remittance

+0 به یه ن

اگر شما در خارج از ایران شغلی مانند پژوهشگری پسا دکتری داشته باشید می توانید درصد قابل توجهی از ماهیانه خود (مثلا سی درصد) پس انداز کنید. با توجه به این  که قیمت ارز بالاست با این پس انداز خود در ایران می توانید صاحب خانه شوید.

فرستادن پول از خارج به این شکل را در انگلیسی ریمیتنس می گویند. این نوع فعالیت اقتصادی در کشور همسایه ما ترکیه بسیار شناخته شده است. هم خانواده ها و هم حکومت ترکیه روی آن حساب می کنند و آن را تسهیل می کنند.
 در کشور ما  این روش زیاد جا افتاده نیست. در اذهان نسل هایی که بعد از وابستگی اقتصاد کشور به در آمد نفت پرورش یافته اند، خارج جایی است که به آن پول می برند نه جایی که از آن پول می آورند! با توجه به این که مردم ما  -عموما- زیاد به ابتکار عمل هم ارزش قایل نیستند و بیشتر همان می کنند  که به زعم آنها «همه» می کنند اگر به آنها بگویید قصد دارم در خارج پول پس انداز کنم و بر گردم در ایران خانه بخرم به شما چنان می نگرند که انگار مشاعر خود را از دست داده اید.
به هر حال کسی که دکتری علوم پایه می گرید (اون هم در سطحی که بتواند از یک دانشگاه خارجی پست داک بگیرد) خیلی در بند این که در تصمیم گیری های مهم زندگی از «همه» تقلید کند نیست. (والا این رشته را انتخاب نمی کرد و تا اینجا پیش نمی آمد!)

در کشور ما با این وضع نابسامان اقتصادی و فضای نامساعد برای کسب و کار و تولید، بخش ساخت و ساز مسکن عملا یکی از نادر بخش هاست که هنوز سرپاست و سرمایه ها را جذب می کند.  با این وضعیت اقتصادی و تحریم ها که پیش می رود بیشتر سازنده ها نخواهند توانست پروژه ها را تکمیل کنند. در نتیجه ناگزیر به پیش فروش واحدها خواهند بود. اگر در این زمان شما با دست پر از خارج جلو بروید و ملکی را پیش خرید کنید هم به خود خدمت کرده اید (چون  سود بیشتری تا تکمیل ملک می برید) و هم به سازنده چون با پولی که از شما می گیرد می تواند حقوق معوقه کارگران را بپردازد و  مصالح بخرد و هم به آن کارگران و هم به کشور. 
 برای همین هست که در کشورهای در حال توسعه نظیر ترکیه و هند ( یا کره جنوبی ۴۰ سال پیش) این قدر به ریمیتنس اهمیت می دهند. چون راه حل بدیهی حل بن بست های اقتصادی آنها می تواند باشد.

 در کشور ما حکومت ها از وقتی به نفت اتکا کرده اند به ریمیتنس روی خوش نشان نمی دهند چون که می دانند در کنار ریمتنس ایده های نو هم توسط مردان و زنانی که به خود اتکا دارند و در نتیجه طالب آزادی و عزت نفس هستند وارد کشور خواهد شد. ایده های نویی که مردان و زنان دنیا دیده که نان از عمل خویش خورده اند به همراه می آورند با غرولند های شبه -روشنفکرانه ای که افرادی که برای امرار معاش به حکومت وابسته اند فرق دارد!
 شاید جالب باشد بدانید از جمله عوامل جنبش مشروطه، کارگرانی بودند که از ایران به قفقاز می رفتند تا پول به ایران بفرستند.  (همزمان شده بود با رشداقتصادی صنعتی  باکو به دلیل کشف نفت در آن. داریم از باکویی صحبت می کنیم که لاندائو در آن چشم به جهان گشود. در خانواده ای که پدر مهندس نفت بود و مادر پزشک! بیش از صد سال پیش! شعر معجز شبستری: اوخور اوروس قادینی، آننار علمین دادینی، بیزیم حاجی کیشیلر، یازانمیر اؤز آدینی!)

 چنان که قبلا نوشتم برای این که تصمیم خود برای خرید خانه را عملی کنید نیاز به همفکری با کسانی دارید که در  زمینه خرید ملک تجربه دارند.  طبعا اگر ساکن خارج از ایران باشید این نیاز چند برابر می شود. حتما باید فردی بسیار دلسوز و مطلع و قابل اطمینان بیابید که لطف کند، این کارها را  برای شما انجام دهید. خیلی هم باید قدردان او باشید.

فرستادن پول از خارج به ایران تنها  یکی از  هفت خوان  رستم هست. سیستم بانکی در ایران چنین امکانی را فراهم نمی کند. اما صراف هایی هستند که پول مبادله می کنند. همین  طور، کسانی هستند که می خواهند به آشنایان خود در کشورهای خارجی پول بفرستند. می توان با آنها هماهنگ کرد که شما به آشنای آنها دلار برسانید  و آنها معادل آن به آشنای شما در ایران پول بفرستند. همه این کارها سخت هستند اما انجام شدنی هستند. به شرط آن که همت کنید و تحقیق کنید تا افراد مناسب و قابل اعتماد را بیابید.

چند نکته را یاد آوری می کنم که از منظر کسانی که کار اقتصادی می کنند بدیهی هست اما برای کسانی که خط فکری شان از مسیر دانشگاه  می گذرد آن قدرها بدیهی نیست:
۱)  لازم نیست که حتما در خانه ای که پیش خرید می کنید ساکن شوید. وقتی آن ملک آماده شد می توانید آن را بفروشید و ملک دلخواهتان را بگیرید. بیشتر به عنوان سرمایه گذاری به آن بنگرید نه خانه رویاهایتان!

۲) در معاملات گنده نظیر خرید ملک باید دل گندگی به خرج داد. نباید خیلی جزئی نگر بود و سر مسایل کوچک وسواسی عمل کرد.

۳) وقت مذاکره و چانه زنی مبالغی را که بر سر آن چانه زده می شود با قیمت کفش و پیراهنی که معمولا می خرید نباید مقایسه کنید! مبلغ مورد چانه زنی را با قیمت کل خانه باید مقایسه کنید. این حساب را باید بکنید که اگر این اکازیون را از دست بدهید تا پیدا کردن مورد مناسب بعدی، چه قدر تورم خواهد بود و چه قدر بانک سود بانکی به پس انداز شما خواهد داد. بر اساس این محاسبات تصمیم بگیرید که در مذاکره و چانه زنی بیشتر پافشاری کنید (ولو به قیمت منصرف کردن فروشنده از فروش) یا کوتاه بیایید.

۴) اگر خیلی محافظه کار باشید و به هیچ کس اعتماد نکنید و حاضر به هیچ ریسکی نباشید بیشتر ضرر می کنید. برای موفقیت اندکی ریسک پذیری لازم هست. این که تا چه اندازه ریسک می توان کرد هشیاری و محاسبه غیر بدیهی خود را می طلبد. اما سخت تر از آموختن نظریه میدان های کوانتمی  یا کار پژوهشی حرفه ای شما نیست. شما با این حد از آی-کیو اگر  روی این موضوع توجه و حسابگری لازم را بکنید حتما موفق می شوید  که بالانس مناسب بین احتیاط و ریسک پذیری را بیابید.





اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خانواده یا دوستان؟ (قسمت چهارم)

+0 به یه ن

برای تصمیم برای گرفتن ملک اطلاعات بسیار گوناگونی لازم هست که ما که سرمان به درس و مشق خودمان همواره گرم بوده از آنها بی خبریم.   انجام رساندن چنین برنامه ای نیاز به همفکری با آشنایان مطلع دلسوز و قابل اعتماد داره. فرق زیادی هم نمی کنه که این آشنا جزو فامیل دور یا نزدیک باشه یا دوستان. (اما بهتره جزو همکاران نباشه چون قاطی کردن مسایل مالی با کاری می تونه عواقب بد داشته باشه. در محل کار افراد بدخواه کارشکن زیاد پیدا می شه).

یافتن کسانی که بشه روی کمک فکری شان در این زمینه ها حساب باز کرد خیلی ساده نیست. خیلی ها لاف آن را می زنند اما در عمل کسانی که واقعا بشه روی آنها حساب کرد خیلی کم هستند.
پیدا کردن آنها در میان آشنایان خود دقت و مشاهده چندین ماهه می خواد. 
از سوی دیگر در خاورمیانه خیلی خوب نیست که شما در بین همه آشنایان بروید از پس انداز خود و برنامه های اقتصادی خود صحبت کنید و جار بزنید. هر کدام یک نظر بیخود می دهند و شما را گیج می کنند. این قبیل کارها قاطعیت در تصمیم گیری می خواد. اگر چپ و راست هر کسی نظری بدهد این قاطعیت از بین می رود. به علاوه کسانی که کارشکنی می کنند هم پیدا می شوند.
بهترین استراتژی این هست که بدون این که در مورد پس انداز و برنامه های خود (هر چه قدر خام) صحبت کنید یواش یواش صحبت های خانوادگی و دوستانه را دنبال کنید ببینید چه کسی توی خط این قبیل کارهای اقتصادی است و واقعا اطلاعات و تجربه کافی دارد. بعد یک مدت در کارها و حرف هایش دقت کنید ببینید چه قدر می شه روی او حساب کرد. ممکن است روی یکی از جهتی بتوان خیلی حساب کرد اما از جهات دیگر نه.
بعد از این که افراد قابل اعتماد و مطلع و دلسوز را شناسایی کردید از برنامه های خود بگویید و همفکری بطلبید. بخواهید که صحبت را به دیگران بازگو نکند.
 این نکته هم مهم هست: اگر کسی را یافتید که بتواند و بخواهد کمک فکری کند قدرش را بدانید. بدانید که کاری که برای شما دارد می کند بسیار ارزشمند هست. یک جنبه مهم از قدردانی این هست که توصیه هایش را جدی بگیرید. اگر او توصیه کند و شما از سر لجبازی یا سر به هوایی برعکس آن را انجام دهید حمایت او را از دست خواهید داد. دیگر برایتان وقت نخواهد گذاشت.
ممکن هست این شخص قابل اعتماد که یافته اید همسن و سال خودتان باشد. در این صورت پدر شما احتمالا توصیه های او را به هیچ خواهد گرفت و خیلی هم خوشحال نخواهد بود که شما حرف او را از نصایح پدر بیشتر جدی بگیرید. برای این موضوع هم فکری بکنید که دعوا نشود! یک کمی با شوخی و.... فضا را تلطیف کنید. خیلی هم لازم نیست اسم او را زیاد جلوی پدر بیاورید که موضع منفی بگیرند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خانواده یا دوستان؟ (قسمت سوم)

+0 به یه ن

بحث مان سر این بود که برای همفکری در مورد مسایلی نظیر خرید ملک  به چه کسی بیشتر می توان اعتماد کرد خانواده یا دوستان و آشنایان. در مورد مزیت خانواده نسبت به اغیار از زبان خانواده بسیار شنیده اید. حالا من اندکی از مزایای آشنایان می گویم:

۱) تعداد آشناها بیشتر هست و در نتیجه تخصص های متنوع تری دارند و می توانند جنبه های متنوع تری از موضوع را پوشش دهند.
۲) اگر با آشنا اختلاف پیش آمد آسان تر از فامیل می شود قطع رابطه کرد یا دعوا نمود.

البته مضرات خود را هم دارد.  من باور ندارم همه مردم دزد و غیر قابل اعتماد شده اند. من معتقدم هنوز بیش از دو سوم مردم قابل اطمینان هستند به شرط آن که ظرفیت هایشان را بشناسیم و از همان ابتدا حدود و مرزها را روشن نماییم. 
یکی از مضرات همفکری گرفتن از آشنایانی که تجربه کار و کاسبی و خریدو فروش ملک دارند (به خصوص اگر جوان باشند) آن هست که در بدوکار سعی می کنند با رخ کشیدن میزان مبالغی که روزانه با آن سر و کار دارند اعتماد به نفس شما را بکشند. خیلی این قبیل لاف هایشان را جدی نگیرید. بذارید یک ربع ساعت لاف بزنند بی آن که نظری دهید بعدش می نشینید حرف حساب دو تا دوتا چهار تا می زنید.

معمولا جامعه به ما که سرمان در کار علم و پژوهش هست در مسایل مالی و اجتماعی به چشم پخمه نگاه می کند! اگر در این مواردی نظری دهیم یا حتی سئوالی هم بکنیم معمولا برخورد اول تمسخر است! 
مهم نیست که بقیه چی فکر می کنند. مهم این هست که بتوانید از آنها اطلاعاتی بگیرید که بتوانید درست سرمایه گذاری کنید. اتفاقا از جهاتی سر ما کمتر کلاه می رود. دست کم در حساب و کتاب کردن کم نمی آوریم. به علاوه آن جه چیزهایی که چشم بقیه را کور می کند و باعث می شود سرشان گول مالیده شود (نطیر ماشین شاسی بلند مدل بالای شارلاتان ها یا بلغور کردن چهار کلمه انگلیسی ) برای ما رنگی ندارد و گولمان نمی زند. ما البته نقاط ضعف دیگری داریم که از آنها ممکن هست ضربه بخوریم. (یک موردش همان لقب دکتر بود که عرض کردم!)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خانواده یا دوستان؟ (قسمت دوم)

+0 به یه ن

فرض کنید  پس اندازی دارید و می خواهید با آن سرمایه گذاری کنید. مثلا ملک کوچکی بخرید و تا بعد ها آن را تبدیل به احسن نمایید. فرض کنید این اولین بار است که پس اندازتان به حدی رسیده است که می توانید به چنین امکانی   فکر کنید. در نتیجه در این زمینه کم تجربه هستید و نیاز به همفکری دارید. (بگذریم که در این موارد با تجربه ها هم  نیاز به همفکری دارند.)

با چه کسی مشورت می کنید؟ معمولا ساده ترین جواب پدرومادر یا برادر بزرگتر هست. نمی خواهم بگویم گزینه نادرستی هست. شاید واقعا بهترین گزینه باشد. اما  می تواند جنبه های منفی خود را هم داشته باشد که اگر به آن توجه نکنید  ضربه می خورید. سیاه و سفید نبینید. نه گمان کنید که پدر شما دانای کل هست و چنان که در فرهنگ ما ادعا می شود «آن چه جوان در آیینه نمی تواند ببیند در خشت خام می بیند»  و نه گمان کنید که افکار او چنان قدیمی است که به درد نمی خورد.  واقعیت چیزی بین این دو باید باشد.

معمولا (صد البته نه همیشه) در خانواده های ایرانی بزرگترها آن قدر درایت ندارند که مسایل مالی از این دست را با مسایل عاطفی قاطی نکنند و از آن معجونی آتشین نسازند! پیش فرض نگیرید که پدر یا مادر شما آن قدر بادرایت خواهند بود که حدود را رعایت خواهند کرد. اگر می خواهید  موضوع با دردسر کم ختم به خیر شود خودتان از ابتدا-تا جایی که می توانید- سنجیده و بادرایت عمل کنید.  مرزها و حدود از ابتدا باید روشن باشند.

توجه کنید که نسل قبل به ارزشی به نام «صبر» معتقد است و صبوری را عین حکمت و درایت می داند. دراین موارد هم تکیه کلامشان «سرفرصت» هست. نکته اینجاست که در بازار مکاره ملک در ایران این ارزش پدران چندان به درد نمی خورد. ممکن است یک اکازیون پیدا شود اما در همان اثنا که پدر شما دعوت به صبر می کند قیمت ها به یک باره دو برابر شود و با پس انداز شما دیگر نتوان  حتی نصف آن ملک را هم خرید. به علاوه اگر شما با این صبر پدر  یا برخی مته به خشخاش گذاشتن های او سر مسایل نه چندان مهم حوصله فروشنده را به سر ببرید ممکن است یک مشتری دیگر پیدا شود جیرینگی ملک را بخرد و اکازیون از دست برود.
در مورد خرید شراکتی با خانواده  هم اما و اگر زیاد هست. روی قول قرض دادن پدر هم  اگر خیلی حساب باز نکنید در زندگی مالی موفق تر خواهید بود. در این گونه مسایل امکان پیش آمدن اختلاف زیاد هست. اگر پدر بزند زیر قولش چه خواهید کرد؟!  حتی نمی توانید بروید پشت سرش حرف بزنید حرص دلتان را خالی کنید. تف سربالا خواهد بود. اگر با غریبه اختلاف سر مسایل مالی پیش بیاید دعوا می کنید و حتی از او شکایت می کنید. با پدر از این کارها هم نمی شه کرد. منع قانونی ندارد اما منع عرفی و اخلاقی که دارد. 

خلاصه اگر بخواهید از والدین خود کمک مالی یا فکری در این زمینه ها بخواهید هشیارانه عمل کنید که بعدا پشیمان نشوید. هر گونه اختلاف مالی با هر کسی دردناک هست اما در درون خانواده دردناک تر خواهد بود.

در خانواده های ایرانی معمولا یک بزرگ خاندان هم هست که مردم می روند از او مشورت می گیرند. با والدین خود از اول شرط کنید که نزد  بزرگ خاندان نرود! معمولا مشاوره های او در جهت تحکیم قدرت خودش در خاندان هست نه رفع مشکلات دیگران. معمولا این بزرگان خاندان ها درک درستی از  مسایل و  مشکلات یک جوان امروزی دانشگاهی ندارند. اگر هم درک داشته باشند لزوما آدرس درست نمی دهند. برو بیای این بزرگان فامیل حداکثر به درد پیدا کردن خواستگار سنتی می خورد نه حل مسایل از آن دست که شما با آنها دست در گریبانید.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خانواده یا دوستان؟ (قسمت اول)

+0 به یه ن

برخی از خانواده در ایران به گوش فرزندان خود چنان می خوانند که گویی در دنیا بقیه دشمن هستند و فقط اعضای خانواده قابل اعتمادند. این افراد  به فرزندان خود می آموزند که نسبت به غریبه ها گارد بگیرند. طبعا این نگرش ایرادهای زیادی دارد و فرزند این خانواده به علت همین بسته بودن، بیشتر از همتایانش ضربه می بینند. 

اما حتی در خانواده های معمولی ایرانی هم که  نسبت به دیگران گارد ندارند این طرز فکر وجود دارد که در هنگام سختی ها دوستان متفرق می شوند و خانواده برای آدم باقی می ماند.
حتی این حکم کلی هم با خیلی از مشاهدات نمی خواند. اتفاقا خیلی وقت ها همین انتظار بیش از حد از اعضای خانواده باعث می شود که برای کمک پا پیش نگذارند!  به طور مثال، ممکن است  شما در خانه بستری باشید و نیاز به خرید داشته باشید. شاید در این موقعیت یکی از دوستان شما که حتی خیلی هم صمیمی نیست، زنگ بزند، لیست خریدتان را یادداشت کند و  وقتی برای خودش خرید می کند خرید شما را هم انجام دهد و بیاورد از درب خانه تحویل دهد و برود. اما خواهر خود شما که شما را در این حال می بیند یک خاطره نفتالین زده از صندوقچه خاطرات بیرون بکشد و به بهانه آن دعوا و قهر کند. نه تنها کمک نکند بلکه اعصابتان را هم با قهر مسخره اش به هم بریزد! 
این  لزوما به معنی خوبی خیلی زیاد آن دوست و بدی خواهر شما نیست. از دوست انتظاری بیشتر از این نیست اما خواهر خود از خود انتظار دارد علاوه بر این که خرید را  انجام دهد، غذا هم درست کند، از شما هم پرستاری کند و.... 
بعد می بیند خیلی سخت شد در ناخودآگاهش دنبال بهانه برای قهر می گردد تا خود را مجاب کند که به خاطر قهر کمک نکردم نه به علت تنبلی!

خلاصه یک کم پیچیده تر از آن هست که بتوان حکم کلی صادر کرد که «در هنگام سختی خانواده برتر از دوست آمد پدید»!


در قسمت دوم نوشته ام به این خواهم پرداخت که آیا در مسایل مالی لزوما  مشورت با خانواده بهتر از مشورت با دوستان و آشنایان هست یا خیر؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارائه سخنرانی در وطن

+0 به یه ن

اگر در خارج از ایران به کار پژوهش مشغول هستید از چند جهت مفید هست که هنگامی که به والدین خود سر می زنید چند سخنرانی علمی هم در ایران ارائه دهید:

۱) به انتقال دانش به کشور کمک می کند.
۲) شما خود را به همکارانتان در ایران می شناسانید. اگر در آینده تصمیم گرفتید به ایران باز گردید این شناخت در استخدام شما می تواند نقش مثبت ایفا کند.
۳) خاله بازی ممتد حوصله تان را سر خواهد برد و سر زدن به محیط آکادمیک  به بهانه ارائه  سخنرانی می تواند برایتان جذاب باشد. :)

اگر تهرانی هستید یکی دو سخنرانی در موسسات  و دانشگاه های درجه یک تهران ارائه دهید. اگر هم اهل شهر دیگری هستید یکی در تهران ارائه بدهید یکی در شهر خودتان.
در دانشگاه های تهران خوشبختانه این کار جا افتاده هست.  می توانید به آسانی ای-میل به آنها بزنید و بگویید که قصد آمدن به ایران در فلان تاریخ دارید. احتمالا خودشان می خواهند که سری به آنها بزنید و سخنرانی کنید. کمابیش مثل موسسات خارج.

اما در شهرستان ها این موضوع کمتر جا افتاده. شاید شیراز و اصفهان که از قدیم ارتباطات بیشتری داشتند استثنا باشند اما در سایر شهر ها ممکن هست استادان پیشکسوت لنگه ابرو بالا بیاندازند و در دل بگویند  که «بچه پر رو را باش! دو سال رفته خارج، خیال می کنه چنان مهم شده که بیاد به ما سمینار بده.» البته یواش یواش داره در شهرستان ها هم  جا می افته که وقتی یکی می گه می خواد بیاد سخنرانی کنه به معنی آن نیست که فکر می کنه بیشتر از محلی ها  می فهمه بلکه در موضوعی مطلب جدید یاد گرفته و خود اندکی مرزهای علم را پیش برده. او می خواد بیاد گزارش این پیشرفت ها را بده. همین! این کار در فضای آکادمیک دنیا خیلی مرسوم هست. دانشگاه های مهم دنیا مثل استنفورد و هاروارد و پرینستون و برکلی و ام-آی-تی و ..... یک عالمه خرج می کنند که یکی مثل او بیاد، یک همچین سخنرانی ای ارائه بده. حالا که او به خرج خودش داره می آید سخنرانی کنه بهتره استقبال کرد.

هر چند میزان پذیرش این نکته الان نسبت به ۱۰-۱۵ سال پیش بسیار بیشتر هست اما طول می کشه که کامل جا بیافته.
اگر می خواهید در شهری در ایران به جز تهران سخنرانی کنید این حساسیت را مد نظر داشته باشید. اما به خاطر این نوع واکنش ها از جانب استادان پا به سن گذاشته (و البته مجیز گویان جوان تر آنها) از این  که سخنرانی کنید سست نشوید.
اگر حس می کنید پذیرش لازم را ندارند یک مقدار  تعارفی که می پسندند چاشنی ای-میل تان کنید. در شهرستان ها خارج از عرف نیست که کسی  این گونه تعارفات را به کار ببرد: «البته جسارته. من اومدم درس جواب بدهم. می دونم که دارم زیره به کرمان می برم......»
(دقت کنید که این تعارفات اصلا با روح علم به معنای مدرن آن همخوانی ندارد. پیش فرض این تعارفات این هست که یک سری علامه همه چیز دان وجود دارند که همه علم  را ازبر دارند.  قسمت تعارف ماجرا آن هست که مخاطب یکی از این علامه های همه چیز دان هست.  من با این نوع تعارفات مشکل بنیادی دارم. اصلا  پیش فرض این تعارف با این نگرش که محققان مرزهای دانش را به طور آهسته و پیوسته به جلو می برند سازگار نیست!)

اگر حس قلبی تان این خواهد بود «ای ابله! من این سمینار را در برکلی هم دادم و لازم هم نداشتم این همه تعارف تیکه پاره کنم» بهتر هست از به کار بردن این تعارفات صرفنظر کنید.
من خودم اهل تعارفی که به آن باور نداشته باشم نیستم. اگر مخاطبم معلم یا استادی باشد که در برهه ای، مطالبی و یا نگرشی آموخته که بنیان دانش فعلی من شده باشد از ابراز آن ابایی ندارم  اما تعارف بی اساس دوست ندارم.
حالا شما با در نظر گرفتن این نوع حساسیت ها، فکر کنید ببینید چه طرز بیانی بهینه خواهد بود. 

به هر حال امثال شما آن قدر باید بروند و دانش را انتقال دهند که این گونه نکات جا بیافتد.

آن چه که گفتم کمابیش در مورد پژوهشگرانی که در یکی از کلانشهرهای ایران به کار پژوهشی مشغولند و به خانواده خود در شهری کوچکتر سر می زنند هم صادق است. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارزشیابی مدرک دکتری و اهمیت ارسال به موقع فرم های اداری

+0 به یه ن

اگر در خارج از کشور دارید دکتری می گیرید و قصد بازگشت به ایران داریدبه هوش باشید که به موقع مدرک تحصیلی تان را بدهید در ایران ارزشیابی شود. وزارت خارجه و وزارت علوم فهرستی از دانشگاه های مهم ومعتبر  خارج از کشور 
را دارند. چک کنید که نام دانشگاه یا محل تحصیل شما در آن لیست باشد. اگر نیست مکاتبات لازم را در اسرع وقت انجام دهید تا دانشگاه شما را اعتبارسنجی کنند و وارد فهرست خود نمایند. (ممکن است در شاخه پژوهشی شما موسسه شما یکی از پنج تای اول درجهان باشد اما چون به لحاظ تعداد پژوهشگران موسسه بزرگی محسوب نشود هنوز از منظر وزارت علوم ناشناخته مانده باشد. این به معنی ضعف وزارت علوم هم نیست. موید این واقعیت هست که هر کدام از ما -هرچه قدر هم که در رشته پژوهشی خود سرآمد باشیم- تنها گوشه کوچکی از دنیای دانش را جلو می بریم و در نتیجه قرار نیست همه دنیا موسساتی را که برای ما بسیار مهم هستند بشناسند! خلاصه به جای آن که شعار بدهید یا ضعف های وزارت علوم را به رخ بکشید، زودتر اقدام کنید که لیست وزارت علوم با افزودن موسسه محل تحصیل شما تکمیل گردد. فردای روز دفاع از تزتان هم شروع کنید به کارهای اداری مربوط به گرفتن رسمی مدرک و ارزشیابی آن در
وزارت علوم. پروسه طولانی ای است. تا این پروسه تکمیل نشود رسمی شدن قراداد شما به تعویق خواهد افتاد. این موضوع را پشت گوش نیاندازید.



یک نکته مهم بعد از استخدام به عنوان علمی این هست که فرم های مربوط به ارتقای سالانه، ارائه طرح پژوهشی، فرم های درخواست پژوهانه و ....را جدی بگیرید و به موقع و قبل از سرآمدن مهلت مربوطه تکمیل و ارسال نمایید. خیلی عیب بزرگی است که کسی دکتری داشته باشد اما در پرکردن این فرم ها و یا نگارش نامه های مربوطه غلط های املایی و انشایی فاحش داشته باشد. باعث می شود در خواست وی جدی گرفته نشود.


کسانی که این نکات را رعایت نمی کنند در فضای آکادمیک عقب می مانند. برخی شان دچار توهم می شوند که چون توطئه ای درکار بوده عقب افتاده اند. برخی هم گمان می کنند باید به جای جدی گرفتن این نکات ساده، کارمندان را ترغیب کنند که از مسایل پشت پرده خبر دهند تا اینان توطئه ها را خنثی سازند. خیلی وقت ها هم کارمندها از این نقاط ضعف سو استفاده می کنند. با ارائه اطلاعات غلط یا داستان سرایی ها اعضای هیئت علمی را علیه هم تحریک می کنند و.... تا خود را مهم تر از آن چه که واقعا هستند جلوه دهند.


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم مکتوب نمودن توافقات و رعایت عرف و واقعیات در آنها

+0 به یه ن

وقتی دو نفر سر مسایل مالی یا نظایر آن به توافقی می رسند و قراری با هم می گذارند بهتره با جزئیات کامل و به طور واضح آن را در اسرع وقت مکتوب کنند و به امضای طرفین برسانند. اگر موضوع اهمیت لازم را دارد بهتره دو نفر هم به عنوان شاهد امضا کنند. اگر حتی بیشتر اهمیت داره بهتره اون را به ثبت رسمی برسانند.

برخی از هموطنان از این کار سرباز می زنند و با نمایشی ملودراماتیک می گویند "یعنی تو به من اعتماد نداری؟!" اتفاقا به این جور آدم ها نباید در مسایل مالی و نظیر آن اعتماد کرد ولو این که پدر خود آدم باشند. اگر ریگی به کفش نداشتند حتما خود بیشتر راغب بودند که مکتوب بشه چون ممکنه حافظه خود ما شیطنت کنه و پس فردا گمان کنیم به جای این که  یک تومن طلبکاریم، دو تومن طلبکاریم. 

برخی هم با این بهانه و ژست که من اون قدر با رقم های بالاتر سر وکار دارم که اینها برایم پول خرد هست از مکتوب کردن توافقات سرباز می زنند. این هم بهانه بیخودی است! اتفاقا چون طرف با رقم های بزرگ روزانه سر وکار دارد بیشتر احتمال دارد این رقم خرد را که برای شما مهم هست فراموش نماید. اتفاقا در این صورت بیشتر باید اصرار کرد که مکتوب شود.


همین طور هست هنگام دریافت پیشنهاد کاری. حتما باید اصرار کرد که مکتوب باشد. جملاتی نظیر "جای دخترمی "و "جای پسرمی " ، "افتخار شهرمان و کشورمانی" و ..... مفت نمی ارزند. پیشنهاد کاری باید مکتوب و واضح  و مهمور باشد و عنوان دقیق موقعیت شغلی و در صورت امکان میزان حقوق و مزایا و امکان مرخصی و بیمه و .....در آن (یا در مدارک مکتوب الحاقی) قید شده باشد. در مورد همه این موارد مذاکره باید کرد.

البته شور مذاکره را هم نباید درآورد. در چارچوب عرف و واقعیات جامعه تعهد باید خواست. مثلا در این وضعیت بد اقتصادی که اغلب شرکتها-به خصوص شرکت های نوبنیاد- نمی دانند تا چه زمان می توانند چراغ شرکت را روشن نگاه دارند یک دانشجو که رفته در شرکت کارآموزی کند نباید انتظار تعهد استخدام سی ساله داشته باشد! والا برای همان کارآموزی بی مزد هم راهش نمی دهند چون او را عامل دردسرسازی می بینند. 

در مورد این که عرف چیه و حدود تعهدات در چه حد هست ابتدا پرس و جویی کنید بعد وارد مذاکره شوید. "شلدون بازی" هم نباید کرد! "شلدون بازی" یعنی این که بخواهید الکی نشان دهید خیلی دقیق و مراقب هستید و فکر ظرایفی را می کنید که به عقل جن هم نمی رسد. نمونه "شلدون بازی" را در پایین ذکر می کنم: 
معمولا برگزاری سمینارهای هفتگی در موسسات بر عهده پژوهشگران پسا دکتری است. عرف این هست اما در قرارداد قید نمی شود که این کار جزو شرح وظایف یک پژوهشگر پسا دکتری است. اما معمولا وقتی  از آدم های نرمال خواسته می شود  که این مسئولیت را تقبل کنند "نه" نمی گویند. تازه استقبال هم می کنند. چون می توانند   آن را در رزومه خود به عنوان کاراجرایی بیاورند که پوئن مثبتی برایشان در استخدام های بعدی خواهد بود. به علاوه فرصتی خواهد بود تا خود را به استادان دانشگاه هاى مختلف که برای سخنرانی آنها را دعوت می کنند بشناسانند و به این ترتیب شانس استخدام خود را بعد از اتمام دوره پسا دکتری بالاتر  ببرند.
اما کسی که "شلدون بازی" در می آورد جواب می دهد در قرارداد من این وظیفه قید نشده بنابراین قبول این مسئولیت نمی کنم!


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دامی گسترده برای لقب «دکتر»

+0 به یه ن

یکی از تکنیک هایی که رندان با توسل به آن کلاه سر استادان دانشگاه و دانشجویان دکتری و پزشکان و داروسازان می گذارند این هست که اونها را با لقب "خانم دکتر" یا "آقای دکتر"، "استاد" یا پروفسور و نظایر آن بمباران می کنند.
چنان در وارستگی آقا یا خانم دکتر مدیحه سرایی می کنند که او خجالت بکشد که چانه بزند یا بخواهد که توافقات را مکتوب نمایند.

اما بعد از این که کلاه را گذاشت و صدای اعتراض خانم یا آقای دکتر بلند شد، شروع می کند او را با فحش های رکیک و ادبیات لمپنی می نوازد. این هم باز یک تکنیک هست! خانم یا آقای دکتر دون شأن خود می پندارد با او دهن به دهن شوند در نتیجه از پی گیری حق خود می گذرد.

اگر دیدید یکی زیادی داره پیاز داغ تعارف در مورد وارستگی شما می کنه به او شک کنید. سعی کنید از معامله با او حذر کنید. اگر مجبورید و چاره ای ندارید، از این که با لفظ قلم صحبت کنید حذر کنید. با لحن صحبت و زبان بدن به او بفهمانید که با لقب "دکتر و پروفسور و استاد" سرتان نمی شود شیره  مالید. با هشیاری آماده اید که چانه بزنید و ابدا هم حق خود را به خاطر این قبیل تعارفات پوچ وا نخواهید نهاد.

(اگر صلاح می دانید  به اشتراک بگذارید. همین متن ساده می تواند جلوی خیلی از سو استفاده ها را بگیرد.)

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استاد فریبرز رئیس دانا بر اثر کرونا در گذشت

+0 به یه ن

دیروز استاد فربیرز رئیس دانا، اقتصاددان، به علت ابتلا به بیماری کرونا در گذشت. برای آشنایی با دیدگاه های آن زنده یاد به مقالات موجود در این لینک مراجعه نمایید.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل