پرچم های سرزمین های دور دست

+0 به یه ن

اروپا در طول هزار سال پیش تاریخ پر فراز و نشیبی داشته. اما گسست تاریخی در آن به وجود نیامده. هر نسل وارث تجارب نسل قبل بوده اند و تجارب و دستاوردهای نسل قبل به طور مدون و مكتوب و مستند به نسل بعد انتقال یافته. در نتیجه تجارب نسل ها هم افزایی داشته اند.

 حكومت مركزی به این صورت كه ما در قرن 20 ام و اوایل قرن 21 می شناسیم در قرن های گذشته با وسایل ارتباطی آن زمان اصلا معنا نداشته. در برهه هایی از زمان فئودال هایی بودند كه بر سرزمین هایی فرمانروایی می كردند. شهرها برای خودشان خودگردان بودند. در برهه ای دوك نشین ها و.... بوده اند. رابطه شان با هم با آن چه ما با ذهنیت بعد از قرن 20 امی در می یابیم فرق داشت. همه شان خود را  اعضای سرزمین های مسیحیت می دانستند اما فرهنگ محلی خود را داشتند. به خصوص هركدام پرچم مخصوص خود را داشتند. یك چیزی هم بوده به اسم coat of armsكه تاجایی كه من دستگیرم شده مخصوص هر طایفه بود. بخواهم به زبان فرهنگ خودمان ترجمه كنم این طور می شه: عوض این كه بپرسند "كیم لر دن دی؟" می پرسیدند coat of armآن ها چی بوده. در زمان قرون وسطی كه خیلی مهم بوده. الان هم این سمبل ها را نگه داشته اند. بیشتر برای جذب توریست . اگر در زمان قرون وسطی جنبه ی هویتی داشته الان بیشتر جنبه ی تزئینی دارد. اگر بارسلون رفتید توصیه می كنم حتما به spanish town آن سری بزنید. در این مجموعه نمونه ی معماری مناطق مختلف اسپانیا ساخته شده. می ارزد گوشی راهنمای آن را هم كرایه كنید و به توضیحات گوش دهید. هر عمارتی coat of arms مخصوص به خود دارد كه بر سردرش كنده كاری شده. گوشی راهنما توضیحات جالبی در باره ی آن می دهد.

در قرن بیستم و قرن بیستم در عین حال كه هر كشور یك پرچم ملی دارد بسیاری از این مناطق پرچم های سنتی و منطقه ای خود را حفظ كرده اند. مثلا اینجا شما می توانید پرچم های مختلف ایالت های آلمان را ببینید. جالبه كه یكی از پرچم ها شبیه پرچم ایران است! .

 

حالا اروپا با تمدن كهنش كه جای خود را دارد! ایالت های مختلف كشور نسبتا نوپای آمریكا هم پرچم های خود را دارند. نخواسته اند و مجبور هم نشده اند كه هویت محلی خود را بزدایند. پرچم ها ی ایالت ها سمبل هویت های محلی است. برای توریست ها هم جذاب هست. در خنزرپنزر فروشی های جلوی مراكز توریستی ده ها خرت و پرت هست كه  نقش پرچم محلی ایالت بر آن خودنمایی می كند و گردشگران هم به خرید آنها علاقه ی بسیار نشان می دهند. پرچم كالیفرنیا یك خرس است!  پرچم ایالت واشنگتن عكس واشنگتن را دارد. پرچم ایالت می-سی-سی-پی برایم جالب بود. یك ور پرچم پرچم فرانسه هست و یك ورش پرچم كنفدراسیون. پرچم كنفدراسیون را در فیلم هایی مثل برباد رفته بارها دیده اید. پرچم ایالت های جنوبی بود كه در جنگ داخلی آمریكا می خواستند از ایالت متحده ی آمریكا مستقل شوند. همه می دانیم و در فیلم برباد رفته هم دیده ایم كه این جنگ داخلی در آمریكا تا چه اندازه قربانی گرفت و ویرانی به بار آورد. استفاده از این پرچم طبعا بحث ها یی به دنبال داشته و خواهد داشت اما در هر حال پرچم ها ی محلی به طور رسمی و قانونی پذیرفته شده اند و مورد استفاده قرار می گیرند وكسی و نهادی یا گروهی برای استفاده از آن توبیخ نمی شود. بحث ها و جدل ها  در مورد پرچم ها و سمبل ها در چارچوب قانون باقی می ماند. سلب آزادی گروه ها در استفاده از پرچم ها و سمبل ها به صورت فراقانونی توسط كسانی كه خیال می كنند بیشتر می فهمند یا وطن پرست اصیل تری هستند در جامعه ی آمریكا پذیرفته نیست.

دقت كنید: انتقادی كه به برافراشتن پرچم كنفدراسیون می شود این نیست كه ممكن است با برافراشتن این پرچم فیل مردم ایالتهای جنوبی یاد هندوستان كند!  حرفشان این نیست كه باید بزنیم توی سر ایالت های جنوبی تا یادشان برود روزگاری سوداهایی بر سر داشتند كه با منافع ملی ایالت های متحده در تضاد بودند. دنبال این نیستند كه چنان بزنند توی سرشان كه تاریخشان یادشان برود و غلط بكنند كه بخواهند هویتشان را خودشان تعریف كنند. كسی نمی خواهد تاریخشان و هویت شان را ازآنها بگیرد و یك ورژن جدید و برساخته از تاریخ و هویت به آنها قالب كند كه با منافع ایالات متحده ی آمریكا به تشخیص ایالت های پیروز سازگارتر باشد. نه! اندكی پس از پایان جنگ مارگارت میچل رومانس بربادرفته را در مورد شكوه آن دوران می نویسد و  نه تنها تنبیه نمی شود بلكه بزرگترین جایزه ی ادبی آمریكا دریافت می كند بعدش هم از رویش هالیوود فیلم پرخرچ بربادرفته را می سازد كه (با احتساب تورم) هنوز كه هنوز است پردرآمدترین فیلم تاریخ سینما مانده است. بعدش هم فیلم نه تنها توقیف نمی شود بلكه ده جایزه ی اسكار می برد! خیلی حرفه ها! می گویند تاریخ را فاتحین می نویسند. اما در این مورد شخصی  -آن هم زنی- از طرف مغلوب دعوا تاثیرگذارترین اثر تاریخی را نوشته. برگردیم سراغ بحث پرچم. اگر انتقادی به برافراشتن پرچم می گیرند به خاطر این است كه آن فرهنگ طرفدار برده داری بود و سیاهان آمریكا نمی خواهند یادآوری شود. بحث جدل بین حق دو گروه از شهروندان آمریكایی است. حق سیاهان آمریكاو حق آزادی بیان سفیدان ابالات جنوبی. این كه كدام محق تر است محل جدل است نه  منفعت ملی  كه مردم مغلوب نمی فهمند و  قوم فاتح  باید به ضرب دگنگ حالیشان كنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پلاك مخصوص خودروی معلولان و حقوق ترافیكی معلولان

+0 به یه ن

به نظر من این كه در ایران برخی از مردم جای پارك معلولین را رعایت نمی كنند،  بیشتر از روی جهالت هست. عزیزی می گفت وقتی تذكر می دهی می گویند امان از دست جانبازها. من البته نظرم قبلا در این باره گفته ام. تك تك ما مدیون جانبازان قهرمان كشورمان هستیم.
اما اون یارو كه درجای معلولین پارك می كند و بعدش هم می گوید امان از..... به زعم خودش دارد جلوی زیادی خواهی و رانت خواری را می گیرد. به زعم خودش می گوید :"درسته زورم به گرفتن حقم در كنكور و كسانی كه سهمیه جانبازان را اعمال می كنند نمی رسه اما اینجا كه زورم می رسه. چرا باید بذارم اون جانباز برای خودش جای پارك مخصوص رزرو كنه؟! این حق منه اینجا پارك كنم. خیابان مال همه است ارث بابای جانبازها كه نیست."
با یك همچین تصوراتی داره جای پارك را اشغال می كنه به زعم خودش هم داره قهرمان بازی می كنه كه جلوی رانت خواری ایستاده. خوب! این آدم ها را باید توجیه كرد. باید گفت حقوق معلولین در جامعه چی هست. باید برای عموم این مسایل تشریح كرد. وقتی تشریح شد عده ی قابل توجهی همكاری می كنند. الان واقعا نمی دونند كه باید به این قبیل جقوق معلولین احترام بذارند.

درمورد پلاك مخصوص ماشین معلولان می توانید اینجا را مطالعه كنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قانون مداری به سبك آلمانی

+0 به یه ن

معمولا در مورد آلمانی ها گفته می شود كه خیلی مقرراتی هستند. در مورد تابع ضوابط و قوانین بودن آلمانی ها جوك ها و افسانه های بسیار ساخته شده كه ما ایرانی ها هم با آنها بیگانه نیستیم.
در ایران هم رئیس رؤسا زیاد مقرراتی بودن آلمانی ها را توی سر ایرانی ها می زنند و ادعا می كنند اگر ایرانی ها هم به اندازه ی آلمانی ها مقرراتی بودند اینها هم مدیران موفقی مثل مدیران كارخانجات بنز و بی-ام-و و پورشه می شدند. این رئیس رؤسای ایرانی یك چیزی در مورد مقرراتی بودن آلمانی ها شنیده اند برداشتی هم كه از قانون و مقررات دارند همان منویات خان فلان ده هست. به زعم آنها اگر ایرانی جماعت با پیروی از روش آلمانی-جماعت، منویات رئیس را كه همانا عین قانون هست رعایت كنند پراید تبدیل به بی-ام-و می گردد و سمند پورشه از آب در می آید!
فقط كافی است ایرانی هم آلمانی وار از دستورهای آنها مو به مو پیروی كنند.
نكته آن است كه برداشتی كه آلمانی در قرن بیست و یكم از قانون دارد آن چیزی نیست كه در ذهن این حضرات هست!
قانون و مقررات و ضوابط از منظر آلمانی نه منویات رئیس هست كه به منظور به رخ كشیدن ریاستش ابلاغ می كند و نه كلامی مقدس در آسمان نوشته! از منظر یك آلمانی قانون و مقررات و ضوابط مجموعه قرارداد های اجتماعی است كه با دقت بسیار زیاد و با مطالعه ی بسیار جدی و با لحاظ كردن مصلحت عمومی از طریق انواع و اقسام نظر سنجی و با لحاظ سلایق گوناگون در جامعه برای زیست بهتر افراد آن جامعه وضع می شوند.
به عنوان مثال اگر در آلمان بخواهند كوچه ای را ورود ممنوع اعلام كنند مدت ها در موردش مطالعه می كنند. وضعیت ترافیك را بررسی می كنند از افراد محل نظر سنجی می كنند. بعدش اعلام می كنند كه از فلان تاریخ این تصمیم اجرا خواهد شد. این طوری نیست كه امشب بخوابند فردا صبح عشقشان بكشد كه خیابان را یك طرفه بكنند پس فردا هم عشقشان بكشد از سوی دیگر بردارند یك طرفه بكنند. ببینید! والدین من 34 سال هست در خیابان گلباد تبریز دارند زندگی می كنند. می دانید در این مدت چند بار این خیابان یك طرفه بعد دوطرفه شده. برچه اساسی؟! هیچ وقت ما را به عنوان ساكنان آن خیابان توجیه نكردند. یك روز پا می شدیم می دیدیم ماشین ها از آن ور می آیند می فهمیدیم كه لابد مسیر یك طرفه كردن را عوض كرده اند. یك شبه بدون هیچ بحثی! در آلمان این طوری نیست! ضوابط روی حساب و كتاب هست. علت قوانین هم برای مردمی كه با آن سر و كار دارند قشنگ توجیه می شود. مثلا وقتی قرارداد می ذارند پله ی مهد كودك باید فلان قدر ارتفاع داشته باشد افراد را توجیه می كنند كه چرا چنین ضابطه ای وضع شده. چون مردم حكمت ضوابط را می فهمند آنها را اجرا می كنند. این طوری نیست كه آلمانی از تیره ای است كه همین طوری قوانین را می پذیرد. اصلا چنین چیزی به آلمانی ها بگویید به آنها بر می خورد! می گویند مگه ما گوسفندیم كه همین طوری قانونی را كه حكمتش را نمی فهمیم اجرا كنیم.

از این جهت فرقی بین ایرانی و آلمانی نمی بینم. یادمه اولین سونا ی عمومی كه در تبریز افتتاح شد یك سری ضوابط بهداشتی برایش گذاشتند. ابتدا استفاده كننده ها به آنها اهمیت نمی دادند. بعدش كه مسئولین سونا توضیح دادند و توجیه كردند مردم با وسواس بسیار رعایت كردند.  هم برای مراعات حال خودشان و  هم به خاطر دیگران كه از سونا استفاده می كردند. چون حكمتش را درك كردند به همان خوبی آلمانی ها مراعات كردند.

الغرض! همه ی اینها را گفتم تا به بحث مراعات جای پارك كردن معلولین برسم. دوستان آلمانی من -با این كه تاكید می كنند هیچ وقعی به قوانین من در آورده ای كه حكمتی ندارند نمی گذارند- بسیار روی این مسئله حساس هستند.
در آمریكا دوست آلمانی داشتیم كه خانمش چینی بود. خانمش در مراكز خرید می خواست در محل پارك مخصوص معلولین پارك كند. همسر آلمانی شدیدا مخالفت می كرد. سر این موضوع دعوا داشتند. اگر هم كسی را می دید در آن محل پارك كرده به او تذكر می داد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش دوم طرح همه با هم

+0 به یه ن

من هفته ی پیش سرما خوردم. هنوز هم سرما خوردگی ام خوب نشده. اما ورزش صبگاهی ام همه روزه جز چهارشنبه انجام دادم. شیرینی و اینا هم نخوردم. اما یك روز حلیم خریدیم كه باز هم حسابش از دستم در رفت نمی دانم چند كالری خوردم.

راستی ! من به این بازی "پاپی فمیلی" تیم مدیریتی آرزوبلاگ كه در كنار وبلاگ در موردش تبلیغ می شه رای دادم. شما هم اگر دوست دارید رای بدهید كه رتبه ی یك بازی از ایران بالاتر بره. می تونید  اینجا كلیك كنید و مراحل رای دادن را بخوانید.
توضیح خودشان اینه:
"پاپی فمیلی یه بازی برای موبایل های هوشمند و تبلت هست
كه قراره با ماجراهای مختلف از شخصیت مادر بزرگ و پدر بزرگ قصه مون مراقبت كنیم
علاوه بر سرگرم كننده بودن بازی به نوعی فرهنگ سازی هم محسوب می شه
مسئولیت پذیری و احترام به بزرگتر ها و مراقبت از اون ها رو هم آموزش می ده
"

برو بچه های تبریز كه دامنه ی آرزوبلاگ را راه انداختند  اونو ساختند. در این سایت "پاپی فمیلی" با بازی های ساخته شده در كشورهای دیگه مسابقه می ده.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

منشور حقوق شهروندی

+0 به یه ن

اخیرا پیش نویس منشور حقوق شهروندی  از طرف معاونت حقوقی رییس جمهور منتشر شده و آدرس ای-میلی نیز برای ارسال نظرات در انتهای پیش نویس درج شده است. در مورد حقوق اقوام دو خط آمده است. طبعا در دو خط نمی توان حق این مطلب را ادا كرد. نه از فرهنگستان زبان نامی برده شده و نه از حق آموزش ادبیات محلی  در آموزشگاه ها و...
اگر نظری دارید پیشنهاد می كنم یا مشورت با یك حقوقدان و با رعایت آداب متناسب با شأن چنین منشوری آن را به آدرس ای-میلی كه در انتهای متن معرفی شده بفرستید. اگر متن نهایی به لحاظ حقوقی متقن و جامع و كامل باشد در آینده پی گیری مطالبات با دردسر كمتری مواجه خواهد شد. پس می ارزد كه در این برهه حداقل حرف خود را بزنیم. البته با ادبیات مناسب و از طریق مجرای قانونی تا به ثمر بنشیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا واقعا وضعیت خانه مان جلوی در و همسایه پز دادنی هست؟

+0 به یه ن

مطلب زیر را چند روزپیش در بخش باخیش  نوشته بودم:

این مسئله ی پز دادن ظاهرا در همه ی ما شرقی ها هست.  در بین ما ایرانی ها كم نیست.
در غربی ها هم هست اما نه دیگه به این شدت.
من گاهی وبلاگ یك خانم باكویی را می خوانمكه در انگلیس زندگی می كند و به انگلیسی هم می نویسد. به طنز هم می نویسد.
فرهنگ مردم باكو را زیاد نقد می كند. ظاهرا از باكو یی های  متعصب به او زیاد تشر می زنند كه تو آبروی "ملت بزرگ ما" را می بری . اما اشتباه می كنند. با نوشتن این گونه طنز های اجتماعی آبروی ملتی نمی رود. كاملا برعكس جنبه ی انسانی آن مطرح می شود و دیگران خوششان می آید.
الغرض! این خانم به طنز نوشته بود باكویی ها خیلی خوب قدرت فیس بوك را كشف كرده اند. بعدش محاوره ی چند دوست را در فیس بوك نوشته بود:
اولی: عزیزم! چه قدر زیبا و شیك شده ای. چه قدر باسلیقه ای.
دومی: ممنونم عزیزم! سلیقه كه نه! ولی خوب ورساچه كه اشتباه نمی كنه!!!

محاوره ی دوم: دو دوست از باكو می خواهند بروند در نیویورك همدیگر را ببینند. تمام برنامه ی سفرشان و رستوران هایی كه قرار است در آن شام بخورند را در فیس-بوك می نویسندتا همه بدانند در چه رستوران های گران قیمتی بناست شام بخورند.
بعدش این خانم به طنز نوشته بود اگر فیس بوك نبود اینها فوقش می توانستند پیش در و همسایه پز بدهند حالا توانستند به مدد فیس بوك به چند صد نفر دوست فیس بوكی پز بدهند.

حالا دارم به  باكویی ها ایراد می گیرم خودمان هم كمابیش همین طوری هستیم. حالا شاید یك مقدار سطح چیزهایی كه پز ش را می دهیم بالاتر باشد.

مثلا همین خانم باكویی در وبلاگش نوشته بود كه در باكو برعكس لندن اصلا برای كسانی كه معلولیت دارند امكاناتی فراهم نمی كنند و مردم هم دنبال حمایت از آنها نیستند. من جلوی خودم را نتوانستم بگیرم و فوری كامنت گذاشتم و نوشتم در تبریز ما پارك مخصوص اوتیسم باز كرده اند.
حالا پز دادم ولی واقعیت این است كه پیاده روها در اغلب خیابان ها ی ایران مناسب كسانی كه معلولیت دارند نیست. پیاده رو هم اگر خوب باشد موتوری ها در آن جولان می دهند. دیگه اینها را پیش خانم باكویی مقیم انگلیس ننوشتم. فقط پز دادم! اما آیا واقعا  وضعیت خانه مان  در این مورد جلوی در و همسایه پز دادنی هست؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نكاتی برای جست و جوی شغل

+0 به یه ن

به نظر من می آید   با توجه تغییرات در رویكرد دولت نسبت به سیاست خارجی و نیز مسایل اقتصادی، در سال های آینده اندك اندك ثبات نسبی  بر عرصه ی اقتصاد ایران حاكم شود. در چنین وضعیتی آنها كه ایده ی اقتصادی دارند و اهل تلاش هستند آرام آرام  به لحاظ اقتصادی پیشرفت می كنند و كار و اشتغال می آفرینند. به این ترتیب آرام آرام وضعیت مالی خود و خانواده و اطرافیان خود را بهتر می كنند. این پیشرفت اقتصادی  پیشرفت اجتماعی و فرهنگی نیز به دنبال خواهد داشت.   در این میان كسانی كه زودتر به صرافت افتاده اند كه فسردگی و ناامیدی را به كنار نهند و برای پیشرفت اقتصادی خود فكر بكری بیاندیشند جلو می افتند. هر چه تعداد این گونه افراد  در شهری یا محله ای یا روستایی بیشتر باشد پیشرفت و توسعه آن محل بیشتر خواهد بود.  فكر می كنم در بین دوستان آرزوبلاگ این افراد زیاد هستند. در نوشته ی حاضر می كوشم برخی از نكات كه برای شغل یابی به نظرم مفید هست بر شمارم.

من كارآفرین نیستم و متاسفانه ارتباطاتم محدود هست. در نتیجه خیلی در یافتن شغل شاید نتوانم به همه كمك شخصی كنم اما می توانم یك سری نكات كلی از مجموعه تجربیات خود بگویم كه در جست و جو برای شغل به درد شما بخورد. مشاهدات و تجربیات من هم بسیار محدود هستند. امیدوارم سایر دوستان در بخش باخیش (نظرها) از تجارب خود در این زمینه بگویند. با مكتوب و مدون كردن این نوع تجارب سردرگمی های بسیار رفع می شود و از اشتباهات گوناگون جلوگیری می شود.

حالا برسیم به نكاتی كه میخواهم بگویم:

1) در خیلی از موارد-- از جمله در زمینه ی استخدام و جست و جوی شغل و نیز در مصاحبه های  ورودی دكتری-- در كشور ما افراد دور وبر هم می نشینند و مرتب برای هم داستان هایی در مورداین كه "بابا اینها همه اش الكی است. قبلا انتخابشان را كرده اند. همه اش مسخره بازی است. اصلا فرقی نمی كنه اونجا چی بگین. بابا! مملكت ما خیلی هر كی هركی تر از اونه كه بخواهند رزومه بررسی كنند. بابا! اصلا به این چیزها نیست و....." برای هم تعریف می كنند. نتیجه اش این می شه كه كمتر  كسی به خود زحمت می دهد آداب تهیه ی رزومه ی مناسب و یا آداب مصاحبه را بیاموزد.

صد البته در برخی از موارد واقعا هم "الكی" و "هر كی هركی" است. اما نمی توان تعمیم داد و گفت كه هر مصاحبه شغلی یا ورودی دكتری كه در ایران اتفاق می افتد الكی است و آنهایی كه دارند مصاحبه می كنند یا رزومه ها را بررسی می كنند اصلا كارشان را بلد نیستند یا اصلا حالیشون نیست! این جوری ها هم نیست. در همین مملكت خودمان هم هستند كسانی كه به طور حرفه ای دنبال كسانی می گردند كه رزومه مناسب دارند و خوب هم آن را ارائه  می كنند و در مصاحبه استخدامی آداب مصاحبه را رعایت می كنند.

وقتی دوستانتان در مورد "هر كی هركی" بودن وضعیت مصاحبه ی فلان شركت یا اداره تعریف می كنند پای صحبتشان بنشینید و به شوخی هایشان بخندید و تفریح كنید. اما به هیچ وجه تعمیم ندهید و گمان نكنید كه همه جا این جوری هركی هركی است (كه واقعا هم نیست). از بین ده ها جایی كه برای استخدام اقدام می خواهید بكنید حتما چند مورد هم هستند كه دقیق و منظم هستند. پای این صحبت ها بنشینید تا اولا كمی تفریح كنید و ثانیا از بین كلام دوستانتان و انتقال تجاربشان به صورت طنز دستگیرتان شود كه یك مصاحبه حرفه ای چه فضایی باید داشته باشد. مثلا اگر دوستتان به اعتراض -حالا چه به طنز چه به تلخی- می گوید "یارو در تمام مدتی كه من داشتم در مورد مهارت های خودم صحبت می كردم داشت با موبایلش ور می رفت" شما  نتیجه می گیرید كه در مصاحبه ی حرفه ای نباید با موبایلتان ور بروید. خوب! این كه نكته ی بدیهی بود كه می دانستید. ولی نكات نه چندان بدیهی هم می توان از این صحبت ها آموخت.

2) نه فقط در ایران بلكه در همه جای دنیا فاكتورهای انسانی -علاوه بر مهارت و دانش- در استخدام افراد نقش بازی می كند. هیئت استخدامی دنبال یك خریدن یك روبات نیست. به دنبال استخدام یك انسان هست. اگر خودتان را زیادی "كتابی" نشان دهید منفی تلقی خواهد شد. این نكته كمابیش در تضاد با نكته ی اول است كه پیشتر گفتم. باید تعادلی برقرار شود در نظم و ترتیب و خشكی. این تعادل كجاست؟ سئوال بسیار سختی است و جواب قاطع ندارد. بستگی به خیلی چیزها دارد. از فرهنگی به فرهنگ دیگر جوابش فرق دارد. حتی از خرده فرهنگی به خرده فرهنگ دیگر فرق میكند. بسته به شغل هم فرق دارد.  همچنین با زمان هم ( مثلا با گذشت یك دهه)  این نقطه ی تعادل فرق خواهد كرد. این تعادل را به تجربه می توانید پیدا كنید. برای همین هم هست كه می توان گفت مصاحبه هایی كه در آنها شركت كرده اید و جواب رد شنیده اید شكست نباید تلقی شوند. باید تجربه ای تلقی شوند كه این نقطه تعادل را بهتر بیابید.

3) همین طور تعادلی باید باشد بین احساسی رفتار كردن و برشمردن مهارت ها. معمولا كارفرما ها بین دو نفر كه مهارت های مشابهی دارند اولویت را به كسی می دهند كه گمان می كنند احتیاج بیشتری به آن شغل دارد. اگر آدم خوبی باشند برای این كه گرهی از كار او بگشایند و اگر آدم بدی باشند برای این كه فكر می كنند آن شخص به خاطر احتیاجش زورگویی او را بیشتر تحمل خواهد كرد! خلاصه برای این كه شانس استخدام خود را بالاتر ببرید بد نیست تلویحا و به طور نرم نشان دهید كه به این شغل نیاز دارید. اما مواظب باشید كه خیلی روی این موضوع مانور ندهید. طوری نباشد كه اگر جواب منفی شنیدید احساس كنید غرور خود را شكسته اید.

چند هفته پیش به نامه ی یك دانشجوی نیازمند به وزیر لینك دادم و نظر خواستم. یكی از خوانندگان كه دانشجویی است 19 ساله نوشت كه این حرف ها دیگه تكراری شده!  می دانم كه واقعا در همین سن جوانی از این داستان زیاد تجربه كرده! خوب! وقتی این موضوع برای دختری 19 ساله از طبقه ی متوسط تكراری شده باشد به طور اولی برای كسی كه در موقعیتی است كه درمورد استخدام تصمیم می گیرد تكراری شده است. اگر خیلی روی این موضوع تاكید كنید كه به شغل خیلی احتیاج دارید طرف مقابل با خود می گوید:" همه در زندگی به اندازه ی خودشان مشكلات دارند. این كه نوبرش را نیاورده. كسی را استخدام كنم كه در برابر مشكلات قوی باشد."

به نظر من اول در مورد مهارت های خود بگویید و توضیح دهید حاضرید برای شغلتان چه كارهایی بكنید بعدش میان كلام و به طور تلویحی اشاره كنید كه به شغل و درآمد آن نیاز دارید. كاملا تلویحی! استدلالتان این نباشد كه چون من نیاز دارم پس مرا استخدام كنید. این طوری یارو می گه "خوب همه احتیاج دارند. از این محتاج تر فراوانند." استدلالتان این باشد كه به خوبی از عهده ی كار بر می آیید اما تلویحی و در میان كلام هم اشاره كنید كه برای تفریح نیست كه اقدام كرده اید. به شغل نیاز دارید.  این طوری برایتان پوئن مثبت حساب می شود.

4) اگر جواب منفی شنیدید با حالت قهر و عصبانیت نروید. با آنها چانه هم نزنید. پوزخند هم نزنید  و مسخره شان هم نكنید. همه ی این واكنش ها به ضرر شما تمام می شود. با متانت برخورد كنید. خدا را چه دیدید شاید فردا یك موقعیت دیگر به وجود آمد. اگر در موقع خداحافظی با متانت برخورد كرده باشید در ذهن آنها می ماند و برای موقعیت جدید به شما اولویت می دهند. یا شما را به دوستانی كه دنبال شخصی برای استخدام می گردند معرفی می نمایند. هرچه متین تر برخورد كنید بیشتر روی عذاب وجدان آنها برای جواب منفی دادن فشار آورده اید و بیشتر احتمال دارد كه بخواهند جبران كنند. همین ها كه به شما جواب منفی دادند چه بسا بهترین حامیان شما شوند.

در سال های اخیر كارخانه های زیادی به آستانه ورشكستگی رسیدند و مجبور شدند  عذر كارمندان و كارگران خود را بخواهند. برخی از آنها با تغییر مدیریت و .... یك مقدار جبران كردند و موفق شدند برخی از كارمندانش را دوباره استخدام كنند. طبعا اولویت را به آنان دادند كه موقع خداحافظی متانت بیشتری به خرج داده بودند. خیلی سخت هست در این موقعیت متانت به خرج دادن. من كسی را كه متانتش را در این موقعیت از دست می دهد سرزنش نمی كنم. خودم اگر در آن موقعیت قرار بگیرم احتمالا كنترل خودم را از دست می دهم. اما  هر چند سخت است انسان های بزرگ از پس آن بر می آیند.

5) به سایت های راهنمای تنظیم رزومه و مصاحبه ی استخدامی مراجعه كنید و به نكات آنها توجه كنید. مطالب این گونه سایت ها برای كشورهای غربی نوشته شده است. بخشی از آنها در كشورما هم  صادق هست . اما بخش دیگر را باید كمی "ایرانیزه" كرد. ایرانیزه كردن آنها شناخت كافی در مورد فرهنگ خودمان می خواهد. مثل هر چیز دیگری   تمرین  كمك می كند تا ایرانیزه كردن را بهتر انجام دهید. مطالب این سایت ها را مطالعه كنید. بعدش دور وبر خود را خوب مشاهده كنید و با تمرین ذهنی مطالبی كه در سایت ها خوانده اید در زمینه فرهنگی خودمان بازسازی كنید. در موارد كم هزینه تر و كم ریسك تر امتحان كنید. هر قدر بیشتر برای كار اقدام كنید و ازاین شگردها استفاده كنید بهتر خم و چم آن را می آموزید و دفعه ی بعد بهتر عمل می كنید.

6) از جواب منفی شنیدن در اقدام به پیدا كردن شغل نهراسید. هر جواب منفی را یك تجربه تلقی كنید از آن تا حد امكان بیاموزید و دوباره با تصحیح خطاها و با مهارت بیشتر اقدام كنید.

7) در حین اقدام به شغل با مهارت هایی كه برای استخدام لازم هست آشنا می شوید و سعی می كنید آنها را در اوقات فراغت بیاموزید و رزومه ی خود را به این ترتیب بهتر كنید و شانس استخدام خود را بالا ببرید.

8) زرنگ باشید اما نه "زیادی زرنگ"! منظورم از "زیادی زرنگ" كسی است كه همواره دنبال آن است كه از دیگران استفاده یا سو استفاده كند بی آن كه خودتان قدمی برای دیگران بردارد.  نگاه و رویه "زیادی زرنگی" تاثیر منفی روی اطرافیان می گذارن و باعث می شود  شخص زیادی زرنگ حامیان بالقوه خود را از دست بدهد.

فرض كنید جلسه ای است و افرادی از سنین مختلف در آن حضور دارند. بعد تصمیم گرفته می شود كه صندلی ها به اتاق كناری منتقل شوند.  یك عده آستین بالا می زنند و در جابه جا كردن صندلی ها كمك می كنند. بانمك تر و گوشت شیرین ها هم در حین جا به جایی شوخی ای هم می كنند و باعث گرم شدن مجلس می شوند. یك عده هم كه به زعم خود "زیادی زرنگ" هستند می ایستند و دست به سیاه و سفید نمی زنند و در خود احساس "زیادی زرنگی" یا "زیادی باكلاسی" می كنند. خبر ندارند این حركت آنها چه تاثیر منفی ای در آینده شان خواهد داشت و چه فرصت هایی از دست خواهند داد با این به اصطلاح "زیادی زرنگی شان"!  كسی كه آنها را مشاهده می كند چنین برداشت می كند این شخص می خواهد از بقیه سو استفاده كند. اگر استخدام شود همین رویه را ادامه خواهد داد. پس حمایتی كه قصد داشت از او بكند قطع می كند.

گاهی یك سری خوبی های كوچك و به ظاهر بی اهمیت فرصت های شغلی مطلوب پدید می آورد. فرض كنید نامه رسانی دارد نامه ها را می برد و نامه ای می افتد. شما خم می شوید و نامه را به دست او می دهید. كار خوب كوچكی است اما می تواند در اطرافیان این حس را پدید آورد كه این فرد قابل اتكاست. یا فرض كنید یكی وارد می شود كه كودكی به بغل دارد یا مسن هست یا معلولیت دارد یا پایش توی گچ هست. بلند می شوید كمكش می كنید و صندلی خود را به او می دهید. همین حركت كوچك دید اطرافیان را نسبت به شما عوض می كند. برای انساندوستی این قبیل كارها را بكنید اما نتیجه اش را خودتان خواهید دید. این كه می گویند "از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری" بیراه نیست. از هر صد مورد كه از این كارها می كنید در یك مورد هم كسی حضور خواهد داشت كه به این حركت شما توجه می كند و تصمیم می گیرد در جایی كه مسئولیت پذیری مهم هست (مثل اشتغال) شما را معرفی نماید.

برعكسش هم درست هست. اگر سر نشستن یا جای پارك كردن با یك معلول چانه بزنید اعتبار خود را از دست می دهید!

9) در وضعیت های مختلف مثل مهمانی ها یا گردش ها و.... سعی كنید برای خودتان اعتبار پیدا كنید. همه می دانیم كه روابط عمومی خوب داشتن لازمه ی كار پیدا كردن هست.  روابط عمومی  به معنی پرحرفی در جمع یا نُقل مجلس شدن نیست. كم گویی و گزیده گویی شرط آن  هست. برای كسی كه كارآفرین هست یا آن قدر اعتبار دارد كه توصیه ی او برای شما موقعیت شغلی بیاورد نقل مجلس شدن ها و.... رنگی ندارد. از نظرچنین شخصی همین حركت های كوچك كه درمورد بالا مثال آوردم مهم هستند. این گونه حركت ها را آرام زیر نظر می گیرند. به خصوص در میان جوان ها. همین طوری تست شان می كنند. اگر جواب تست مثبت بود می گویند "این جوان بالاخره یك چیزی می شه!" و از او در یافتن شغل حمایت می كنند.

10) از اشتباه املایی و انشایی بپرهیزید. از نوشتن به "فینگلیش" (=فارسی با فونت انگلیسی) جدا خودداری كنید.

 فینگلیش از نظر خیلی ها از جمله من توهین است به مخاطب. در نامه های رسمی تان از آن قبیل خلاصه كردن ها كه جوان ها در پیامك  استفاده می كنند خودداری كنید. (مثلا Youرا كامل بنویسید و آن را با U جایگزین نكنید.) اگر این نكته را رعایت نكنید از دید آن شخصی كه در مورد استخدام شما تصمیم می گیرد شخصی بی نظم هستید كه حاضر نیستید برای آینده ی شغلی خودتان هم اندكی خود را به زحمت بیاندازید.

11) در امریكامی گویند

Failing to prepare is preparing to fail.

برای مصاحبه ی استخدامی یا ارائه سمینار وپوستر و.... وقت بگذارید و قبلا خود را  آماده كنید و با آمادگی در جلسه حاضر شوید. نتیجه را به قضا و قدر نسپارید.

12) در خارج از ایران و در كشورهای پیشرفته هم همین طوری ساده شغل پیدا نمی كنند. آنها هم خود را آماده می كنند. با نظم و ترتیبی بسیار بیشتر از ما. در آمریكا همكاران من برای استخدام شدن از این ایالت برای ارائه سمینار به آن ایالت می روند. بسیار كار دشواری است. اما این كار را می كنند بی آن كه غرولند كنند و یا به حال خود دل بسوزانند. مصمم و با اراده و با اطمینان به این كه راه میانبری در كار نیست این زحمت را برای آینده ی خود بر خود هموار می سازند. اگر به انگلیسی در اینترنت جست و جو كنید سایت های بسیاری خواهید یافت كه آداب تهیه رزومه و آداب مصاحبه ی شغلی را آموزش می دهند. فراوانی این نوع سایت ها نشان دهنده دغدغه ی آنها و اهمیت این موضوع از منظر آنهاست. پس شما در این دنیا تنها نیستید كه این زحمت ها را می كشید. اگر كسی هست كه بی زحمت شغل مناسب پیدا كرده او زیادی خوش شانس بوده. اغلب همین راه را می روند. حتی در كشورهای پیشرفته كه از منظر برخی در ایران جای عشق و حال است و بس!

13) اگر رشته ی شما فنی است باید با عدد و رقم آشنا باشید. در محاوره معمولی هم باید نشان بدهید كه تصوری درست از فرق میلیون و میلیارد دارید. فرق 100 متر را با 100 كیلومتر می دانید.  تصوری از فرق رابطه ی خطی و رابطه ی نمایی دارید.  از واحد ها سر در می آورید. تصوری از این كه یك هكتار چه قدر است دارید. تصوری كه از این كه گیگا بایت چه قدر هست دارید. نه تنها در پیشبرد پروژه بلكه در محاوره ی عادی هم باید نشان دهید كه با عدد و رقم بیگانه نیستید. اگر خانم باشید باید  حتی بیشتر به عدد و رقم احاطه داشته باشید تا تصورات و پیش داوری ها ی منفی در مورد شما خنثی شود. آن چنان باید مستدل به عدد و رقم صحبت كنید كه بعد از 5 دقیقه آن كسی كه با شما صحبت می كند  بیش از همه یك فرد فنی در مصاحبش ببیند بعد یك زن یا هر چیز دیگر. متوجه منظورم كه هستید؟!  این نكته هم باز تمرین می خواهد. تمرین! تمرین! تمرین! بازی با عدد و رقم و تمرین با آنها! به علت اهمیت این موضوع بیشتر در این باره خواهم نوشت.

 

14) همسرم حرف جالبی می زند. می گوید "فوت آخر كوزه گری" همان داشتن ابتكار عمل هست. خود را آماده كنید تا در هر وضعیتی در مصاحبه ی شغلی و... ابتكار عمل داشته باشید. ابتكار عملی كه به نتیجه برسد شناخت كافی از جامعه  و محیط دور وبرمی طلبد كه آن هم باز تمرین می خواهد. تمرین! تمرین! تمرین.

اینها مواردی بود كه به ذهن من رسید. اگر موردی هست كه به نظر شما باید اضافه شود لطفا بنویسید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تسلیت به مناسبت زلزله ی برازجان

+0 به یه ن

زلزله ی برازجان را به عموم هموطنان به خصوص بازماندگان قربانیان تسلیت عرض می كنم.
انگار فعلا بنیاد كودك در مورد كمك به زلزله زدگان برازجان فراخوان نداده . هر وقت دادند اینجا اطلاع رسانی می كنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش اول طرح همه با هم

+0 به یه ن

هفته ی گذشته من همان طور كه قرار گذاشته بودم صبحها بلند شدم ورزش كردم به جز دیروز كه زودتر می خواستم برم سر كار. عوضش یك ساعت عصری پیاده رودی كردم. شیرینی و شكلات و اینا نخوردم. غذا را هم به اندازه ی كم خوردم جز دیشب كه نون پنیر سبزی داشتیم. وقتی نون تازه داریم ما معمولا نون و پنیر می خوریم. چون خیلی دوست داریم حسابش از دستمان در می ره كه چه قدر خوردیم. اما می دانیم كمتر از معمول كه نون و پنیر می خوردیم خوردم.

هفته ی بع علاوه بر این سعی می كنم عصرها هم نیم ساعتی ورزش كنم. این برنامه را تا آخر دی ماه می خواهم ادامه بدهیم. بعدش یك ماه تعطیل می كنیم و از اول اسفند ماه سه هفته دیگر ادامه می دهیم.
 ببینیم چی می شه. اصل برای من همین با هم بودن هست. اگر وزنم كم شد كه چه بهتر! اگر هم نشد كه نشده! همین جوری هم از هیكلم راضی هستم. خدا را شكر كه بیماری ای چیزی ندارم. مهم تر از این كه آدم ورزنش و سایزش چی باشه اینه كه در بدن خودش احساس راحتی بكنه.
یكی از بدترین جنبه های فرهنگ سرمایه داری آمریكایی اینه كه برای زنان یك الگوی هیكلی بریده و فرستاده سراسر دنیا و این طور القا كرده كه حتما باید این ریختی باشند و اگر نباشند باید بروند خودشان را بكشند تا این ریختی شوند. گویا چین هم كه داره یواش یواش ابرقدرت می شه یك همچین فرهنگ سنتی ای داشته با اون شكنجه دخترانشان با پا بستن و.....خوشبختانه ما در فرهنگ اصیل سرزمین خودمان از این تیپ های مسخره بازی ها نداریم. از همان قدیم هم ارزش یك زن را با سایز دور كمرش یا سایز پایش نمی سنجیدند الان هم خانم ها و آقایانی كه فكر اصیل دارند نمی سنجند. اگر هم من می خواهم وزن كم كنم به خاطر اینه كه فاكتور حمله ی قلبی و دیابت و.... پایین بیاد و اگر خدای ناكرده بستری شدم كار پرستار راحت تر باشه. همین! با دید آمریكایی یا چینی رژیم لاغری نگرفته ام. فرهنگ ایتالیایی هم مثل فرهنگ ماست. اونها كمتر از ما ازاین جهت تحت تاثیر تبلیغات آمریكایی قرار گرفته اند. لذتشان را از زندگی می برند بی آن كه دغدغه ی آن را داشته باشند كه هیكلشان شبیه فلان الگویی شود كه در لس-آنجلس بریده می شود.

كسی نمی خواهد در طرح همه با هم انگلیسی اش را تقویت كند؟! این طرح خیلی به درد این كار می خوره.
به این نوشته های قبلی من در این زمینه نگاهی بیاندازید. خیلی خوبه به بهانه تقویت زبان با هم باشیم.

اگر كسی می خواهد برای كنكور ورودی كارشناسی خودش را آماده كنه به این نوشته ها نظری بیاندازه. اگر پا كنكوری هستید از الان شروع كنید و آمادگی برای كنكور را نذارید برای دم كنكور. طرح همه با هم به شما كمك می كنه استرس را كنار بذارید و از تجارب بقیه بهره مند شوید.

منتظر خواندن گزارش طرح همه با هم شما هستم. من رفتم ورزش صبحگاهی ام را بكنم.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بحثی جالب

+0 به یه ن

به دنبال نوشته آتوسا بحثی در بخش باخیش ها شد كه گزیده ی آن را در زیر باز منتشر می كنم.
(البته من فقط مسئولیت حرف هایی كه خودم زدم را قبول می كنم نه مسئولیت حرف هایی كه از دیگران نقل قول دارم می كنم. حرف های دیگران كه در زیر انتشار می یابد لزوما مورد تایید من نیست)

شمس:
چیزی كه من دیدم و ثروت باد آورده و یهویی و در عرض یكی دو سال خیلی وقت ها به دنبالش تنفر داره.
لازم نیست یه آدم رو از قهر ترین طبقه اقتصادی با آدمی از بالاترین طبق مقایسه كنیم.اون كه میشه دعوای رعیت و ارباب .
اما چیزیكه خیلی زیاد ،شاید باعث نفرت بشه تغییر یهوی آدمیه كه قبلا با شما یكی بوده و حتی بعضی وقت ها پایین تر و هوش و ذكاوتی هم نداره اما حالا با بهم ریختگی اوضاع اقتصاد و سیاست شده یه ماهیگیر حرفه ای.
مینجیق:
اینو می فهمم و دركش می كنم.
اگر ثبات اجتماعی و اداری و اقتصادی در جامعه باشه و فساد اقتصادی و اداری نباشه این اتفاق نمی افته. بی ثباتی ها این چیزها را به وجود می آورند.


ناشناس:
چقدر دوستان اصرار دارند كه حتما بچه پولدارها باید پولدار باشند و بمانند؟ چرا برایشان عجیب است كه شخصی عادی یا حتی فرزند خانواده‌ای فقیر جز پولدارهای خوب گردد؟ چرا اصرار دارید به آنان كه از خانواده‌ای فقیر پولدار شده‌اند پولدارهای نوكیسه یا پول بادآورده بگویید؟ طبقه‌گرایی یا نژادگرایی تا چه حدر در ما نهادینه شده است؟

راستش من به فرهنگی كه در آن فرزند یك فقیر با همان احتمالی پولدار شود كه فرزند یك پولدار پول دار می‌شود بسیار احترام می‌گذارم و به چنین فرهنگی می‌گویم فرهنگ درست.
در آمریكا كه بهترین وضعیت را در این زمینه دارد تنها چهار درصد فرزندان افراد زیر خط فقر یا حدود فقر می‌توانند ثروتمند گردند (رویای آمریكایی) در حالی كه ۷۵ درصد فرزندان ثروتمندان ثروتمند باقی می‌مانند. در آمریكا - با تمام بدیهایش باور كنید اگر بهشتی باشد آن فرهنگ آمریكاست- هم وضعیت ایده‌آل نیست. در ایران هر چند آمار رسمی نداریم اما وضعیت بسیار بدتر از چار درصد در برابر ۷۵ درصد است.

مینجیق:
فكر می كنم كه اینجا سو تفاهمی به وجود آمده. فكر نكنم كسی اینجا این عقیده را داشته باشد كه فرزند فقیر باید فقیر بماند. چیزی كه ما به آن اشاره داشتیم این بود كه به خاطر نابسامانی اقتصادی و بی ثباتی یك عده از راه های نه چندان درست یك شبه پولدار می شوند بی آن كه ظرفیتش را داشته باشند.
حداقل من یكی همه جوری در زندگی در حد توانم خودم هم در حرف و هم در عمل نشان داده ام كه ایده آل من آن است كه بچه های خانواده های فقیر خودشا ن را با سعی خودشان و از راه تحصیل با آموختن مهارت از ورطه ی فقر بیرون بكشند. علت این كه تا حد توان خودم از بنیاد كودك حمایت كرده ام اعتقاد قلبی به این ایده آل بود. این بنیاد نهادی است كه دقیقا چنین هدفی را دنبال می كند و موفق هم بوده.

داستان بابایی نرگس كوچولو
را هم كه نوشتم همه اش در همین مورد بود.
من حتی از آفتی كه خانواده های پولدار قدیمی به آن گرفتار می آیند نوشته ام: محافظه كاری بیش از اندازه و اجازه تجربه كردن ندادن به فرزندانش.

پیچك:
به ناشناس:
كجای اقتصاد ایران مثل آمریكاست كه شما مقایسه میكنی ؟ برادر من آمریكا زندگی میكنه . بهشت نیست ولی توی شهری كه هست مشخصات تك تك خونه های شهر رو توی اینترنت زده ، صاحب خونه رو هم نوشته قیمت خونه و مالیاتش هم مشخصه . هر سال فرم مالیات پر میكنن . اموال هر كس كاملا مشخصه . بابت خونه ای هم كه توش نشستی باید مالیات بدی . راه فرار و دروغ هم نداره .خیلی راحت میشه از بانك وام گرفت خونه خرید . مستاجر هم باشی ده سال بشینی توی یه خونه اجاره زیاد نمیشه . خیلی ها میگن مستاجری راحت تر از صاحب خونه بودنه . بعد اونجا زندگی توی روستا یا شهر كوچك با یه شهر بزرگ فرقی نداره . چون روستا هاشون هم زیرساخت های شهر رو داره . ما تو تهران هنوز سیستم فاضلاب شهری نداریم . اینترنت و تلویزیون كابلی نداریم . چه برسه به روستا . چون رقابت آزاده و همه چیز واقعن خصوصیه همه سعی میكنن بهترین جنس رو با پائین ترین قیمت ارائه كنن . اینجا از خرید پهنای باند اینترنت انحصاریه تا تولید خودرو و واردات شكر ! فكر میكنید مثلن چه چیز واقعن خصوصی توی ایران هست ؟ حتی بانك های مثلن خصوصی هر كدوم وابسته به یك جایی هستن .

ناشناس:
اگر از ضایع شدن حقتان ناراضی هستید قوانین را مطالعه كنید و شكایت كنید. شكایت كنید تا قوانین درست شود. ضعف قوانین را در همین سیستم با شكایت خود رفع كنید. ذره ذره و آرام آرام.
پیچك: آمریكا را آمریكایی‌ها و فرهنگ آمریكا و دقت آنان در صدها سال ساخته است. غر نزنیم. دست به دست هم دهیم و با رفع مشكلات یك ذره وضع موجود را بهتر كنیم و به دیگران و‌ آیندگان خود نیز بیاموزیم كه وضع را همیشه بهتر از آنچه كه هست كنند. معجزه روی نمی‌دهد.

مهمترین تفاوت آمریكا با ایران ساختمانها یا وضع اقتصادش نیست. خصوصی بودن یا عمومی بودنش نیست. تفاوت فرهنگ آمریكایی و نگاه ایرانی است. به عبارتی تفاوت انسان آمریكایی و دقت او و انسان ایرانی و نگاه اوست. تفاوت سنگین‌تر از تفاوت ساختمانهاست یا بانكها. اما این تفاوت هم می‌تواند رفع گردد. بسم الله

مینجیق:
من چنین توصیه ای نمی كنم كه برای خودتان این رسالت را تعیین كنید كه در این كشور به منظور اصلاح جامعه و قول خارجی As a matter of principleهرچه جا حقتان زایل شد (كه خیلی خیلی زیاد اتفاق خواهد افتاد) بیافتید دنبال شكایت و....
عمرتان و جوانی تان سر این موضوع تلف می شود و دست آخر خسته و شكسته خورده و افسرده می افتید گوشه ی خانه.
شمایی كه چشم و چراغ مادرتان بودید و آرزوها برای بزرگ شدنتان داشت به وضعی می افتید كه مادر دوباره در پیری باید "دستتان بگیرید و پا به پا ببرد."

انرژی جوانی شما می تواند صرف چیزهای دیگری شود كه ثمر بخش باشد

یا هم بعد از مدتی به جایی می رسید كه حق های بزرگ بزرگ شما توسط كله گنده ها كه خورده شد نمی توانید كاری بكنید و سكوت می كنید اماسر چیزهای پیش پا افتاده دایم با این و آن (مثلا با فلان دربان یا بهمان گارسون) می جنگید.این رویه آدم را كوچك و خوار می كند.
خواسته ها و نیاز ها را اولویت بندی كنید. هزینه سنجی كنید و ببینید می ارزد دنبال حقی را بگیرید یا نگیرید.
این رویه را كه ناشناس می گه در نسل های قبلی (به خصوص نسلی كه در انقلاب حدود 20 ساله بودند) زیاد امتحان كردند. دانشجویی شان هم افتاده بود به انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها و تا بخواهید وقت داشتند كه برای این رویه بذارند.
نتیجه ای كه گرفتند چندان درخشان نبود. نه تنها جامعه را اصلاح نكردند و نه تنها خودشان را نتوانستند تثبیت كنند یك جورهایی از جامعه هم متوقع شدند و به خودشان حق می دهند كه هرجا كه توانستند خشم خودشان را بروز دهند.
مقدار زیادی از نفرت در جامعه از جانب كسانی هست كه این جوری افتادند توی خط اصلاح جامعه و بعدش خودشان را در جامعه نتوانستند تثبیت كنند و حالا می خواهند حق خودشان را بگیرند. به اون بالا بالا ها كه دستشان نمی رسه زورشان به افراد بی پناه می رسه. حرص خودشان را با رانندگی های عجیب و غریب و خشن خالی می كنند.
ناشناس:

ممنون. حرف و تصحیح شما پشت‌نویسی می‌گردد. به هر حال گویا سو تفاهمی پیش آمده است. ممنون برای رفع آن. من منظورم این نبود كه حتی از یك اپسیلون از حق خود نگذرید.

منظورم این بود كه همیشه سبك سنگین شود. اما همیشه تمام گزینه‌ها هم روی میز باشد . قرار نیست شدیدترین گزینه همیشه استفاده شود. در بیشتر موارد اما نه همیشه یك لبخند در برابر یك اشتباه یا حق خوری‌ی كوچك٫ یا چشم بستن همان‌گونه كه شما اشاره كردید ساده‌ترین راه و منطقی‌ترین راه است. راه درست را استفاده كنید. هیچ نسخه‌ای از پیش نعیین شده برای معین كردن راهِ درستِ انتزاعی نیست. در مكتب انتقادی‌ی فرانكفورت فكر كنید(این پیچیده ترین روش فكر است كه بعد از سال ۱۹۵۰ توسط اوكهایمر به صورت دقیق بیان شد. این روند می‌گوید خوبی و بدی‌های انتزاعی - داشتن principle های مجزا از كنش و برهم‌كنش عملی كه قرار است انجام شود -و دنباله‌روی از آنها در اصل در هیچ ایسمی نباید فكر كردن نامیده شود. )٫ انتقادی فكر كنید و نه انتزاعی. با سبك سنگین كردن انتخاب صورت گیرد.

اما به هر حال باید به حقوق خود خوب آشنا باشید كه بتوانید سبك-سنگین كنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل