بایگانی

+0 به یه ن

در دبستان یک همکلاسی داشتم که فامیلی اش راکد بود. من اولش فکر می کردم راکت هست! بزرگ شدیم و بعد از سال ها روزی با هم رستوران رفتیم. پرسیدم این فامیلی تو در بچگی برای من سئوال بود جریانش چه بود. گفت در زمان قاجار جد من مسئول بایگانی پرونده های راکد قضایی بود. برای همین به همین نام شناخته می شد و وقتی شناسنامه گرفتند این نام را انتخاب کردند. خیلی تعجب کردم چون به ما گفته بودند تا رضا شاه (اون هم نه داور بلکه رضا شاه) ایران تشکیلات قضایی نداشت. کمی پرس و جو کردم و دیدم نه تنها داشت بلکه اون قدر هم قدمت داشت که نیاز به کارمندی داشته باشد که پرونده های راکد را بایگانی کند!


در تشکیلات دیوانسالاری و بروکراسی، مفهوم بایگانی نسبتا مفهوم پیشرفته ای است. سیستم اداری از یک مقداری باید پیشرفته تر باشد که بایگانی موضوعیت پیدا کند. با توجه به سمپاشی هایی که علیه دوران قاجار نموده اند برای من  تعجب برانگیز بود  در همان زمان قاجار هم سیستم بایگانی داشته اند. یک کارمند هم برایش بوده. خیلی حرف هست ها! یعنی در زمانی که ما گمان می کنیم ملت عموما بیسواد بوده اند یک نفر باسواد را استخدام کرده اند که کار تخصصی اش بایگانی کردن بوده است. در سیستم بدوی تر اصلا نمی فهمند بایگانی چه اهمیتی دارد.  خیلی از نهادهای موازی که در سی چهل سال اخیر ایجاد کرده اند علی رغم ظاهر مدرنش، مفهوما بدوی است. اگر مسئولیت اداری در این نهادها داشته باشید باید بجنگید تا ایجاد بایگانی را به رئیس خود بقبولانید. روسا، در این نهادهای موازی عموما نمی خواهند بایگانی باشد . نمی خواهند تاریخچه پرونده ها و  مصوبات ثبت گردد. چرا؟ چون می خواهند دست شان باز باشد تا بنا به هوی و هوس آنی خود تصمیم ها را تغییر دهند. سیستم بایگانی و نگاه داری تاریخچه دست و پایشان را تا حدی می بندد. برایم جالب بود که جد دوست  عزیز دبستانی در دوران قاجار لزوم و اهمیت ایجاد بایگانی پرونده راکد را  درک کرده. از آن جالب تر این که  رییس او در دوران قاجار نه تنها  به خاطر این ابتکار عمل و نوآوری وی، او را آزار واذیت نکرده بلکه به او میدان داده که ایده خود را عملی نماید.  در نهادهای موازی که در سی چهل  سال اخیر در کشور بنا نهاده اند به ندرت چنین رئیسی  بتوان یافت. رییس تیپیکال نهادهای سی چهل ساله اخیر در ایران اگر ببیند که مدیر میانی زیر دست او ابتکار عملی از این قبیل دارد- آن هم ابتکار عملی که دست و پای او را خواهد بست- روزگارش را سیاه می کند. برخی صراحتا او را می کوبند برخی هم به ظاهر تشویقی می کنند اما به نوچه هایشان اشارت می کنند که بعدا بلایی  بر سر این مدیر میانی مبتکر بیاورید که مرغان هوا به حالش گریه کنند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]