اهمیت عهد باستان برای امروز

+0 به یه ن

این باستانگرا ها و کوروش پرستان با این اغراق هایشان در مورد دستاوردهای هخامنشی ها و نیز حملات بی امانشان علیه عرب ها و ما تورک ها، آدم را از عهد باستان دلزده می کنند. اما واقعیت این هست که عهد باستان هنوز کمابیش برای ما می تواند مهم باشد. اگر یک کمی درایت به خرج بدهیم می توانیم از سرمایه ای که از عهد باستان به ما رسیده برای ساختن آینده ای بهتر  استفاده های بهینه نماییم.

می دانیم که در این منطقه بسی از پیش از کوروش تمدن های پیشرفته ای بوده اند مثل تمدنی که در تپه های حسنلو در نزدیک نقده در آذربایجان غربی بوده، یا شهر سوخته یا ....

اما بذارید از کوروش بگویم که مورد علاقه ویژه باستانگراهاست.  وجود و کارهای کوروش در منابع مختلف بابلی، یهودی و یونانی ثبت شده است. مورخان عصر مدرن با دقت بسیار بالایی این منابع رامی خوانند. البته نیک می دانند که بخش  بزرگی از نوشته های پیشینیان توام با اغراق و افسانه است. خیلی از این متون هم -مثل امروز- پروپاگاندایی است که با مقاصد سیاسی نوشته شده. تاریخدانان مدرن-درست شبیه ما فیزیکدانان- متد های علمی دقیقی برای استخراج حقیقت از میان منابع و مستندات مخدوش دارند. هر ادعایی  را که در این متون شده، راست آزمایی می کنند. گاهی با محاسبه ریاضی برای یافتن تناقص در اطلاعات، گاه با مدلسازی یا آزمایش، گاه با گشتن دنبال لوازم به جا مانده و بررسی تکنولوژی های موجود در آن زمان. تکنولوژی روز هم در این نوع راستی آزمایی ها بسیار کمک شان می کنند.
بعد از این بررسی های دقیق نشان داده اند که واقعا چنین شخصی به نام کوروش بوده که در فلان تاریخ بابل را فتح کرده و سپس اقوام تحت انقیاد بابلیان را آزاد نهاده. سندی هم که موسوم به استوانه کوروش هست یافته اند که حقوقی را به اقوام آزاد شده  در این واقعه مهم قایل شده بر شمارده.
تاریخدانان  عصر مدرن با روش های علمی شان به این نتایج رسیده اند. مهم نیست که فلان متن قدیمی چه افسانه پردازی ای کرده یا پان ایرانیست ها یا باستانگرایان امروزی چه آسمون-ریسمونی می بافند. اما مهم هست که تاریخدانان عصر مدرن که با متدلوژی علمی در قضیه کنکاش کرده اند چه می گویند.

پس چنین فردی بوده که در ۷ آبان بابل فتح کرده و وقایع نگاران بابلی آن را دقیق ثبت نموده اند. ۷ آبان  (روز کوروش) تولد کوروش نیست. تولد یک کودک- ولو  این که نوه دختری یک پادشاه ماد باشد- آن قدر مهم نیست که به این دقت در تاریخ ثبت شود. (مادر کوروش، ماندانا، یک شاهزاده خانم مادی بوده.)  اما فتح ابرقدرتی چون بابل بسیار واقعه مهمی هست. تمدن پیشرفته ای چون بابل وقایع نگارانی داشته که رویداد های مهم را ثبت می نمودند.
و چه رویدادی مهم تراز این؟! 
این هم ثابت شده که بعد از ورود در بابل کشتار نکرده و آزادی هایی به اقوام ساکن در آنجا داده. خیلی این حرکت ارزشمند هست.  بسیاری از فاتحان بعد از فتح شهری حمام خون راه می اندازند. مثلا چند روز پیش هم اشاره کردم که سرداران صلیبی اروپایی چه کشتارهایی در استانبول (زمانی که مرکز مسیحیان ارتوکدس بود) انجام دادند. همان طور صلیبیون فرانسوی و انگلیسی  در اورشلیم به قتل عام مسلمانان پرداخته بودند. (اما صلاح الدین ایوبی بعد از بازپش گرفتن اورشلیم مثل کوروش به همه امان داد و کشتار نکرد.)
عملکرد کوروش در آن مقطع درخشان بوده. البته شاید بعد ها سلطنت فردی اش طولانی شده کم کم خودکامه تر شده باشد. این تغییر تدریجی دیکتاتور دلسوز به دیکتاتور خودکامه از ویژگی های ذاتی حکومت نامشروط فردی است!

به هرحال، کوروش و استوانه اش در دنیا شناخته شده است. دیپلماسی ما می تواند از این موضوع -و نیز پناه دادن یهودیان به هنگام جنگ جهانی دوم- استفاده تبلیغاتی و سیاسی کند . از تخت جمشید و پاسارگاد می شه برای جلب توریست بهره برد.
البته در کنار آن باید به آثار باستانی دیگر هم رسیدگی کرد. متاسفانه به تخت سلیمان در آذربایجان غربی ، یا شهر یری در استان اردبیل یا قلعه ضحاک در آذربایجان شرقی یا ... اصلا نمی رسند. اونها هم خیلی ارزشمند هستند.
الان روستاهای تکاب که نزدیک تخت سلیمان هستند خیلی مشکلات اقتصادی دارند. بهره برداری غیر اصولی از معادن هم برایشان مشکلات سلامت و محیط زیستی  و اقتصادی فراوان به وجود آورده و باعث تلف شدن دام هایشان گشته. اگر  دولت به تخت سلیمان برسد  با جذب توریست اون منطقه به لحاظ اقتصادی رو می آد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خطر محیط های سربسته

+0 به یه ن

وقتی کسی که کرونا دارد در پشت ماسک عطسه می کند ذرات نسبتا درشت آب دهان او که حاوی ویروس هستند به ماسک می چسبند و در هوا پخش نمی شوند. اما ذرات ریزتر که آنها هم حاوی تعداد بسیار زیادی از ویروس هستند می توانند به بیرون ماسک نفوذ کنند. مدتی طول می کشد که این ذرات ریز در هوا پخش شوند. یکی دیگر از کارکردهای ماسک این هست که سرعت جت-گونه ذرات خارج شده را می گیرد و سرعت پخش ذرات در هوا را کاهش می دهد. اگر شما در هوای آزاد باشیدو فاصله اجتماعی را رعایت کرده باشید و همگی ماسک زده باشید احتمال این که از هم کرونا بگیرید کم هست. اما اگر در اتاق با هوای بسته چند ساعتی باشند احتمال این که به هم سرایت دهند زیاد هست. وقتی هوا محبوس است ذرات ریز در هوا ی اتاق کاملا پخش می شوند و از ماسک شما هم رد شده، وارد بدن شما می گردند. حتی اگر همزمان در اتاق نباشند، باز هم می توانند به هم سرایت دهند. مثلا فرض کنید مشتری اول که کرونا داردیک ساعت برای تزریق ژل یا بوتاکس (که از زهر مار ساخته می شود) یا هر کوفت دیگری در اتاق محبوس می نشیند و بعد می رود. دستیار دکتر سطوح را الکل می کشد. (بعید می دانم خیلی بادقت ضدعفونی کند. احتمالا خیلی سرسری این کار را می کند) به علاوه گیریم که سطوح را دستیار خوب ضدعفونی کرده. هوا را که ضدعفونی نکرده. تهویه این کلینیک ها اغلب درست و استاندارد نیست. شاید برای جلب مشتری برای زلمزبمبو زیادخرج کنند اما برای تهویه وسرویس آن به اندازه کافی خرج نمی کنند. آخه تهویه مناسب یا دفع اصولی پسماند بیمارستانی چیزی نیست که چشم مشتری ای که این روزها رفته دنبال کارهای لوکس بگیرد! فقط زلمزیمبو چشم او را می گیرد 🍀@minjigh 🍀@minjigh 



 بنا به گزارش رسمی امروز ٤١٥ نفر در ایران جان خود را در اثر کرونا از دست داده اند. از اواسط مهرماه یک شایعه ای در بین مردم راه افتاده که "نه بابا! خبری نیست! حکومت از قصد آمار را بالا اعلام می کند تا مردم بترسند و در آبان نریزند بیرون!" از طرفداران پر وپا قرص این شایعه صاحبان کاسبی هایی هستند که لوکس حساب می شوند و در ایام قرنطینه ضرر می بینند. با رواج بیشتر این شایعه می خواهند مشتری هایشان را حفظ کنند. 

 به هر حال من چپ و راست می شنوم که فلان آشنا کرونا گرفته و در خانه یا بیمارستان (گاهی هم آی-سی-یو) بستری است. متاسفانه زیاد می شنوم که از اقوام یا دوستان آشناهایم در اثر کرونا فوت می کنند. با این ملاحظه، رقم ٤١٥ فوتی در روز اصلا رقم پرت و نامعقولی به نظرم نمی آید. از اون بدتر که می شنوم برخی که کرونای خفیف می گیرند با همان حال کرونایی از هیچ کدام از فعالیت های غیرضروری و لوکس خود دست بر نمی دارند. البته کسی که از او کرونا می گیرد شاید جانش را از دست دهد. شاید هم زیر هزینه های آی-سی-یو تمام دارایی اش را از دست دهد و بعد از کرونا مفلس گردد. از همه تلخ تر این که شاید کسی که با یک واسطه از او کرونا می گیرد بابا بزرگ مسنی باشد که در بیمارستان او را حتی پذیرش نکنند چون که بیمارستان ها پرند و اولویت را به جوان ها می دهند.(دریغ از نوک سوزنی شعور و وجدان در کسی که با علم به داشتن کرونا خود را قرنطینه نمی کند!)  

خلاصه تو را خدا مراقب خودتان باشید. مخصوصا تا می توانید به محیط بسته که در آنها مختلف می آیند و می روند نروید. مگر این که کار خیلی ضروری داشته باشید. در این صورت هم تا جایی که می توانید فاصله اجتماعی را رعایت کنید. اگر اداره ای رفتید و گفتند "سیستم وصل نیست" درصورت امکان بروید در هوای آزاد یا ماشین خودتان صبر کنیدنه در سالن اداره یا بانک و..... هر چه بیشتر در آن محیط های محفوظ بمانید احتمال آن که ذرات عطسه میکروسکوپی مراجع کرونایی قبلی از ماسک شما نفوذ کند و وارد بدنتان شود بیشتر خواهد بود. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یادی از تمدن سبا در روز کوروش

+0 به یه ن

گویا عده ای امروز را روز کوروش نام نهاده اند. عده ای از این باستانگرا ها هم باز امروز در فضای مجازی دور برداشته اند تا به اعتبار این که در استوانه حقوق بشر کوروش انسان ها برابر دانسته شده اند، تا می توانند به عرب ها بتازند و تحقیرشان کنند! 


مطلبی را دیدم که نوشته آن گاه که کوروش پاسارگاد را می ساخت عرب فلان جور حقیر و ناچیز بود. این حرف ها از جهل و نادانی و بیسوادی ناشی می شه. تمدن سبا در جنوب شبه جزیره عربستان در ٨٠٠ قبل از میلاد مسیح یعنی ٣٠٠ سال قبل از کوروش شکوفا بوده. قصر هایی هم که از آن تمدن مانده کم از تخت جمشید ندارد. سازه های آبی پیشرفته ای هم در شبه جزیره عرب ٣٠٠ سال قبل از کوروش داشته اند. در مورد سدهایی که این تمدن بنا نهادند در سایت زیر می توانید بخوانید: 

 https://en.m.wikipedia.org/wiki/Marib_Dam  

هخامنشیان خیلی جنبه های تمدنی را از تمدن های دیرینه تر و پیشرفته بین النهرین و آناتولی آموختند. البته درستش هم همینه. دم هخامنشی ها گرم که عرضه این کار را داشتند. کاش ما هم عرضه داشتیم که امروز به جای افتخار به گذشته و استخوان های پوسیده پدران از تمدن های پیشرفته تر از خودمان بیاموزیم و احیانا از آنها جلو بزنیم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هههه! عطسه من از حساسیته!

+0 به یه ن

چند هفته پیش یکی از بزرگان عزیز خانواده ما بعد از مدت ها به دعوت دوستشان به خانه وی رفته بودند با این فکر که آن دوست هم چون خود ایشان بسیار مراقب کرونا هست و ماسک می زند و دستانش را ضدعفونی می کند و خیلی هم جایی نمی رود. بنابراین نتیجه گرفته بودند که این مهمانی کوچک دو نفره خطری نخواهد داشت.



 دوست مذکور دو نفر دیگه را هم دعوت کرده بود که عزیز ما یکی از آنها را اصلا نمی شناخت. در اتاق پذیرایی وسیع آنها چهارتایی با فاصله از هم و با ماسک نشسته بودند. یکی از مهمان ها که به تازگی از سفر کیش بازگشته بود، (همان که عزیز ما برای اولین باراو را می دید) عطسه می کرده (البته پشت ماسک) بعد با خنده می گفته "به خدا حساسیته! نترسیدها!" الغرض! هر چهارنفر کرونا گرفتند. 

عزیزما خود را قرنطینه کرد اما آن یکی دوستش خودش راه می افتاد می رفت داروخانه. می رفت دکتر در سالن انتظارکنار مریض ها می نشست. (خدا می داند چند نفر را او آلوده کرده!) 

 و اما میزبان! میزبان هم خودش کرونا گرفت هم کرونا را به شوهر بیچاره اش منتقل کرد. بیماری شوهر بیچاره خیلی حاد از آب درآمد! کارش به آی-سی-یو کشید. هزینه آی سی یو بسیار بالاست. دخترشان مجبور شد بچه هایش را بذارد پیش شوهرش و از آمریکا بلند شود بیاید ایران و دلار بفروشد تا هزینه های درمان پدر را بپردازد. خلاصه یک دونه "هه هه ! مال من حساسیته ها!" به این قیمت برای چندین خانواده تمام شد! 

تازه این مال چند هفته پیش بود که هنوز کرونا تا این اندازه همه گیر نشده بود. بیماران کرونایی هم این قدر بی حیا نشده بودند که با علم به این که کرونا دارند بلند شوند مهمانی و رستوران و کاشت ناخن و....بروند! 🍀@minjigh  

این کسانی که پزشکی یا رشته های مرتبط خوانده اند اما به جای خدمت به بشریت از طریق مقام شامخ پزشکی بنا را گذاشته اند روی تیغ زدن خانم هایی که از زیبایی چهره و اندام خود مطمئن نیستند این روزها بدجوری روی مخ من هستند! با فریب این زنهارا می کشانند توی مطب شان که یک کارخیلی لوکس و بیفایده و بی مورد در جهت زیبایی انجام بدهند. اون هم در ایام کرونایی که برای چکآپ واجب سالیانه هم توصیه می شه دکتر نرویم!  

ادبیات شان هم از هر جهت روی مخ آدمه. هم وقتی با بدجنسی و مکاری روی آدم عیب می ذارند تا از فلان بخش از بدن یا صورت شرمنده شود و برودبرای پر کردن جیب یارو هم خود را شکنجه دهند هم پول خرج کند. هم وقتی الکی قربان صدقه مشتری بالقوه (شکارهایشان) می روند. همچین "عزیزم! مویزم!" به گیس شکارهایشان می بندند که عاشق سینه چاکی که در طی دهه ها، در شادی و غم، در فراق و حضور، در دارایی و نداری، در خطر و ایمنی عشق خود را ثابت کرده به آن غلظت “عزیزم! مویزم" راه نمی اندازد! 🍀@minjigh


 اون روز یه خانم آلامد در طبقه پنت هاوس برج ما سوار آسانسور شد. ماسک نزده بود. با دستش آب بینی پاک کرد بعد دگمه آسانسور را زد. البته ما خیلی وقته به دگمه ها مستقیم دست نمی زنیم. بعدش مرتب گفته می شود کارگرها ماسک نمی زنند. در این محله که من هستم اتفاقا کار گر ها مرتب تر از بقیه ماسک می زنند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

باور کنیم از کرونا مصون نیستیم!

+0 به یه ن

با هر که صحبت می کنید ادعا می کند که خانه اش از کرونا ایمن هست و جای هیچ نگرانی نیست! هر چه بر این ادعا بیشتر اصرار کنند باید از آنها بیشتر ترسید.چرا؟! برای این که به هوای این که خانه ما ایمن هست رفتارهای پرخطر بیشتری داشته اند و در نتیجه احتمال این که آلوده باشند بیشتر خواهد بود.


 این که خانواده همگی قبلاکرونا گرفته اند دلیل بر مصونیت هیچ کدامشان نیست. خیلی ها بوده اند که بار اول به طور خفیف گرفته اند اما مدتی بعد بسیار حادتر به کرونا مبتلا گشته اند.

 نه از اون پانیکی که طبقه متوسط شهری در اسفند ماه راه انداختند نه به این بی مبالاتی های اخیر! الان هم شیوع بیماری خیلی بیشتر از آن موقع هست و در نتیجه خطر ابتلا بسی بالاتر! 🍀@minjigh

 معمولا در بیمارستان ها و مطب ها ی تهران هر چه قدر در ظاهر زلم زیمبو شان رنگین تر باشد در پشت پرده رعایت پروتوکول های بهداشتی شان ضعیف تر و نازل تر هست. در سال های اخیر، هر مورد عفونت بعد از عمل که شنیدم مربوط به بیمارستان های سوپرلوکس تهران بوده که زورشان را داده اند به ظواهر و اصل مطلب را که پرستاری مناسب بهداشتی است، پشت گوش انداخته اند. 

هر چه دکتری بیشتر کلاس داشته باشد تا با کلاس و دکوراسیون مطبش مشتریان پولدار را به سمت عمل ها ی زیبایی لوکس پولساز سوق دهد، همان قدر نسبت به این که مشتریانش کرونا می گیرند و به مادر مادربزرگ پیرشان منتقل می کنند و نا خواسته او را می کشند بی تفاوت تر خواهد بود.

 قدیم ها هر زمان خان بر سر نوکر وکلفت اش داد می زد او هم پشت سر در غذای خان تف می انداخت! حالا در این ایام دکترهای مطب های لوکس وقتی بر سر دستیارشان که در میان این همه ثروت حقوق بخورنمیری می گیرند داد می زنند، خدا می داند اونها چه ممکن هست بکنند.  

خیال نکنید چون مطب یا کلینیک یا ....درظاهر خیلی شیک هست حتما از کرونا مصون هست. در این ایام کرونایی کی می ره برای عمل زیبایی دکتر؟! معلومه دیگه :یک مشت آدم سر به هوا و گریزان از مسئولیت پذیری شخصی و اجتماعی. خودتان قضاوت کنید که محل تجمع این قبیل افراد چه قدر ممکن هست از کرونا مصون بماند؟! 🍀@minjigh

 اختلاف طبقاتی شدید که در کشور ما بود! حالا این کرونا تفرعن طبقاتی را هم تشدید کرده. شاید هم تفرعن طبقاتی از قبل بوده اما من سرم توی لاک خودم بوده متوجه نشده ام که این طبقه مرفه شهری، که دست روزگار درویش راقم این سطور را در همه عمر همسایه و همنشین آنها ساخته، چه قدر نسبت به سایر طبقات تفرعن دارند. 

ظاهرا تصور طبقه مرفه این هست که کرونا فقط دامنگیر طبقات فقیر هست. دایم از "عمو سبزی فروش" ایراد می گیرند که رعایت بهداشت نمی کند غافل از این که خودشان رفتارهای پرخطر بسیاری دارند. بدتر این که وقتی کرونا را به طور خفیف می گیرند خود را قرنطینه نمی کنند. راه می افتند مهمانی و رستوران و آرایشگاه و مسافرت می روندو دیگران را آلوده می کنند. کشور ما هم پر است از بیمار دیابتی. وقتی اونها کرونا را می گیرند دیگه خفیف نخواهد بود و چه بسا جان خود را از دست بدهند.

 ببینید از وقتی کرونا آمده، اولین خبر درگذشتی که من در دور و بر شنیدم در مورد یک پزشک بود ، بعد یک کارخانه دار، بعدش یک استاد دانشگاه از خاندان ملاک، بعدش یک بازاری ثروتمند، بعدش یک مهندس پیمانکار بسیار ثروتمندو....... این تصور را که کرونا فقط دامن عموسبزی فروش را می گیره و اگر به او چشم غره رفتید، دیگه از کرونا مصون هستیدو میتوانید با خیال آسوده رستوران و مهمانی و کاشت ناخن و ..... بروید از ذهن دور کنید. ظاهرا واقعیت جز این هست!

 جامعه مصرفگرای امروزی انواع و اقسام نیازهای کاذب برای طبقه مرفه به وجود آورده تا جیب شان را خالی کند. من به طور متعارف به این قبیل کارهای همجنسانم ایراد نمی گرفتم. یک عده در فضای مجازی می نوشتند به جای این کارها بردارید یک کتاب بخوانید. من هیچ وقت چنین چیزی نگفته بودم چون به آزادی و انتخاب های شخصی معتقدم. اما الان دیگه قصه انتخاب شخصی نیست. وقتی یکی می ره برای کاشت ناخن وبعد هم می ره مادربزرگش را ببینه چه بسا اون مادربزرگ را به کشتن بده. یا فلان دوست همسن اش را که دیابت داره. متاسفانه بیشتر همسران خانه دار همین طبقه متوسط شهری در این ایام کرونایی از هیچ کدام از این نیازهای های کاذب دست برنداشته اند. دلشان خوش هست که چون دایره دوستانشان به همطبقه های خودشان محدود هست که همگی سر مسایل بهداشتی به "عمو سبزی فروش " چشم غره می روند از خطر کرونا در امان هستند! غافل از این که شوهر یکی شان دکتر هست آن دیگری داروخانه دار، آن یکی بازاری ، آن دیگری کارخانه دار و... همه اینها در محل کار در معرض خطرند بعدش هم می آیند در خانه زن و بچه شان را می بوسند و ویروس را منتقل می کنند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شایعه مخرب ممنوع

+0 به یه ن

یادمه دوره ابتدایی که بودم برخی بچه ها که "کرم" داشتند دو تا شایعه را برای ترساندن بقیه رواج می دادند: 

١- مدرسه ما را روی یک قبرستان بنا کرده اند. روح مرده ها می آد ائل می کنه بئل می کنه. 
٢- بچه ها را می دزدند تا کلیه هاشون را بفروشند.

 من هیچ کدام از این شایعه ها را جدی نمی گرفتم. ازهمان بچگی هر کسی می آمد این را می گفت در ذهنم جزو "باقالی ها" می ذاشتم و بعد ازاون حرف هایش را جدی نمی گرفتم. فکر می کردم اگر خطر واقعی بود پدرم به من می گفت و لازم نبود از این الف بچه بشنوم!

 امروز صبح دیدم که همان نوع بچه ها که الان بزرگ شده اند در مورد کادر درمانی زحمتکش همین شایعات را می پراکنند. همان کادر درمانی زحمتکشی که در این ایام کرونا جانشان را کف دستشان گرفته اند تا ما سالم و سلامت باشیم توسط این شایعه پردازان بی عقل و بی وجدان به بدترین تهمت ها متهم می شوند. اگر از اون چرت و پرت ها دریافت کردید لطفا آن را فوروارد نکنید. اون کسانی که اون قدر ناقص العقل و در عین حال ذات-خراب هستند که این تهمت های ناروا را نسبت به قشر فداکار و زحمتکش کادر درمانی باور می کنند ، از فردا به جای عمل به توصیه های دکترها می روند سراغ فالچی های رنگارنگ سنتی و نیو ایج (فرادرمانی و....) بعدش علی رغم زحمات کادر درمانی کرونا وسایر بیماری ها بیش از پیش رواج پیدا می کنه و تاوان بی عقلی اونها را همه مان باید پس بدهیم. 🍀@minigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دور همه با هم جدید: رژیم غذایی به قصد لاغری و کمک به نیازمندان، توجیه خانواده ها به کنار گذاشتن نوبت دهی در ازدواج، راه های کاهش هزینه خانوار

+0 به یه ن

فساد مالی و بی  تدبیری حکومت باعث شده که فشار زیادی روی جوانان جویای کار که هنوز با خانواده زندگی می کنند بیاد.

فشارهای واقعی با فشار های ذهنی جمع می شوند و روح و روان چنین جوان هایی را در هم می شکنند. با این همه فشار  خیلی وقت ها خوب نمی توانند تصمیم بگیرند و فرصت ها را از دست می دهند.
هرچند خودم در اون شرایط نیستم و نبودم ولی عجیب درددل هایی  را که با این مضمون در وبلاگم می شه درک می کنم. 
من معمولا به این عزیزان توصیه می کنم که کاری ولو نیمه وقت و کم در آمد پیدا کنند تا دست کم پول توجیبی خودشان را داشته باشند. همین طور در کارهای خانه  و خرید و دید وبازدید و پرستاری از مریض  و کودکیاری و.... کمک کنند تا حس سربار بودن در آنها از بین بره. همین طور سعی کنند در خانه بیشتر لبخند بزنند و نرمخویی کنند.
کسی که به این سه مورد عمل می کنه دیگه نباید حس سربار بودن به او دست بده. چون که در واقعیت هم سربار نیست!خیلی ها از خداشون هست که یکی مثل او در خانه باشه که با روی خوش در کارها کمک کنه  و برخی بارها را سبک کنه.
اگر به این سه مورد عمل می کنید مطمئن باشید وجودتان در هر خانه رحمت و نعمت هست. دیگه بیشتر خودتان را اذیت نکنید.

اما امروز عزیزی نکته دیگری مطرح کرد. می گفت تا من در خانه پدر و مادرم مجرد هستم مادرم اکراه دارد که عروس داشته باشد. این ملاحظات در  خیلی از خانواده ها هست. مثلا تا دختر بزرگ عروسی نکند فکر می کنند دختر بعدی نباید ازدواج کند.
این همه مشکلات واقعی داریم این قبیل قید وبند ها در خانواده ها هم می شه غوز بالا غوز. باعث می شه که فردی که  به هر علت ازدواج نکرده خود را مانع خوشبختی خانواده اش بدانه. فشار ها کم بود این هم یکی روش!

واقعا در این مورد باید با خانواده ها صحبت کرد و نظرشان را تغییر داد. نظر اونها باید تغییر کنه چون که با واقعیات زندگی امروز همخوانی نداره.
این موضوع نوبت در ازدواج اختصاص به خانواده های کم درآمد نداره.  بین خانواده هایی که در اوج رفاه و ناز و نعمت  هستند هم این موضوع مشکل ساز می شه.

می خواهم از امروز به مدت سه هفته، موضوع وبلاگ را به این موضوعات اختصاص بدهم. یک طرح همه با هم با این طعم می خواهم شروع کنم. خودم طبق معمول طرح های همه با هم،  رژیم غذایی می گیرم. این بار مبلغ حدودی که با کم خوردن پس انداز می کنم به بنیاد کودک می ریزم. اگر کسی در جمع خوانندگان هست که می خواد وزن کم کنه همین کار را بکنه. هر پنجشنبه می آییم گزارش می دهیم و مبلغ را هم به حساب بنیاد کودک واریز می نماییم.
اون کسان را که در خانواده مشکل نوبت در ازدواج دارند دعوت کنید که به طرح همه با هم ما بپیوندند. در این مدت با هم صحبت می کنیم و بحث می کنیم که چرا این فرهنگ نوبت در ازدواج به درد روزگار ما نمی خورد. بحث می کنیم که چه طور می شه خانواده ها را قانع کرد که دست از این طرز فکر بردارند. فکر کنم بعد از سه هفته می شه  خانواده ها را قانع کرد. اگر خاطره یا تجربه در این زمینه دارید حتما بیایید بنویسید. دغدغه های خانواده هایی که به نوبت در ازدواج پایبندند را هم باید بشکافیم و تحلیل کنیم تا بتوانیم پاسخی قانع کننده برای آن بیابیم.
(با کلیک بر روی دگمه باخیش در زیر هر نوشته می توانید وارد بخش نظرات شوید. در خط اول اسم خود را بنویسید . اگر خواستید با نام مستعار خود را معرفی کنید. بعد در باکس اصلی نظرتان را بنویسید. کد امنیتی  را وارد کنید و  با کلیک روی دگمه آبی گؤندر  نظر خود را بفرستید.)
از دیگر مطالبی که در این سه هفته به آن خواهیم پرداخت روش های کم کردن مخارج در  خانه هست. هر کدام که ترفندی سراغ داریم که هزینه ها را کم کند اینجا می نویسیم. اون کسی که در خانه والدین زندگی می کند با به کار گیری این ترفند ها هزینه های خانواده را می تواند کاهش دهد. این طوری حس سربار بودن عقب زده می شود. شاید با این کارها بتوانید بیش از مخارج خود در خانواده به صرفه جویی بپردازید. من از منظر دیگری هم مشوق این کار هستم چرا که این قبیل کارها ی صرفه جویانه معمولا به معنای کاهش مصرفگرایی هم هست که به نوبه خود برای محیط زیست هم مفید هست. اگر تجارب صرفه جویانه ای دارید که  در راستای حفظ محیط زیست هم هست حتما بنویسید که استفاده ببریم.

خوب دیگه! طرح همه با هم از هم اکنون آغاز می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

امشب شب شهابه

+0 به یه ن

به سنت دیرینه مینجیق می خواهم یک سئوال علمی-مامانی مطرح کنم. شهاب باران جبارى که این شب ها زمینیان شاهد آن می باشند از بقایای هالی است. وقتی هالی به خورشید نزدیک می شه یخش آب می شه ودر نتیجه تکه سنگ هایی از آن جدا می شه که ما بعدا آن را به صورت شهاب باران می بینیم. حالا سئوال: سرعت این تکه سنگ ها در هنگام جدا شدن که برابر سرعت خود جناب هالی بوده اند. از سوی دیگر هم که ما اصل هم ارزی گرانشی را داریم که می گه جرم اینرسی هر جسم برابر جرم گرانشی آن هست و درنتیجه شتابی که جسم در میدان گرانشی می گیره مستقل از جرم آن هست. بنابراین هم سرعت اولیه و هم شتاب تکه کنده شده باید برابر سرعت و شتاب خود جناب هالی باشه. پس چرا تکه ها از هالی عقب می مانند؟ ظاهرا که باید الان تکه ها همانجا باشند که هالی هست! در جواب دو عامل به نظرم می رسه اما به سنت سئوال های علمی-مامانی نمی گم تا بحث بشه. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گروه مینسک

+0 به یه ن

وقتی من بچه بودم (دهه هشتاد میلادی) تلویزیون مرتب کودکان گرسنه اتیوپیایی را نشان می داد. خوشبختانه آن قحطی وحشتناک از اتیوپی رخت بربست.  در سال های اخیر اتیوپی رشد اقتصادی چشمگیری داشته. هواپیمایی اتیوپی دارد کم کم جزو هواپیمایی های مهم دنیا می شود. (فکر کنم همین الان هم  از ایران ایر جلو زده باشد.)

رواندا که روزگاری نه چندان دور آن نسل کشی وحشتناک راتجربه کرد دارد روز به روز شکوفاتر می شود. من پارسال به کیگالی سفر کردم. جای قشنگی است. کنیا و سایر کشورهای شرق آفریقا هم خوشبختانه کم کم دارند به سمت رشد اقتصادی و آبادانی پیش می روند. برایشان موفقیت بیشتر آرزومندم.
اما متاسفانه  در آن دسته از کشور های آفریقایی که هنوز تحت تسلط فرانسه هست (کشور های  منطقه فرانک منظورم هست) از پیشرفت خبری نیست. روز به روز فقیرتر و بینواتر می شوند:
https://en.wikipedia.org/wiki/CFA_franc
نمی دانم فرانسه هنوز دارد چه بلاهایی سرشان می آورد که اینها برخلاف مردم رواندا و کنیا و اتیوپی و.... نمی توانند هنوز سر برآورند.

کشورهای استعمارگر هم بد  و بدتر دارند. انصافا انگلیس خیلی بهتر از فرانسه و بلژیک و هلند عمل کرده. انگلیسی ها می دانستند دنبال چه هستند: یک کلام منافع ملی خودشان. تا جایی که منافع ملی شان ایجاب کرده، آتش سوزانده اند اما نه بیشتر!
 اما فرانسوی- و به دنبال آن ها بلژیکی ها- این قدر روشن نمی دانستند چه می خواهند.
 در هر مقطعی یک سری ایده های به زعم خودشان پیشروانه داشته اند که خواسته اند آن ها را در مغز مردم مستعمرات زورچپان کنند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که فرضیه های برتری نژادی و داروینیسم (به معنای ایدئولوژیک که خود داروین هم با هوشمندی از آن تبری جسته بود) در اروپا غوغا می کرد، مستعمره چی ها در مستعمرات کولیس به دست گرفتند و  با اندازه گیری سایز بینی و جمجمه، مردم بومی را به نژاد های مختلف که برخی بایست به دیگری برتری بیابند تقسیم کردند. (در رواندا که بلژیکی ها چنین کرده بودند!) بعد از جنگ جهانی دوم که خودشان هم چوب این مسخره بازی ها را خوردند از این ایدئولوژی نژادی دست برداشتند و به جایش روی دموکراسی تاکید کردند. 
مستعمره چی ها (برخلاف متفکران دانشگاه های  خود اروپا) از دموکراسی  برداشت سطحی داشتند و آن را دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت می دانستند. دقیقا همان برداشتی که وقتی در ایران مخالفان دموکراسی می خواهند از دموکراسی ایراد بگیرند عنوان می کنند. حال آن که متفکران مربوطه تاکید می کنند دموکراسی نباید به دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت تقلیل یابد بلکه مکانیزمی برای شنیدن صدای اقلیت باید فراهم آورد.
الغرض!‌ مستعمره چی ها این بار رفتند در مستعمراتی مثل رواندا و گفتند که این بار قوم اکثریت باید به قوم اقلیت (همان قوم که ۵۰ سال قبل با اندازه گیری های  سایز بینی توسط بلژیکی ها قوم برتر و محق تر شناخته شده بودند) تسلط یابد، چون دموکراسی چنین اقتضا می کند! این جوری فتنه  انداختند.
من قبل از این که  به رواندا بروم و درباره اش بخوانم خیال می کردم حرص و ولع برای منابع زیرزمینی رواندا باعث آن فتنه شده است. بعد فهمیدم روندا منابع زیرزمینی چندانی ندارد.  (اگر داشت انگلیس مجال  نمی داد تا آن مستعمره چرب و نرم بماند برای فرانسه ویلژیک!) فتنه انگیزی  و اون نسل کشی وحشتناک بیشتر سر همین ایده های خام و منسوخ و کج فهمیده شده اروپایی ها بوده، تا منافع مالی سر نفت و الماس و چیزهایی گرانبها از این دست!  

الان هم  مبارزه با بنیادگرایی اسلامی ورد زبان اروپایی ها شده. اون را هم باز نمی فهمند چیه! فرانسه در کنار آمریکا و روسیه  جزو گروه مینسک برای حل مناقشه ارضی قره باغ هست. بیخود نیست که این مناقشه با این ریش سفیدان (گروه مینسک) عرض سی سال نه تنها حل نشده بلکه بغرنج تر هم شده.
فقط این را بگم:  دختران قره باغ  راکه فکرشان دنبال «قیزلار بولاغی» (نوعی جشنواره رقص سنتی برای دختران آذربایجان) است چه به بنیاد گرایی اسلامی!؟ اعقاب مستعمره چی ها  باز مثل همیشه عوضی گرفته اند. ۵۰ سال دیگه شاید متوجه بشوند که چه خبطی کردند!
در مورد قیزلار بولاغی اینجا بخوانید:
https://fa.wikipedia.org/wiki/رقص%E2%80%8Cهای_آذربایجانی#رقص_قیزلار_بولاغی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خاطره ای از کوچه نوفل لو شاتو

+0 به یه ن

چند سال پیش می خواستم ویزای فرانسه بگیرم. کنسولگری برای ساعت ۸:۲۰ دقیقه صبح وقت داده بود. ساعت یک ربع به هفت خودم را  به جلوی کنسولگری رساندم و دیدم حدود ۳۰ نفر آدم اونجا ایستاده  اند.  کاشف به عمل اومد کنسولگری به همه آنها برای ساعت ۸:۲۰ دقیقه وقت داده است. 

همان طوری که می دانید نسخه فتنه انداختن بین آدم ها دقیقا همین است که  کنسولگری فرانسه انجام داده بود. طبعا ۳۰ نفر همزمان نمی توانستند بروند داخل و دعوا می شد! همه هم خود را محق می دانستند.
در همین فکر بودم که یک خانم جوان و شیک و زیبا جلو آمد و از من خواست تا نامم را بگویم تا در لیست اش  یادداشت کند و به من نوبه دهد. اون خانم هم یکی مثل بقیه ما بود. یک ایرانی که  به او هم کنسولگری  برای ساعت ۸:۲۰ وقت داده بود.
خوشبختانه همه ما، ایرانیان حاضر در پیاده روی جلوی کنسولگری فرانسه، این قدر شعور داشتیم که بدانیم اگر بخواهیم  اصرار کنیم که حتما باید ساعت ۸:۲۰  وارد کنسولگری شویم فقط اعصاب خودمان را خرد می کنیم و مایه تفریح «نرون وار» کسانی می شویم که با این نحوه زمان دهی قصد داشته اند «ما جهان سومی ها» را جان هم بیاندازند و به حماقت شان بخندند. علت و  انگیزه دیگری برای این گونه نوبت دهی نمی بینم! هر عقل سلیمی ایجاب می کرد که   با روشی  به غیر از  این روش مردم آزارانه عمل می کردند.
نمی خواهم بگویم هر که در سفارت فرانسه هست از این گونه عقده ها دارد. (اتفاقا اَتَچه علمی و فرهنگی چند سال پیش سفارت فرانسه را  نسبتا از نزدیک می شناختم. جزو نجیب ترین  و متواضع ترین آدم های روزگار بود.) اما کسی را که  مسئول نوبت دهی است و به این گونه فتنه انگیز نوبت می دهد جز به نرون صفتی به چه چیز دیگر می توان متصف دانست؟
نمی توان گفت که تقصیر یک کارمند جزء  (احتمالا ایرانی ) است. چون وقتی هر روز این بساط را در جلوی کنسولگری به راه می انداختند می بایست آش آن قدر شور شده باشد که خان (جناب سفیر) هم فهمیده باشد. من جای او بودم هیچ خوش نداشتم جلوی سفارتم یک ایل هر روز بایستند و سر وصدا کنند و احیانا دعوا کنند. حتما دستور می دادم سرو سامانی به نوبت دهی بدهند. این  بساط هیچ معنایی از نظر من ندارد جز این که مقامات بالای سفارت از این قبیل فتنه انگیزی ها، «خر کیف» می شوند و احساس تشخص می کنند. و الا از جهت امنیتی هم که در نظر بگیری صلاح سفارت در این هست که دور وبرش خلوت باشد و افراد با خونسردی وارد شوند نه  با خشم. این طوری اوضاع بهتر تحت کنترل خواهد بود.

بگذریم! برگردیم به سراغ خاطره خودم.
خلاصه همه مان برای این که دعوا نشود اون خانم را به عنوان آتوریته ای که به این بی نظمی سروسامان دهد قبول کردیم. با این که هیچ کدام همدیگر را نمی شناختیم و بعد از آن هم قرار نبود همدیگر را ببینیم.
صف بستیم و با ادب و احترام به یکدیگر منتظر ماندیم و یکی یکی رفتیم داخل. در داخل هم به خاطر بی نظمی کنسولگری بسیار وقت مان تلف شد اما دست کم در صف اعصابمان خرد نشد. در صف اتفاقات جالبی افتاد. زمانی که نوبت خود آن خانم شد  مسئولیت را به کس دیگر سپرد. یه آقایی با چمدان بزرگ صبح  همانروز با اتوبوس از اصفهان رسیده بود. چمدان را که طبعا نمی ذاشتند  داخل ببرد. مونده بود چی کار کنه.  افراد در صف پیشنهاد کردند ببره بده به کسبه محله تا برایش نگه دارند. همین کار را کرد.  یک پسر جوان با تبلتش اومده بود. موقع رفتن به داخل سفارت آن را به یکی دیگه در صف  سپرد تا برایش نگه بداره. به یک نفر کاملا غریبه تبلتش را سپرد! درجه اعتماد  در همین صف بندی در عرض حدود ۴۵ دقیقه  به این حد رسید!

به نظرم کار گروهی که با هم کردیم و خردجمعی ای که آن روز نشان دادیم جای تامل و الگو برداری دارد. متاسفانه،  اغلب به دلیل بی لیاقتی بالادستی ها ما با  بلبشو های زیادی رو به رو می شویم. بهتره خودمان دست کم نظمی به اوضاع دهیم. قدر افرادی مثل اون خانم که جلو می افتند و نظمی به اوضاع می دهند باید دانست. بیخودی نباید با امثال او لج کرد.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل