شهرزاد

+0 به یه ن

احتمالا در اخبار خوانده اید که یکی از تهیه کننده های شهرزاد را این روزها به اتهام فساد مالی محاکمه می کنند. من از علاقه مندان این سریال بودم. در مجموع ترانه علیدوستی خیلی به دلم می نشینه.

این محاکمه مرا یاد دو نکته در سریال انداخت که ذهنم را مشغول کرده بود. یکجا آقا بزرگ و نوچه هایش یک انبار بزرگ گندم را آتش می زنند. بگذریم از این که گمان نمی کنم در دهه سی چنین سازه بزرگ بتنی در تهران بوده باشد. (مهندسان عزیز ! اگر اشتباه می کنم لطفا بگویید.) اون نوچه ها همگی بالای ٥٠ سال داشتند یعنی کاملا قحطی بزرگ جنگ جهانی اول را به خاطر داشتند. چه طور چنین جمعی می تواند انبار غله آتش بزند؟! شاید بتواند آدم بکشد اما فکر نمی کنم وجدانش به او اجازه دهد که بتواند انبار غله آتش بزند.
من یادمه که وقتی بچه بودم مسن تر ها حتی دور ریختن یک دانه برنج یا تکه نانی با حجم یک دهم سی سی را هم گناه می دانستند.

دوم این که در جایی در مقایسه بزرگ آقا با رقیبانش در بزرگ منشی او گفته می شود شاید در قحطی گندم احتکار کرده باشد اما آن قدر نامرد نبود که به تجارت تریاک آلوده شود. احتکار گندم در قحطی به نظرم کاری بسیار وحشتناک تر از تجارت تریاک هست. احتکار گندم در قحطی یعنی از گرسنگی جان دادن کودکان بیگناه! یعنی سو تغذیه بچه هایی که یک عمر از آن زجر خواهند دید!

الان قحطی نیست اما چند سال پیش خود کمیته امداد اعلام کرد ٢٠٠هزار کودک زیر ٧ سال در ایران دچار سو تغذیه هستند. از آن زمان تا کنون فقر بیشتر شده و این آمار هم لابد بالا رفته است! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]