سخنی با دانشجو جدیدالورود

+0 به یه ن

سخنی دارم با دانشجویان جدید دانشگاه ها. ابتدا موفقیت شما را تبریک می گویم و برایتان آرزوی موفقیت بیشتر دارم. 
وقتی دانش آموزی از محیط کوچک بسته و تک جنسیتی مدارس ایران وارد محیط بزرگ نسبتا آزاد و مختلط دانشگاه می شود یک جور هول او را می گیرد. فراموش نکنید ک هدف اصلی از ورود به دانشگاه این هست که در رشته تحصیلی تان مطالبی بیاموزید. جمع های دانشجویی گاهی چنان جو سازی می کنند که تو گویی هدف چیز دیگری است:« درس خواندن مال بچه مثبت های بی خاصیت است. با حال ها همه کاری می کنند جز درس خواندن!» «مثلا کارت دانشجویی نگرفته هر کسی باید دوست از جنس مخالف از نوع رمانتیک داشته باشد والا می ترشه می ره پی کارش! دیگه «آس» ها تموم می شوند !»

در اون هول و ولا خیلی ها در هفته اول با یکی دوست می شوند. بعد یک ماه نشده دعوایشان می شود و از هم جدا می شوند! بعد هم خیال می کنند دنیا به آخر رسیده و شکست عشقی خورده اند. نتیجه هم این می شه که امتحان میان ترم را خراب می کنند. بعد هم نمره کم را که می بینند دیگه مطمئن می شوند دنیا به آخر رسید و همین طور سیر قهقرایی را طی می کنند تا به همگان ثابت کنند که دست کم دنیای آنها به آخر رسیده!

برعکس اون چیزی که مد شده و از همه طرف می شنوید نمرات دانشگاه بسیار مهم هستند. هرچه معدل تان و به خصوص نمرات دروس تخصصی تان بالاتر باشند شانس موفقیت شما در یافتن کار بالاتر می رود. در شغل های آکادمیک که قطعا این طور هست. در پیدا کردن شغل در شرکت ها هم چنین هست. 
این که می گویند همه اش «پول و پارتی و پررویی» است اون قدرها درست نیست! 
دست کم همه اش اینها نیست. دانشجو ممتاز باشید استادانتان می شوند بهترین «پارتی» شما. هرجا بخواهید استخدام شوید اگر توصیه نامه مثبت از استادی خوشنام داشته باشید از این که پسر وزیر باشید برایتان بهتر است. (بله! در همین ایران خودمان عرض می کنم!)
توصیه نامه خوب را وقتی می توانید بگیرید که کلاس ها را مرتب شرکت کنید. تمرین ها را خوب حل کنید. پروژه های درسی را جدی بگیرید. در طول ترم جدی درس بخوانید وبرای امتحان خوب آماده شوید و در نتیجه نمرات خوبی بگیرید.

وقتی وارد دانشگاه شدید فکر تان را بدهید به این موضوع. دو سه ترم بعد که تجربه تان بیشتر شد و شناخت تان از آدم ها بالاتر رفت رمانس هم کم کم پیدا می شود. همون هفته اول لازم نیست بیافتید دنبال رمانس و بعد هم بلافاصله شکست عشقی بخورید و بعد هم به جای سر کلاس رفتن کارتان بشود پیش مشاور رفتن!

سرتان به درس و مشق خودتان باشد. کاری نداشته باشید کدوم همکلاسی با کدوم همکلاسی دوست شده! برای دوستان خودتان حرف درنیاورید. اصلا به شما چه؟! اگر دیدید که همکلاسی هاتون به جای درس خواندن همه اش در مورد همکلاسی های جنس مخالف حرف می زنند شما نه وارد بحث بشوید نه سعی کنید اونها را ارشاد کنید. یک لبخندی بزنید بروید پی درس و مشق خودتان. یادتان باشد مبصر کلاس نیستید! کم کم افراد هم تیپ شما می آیند کنار شما با هم درس می خوانید. تنها هم نمی مانید. کم کم درس خواندن مد می شود! شاید اولش به شما خرخوان بگویند اما کم کم شما را همین طور که هستید قبول می کنند. اگر بی آزار باشید و کاری به کارشان نداشته باشید اغلب شان کم کم از شما خوششان می آید. اگر هم خوششان نیاید مشکل خودشان هست! اما اگر بخواهید نقش «گشت ارشاد» برایشان بازی کنید قطعا از شما بدشان می آید و حق هم دارند. اگر خوابگاهی باشید شاید مسئولان خوابگاه شما را ترغیب کنند که چنین نقشی بازی کنید. این حماقت را نکنید که برای به دست آوردن دل مسئول خوابگاه دانشجویان را با خود بددل کنید. در این صورت در مقابل چهارسال دانشگاه را برایتان جهنم می کنند!

پای صحبت اونهایی که به عنوان جا نماز آب کشیدن می آیند در مورد روابط شخصی دانشجوها سخن سرایی می کنند ابدا ننشینید. اگر ببینید شما اهل درس خواندن هستید و اهل هفته اول دنبال دوست جنس مخالف پیدا کردن نیستید این افراد حتما پیدایشان می شود و در گوش شما وز وز می کنند. اینها بدتر از «پارتی برو» ترین همکلاسی ها هستند. بدتر از صد تا از اونها وقت شما را تلف می کنند. به علاوه دور و برتان بپلکند به نامحبوبیت شما در کلاس دامن می زنند. به خاطر درس خوان بودن که اون اوایل -کمی تا قسمتی- نامحبوب خواهید شد! اگر این افراد هم به نظر عموم همکلاسی ها رفیق گرمابه و گلستان شما باشند نامحبوبیت شما افزون خواهد شد. واقعا نمی ارزد. این ها را پس بزنید. نگران تنها ماندن نباشید. به زودی دوستان خوبی پیدا می کنید. دوستانی که همتیپ خودتان باشند. دوستان خوب و وفادار.
کم کم که دیدند شما از جنس مبصر کلاس و «گشت ارشاد افتخاری» و « اهل حرف درست کردن برای همکلاسی ها» نیستید محبوب هم می شوید. حتی اهل درس بودن شما را هم کم کم می بخشند!

اواسط ترم دوم آرام آرام به فکر کاری دانشجویی هم باشید. ترجیحا مرتبط به رشته تحصیلی تان. این طوری در عمل می بینید درسی که می خوانید به چه درد می خورد. تجربه کاری به دست می آورید. اگر از کارتان راضی باشند شانس این که بعد از فارغ التحصیلی بلافاصله استخدام شوید بالا می رود. این طوری شما سابقه کار خواهید داشت



زمانی که ما دانشجو بودیم جامعه از لحاظ ثروت تا این اندازه قطبیده نبود. در نتیجه برای ما در دانشگاه دغدغه اختلاف طبقاتی خیلی موضوعیت نداشت!
اما این روزها مسایل طبقات اقتصادی خیلی داغ هست. گمان می کنم برای دانشجوی تازه وارد این موضوع هم از جمله حاشیه هایی می تواند بشود که جای متن را می گیرد. دانش آموزی که در محله خود به مدرسه رفته و تا آن زمان با افرادی کمابیش همسطح خود از لحاظ مالی رفت و آمد داشته ناگهان وارد دانشگاه می شود . افراد بسیار ثروتمند تر و بسیار فقیر تر از خود می بیند و این نکته می تواند ذهنش را (بیش از حد) مشغول کند و از درس خواندن باز دارد.
اول از همه بگویم بهتر است از ظاهر افراد درباره آنها قضاوت نکنید. اولا خیلی محتمل هست که خود را خیلی پولدارتر و یا خیلی فقیر تر از آن چه که هستند نشان دهند. ثانیا بر اساس میزان دارایی یک فرد نمی شه درباره اش قضاوت کرد.
در دهه شصت افکار چپی و کمونیستی بین دانشجویان رواج داشت. عده ای بیخود و بی جهت از بچه پولدارها متنفر می شدند
بی آن که طرف بدی ای در حق شان نموده باشد.
حیف هست دوران شیرین دانشجویی را با این نوع افکار منفی تلف کرد.
اگر وضع مالی تان بهتر از متوسط دانشجوهاست پیشنهاد می کنم خیلی در محیط دانشجویی Richie rich بازی در نیاورید. در دانشگاه و یا وقتی با دوستان دانشگاه تان قرار می ذارید لباس مارکدار نپوشید. همان تیپ لباس ها را بپوشید که متوسط دانشجوها می پوشند و با آن تواتر آن را نو کنید که آنها نو می کنند. با آنها به مراکز تفریحی و غذاخوری های دانشجویی (نه خیلی گران ) بروید. در یک کلام :«باهاشون بجوشید» اگر این کار را نکنید دور خود دیوار می کشید و نمی توانید مردمداری بیاموزید. بیایید با هم صادق باشیم. این پول ها که مال شما نیست. مال خانواده تان هست. در آینده این شمایید که سکان اداره ثروت خانوادگی را به دست می گیرید. اگر مردمداری بلد نباشید اگر دوست و آشنا به اندازه کافی نداشته باشید در فراز و نشیب های این جامعه به لحاظ اقتصادی بی ثبات این ثروت را می بازید. دوران دانشجویی فرصتی است که مردمداری بیاموزید. خود را از این فرصت محروم نکنید.اگر ادای Richie rich در بیاورید همکلاسی ها را از خود دلزده می کنید. در جزو مردم شدن هم افراط نکنید. در دهه ۵۰-۶۰ عده زیادی از بچه پولدارها با والدین خود در افتادند که چرا پولدار هستید. بعد از دم پشیمان شدند. شما اشتباه آنها را تکرار نکنید! قدر آن چه که دارید را بدانید.

اگر از نظر مالی از متوسط فقیر هستید باز هم خود را کنار نکشید. کار دانشجویی پیدا کنید تا بتوانید در تفریحات متوسط دانشجویی هر از گاهی شما هم شرکت داشته باشید. 

خلاصه این که بر اساس طبقه اقتصادی دور خودتان دیوار ذهنی نکشید. چه بسا دوستان خیلی خوبی می توانید از طبقات مالی متفاوت در دوران دانشجویی بیابید. هرچه کمتر نسبت به این موضوع حساسیت نشان دهید خودتان راحت تر خواهید بود و ذهن تان باز تر می شود که به کارهای مهمتری مثل درس خواندن برسید.

از کسانی هم که خودشان را خیلی صمیمی نشان می دهند و راز های بقیه را در گوش شما پچ پچ می کنند و آمار دعواها و خط کشی ها و دلبری ها ی واقعی یا خیالی  افراد دور وبر را  برای شما می آورند نیز حذر کنید. وانمود خواهند کرد که اینها اطلاعات مهمی هستند که  برای زنده ماندن به آنها نیاز دارید.  چنان نشان می دهند که انگار نشانه بزرگ شدن و بلوغ   سردرآوردن از آن حرفهاست. همچین خبری نیست! هر چه از این حرف و حدیث ها بی خبرتر باشید راحت تر هم خواهید بود. دنیا بدون مجلات زرد و آدم های زردتر جای بهتری هم برای زیستن خواهد بود! باور کنید دیر یا زود از این که به آنها رو می دهید پشیمان خواهید شد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]