در عجبم که چرا طرفدار دو آتشه پهلوی این طور سنگ ساواک را به سینه می زنند و از آن طرفداری می کنند؟ اونها که باید بیش از همه از ساواک شاکی باشند! اگر ساواک اون قدر پیزوری نبود وظیفه اش را انجام می داد و سلسله پهلوی سرنگون نمی شد. نقض حقوق بشر توسط ساواک اون قدر مهم و برجسته هست که کسی به پیزوری بودن ساواک نمی پردازد. به عنوان یک سازمان اطلاعاتی بدجوری پیزوری بود. بنیانگذار آن فردی فاسد و خائن به نام تیمور بختیار بود که رفته بود عراق و با همکاری صدام حسین می خواست علیه شاه کودتا کنه. دیگه سازمانی که این فرد بنیان بذاره چی می خواد بشه؟ فعلا به نقض حقوق بشر توسط کاری ندارم. اما کارهایی که کرد را یا باید به حساب بلاهت محض گذاشت یا به حساب خیانت. چند مورد را وقتی حالش را داشتم نام می برم. دود از کله آدم بلند می شه که چه قدر یک سیستم امنیتی باید پیزوری باشه که چنین کارهایی بکنه.
----------
مدتهاست می شنویم که ساواکی ها و نیروهای امنیتی زمان پهلوی، تقصیر سرنگونی نظام پادشاهی را بر گردن کانون پرورش فکری کودکان و خانم لیلی ارجمند و نظایر آن می اندازند. مرغ پخته خنده اش می گیرد که یک نهاد مربوط به کتاب کودک بخواهد یا بتواند نظام حاکمه مستقر را با آن تشکیلات عریض و طویل امنیتی و نظامی براندازد! خودشان کارشان را درست انجام ندادند بعد برای رد گم کردن، کاسه کوزه ها را بر سر نهادی می شکنند که اصلا کارش چیز دیگری بوده!
در زمان پهلوی دوم، چه پیش از تشکیل ساواک و چه پس ازتشکیل آن، ترورهای زیادی صورت می گرفت که به ابلهانه ترین شکل ممکن به آن رسیدگی می شد. در دهه ۲۰، به شاه در جمعی که محافظان نظامی اش هم حضور داشتند سو قصد می شود. شاه جوان جان خود را خود نجات می دهد و فریاد می زند که ضارب را زنده نگاه دارید. اما نظامیان بعد ازاین که می بینند شاه سالم مانده-- و با وجود این که ضارب تسلیم می شود --ضارب را گلوله باران می کنند!
به بهانه این ترور، حزب توده را منحل می کنندحال آن که از قرار معلوم، انگیزه ترور، تعصب مذهبی بوده، نه خط مشی حزبی.
من اگر جای شاه بودم به جای منحل کردن حزب توده همان نظامیانی را که از دستورم سرپیچی کردند و ضارب را کشتند، به دادگاه نظامی می کشاندم. بدجوری قضیه کشتن ضارب علی رغم دستور صریح مافوق (یعنی شخص خود فرمانده کل قوا، شاه مملکت) بودار هست. نظامی ای که در چنین لحظه بحرانی از دستور مافوق سرپیچی می کند را چه باید کرد؟! حتی اگر شاه هم چنین دستوری نمی داد باز عقل حکم می کرد که ضارب را زنده نگاه دارند و از او اعتراف بگیرند ببینند به کجا ها وصل بوده. بعد هرکه را که به این ترور وصل بوده به دادگاه می کشاندند.
شاید بگویید این قبل از تشکیل ساواک بود. بعد از تشکیل ساواک هم آسمان به همان رنگ ماند! در دهه چهل یک اسلامگرای دیگر شاه را هدف قرار داد و باز هم او را درجا کشتند و اعتراف نگرفتند ببینند به کجا وصل هست!
ظاهرا در این مورد هم ضارب را به قتل می رسانند تا ته و توی قضیه روشن نشود و بتوانند چپگراها را به بهانه آن درو کنند.
نخست وزیران هم از همین قضیه در امان نبودند.
در دهه ۲۰ ، یک اسلامگرا احمد کسروی را کشت. نخست وزیر هژیر پادرمیانی کرد و قاتل او را آزاد نمود. قاتل او چند سال بعد خود هژیر را در یک مراسم مذهبی کشت! در همان دهه ۲۰ نخست وزیر رزم آرا را هم باز همان گروه کشتند. باز فکر نکنید بعد از تشکیل ساواک این مسایل از بین رفت. نه خیر! در دهه چهل هم که ساواک بیدادها به روشنفکران روا می داشت و به خاطر خواندن دو سه رمان از نویسندگان روس شکنجه ها می کرد، دست همان گروه اسلامگرا آن قدر باز بود که بروند و نخست وزیر منصور را بکشند.
افراد وابسته به یک نحله فکری این همه ترور کرده بودند اما باز هم گوشی دست نیروهای امنیتی نیامده بود که آن نحله فکری را مهار نمایند. درسته اون موقع مردم ایران خیلی مذهبی بودند ولی مذهب، دایره خیلی وسیعی دارد. آن نحله فکری که خود را مجاز و محق به ترور آدم ها- از روشنفکری مثل کسروی گرفته تا شاه و نخست وزیرهای مملکت- میداند ابدا بین مردم عادی و مذهبی جامعه جایی نداشت.
عموم مردم-به خصوص قشر متنفذ بازاری- ثبات و امنیت در جامعه می خواهد. از زمان برافتادن صفوی تا همین اواخر، یکی از علل اصلی تقید به مذهب و احکام مذهبی، هم بین بازاریان این بود که فکر می کردند مذهب و احکام مذهبی نظمی و انضباطی به جامعه می دهد که در آن اوباش همین طوری نریزند آدم بکشند و اموال مصادره کنند. اگر یک نحله فکری به اسم مذهب بر خلاف این کارکرد مذهب عمل می کرد طبعا بین اقشار جامعه به خصوص قشر بازاری جایی نداشت!
آن نحله فکری تندرو، محدود و به لحاظ اجتماعی نحیف بود. یک سازمان امنیتی به راحتی می توانست آن را ریشه کن کند. اما ساواک یا نخواست یا نتوانست ریشه آنها را بکند. نه تنها خود این کار را نکرد اجازه نداد نحله های فکری دیگر -اعم بر اسلامی یا سکولار- رشد کنند تا آن نحله فکری به طور طبیعی از بین برود.
مثلا در سال ۵۷ آن نحله فکری جشن نیمه شعبان را تحریم کرده بود. یکی از این مسلمانان تجددگرا که برای خودش پیروانی هم داشت و از قضا طرفدار تجدد گرایی پهلوی هم بود در جواب اعلام کرده بود که اتفاقا ما امسال نیمه شعبان را با شکوه تر از هر سال برگزار خواهیم کرد. ساواک او را گرفته بود!!!
این کارها را خودشان کرده اند بعد کانون پرورش فکری کودکان را عامل سرنگونی نظام پهلوی می دانند.
فکر نکنید ناامنی تنها شامل شاه و نخست وزیران و دگر اندیشانی مانند احمد کسروی بود. نه خیر! خاطرات عموی خودم را که یک پزشک بود از سال های ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰ می خواندم. این پس از تشکیل ساواک بود. بین تحصیلکرده های آن دوران دو گرایش مصدقی و چپی خیلی رواج داشتند. در خاطرات عمویم جا به جا اشاره شده که فلان پزشک ناپدید و سپس سر به نیست شده است! گویا مردم آن زمان ساواک راعامل این قتل ها می دانستند. امروزه مطمئن نیستیم چون می دانیم گروه های چپ آن دوران هم در حذف فیزیکی برخی از اعضای خود- به دلیل حسادت های گروهی- پرونده سیاهی دارند. در هر حال نتیجه یکی است: سازمانی که وظیفه اصلی اش تامین امنیت در کشور بوده است فشل عمل کرده!
آنان که کانون پرورش فکری کودکان را هدف قرار می دهند پاسخ دهند:
عامل قتل رییس بیمارستانی که عمویم در ان کار می کرده هم کانون پرورش فکری کودکان بوده!؟! یا قرار بوده کانون پرورش کودکان از او محافظت کند؟. یک حرفی بزنند که مرغ پخته خنده اش نگیرد!
----------------
یک سازمان اطلاعاتی وظیفه شناسایی عوامل خرابکاری و ترور و برهم زدن نظم جامعه را دارد و اگر قادر به این کار نباشد باید در آن را بست. اما این مهم، تنها وظیفه آن نیست. در واقع بخش کوچکی از کار اطلاعاتی به مسایل امنیتی اختصاص دارد. دایره کار اطلاعاتی خیلی وسیع تر است. درواقع اصل کار آن جمع آوری اطلاعات برای تصمیم سازی های اقتصادی است. به عنوان مثال، یک تصمیم درست و حسابی برای تعیین میزان تعرفه های گمرکی نیازمند اطلاعات دقیق از شرایط اقتصادی، نیازها و میزان تولیدات در داخل و در کشورهای دیگر هست.
در کشورهایی که گرفتار دیکتاتوری یا الیگارشی هستند نیازی به چنین اطلاعاتی برای تصمیم سازی نمی بینند. همین طوری، از رختخوابشان برمی خیزند وواردات لوازم خانگی را از فلان کشور و واردات واکسن را از بهمان کشور منع می کنند. تصمیم هایی از این دست بدون بررسی اطلاعاتی در وضع اقتصادی یا سلامت کشور آشوب ایجاد می کند.
از طرف دیگر مردم کشوری که به این قبیل تصمیم سازی ها خو گرفته اند درکی از کار اطلاعاتی سایر کشورها برای تصمیم سازی اقتصادی ندارند. وقتی متوجه می شوند از سایر کشورها آمده اند که از این قبیل اطلاعات جمع آوری کنند (کاری که در عرف بین المللی، یک هنجار و یک واقعیت پذیرفته شده است) به شدت به هم می ریزند و احساس مورد خیانت واقع شدن می کنند. واکنش های شدیدی نسبت به این حرکت – که در دنیا یک هنجار هست- نشان می دهند که تبعات دیپلماتیک شوم برای کشور دارد.
--------------
💥شاپور بختیار و انحلال ساواک
✍️علی مرادی مراغه ای
✅به نظرم هنوز تاریخ در مورد شاپور بختیار بدرستی قضاوت نکرده است، کسی که پدرش توسط رضاشاه کشته و خودش به عنوان یکی از یاران مصدق بارها زندان کشید و در یک پیچ تاریخی، پست نخست وزیری را پذیرفت و از طرف دوستان قدیمی اش طرد شد و مانند کرنسکی روسی، دولتش دولت انتقالی گردید و سرانجام خودش نیز مانند پدرش کشته شد...
اما یکی از کارهای بختیار انحلال ساواک بوده که قولش را داده بود و امروز مصادف با انحلال ساواک می باشد، سازمان منفور و مخوفی که یک بختیار(تیمور) آنرا بوجود آورده بود و اکنون یک بختیار(شاپور) دیگر پس از ۲۲ سال آن را منحل می نمود!
♦️در طول ۲۲ سال عمر ساواک، روسای مختلفی در راس آن قرار گرفتند اما جز پاکروان که سه سال ریاست ساواک را بر عهده داشت تنها در این سه سال، شکنجه سیستماتیک در ساواک معمول نبود و فقط مشت و کتک بود اما شکنجههای وحشتناک و مداوم دیگر وجود نداشت.
(یکرنگی، شاپور بختیار...ص۱۰۱)
بر خلاف نعمت الله نصیری که آدمی بی فرهنگ و بی سواد بود و طولانی ترین رئیس ساواک شد، سرلشکر حسن پاکروان آدمی با شعور و با فرهنگ و انسان دوست بود و چندین زبان می دانست؛ چون در فرانسه بزرگ شده بود فرانسه را بهتر از فارسی صحبت می کرد.
وقتی ژنرال دوگل به تهران آمده بود؛ پس از چند لحظه گفتگو با پاکروان، به او گفته بود:
«شما، افسر فرانسوی، در اینجا چه می کنید؟!»
و پاکروان جواب داده بود:
«ژنرال من افسر فرانسوی نیستم»
♦️اما برخلاف پاکروان، نصیری انسان ابلهی بود.
سرهنگ غلامرضا مصور رحمانی که با نصیری همدوره بوده در خاطراتش می نویسد:
«در سیرجان یک گردان پیاده پادگان وجود داشت به فرماندهی سرگرد نعمت نصیری(سپهبد بعدی). او و من یکدیگر را از دبیرستان نظام و دانشکده افسری میشناختیم و همدوره بودیم. «نعمت سوسگی» لقبی بود که همدورهایها به مناسبت تیرگی رنگ چهرهاش به او داده بودند. او بین رفقای همکلاسی به «یخمگی» و بخصوص به «بزدلی» معروف بود».
( کهنه سرباز...ص۳۰)
پس به میزانی که پاکروان، انسانی مدرن و با فرهنگ بود نصیری یک ابله چاپلوس بود تنها کارش، رساندن نامه عزل مصدق با زره پوش در نیمه شبِ آستانه کودتای مرداد بود...
اما تاسف در اینست که در آن سیستم تملق پرور و «غلامِ خانه زاد» پرور، پاکروانِ با فرهنگ، تنها سه سال ریاست ساواک را بر عهده داشت اما نصیری بی فرهنگ به مدت ۱۴سال.
و چه بسا اگر انقلاب شروع نمی شد همچنان رئیس باقی می ماند، در زمان او، شکنجه های وحشتناک ساواک باعث شد که این دستگاه به منفورترین سازمان امنیت تبدیل گردد.
البته آقای خلخالی که خشک و تر را برابر می سوزاند هر دو را اعدام کرد!.
♦️شاپور بختیار در خاطراتش مطلبی را از قول فرح در مورد ساواک می گوید که به اندازه کافی مهم و میزان سرشت وحشتناک و منفور این دستگاه آقای ثابتی را بر ملا می کند!
بختیار می گوید:
در همان روز که برای من عنوان نخست وزیری پیشنها شده بود. با شهبانو دیدار کردم و او گفت که همانقدر که ساواک دیگران را آزار داده من را هم راحت نگذاشته...!
بعد، شاپور بختیار در ادامه می گوید:
«عقایدش(شهبانو) بر عقاید من نزدیکتر بوده، اگر ساواک مزاحم من بوده، او(شهبانو) را هم آرام نگذاشته است»
(یکرنگی، شاپور بختیار...ص۱۲۰)
برای یک لحظه تصور کنید، هنگامی که فرح پهلوی به عنوان ملکه از دست ساواک آسوده نبوده آن وقت می توان به احوال نویسندگان و اهالی قلم و فرهنگ پی برد!
حالا آقای پرویز ثابتی هر چقدر میخواهد برای تبرئه خویش، پنکه بستن رضا براهنی را مسخره کند!
ممکن است با تبلیغات رسانه ای، در کوتاه مدت، خاک بر چشم نسل جوان پاشید اما در بلند مدت، من معتقدم که هیچ مو، لای درزِ تاریخ نخواهد رفت...
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل