لزوم همدلی وپرهیز از نظرتنگی

+0 به یه ن

به عزیزانی كه می خواستند برای نجات دریاچه اورمیه فعالیتی انجام دهند یك یادآوری كوچك هم می خواهم بكنم. هرچند خودشان این نكات را می دانند اما تاكید دوباره بد نیست. هرگز و هرگز عباراتی نظیر "پس چه طور برای نجات زاینده رود اصفهان ......" به كار نبرید.
می دانم این گونه گلایه ها خیلی در دور وبر مرسوم هست . اما نه تنها راه به جایی نمی برد مخالفت و صف كشی بیجا هم پدید می آورد.

چرا بیخودی دشمن تراشی كنیم؟! اصلا مسئولین موظف هستند هم به داد دریاچه اورمیه برسند هم به داد زاینده رود هم به داد رودخانه كارون هم به داد هامون هم بختگان و هم.....
خرجش زیاد می شود؟! خوب بشود! فدای سرمان! فدای قطرات آب دریاچه ها و رودخانه هایمان! مسئولین جلوی اختلاس ها را بگیرند اقتصاد را سر و سامان بدهند هزینه لازم را جور كنند كه همه ی این دریاچه ها و رودخانه ها و... نجات یابند. اگر نمی نوانند این كارها بكنند ما چرا بیاییم صف كشی كنیم جلوی دوستان اصفهانی و شیرازی و... ؟!
  متحد شویم تا میراث طبیعی مان را حفظ كنیم!
حالا خدا را شكر كه انگار دولت جدید برای حفظ محیط زیست همه جای ایران اهتمام دارد. گویا برای نجات دریاچه هامون اقدامات مثبتی شده. خدا را شكر!
خوب! دریاچه اورمیه بزرگتر بود. وضعیتش هم پیچیده تر بودو طبیعی بود كه مدتی طول بكشد كه راهكار لازم از طریق كارشناسی مشخص شود.
اگر طرح نجات دریاچه های دیگر نقاط ایران سریع ترپیش برود. برای دریاچه ی اورمیه بهتر هم هست. از تجارب نجات دریاچه های دیگر در نجات دریاچه اورمیه بهره می گیرند.
هم دانش فنی و هم دانش جامعه شناسی برای نجات دریاچه های دیگر ایران برای نجات دریاچه اورمیه می تواند بسیار ارزشمند باشد.

عكسی كه ملاحظه می كنید مال سفر آقای روحانی به استان سیستان و بلوچستان هست. آن موقع هامون خشك بود. چند ماه بعدش آقای روحانی با مقامات افغانستان مذاكره كرد و راضی شان كرد كه حقآبه هامون را جاری سازند. خدا را شكر هامون جانی دوباره گرفته. عكس هایش را ببینید.
این كه هامون  به این زودی جان گرفت تا اندازه ای هم از بركت همین نظربلندی امثال همین پدربزرگ بود كه عكسش را می بینید. این ا دعای من از روی خرافات نیست. حرفی از تاثیرات ماورایی نظربلندی نمی خواهم بزنم. حرفم كاملا بر اساس دو دو تا چهار تای زمینی است. وقتی مسئولی می رود و می بیند كه مردم محلی این گونه نظر بلندانه به حل مشكلات خود نگاه می كنند تحت تاثیر قرار می گیرد و حل مشكلات آنها را در اولویت می گذارد. اگر ببیند نظر تنگانه به مسایل خود و حل مسایل خود می پردازند می ترسد قدمی برایشان بردارد! چون برای افراد نظرتنگ هرچه بكنی باز هم بهانه ای برای شكایت می تراشند. هرچه نظربلند تر, امكان دریافت امكانات بیشتر. در بین كشورهای خارجی كه سفر كرده ام هرچه كشوری را پیشرفته تر دیده ام مردمانی بلندنظر تر داشتند.
من اصلا ادعا نمی كنم كه مردم شهرها و كشورهای پیشرفته تر فداكارتر و مهربانتر و از خود گذشته تر هستند. یا قانع تر هستند. نه! ابدا! اتفاقا از حق خود به این سادگی نمی گذرند. از حقوقشان آگاه هستند و آن را به شیوه های مدنی طلب می كنند. بهترین همه چیز را هم برای خودشان می خواهند و.... اما تنگ نظر نیستند. وقتی دیدند چیز كه داشتند برایش می جنگیدند حاصل نشد نمی گویند:"دیگی كه برای من نجوشه سر سگ توش بجوشه." می گویند دیگ یك جای دیگه بجوشه, خوب هم بجوشه شاید یك كاسه آش هم از آن نصیب ما شد. اگر هم نشد می گوییم نوش جان كسی كه آش را می خورد. بیخودی دشمن برای خودمان چرا بتراشیم؟! بالاخره راهی می یابیم كه از آن دیگ هم منفعتی ببریم! ذهنیت پیشرفت این است!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

میراث آقای "حشمت آذر"

+0 به یه ن


قصه: یكی بود یكی نبود. روزی از روزی ها, زمانی كه تلفن اختراع شده بود اما موبایل هنوز نه, زمانی كه ماشین اختراع شده بود اما اِیربَگ هنوز نه، خونه های تبریز آب لوله كشی داشتند اما هنوز درخت های باغ های درون تبریز قطع نشده بودند, بزرگ خاندان حشمت آذر در گذشت. آقای حشمت آذر هفت دختر داشت و شش پسر. یكی از دیگری عزیز دردانه تر. وقتی آقای حشمت آذر مُرد، روز اول دخترهاش آن قدر گریه كردند كه از حال رفتند. پسرهاش هم دست كمی از دخترهاش نداشتند.
 آقای حشمت آذر خیلی پولدار بود.  ملك و املاك زیاد داشت. روز اول هیچ كدام از فرزندان یاد میراث نیافتادند. روز دوم پسرها به خودشان آمدند و  با خود گفتند هر چه بیشتر صبر كنیم حرف و حدیث تقسیم ارث و میراث بیشتر می شه. ملك كه بی صاحب بیافته صد تا مدعی پیدا می كنه. هركی برای خودش داستانی می سازه و مدعی می شه. تصمیم گرفتند هرچه زودتر, قبل از این كه حرف و حدیثی به علت گذشت زمان و شیطنت های حافظه پیش بیاید, صورت وسیاهه ی اموال آقای حشمت آذر را بردارند و در مورد تقسیم میراث پدر زودتر تصمیم بگیرند. این كار را سریع كردند. اما هربار كه به سراغ خواهرها می رفتند كه بیایند و حساب و كتاب  كنند خواهر ها با عصبانیت كاغذ را پاره می كردند وداد می زدند:"بابام رفت! شما دارید حرف مال و اموال می كنید؟! بعد از بابا نمی خوام دنیا باشه! شما حرف مال دنیا را می زنید؟!" یكی دو روزی این طوری گذشت.  برادری به برادرانش گفت:"بیا و خوبی كن! داریم ارث و میراثشان را با زبان و روی خوش بهشان می دیم دارند ناز می كنند! شیطونه می گه اصلا بیا همه را تقسیم كنیم به این خواهر ها هم چیزی ندیم! خودشان نمی خواهند." بردار بعدی می گه:" حالا داغن حالیشون نیست. پس فردا این احساسات فروكش می كنه مدعی می شوند. خواهر وسطی را كه می شناسی خون به پا می كنه. نه! نمی خواهد برای ارث و میراث بابا را در قبر بلرزونیم . نمی خواهم روحش در عذاب باشه كه داریم حق دردونه هاشو بالا می كشیم."  برادر سومی كه از همه زیرك تر بود گفت:" بیایید خودمون حساب و كتاب هامون را بكنیم برای خواهر هامون یك سهمی بذاریم كنار. اونها كه حال حساب و كتاب ندارند. هرچی بذاریم جلوشون امضا می كنند. خودمون راضی بشیم. راضی كردن اونها با من." همین كار را كردند. از دید خودشان "حق خوری" نكردند. اما برای خودشان چرب ونرم تر حساب كردند. اگر خواهر ها حساب و كتاب می كردند راضی نمی شدند سهم داداش ها این همه چرب و نرم تر باشه. ولی سهم خودشان هم آن قدر كم نبود كه مسخره به نظر برسه و همون اول كار دعوا راه بیافته. اموال تقسیم شد اما شركت قرار شد بماند و كار كند و از سود سالانه اش سهمی به خواهران تعلق گیرد. درصدی اندك اما بهتر از هیچ چی!
سال ها می گذشت و شركت در سایه ی زحمات برادر ها بیشتر و بیشتر سود می كرد اما سهمی كه به خواهرها می رسید به اندازه تورم هم افزایش نمی یافت. خواهر ها البته می فهمیدند كه سهم الارث شان باید بیش از این ها باشد. اما اعتراضی نمی كردند. باخود می گفتند:" فعلا آب باریكه ای است كه بی هیچ زحمتی و جنگ و دعوایی می آید. بخواهیم اعتراض كنیم این آب باریكه هم قطع می شود. به علاوه در فامیل اختلاف و تفرقه می افتد. خانه ی برادرهایمان برای بچه هایمان خانه امید هست. چرا بچه هایمان را از این خانه امیددایی هایشان محروم كنیم. پس فردا اگر پسرهامون كار پیدا نكردند اگر شوهرهایمان یا دامادهایمان ورشكسته شدند مطمئنیم كه در این كارخانه پدری می توانیم دستشان را بند كنیم. دیگه لازم نیست برای پیدا كردن كار به غریبه رو بیاندازیم. داداش های خودمان هستند.  طفلكی كوكب خانم! شوهرش از كار بیكار شده مونده ور دل كوكب خانم. مرد كه كار نكنه بد اخلاق می شه. با هفت من عسل نمی شه قورتش داد. پسر پریوش خانم هم كار پیدا نكرد معتاد شد. خدا به دور! ما دلمون قرصه كه این شركت از بابامون به ما مونده. اگر هم سهم زیادی به ما نرسه دست كم خانه ی امید كه هست."
چند نسل به همین منوال گذشت. شركت سود می داد. برادرها وبرادرزاده ها با سود آن املاك و مستغلات بیشتری می خریدند و سهم كمی هم به خواهر ها می دادند. خواهر ها می گرفتند و به روح پدرشان دعا می كردند. فرزندان خواهر ها خود را با تحصیلات عالیه مشغول می كردند و چشمداشتی به شركت نداشتند. چون اختلافی بین سهامداران پیش نمی آمد شركت جلو می رفت و سود می كرد. اگر اختلاف پیش می آمد برادرها درگیر رفع اختلاف ها می شدند و نمی توانستند برای سود دهی بیشتر برنامه بریزند.
گذشت و  وزیری سر كار آمد كه انگار قسم خورده بود هرچه تولید داخلی بود نابود كنه. شركت موروثی خاندان حشمت آذر هم تا آستانه ورشكستگی جلو رفت. برادر ها  فوت كرده بودند. فرزندان برادرها كشیدند كنار. آن قدر مستغلات داشتند كه دیگه شركت برایشان چیز مهمی نبود كه به دردسر سرپا نگاه داشتنش بیارزد! نوه ی برادرها هم همه مهاجرت كردد به خارج. این بار نوه های خواهرها بودند كه در شركت استخدام شدند و آن را از ورشكستگی نجات دادند. دوراندیشی خواهرها بعد از دو نسل جواب داد!
-----------------------------------------------------

پی نوشت: فامیلی "حشمت آذر" را همین جوری پراندم. احتمالا چنین نام خانوادگی ای وجود ندارد. هرگونه تشابه اسمی صرفا اتفاقی است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم جلب اعتماد

+0 به یه ن

عطیه گفت:
مشكل اصلی دریاچه ارومیه كشاورزی اطراف هست. متاسفانه نمی‌شود با كشاورزان هم از در صلح و سازش وارد شد كه نباید كشاورزی كنید و ... میانگذر هم باعث تشدید مشكلات شده است.
امیدوارم كه برنامه‌های نجات این دریاچه به سرعت اجرا بشود.
مینجیق گفت:
اگر مدیریت درست باشد و جامعه شناسی درستی صورت بگیرد تغییر الگوی كشاورزی هم عملی و شدنی است. درسته كه الگوهای كشاورزی مردم محل باید عوض بشه كه به نفع فوری آنها نیست. اما از طرف دیگه خود پروژه اشتغال ایجاد می كنه.
با این وضعیت اشتغال در جامعه خانواده ها سعی می كنند هر نهاد و شركتی كه اشتغال ایجاد می كنه "توی دست نگه دارند." من اگر یك روستایی بودم و چند پسر جویای كار داشتم قطعا می خواستم شركتی را كه بتواند دست یكی دو تا از پسرهامو به كاری بند كند راضی نگه دارم!
به علاوه اگر دریاچه نجات پیدا بكنه قیمت زمین های اطرافش سر به فلك می كشه.
زمین های هروی (ییلاق نزدیك تبریز) سر به فلك كشیده. زمینی با منظره دریاچه كه دیگه خدا می دونه چه قیمتی پیدا خواهد كرد.

همه اینها یعنی سود. اگر اعتماد مردم جلب بشه حساب سود دراز مدت شان را می كنند. اتفاقا مردم خیلی هم خوب می فهمند و حساب و كتاب می كنند. منتهی مسئولین باید ابتدا اعتمادشان را جلب بكنند. به اصطلاح اول باید برادری شان را ثابت كند. اگر با صداقت عمل كنند و مردم هم ببینند واقعا داره اقدامات مثبتی انجام می شه (ولو در كوتاه مدت به زیانشان باشه) همكاری می كنند. مهم اعتماد سازی هست.

یكی از این تجارب جامعه شناسی كه یكی از فعالین محیط زیست در گوشه ای از ایران (از نواحی مركزی ایران) به دست آورده بود می خواهم اشاره ای كنم.
این فعال محیط زیست كه كارشناس نجات دریاچه هم بود می گفت ابتدا با نمایندگان مجلس و مسئولان محلی جلسه می ذاشتیم و آنها هم به ظاهر خیلی استقبال می كردند و جوش و خروش نشان می دادند و وعده می دادند. بعد از مدتی دیدم اینها بیشتر دنبال مطرح كردن خودشان هستند تا نجات دریاچه. دنبال آن هستند كه خود را قهرمان عرصه نشان دهند. البته قهرمان نشان دادن خودشان خیلی بد نبود. اما وقتی كه احتیاج به این می شد كه با رقیبانشان همكاری ای صورت گیرد و درنتیجه رقیب هم قهرمان دیده شود اینها تحمل نمی كردند. شلوغش می كردند كارشكنی می كردند و.... تا یك وقت رقیب قهرمان دیده نشود و اینها یكه تاز میدان قهرمانی به نظر آیند!
این طوری كه كار پیش نمی ره.
این كارشناس و فعال محیط زیست می گفت داشتیم ناامید می شدیم كه دریافتیم راه را اشتباه می رفتیم.
فهمیدیم باید برویم سراغ مردم محل. سراغ كشاورزان. سراغ ریش سفیدان روستاها. سراغ افرادی مثل معلم و دكتر و.... كه در محل مورد اعتماد و احترام مردم هستند. می گفت به سراغ آنها كه رفتیم همكاری و همدلی عجیبی دیدیم.
با كمال تعجب بعد از تشریح مسئله كشاورزان حاضر می شدند كه شیوه های كشاورزی خود را تغییر دهند (ولو به قیمت زحمت بیشتر و درآمد كمتر باشد) تا دریاچه خشك نشود.
البته می بایست با زبان خود آنها سخن می گفتیم. اعتمادشان را جلب می كردیم.
طبعا كاندیدایی كه به دنبال رای مردم هست خیلی تمایل ندارد كه برود به مردم بگوید به روش های كم درآمدتر و پرزحمت تر رو آورید.
ترجیح می دهد برود بگوید: " ای جماعت! من قهرمان شما هستم كه دریاچه را نجات خواهم داد و رقیب من ضدقهرمانی هست كه نمی ذارد!" با این سرو صداها و شلوغكاری ها نمی شود كار كرد. اما دلسوزان محلی كه مورد اعتماد مردم هستند میروند مردم را متقاعد می كنند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نماد امید

+0 به یه ن

متن زیر را از سایت ایرنا كپی كردم. امروز همان طور ی كه اعلام كرده بودم بعد از سمینار  به مناسبت

امید دوباره برای دریاچه اورمیه خوردیم. عكس این گوزن ها به نظرم نماد امید هست! روزی می ترسیدند این گوزن ها هم منقرض شوند اما به همت دست اندر كاران چنین نشد.

معاون امور تالاب های دفتر زیستگاه های سازمان محیط زیست :

حیوانات جزایر دریاچه ارومیه در شرایط مساعدی به سر می برند

تهران - معاون امور تالاب ها و پارك های ملی دفتر زیستگاه ها و امور مناطق محیط زیست گفت:حیات وحش جزایر اشك و كبودان دریاچه ارومیه شامل قوچ ، میش و گوزن زرد در شرایط مساعدی به سر می برند و به طور مداوم پایش می شوند.

ˈ مسعود باقر زاده كریمی ˈ روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگار علمی ایرنا افزود:هم اكنون بیش از 50 درصد دریاچه ارومیه خشك شده است ولی به علت تدابیری كه سازمان محییط زیست برای حفظ حیات وحش جزایر این دریاچه اندیشیده خوشبختانه حیوانات این جزایر به حاشیه نرفته اند و در جزایر به سر می برند.

وی اظهار داشت: یك ماه پیش به همراه رییس سازمان حفاظت محیط زیست بازدیدی هوایی از دریاچه ارومیه و جزایر آن انجام شد كه براساس این مشاهدات، شرایط زیست محیطی جزایر این دریاچه مساعد بود و حیات وحش در آرامش و به دور از استرس در جزایر به سر می بردند.

وی گفت: امسال به دلیل خشكسالی و كاهش آب چشمه های جزایر دریاچه ارومیه آب مورد نیاز حیات وحش به صورت دستی به آبشخور واقع در جزایر منتقل شد. در این روش آب مورد نیاز حیوانات از سطوح آبگیر باران تامین شد به این معنا كه آب باران در یك منطقه جمع آوری و بعد از آن به آبشخور حیوانات منتقل شد.

معاون امور تالاب ها و پارك های ملی دفتر زیستگاه ها و امور مناطق محیط زیست افزود: در حال حاضر سیستم پایش دایمی در جزایر وجود دارد و به طور مداوم حیات وحش كنترل و سرشماری می شوند. دوربین های اتوماتیك و آن آلاین نیز برای بررسی وضعیت حیات وحش در منطقه نصب شده كه به طور مستقیم به سیستم اداره كل محیط زیست استان آذربایجان غربی متصل هستند.

به گفته وی این دوربین ها بر روی پایه های بلند نصب شده اند تا منطقه وسیعی را پوشش دهند.

دریاچه ارومیه در شمال غربی ایران و در منطقه آذربایجان غربی واقع شده است.

این دریاچه بزرگ ترین دریاچه داخلی ایران و دومین دریاچه آب شور دنیاست كه اكنون بیش از 50 درصد آن خشك شده است.

آب این دریاچه بسیار شور است و عمدتا از رودخانه های زرینه رود، سیمینه رود، تلخه رود، گادر، بار اندوز، شهر چای، نازلو و زولا تغذیه می شود.

این دریاچه زیستگاه ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزیست و ۲۶ گونه ماهی بود كه به علت خشك شدن بخش بزرگی از دریاچه برخی از این گونه ها از بین رفته اند و برخی هم به ندرت دیده می شوند.

دریاچه ارومیه دارای ۱۰۲ جزیره است كه همه آنها از سوی سازمان یونسكو به عنوان اندوخته طبیعی جهان به ثبت رسیده اند.

جزیره اشك و كبودان زیستگاه تعدادی گوزن زرد ایرانی ، قوچ و میش است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما برای دریاچه اورمیه چه می توانیم بكنیم؟

+0 به یه ن

در همین وبلاگ دوستان زیادی از تبریز و اورمیه در طول حدود یك سالی كه این وبلاگ را باز كردم به من نظر خصوصی فرستادند و نوشته اند كه می خواهند انجمنی یا سایتی برای نجات دریاچه اورمیه باز كنند . من در جواب گفته بودم كه هرچند من علاقه مند به موضوع هستم ولی متخصص در این موضوع نیستم. بعد هم نوشته بودم كه زمانی كه آگاهی عمومی در مورد مضرات خشك شدن دریاچه نبود من و امثال من می نوشتیم تا آگاهی عمومی به وجود آید. حال این آگاهی عمومی به وجود آمده و نوبت متخصصان هست كه طرحی كارشناسانه بریزند.
خوشبختانه این مرحله دوم هم اكنون طی شده. هرچند متخصص نیستم ولی فرق طرح معقول و عملی را با "حرف مفت" می فهمم. این گونه كه از آمار و ارقام و تحلیل ها معلوم هست این بار برعكس یك سال پیش بررسی كارشناسانه ی جدی ای شده است. حالا شاید بین كارشناسان اختلافی هم باشد و در جزئیات طرح نظرات متفاوتی باشد اما در مجموع راه بیراهه نیست به سوی هدف هست. همه ی اینها امیدواركننده اند. ان شالله به زودی طرح آغاز می شود.

در این مرحله هم من گمان دارم نیروهای مردمی غیر متخصص می توانند نقش مهمی ایفا كنند. چیزی كه الان نیاز داریم فایق آمدن به ناامیدی است. برخی واداده اند و گمان می كنند كه دریاچه تمام شد و رفت. این وا دادن خیلی مخرب می تواند باشد. ناامیدی برادر مرگ هست. وقتی متخصصان می گویند دریاچه احیا شدنی است ما چرا باید آیه یاس بخوانیم؟ به امید خدا دریاچه احیا می شود. اگر به ناامیدی تسلیم شویم آنها كه منافع خود را در ادامه روند خشك شدن دریاچه می بینند جری تر می شوند. باید امید به احیای دریاچه را در جامعه بپراكنیم و مسئولین را حمایت و پشتیبانی فكری و روحی نماییم. تشكل های مردمی در این راستا می توانند مفید باشند. خطری  متوجه جوانانی كه در راستای این امیدپراكنی تلاش می كنند نخواهد بود.
 كسی را كه امید به طرح مصوب دولت می پراكند نمی توانند به جرم سیاه نمایی یا تشویش اذهان عمومی بگیرند!
سعی كنید از نماد ها و گفتارهایی كه انگی در پی دارد حذر كنید و كاملا مشخص كنید كه فعالیت تان یك حركت مردمی است كه ربطی به كسی در خارج از مرزهای ایران ندارد.  اگر حیوانی را نماد قرار می دهید فلامینگوی دریاچه اورمیه باشد! یا گوزن زرد ایرانی! چیزی كه انگی در پی ندارد!
كسی را به علت امیددادن به مردم و حمایت از یك طرح ملی-دولتی نمی گیرند! پس خطری نیست!
می شه كارهای كوچك كرد. مثل شیرینی دادن به مناسبت آغاز طرح احیای دریاچه. البته جشن و شادمانی را بذارید برای اواخر خرداد نه نیمه ی آن كه باز نتوانند گیر دهند. نیمه شعبان -كه در پیش هست- برای جشن امید دوباره برای دریاچه اورمیه مناسبت خوبی هست. از قدیم الایام در نیمه شعبان در آذریایجان جشن می گرفتند. نمی توانند به جشن گرفتن در این روز انگی ببندند.

بنزها و پوسترهایی امید بخش  (بدون نماد هایی كه انگ به آن ببندند) طراحی كنید. اس-ام-اس هایی امیدبخش برای آغاز طرح احیای دریاچه بفرستید. این پیام را منتقل كنید كه عروس خانم ما می تواند به زندگی باز گردد.

دومین كاری كه انجمن های دانشجویی و مردمی می توانند بكنند جلوگیری از تفرقه هست. طبعا كسانی كه منافع خود را در ادامه روند خشك شدن دریاچه می بینند سعی خواهند كرد برای رد گم كردن بین اقشار مختلف جامعه تفرقه بیاندازند. بین آذربایجان غربی شرقی دعوا می خواهند بیاندازند. كاسه كوزه ها را بر سر مردم تبریز می شكنند كه آب زرینه رود به تبریز منتقل شد برای همین دریاچه خشك شد.. مردم تبریز هم برای دفاع خود بر می گردند و می گویند روستایی ها به تبریز مهاجرت كردند این جوری شد. این روش دفاع كردن خوبی نیست. اینجا من یك دفاع منطقی و ریاضی دارم و یك دفاع احساسی و دست آخر یك "خودانتقادی" از همه هموطنانم و از جمله همشهریانم.
ببینید مصرف سرانه آب در تهران بالاترین هست و چیزی هست در حدود 350 لیتر در شبانه روز. مال تبریز كمتر هست. اما گیریم همان قدر باشد. با این حساب مصرف سالانه آب در تبریز دومیلیونی (جمعیت تبریز كمتر از 2 میلیون هست) می شود
350*365*2000000لیتر. هر لیتر هم یك تریلیونیم كیلومتر مكعب هست.
یعنی می شود 0.2 كیلومتر مكعب آب در سال. آبی كه به دریاچه باید بریزد تا احیا شود 12 میلیارد متر مكعب  یا 12 كیلومتر مكعب هست. (هر كیلومترمكعب یك میلیارد مترمكعب می باشد.)  ملاحظه می كنید. مصرف آب تبریز -اگر همگی هم از زرینه رود تامین شود-- كه نمی شود-- شصت مرتبه كمتر از آن هست كه بتوان با آن دریاچه اورمیه احیا كرد.  با محاسبات ساده ریاضی نشان دادیم كه آن ادعا كه انتقال آب زرینه رود برای مصارف شهری تبریز عامل خشك شدن دریاچه اورمیه هست  نادرست می باشد. این از بحث ضرب و تقسیم. حرف ریاضی است. دو دو تا چهار تا!

اما حرف احساسی : مردم تبریز و اورمیه و شهری ها روستایی ها و حاشیه نشین های شهری همه با هم برادرو خواهرند و باید دست به دست هم دهند كه این معضل را حل كنند. همه هم از خشك شدن دریاچه آسیب خواهند دید و از احیای متنفع خواهند شد. انجمن های دانشجویی می توانند این نكته را جا بیاندازند. می توانند به مردم آگاهی بخشند تا بر سر حرف های بی اساس عوامانه اختلاف بین مردم منطقه درنگیرد. این اختلاف و تفرقه به نفع هیچ كدام نخواهد بود.
دست آخر این كه اسراف در مصرف آب بد هست. هرچند مصرف آب تبریز در مقابل دریاچه اورمیه زیاد نیست. اما اگر مردم تبریز كمتر در آب اسراف كنند "قوری گل" را می توان احیا كرد. برای نشان دادن حسن نیت و همكاری می توان صرفه جویی در مصرف آب را به طور مردمی تبلیغ كرد. این راه تنش ها را بین مردم شهرهای مختلف كنار دریاچه از بین می برد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در عروسی ها به یاد عروس زیبا ولی بیمارمان باشیم

+0 به یه ن



در مورد دریاچه اورمیه آهنگ ها و كلیپ های سوگوارانه بسیار ساخته شده. به نظر من  سوگواری برای دریاچه اورمیه دیگه بس هست. عروس خانممان بیمار هست. زبانم لال از بین نرفته كه! بهبود می یابد. به امید خدا و به همت مردم بهبود می یابد. سر بیماری كه در بستر هست كه گریه نمی كنند. به او و پرستارانش روحیه می دهند.

باید كلیپ ها و آهنگ های امیدبخش برای عروس خانم ساخت. مرثیه سرایی از حد بگذرد تاثیرش را از دست می دهد. دیگه مردم به آن توجهی نمی كنند. یعنی كشش درد و غم بیشتر را از دست می دهند.
به علاوه این سوگواری زیاد این نظر اشتباه را تداعی می كند كه عروس خانم از دست رفتنی هست و كار و تلاش برای نجات آن بیهوده هست. مبادا امیدمان را از دست دهیم.

عزیزی چند سال پیش برای یك عروسی رفته بود به اورمیه. داماد تبریزی بود و عروس اهل اورمیه. آخر مجلس گفته بودند
"شرقی ها (منظور مهمانان از آذربایجان شرقی) به افتخار غربی ها (منظورمهمانان از آذربایجان غربی) دست بزنند. حضار دست محكم زده بودند. بعدش گفته بودند "حالاغربی ها (منظور مهمانان از آذربایجان غربی) به افتخار شرقی ها (منظور مهمانان از آذربایجان شرقی) دست بزنند." و سالن از صدای كف و هورا پر شده بود.
دست آخر گفته بودند "حالا هم شرقی ها هم غربی ها به افتخار دریاچه اورمیه كف بزنند." صدای كف قطع نمی شد. آنقدر مهمان ها كف زده بودند كه بازوهایشان درد گرفته بود و دستانشان تاول زده بود.

ماه شعبان در پیش هست و عروسی هم كه این ماه زیاد می شود.
می شه این طوری به یاد عروس خانممان (دریاچه اورمیه) باشیم و امید را به احیای آن زنده نگاه داریم. نباید فراموشش كنیم. اگر فراموش كنیم یا ناامید شویم دیگه تمام هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

كلانتری: زندگی به دریاچه ارومیه بر می گردد

+0 به یه ن

ه گزارش روز دوشنبه ایرنا، عیسی كلانتری در ارومیه افزود: تراز اكولوژیك این دریاچه 1274.1 متر است كه كارشناسان عقیده دارند در صورت اجرای برنامه های احیاء این دریاچه در 10 سال آینده به این تراز می رسد.

وی در گفت وگو با خبرنگاران اضافه كرد: اكنون دریاچه ارومیه نزدیك به دو میلیارد مترمكعب آب دارد و در صورت احیاء با اضافه شدن 12 تا 12.5 میلیارد مترمكعب، این رقم به حدود 14.5 میلیارد مترمكعب می رسد.

وی اظهار كرد: در حال حاضر همچنین غلظت نمك دریاچه ارومیه حدود 50 درصد است كه با اجرای عملیات احیاء و نتایج آن، این سهم به 25 درصد می رسد.

دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه یادآوری كرد: مطمئن هستیم زندگی به دریاچه ارومیه بر می گردد و این امر نیازمند همكاری مردم، مسئولان و حمایت های دولت است.

كلانتری ادامه داد: پیش از این تصور می شد زمان احیای این دریاچه به حدود 13 سال برسد كه این رقم با برآوردهای صورت گرفته و برنامه های احیا، سه سال كمتر می شود.

وی با انتقاد از عدم آغاز عملیات احیای دریاچه ارومیه در چندین سال گذشته گفت: در صورتی كه این عملیات، در سالهای گذشته رخ می داد، هزینه های احیا نیز بسیار كمتر از زمان حال بود.

دریاچه ارومیه، بزرگترین دریاچه داخلی ایران است كه در سالهای اخیر، با مشكلات ایجاد شده در وضع بسیار نامناسبی قرار دارد به طوری كه دكتر روحانی رییس جمهوری كشورمان یكی از اولویت های كاری خود را احیای این دریاچه عنوان كرده است.

*** انتقال آب از دریاچه خزر به دریاچه ارومیه پایه علمی ندارد

دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه گفت: انتقال آب از دریاچه خزر به دریاچه ارومیه پایه علمی ندارد و شخصیت علمی خاصی از این طرح حمایت نكرده چرا كه این طرح خواسته برخی افراد دارای منفعت فردی است.

عیسی كلانتری همچنین در جلسه شورای منطقه ای حوضه آبخیز دریاچه ارومیه كه با حضور استاندار آذربایجان غربی، معاون امور عمرانی استاندار و جمعی از مدیران استانی و كشوری در ارومیه برگزار شد افزود: عده ای به دنبال این هستند كه هیچ كدام از برنامه های دولت درخصوص احیای دریاچه ارومیه به اجرا درنیاید و بسیاری از آنها نیز انتقال آب از دریاچه خزر به دریاچه ارومیه را پیشنهاد می كنند كه این امر پایه علمی ندارد.

وی با طرح این سوال كه چرا باید افزون بر چهار میلیون نفر از مردم، هزینه سنگین عدم وجود برنامه ریزی مناسب در خصوص دریاچه ارومیه را پرداخت كنند اظهار كرد: ما مسئولان باید این امر را مورد توجه قرار دهیم و برنامه ریزی های مناسب را در این امر داشته باشیم.

دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه با اشاره به اینكه هر طرحی، كامل و بی ایراد و اشكال نیست ادامه داد: هر پروژه ای كه در احیای دریاچه ارومیه پیشنهاد و اجرایی شود، مشكلاتی را برای عده ای از شهروندان و مردم اطراف دریاچه ایجاد می كند ولی مطمئنا تبعات آن، بیشتر از تبعات خشكی كامل دریاچه ارومیه نیست.

كلانتری گفت: تصمیمات بزرگ در كنار منافع بسیار زیاد، یك سری آسیب هایی نیز دارد.

وی از تصمیم ستاد احیای دریاچه ارومیه برای ارائه نظرات نهایی خود به هیات دولت در نیمه دوم خرداد ماه امسال خبر داد و افزود: هیات دولت در نیمه دوم خردادماه امسال با تشكیل جلسه، در خصوص راه حل های نهایی احیای دریاچه ارومیه تصمیم می گیرد و مصوبات ستاد احیای این دریاچه را مورد بررسی قرار می دهد.

وی از همراهی و مشاركت تمامی دستگاهها به ویژه دانشگاههای معتبر كشور برای تصمیم سازی در خصوص احیای دریاچه ارومیه قدردانی كرد و ادامه داد: همه پیشنهادات ارائه شده حول محور احیای دریاچه ارومیه است و دولت و شخص رییس جمهوری نیز اولویت خود را برای احیای این دریاچه قرار داده اند و بر آن، مصمم هستند.

دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه به راه اندازی شورای فرهنگی اجتماعی در استانهای حوضه آبریز دریاچه ارومیه اشاره كرد و گفت: این شورا با كمك نهادهای مردمی در خصوص پایش اجرای مصوبات ستاد احیای دریاچه، بررسی میزان انطباق سایر طرح های اجرایی استان با مصوبات ستاد، جلب مشاركت ذینفعان در راستای احیای دریاچه ارومیه و پیگیری مطالبات مردمی و خواسته های آنان از ستاد احیا، فعالیت می كند.

كلانتری به مشكل آب موجود در كشور پرداخت و اضافه كرد: می توان با توجه به برنامه ریزی های اجرایی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه، نسخه بسیار خوبی را برای كل كشور تعریف كرد تا از مشكلات كم آبی در كشور در سالهای آینده كاست.

وی اضافه كرد: ما مطئمن هستیم با استفاده از تكنولوژی و سرمایه گذاری، با كاهش مصرف آب می توان افزایش محصول را در این حوضه در بخش كشاورزی شاهد باشیم تا مشكلی در این خصوص نیز نداشته باشیم.

وی به برخی انتقادهای صورت گرفته در این جلسه به ویژه از سوی استاندار آذربایجان غربی در خصوص انتقال آب زرینه رود به تبریز و اقدامات انجام شده برای احداث خط دوم این انتقال نیز پاسخ داد و اظهار كرد: خط دوم متوقف شده است و انتقالی نخواهیم داشت ولی در خصوص خط نخست، من صلاحیت اظهارنظر ندارم و باید مسئولان مرتبط در این خصوص پاسخگو باشند.

در این جلسه مدیران حوزه های مرتبط به بیان نظرات خود در خصوص احیای دریاچه ارومیه به ویژه موضوع انتقال آب از زرینه رود به تبریز پرداختند و آن را مورد انتقاد قرار دادند.

*** حق آبه دریاچه ارومیه نباید به سایر استانها اختصاص یابد

استاندار آذربایجان غربی نیز در این آیین گفت: آب دریاچه ارومیه از رودخانه های اقماری باید به داخل دریاچه ریخته شود و نباید آن را برای مصرف شهروندان دیگر استانها اختصاص داد.

قربانعلی سعادت افزود: همكاری مردم استان برای كاهش مصرف آب به ویژه در حوزه كشاورزی زمانی خواهد بود كه حق دریاچه ارومیه از زرینه رود، به خوبی داده شود و آب آن از طریق خط لوله برای مصرف آب شرب دیگر شهرها منتقل نشود.

وی اضافه كرد: آب آشامیدنی برخی شهرهای استان آذربایجان شرقی از طریق دیگر راهها به ویژه رودخانه ارس قابل تامین است و می توان به جای انتقال آب ارس به دریاچه ارومیه، این آب را برای شرب شهروندان استان آذربایجان شرقی استفاده كرد و آب زرینه رود را به دریاچه ریخت.

وی اظهار كرد: خواسته مردم آذربایجان غربی نیز در این خصوص، همین است و باید با اقدامات مناسب، برای آنها اعتمادسازی كرد تا بتوانیم در احیای دریاچه ارومیه، با همكاری مردم موفق باشیم.

استاندار آذربایجان غربی با انتقاد از عدم تغییر حق آبه آذربایجان شرقی از رودخانه زرینه رود در 20 سال گذشته با وجود كاهش میزان آب این رودخانه ادامه داد: این امر موجب شده سهم دریاچه ارومیه كمتر و مشكلاتی برای این دریاچه ایجاد شود.

سعادت گفت: همه شهروندان در آذربایجان غربی به دنبال احیای دریاچه ارومیه هستند و این امر با پایش انجام شده به خوبی دیده شده است.

وی افزود: افزون بر 58 درصد مردم استان در پایش صورت گرفته، مهمترین خواسته خود را احیای دریاچه ارومیه دانسته اند.

*** احیای دریاچه ارومیه ، نزدیك به 10 میلیارد مترمكعب آب نیاز دارد

مدیرعامل شركت آب منطقه ای آذربایجان غربی نیز با انتقاد از برخی تصمیم ها در خصوص عدم احداث سد باراندوزچای به دلیل احیای دریاچه ارومیه گفت: این دریاچه با 70 میلیون مترمكعب باراندوزچای احیا نمی شود.

كیومرث دانشجو افزود: باراندوز چای ارومیه بهترین جایگزین برای سد شهرچای ارومیه در راستای تامین آب شرب شهر ارومیه است كه در صورت بروز مشكل برای سد شهرچای، می تواند این خاصیت جایگزینی را به بهترین شكل ممكن ایفا كند.

وی اضافه كرد: به دلیل برخی تصمیم های نادرست، سد باراندوز احداث نمی شود و این امر می تواند در صورت بروز مشكل به معضلی برای ارومیه تبدیل شود.

وی اظهار كرد: سد نازلوی ارومیه نیز وضعیت مشابهی دارد و احداث آن، متوقف شده ولی ما ناگزیر به احداث این سد نیز هستیم تا بتوانیم به حقوق حقه خود در خصوص تامین آب در مركز استان دست یابیم.

مدیرعامل آب منطقه ای آذربایجان غربی با انتقاد از احداث خط دوم انتقال آب از زرینه رود به تبریز با بهانه های مختلف ادامه داد: این سد متعلق به آذربایجان غربی است ولی منافع آن به آذربایجان شرقی می رسد و این امر، درست نیست.

دانشجو همچنین به مشكلات ایجاد شده برای آذربایجان غربی در خصوص حق آبه از رودخانه ارس گفت: این امر توسط مسئولان مرتبط، دچار بی توجهی شده و امیدواریم با رفع این بی توجهی ها، حق آذربایجان غربی در این خصوص ادا شود.

اسماعیل كریم زاده مدیركل جهاد كشاورزی آذربایجان غربی نیز در این جلسه با اشاره به توقف برخی اقدامات در پایاب سدهای استان با توجه به تصمیمات گرفته شده گفت: این امر در دیگر استانهای حوضه آبریز دریاچه ارومیه انجام نشده و نوعی تبعیض در این خصوص وجود دارد.

دریاچه ارومیه در حال حاضر در بدترین شرایط خود قرار دارد و نزدیك به دو میلیارد مترمكعب آب در خود دارد در حالی كه برای رسیدن به تراز لازم، بیش از 10 میلیارد مترمكعب دیگر آب نیاز دارد و این امر نیازمند تلاش تمامی دست اندركاران، مردم و مسئولان است.

تصمیمات ویژه ای در راستای احیای این دریاچه در نیمه دوم خردادماه امسال در دولت گرفته می شود كه می تواند سرآغازی برای احیای این دریاچه باشد.

دریاچه ارومیه كه قبلا یكی از بزرگترین دریاچه های آب شور جهان بود هم اكنون به گونه ای نگران كننده در حال خشك شدن است.

در دو دهه گذشته سطح دریاچه از پنج هزار كیلومترمربع به كمتر از دو هزار كیلومترمربع كاهش یافته است.

90 درصد وسعت آبی این دریاچه در حال حاضر خشك و به شسوره زار و نمكزار تبدیل شده است.
منبع

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شكل گیری فرهنگ طبقه متوسط در شهرهای كوچك

+0 به یه ن

نوشته قبلی ام در مورد دانشگاه آزاد را چند سال پیش در وبلاگ منجوق منتشر كرده بودم. دو سال پیش كه زلزله ی ورزقان و قاراداغ اتفاق افتاد من بیش از زمانی كه نوشته ی زیر را منتشر كردم به اهمیت دانشگاه آزاد در پیشرفت مناطقی چون قاراداغ پی بردم. استادان دانشگاه آزاد در آن منطقه كه فرزندان آن منطقه بودند در آگاهی رسانی و ارتباط برقرار كردن با نیروهای مردمی كمك رسانی در اینترنت نقشی یگانه ایفا می كردند. با مطالعه سایت ها و وبلاگ هایشان دریافتم فعالیت آنها برای منطقه شان بسیار قبل از زلزله آغاز شده بوده و كارهای فرهنگی اساسی به طور آهسته و پیوسته انجام می داده اند. با دید و روش شناسی مدرن و علمی  به سنت محلی خود نگاه می كنند و این خیلی ارزشمند هست.
در آن هیری ویری زلزله ارتباطی كه این استادان با علاقه مندان به كمك رسانی برقرار می كردند بسیار حیاتی بود. چه بسا اگر  آنها نبودند مردم محلی نمی توانستند خواست خود را با بقیه با ادبیاتی كه دیگران هم می فهمند بیان كنند.
این خیلی مهمه! ببینید! چندی پیش در همین وبلاگ بحثی داشتیم در مورد شبكه دریانی های مقیم تهران و "كند اوشاغی" گفت كه فلان نویسنده ی  تهرانی در كتابش از دریانی ها به خوبی یاد نمی كند. من هم اشاره كردم كه من از همان نویسنده مطلبی در مورد زلزله زدگان قاراداغ خواندم و این نویسنده با لحنی حماسی از مردم محل یاد كرده بود.  ببینید! این خیلی حرفه كه این نویسنده تهران نشین توانسته با مردم منطقه قاراداغ آن قدر ارتباط برقرار كند كه بتواند در موردشان حماسه بنویسد. در صورتی كه در همین تهران نتوانسته با سوپر دریانی ها ارتباطی برقرار كند تا جایی كه آنها را به صورت "شخص" ببیند نه به صورت "تیپ!"
گمان من این هست كه این نویسنده مجرای ارتباطش با مردم محل همان استادان دانشگاه آزاد محل و اشخاصی از آن دست بوده. این واسطه  به دلیل داشتن زبان مشترك ارتباط را تسهیل نموده.  هر چند به روند كمك رسانی انتقادات زیادی وارد بود اما اگر این ارتباط برقرار نمی شد همان كمك هایی هم كه شد  صورت نمی گرفت.

تاثیر این گونه كارهای فرهنگی محلی استادان محلی دانشگاه آزاد در ابعاد ملی رفته رفته نمایان خواهد شد. هنوز مانده كه اثرش را در سطح ملی نمایان كند. توسعه و پیشرفت پایدار اجتماعی و سیاسی كشور در گرو چنین فعالیت هایی خواهد بود كه فرزندان هر منطقه از ایران برای آب و خاك خود انجام می دهند.
نكته در اینجاست كه این دانشگاه آزاد بوده كه این بستر را فراهم نموده. اگر دانشگاه آزاد نبود آن  اساتید قطعا به شهرهای بزرگ برای اشتغال كوچ می كردند و ارتباطشان با مردم منطقه شان كمتر می شد و نمی توانستند از نزدیك تاثیر گذار باشند. نمی توانستند این نقش پل ارتباطی بودن را ایفا كنند.

خوب! همه می دانیم در شهرهای كوچك هوا تمیز هست. آرامش هست. مسكن خیلی گران نیست. تنش و استرس كمتر هست و... همه ی اینها را می دانیم. اما با این وجود بازهم تحصیلكرده ها عموما علاقه ی زیادی برای ماندن در شهرهای كوچك ندارند. با این كه برای پزشك ها و داروساز ها و.... به لحاظ اقتصادی به صرفه تر هست كه در شهر كوچك باشند ولی عموما پول هایشان را جمع می كنند  و كوچ می كنند به تبریز و تهران و مشهد و.... این برای شهرهای كوچك خوب نیست. اولا دكترشان را ازدست می دهند. دو م این كه اگر آنها در شهر كوچك بمانند و همانجا پول هایشان را خرج كنند باعث رونق اقتصادی آن محل می شود. به نفعشان هست دكتر و داروساز و ... را آنجا نگه دارند.
حالا چرا تحصیلكرده ها مایل هستند كه به شهرهای بزرگ تر بروند؟! یك علتش این هست كه در شهرهای بزرگ تر افراد همتیپ خود را بیشتر می یابند. با افراد همتیپشان معاشرت می كنند, بچه هایشان را به یك مدرسه غیرانتفاعی می فرستند, معلم موسیقی و باله و.... مشترك برای بچه هایشان  می  گیرند. در شهرهای كوچك آن قدر افراد همتیپ خودشان نمی یابند تا تفریحات و برنامه های مناسب خودشان تدارك ببینند. درسته طبیعت شهر های كوچك زیباتر هست اما بعد از مدتی حوصله شان سر می رود. حضور دانشگاه آزاد و استادانش در شهرهای كوچك  این امكان را برای پزشكان و.... آن منطقه هم فراهم می كند كه همانجا بمانند و سبك زندگی خود را داشته باشند. معلم مدرسه هم از بین فرزندان آنها شاگرد خصوصی خواهد داشت و لزومی نمی بیند مهاجرت كند به شهرهای بزرگتر. این طوری یك عده با تخصص و سبك زندگی طبقه متوسط در شهرهای كوچك شكل می گیرد. این در شبستر به بركت دانشگاه آزادش رخ داده. پزشك های شبستر دوست دارند همان جا بمانند.  شكل گیری  این طبقه متوسط در شهرهای كوچك در دراز مدت تاثیری در مناسبات سیاسی و اجتماعی  در ابعاد ملی خواهد داشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه آزاد

+0 به یه ن

دانشگاه آزاد

1) دانشگاه آزاد در چند دهه ی اخیر دانش آموزان با استعدادی را كه با "شیوه ی كنكوری درس خواندن" خیلی میانه نداشتند توانسته جذب كند. برخی از دانش آموختگان دانشگاه آزاد جزو بهترین تحصیلكردگان و كارشناسان و دانشپیشگان كشور هستند.

2) دانشگاه آزاد از خروج سرمایه ها از كشور جلوگیری كرده. درست است كه شهریه ی دانشگاه آزاد گاهی سرسام آور می شود اما اگر دانشگاه آزاد نبود همان خانواده ها فرزندان خود را برای ادامه ی تحصیل روانه ی خارج می كردند. هم هزینه بیشتر می شد و هم با خروج ارز از كشور به اقتصاد كشور ضربه می خورد.
3) شعبات دانشگاه آزاد در شهرهای كوچك و دور افتاده باعث رونق اقتصادی محل شده اند. اقتصاد خیلی از این شهرهای كوچك حول دانشگاه آزادش می چرخد. عده ای از مردم محل كارمند دانشگاه آزاد شده اند. به خاطر دانشگاه آزاد یكی دو تا رستوران و اغذیه فروشی باز شده. یكی دو تا آژانس تاكسی تلفنی باز شده. مردم خانه شان را اجاره می دهند.... این ها همه یعنی ایجاد اشتغال در شهرهای كوچك و رونق اقتصادی برای آنها. همان ارزی كه بدون دانشگاه آزاد از كشور خارج می شد باعث شده دستی به سروروی مناطق دور افتاده ی كشور كشیده شود.
3) حضور دانشگاه آزاد در این مناطق دور افتاده و رفت و آمد استادان و دانشجو ها تاثیر فرهنگی و اجتماعی غیر قابل باوری در مناطق دور افتاده كشور داشته. سطح فرهنگی این مناطق به طرز عجیبی به علت دانشگاه آزاد بالا تر رفته است. دانشگاه آزاد به دنبال خود پای اینترنت را هم به مناطق دور افتاده كشانده كه تاثیر فرهنگی آن می تواند در آینده ای نزدیك قابل مشاهده شود. دانشگاه آزاد باعث شده افق دید در این مناطق وسیع تر شود.
5) وقتی می خواهم اطلاعی علمی در مورد گوشه و كنار كشور داشته باشم تا مبنای تحلیل هایم باشد به اینترنت مراجعه می كنم. در اكثر موارد می بینم پژوهش مورد نظر توسط دانشجویان دانشگاه آزاد انجام گرفته است. شاید به علت سفر دانشجویان دانشگاه آزاد از شهرهای بزرگ به شهر های كوچك باشد كه آنها بیش از افراد مانند ما با مسایل گوشه و كنار كشور آشنا هستندو موضوع پروژه شان را موضوعی مرتبط با نیازهای مردم روستاها انتخاب می كنند. چنین پتانسیلی برای كشور سرمایه عظیمی برای توسعه ی پایدار است.
6) دانشگاه آزاد تهران مجهز به آزمایشگاه های نسبتا پیشرفته (پیشرفته در سطح ایران) است. حداقل در رشته ی فیزیك آزمایشگاه های دانشگاه آزاد در تهران جزو مجهز ترین آزمایشگاه های ایران است.
7) دانشگاه آزاد برای عده ی كثیری از فارغ التحصیلان دكتری اشتغال ایجاد كرده است. به این ترتیب دانشگاه آزاد جلوی فرار مغزها را می گیرد.

8) حضور دانشجویان دختر دانشگاه آزاد و همچنین خانم های استاد در شهرهای دور افتاده و همچنین رفت و آمد همسران استادان مرد در این مناطق نگاه سنتی مرد سالارانه را در این گونه مناطق چنان به چالش كشیده كه 25 سال پیش حتی قابل تصور نبود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فضل یا فضولی

+0 به یه ن

مطالب زیر را در بهمن   86 نوشته بودم. به نقل از وبلاگ گروهی هموردا:

حدود دو سال پیش ما (محققان پژوهشكده) را جمع كردند تا درباره اخلاقیات استفاده از اینترنت در محل كار نصیحتمان كنند. جلسه ی
خوب و صمیمی ای بود. استاد پیشكسوت بدون این كه خیلی در كار خصوصی افراد سرك بكشد با لحن طنز اما كاملا حرفه ای توضیح داد كه امكانات اینترنت برای استفاده كاری است واز آن نباید برای كارهای شخصی استفاده كرد. بعد هم اضافه كرد البته اگر شما از این اینترنت برای خرید بلیط
و یا رزرو هتل ویا مواردی از این دست استفا ده كنید اشكالی ندارد چرا كه به این ترتیب در زمان خود صرفه جویی می كنید اما سرك كشیدن به سایت های غیراخلاقی و یا تجارت از طریق اینترنت مركز به هیچ وجه قابل توجیه نیست.به نظر من
همه این حرف ها به جا هستند. به خصوص از زبان شخصی در آن سن و آن موقعیت كاملا قابل قبولند.
so far so good!

اما در این هنگام یكی از همكاران جوان تر(حدود چهل ساله) كه از قضا خیلی هم دم از مدرن بودن و دموكراسی و چیزهای از این دست می زند و نظرات خودرا
در زرق ورق هایی شیك و جوان پسند می پیچد سررشته كلام را در دست گرفت و به بیان خاطرات خود از دوره پست-داكی اش در آلمان پرداخت. او تعریف می كرد كه یكی به عنوان تعریف از یك دانشجو در توصیه نامه او
(recommendation letter)
نوشته كه مانیتور كامپیوتر این دانشجو همواره رو به در و قابل مشاهده است! نمی دانم نظر شما درباره این "به اصطلاح تعریف" چیست. اما من اگر چنین توصیه نامه ای را بخوانم اولین چیزی كه به ذهنم می رسد این خواهد بود كه این دانشجوی بدبخت حسن دیگری ندارد كه چنین موضوعی از نظر استاد راهنمایش جزو محاسنش قلمداد می شود. در توصیه نامه درست و حسابی كه راجع به این چیزها نمی نویسند! (مهم نیست كه طرف آلمانی و خارجی بوده!به نظر منجوق طرف بلد نبوده توصیه نامه بنویسد.)
توصیه نامه فرمت استانداردی دارد: ابتدا ازقابلیت های علمی و سرعت پیشرفت دانشجو می نویسند و آنگاه به طور گذرا به قابلیت های او در همكاری به عنوان عضوی از گروه اشاره می كنند.


به هر حال باب شدن فرهنگ "مانیتور خود را به سمت در بگذار" می تواند خطرناك باشد. مهم نیست حضرات آلمانی چه می كنند و یا این نوع فضولی در چه زر ورق شیكی عرضه می شود. البته خوشبختانه این همكار ما به هیچ وجه اصرار نداشت كه این كار باید اجباری شود. اما تاریخ نشان می دهد كه بساط تفتیش عقاید و توتالیترینیزم از همین تئوری پردازی های معصومانه و خوشدلانه بر می خیزد. خوب! از جمله استفاده های شخصی اما مهم كه ما از این اینترنت می كنیم كسب اطلاعات بهداشتی است كه بعضا به شدت خصوصی هستند.

با چیده شدن بساط فضولی سلامت روانی و اخلاقی از محل كار رخت بر می بندد. برای این كه محیط حرفه ای تر و جدی تر شود باید سمینار ها را جدی تر گرفت.باید ارتباط خود را با پژوهشگران مطرح دنیا بیشتر كردو .... والا با ترویج فرهنگ فضولی هیچ گروهی به فضل علمی نمی رسد.

دومین چیزی هم كه از خواندن آن توصیه نامه به ذهن من می رسد این است كه نویسنده توصیه نامه آدمی بیكارو فضول بوده والا به این موضوع این همه توجه نمی كرد. هر عمل و كار استادان خارجی كه لزوما قابل تقلید نیست! اگر من از پسكین همواره به نیكی یاد می كنم به خاطر خارجی بودن و یا حتی شهرتش نیست. یكی از دلایل احترام من به او و یاد كردنم از وی به خاطر این است كه در طول سه سالی كه به طور مرتب او را می دیدم
وبا وجود صمیمیت وتوجه ویژه پدرانه ای كه او به من داشت حتی یك بار عملی ناشی از فضولی از او سر نزد



البته جهت گیری مانیتور مهم است و باید درباره آن صحبت كرد وتوضیح داد اما نه به دلیلی كه در آن توصیه نامه آمده بود. بلكه به آن دلیل كه موقعیت نامناسب مانیتور باعث درد گردن و كمر می شود.
و اگر نور پردازی مناسب نباشد باعث خستگی چشم

توضیح آخری برای این بود كه دانشجویانم یك وقت به من نگویند"رطب خورده نهی رطب می كند!"

 

یك نكته كوچك اما مهم هست كه من و ظیفه می دانم به نسل بعد از خودمان گوشزد كنم. دوستان عزیز! هر چند در كشور ما فرهنگ سرك كشیدن و فضولی هنوز باب است. هرچند هنوز محدودیت های زیادی در برابر آزادی های كوچك اما مهم اجتماعی شما ها هنوز وجود دارد اما وضعیت با ده-پانزده سال پیش قابل مقایسه نیست. در سال های اخیر فرزندان نسل
چهل ساله ها وارد دانشگاه می شوند. پدر و مادرها با دیدن آزادی های نسبی جوانان به وجد می آیند و بعد از این كه جوانی آنها آنقدر محدود بوده تاسف می خورند. می گویند دنیا عوض شده و حسرت می خورند. وقتی به آنها می گویم ""دنیا" خود به خود عوض نشده! ما(منظورم نسل ماست كه اكنون سی تا سی و پنج ساله اند)" "عوضش" كردیم" می خندند. گمان می كنند دارم شوخی می كنم!به هر حال مهمانی های خانوادگی جای سخنرانی درباره تلاش های ما برای بهتر شدن جو دانشگاه ها نیست. اما این تلاش ها باید در جایی ثبت شود. باید نسل جوانتر در این باره بدانند تا آگاه باشند و از این آزادی ها كه به خون دل به دست آمده پاسداری كنند. اگر این تصور را داشته باشند كه این آزادی ها خود به خود به دست آمده امكان دارد دوباره توتالیترینیزم را در یك زرورق زیبا ویا فضولی را در قالب تكنولوژی های مدرن بپذیرند. جای تاسف است كه درآن جلسه ای كه شرح آن را در نوشته قبلی ام دادم هیچ كس در برابر "دانشجوی خوب كسی است كه مانیتورش رو به در باشد" اعتراض نكرد. پیر تر ها كه چندین بار با مسرت گفتند "چه جالب!!" (من هم آن موقع آنقدر اعتماد به نفس نداشتم كه بگویم اینگونه "توصیه نامه" مایه آبروریزی است!) عدم اعتراض از سوی جوانان می تواند زنگ خطری باشد كه نشان می دهد آنچه كه مابا خون دل به دست آوردیم به سادگی می تواند پایمال شود. ای كاش صاحبنظران اجتماعی در این باره بنویسند و نسل جوانتر چنین مطالبی را مطالعه كنند.
والا این نوگل نوخاسته در زیر لگدها له می شود و از بین می رود



توضیح: خوشبختانه در پژوهشكاه ما -تا جایی كه من می دانم- كسی زاغ سیاه مانیتور دیگری را چوب نمی زند! اما باید به هوش بود! خطر از سر نگذشته... نمود این خطر هم در این است كه عده ای در این پژوهشگاه(به خصوص آن عده كه خود را -درست مثل "فروغ بابا" در سریال "باغ مظفر"- از اشراف و خیلی مهم می دانند) وقتی در اتاق كسی را می زنند قبل از آن كه جوابی بشنوند دستگیره در را فشار می دهند ومثل قاشق نشسته می پرند وسط اتاق! ... متاسفانه باید بگویم فضولی در لباس فضل فروشی درهر گوشه ای در كمین است و مترصد شكار همه آزادی هایمان... مبارزه با این دشمن سگ جان (منظورم مبارزه با شخص نیست بلكه منظورم مبارزه با طرز فكر است)هنوز باید ادامه داشته باشد...

حال كه آن جلسه را در ذهن خود مرور می كنم می بینم یكی دیگر از همكاران كه از قضا در آلمان بزرگ شده و بسیار بهتراز دیگر همكارمان فرهنگ آلمانی را می شناسد به صورت متین ومتقن به ترویج طرز فكر فضولی اعتراض كرد.

اما متاسفانه از دانشجویان صدای اعتراضی بر نخاست. شاید هم سكوت دانشجویان علامت رضا نبود بلكه علامت ترس بود.امیدوارم دانشجو ها با نسل ما از این گونه ترس ها نداشته باشند. (حساب بردن مساله دیگری است....)

 

یكی از بچه های پژوهشگاه" گفت:

فقط یك نكته در مورد ابراز تاسف و دریغ نسل قبل و بعد بگم، این نتیجه گفتگوی شخصی منه با افرادی از نسلهای مختلف:

60 به بالا: ما كه هیچی حالیمون نشد اون زمان كجا اینقدر رادیو و تلوزیون بود، اصلا كی درس میخوند!!
برا همینه كه به ما میگن نسل سوخته!!!

40-50 سال: ای بابا زمان جوانی ما كه با انقلاب و جنگ گذشت ، دانشگاهها هم كه تعطیل بود كه بریم یه دكتر یا مهندسی بشیم!!!!!!! (حالا طرف دیپلم هم نداره ها) ، رفتیم جنگ برای مملكت ، ما فدا شدیم تا آیندگان راحت باشن ، راسته كه میگن انقلاب بچه های خودشو میكشه!!! برا همینه كه به ما میگن نسل سوخته!!!

20- 40 : زمان ما كه اینقدر گرونی و بیكاری كه نگو، قبل ها میشد با 3-4 سال كار كردن یه خونه خرید ، تازه دانشگاه رفتن هم اینقدر كه سخت نبوده!!! اگه هم قبول نمی شدیم با دلار 7 تومنی میرفتیم خارج درس میخوندیم!!!! حال جون هم كه هیچ – روغن حیونی كه نخوردیم !!! آزادی هم كه نداریم !!! با یه دختر ببیننت......، برا همینه كه به ما میگن نسل سوخته!!!

زیر 20 سال: چه مملكت بی خودی داریم اصلا نمی شه توش نفس كشید، اگه میشد یه جوری میرفتیم انور آب!!! حتما یه چیزی میشدم، اما حیف كه با این اوضا ویزا نمی دن. برا همینه كه به ما میگن نسل سوخته!!!

 

مینجیق گفت:

آنچه كه شما می گویید گفتمان غالب نسل هاست در سطح اجتماع. شما روی یك وجه اشتراك كه همان ابراز تاسف است انگشت گذاشتید. اما به نظر من وجه اشتراك جالب تر بین گفتمان نسل ها كه شما از آن یاد كردید طرز فكر جبری همه نسل ها بود. حتی نسل زیر بیست سال كه از خیلی نظر ها خود را از قید و بند های نسل های پیشین رها ساخته (و یا می خواهد بسازد)هنوز به طور غالب به طرز فكر قدیمی دسته وپا بسته بودن چسبیده. خود را بیشتر موجودی "مجبور" و قربانی می بیند تا فردی صاحب اراده و قادر به تصرف در سرنوشت خویش. در سه سالی كه در آمریكا بودم دیدم این طرز فكر در بین آمریكایی ها جایی ندارد. اگر مشكل ویزا نبود و اینان به آمریكا مهاجرت می كردند پس از اندك زمانی سرخورده می شدند. نه به خاطر آن كه آمریكا جای بدی است. بلكه به این خاطر كه طرز فكری این گونه به درد جامعه فعال و پویایی چون آمریكا نمی خورد. از نظر امریكایی

self-pity
گناهی نابخشودنی است.

 

به هر حال من به گفتمان غالب اجتماع كاری ندارم. روی صحبتم با اقلیتی است كه خود را موجودی صاحب اراده وقادر به تغییرو تصرف در محیط پیرامون خویش می دانند.

ادعا می كنم بخش "غیر منفعل" نسل ما در طی دهه هفتاد تحولاتی عظیم فرهنگی-فكری-اجتماعی در سطح دانشگاه ها پدید آورده اند. تحولاتی در جهت مثبت. بازهم ادعا می كنم این دستاورد شكننده است ونیاز به پاسداری دارد و این پاسداری ممكن نیست مگر با شناخت آن چه كه به دست آمده و خطراتی كه هنوز آن را تهدید می كند


"یكی از بچه های عزیز پژوهشگاه !

شما "همان گونه كه نرم اجتماع است (اما نه آن گونه كه نرم همورداست)از ادبیات كاملا مردانه ای استفاده كرده اید. بر شما خرده ای نمی گیرم چرا كه به علت محدودیت هایی كه به آن اشاره كردید بیشتر افرادی كه با آنها صحبت كرده اید از جنس ذكور بوده اند. اما می خواهم خاطر نشان كنم قسمت عمده تحولاتی كه به آنها اشاره كردم از طریق خانم ها انجام گرفته. آری نقش خانم ها در این میان بیشتر فعالانه و ارادی بوده. در همان سال ها بود كه در صد دختران در دانشگاه ها از عددی ناچیز به بالای پنجاه در صد رسید.



وقتی این تحولات را مرور می كنم به توانمندی نسل خودمان ایمان می آورم. آری! ما در دهه بیست سالگی این همه تحول ایجاد كردیم. دهه طلایی سی سالگی هنوز در پیش است. اكنون هم با تجربه تر شده ایم هم معلومات و سوادمان بالا رفته هم امكانات مالی بیشتری داریم هم امكاناتی از قبیل اینترنت و ارتباط با دنیای خارج داریم. توانمندی جسمی مان هم ماشاءالله به همان اندازه ده سال پیش است. در مجموع من باور دارم در طول مدتی نزدیك به پنج سال ما آرام آرام مشكلات از آن دست را كه من در هموردا مطرح می كنم -به یاری خدا- حل خواهیم كرد

 

چپ‌كوك گفت...

منجوق جان خوشحالم كه باب این بحث رو باز كردی. نوشته یكی از بچه‌ها در مورد دیدگاه نسل‌ها جالبه . به نظر من ایران طی صد سال گذشته تغییرات زیادی كرده اما هیچ‌كس تلاش نكرده این تغییرات و كلاسه كنه یا حتی راجع بهش حرف بزنه. تا ما ندونیم چه مسیری رو اومدیم و چی كم داریم نه از داشته‌هامون خوشحال می‌شیم نه می‌دونیم كجا باید بریم. واسه همین بخشی از پست‌های من در مورد نگرش متفاوت نسل ما با نسل قبله. خوشحال می‌شم نظرت رو در مورد پست آخرم بدونم.

امیر گفت...

فكر می كنم وارد شدن به محیط كار كسی بلافاصله پس از در زدن خیلی هم كار بدی نباشد. در یك محیط خوب درها باید باز باشند و هر كس هر زمانی كه خواست بتواند سوال بپرسد. درهای همیشه بسته امضای دانشكده ی فیزیك شریف بود و همه ی ما آثار بدش را به یاد داریم

 

Monjoog گفت...

امیر عزیز

ترس من هم دقیقا از همین است! می ترسم از یك الگوی رفتاری غلط (در این مورد عدم دسترسی به استاد راهنما)چنان دل آزرده شویم كه رفتار غلط دیگر (مثل قاشق نشسته وسط اتاق پریدن) را بر گیریم.بدون اجازه وارد اتاق كسی شدن شرم آور است! چه بسا طرف دارد لباسش را عوض می كند یا لباسش را سبك تر كرده تا قدری نرمش كند(چیزی كه برای سلامت به شدت ضروری است).

به هر حال تا جایی كه من دیده ام عادت ناپسند مثل قاشق نشسته وسط اتاق پریدن مال همان ستاره های دور از دسترس ونوچه هایشان است نه دانشجوهایی كه سئوال علمی دارند


در ضمن در را هر كس بنا به اراده خویش می تواند باز یا بسته بگذارد. قانونی برای آن وجود ندارد. اگر فردی به سر و صدای محیط حساس باشد در اتاقش را می بندد.اگر بخواهد در هنگام كار موسیقی گوش كنددر را می بندد تا مزاحم دیگران نباشد. اگر با كسی دارد صحبت می كند بهتر است در را ببندد تا مزاحم دیگران نباشد.

حكم "درها باید باز باشند" هم از آن احكام خطر ناك است كه از قضا همان همكار از آلمان برگشته مان به نیت خوب همه جا صادر می كند اما من از آخر و عاقبت این حكم می ترسم كه به توتالیترینیزم بینجامد

قاسم گفت:

من حاضرم در یك اتاقك شیشه‌ای وسط یك چارراه كار كنم اما آزاد باشم آن چنان كه دوست دارم از هر ایسمی و هر شخصی انتقاد كنم و آنان را روی سندان نقد بگزارم.

كسی این پیش شرط من را قبول می‌كند؟

مینجیق گفت:

قاسم جان

شما هر كجا كه دلت می خواهد كار بكن. از هر ایسم و شخصی هم كه خواستی انتقاد بكن.


چرا ما باید برای حقوق مسلممان پیش شرط بگذاریم؟! حق انتقاد (البته با رعایت آداب مخصوص آن) یكی از حقوق ماست. حق داشتن
حریم خصوصی وخلوتی برای تفكر یكی دیگر از این حقوق است. استفاده از آفتاب ونظر به محیط در یك محیط شفاف حق دیگرمان. بسته به حال وهوا می توانم از هر كدام كه بخواهیم استفاده كنیم.

رسم و رسومات اجتماع
این حقوق را هم تحدید وهم تهدید می كند. خوب! زور ما به اجتماع بزرگ نمی رسد. اما اجتماع كوچك محیط پژوهشگاه تابع رفتارهای ماست باید به هوش باشیم تا افكار توتالیترین در لباس های شیك و تكنولوژی های نوین این محیط را نیز مثل بقیه جاها تسخیر نكنند



خیلی خطرناك است كه ما به علت حساسیت موضعی نسبت به یك حق حقوق دیگرمان را فراموش كنیم. حق را كه به عنوان پیش شرط دادی پس گرفتنش كار حضرت فیل است. نسل قبل از ما
چون به زعم خود افكار وآرمان های بزرگ داشت
از خیلی از آزادی های اجتماعی وحقوق اولیه خود گذشت. گمان كرد این حقوق ارزش پافشاری ندارند. برای همین است كه ما الان این همه محدودیم. اگر ما نیز برای این كه "قال بخوابد"از حقوقمان می گذشتیم اكنون دانشجویان همین آزادی ها را كه اكنون دارند نمی داشتند.

بیجا نیست كه می گویم این آزادی ها را ما كسب كرده ایم.

 

باز هم درباره فضل و فضولی...

سال گذشته مادرم می خواست برای رفتن به مسافرت چند روزی مرخصی بگیرد. مرخصی های كارمندان شهرستان ها باید به تایید اداره مركزی در تهران برسند! در گذشته ها این روال به طور طبیعی وبدون فضولی های نامتعارف صورت می گرفت امادفعه گذشته اوضاع جور دیگری بود. از مادرم خواسته بودند كه توضیح دهد مقصد سفرش كجاست. آیاسفر به قصد زیارت است یا به قصد دیدار از بستگان است. (گویی علت دیگری نمی تواند وجود داشته باشد!) مادرم از این سین جیم دلخور شد و صراحتادر جواب نوشت "سفر صرفا به قصد تفریح و استراحت".
( آنها كه می گویند منجوق زیادی قاطع و صریح است باید مادرش را ببینند!!)

هر كسی در اداره مامانم اینا تعبیری برای سین جیم كردن های جدید داشت. یكی مسئله را سیاسی می دید و یاد آور می شد مدیران دوره آقای خاتمی از این فضولی ها نمی كردند.دیگری مسئله را طبقاتی می دید و می گفت مدیر جدید از اهالی پایین شهر است و "پایین شهری ها"عادت دارند وقتی به هم می رسند سئوال كنند "كجا داری می ری؟!" اما من هیچكدام از این دسته بندی ها را قبول ندارم. فرهنگ فضولی در تار وپود این ملت ریشه دوانیده و در هر گوشه مترصد حمله است. جناح راستی و جناح چپی و تحصیلكردگی و غیر تحصیلكردگی و شمال شهری و جنوب شهری نمی شناسد.

وقتی رئیس اداره ای انتظار دارد كارمندش جزئیات روزها و سا عت های مرخصی اش را برای او توضیح دهد جو اداره رابه تدریج به گند می كشد.فكر می كنید چند درصد از كارمندان واقعیت را آن چنان كه هست می گویند. اخلاق شرم آور فضولی اخلاق شرم آور تر دروغگویی را در پی می آورد. مثلا طرف با آرایشگاه قرار دارد و برای همین مرخصی ساعتی می خواهد اما كلی گریه و زاری می كند و می گوید عمه ام در حال مرگ است باید بروم او را ببینم.این گونه است كه اوضاع سیاه تر از آنچه كه واقعا هست می نماید و روحیه ها خراب و خراب تر می شود. حرمت دروغگویی كه شكست دیگر كمتر می توان حرف راست شنید. پس از رواج دروغگویی بی اعتمادی رواج می یابدو رئیس می افتد دنبال مچ گیری از كارمندان.مچگیری راه را به سوی رویه كثافت دیگری به نام خفیه نویس گماری باز می كند. همان جناب رئیسی كه ادعا می كند آن قدر مهم است كه زمین بر مدار او می چرخد و ریاست و مسئولیت هر پروژه ای كه از حدی مهم تر است باید با او باشد چرا كه تنها "او" در این مملكت حالیش می شود علی رغم ده تاكارو مسئولیت كوچك وبزرگی كه هیچكدام را درست انجام نمی دهد فكر وذكرش می شود مچگیری از كارمندان و راپرت گرفتن از خفیه نویس ها و ... جناب رئیس كارمندان را تشویق می كند كه جاسوسی همدیگر را بكنند. مرخصی گرفتن برای تفریح و یا رفتن به آرایشگاه در حقیقت گناه نیست! اما تجسس بنا به نص صریح قرآن گناهی است بزرگ.آری فضولی محیط را به گند و كثافت می كشد. باید فضولی را در نطفه خفه كنیم. مبادا گمان كنیم چون مدرك دكتری داریم و یا چند سالی خارج زندگی كرده ایم فضولی ما در واقع "فضل" است و نوعی تحلیل جامعه شناختی روانشناسانه منحصر به فرد مخصوص به خودمان! فضولی در هر لباسی گند و كثافت می آفریند وبس

 

 

 

 

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل