
نقل از بی بی سی فارسی: «به گزارش نمافر، در حالیکه شمارگان کتابهای منتشر شده در ایران به کمترین حد در چند دهه اخیر رسیده، تعداد عنوانین به بالاترین میزان رسیده است.
«گروه سیاست پژوهی و تحلیل داده نمافر» که این گزارش را منتشر کرده هدف خود را «جمع آوری و تحلیل معتبرترین و بروزترین آمارهای داخلی و بینالمللی در حوزهی صنایع فرهنگی و خلاق» عنوان میکند.
بنابر این گزارش، «در سال ۱۴۰۳ تعداد عناوین کتابهای منتشر شده به ۱۱۶۷۵۴ عنوان رسید که بالاترین رقم در تاریخ نشر ایران محسوب میشود. با این حال، شمارگان کتابها با افت شدیدی مواجه بوده و به ۱۰۶۰۷۸۰۶۳ جلد کاهش یافته است.»
«این مسئله نشان میدهد که هرچند تعداد کتابهای منتشر شده افزایش داشته، اما میزان تیراژ هر عنوان کتاب بهشدت کاهش یافته و در مواردی به کمتر از ۵۰ نسخه رسیده است.»
از دلایلی که برای کاهش شمارگان کتاب در ایران ذکر میشود شرایط اقتصادی است که «ناشران را به کاهش تعداد نسخههای چاپی سوق داده است. افزایش هزینههای چاپ و تولید، نوسانات قیمت کاغذ، و کاهش قدرت خرید» سبب شده تا ناشران به چاپ محدود روی بیاورند.
یکی از مهمترین دلایل کاهش تیراژ کتاب، شرایط اقتصادی کشور است که ناشران را به کاهش تعداد نسخههای چاپی سوق داده است. افزایش هزینههای چاپ و تولید، نوسانات قیمت کاغذ، و کاهش قدرت خرید مردم موجب شده تا ناشران از تیراژهای معمول بازار فاصله بگیرند و به چاپ محدود روی بیاورند.
گسترش کتاب دیجیتال، قاچاق کتاب، تغییر الگوی مطالعه و مشغله زیاد از دیگر عوامل کاهش فروش کتابهای چاپی عنوان میشود.
عبدالعظیم فریدون، مدیر انتشارات محراب قلم به خبرگزاری تسنیم گفت:
«در دهه ۶۰، شمارگان کتاب کودک زیر ۱۱ هزار نسخه نبود و حتی در برخی موارد به ۲۲ هزار نسخه میرسید. اما امروز شاهد چاپ کتابهایی با تیراژ ۵۰۰ نسخه برای کودکان و حتی ۵۰ نسخه برای کتابهای بزرگسال هستیم که برای کشوری با بیش از ۸۰ میلیون نفر جمعیت، نگرانکننده است.»
حمایت از کتابخانههای عمومی، مدارس و مراکز فرهنگی از مهمترین راهکارها برای رشد مطالعه و افزایش شمارگان کتاب دانسته میشوند.»
--------
برعکس آن چه که گفته میشود رمان های خیلی خوبی الان در کشور منتشر می شوند. رمان هایی که بازتاب دهنده زندگی واقعی هستند. خیلی از نویسنده ها هم خانم هستند. آن رمان های ایرانی که من می پسندم خیلی باب طبع کلیشه های جایزه-بر نیستند ، از کلیشه های دهه چهل (نظیر بیسواد بودن صاحب آژانس مسکن) فاصله گرفته اند. اما به زندگی واقعی نزدیک تر شده اند. برعکس آن چه که بدبینان و منفی بافان می نویسند خرید این رمان ها پول دور ریختن نیست. ارزش پولی را که بابت آنها می پردازیم دارند
--------
در گزارش اخیر بی بی سی فارسی، طبق معمول کلیشه های رسانه های آن ور آبی، کم شدن تیراژ کتاب در ایران به مشکلات اقتصادی نسبت داده شده. البته که بعد اقتصادی، پیش زمینه همه تحولات در ایران هست. اما این طوری که رسانه های آن ور آبی تحلیل می کنند آدم خیال می کند در ایران یک قحطی شبیه زمان جنگ جهانی اول در جریان هست و مردم آن قدر گرسنه اند که دیگه کتاب نمی توانند به دست بگیرند. این طوری نیست. اتفاقا مشکلات اقتصادی در حدی که الان داریم می بایست منجر به بالارفتن میزان خرید و خواندن رمان می شد:
1) وقتی جویای کار، شغل نمی یابد باید صبح تا شب دنبال کار بگردد ولی سئوال این هست که شب چه کند؟ اگر شب و روز به نیافتن کار بیاندیشد از پا می افتد. پس چه چیزی بهتر از دست گرفتن یک رمان جذاب در شب که او را چند ساعتی فارغ دغدغه های خود نماید؟!
2) در دهه هشتاد که وضع مالی طبقه متوسط خوب بود به مسافرت می رفتند. بعد که در دهه نود وضع مالی خراب تر شد مسافران خارج تبدیل شدند به مسافران داخل. مسافران داخل هم برای تفریح، رستوران و مهمانی و کافی شاپ و آرایشگاه را بر گزیدند. الان سطح مالی تفریحات از آن هم پایین تر آمده. اتفاقا خرید کتاب و خواندن رمان جزو ارزان ترین تفریحات هست. با پولی که برای رفتن به یک کافی شاپ می پردازیم و دو سه ساعت بیشتر کیف نمی کنیم می توانیم آن قدر کتاب بخریم که یک ماه تمام سرگرم باشیم.
3) قیمت کتاب آن قدر بالا نیست که اگر از آن چشم پوشی کنیم بتوانیم اجاره خانه بدهیم. من تا حالا نشنیده ام که پزشکی به طعنه بگوید یارو می گوید پول ویزیت مرا ندارد اما به جایش کتاب می خرد! نشنیدم موجری به طعنه بگوید مستاجرم اجاره ام را نمی دهد یا زیر بار بالابردن اجاره نمی رود اما کتاب خریده و می خواند! اما تا دلتان بخواهد از زبان آنها شنیده ام که یارو برای مانیکورناخن، خرج می کند اما به ما که می رسد....... وضع اقتصاد ایران خراب هست اما نه آن قدر که ۴-۵ دهک بالا نتوانند در سال یک کتاب بخرند. با این حساب ما می بایست بیش از۴۰ میلیون جلد کتاب در سال (علاوه بر کتب درسی ودینی) فروش داشتیم ولی گمان نکنم داشته باشیم.
دلیل آن که مردم ما کتاب نمی خرند بیشتر به این علت هست که به کیفیت کتاب ها اعتماد نمی کنند. البته که همه کتاب های موجود در بازار ارزش خریدن و خواندن ندارند. مردم آن قدر پول ندارند که همین طوری کتاب بخرندو بدون آن که بخوانند گوشه ای بیاندازند. وقتی به کتاب می رسد معمولا احتیاط می کنند و نمی خواهند پولشان را دور بریزند. می ترسند کتاب بخرند و آن را بی محتوا یا خسته کننده بیابند. همین طور می ترسند کتاب آن قدر به تیغ سانسور وزارت ارشاد گرفتار آمده باشد که ارزش خود را از دست داده باشد.
ما به اندازه کافی به همدیگر کتاب معرفی نمی کنیم تا بقیه هم تشویق به خرید کتاب شوند. به جای آن تا بخواهید شیرین کاری های وزرات ارشاد در سانسور را برای خنده برای هم بازگو می کنیم. مثل آن حکایت که وزارت ارشاد «عرق سردی بر پیشانی اش نشست» را تبدیل کرده به «چای سردی بر پیشانی اش نشست.» کسی که خیلی اهل کتاب خواندن نیست وقتی این حکایت ها را می شنود با خود می گوید با این همه سانسور و جراحی اثر ادبی، مگر چیزی از آن باقی می ماند؟! سئوال بجایی است. متاسفانه خیلی از کتاب ها را آن قدر سانسور می کنند که چیزی از آن باقی نمی ماند. با این حال نویسنده ایرانی هم راه خود را برای دور زدن یافته. کتاب های زیادی هست که آدم وا می ماند چه طور مجوز گرفته اند و به تیغ سانسور گرفتار نشده اند. اگر علی ساربانه، «شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل!» اتفاقا نسل جدید نویسندگان که کمتر مشهورند راه این دور زدن را بهتر بلدند. روی نویسندگان مشهور -مثل شهرنوش پارسی پور- خیلی حساسیت هست و کتاب هایشان را آن قدر جراحی می کنند که ناقص الخلقه می شود. اما نویسندگان بی نام و نشان، راحت تر از سد سانسور می گذرند. از طرف دیگر، گاهی این انتشاراتی های مشهور سلبریتی وار ، خودشان بر اساس پیش داوری های ایدئولوژیک خودشان یا مردم-آزاری شان، هزار بلا برسر نویسنده ها و نوشته های آنها می آورند و تقصیر را بر گردن وزارت ارشاد می اندازند. من با انتشاراتی های ایران زیاد سر و کله نزده ام ولی تا جایی که شنیده ام برخی از آن مشهورهایشان در گند-اخلاقی و نوچه پروری و مردم آزاری شبیه همین پیشکسوتان جامعه فیزیک و جامعه فلسفه و علوم انسانی خودمان، هستند (خدا نصیب گرگ بیابانشان هم نکناد)!
با همه این ها هم اکنون کتاب های خیلی ارزشمندی هم هستند که مجوز می گیرند و وارد بازار کتاب می شوند. در این مورد باز هم خواهم نوشت. رمان هایی را معرفی خواهم کرد. بعد هم خواهم نوشت که این رمان ها دست در دست هم و در کنار هم چه کار عظیمی برای جامعه انجام می دهند. حیف که جامعه از پتانسیل آنها به اندازه لازم بهره نمی گیرد.
رمان های ارزشمندی که معرفی خواهم کرد نه نویسنده خیلی مشهوری دارند نه انتشاراتی سلبریتی واری. جوایز ادبی هم درو نکرده اند. اما خیلی حرف برای گفتن دارند.
رمان های نویسنده های نه چندان مشهور وانتشاراتی های کم نشان را بخرید و حمایت کنید تا رشد کنند. علاوه بر جنبه کمک، این نفع را هم دارد که نوشته هایشان کمتر از سانسور وزارت ارشاد (و نیز نویسنده-آزاری معمول انتشاراتی های سلبریتی-وار) آسیب دیده اند.
---------
یکی دیگر از دلایل کم علاقگی مردم ما به کتاب خوانی -علی رغم نیازهای مبرمی که امروزه رمان خوانی می تواند از آنها مرتفع سازد- جریانی است که نویسندگان مشهور نسل های قبل ساختند و کتاب خوانی را تبدیل به یک امر بغرنج و دست نیافتنی برای عوام کردند. مثال می زنم: وقتی کتاب کلیدر دولت آبادی منتشر شد خیلی ها با علاقه آن کتاب را می خواندند. یادم هست در فرزانگان تبریز،چند نفر از همکلاسی ها دایم در مورد این کتاب با هم حرف می زدند. اما واکنش جامعه ادبی چه بود؟ هوشنگ گلشیری شروع کرد به تحقیر این کتاب و خوانندگانش!
یادم هست همان همکلاسی ها که در دبیرستان برای لذت کتاب کلیدر را خوانده بودند و نقل می کردند، ده سال پیش که «خانم دکتر» شده بودند از هم می پرسیدند که یک کتاب باکلاس معرفی کنید تا بخوانیم. یعنی رمان را برای لذتش نمی خواستند بلکه برای پز باکلاسی اش می خواستند. کتاب های باکلاس اون موقع ترجمه اروین یالوم بود که به نظر من خسته کننده آمدو هیچ نیاز فکری من را جواب نمی داد. من نتوانستم با نوشته های اروین یالوم ارتباط بگیرم. اما نوشته های دولت آبادی برایم ملموس بود. بسیار از نوشته های او در مورد طبقه کارگری و همچنین فرهنگ مردم خراسان و اقلیم آن آموخته ام
طبعا عموم مردم ایران آن قدر مشغله فکری دارند و آن قدرگرفتارند که برای با کلاس دیدن شدن سراغ کتاب نخواهند رفت.
رمان خواندن کار پیچیده و بغرنجی نیست! کتاب را در دست می گیری و میخوانی. اگر خواندن آن لذت بخش باشد ادامه می دهی. اگر چیزی هم از ان بیاموزی که دیگه بهتر. برای کلاس گذاشتن نیست. برای این هست که برخی خلاها را در زندگی تو پر کند. از جمله خلا لذت و تخیل.
اشتراک و ارسال مطلب به:


