اصالت خانوادگی

+0 به یه ن

یادمه از زمانی که نوجوان بودم و به اقتضای سن ایده آلیست، از افراد جاافتاده تر دوروبر، از مدرسه گرفته تا جمع خانواده گسترده زیاد می شنیدم که «آدم که همسن شما می شه فکر می کنه همه آدم ها برابرند اما یواش یواش که سنش بالا می ره به این نتیجه می رسه که اصالت یه چیز دیگه است!»


الان من ۴۳ سال سن دارم. سن الان من از سن اون موقع کسانی  که چنین نظری می دادند بیشتر است. می خواهم جسارتی بکنم و نظر خود را در این مورد بنویسم. درسته که خیلی از افراد که سن شان بالا می ره یواش یواش چنین عقایدی پیدا می کنند اما این به دلیل عاقل تر شدن و پخته تر شدن یا  مشاهدات و تجارب فراوان نیست! 
خودشان به جایی می رسند که فکر می کنند از این که هستند امید  رشد و بالندگی بیشتر (حالا در هر زمینه ای که برایشان مهم و ارزشمند هست) ندارند. به این معنی  از آینده ناامید می شوند و به زور می خواهند در گذشته برای خودشان افتخارات بتراشند. تلویحا خود را در زمره «اصیلان» قرار می دهند و برای خودشان در ذهن شان امتیازات ویژه قایل می شوند. «مشاهدات و تجاربی» که ادعا می کنند شواهد این تز برتری اصالت خانوادگی است یک سری قضاوت های کاملا بایاس شده است!
مثلا اگر یکی که او را زمره غیر اصیلان قلمداد کرده اند آشش را هورت بکشد و غذایش را با ملچ مولوچ بخورد سزاوار تحقیر و سرزنش هست. اما هورت کشیدن و ملچ مولوچ  اعضای خانواده های اصیل اصلا شنیده نمی شود!

اگریک نفر «اصیل» به همسرش خیانت کند اشکال زیادی ندارد اما وای به روزی که یک «غیر اصیل» چنین کند! چه قدر در مورد ربط این خیانت به نداشتن اصالت بالای  تریبون می روند و سخنرانی می کنند!

اگر سر جهیزیه و  مهریه و ارث و میراث و  نظایر آن در خانواده های «اصیل» قشقرق به پا شود از آداب اصالت است!‌اما همین قشقرق در خانواده های غیر اصیل عیب و عار هست و شاهدی دیگر بر این که از افراد غیر اصیل بیش از این نمی توان انتظار داشت.
.......

خلاصه!‌امیدوارم در هر سنی که هستیم آن قدر برای خود امکان و رشد و بالندگی در آینده متصور باشیم و آن قدر آرزوها و چشم اندازها و افق های وسیع برای آینده مان ببینیم که لازم نباشد خودمان را مفاهیمی نظیر اصالت خانوادگی  یا افتخار به استخوان های پوسیده پدرمان گول بزنیم و مشغول  و دلخوش سازیم.  

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گفت و گویی در مورد حرف حساب

+0 به یه ن

سئوال معصومانه: 

یعنى شما با این قرارداد موافقید و اون رو اونطورى که تو بوق و کرنا میکنن به معنى واگذارى مملکت و ضرر صد در صد نمیدونین؟ این فقط یه سواله ها! من اطلاعاتم در موردش کامل نیست و براى همینم فعلا موضعى در برابر این قرار داد ندارم.

مینجیق: 
من از مسایل پشت پرده خبر ندارم اما علی الاصول همکاری با کشوری مثل چین را برای کشور مفید می دانم.
مطلب خبرنگار انگلیسی سایمون واتکینس را هم که ادعا می کرد مسایل پشت پرده را فاش می کند دیدم.
بیشتر از جنس تحریک اعراب علیه ایران به دلایل نظامی بود. انگلیسی است دیگر!
در میان حرف های او چیزی که برای ما نگران کننده می تواند باشد
تخفیف ٣٠ درصدی در صدور نفت بود. اگر وضعیت عادی بود نباید زیر بار می رفتیم.
اما الان که تحریمیم خیلی دستمان باز نیست. آلترناتیو چیه؟ نفت را بدهیم هند به ما برنج و چای سرطانزا بده و کشاورز برنجکار وچایکار گیلانی را به خاک سیاه بنشاند. همون بهتر با تخفیف به چین بفروشیم بیاد زیرساخت هایی مثل راه آهن و بنادر جنوب را توسعه بده اشتغالی هم در کشور ایجاد کنه

نظر من این هست که اگر حکومت ایران مردم را خودی حساب کند و بذارد نهادهای محیط زیستی نظارت کند ، مبارزه با تروریسم واقعا مبارزه با تروریسم باشد نه مبارزه با فعال محیط زیستی و روزنامه نگار منتقد، بذارد شرکت های مهندسی ایرانی بدون پارتی و رشوه در مناقصه ها به طور برابر شرکت کنند و..... نفع این قرارداد بسیار زیاد خواهد بود. اما طبقه حاکمه مردم را ناخودی حساب کند ضرر خالص خواهد بود. به عملکرد حکومت خود ایران بستگی دارد. چین یک کشور هست مثل همه کشورها که آمده سود کنه. دیو دو سر و اژدها نیست. فرشته نجات هم نیست. تاجر هست . تاجری بسیار خبره.
فرض کنید شما و عموزاده هاو عمه زاده ملکی از جدتان به ارث برده اید. یک تاجر خبره آمده از شما اون را بخره. این که چه قدر سود کنید به این بستگی داره چه قدر با هم متحد و یکصدا باشید.
آیا اون شرطی که گفتم (خودی پنداشتن ملت) ارضا خواهد شد؟ با توجه به شواهد موجود به صورت کامل و ایده آل گمان نمی کنم ارضا شود.مثلا مناقصه های کلان و چرب و نرم فقط نصیب شرکت های منسوب به آقازاده ها می شود اما مناقصه های کوچک شاید نصیب شرکت های معمولی شود. همین هم می تواند استارت آپ های جوانان مبتکر را رونقی بخشد که در حال حاضر نمی توانند تصورش را هم بکنند.
در مورد مخیط زیست هم همین طور. در استخراج معادن و نظایر آن گوش به حرف دوستداران محیط زیسترنخواهند داد اما ممکن است که در شهر ها کارخانه تولید کمپوست از زباله راه بیاندازند.
هر چه زودتر فعالان عرصه محیط زیستی و اقتصادی و فن آوری درصدد بیافتند وارد میدان این قرارداد شوند نفوذ بیشتری خواهند داشت.

به نظرم یکی از مسایلمان هم اینه:

چینیان قرن ۲۱ ملتی هستند تاجر و ما ملتی هستیم شاعر!
چینیان قرن ۲۱ قکرشان را داده اند که ا ز این قرارداد بیشینه سود را ببرند و ما فکرمان را می دهیم به این که با به کار بردن صنایع ادبی نظیر کنایه و.... در فضای مجازی گیراترین عبارت را در هجو این قرارداد و یا دراماتیک تصویر نمودن وضعیت کشور منتشر کنیم و لایک بگیریم!


ممکنه که این قرارداد فرصت های خوبی برای استارت آپ ها فراهم کنه. گارد گرفتن باعث می شه جوان های ما فرصت ها را از دست بدهند.

پیشنهاد من اینه که بند بند این قرارداد را بخوانید و ببینید در زمینه تخصصی و علایق شما چه فرصت هایی ممکنه قرارداد برای شما و دوستانتان فراهم کنید. دامنه قرارداد چنان وسیع هست که می تونه شامل علایق شما هم بشه. یک مقدار در مورد چین و فرهنگ معاصرش بخوانید و مطالعه کنید و آن را بشناسید.
بعد ببینید چه طوری می توانید از مراوده بهره مند شوید. مثلا اگر اونها گرایش به طب سنتی دارند ما کدام داروهای سنتی را می توانیم به آنها بفروشیم که خودمان زیادی داریم اما آنها ندارند. اگر زائوهای چینی یک ماه خود را قرنطینه می کنند ما کدام مشغولیت سنتی ایرانی را برای این دوران زائو می توانیم پیشنهاد بدهیم واز آن سود بکنیم؟! تخمه و پسته خوردن؟!

معتقدم هرکسی این پیشنهاد را جدی دنبال کنه راهی برای ساختن آینده اش می یابه. اونی هم که نسبت به یک ملت یک میلیاردی  که اخیرا هم ابرقدرت شده  گارد بگیره، به خودش آسیب می زنه و روز به روز افسرده تر و ناکام تر می شه. چینی ها تاجرمسلک هستند و به دنبال سود خود. چون تاجر مسلکند قابل پیش بینی اند. هرجا سود هست اونها هم هستند. ازشان حرکت ناشی از حماقت آنی سر نمی زنه که قابل پیش بینی نباشه. از روی حماقت به خودشان و دیگران آسیب نمی رسانند. برای کسی که خود ذهنیت بیزنس داره این نشانه خوبیه. نشانه آن هست که می شه با طرف وارد معامله شد.

از ما گفتن! انتخاب با خود افراد هست.

پی نوشت: کسانی که علاقه مند به این بحث هستند با کلیک بر «باخیش» نظرات را هم ببینند. مطالب مهمی در بخش نظرات عنوان شده است. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حرف حساب

+0 به یه ن

در مورد هیچ کدام از این مشاهدات و تاملات  که در زیر می آورم اصرار و تعصبی ندارم. سیاست معمولا پیچیده تر از اینهاست که به این سادگی بتوان از آن سر درآورد. اما حرف حسابم اینه: اول متن را بخوانیم بعد قضاوت کنیم و نظر دهیم. وقتی می بینیم مد شده و مردم فلان موضع را در برابر بهمان رویداد گرفته اند عجله نکنیم که حتما ما هم در نظر دادن از بقیه عقب نمانیم. باور کنید اغلب همان مردم هم نخوانده و مطالعه نکرده و با اطلاعاتی حتی کمتر از من و شما دارند دراین مسابقه نظردهی شرکت می کنند! بیشتر اوقات هم همه مان با هم اشتباه می کنیم و جمیعا تصمیمات نادرست بر اساس این اشتباه می گیریم! مثال های تاریخی اش در ۴۵ سال اخیر فراوانند!
متن "برنامه همکاری های جامع ٢٥ ساله چین و ایران" را خواندم. جا به جا به مسایل محیط زیستی اشاره شده بود.

از جمله آن که:

"
در صفحه یازده آن، تولید کود و برق از زباله های شهری آمده است.

در صفحه شش هم همکاری در زمینه محیط زیست آمده است.
در صفحه چهارده از تثبیت گردوغبار حرف می زنه.
در همان صفحه چهارده وقتی از محل هایی که قراره چینی ها در آن سرمایه گذاری کنند اسم می بره نام ماکو را هم می آره.
در صفحه ١٥ هم ازتولید سلول خورشیدی صحبت می کنه. از طرح های کشاورزی هم می گه

در صفحه ١٦ هم از فن آوری کاشت با آب شور می گه که با توجه به وضعیت دریاچه اورمیه برای ما مهمه.

درادامه صفحه ١٦ از جنگل کاری و مراتع هم می گه.
"

بر کاغذ و در ظاهر که این قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین چیز بدی نداره. قراره چین در ایران سرمایه گذاری کنه. به خصوص قراره ناحیه مکران و چابهار را رو بیاره. قراره راه آهن ایران را توسعه بده و.... اینها علی الاصول همه خوبند. اما این که در عمل چی از آب در می آد به این بستگی داره که چه قدر خواهندگذاشت متخصصان و کارشناسان دلسوز و مردمی خود ما به پروژه ها نظارت کنند و ببینند چه طور اجرا می شه. می بینم که یک عده این قرارداد را با ترکمنچای مقایسه کرده اند. مقایسه به ده ها دلیل مع الفارق هست و مهمترینش اینه که زمانی که ترکمنچای امضا شد مردم ایران عموما بیسواد و ناآشنا به پیشرفت های روز دنیا بودند. با این سطح بیسوادی عملا دستان شاهان قاجار هم بسته بود و خیلی بهتر از آن نمی توانستند عمل کنند. ( با غیظ و غضب، قرارداد ترکمنچای را ننگین خواندن هم شعار و خودنمایی ای بیش نیست. باید مسایل را در ظرف خود دید و سنجید! باید سیر تحولات و رویداد هایی را که به آن قرارداد منجر شد را در ظرف خود سنجید و آن گاه نظر داد. از صد نفر که با بغض می گویند «قرارداد ننگین » و به شاهان قاجار فحش می دهند و نفرین می فرستند یک نفر هم از یک کدام از رویداد های منتهی به قرارداد ترکمانچای اطلاع ندارند. ) به هر تقدیر، الان وضعیت کاملا برعکس زمان قاجار هست. جمعیتی باسواد و آشنا به پیشرفت های دنیا داریم. اگر در مناسبات به طیف های مختلف ایرانی اعتماد لازم باشد این قرارداد و هر قرارداد مشابهی به نفع منافع ایران خواهد بود چرا که دلسوزان خود وطن جلوی هر گونه سو استفاده را می گیرند. اما اگر مردم باسواد ایران نامحرم تلقی شوند هر قراردادی به ضرر کشور تمام خواهد شد.

 متاسفانه روشنفکران ایرانی بدون مطالعه متن و بدون اندیشه ورزی باز شروع کرده اند به اظهارنظرهای شعارزده دگماتیک. درست همان طوری که چهل سال پیش دانشجویان چپگرا و .... شعار "مرگ بر آمریکا" می دادند. به جای آن که مطالعه کنندتا آمریکا را بشناسند و ببینند از چه دریچه ای وارد بشوند بیشترین نفع را از روابط نصیب ایران را می کنند و کمترین ضرر را می بینند.
حالا هم دقیقا همان رویکرد را علیه چین دارند.
طبعا هر کشوری دنبال منافع خودش هست. کسی که برای رضای خدا نمی آید با ما یا هر کشور دیگری قرار داد ببنده.

اما این ماییم که باید حواسمان باشه که از این قرارداد بیشترین نفع به کشورمان برسه.
در صفحه یازده قرارداد، تولید کود و برق از زباله های شهری آمده است.

در صفحه شش هم همکاری در زمینه محیط زیست آمده است.
به نظرم الان شبکه تشکل های محیط زیستی کشور باید متحد تر بشوند و از دولت بخواهند که نقش نظارتی شان را بر اجرای قرارداد بیشتر رسمیت دهد.گروه تشکل های وطنی فعالتر باشند و بیشتر تعامل کنند از قرار داد نفع بیشتری حاصل می شه و ضرر کمتری


در بندهایی از قرارداد هم صحبت از حمایت از استارت اپ ها و همچنین توسعه گردشگری شده.

اون هایی که ابتکار عمل دارند شاید از این فرصت بهره ببرند و بتوانند کاری ترتیب دهند که اقتصاد خانواده شان را سر و سامان دهد.

در ایران ما ، افرادی که ابتکار عمل دارند کم نیستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوستالژی سال های پیش از کرونا

+0 به یه ن

یادش به خیر! هر سال که تابستان می اومد من در مورد جاذبه های گردشگری تبریز می نوشتم. این را هم اضافه می کردم که اگر شیرازی یا کرمانی هستید وقتی به تبریز می روید بگویید اهل این شهرهایید تا تحویل تان بگیرند. (در تبریز از مردم شیراز وکرمان خوششان می آید. اکثر مردم این دو شهر به دل ما تبریزی ها می نشینند. یاپیشاللار.) یادش به خیر! هر وقت این را می نوشتم از اون ور یکی مثل "قاشق نشسته " کامنت می داد که در تبریز هر کس فارسی حرف بزند با او بدرفتاری می کنند. یادش به خیر! هر سال من این توضیح را می دادم که بدرفتاری از بهر این هست که خیال می کنندطرف از ترک هایی هست که به تهران یا کرج مهاجرت کرده اند و زبان مادری شان را فراموش کرده اند ولی عموما با خود فارس ها مشکل ندارند. یادش به خیر! اون شخص هم هرسال برمی گشت می گفت: "نه خیر! چنین نیست! با فارس ها بدند!" یادش به خیر! من هم توی دلم می گفتم: "با بچه پررو های سرتقی مثل تو بدند" اما دیگه نمی نوشتم. یادش به خیر! هر سال هم چند نفر از خوانندگان شیرازی یا کرمانی وبلاگ به تبریز سفر می کردند و بر می گشتند از خاطرات خوش سفر می نوشتند. بعد هم می گفتند وقتی در وبلاگ من خواندند که اگر بگویند از چه شهری هستند تحویلشان می گیرند باورشان نشد. اما واقعا همین طور بود! 🙂 امسال به علت کرونا ما متاسفانه نمی توانیم سنت هر ساله وبلاگ مینجیق را تکرار کنیم. اما عوضش بعد از سالها اون "بچه پرروی سرتق" را که ته دلم مانده بود نوشتم راحت شدم! 😂😂 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کنفرانس یا کارگاه

+0 به یه ن

در شاخه پژوهشی ما (فیزیک انرژی های بالا) چند کنفرانس بزرگ هست که دو سال یک بار برگزار می شه. Ichep بزرگترین شان هست که زیر شاخه های مختلف را هم در بر می گیره و جلسات موازی متعدد داره. علاوه بر آن یک سری کنفرانس های بین المللی تخصصی تر هم هستند. مثل کنفرانس نوترینو ، کنفرانس سوزی (SUSY)، کنفرانس استرینگ کنفرانس نوترینو که امسال آنلاین برگزارمی شه فردا تموم می شه. تمامی سخنرانی ها در این کنفرانس plenary هستند. از این جنبه اش خوشم می آد. تعداد شرکت کننده در این نوع کنفرانس ها نسبتا بالاست و به هزار نفر می رسد.(البته در مقابل همایش های داروسازی کوچولو به حساب می آیند.)محل برگزاری هم هر سال در کشوری متفاوت هست. معمولا آزمایش های مهم نتایج جدیدشان را برای اولین بار در این کنفرانس ها ارائه می دهند. ما وقتی مقاله می نویسیم مرتب به اسلایدهای این کنفرانس ها مراجعه می کنیم تا داده های لازم را از آنها استخراج کنیم. علاوه بر اینها ما تعداد زیادی کارگاه هم داریم که تعداد شرکت کننده در آنها حدود ٥٠تا١٠٠ نفرهست و حتی تخصصی تر هست. انتظاری که از هر کدام از همایش ها می شه داشت فرق دارد.هرکدام کارکرد متفاوتی دارند. معمولا دانشجویان که عادت به کارگاه کوچک دارند برای اولین بار که به کنفرانس بزرگ می روند گیج می شوند و احساس اضطراب می کنند. به خصوص اگر جلسات موازی داشته باشد و نتوانند تصمیم بگیرند که در کدام شرکت کنند. در این باره بیشتر خواهم نوشت و نحوه استفاده بهینه از هر کدام را تشریح خواهم کرد. اگر سئوالی یا تجربه یا خاطره ای در این زمینه دارید بیان کنید. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کرونا و وسواس

+0 به یه ن

با آمدن کرونا اغلب مردم وسواسی شدند . برای من برعکس بود. همزمان با آمدن کرونا با دوستان محیط زیستی آن قدر در مورد مضرات مواد شوینده برای آب و خاک صحبت کردیم که من کاملا در جهت عکس بقیه مردم مصرف آب و مواد شوینده ام را کم کردم مصرف مواد شوینده را که خیلی کمتر کرده ام. الان توجه زیادی می کنم که بیش از نیاز مواد شوینده نریزم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یک داستان واقعی

+0 به یه ن

یک سری موسسات به اصطلاح خیریه در کشور ما هستند که همه مان می دانیم جای پولشویی هستند. این موسسات که عموما توسط همسران مقامات فاسد اداره می شوند گوش به حرف مینجیق نخواهند داد. مینجیق را قدرت رو به رویی با آنها نیست. متاسفانه قوه قضاییه به سراغ آنها نمی رود.


 علاوه بر این قبیل موسسات خیریه یک عده به اصطلاح نیکوکاران هم هستندکه ای کاش نمی بودند! در همین فعالیت های محیط زیستی زیاد با آنها رو به رو می شویم. یارو کارخانه ای زده یا معدنی استخراج می کند که منطقه را کامل آلوده می کند و سلامت و معیشت مردم محل را از بین می برد. ( خاک را آلوده می کند گوسفندان مردم محل می میرند. آب را آلوده می کند ماهی ها می میرند و ماهیگیران از روزی باز می مانند. هوا را آلوده می کند و مردم سرطان می گیرند.) قوه قضاییه به سراغ اینهاهم نمی رود.

 وقتی مردم محل اعتراض می کنند اون فرد با "نیکوکاری" دهان آنها را می بندد! یک مسجد می سازد تا مذهبیون را راضی کند. یک مدرسه می سازد تا سکولارها را ساکت کند. چند دست جهیزیه به نیازمندان اهدا می کند عامیون را خوشنود می کند. به این ترتیب، خلاف های محیط زیستی اش فراموش می شود! طرفداران محیط زیست که با این چیزها گول نمی خورند، وقتی حمایت مردم محلی را از دست می دهند کاری نمی توانند از پیش ببرند. 

 وقتی دستمان به جایی بند نیست، چرا این چیزها را اینجا می گم؟! ببینید این قبیل افراد که از دل مادر که این طوری دنیا نیامده اند. چه بسا خیلی هاشون در دوران دانشجویی جزو ایده آلیست هایی بوده اند که می خواستند دنیا را تغییر دهندو از پلیدی ها پاک سازند. انجام کار خیریه در دوران دانشجویی یک خطر دیگر هم در چارچوب فرهنگ و ساختار اجتماعی کشور دارد که آرام آرام این نکته را در ذهن دانشجو جا می اندازد که می توان هر خلافی کرد و بعد با کار خیریه آن را شست و جبران نمود. یا هدف کار خیر، وسیله ای همچون ریای دینی یا ترویج خرافات را توجیه می کند. هر بنیاد خیریه دانشجویی شکل که می گیرد باید به این آسیب ها آگاه باشد و مراقب باشد که گرفتارشان نشود. در زیر با یک مصداق خدمت تان تشریح می کنم که منظورم چیست. 🍀@minjigh  

در اواسط دهه هفتاد هجری دوره ای بود که سرمایه گذاری روی پروژه های مهندسی نسبتا خوب بود و شرکت های مهندسی نسبتا خوب پول در می آوردند. در این زمان یک مهندس تازه فارغ التحصیل در شرکتی مهندسی مشغول کار شد. او زیر دست یک مهندس جاافتاده و سرد و گرم چشیده کارآموزی می کرد. کار آنها بررسی عملکرد پیمانکاران بود. کاری سنگین و پر مسئولیت و در عین حال دقیق. آنها دقیقا جایی نشسته بودند که اگر سالم بودند جلوی فساد را می گرفتند اما اگر اندکی لغزش می کردند فساد فراگیر می شد. مهندس جاافتاده و مجرب به حساسیت این موقعیت به نیکی واقف بود تا جایی که حتی یک جعبه شیرینی هم از پیمانکاران به عنوان هدیه یا سوغاتی قبول نمی کرد. برای مهندس جاافتاده تر چیزی که مهم بود آن بود که پیمانکاران کارشان را درست انجام دهند. از توی پروژه ها نخورند و خرج اضافی نتراشند. هدفش این نبود که پیمانکاران را راضی نگه دارد تا به خوبی و مهربانی شناخته شود.

 در مقابل شخصیت مهندس جوان این گونه بود که خیلی دوست داشت بقیه از خوبی او تعریف کنند. به قول دکتر هلاکویی شخصیت مهرطلبی داشت. طوری رفتار می کرد که همه-به خصوص غریبه ها که خیلی او را نمی شناختند- بگویند چه قدر فلانی خوب هست. 

 مهندس جوان در یک موسسه خیریه دانشجویی هم همیاری می کرد. در محل کار هم برای آن موسسه پول جمع می کرد. با پیمانکارانی که می بایست حسابرسی شوند هم در مورد موسسه خیریه صحبت می کرد و از آنها کمک مالی برای خیریه جمع می گرفت. آنها هم از خدا خواسته، مبالغ چشمگیری تقدیم می کردند. چشمگیر در مقابل پول توجیبی اون مهندس جوان کارآموز یا دانشجویان همیار موسسه! والا مبلغی که به خیریه می پرداختند در مقابل ما به التفاوتی که ممکن بود بین برآورد مهندس حسابرس و هزینه پروژه باشد رقمی نبود! مهندس جاافتاده تر از این که مهندس جوان در محل کار برای خیریه پول جمع می کند و از پیمانکاران طلب کمک مالی می کند اصلا خوشنود نبود و نارضایتی خود را هم ابراز می داشت. مهندس جوان تر به طور حق به جانب می گفت "برای خیریه است!" با توجه به این که کلی هم نقش بازی کرده بود که خود را خوب و مهربان جلوه دهد وقتی اسم خیریه را هم می برد جو اداره به گونه ای می شد که همه پشتیبان او می شدند. خدا می دونه در خیریه چه قدر با این پولها برای خوبی و مهربونی خودش تبلیغ کرده بود.

 فساد از همین جاها شروع می شه! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جمعیت خیریه دانشجویی

+0 به یه ن

در ادامه این نوشته ام که از بنیاد کودک و محک تعریف کرده بودم یکی از  خوانندگان وبلاگ نکاتی در مورد جمعیت دانشجویی امام علی مطرح کردند که من در زیر باز نشر می دهم. دلیل بازنشر دادن مطلب این نیست که من خط مشی این جمعیت را می پسندیدم. فکر کنم قبلا هم نظرم را بیان کرده باشم. نظر من این هست که رسیدگی به کودکان کار یا کودکان مهاجر یا رسیدگی به کودکان بزهکار یا تلاش برای متوقف کردن مجازات اعدام و نظایر آن که جمعیت امام علی به همه آنها  می پردازد هر کدام کارتخصصی بسیار ظریفی هست که توسط مددکاران آموزش دیده یا سایر متخصصان امر باید دنبال شود. به خصوص این مورد مجازات اعدام. وقتی مسئله قصاص در میان هست یک حرف نسنجیده ممکن است داغ اولیای دم را چنان تازه کند که بر اجرای مجازات مصر شوند. این کار مهم را باید به کسانی سپرد که روانشناسی لازم را بلدند. 

به نظر من درست نیست یک جمعیت دانشجویی وارد این همه کارزار شود. دانشجو به اندازه خودش کار دارد. باید درس هایش را بخواند و کارآموزی مرتبط به درسش کند تا درآینده شغل بیابد. باید زبان انگلیسی اش را تقویت کند. باید پول توجیبی خود را درآورد. باید ورزش کند. در آن سن و سال باید کاری کند که «احساس هوایی بخورد.» اگر واقعا جدی بخواهد وارد آن همه کارزار مددکاری اجتماعی شود از درس و سایر تجارب مناسب سن و موقعیتش باز می ماند.
اتفاقا قسمت قابل توجه (البته نه همه) مشکلات کشور ما که موجب شده این همه نیازمند داشته باشیم آن هست که کسانی مسئولیت ها را عهده دار شدند که در دوران دانشجویی فکرشان را نداده اند به یادگرفتن درس  های تخصصی شان: مهندسانی که درسشان را خوب نخوانده اند ساختمان یا پل بدساخته اند در زلزله خراب شده و بدبختی به بار آورده. دکترهایی که درسشان خوب نخوانده اند مریض به کشتن داده اند. مدیرانی که درسشان را خوب نخوانده اند با سو مدیریت ورشکستگی بار آورده اند و باعث از کار بیکار شدن بابا و مامان های همان کودکانی شده اند که خیریه ها به آنها کمک می کنند وووووووو.


به صورت نصف و نیمه  نباید وارد این قبیل کارزارهای خیلی جدی  و خیلی حساس شد. عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی! به خصوص وقتی پای کودکان معصومی در میان هست که درگیری عاطفی پیدا می کنند.  نمی شه که مثلا سه ماه مرتب دانشجو  بره سراغ فلان کودک سرطانی یا بهمان کودک کار   یا اون یکی کودک بزهکار و او را به لحاظ عاطفی به خود وابسته کنه، بعدش که فصل امتحان ها شد یا  دانشجو شکست عشقی خورد و افسرذه شد  آن کودک را  فراموش کنه. کودک داغون می شه!

علی الاصول برای یک دانشجو عیب نیست که در فصل امتحانات سایر فعالیت ها را کنار گذارد. بالا و پایین های عشقی هم که از ویژگی های دوران جوانی است.  اما  وقتی که  جوان یک کودک معصوم با شرایط نابسامان را در یک رایطه عاطفی درگیر کرد دیگه نباید به خود اجازه بده که غیر مسئولانه عمل کنه.
برای همین چیزهاست که من فکر می کنم رسیدگی به این امور مددکاران حرفه ای جاافتاده در زندگی می طلبد نه دانشجویانی که هنوز خود باید زندگی را تجربه کنند.

این نظر من در مورد فعالیت های دانشجویی است.  با این حال  مایل نظر بسیار مثبت تر «م» در مورد جمعیت را هم در زیر منتشر کنم . به جهت رشد آزادی بیان و تضارب آرا از یک سو  و ازسوی دیگر جهت تکریم نهاد سازی و مشارکت مردمی. اما نظر من این هست که خط مشی محک و بنیادکودک و انجمن قلب های سبز و انجمن حمایت از مستمندان تبریز را می پسندم.  نظر من این هست که حمایت تان را بذارید برای  نهاد هایی که نام بردم.

 نظر م:
سلام
در مورد جمعیت امام علی از اونجا که نقریبا دوسال در یکی از شهرستان ها عضو بودم( معلم و تبلیغات) میتونم یه سری نکات بگم :
۱-باید توجه کنید که قشری که جمعیت درصدد پوشش هست بسیار وسیع هست - (کسانی که تحت حمایت هیچ نهاد دولتی یا خیریه ای نیستند) بینشون هم ایرانی هست هم درصدر زیادی غیر ایرانی.
۲- به جز تهران و شاید ۲ یا سه مرکز دیگه در شهرستان ها کار سیاسی انجام نمیشه یعنی اصلا وقت نمیشه
۳-جمعیت نهاد دانشجویی هست و من جایی ندیدم انسجام وشرایط درگیر کردن دانشجو به این خوبی مهیا باشه-نهاد های مثل محک و بنیاد کودک توانایی درگیر کردن دانشجویی که بضاعت مالی برای سرپرستی و کمک ندارن رو نمیتونه ایجاد کنه- اما جمعیت روی نیروی انسانیش میچرخه و پیگیری های اقامت و اجازه تحصیل گرفته تا صحبت با دکتر و دندانپزشک برای معالجه رایگان - کاراموزی و.... برعهده یک عده دانشجو ۲۰ تا ۲۷ ساله هست که همه پیگیری همه اینها قیاس بزرگتری نسبت به بقیه خیریه ها که فقط تمرکز بر یک مشکل دارند تشکیل میدن.(البته شاید این مورد یک عیب هم باشه)
۴- در مورد عزت نفس مدد جو ها در جمعیت همین بس که گرفتن یک عکس معمولی که در اون خیلی محترمانه صورت بچه ها پیدا نباشه ما چنان قوانین سفت و سختی داشتیم که کمتر جایی نمونش میدیدم.
۵- جمعیت امام علی تقریبا با همه خیریه های شهرستان (حداقل جایی که من بودم) در ارتباط کامل بود.و امار و ارقام مربوط تا اونجا که اطلاعات به کمک بقیه میومد در اختیار دیگران میگذاشت.
۶-یکی دیگه از نکات مهم اینکه هر دانشجویی با هر سلیقه سیاسی و مذهبی در جمعیت میتونست حضور داشته باشه
و....
در باره این حرف هایی که در مورد جمعیت زدید من واقعا اولین باری هست که میشنوم با این که دو سال فعالیت مستمر داشتم.
اگر هم الان داریم چنین واکنشی میدیم چون واقعا میترسیم به دلیل سلایق سیاسی یک نفر این مجموعه نتونه به کار خودش ادامه بده گرچه شاید برای کسایی که حضور در جمعیت تجربه نکردن شاید مهم نباشه ولی حضور در این جمعیت یکی از پرثمره ترین سال های فعالیت اجتماعی یک شخص میتونه باشه
پی نوشت: یکی در وبلاگم به نقد و اعتراض نوشت که حال که جمعیت دانشجویی امام علی به مشکل برخورده چه جای نقد و انتقاد هست؟! درست هست که من به عملکرد آن جمعیت انتقاد دارم اما به خاطر این قبیل مسایل آن را نبسته اند. من هم که نقد می کنم حتی اگر بر فرض محال قدرتش را هم داشتم به خاطر این ایرادات که به آن وارد می دانم راضی به بستن آن نمی شدم. حتی اگر قدرتش را داشتم جز نقدی از این دست نمی کردم. این را هم خوب می دانم دیکته نانوشته است که غلط ندارد. من خودم هم اگر روزی بخواهم کاری در این سطح-حتی بسیار بسیار کوچک تر- انجام دهم ده ها مرتبه بیشتر اشکال وایراد خواهد داشت. با این حال من فکر می کنم هم اکنون وقت صحبت کردن در این موضوعات هست. ما که در این کشور با این قبیل بگیر و ببندها نا آشنا نیستیم که روحیه خود را ببازیم! چون ققنوس بعد از هر سوختن، از خاکستر برخاسته ایم و بر خواهیم خاست. حتما از میان انبوه همیاران جمعیت عده ای خواهند بود که بعد از اندک مدتی جمعیت وانجمن نوینی را پایه خواهند ریخت. اتفاقا من هم اکنون این بحث ها را مطرح می کنم به این امید که جمعیت و انجمن های بعدی کم عیب تر و کم نقص تر باشند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کودکی و نوجوانی در ایران و در کشورهای مهاجرپذیر غربی

+0 به یه ن

در ادامه نوشته قبلی ام  در مورد برخورد با حیوانات در ایران امروز و در کشورهای غربی بحث مفصلی شد که در پایین می خوانید:


بهاره: 

))
ببخشید ولى تصور اینکه یه محقق با دیدن سگ و گربه، سنگ و دمپایى پرت کنه خیلى خنده دار بود برام!(از اینجور آدما دیدم)
من جیغ و داد راه نمیندازم ولى غش و ضعف هم نمیکنم که واى چ سگ خوشگلى! اصلا هم خوشم نمیاد سگ گنده و بدهیبت خودشو به من بماله، به نظرتون بده؟ بهشون برمیخوره؟
مینجیق:
شما حق دارید انتظار داشته باشید سگ کسی خودش را به شما نماله.
اما طوری این را نشان بدهید که به آنها برنخوره.
من خودم هم حیوانات را از یک فاصله ای دوست دارم.
اونهایی که حیوان خانگی نگه می دارند حس شان نسبت به حیوان خانگی کمابیش شبیه حس شان به بچه هایشان هست. (البته شکل خفیف ترش.)
من خودم عاشق بغل کردن بچه ها و بازی کردن با آنها هستم.
بچه ها حالم را خوب می کنند.
اما دیده ام خیلی ها حس شان نسبت به بچه های دیگران همان حس شماست نسبت به حیوان خانگی. ببینید اونها چه طور بدون این که به مادران برنخوره سیگنال می فرستند که نذار بچه ات به من نزدیک بشه. همان رفتار را شما هم تکرار کنید.
مردم (حتی اروپایی ها) راحت تر می پذیرند که دوستشان از سگ شان خوشش نمی آد تا این که بخواهند بپذیرند از بچه شان چندشش می شود. (دومی بیشتر بر خورنده هست.)

بهاره:

ممنون بابت راهنمایى
بحث بچه ها شد گویا در رفتارمون با بچها در غرب هم باید ملاحظات خاصى رو رعایت کنیم وگرنه ممکنه متهم به پدوفیل بودن، بشیم

مینجیق:
کشور به کشور متفاوت هست. در جمع دانشگاهیان ایتالیا و آمریکا همین رفتاری که در بین طبقه تحصیلکرده ایرانی مرسوم هست داشته باشیم کاملا پسندیده هست.
البته در ایران هم برخی خانواده ها هستند که بچه ها را ماچ مالی می کنند لپ شان را محکم می کشند و،....
دربین طبقه تحصیلکرده خود ایران این رفتارهای اون قبیل خانواده ها مشکل ساز می شود و عصبانیت والدین را بر می انگیزد.

در مورد پدوفیلی حساسیت معمولا روی مردهاست. شنیده ام در انگلیس خیلی روی این موضوع نگرانی و حساسیت هست. البته به انگلیس سفر نکرده ام (جز در دوسالگی!)
معمولا خانواده ها مشکوک نمی شوند که خانمی پدوفیل باشد و از این جهت آسیبی به کودک وارد آورد. مگه این که خانمه ریگی به کفش داشته باشد و سیگنال های هشداردهنده ای بفرستد!
درکشورهایی که من سفر کرده ام همین رفتاری که در ایران مورد پسند طبقه خودمان هست اگر با بچه هایشان بکنید نه تنها پسندیده هست بلکه یک مقدار هم در مرز با کلاسی قرار می گیرد. می دانید که: در ایران ما در هر چیزی هم که عقب باشیم وقتی به رفتار با بچه های کوچک در خانواده های طبقه تحصیلکرده می رسیم جزو پیشرو ها محسوب می شویم.

هر چه قدر رفتار با بچه های کوچک مان -دست کم در بین تحصیلکرده ها- متعالی است وقتی همان بچه به سن نوجوانی می رسد گند می زنیم. همان تحصیلکرده هایش هم عموما در رفتار با نوجوان ها گند می زنند.
اتفاقا خانواده های سنتی ایران  
 ازجهاتی در برخورد با نوجوانان در سن بلوغ واقع بینانه تر و مترقی تر عمل می کنند. (سنتی به معنای مذهبی را مد نظرم نیست. سنتی به معنای توجه به طب سنتی سینایی یا طب سنتی محلی (نه طب اسلامی) منظورم هست.) چندی پیش می گفتند در بین خانواده های سنتی اردبیل مد شده برای دختران جشن بلوغ می گیرند. هرچند این خبر لنگه ابرو خانواده های مدرن تر را بالا برد به نظر من علی الاصول فکر بدی نبود. نمی دانم چه طور اجرا می شد ولی جشن گرفتن ورود به مرحله جدیدی در زندگی علی الاصول خیلی مثبت هست. حتما باید این چیزها از آمریکا و فرانسه بیاد تا بگوییم به به! ؟ این دفعه ابتکار عمل از خانواده های سنتی اردبیل بوده است. جشن گرفتن که خیلی بهتر از این هست که دختر نوجوان با شروع این مرحله از زندگی اش عزا بگیرد و از بدن خود منزجر شود.

جالبه! در خیلی از خانواده های مدرن ایرانی تا بچه زبان باز می کنه و بابا مامان می گه طوری رفتار می کنند که هیچ کس حق نداره وسط حرف بچه مون بپرد. سه سالش که می شه نظرش را در همه چیز می پرسند. نظری هم که بچه در این سن می ده عموما انعکاس نظر مادر یا پدر هست. والدین نوشابه برای خودشان باز می کنند که چه قدر مدرن و پیشرو هستند که نظر بچه سه سالشان را می پرسند و لحاظ می کنند. اما همان بچه سه ساله وقتی ۱۵ ساله می شه و نظر به واقع مستقل خودش را پیدا می کنه و بیان می کنه، همان والدین-به زعم خودشان- پیشرو جوابش را می دهند «خفه شو. به تو زیادی رو دادیم پررو شدی!»
از اول از بچه نظر نمی پرسیدند تحمل این عکس العمل برای نوجوان آسان تر می بود. اما این تضاد و تغییر رفتاری والدین به اصطلاح پیشرو نوجوان را داغون می کنه.

مینجیق ( نوجوان ایرانی در کشورهای مهاجرپذیر غربی):

متاسفانه عموما  دوره نوجوانی در ایران -به دلیل عدم توجه و درک ناقص خانواده و جامعه- سخت وزجر آور هست.  دوره نوجوانی دختران ایرانی مقیم خارج حتی سخت تر و دشوار تر می گذرد. امامادرانشان  گمان می کنند که چون آنها را به یک کشور آزاد  و مرفه برده اند دیگه نوجوانان در شیر و عسل هستند. حتی سرکوفت هم می زنند که «تو نمی دانی ما چه دوران سختی را در هنگام نوجوانی در ایران گذرانده ایم. قدر داشته هایت را در این کشور آزاد چرا نمی دانی؟!»
دوران نوجوانی نسل من در ایران در دهه شصت و هفتاد بسیار سخت، محدود و آزاردهنده بود.  اما به نظرم دوران نوجوانی فرزندان دختر همنسلان و هموطنان من در خارج-در همان کشورهای آزاد و مترقی- ده ها مرتبه سخت تر هست و آزاری خرد کننده تر وارد می آورد.

اولا در نوجوانی کلاس مختلط رفتن خیلی آسان نیست. من در دوره المپیاد به کلاس مختلط رفته ام و می دانم پسرهای همکلاسی چه جهنمی برای همکلاسی های دختر می توانند ایجاد بکنند. به خصوص اگر از نظر هوشی و درسی حسادت او را بکنند. این درجه از حسادت وبدجنسی در کلاس های تک جنسیتی دخترانه غیر قابل تصور است.
اگر دختر شما اهل درس باشد به این ترتیب زجرخواهد کشید.
اگر اهل مد و لباس و زیبایی باشد حتی بیشتر در کلاس های مختلط خارجی به هنگام دوران بلوغ زجر خواهد کشید.
در سن بلوغ در صورت ما خاورمیانه ای ها تغییراتی ایجاد می شود که برخلاف معیارهای زیبایی متداول است. از مونولوگ انیمیشن پرسپولیس:
This was a period of incredible ugliness.
ما که در ایران نوجوانی مان را گذرانده ایم نسبت به ریخت و قیافه دوران نوجوانی مان  حس نوستالژی داریم. ریخت و قیافه آن دوره برای مان سوژه جوک و خنده هست. هرچه هست به تلخی از آن یاد نمی کنیم چون زجری بابت آن نکشیده ایم. کسی-جز آینه- به این علت به ما سرکوفت نزده! همان موقع اش هم از نظر پدرمان زیباترین بوده ایم. در کلاس تک جنسیتی و تک نژادی مان همگی با هم آن مرحله incredible ugliness را طی نمودیم. در نتیجه فشار به ما نیامد چون شبیه بقیه بودیم!  در کشوری مثل کانادا که از نژاد های مختلف با زمان بلوغ متفاوت هست وقتی شما در آن مرحله اید برخی همکلاسی ها هنوز قیافه زیبای کودکانه دارند برخی هم این مرحله را گذرانده اند و دوباره زیبا شده اند. (به قول قدیمی ها، قیز لار بولاغینان سو ایچیپلر.) اون وقت دختر در سن بلوغ فکر می کند زیادی زشت هست! درچهل سالگی به نظر خنده دار وبی اهمیت می آید ولی برای یک دختر نوجوان در سن بلوغ این چیزها خییییلللللیییی مهم هست. حتی اگر سرش دایم توی درس و حساب و هندسه باشد اگر همکلاسی پسری بیاد و این زشتی را به رخش بکشد از لحاظ روحی ضربه می خورد. اگر اهل مد و پز باشد که دیگه واویلا.
تاجایی که اطلاع دارم در مدارس انگلیس و آمریکا..... پسرها در سن بلوغ دختران از این قبیل نیش ها زیاد می زنند.
انصافا پسرهای ایرانی هر ایرادی داشته باشند این عیب را ندارند که  توی روی دختری به او بگویند تو زشتی. پشت سر شاید بگویند و توی رویش نمی گویند. در کوچه و برزن که همیشه و در همه سن کامنت تحسین آمیز نثار می شود. (شوخی: من حتی پیشنهاد می کردم به عنوان جاذبه های توریستی شهرمان روحیه دهی به زنان بالای هشتاد سال را قید کنیم.
بعدش دیدم اگر مادربزرگ های غربی پرسیدند این آقا پسرها چی به من می گویند و ما جواب بدهیم دارند شما را liver خطاب می کنند خانم های غربی خیلی متوجه منظور نمی شوند !)

خلاصه این گونه فشارها به دختران ایرانی (و نیز هندی و عرب و ....) در کشور های مهاجرپذیر غربی می آید. اگر والدین آگاه باشند و حمایت روحی بکنند بچه ها ضربه نمی بینند. اما اگر والدین خیال کنند که بچه هایشان در یک کشور آزاد در بهترین وضعیت هستند و احیانا برای جلوگیری از «خوشی زیر دل زدن» باید سرکوفت والدین بشنوند، نمی توانند در این سختی ها در کنارشان باشند. دختر نوجوان ۱۳ ساله خیلی به این که نظام کشوری  که در آن زندگی می کند دموکراتیک هست و رسانه هایش آزادی بیان دارد که کاری ندارد. برای او بیشتر این مهم هست که در بین همکلاسی ها  و همسالان چه قدر محبوب هست. حتی اگر محبوبیت برایش اولویت اول نباشد طردشدگی در هر صورت قلب او را می شکند. هرچه قدر هم که ذاتا درونگرا باشد باز هم نیش های همکلاسی های پسر به او ضربه می زند. در کشور غربی احتمال این که یک دختر نوجوان ایرانی چنین احساس طردشدگی کند بیشتر هست. از والدین خواهش می کنم بیشتر حواسشان به دخترانشان در سن بلوغ باشد. اگر از جانب والدین به طرز درست ساپورت روحی و عاطفی شوند،  نیش های هیچ جک و  دیوید و مایکلی  اثر نخواهد داشت.


ما خیال می کنیم دیگه در آمریکا همه چی عالی هست و اگر پایت به آنجا رسید دیگه جای نگرانی نیست. اما من ازهمکاران آمریکایی خودم زیاد شنیدم که کابوسشان این هست که دخترشان وقتی به سن نوجوانی رسید در مدرسه از دست پسر های همکلاسی ضربه ببیند. می روند کتاب می خوانند تا بدانند در آن سن به عنوان پدر باید چه رفتاری داشته باشند که حرمت نفس دخترانشان اون قدر بالا باشد که پسرهای همکلاسی نتوانند ضربه زیادی به حرمت نفس دخترانشان بزنند. حالا دختران اونها بلوند اسکینی هم هستند و در هنگام بلوغ سیبیل مشکی هم در نمی آورند که سوژه  تمسخر پسرهای همکلاسی  واقع بشوند. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پذیرش از دانشگاه های آن سوی آب ها- قسمت سوم

+0 به یه ن

دخترانی که محجبه هستند و قرار است که به دانشگاهی در کشورهای غربی بروند معمولا نگرانی هایی بابت پوشش خود دارند. پوشش هر کس طبعا اولین چیزی است که در برخورد اول توجه جلب می کند. اما در محیط های دانشگاهی اگر دغدغه اصلی تان همان موضوع مورد تحقیق تان باشد  و حرف هایتان در همان حول و حوش بچرخد، مخاطبانتان هم معمولا بعد از چند دقیقه، اون قدر وجه علمی شما را برجسته خواهند دید که ظاهر شما برایشان بی اهمیت خواهد بود.

مسئله دست دادن با نامحرم معمولا اختلاف فرهنگی بیشتری را موجب می شد که کرونا حل کرد!

اما یک مسئله فرهنگی مهمتر هم هست که اتفاقا باید بیشتر از همه اینها نگرانش بود و آن برخورد با حیوانات هست. در کشور ما برخی هستند که حیوان خانگی که می بینند جیغ و داد راه می اندازند و گاه دمپایی و سنگ پرت می کنند.  قرن هاست که  چنین رفتاری در بین مردم کشورهای غربی خیلی ناپسند شمرده می شود. در مورد پوشش یا دست ندادن و..... دانشگاهیانی که از فرهنگ بالا برخوردارند سعی می کنند قضاوتی نکنند و به حساب اختلاف فرهنگی می گذارند. اما همان ها هم وقتی با کسی مواجه می شوند که با دیدن سگ یا گربه قشقرق به پا می کنند به حساب اختلاف فرهنگی نمی گذارند. به حساب فرودستی فرهنگی آن شخص می گذارند.

البته این مسئله در ایران هم روز به روز بیشتر برجسته می شود. در ایران هم الان دیگه طیف بزرگی هستند که آن گونه رفتار با حیوانات را بر نمی تابند. این طیف عظیم لزوما هم افراد غربزده ای نیستند. خیلی هاشون فرزندان همین سنت اسلامی-ایرانی هستند و خیلی هم مقید به شرعیات می باشند.  از آنها بپرسید حتما چند حدیث از محبت پیامبر با حیوانات خواهند گفت.

خلاصه اگر از کسانی هستید که با دیدن سگ یا گربه قشقرق به پا می کنید بدانید که ایراد بزرگی دارید. بروید خودتان را اصلاح کنید. این ایرادتان را به حساب «اختلاف فرهنگی» که بقیه باید با شما راه بیایند نذارید. اگر این ایراد را رفع نکنید نه تنها در خارج بلکه در همین ایران هم گرفتار مشکل خواهید شد. بدانید این شمایید که باید خود را اصلاح کنید. دوستداران حیوانات قرار نیست خود را با شما سازگار کنند. اگر گمان می کنید قشقرق به پا کردن به هنگام دیدن گربه خیلی کار با نمک و با حالی است و شما را «دختر نازنازی دوست داشتنی و تو دل برو» می کند اشتباه می کنید! اتفاقا  بنا به فرهنگ امروز بخش بزرگی از جامعه  ایران، این رفتار خیلی هم منزجر کننده است. اگر هم خواستید خودتان را برای شخص مورد علاقه تان لوس کنید و توجه او را جلب کنید بهانه دیگری بیابید نه ترس از گربه یا سگ کوچولو!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل