شكل گیری فرهنگ طبقه متوسط در شهرهای كوچك

+0 به یه ن

نوشته قبلی ام در مورد دانشگاه آزاد را چند سال پیش در وبلاگ منجوق منتشر كرده بودم. دو سال پیش كه زلزله ی ورزقان و قاراداغ اتفاق افتاد من بیش از زمانی كه نوشته ی زیر را منتشر كردم به اهمیت دانشگاه آزاد در پیشرفت مناطقی چون قاراداغ پی بردم. استادان دانشگاه آزاد در آن منطقه كه فرزندان آن منطقه بودند در آگاهی رسانی و ارتباط برقرار كردن با نیروهای مردمی كمك رسانی در اینترنت نقشی یگانه ایفا می كردند. با مطالعه سایت ها و وبلاگ هایشان دریافتم فعالیت آنها برای منطقه شان بسیار قبل از زلزله آغاز شده بوده و كارهای فرهنگی اساسی به طور آهسته و پیوسته انجام می داده اند. با دید و روش شناسی مدرن و علمی  به سنت محلی خود نگاه می كنند و این خیلی ارزشمند هست.
در آن هیری ویری زلزله ارتباطی كه این استادان با علاقه مندان به كمك رسانی برقرار می كردند بسیار حیاتی بود. چه بسا اگر  آنها نبودند مردم محلی نمی توانستند خواست خود را با بقیه با ادبیاتی كه دیگران هم می فهمند بیان كنند.
این خیلی مهمه! ببینید! چندی پیش در همین وبلاگ بحثی داشتیم در مورد شبكه دریانی های مقیم تهران و "كند اوشاغی" گفت كه فلان نویسنده ی  تهرانی در كتابش از دریانی ها به خوبی یاد نمی كند. من هم اشاره كردم كه من از همان نویسنده مطلبی در مورد زلزله زدگان قاراداغ خواندم و این نویسنده با لحنی حماسی از مردم محل یاد كرده بود.  ببینید! این خیلی حرفه كه این نویسنده تهران نشین توانسته با مردم منطقه قاراداغ آن قدر ارتباط برقرار كند كه بتواند در موردشان حماسه بنویسد. در صورتی كه در همین تهران نتوانسته با سوپر دریانی ها ارتباطی برقرار كند تا جایی كه آنها را به صورت "شخص" ببیند نه به صورت "تیپ!"
گمان من این هست كه این نویسنده مجرای ارتباطش با مردم محل همان استادان دانشگاه آزاد محل و اشخاصی از آن دست بوده. این واسطه  به دلیل داشتن زبان مشترك ارتباط را تسهیل نموده.  هر چند به روند كمك رسانی انتقادات زیادی وارد بود اما اگر این ارتباط برقرار نمی شد همان كمك هایی هم كه شد  صورت نمی گرفت.

تاثیر این گونه كارهای فرهنگی محلی استادان محلی دانشگاه آزاد در ابعاد ملی رفته رفته نمایان خواهد شد. هنوز مانده كه اثرش را در سطح ملی نمایان كند. توسعه و پیشرفت پایدار اجتماعی و سیاسی كشور در گرو چنین فعالیت هایی خواهد بود كه فرزندان هر منطقه از ایران برای آب و خاك خود انجام می دهند.
نكته در اینجاست كه این دانشگاه آزاد بوده كه این بستر را فراهم نموده. اگر دانشگاه آزاد نبود آن  اساتید قطعا به شهرهای بزرگ برای اشتغال كوچ می كردند و ارتباطشان با مردم منطقه شان كمتر می شد و نمی توانستند از نزدیك تاثیر گذار باشند. نمی توانستند این نقش پل ارتباطی بودن را ایفا كنند.

خوب! همه می دانیم در شهرهای كوچك هوا تمیز هست. آرامش هست. مسكن خیلی گران نیست. تنش و استرس كمتر هست و... همه ی اینها را می دانیم. اما با این وجود بازهم تحصیلكرده ها عموما علاقه ی زیادی برای ماندن در شهرهای كوچك ندارند. با این كه برای پزشك ها و داروساز ها و.... به لحاظ اقتصادی به صرفه تر هست كه در شهر كوچك باشند ولی عموما پول هایشان را جمع می كنند  و كوچ می كنند به تبریز و تهران و مشهد و.... این برای شهرهای كوچك خوب نیست. اولا دكترشان را ازدست می دهند. دو م این كه اگر آنها در شهر كوچك بمانند و همانجا پول هایشان را خرج كنند باعث رونق اقتصادی آن محل می شود. به نفعشان هست دكتر و داروساز و ... را آنجا نگه دارند.
حالا چرا تحصیلكرده ها مایل هستند كه به شهرهای بزرگ تر بروند؟! یك علتش این هست كه در شهرهای بزرگ تر افراد همتیپ خود را بیشتر می یابند. با افراد همتیپشان معاشرت می كنند, بچه هایشان را به یك مدرسه غیرانتفاعی می فرستند, معلم موسیقی و باله و.... مشترك برای بچه هایشان  می  گیرند. در شهرهای كوچك آن قدر افراد همتیپ خودشان نمی یابند تا تفریحات و برنامه های مناسب خودشان تدارك ببینند. درسته طبیعت شهر های كوچك زیباتر هست اما بعد از مدتی حوصله شان سر می رود. حضور دانشگاه آزاد و استادانش در شهرهای كوچك  این امكان را برای پزشكان و.... آن منطقه هم فراهم می كند كه همانجا بمانند و سبك زندگی خود را داشته باشند. معلم مدرسه هم از بین فرزندان آنها شاگرد خصوصی خواهد داشت و لزومی نمی بیند مهاجرت كند به شهرهای بزرگتر. این طوری یك عده با تخصص و سبك زندگی طبقه متوسط در شهرهای كوچك شكل می گیرد. این در شبستر به بركت دانشگاه آزادش رخ داده. پزشك های شبستر دوست دارند همان جا بمانند.  شكل گیری  این طبقه متوسط در شهرهای كوچك در دراز مدت تاثیری در مناسبات سیاسی و اجتماعی  در ابعاد ملی خواهد داشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ]