سراب

+0 به یه ن


چند سالی است که مد شده که دانشجوها چند تا اصطلاح قلمبه سلمبه به همراه چند تا جمله کلیشه ای به ظاهر فیلسوفانه که ورد زبان "آدم بزرگ ها"ست یاد می گیرند بعد می روند جلوی "آدم بزرگ ها" این ها را تحویل می دهند. "آدم بزرگ ها" هم خوش خوشانشان می شود که اصطلاحات و جملات کلیشه ای شان از زبان نسل جوان بیرون می آید. فوری طرف را حلوا حلوا می کنند و "عمیق" می خوانند.
مد سال های اخیر هست. 20 سال پیش از این خبرها نبود. 20 سال پیش نه دخترهاو نه پسرها از این شگردها به کار نمی گرفتند. نه دکتر خرمی از این کارها می کرد نه دکتر رامین گلستانیان و نه شاهین و نه من.
به جایش می نشستیم ساعت ها مطالعه جدی می کردیم. دنبال این هم نبودیم که با به کاربردن چند اصطلاح یا جمله قصار "آدم بزرگ پسند" درهای بهشت به روی خودمان باز کنیم.
و چه خوب که این کار را نمی کردیم.
آخه اون بهشتی که به این راه به دست می آید سراب هست. اولش شیرین هست بعدش تلخ می شود."آدم بزرگ" روغن ریخته نذر امامزاده می کند. ایده های شازی را که کسی تحویل نمی گیرد می دهد این جوانها با آن ور بروند.
ایده های شاز تا حد 
Not even wrong!

وقتی آن "آدم بزرگ" در مورد آن ایده شاز حرف می زند بقیه به احترام موقعیتش چیزی نمی گویند. اما وقتی یک جوان از جهان سوم همان حرف ها را می زند اهل فن می گوید "این هیچ چی نمی فهمه!"



این ایده های شاز برای دفع آلزایمر از "آدم بزرگ" که آرد هایش را بیخته الک هایش را آویخته خوبند. اما برای یک پژوهشگر جوان در اول راه سم هستند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مریم میرزاخانی: دارای هوش خارق العاده یا ....؟!

+0 به یه ن

مینجیق: در همان دوره ها بودند کسانی که از مریم نیز باهوش تر بودند و در مقاطعی از او هم سخت تر کار می کردند...

رهرو: اگه دستگاه یا معیار دقیقی برای سنجش هوش اختراع شده که با این قطعیت می تونه باهوش بودن عده ای رو نسبت به مریم میرزاخانی ثابت کنه به ما هم معرفی کنین تا استفاده ببریم.

محمد:به نظر شخصی من، وقتی کلمه ی "هوش" و "باهوش" رو به کار میبرن، عموم مردم یک تلقی و درک مشترکی از اون دارند و اونطوری که من با خوندن این متن متوجه شدم منظور اون تلقی بود.
ضمنا در اینکه به صورت کلی عده ای در زمینه هایی از عده ای باهوش تر و با استعداد تر هستند شکی نیست. و اصلا به همین علت هم هست که این کلمات ایجاد شدن! اما به نظر من این هم که این امر به صورت قطعی و حتی علمی ثابت شده یا نشده، و یا معیار های قطعی و علمی و پذیرفته شده ی رسمیش چی هستن، مورد نظر این نوشته نبود.
آنچه که مد نظر این نوشته بود به نظر من چیزی بود که در زمان دریافت جایزه توسط خانم میزاخانی و در زمان مرگشون از دید رسانه ها مغفول مانده بود و به نظر من خوب بود کسی بهش اشاره میکرد اما متاسفانه در این موقعیت ها کمتر کسی میاد این ریسک رو بکنه که بهش بپردازه چون ممکنه از طرف عموم این فرد مورد هجمه واقع بشه، همونطور که الان شما انتقاد کردید. و آن ارائه ی الگویی درست از ایشون برای جوانان و ترغیب اونها به پیروی از اون بود.

به نظر من مدال خانم میرزاخانی نهایتا در قابی یا روی دیواری یا در ویترین موسسه یا کلکسیونی قرار میگیره. اونچه که الان بسیار با ارزش تر هست اینه که چه الگویی از میرزاخانی ها به جامعه ارائه بشه و به خورد جوانان داده بشه؟
یک نابغه ی ماورائی دور از دسترس با هوش بی رقیب خدادادی و آنچه در خیال و گمان و قیاس و وهم نگنجد؟ یا همچنانکه بود، یک شخص معمولی باهوش، متعهد و با پشتکار که در مسیر درست و با برنامه ی صحیح برای اهدافی بلند گام برمیداشت؟ به واقع کدامیک سودمند تر می افتد؟
در اینکه خانم میرزاخانی باهوش و با استعداد بودند شکی نیست و اثبات این مدعا هم نظر متخصصین این امر و هم موفقیت ها و دست آورد هاشونه.
اما بعضی ها گمان میکنند که ایشون یک شب نشست و تزی داد و فردای آن روز رفت جایزه فیلدزش را زد زیر بغل اومد خونه و به ادامه زندگیش پرداخت!
از طرف دیگر شاید بعضی ها هم فکر کنند ایشان در بند ریاضی یکی از زندان های استنفورد زندانی بوده و حالا هر از چند گاهی به سان یک دانش آموز کنکوری مینشسته مقطعی برای یک آزمون تلاش شبانه روزی میکرده.
اما واقعیت زندگی دوستان خانواده اساتید و اطرافیانش چیز دیگری میگه. یک شخص معمولی (با تعریف های اجتماع ) باهوش و با استعداد بوده که هرچند چه بسا ممکنه خیلی ها از او باهوش تر هم بوده باشند و حتی در مقاطعی از او هم پیشی گرفته باشند اما علاقه، پشتکار، تداوم در تلاش برای هدفش و قدم نهادن در مسیر درست آموزش و بهره گرفتن از توصیه های بزرگان (بزرگانی که خود حتی از برندگان سابق همین فیلدز ها بودند) باعث موفقیتش در زمینه ی مورد علاقه اش شد.
به نظر من برتری ایشون در همین امر بود که با وجود اینکه کسانی حتی باهوشتر و مبتکرتر از ایشون هم وجود داشته باشند اما ایشون بتونه اونها رو با تداوم تلاش در مسیر درست در مسیر رسیدن به اهدافش پشت سر بذاره.
بله، نکته اینجاست که همه ی این فاکتور ها در کنار هم مهمه!

و در انتها، چند روز پیش در وبسایت دانشگاه پنسیلوینیا جمله ای تامل برانگیز رو دیدم که بی ارتباط با این بحث نیست:
"Genius without education is like Silver in the Mine"
این جمله و طرز تفکر از یکی از کسانیه که کشوری و سیستم آموزشی را بنا نهادن که یکی از خروجی هاش خانم میرزاخانیه.
از بنجامین فرانکلین، فیزیکدان و موسس این دانشگاه و از بنیانگذاران ایالات متحده ی آمریکا.

مینجیق: باز هم می گم مریم باهوش بود اما هوش خارق العاده دست نیافتنی و استثنایی نداشت. هوشش در حد متوسط المپیادی ها و نفرات برتر کنکور بود نه به طرز چشمگیری بالاتر.
موفقیت چشم گیر و استثنایی اش در سایه تلاش و شخصیت قوی و مثبت او حاصل شد.
اتفاقا به همین دلیل ارزش و ارج مریم بسیار بیشتر می شود.
باز می گویم در همان دوره ها بودند کسانی که از مریم هم باهوش تر بودند. سرعت انتقال و تجسم فضایی شان به طرز محسوسی از مریم بالاتر بود. اما به آن درجه از موفقیت علمی که مریم رسید نرسیدند.
یکی بود (اسم نمی آورم. به او سوپرباهوش خواهم گفت) به طرز بسیار محسوسی از بقیه ما از جمله مریم باهوش تر بود. اما چه فایده؟! هوشش را صرف مردم آزاری می کرد! به اقلیت های مذهبی گیر می داد و مناسکشان را مسخره می کرد. به ترک ها گیر می داد و مسخره می کرد. به خانم ها گیر می داد مسخره می کرد و "ناقص العقل" می خواند.
همه این خط کشی ها و اره تیشه گرفتن ها با گروه های مختلف کلی انرژی و وقت به هدر می دهد. مریم هم مهربان تر از آن بود که بخواهد کسی را این طوری اذیت کند و هم عاقل تر از آن بود که وقتش را این طور تلف کند.

خدا اون روز نمی آورد که کسی سئوالی را بهتر از اون یارو "سوپر باهوش" جواب می داد! چند روز تمام فکرش را می داد که به اون شخص نیش بزند.

مریم اصلا از این دغدغه ها نداشت. من سر برخی کلاس های دانشکده ریاضی به طور مستمع آزاد می رفتم. بارها بارها اتفاق افتاد که دیگر همکلاسی ها جواب سئوال ها را سریع تر و درست تر از مریم پاسخ دهند. اصلا و ابدا این موضوع ذهن مریم را مشغول و درگیر نمی کرد. خیلی برایش عادی بود. قشنگ حواسش را می داد که نکته مسئله را دریابد و بقیه کلاس به حرف استاد گوش کند.
اگر اون "سوپر باهوش" جای او بود تا آخر کلاس انگار روی میخ نشسته! اون قدر ذهنش درگیر این می شد که فلانی به چه حقی از من جلو زد که بقیه کلاس اصلا درس گوش نمی داد.
همین نکات ساده کلی آدم را جلو می برد.
کسانی که برای خودشان شأن سوپر نابغگی قایل هستند از ترس این که مبادا این بت بشکنه دنبال چالش های فکری مهم کمتر می روند.
کسی که از این ادعا ها نداره این ترس را هم نداره و راحت تر می تونه دل به دریا بزنه و روی مسئله های مهم علمی کار کنه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

میزگرد در مورد پژوهش ریاضی (و اندکی هم فیزیک)

+0 به یه ن

دیشب می خواستم در برنامه افق مطالب زیر را بگم که امکان پذیر نشد:

درگذشت نابهنگام مریم عزیز را خدمت خانواده، استادان و دوستان و دوستدارانش تسلیت می گم. برای شخص من که ضربه روحی بسیار بزرگی بود. چون مطمئن نیستم که بتونم بغضم را کنترل کنم از خاطرات خوش با مریم و مهربانی هایش نمی گم. در عوض به طور خیلی مختصر به برخی از جنبه های شخصیت اش که به نظر من سبب موفقیت کم نظیر او شد، اشاره میکنم. اول از همه این که مریم به لحاظ شخصیتی خیلی متعادل بود. یکی از آفات هوش این هست که برخی از  افراد باهوش انرژی و وقت زیادی  را صرف می کنندکه به خود و به دیگران بقبولانندکه از دیگران متفاوت هستند. مریم دچار این آفت نشد. همان انرژی و وقت را در جهت پژوهش ریاضی به کار گرفت.

مریم این شانس را داشت که چه در ایران و چه در خارج، چه در دوره دبیرستان چه در دوره کارشناسی وچه در مقاطع بالاتر از راهنمایی دلسوزانه و عالمانه استادان برجسته ای برخوردار باشد. مهمتر از این شانس (که ممکنه خیلی ها داشته باشند) این بود که مریم این درایت، این فهم و این قدرشناسی را داشت که راهنمایی ها را جدی بگیره و در جهت راهنمایی ها قدم برداره.یکی دیگر از آفات پیش راه دانشجوهای باهوش در ایران این هست که تا جنبه ای از رویه آموزشی و یا پژوهشی رایج را نمی پسندند، کل این رویه را زیر سئوال می برند و به زعم خودش در همان دوره دانشجویی می خواهند مکتب آموزشی یا پژوهشی نوینی ابداع کنند و راه بیاندازند. اغلب اوقات هم علت نپسندیدن، متوجه نشدن حکمت پشت آن به دلیل کم تجربگی است. در هر حال حتی اگر حق هم با دانشجوی تیزهوش باشد، باید دانست که  مکتب های آموزشی و پژوهشی موجود در دنیا حاصل خردجمعی نوابغ بسیاری در چهارصدسال اخیر است. ورای توانمندی یک دانشجو-ولو نابغه-هست که همزمان مکتب پژوهشی نوینی بپروراند و کارپژوهشی در خور توجهی انجام دهد.

مریم بسیار سختکوش بود. اما در سختکوشی هم متعادل بود. به هیچ وجه نمی توان او را

Workaholic

خواند. بیش از سخت کوشی او استمرار او در سخت کوشی برجسته است. پیوسته حرکت می کرد. در همان دوره ها بودند کسانی که از مریم نیز باهوش تر بودند و در مقاطعی از او هم سخت تر کار می کردند، شرایط و امکانات مشابه مریم یا حتی بالاتر هم داشتند اما به اندازه او موفق نبودند. به نظر من، علت آن بود که در مسیر خود استمرار نداشتند و بعد از مدتی از سخت کوشی بُریدند.

نکته ای هم در مورد کارپژوهشی در ایران می خواهم عرض کنم. من  از دید یک فیزیکدان تئوری صحبت می کنم. به گمانم ا زاین جهت با ریاضی اشتراک زیاد داره. اگر اشتباه می کنم لطفا دوستان  حرف مرا تصحیح کنند. مزیت کارکرد در جایی مثل استنفورد برای پژوهشگر جوان آن هست که می تواند به سراغ ایده هایی برود که بلند پروازانه هستند. در پژوهش هم درست مثل تجارت اگر فرد محافظه کارانه تلاش و کوشش کند به موفقیت های زیادی دست پیدا می کند. اما موفقیت های خیلی بزرگ و استثنایی با محافظه کاری میسر نمی شود.. قدرت ریسک کردن می خواهد. شجاعت قدم گذاشتن در راه های ناشناخته می طلبد. در پژوهش این خطر هست که  نکاتی  نادیده بماند و منجر به  اشتباه های بزرگ شود. در جایی مثل استنفورد احتمال خطر بسیار کمتر می شود چرا که افراد مجرب و آگاهی هستند که بحث با آنها ایده را چکش کاری می کند. این امکان، در دانشگاه ها و پژوهشگاه های درجه یک کشورهای اروپای غربی هم هست. به لیست برندگان جوایز معتبر بین المللی نظیر نوبل یا فیلدز هم که بنگریم می بینیم که از اروپا و آمریکا تئوریست های بسیاری هستند. اما آمریکا فرهنگ سلبریتی دارد ونوابغ خود را بیشتر در سطح جامعه مطرح می کند حتی اگر خود این نوابغ- مانند مریم- تمایلی چندانی به شهرت نداشته باشند.در اروپا چنین نیست.به آن درجه از شهرت که نوابغ در آمریکا می رسند در اروپا نمی رسند.قصد ارزشگذاری ندارم. به عنوان  یک واقعیت عرض کردم.

و اما ایران! در ایران امکان کار پژوهشی است. اما من خودم هنگامی که به ایران بازگشتم سعی کردم در پژوهش جانب احتیاط را نگاه دارم و سراغ ایده های خیلی خارج از جریان اصلی (

Mainstream) نروم.

چون اگر اشتباه بزرگی می کردم شانس جبران در جایی مثل ایران نبود. کسی هم دور و برم نبود که با بحث با او ایده را بپرورانم و ریسک و خطر اشتباه را کم کنم. ترجیح دادم که هم معلومات تخصصی ام را بالاتر ببرم و هم اعتباری با پژوهش در جامعه بین المللی فیزیکدانان همشاخه ام کسب کنم تا اگر روزی از گروه ما ایده خیلی بدیعی مطرح شد جامعه جهانی پژوهشگران به آن توجه کند. در رشته ما این توجه به طور خاص لازم هست چرا که باید در جهت آزمودن ایده ها آزمایش ها ترتیب دهند.

الان این بستر را فراهم کرده ایم اگر پژوهشگر جوانی به گروه ما با ایده های بدیع بپیوندد پتانسیل آن هست که ایده در این بستر پرورده شود. در حال حاضر این زمینه و بستر در این زیر شاخه بسیار کوچک  و جزئی پژوهش (فیزیک نوترینو و مدل سازی ماده تاریک از منظر فیزیک ذرات) قابل مقایسه با دانشگاه و پژوهشگاه های درجه یک  دنیاست.  قطعا در زیر شاخه های پژوهشی دیگر  فعال در ایران هم همکاران در 10-20 سال اخیر چنین بستری فراهم کرده اند. امید و آرزوی من این است که نسل بعد پژوهشگران ایرانی در داخل خود ایران یک قدم هم فراتر روند.

علاقه مندان می توانند با جست و جوی اینترنتی دریابند در کدام زیر شاخه های پژوهشی در ایران فعالیت و زمینه مناسب هست. امیدوارم سوء برداشت از منظور من نشود. من ادعا نکردم که الان دانشگاه ها و پژوهشگاه های ما به لحاظ کیفیت در ردیف استنفورد و هاروارد هستند. چنین ادعایی را خودم هم باور نمی کنم.


 

 ادعا کردم در برخی از زیر شاخه ها که فعالیت هست بستری قابل مقایسه با دانشگاه های برتر دنیا در 10-15 سال اخیر به  وجود آمده است. فرق آنها با اکنون ما این هست شاخه های خیلی متنوع تر و گسترده تری در دانشگاه های برتر دنیا فعالند. به هر حال شروع خوبی است. در آینده به امید خدا این شاخه ها در ایران هم گسترده تر می شوند و برگ و ثمر دهند.

 

 


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا کتاب های هری پاتر مناسب هستند؟

+0 به یه ن

هری پاتر:
سلام، شما چه جور کتابها یا برنامه هایی رو برای پروش خلاقیت و قدرت تفکر در کودکان و نوجوانان پیشنهاد میدین؟ به نظرتون کتابای هری پاتر می تونه براشون مناسب باشه یا تازه باعث میشه یه سمت خرافه پرستی و موهومات سوق داده بشن؟
مینجیق:
سلام
من صاحبنظر نیستم. از دوست صاحبنظری سئوال کردم و برداشت خودم را از جواب ایشان می گویم.
بچه ها باید کتاب های متنوع بخوانند تا یک کتاب همه دنیاشون نشه.
اگر علاقه دارند کتاب های نظیر هری پاتر را بخوانند اشکالی نداره! در کنار ده ها کتاب دیگه بگذارید آنها را هم بخوانند.
اما بهتره والدین در کنار کتاب های این چنینی کتاب های آموزنده و پر محتوا و علمی نیز انتخاب کنند و در کنار بچه ها بخوانند. بچه ها به ذوق والدین یواش یواش به کتاب های پرمحتواتر علاقه مند می شوند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

صحبت های من در مجلس یادبود مریم میرزاخانی عزیز در فرهنگستان علوم

+0 به یه ن

ضایعه پرکشیدن گل زیبای مریم را خدمت خانواده محترم ایشان و اساتید گرامی و تمامی دوستداران علم  و دانش تسلیت می گویم و از خداوند منان برای همه ما صبر برای تحمل این ضایعه بزرگ خواهانم.  در این چند دقیقه من اشاراتی کوتاه به خاطراتم با مریم عزیز خواهم داشت. با تاکید بر جنبه هایی از شخصیت والای او که به نظر این جانب از جمله ستون های موفقیت او بودند. ستون هایی که در آن چه که در مورد او نوشته و گفته شده است مغفول مانده اند. و مهمتر آن که ستون هایی هستند که نظام آموزش ما، به خصوص بخش نخبه پرور نظام آموزشی ما ، نه تنها تقویت نمی کند بلکه عملا کمر به تخریب آن می بندد.

آشنایی من با مریم عزیز به پاییز سال 72 بر می گردد. در آن سال من در المپیاد فیزیک برنده شده بودم و از تبریز برای شرکت در دوره های آمادگی برای المپیاد جهانی به تهران آمدم. آن زمان در خوابگاهی  در بلوار کشاورز مرا اسکان دادند. فاصله تا مدرسه فرزانگان اندک بود و من دوستان جدیدی در آن مدرسه یافتم که مریم عزیز از جمله آنها بود. در زمستان همان سال، المپیاد ریاضی و کامپیوتر در شهر شیراز برگزار شد. در این سفر با هم همسفر بودیم و بیشتر همدیگر را شناختیم. همین طور در ادامه دوره آمادگی المپیاد همدیگر را می دیدیم. در محیط خشن وبی رحم و رقابتی آمادگی المپیاد، مریم مهربان، خوش قلب، صادق و یکرنگ برای من حکم وادی ای سبز و خرم داشت که گمشده تشنه در صحرا ناگهان با آن رو به رو می شود.

هر چند المپیاد جهانی فیزیک و ریاضی در دو کشور متفاوت برگزار شدند هنگام بازگشت به ایران به طور اتفاقی در یک هواپیما به ایران بازگشتیم. استقبال از تیم های المپیاد در ایران بسیار پرشکوه بود. مردم ایران در آن روزگاران به فرزندان المپیادی خود لطف و محبت بسیار داشتند. آن زمان ریاضی و فیزیک در نزد مردم ارج و قرب بسیار داشت. این شعار که " ای-کیو برتر از آی-کیو آمد پدید" هنوز ناشناخته بود.  اصلا کمتر کسی  آن زمان اصطلاح "ای-کیو" را شنیده بود.  هنوز انواع و اقسام عرفان های قرن بیست و یکمی که با علم  و "زن دانشمند" سر ستیزه دارند  رواج پیدا نکرده بودند. هنوز استاد مهرجویی فیلم های "نارنجی پوشان" و "چه خوب شد برگشتی" را نساخته بود. حتی فیلم "پری" او هم هنوزاکران نشده بود.

بلافاصله پس از بازگشت ما، ملاقات های متعددی با مقامات سیاسی، برای اعضای 17-18 ساله تیم های المپیاد ترتیب دادند. حال که به گذشته می نگرم می بینم چه قدر این اقدام نادرست بود. درست تر این بود که المپیادی های جوان را با دانشمندان با تجربه کشور آشنا می کردند تا از دریای تجربه ایشان توشه ای برگیرند. بجا تر بود برای دانش آموزان برنامه بازدید از  فرهنگستان علوم ترتیب می دادند (که ندادند!) به راستی یک دانش آموز 17-18 ساله علاقه مند به فیزیک و ریاضی را به مقامات سیاسی کشور چه کار؟ تصمیم سازان علمی کشور باید جلسه با  اعضای فرهنگستان برای شنیدن دغدغه های جامعه علمی کشور جلسه بگذارند نه  با دانش آموزان 18-17 ساله المپیادی برای تبلیغات! برخی از دانش آموزان که به طور خودجوش در خود به قول امروزی ها "ای-کیو" برتر کشف کرده بودند در همان عالم نوجوانی تلاش کردند از این موقعیت بهره برند. نطفه چرب زبانی و تملق در بین برخی دانش آموزان نخبه همانجا بسته شد. چهار سال پیش، که بنا به یک توفیق اجباری در همایش نخبگان 17-18 ساله شرکت کردم متاسفانه شاهد بودم که برخی از دانش آموزان نخبه نسل جدید، در زیاده روی در تعریف و تمجید از اصحاب قدرت، گوی سبقت از شاعران دربار سلطان سنجر ربوده اند. اگر آن شعرا فقط مجیز سلطان می گفتند این دانش آموزان نخبه که به شیوه باب روز  "ای-کیو" پرورانده اند بلافاصله پی بردند کدام استاد در جلسه گرفتار خودشیفتگی است و فصلی هم در مدح او پرداختند!

بگذریم! مریم عزیز به این بیراهه ها سرک نکشید.  در سایه خانواده و راهنمایی های استادان بزرگ و دلسوزی چون پروفسورمحمودیان و پروفسور شهشهانی و پروفسور تابش بالید و به اوج رسید.

به نیکی به یاد دارم در بهار سال 73تا پاسی از شب گذشته، در سوئیتی در مشهد با هم صحبت می کردیم و به اقتضای سن  تا مرز اشک ریزی به اصطلاح به "جرز دیوار" هم می خندیدیم. یادباد! آن روزگاران یاد باد! یک مرتبه صحبت جدی شد. دوستی المپیادی گفت من معتقدم  "آدم نباید تک بعدی باشد و فقط ریاضی بخواند". صد البته  این سخن اعتقاد این دوست 18 ساله نمی توانست باشد. نظری را که از  دیگران شنیده بود طوطی وار تکرار می کرد. مریم با قاطعیت پاسخ داد اتفاقا من معتقدم برای موفقیت باید روی یک موضوع تمرکز کرد. شجاعت اخلاقی اش را در بیان صادقانه نظرش ولو این که خلاف جهت جریان غالب باشد بسیار پسندیدم و هنوز هم بعد از 23 سال هر زمان به یاد آن می افتم بی اختیار تحسین می کنم. حال که بعد از سالها، با دانشجویان که داعیه نخبگی دارند سر و کار دارم می بینم یکی از مشکلات عمده در راهنمایی ایشان همین توسل به کلیشه "من نمی خواهم تک بعدی باشم" هست. تا اندکی مسئله ای که باید حل کنند دشوار می شود با علم کردن این حرف که مقبولیت عام هم دارد شانه خالی می کنند. طُرفه آن که کسانی این جمله را جلوی استاد راهنما علم می کنند که در حدود سی سالگی هنوز سلام و علیک معمولی را هم درست بلد نیستند! در صورتی که همان مریم عزیز که می گفت باید روی کار تخصصی تمرکز کرد به لحاظ اجتماعی فردی کاملا متعادل و با رفتاری مطابق با هنجار زمانه خویش بود.

امیدوارم بخشی از نظام آموزش ما که هدف نخبه پروری دارد در این نکات که اشاره کردم تاملی داشته باشد تا امکان و احتمال پررهرو شدن راه مریم عزیز  بالاتر رود.

با تشکر از توجه شما و با آرزوی روانی شاد برای زنده یاد مریم عزیز

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طبیعی و نرمال و از جنس زمان خود!

+0 به یه ن

یکی از خوانندگان وبلاگم: دیدم در شبکه های اجتماعی مردم مینویسند دوست داریم دخترمان را از کودکی مانند مریم میرزاخانی تربیت کنیم! ولی از هرکدامشان پرسیدم آیا شما کودکی مریم میرزاخانی را دیده اید یا شنیده اید؟ همه جوابشان منفی بود!
یا این که می خواهیم دخترمان اهل زیبایی ذهن باشد و نه تن! باز هم سوال کردم آیا شما با ایشان دوست نزدیکی بوده اید و میدانید ایشان علاقه ای به زیبایی ظاهر نداشته اند؟
دیدم برخی ها حتی رفتند و علایق غذایی و یا هنری دانشمندی را پیدا کرده اند و فکر می کنند ...این ها به نبوغ فلان دانشمند فیزیک یا ریاضی ربط داشته!
این که دانشمندی مثلا به استیک یا چلوکباب علاقه داشته دلیل نمی شه ما هم به زور بچه مان را به این دو غذا علاقه مند کنیم و بعد توقع داشته باشیم بچه مان دانشمند شود.
جوگیری بد دردیست!

جواب من: با شما موافقم.

من بچگی های مریم را ندیدم اما نوجوانی هایش را دیدم. از نظر توجه به ظاهر شبیه متوسط دخترهای درسخوان دهه هفتاد بود. با معیارهای الان خیلی ساده می شه اما در زمان خودش کاملا نرمال بود. بودند کسانی که با معیارهای آن زمان هم خیلی کم به ظاهر خودشان می رسیدند (خیلی خیلی کمتر از مریم) که مثلا نشان دهند خیلی دانشمند هستند اما دست آخر چیزی نشدند.
مریم خیلی نرمال بود. در جمع های دوستانه خودمان می گفت و می خندید و بازی می کرد و می رقصید. مثل بقیه . خیلی نرمال. از هیچ جهت زیاده روی نمی کرد.

می ترسم با این جو گیری فردا وقتی دختربچه ای دامن پفی پوشید و با لوازم آرایش مامانش صورتش را رنگ کرد ریاضی دان شدن را برسرش بکوبند. او را از غریزه اش باز دارند. دختربچه هم از چشم ریاضیات ببیند و از ریاضی دلزده شود.
من بچگی های مریم را ندیدم ولی از آنجایی که در نوجوانی خیلی بی عقده و طبیعی و نرمال بود حدس می زنم در بچگی هم همان کار ها را کرده که اکثر دختربچه ها می کنند. همان دامن پفی پوشیدن و چرخ زدن و.....

اما خوبه که برای بچه ها (چه دختر چه پسر) بازی های فکری ترتیب بدهند و لذت بازی با اعداد را به آنها بیاموزند. برادر بزرگتر مریم در این زمینه خیلی موثر بود. خیلی برای مریم بازی فکری ترتیب می داد. معمای ریاضی و....
از خودمریم شنیدم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نازنین

+0 به یه ن

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کاز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران

از راست به چپ مریم میرزاخانی، رویا بهشتی زواره، یاسمن فرزان (مینجیق)
نیمه اول سال 73، پاویون فرودگاه مهرآباد، پس از بازگشت از المپیاد جهانی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سیاست متفاوت ایران و ترکیه در جمهوری های تازه استقلال یافته

+0 به یه ن

اتحادیه حماهیر شوروی که فروپاشید ترکیه سعی کرد در کشورهای تازه استقلال یافته که نفت و گاز داشتند نفوذ پیدا کند تا کارآفرینان ترکیه ای سود ببرند. هدفشان بیشتر فروش اجناس تولید ترکیه و بستن قرارداد توسط شرکت های ترکیه ای بود. از این راه هم سود فراوان به دست آوردند. بخشی از توسعه اقتصادی ترکیه مدیون همین اقدام هست. از قضا بیشتر کشورهای نفت و گازدار ترک بودند. ترکیه روی این اشتراک فرهنگی هم زیاد مانور می داد. اما هدف اصلی سود اقتصادی برای شهروندان خود ترکیه بود.  گاهی هم جشنواره موسیقی و لباس محلی مشترک برگزار می کردند. همه اینها هم سود اقتصادی برای ترکیه داشت. جاذبه توریستی بود.
در مقابل ایران رفت سراغ کشورهای فقیر و در آنها کمیته امداد و سازمان تبلیغات اسلامی دایر کرد. نوار سخنرانی های دینی و .... به این کشورها فرستاد. در این میان تاجیکستان بیشتر مورد پسند ایرانی ها بود چون زبانشان فارسی بود. مرتب در صدا وسیما در مورد اشتراکات فرهنگی با تاجیکستان برنامه می ساختند.
به خصوص اگر می دیدند در مراسم تاجیکستان چیزی هست که از جنس توی سر عروس و زن جوان زدن هست
 صدا و سیما کلی رویش مانور می داد و  آن را "رسم آسمانی"  که ریشه ای عمیق دارد می خواند و خواستار احیای این رسم در ایران می شد.
 هر از گاهی هم با تاجیک ها مصاحبه می کردند. مصاحبه با آنها اغلب "سوتی هایی" به همراه داشت که موجب تفریح ملت می شد. مثلا وقتی مجری صدا و سیما از اشتراک فرهنگی می گفت فرد تاجیک ساده دل اشاره می کرد که فیلم ها و آهنگ های گوگوش در تاجیکستان خیلی طرفدار داره یا بر می گشت "دلم می خواد به اصفهان برگردم" معین را می خواند. مجری بینوا هم فوری باید این سوتی را رفع و رجوع می کرد. (این هم از اشتراک فرهنگی مان!)
گاهی سرمایه داران و مبتکران خوش فکری ایرانی در مناقصه های پرسود در کشورهای ثروتمند منطقه مثل آذربایجان و ....برنده می شدند اما بروکراسی ایران آن قدر سنگ جلوی پایشان می انداختند که قرارداد از دست می رفت. طبعا کارآفرینان ایرانی نمی توانستند با رقیبان ترکیه ای خود رقابت کنند چرا که دولت ترکیه همه جوری پست و پناه و حامی آنها بود.

بگذریم! چندی است تاجیکستان به ایران ناز می کند. حتی دفتر کمیته امداد را هم بسته. با عربستان دوست و رفیق جون جونی شده.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است؟

+0 به یه ن

ageism:اخیرا خیلی آدما رو می بینم که با داشتن شغل و سن بالا قصد شرکت در کنکور رو دارند اغلبشونم می خوان پزشکی بخونن فکر می کنن از این طریق به راحتی می تونن به درآمد بالا برسن!اینکه یه آدم بیکار بی پول بخواد با شرکت در کنکور بخواد تحولی در زندگی ش ایجاد کنه برام نسبتا قابل درکه ولی کسی که مثلا دبیر رسمی آموزش پرورشه یه کم قابل هضم نیست . بعد مثلا خانومه با 50 سال و داشتن بچه می خواد کنکور بده نمی خوام بگم دیره ولی به نظرم خیلی خوش خیاله واقعا هدفش چیه؟ اگه صرفا می خواد سوادش بالابره که می تونه به جای تحصیل در دانشگاه و تحمل کلی قانون و محدودیت ، مطالعاتش رو زیاد کنه.
البته به نظر می رسه سن عقلی جامعه ی ما برخلاف سن واقعی ش خیلی کمه مردم یا تا آخر عمرشون خیال پرداز باقی می مونن یا از همون اول جوونی ناامیدند و فکر می کنن از هیچ طریقی به جایی نمی رسن و برای همینم هیچ تلاشی نمی کنن
مینجیق:
چه اشکالی داره؟
ageism:

ظاهرا که اشکالی نداره و به من مربوط نیست زندگی خودشه ولی دیدن این همه آدم سردرگم که تا پیری و میانسالی هنوز هم به جایگاه نسبتا راضی کننده ای در زندگی شون نرسیدند کمی آزارم میده به نظرم می رسه یه جای کار جامعه می لنگه در مورد اون خانم حدود 50 ساله چیزی که نظرم رو بهش جلب کرد اینه که دم کنکور ، کم مونده بود تمام کتابای یه کتابخونه ی عمومی که بیشتر مراجعانش هم کنکوری های نوجوان هستند رو امانت بگیره ببره! این اولین مزاحمتش برای نسل امروز. بعد هم مسوول کتابخانه می گفت خودش میاد اینجا لیست کتاب میده بعد پسر حدودا ده ساله اش رو از یه راه نسبتا دور می فرسته دنبال کتابا که براس ببره خونه. (چه مادر بی فکرو خودخواهی)می گفت حتی یه کیف یا نایلون هم دستش نداده بود که کتابای سنگین رو داخلش بذاره اونم توو این هوای گرم)
در مورد شرایط این خانم اطلاع ندارم ولی هستن افرادی که در این سن با توجه به سهمیه ای که دارند اتفاقا در کنکور قبول می شند و بعدا هم لابد استخدام میشند (نمونه ش رو کم ندیدم) اینم مزاحمت دیگه اش برای نسل جوان .
برای همین به این راحتی نمی تونم بی خیال این قضیه بشم شایدم من خیلی تنگ نظر و بیکارم که از یه مسله ی کوچیک اینقدر ایراد شرعی می گیرم و در مورد مردم قضاوت می کنم
مینجیق:
پدر هشتاد و چند ساله یکی از دوستانم داره باجدیت در دانشگاه حقوق می خوانه. دوستم خیلی به این کار باباش افتخار می کنه و می گه برای دخترش (نوه اون آقا) الگوی خیلی خوبی شده.
ما هم دسته جمعی بر اون مرد کهنسال و بااراده درود می فرستیم.
کار خوبی می کنه.
عوض این که بنشینه و از مرگ حرف بزنه و دل دختر و نوه اش را کباب کنه رفته دنبال دانش.
نفس این عمل ارزشمنده.
چنین گفت پیغامبر راستگوی که از گهواره تا گور دانش بجوی
می ره سر کلاس با جوان ها سر و کله می زنه روحیه اش جوان می شه. همکلاسی های جوان هم با دیدن او تشویق می شوند.
برخی تجاربش را به آنها منتقل کنه کلی در زندگی جلو می افتند

ageism:من مشکلم با اونایی هست که فکر می کنن می تونن در این زمینه کار پیدا کنن و کل زندگی شون رو عوض کنن. شما یه نوع مثبت نگری و امیدواری خاصی داره که برام جالبه ولی به نظرم همیشه هم خوب نیست مثل الن که مشکل اصلی رو نادیده می گیرید و روی مسایل ایده ال و بیربط تمرکز می کنین
مینجیق:
یه چیزی را به یاد داشته باشید: مردم راه خودشان را می روند و زندگی خودشان را می کنند و با نظر ما رویه خود را عوض نمی کنند.
رها:
"من مشکلم با اونایی هست که فکر می کنن می تونن در این زمینه کار پیدا کنن و کل زندگی شون رو عوض کنن"

دلیل این که در هیچ جای دنیا برای تحصیلات آکادمیک در دوره کارشناسی شرط سنی نگذاشته اند اینه که درس خواند در هر سنی کار عجیبی نیست!
در مدارس شرط سنی وجود داره و بزرگسالان نمی توانند در کنار کودکان باشند! در دوره های پست داک هم خیلی وقت ها و در معدودی موارد در دکترای تخصصی شرط سنی وجود داره! ولی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد شرط سنی نداره تا جایی که می دانم.

مینجیق:"بعد هم مسوول کتابخانه می گفت خودش میاد اینجا لیست کتاب میده بعد پسر حدودا ده ساله اش رو از یه راه نسبتا دور می فرسته دنبال کتابا که براس ببره خونه. (چه مادر بی فکرو خودخواهی)می گفت حتی یه کیف یا نایلون هم دستش نداده بود که کتابای سنگین رو داخلش بذاره اونم توو این هوای گرم) "

این بی ملاحظگی و بی فکری اون مادر غلط بود. اما تنها مادران کنکوری که این طور نیستند! شما بروید مراکز خرید و به خصوص حراجی ها می بینید مادران بسیاری با بی ملاحظی بچه ها را خسته و گرسنه در گرما و سرما این ور و اون ور می کشند تا دوزار در حراجی ارزان تر جنس بگیرند. بچه هم که ناله ای می کند و مثلا می گوید نیاز به دستشویی رفتن دارند یا پایش را کفش زده از سوی مادر پرخاش دریافت می کند. بسیاری از آنها هم واقعا نیازمند از حراجی خرید کردن نیستند. یک نوع طمع هست که حتما از حراجی ها خرید کنند.
زنان زیادی هستند که بعد از مادر شدن به سراغ لیسانس دوم سوم می روند چون فکر می کنند داشتن یک مادر آگاه در دراز مدت برای فرزندشان مفید تر هست. در تصمیمات زندگی آگاهانه تر مشاوره می دهد.

خیلی از شوهرها هم راضی تر ند که خانم شان برود لیسانس دوم سوم بگیرد تا این که بیافتد توی خط معاشرت با کسانی که اهل پز لباس مارکدار هستند و خرج می تراشند. یا بدتر از آن خانمشان را به سمت فال قهوه و تاروت و...... بکشانند و زندگی شان را به هم بزنند. (می دانید که از جمله شگردها ی فالچی دیدن "زن دیگر" در طالع مرد هست.) خانه زندگی ها را این طوری می پاشند. برود یک لیسانس دیگر بگیرد و علم ,و دانشش بیشتر شود بهتر است یا با این چیزها خودش را مشغول کند؟ معمولا مردهای طبقه متوسط نیمه سنتی با درایت خانم خانه دار میانسالشان را تشویق به گرفتن لیسانس و فوق لیسانس دوم سوم می کنند.
(اما اگر توجه کرده باشید کمتر تشویق می کنند در همون رشته خودشان ادامه بدهند و دکتری بگیرند. به نظرم مردهای نیمه سنتی امروزین این طور پیش خودشان حساب می کنند که تا خانمشان دارد لیسانس فوق لیسانس می گیرد کنترل دست خودشان (مرد خانه) هست. اما برود دکتری بگیرد کنترل ممکن است از دست خارج شود. اما این موضوع خارج از موضوع بحث ماست.)
Ageism به رها:

خب در اغلب کشورها تحصیل در دوره ی لیسانس و فوق لیسانس پزشکی و رایگان نیست و سهمیه ای هم برای قبولی و بعد استخدام در کار نیست (در ایران هم تحصیل رایگان کم کم داره از بین میره!)
سال ٩٠ مصوبه ای داشتیم که لیسانسیه های دوره ی روزانه نمی تونستن در دوره های پزشکی به طور رایگان تحصیل کنند ! وگرنه فعلا شاهد سیل کنکور دادن دوباره مهندسین بودیم برای قبولی در رشته ی طبابت.
ageism به مینجیق:
فکر نمی کنم تحصیل در دوره ی لیسانس زیاد تاثیری روی فرد داشته باشه ولی خب بهرحال باعث میشه مشغول بشه و البته بفهمه که درس خوندن خیلی هم اسون نیست و کمتر از فرزندش انتظار داشته باشه



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مهار آتش

+0 به یه ن

 امروز در نیروگاه حرارتی تبریز آتش سوزی شده بود. آتش نشانان  دلاور و کاردان آتش را مهار کردند.
دستان پرتوانشان درد نکند.
ساغ اولسونلار!
به نظرم خوبه امروز  مردم تبریز بیش از پیش  در مصرف برق  صرفه جویی کنند تا برق ها قطع نشود.
لامپی اضافی خاموش. اتو کشیدن , جارو برقی و روشن کردن لباسشویی و ...موکول به چند روز بعد!
به شکرانه آن که الحمدالله  تلفات جانی نداشته است!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل