گذارد بقیه بزنند سر و كله ی همدیگر.

یك آدم با هوش متوسط رو به پایین (كه عاشق جلوی دوربین و در تیتر خبرگزاری ها ظاهر شدن نیز است) می رود سراغ مخالفان و آنها را بیشتر تهییج و تحریك می كند به طوری كه در مخالفت خود سرسخت تر  می شوند. دست آخر هم  طرح مورد نظرش تصویب نمی شود و شروع می كند به گلایه گذاری  و سخنان تهییج كننده ی پرت و پلا گفتن.! احمق تر ها هم بر می دارند زنگ می زنند به كسانی كه رای مخالف داده اند و زن و بچه اش را تهدید می كنند. موضوع پیچیده تر  و كلاف سر درگم تر می شود.

هنر مذاكره كردن به این است كه قبل از جلسه ی تصمیم گیری طوری فضا را آماده سازی كه همه ی ممتنع ها و آنهایی كه هنوز تصمیم نگرفته اند موافق طرح شوند. آن چند نفر را هم كه مخالف سرسخت هستند تهییج و تحریك نكنی كه مخالفت با طرح برایشان یك امر ناموسی شود!! مخالفان اگر در اقلیت باشند طرح تصویب می شود. راحت و بدون جنجال و هوچی گری.

و مهمتر از همه این كه طرح به واقع سنجیده و قابل دفاع باشد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دوسال پیش, دریاچه ی اورمیه در مجلس

+0 به یه ن

اگر یادتان باشد دو سال پیش طرح دو فوریتی انتقال آب به دریاچه ی اورمیه مطرح شد و رای نیاورد. بازخوانی آن ماحرا می تواند این بار پختگی عمل بیشتری منجر شود. من همان روزها در وبلاگم مطلبی نوشتم كه در زیر بازمنتشر می نمایم:









مبادا از نگرانی خشك شدن دریاچه دوباره بر اقدامات و طرح هایی اصرار بورزیم كه نه تنها در جهت بهبودی عروس خانم كمكی نمی كنند بلكه عروس دیگری را در همین آذربایجان خودمان به همان حال و روز می اندازند. مبادا اگر كسی كه واقعا دلش می سوزد و با كارشناس های درست و حسابی مشورت كرده با چنین طرحی مخالفت كند نسنجیده و نادانسته او را متهم به خیانت كنیم.
خودم را وقتی جای چنین كسی می گذارم می فهمم چه قدر باید در تنگنا باشد! اگر كسی در این میان از روی دلسوزی جلوی طرحی به واقع مخرب اما به ظاهر در جهت نجات دریاچه را بگیرد من شخصا او را "قهرمان" خواهم دانست. باید برای نجات دریاچه كاری اساسی كرد اما نه هر كاری. نه كاری كه نه تنها دریاچه نجات ندهد بلكه منبع آب منطقه ای دیگر را نیز از بین ببرد.
استدلال هایی نظیر "پس چه طور برای زاینده رود ...." به درد حل یك همچین معضلی نمی خورد! اگر این طرح جدید هم مانند قبلی ها ایراد دار باشد باز یك گوشه از آذربایجان خودمان آسیب می بیند. حل چنین معضلی كار كارشناسی می خواهد نه سخنی از سر چشم و همچشمی و گله گذاری های عامیانه!
آن فرمایش كه "ترك ها بروند جای دیگر" سر تا پایش آن قدر ارزش ندارد كه درد دریاچه را فراموش كنیم و آن را بچسبیم! باید به فكر اساسی تر باید بود.
ای كاش زمانی كه این طرح های مخرب كه دریاچه ی ارومیه را به این روز انداختند تصویب می شد قهرمانی پیدا می شد كه تهمت ها و خطر نامحبوب شدن در حوزه انتخابیه را به جان می خرید ومخالفت می كرد!
من متخصص در این زمینه نیستم اما اظهارات آقای دكتر اسماعیل كهرم در این گزارش به نظرم معقول می آید:
|كهرم با اشاره به اظهارات كارشناسان هواشناسی مبنی بر عدم تطابق میزان آب وارد شده به دریاچه ارومیه با میزان نزولات در اثر بارورسازی ابرها تصریح كرد: اصولاً بارور سازی ابرها با این ابعاد در كشور ما امكان پذیر نیست و پدیده ای لابراتواری است.
به گفته وی، از چهار مصوبه دولت مبنی بر بارورسازی ابرها، انتقال آب از دریای خزر و رو دخانه ارس، بهینه كردن سیستمهای آبیاری در استان و دادن 20 درصد از حقابه دریاچه ارومیه از 35 رودخانه اطراف برای نجات دریاچه ارومیه تنها مورد آخر عملی و قابل اجراست"
با این كه كارشناس نیستم اما انتقال آب از ارس به دریاچه ی ارومیه برای نجات آن با عقلم جور در نمی آید. به چندین دلیل: دلیل اول: یكی این كه یك ساختمان ۴ طبقه ی دولتی در این مملكت بخواهی بسازی چهار سال طول می كشد! یك همچین پروژه ای گمان نمی كنم كمتر از ده سال تمام شود! در این مدت بلایی كه نباید برسر اكوسیستم ارومیه بیاید آمده. آبی هم از آنجا برسد نوش داروی بعد از مرگ سهراب خواهد بود.
دلیل دوم: مگه به این راحتی است كه از یك رودخانه ی مرزی آب برداری بیاوری این ور! قوانین بین الملل رودخانه ها را می خواهی چه كنی؟!
دلیل سوم: آب آنجا را برداری این بار طبیعت زیبای مغان را خراب كرده ای. بعد بیا و درستش كن!
دلیل چهارم: درسته كه هر خرجی فدای یك تار موی عروس خانوم زیبای ما، اما اگر بتوان با خرج خیلی كمتر و در زمان خیلی كوتاه تر از طریق رودخانه های اطراف مسئله را حل كرد چرا باید رفت به سراغ پروژه های پرهزینه ی آن چنانی؟!

پی نوشت : اظهارات نماینده ی تبریز در مورد طرح نجات دریاچه ی ارومیه

نظر شخصی من: از یك طرف آگاهی عمومی و حساسیت نسبت به سرنوشت دریاچه و عوامل خشك شدن و نتایج و عواقب آن باید بیشتر بشه تا امكان جلوگیری از این فاجعه بیشتر بشه. از طرف دیگه از راه حل های احساسی و غیر كارشناسی باید كاملا حذر كرد. خطر جو گیر شدن و درنتیجه نامعقول تصمیم گرفتن را همیشه باید مد نظر داشته باشیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم پرهیز از جنجال و ناامیدی برای نجات دریاچه اورمیه

+0 به یه ن

در اولین جلسه ی كابینه ی آقای روحانی مسئله ی نجات دریاچه ی اورمیه مطرح شد. این كم چیزی نیست! در این كشور 1648195 كیلومتر مربعی كه هر گوشه اش ده ها مشكل ریز و درشت دارد تشخیص هیات دولت این بود كه اولویت را بدهد به رسیدگی به دریاچه ی اورمیه. گویا این عروس خانم ما یواش یواش عزتی را كه شایسته ی اوست باز می یابد. نگویید اما متاسفانه دیر! نه! ناامیدی برادر مرگ است. اگر برنامه ریزی ها درست باشد عروس خانم ما دوباره سلامت خود را باز می یابد و  قبراق و سرزنده می شود. آن چه كه برای من امیدوار كننده است آن است كه در طرح های مورد بحث نشان از  واقع بینی و صداقت می بینم. نمی گویند: "آی مردم! هیچ نگران نباشید ما از كره ی مریخ برایتان می آوریم. تا اون موقع هم اگر دریاچه خشكید بازهم هیچ نگران نباشید چون تویش شتر پرورش می دهیم و حال می كنیم!" از دیگر نشانه های صداقت این كه زمانبندی ارائه داده اند. گفته اند نتیجه ی كارگروه دو ماه دیگر بیرون می آید. بعید می دانم واقعا در دو ماه نتیجه ای بیرون داده شود اما برفرض دو ماه بشود چهار ماه. باز هم امیدوار كننده است. در طرح هایی كه مردم را می ذارند سركار می گویند 20 سال دیگر آب از كره ی مریخ می آوریم. زمانبندی میانی ارائه نمی دهند! تا 20 سال دیگه هم  یه قول معروف "كی مرده كی زنده"!!  این ریزه كاری ها مرا خوشبین كرده است. اگر راهی برای نجات دریاچه باشد از همین جا شروع می شود. امیدوارم این راه تا مقصد كه نجات قطعی عروس خانم ماست ادامه یابد.

می بینم یك عده در داخل و عده ا ی از خارج  دارند بذر ناامیدی می پاشند. ما عاشقان عروس خانم هرگز امید خود را برای بهبودی عروس خانم از دست نخواهیم داد. حالا اونها هر چی می خواهند بگویند. اولویت فعلا یافتن طبیب خوب است و تهیه ی هزینه ی درمان 

كار گروه مربوطه صادقانه بودجه ای را هم كه لازم است اعلام كرده است. بودجه ی معقولی است. آن قدر كم نیست كه آدم خنده اش بگیرد. در ابعاد ملی  آن قدر زیاد هم نیست كه فراهم آوردن آن غیر قابل باور باشد. چیزی است تقریبا مساوی بودجه ی ساخت بزرگراه صدر. البته بودجه ی بزرگراه صدر از طریق بودجه شهرداری تهران تامین می شود و شهرداری هم آن را از طریق عوارض و .... از شهروندان ساكن تهران  می گیرد. بودجه ی نجات دریاچه باید از محل دیگری تامین گردد. مثال را برای این زدم كه بگویم این پول ها در ابعاد ملی آن قدر هم زیاد نیستند. این بودجه تقریبا به اندازه ی درآمد  ده روز حاصل از فروش نفت ایران است. كم نیست.اما برای نجات دریاچه و جلوگیری از  تبعات شوم آن برای چیزی حدود سه میلیون نفر  زیاد هم نیست!  تا تصویب و تامین بودجه راه درازی در پیش است اما  اگر بودجه تصویب شود و تامین گردد و برنامه ریزی و مدیریت  مسئولین هم درست باشد دریاچه اورمیه نجات می یابد. خود نجات دریاچه نیاز به نیروی انسانی دارد. به عبارتی خود این كار اشتغال ایجاد می كند. بعد از نجات دریاچه هم آن قدر از راه جذب گردشگر و.... این دریاچه می تواند اشتغال ایجاد كند كه حسابی هزینه ها گوناگون   جبران خواهد شد.  حالا چه طوری و به چه شكل؟! این را دیگه باید آن كار گروه متخصصان جواب بده نه من.

 

در هر صورت قابل پیش بینی است كه عده ی زیادی مخالف اختصاص چنین بودجه ای برای نجات دریاچه اورمیه باشند. معمولا هم شگردی كه به كار می برند آن است كه بخواهند حامیان  طرح  را عصبانی كنند تا كنترلشان را از دست بدهند و حرفی بزنند كه اینها از آن آتو بگیرند. خبرنگاران هم در این موارد تیتر های جنجالی out of context می زنند و اوضاع را حسابی قاراشمیش می كنند.

 

 من فكر می كنم سعه ی صدر در برابر مخالفان  در این شرایط بیش از جدل منطقی با آنها تاثیر گذار می تواند باشد. در خیلی از موارد بهتر است در برابر انتقادات و طعنه ها و نیش ها بهتره  جا خالی بدهیم! توجه كنیم هدف نجات عروس خانم است! هدف این نیست كه "حرف دلمان را بزنیم تا دلمان خنك بشود". هدف این نیست كه در مجادله برتری كلامی و یا منطقی خود را نشان دهیم. هدف این است كه هر طور شده طرح نجات دریاچه ی اورمیه اجرا شود. یك مثال بد می زنم. خدای ناكرده اگر عزیز شما مریض اورژانسی باشد و او را به بیمارستان ببرید حتی اگر نگهبان آنجا سر جای پارك یك حرف زور بزندیا حتی توهین كند و فحش دهد  بر نمی گردید با او بحث كنید و از حق خودتان دفاع كنید. در موارد عادی شاید این كار را بكنید اما نه وقتی یك مریض اورژانسی دارید كه هرچه زود تر می خواهید بستری كنید. وضعیت الان عروس خانم ما هم دقیقا همین هست. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دوشواری های نجات دریاچه ی اورمیه

+0 به یه ن

تا چند وقت پیش نماینده های مجلس از آذربایجان شرقی و غربی طرح انتقال آب از رود ارس به دریاچه ی اورمیه را مطرح می كردند كه البته نماینده های استان اردبیل موافق نبودند. در طرحی كه وزارت نیرو برای نجات دریاچه ی اورمیه در نظر دارد انتقال آب از حوضه ی دیگر مد نظر نیست. صحبت از رها سازی آب پشت سدها و تغییر الگوی كشاورزی با همكاری كشاورزهاست. از تابناك نقل می كنم:

باقر‌زاده كریمی علاج دریاچه ارومیه را در اجرای برنامه‌های اولویت‌دار نظیرلایروبی كانال‌های منتهی به دریاچه، مدیریت منابع آب حوزه، تغییر الگوی كشت، تغییر و بالا بردن راندمان آبیاری با اختصاص بودجه مناسب، محدود كردن چاه‌های غیرمجاز حاشیه دریاچه و رها‌سازی آب در كنار اجرای این طرح‌ها به عنوان پازلی است كه باید به اجرا درآید تا در كوتاه مدت بتواند تا حدودی وضعیت دریاچه را از بحران نجات دهد.

این حرف ها خیلی عملی تر به نظر می رسد تا انتقال آب از رود ارس ! كارشناسان محیط زیست هم همین را می گویند. اما نكته در آن است كه آیا كشاورزان همكاری لازم را خواهند كرد یا نه. بسته به آن است كه موضوع چگونه برای آنها تبیین شود. فكر نمی كنم از مسئولانی كه با رای منصوب می شود خیلی بشود انتظار داشت كه در این تبیین كمك بكنند. با خودشان می گویند :"اگر من بروم و بگویم برای نجات دریاچه باید چاه های غیر مجاز را ببندید نامحبوب می شوم و رای نمی آورم. مردم می گویند پس اگر ما قرار است چاه ها را ببندیم تو این وسط چه كاره ای!" من در این چهار سال اظهارات نمایندگان آذربایجان را در مورد نجات دریاچه دنبال كرده ام. حس كرده ام آن چه كه برای اغلب شان (البته نه همه ی آنها) مهم تر از نجات دریاچه هست "مرد اول" و "قهرمان نجات دریاچه" ظاهر شدن است. در شهرهای كوچك تر هم ظاهرا خیلی برایشان مهم هست كه بگویند جایی كه نمایندگان تبریز ساكت بودند ما رفتیم و قهرمانانه و جانانه كوشیدیم!! از قرار معلوم گفتن این حرف مهمتر از این است كه این دفاع قهرمانانه و جانانه شان به نجات دریاچه بیانجامد یا برعكس حساسیت منفی ایجاد كند كه كار را سخت تر نماید.

هركسی با اندكی تجربه می داند كه تصمیم سازی های مهم سازنده معمولا با جنجال راه انداختن حاصل نمی شوند. باید مستدل و با راه و رسم درست كلامی وارد شد. این چیزها هم زیاد در جراید بازتاب ندارد! آن قدر هیجان ندارد كه تیتر اول خبرگزاری ها شود!

ببینید! اگر مسئولان مربوطه از راه درست برای تبیین موضوع با كشاورزان وارد شوند آنها می پذیرند و همكاری می كنند. كشاورزان و دامداران سراسر ایران كه شامل مناطقی بسیار محروم تر و كم سوادتر از حاشیه ی دریاچه ی اورمیه می شود در مسایل جنجالی تر و تابو تر از این با مسئولین مربوطه در اموری كه به ظاهر مخالف فرهنگشان و سود آنی شان بود برای سود دراز مدت همكاری كرده اند. به خصوص درمسایل مربوط به بهداشت و درمان. پیشرفت در این زمینه ها از زمان اتمام جنگ تا كنون تحسین بر انگیز و چشم گیر است. افرادی مانند دكتر پیله رودی كه چندی پیش در همین وبلاگ از ایشان یاد كردم ناممكن ها را در این زمینه به ممكن بدل كردند چون می دانستند چگونه باید با این مردم صحبت كنند و اعتماد آنها را جلب كنند. ببینید! مسایل بهداشتی كه تنها توصیه به مسواك زدن قبل از خواب نیست كه حساسیتی برنیانگیزد. وقتی مسایلی مانند بهداشت جنسی مطرح می شود موضوع خیلی خیلی حساسیت برانگیز تر از پلمپ كردن چند چاه می شود. اگر در آن موضوعات زحمكتشان و دلسوزان جامعه توانستند راهی برای جلب اعتماد كشاورزان و عشایر پیدا كنند در این مورد هم دلسوزان و زحمتكشان خواهند توانست. این طور هم نیست كه بگوییم دیگر در نسل جدید افرادی مانند دكتر پیله رودی پیدا نمی شود. نه زمان ایشان همه دكتر ها به اندازه ی ایشان خالص و آماده ی خدمت بودند نه اكنون همه ی تحصیلكرده ها خودخواه هستند. هم در آن زمان و هم در این زمان همه جور آدم پیدا می شود. اگر مدیریت بالایی خوب باشد افراد دلسوز و كاردان را پیدا می كند و برایشان امكاناتی فراهم می كند كه راه جلب اعتماد كشاورزان را می یابند.

از آن مصاحبه ی دوشواری كه سال پیش پخش شد باید درس ها آموخت.

من فكر می كنم با روش های زیر می توان كشاورزان را متقاعد كرد كه با طرح همراهی كنند:

1) آموزش از طریق رادیو و تلویزیون محلی.

2) برگزاری همایش در دانشگاه های آزاد و پیام نور روستا ها.

3) برگزاری كارگاه در مدارس محل.

4) همكاری با امام جماعت روستاها برای جلب اعتماد كشاورزان.

5) دعوت به همكاری برای پزشكان و معلمین و.... محل كه مورد احترام و اعتماد مردم محل هستند. تیپی هستند كه برای رساندن بیماران به شهر ماشین شان را به كشاورزان قرض می دهند و به هنگام تهیه ی جهیزیه پول به آنها قرض می كنند. كشاورزان از این افراد حرف شنوی دارند اما طبیعتا اگربیگانه ای بدون شناخت و تلاشی برای جلب اعتماد برود و بگوید از روش آبا و اجدادی كشاورزی تان دست بكشید كسی اعتماد نمی كند تا به حرف او گوش كند..

6) تببین موضوع به فرزندان كشاورزان كه دانشجو هستند. خود این فرزندان موضوع را برای والدین می شكافند و توضیح می دهند.

7) جلب همكاری شهری هایی كه برای تفریح باغ یا مزرعه ای دارند و كارگران محلی برای اداره باغ و مزرعه استخدام می كنند. كارگران اگر ببینند این تیپ از روش های جدید مدد می گیرند موضوع را با آب و تاب در روستا تبلیغ خواهند كرد. (در مورد تنظیم خانواده من كاملا به چشم خود دیده ام كه چگونه دخترانی كه در هنگام عروسی و ... برای پذیرایی به محله های اعیانی می رفتند كم-فرزندی را در محله های خودشان تبلیغ كردند. به طور خود جوش مردمی!)

8) همه ی اینها را گفتم اما این را هم اضافه می كنم: ایران-به خصوص آذربایجان- سرزمین عجایب است. چه بسا پیرمرد یا پیر زن بیسواد محلی از كارشناسان حرفه ای هم فهم روشن تری در مورد نجات دریاچه داشته باشد. به دانش بومی و شهود كشاورزی آنها باید احترام گذاشت و استفاده كرد. مطمئن هستم حرف های زیادی برای گفتن دارند. كسی می تواند اعتماد آن مردم را جلب كند كه به این نكته توجه لازم را داشته باشد.

اینها روش هایی بود كه به ذهن من رسید اگر چیز دیگری به ذهنتان می رسد كه اضافه كنید خوشحال می شوم كه بخوانم. باید موضوع را تبیین كرد. یا امروز به روش های نو كشاورزی رو می آورند یا فردا بادهای نمكین مزرعه و باغ را به شوره زار لم یزرع تبدیل می كند و سود و سرمایه به یكباره از دست می رود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل