تا ۲۰ سال پیش فاسدها در ایران ریا می کردند و خود را پاک نشان می دادند.
الان قبح فساد ریخته. الان فاسدها نه تنها فساد خود را انکار نمی کنند بلکه
اصرار هم دارند نشان دهند سرکرده اصلی فساد هستند. در واقع اصرار دارند
میزان فسادشان را چندین برابر واقعیت جلوه دهند!
چرا؟! این حربه جدید
برای سو استفاده از افراد بی پناه و بی اطلاع هست. این طور جلوه می دهند که
اگر جزو دار و دسته اینان نباشند بدبخت می شوند. افراد بی پناه و بی اطلاع
هم از روی حس ناچاری وارد دم و دستگاه آنها می شوند. مثل همین مورد فیلم
«آزادی به قید شرط». اگر اون زن می دانست آزادی پدر فرزندش پارتی گردن
کلفت فاسد لازم ندارد و همان مددکار زندان هم با کمی پی گیری و اندکی صبر
کار آزادی او را می اندازد که نمی آمد ذلت همسر دوم یک مرد فاسد را به جان
بخرد.
یکی از اداراتی که در نزد مردم به فساد و رشوه گیری بسیار معروف است اداره دارایی است.. در مورد فساد آن افسانه ها می سرایند.
زنده
یاد پدرم دو سال پیش فوت کرد. کارهای دارایی اش را انجام دادیم تمام شد.
بیشتر زحمت را مادرم در تبریز کشید و بخش کوچکی را من در تهران. کارمندان
دارایی یک ریال هم رشوه طلب نکردند. این در حالی بود که «همه چیزدان» های
دور و بر دو سال تمام هست در گوش ما تجارب ارزشمندشان را در مورد لزوم دادن
رشوه به کارمندان دارایی برای راه انداختن کارمان در گوشمان وز وز می
کنند. وقتی هم می گفتیم نه پدر مرحوم مان اهل این کارها بود نه ما اهل این
کارها هستیم در جواب مودبانه چیزی می گفتند که از دم پخمه اید و کلاه تان
پس معرکه خواهد بود. اما کار ما سر موقع انجام شد . نه پارتی ای داشتیم نه
اقدام به پرداخت رشوه کردیم. نه هم اون بنده خدا ها طلب کردند! تازه ! زرنگ
های همه چیز دان به ما «پخمه ها» می آموختند که برای فرار مالیاتی باید از
مُهر بابا استفاده کنیم و سند جعل کنیم!! طوری می گفتند که انگار این کار
عادی تر از آب خوردن است!می گفتند اگر این کار نکنی عملا همه قیمت ملک را
مالیات می بندند. گفتم ببندند! بابایم راضی نمی شد برای مال دنیا من از این
کارهای خلاف بکنند.
بدون هیچ زیر آبی اما با رعایت روال
اداری رفتیم اداره دارایی. در هفت روز کارمان را انجام دادند. مالیاتی که
طلب کردند رقمی ناچیز بود (یک حدود یک نهم حقوق ماهیانه نه چندان بالای
این جانب!)
«همه چیز دان»ها به خاطر این رقم مرا به سمت کار خلاف غیر قانونی داشتند سوق می دادند!
برخی
از همین همه چیزدان ها این زیر آبی های احمقانه را یاد می گیرند و فکر می
کنند خیلی زرنگ هستند. بعد دستشان رو می شه می افتند توی هچل!
راستش
میزان مالیات آن قدر کم بود که به من نچسبید. با خود گفتم اگر در یکی از
آرمانشهر های اسکاندیناوی هم بودیم باز هم همین قدر مالیات می پرداختیم؟!
مسلما نه! خیلی بیشترباید می پرداختیم. با خودم گفتم نمی شه که شعار عدالت
اجتماعی داد و حسرت فقرزدایی در سوئد را داد بعد خواست که مالیات کم باشد.
به هر حال تا می توانیم از بنیاد کودک حمایت کنیم که کمی از این اختلاف طبقاتی سیستماتیک را جبران کند.
http://www.childf.com
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل