ریزعلی های سرزمین من هنوز زنده اند.

+0 به یه ن

چهار سال از آتش سوزی در مدرسه ابتدایی روستای شین آباد و آثار نازیبایی که در چهره دانش آموزان به یادگار گذاشت، گذشت. با این حال تکرار حوادث مشابه در مدارس روستایی، نشان از غفلت اساسی مسئولان در پیشگیری از چنین حوادثی است. مثل آتش سوزی اخیر در مدرسه روستای حماملوی مشکین شهر که اگر فداکاری معلمش نبود، خاطره تلخ شین آباد را زنده می کرد.
کد خبر: ۶۴۸۴۱۹
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۰ 14 December 2016
امتیاز خبر: 86 از 100 تعداد رای دهندگان 1485

چهار سال از آتش سوزی در مدرسه ابتدایی روستای شین آباد و آثار نازیبایی که در چهره دانش آموزان به یادگار گذاشت، گذشت. با این حال تکرار حوادث مشابه در مدارس روستایی، نشان از غفلت اساسی مسئولان در پیشگیری از چنین حوادثی است. مثل آتش سوزی اخیر در مدرسه روستای حماملوی مشکین شهر که اگر فداکاری معلمش نبود، خاطره تلخ شین آباد را زنده می کرد.

به گزارش «تابناک»؛ در هفته جاری بخاری نفتی مدرسه ابتدایی روستای حماملو از توابع بخش ارشق شهرستان مشکین شهر به دلیل آنچه نقص در سیستم سوخت رسانی اش اعلام شد، آتش گرفت تا معلم مدرسه یعنی علی رضا ساقی وارد عمل شود و با به خطر انداختن جان خود، سلامت را به دانش آموزان مدرسه هدیه دهد.

بر اساس آنچه در رسانه ها در مورد این حادثه آمده است، بلافاصله پس از بروز آتش سوزی که ناشی از نقص در سیستم سوخت رسانی بخاری نفتی مدرسه بوده است، معلم مدرسه به کمک دانش آموزان شتافت و با وجود سوختگی شدیدی که برای خودش ایجاد شد، همه دانش آموزان را به سلامت از محل حادثه دور کرد.
شباهت آتش سوزی مذکور با آتش سوزی چهار سال قبل در مدرسه ابتدایی روستای شین آباد که در آنجا هم بخاری نفتی عامل بروز آتش سوزی و سوختن دانش آموزان مدرسه شد، نشان از اهمیت موضوع دارد و باید بیشتر از حاصل رخداد به ریشه های آن پرداخته شود

ظاهر نوری بخشدار ارشق در رابطه با جزئیات این حادثه به «ایرنا» گفت: این حادثه در اثر نقص فنی سیستم سوخت رسانی بخاری نفتی در کلاس درس آتش سوزی به وقوع پیوست و معلم فداکار بلافاصله اقدام به مهار آتش و خارج کردن دانش آموزان از کلاس درس کرد.

بخشدار ارشق همچنین اضافه کرد: با وجود گازرسانی به روستای حماملو و وجود علمک گاز در ورودی مدرسه، در حال حاضر مدرسه شهید کاتب فاقد سیستم گرمایشی مناسب است و برای گرمایش محیط در این مدرسه از نفت سفید استفاده می شود.

توضیح بیشتر در مورد صحبت های بخشدار ارشق اینکه روستای حماملو ـ که از توابع بخش ارشق شهرستان مشکین شهر است ـ از سال 1393 یعنی دو سال پیش از نعمت گاز شهری برخوردار شده و به رغم نصب علمک گاز شهری در ورودی مدرسه، مسئولان آموزش و پرورش این شهرستان اقدام عاجلی برای تجهیز مدرسه مذکور به سیستم گاز شهری نکرده اند؛ اقدامی که اگر نگوییم اهمال و بی توجهی مسئولان دلیل اجرایی نشدنش است، دلیل دیگری برای آن نمی توان یافت.

«احمد ناصری»، مدیر کل آموزش و پرورش استان اردبیل نیز در این باره بدون توجه به این اهمال مدیریتی نیروهای تحت مدیریتش و ضمن دفاع از سیستم گرمایشی نفتی مدرسه گفت: این حادثه به رغم استاندارد بودن بخاری نفتی و در اثر مشکل و نقص در سوخت رسانی به وجود آمده که با فداکاری و احساس مسئولیت همکار فرهنگی شاغل در همان آموزشگاه مهار شد.

«تابناک» درباره این پرسش را که چرا با وجود رسیدن گاز شهری تا درب ورودی مدرسه، متولیان آموزش و پرورش شهرستان اقدام به بهره برداری از گازش شهری نمی کنند، از «رضا نوری زاده» رئیس آموزش و پرورش شهرستان مشکین شهر پرسید.

رئیس آموزش و پرورش شهرستان مشکین شهر که بخش ارشق و مدرسه روستای حماملو تحت نظر او باید مدیریت شوند، در پاسخ این سئوال گفت: من در این زمینه مسئولیتی ندارم و مسئولان بخش ارشق باید پاسخ شما را در این زمینه بدهند.

بر اساس آنچه رفت، یک آتش سوزی دیگر به دلیل استفاده از بخاری نفتی یا به بیان بهتر سیستم سنتی در مدارس روستایی کشورمان رخ داد و چون خسارت چندانی به مدرسه و دانش آموزان وارد نکرد، با سجده شکر مدیران آموزش پرورش استان اردبیل رو به رو و پرونده اش بسته شد.

حال آنکه در سراسر کشور و در مناطق روستایی و محروم تعداد زیادی مدرسه وجود دارد که در فصل زمستان پیش روی، باید با بخاری نفتی و یا امکانات کمتر گرم شوند و هر لحظه احتمال تکرار حوادثی مثل حادثه شین آباد در آنها وجود دارد.

گفتنی است، در کشور بیش از 100 هزار مدرسه وجود دارد که بر اساس آمار، مسئولان نزدیک به 30 درصد یعنی 30 هزار مورد از آنها با سیستم گرمایشی بخاری نفتی گرم می شوند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آبان

+0 به یه ن

خانم آزاده نامداری چندی است در آپارات سری مصاحبه هایی با خانم های موفق و مشهور پخش می کنند. قبلا مصاحبه هایی با خانم نیلوفر اردلان (فوتبالیست)، منیژه حکمت (کارگردان، تهیه کننده شهرموشها 2، و مامان پگاه آهنگرانی)، چیستا یثربی (نمایشنامه نویس) و خانم افسانه بایگان انجام داده اند.
افراد جالبی برای مصاحبه انتخاب می شوند. دکوراسیون صحنه هم چشم نواز هست. پرده های نقاشی قاجاری هستند.
مصاحبه اخیرشان با خانم مونا برزویی هست که شاعر و ترانه سُرا هستند. من قبلا ایشان را نمی شناختم. اما با دیدن این مصاحبه دید خیلی مثبتی نسبت به ایشان پیدا کردم. دورو نبود. برای این که کار خودش را درست بکنه حاضر نمی شد کسی را خراب کنه. از مصاحبه اش لذت بردم. ای کاش کسان چون او بیشتر باشند.
چندی پیش در همین آپارات مصاحبه ای پخش شد از یک هنر پیشه مرد ریش سفید که رفته بود در یک کانال در خارج از ایران بازی کرده بود و بعد برگشته بود. حرف اصلی اش این بود که:" من اشتباه کرده ام اما خطای مرا ببخشید. من که مرد هستم باید بخشیده بشوم. اگر خئاستید جلوی کار و فعالیت و پیشرفت همکاران زن که دقیقا همین کار را که من کرده ام انجام داده اند بگیرید. اما چون "من منم" و "من مردم"  به من نگویید بالای چشمت ابروست."کلی هم از کم بودن درآمدش نالید که خود را توجیه کند.
خانم مونا برزویی اصلا راضی نشد چنین چیزی بگوید! شخصیتش قابل تقدیر هست.

از خانم آزاده نامداری بابت ترتیب دادن این مصاحبه زیبا و شجاعانه سپاسگزارم.
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تبریک به طرفداران تیم تراختور و یک پیشنهاد

+0 به یه ن

پیروزی تیم تراختور را تبریک می گویم.
یک پیشنهاد هم برای طرفداران تیم  برای بار بعد که در تهران مسابقه می دهند دارم. همان طوری که می دانید سال 2018  (دو سال بعد) قرار است تبریز بشود "پایتخت گردشگری اسلامی". فرصت خوبی است برای جذب گردشگر به آذریابجان.
پیشنهاد من این هست که هواداران از شهر های مختلف آذربایجان  بنری تبلیغاتی از جاذبه های  گردشگری خودشان را در استادیوم نشان دهند. چند تا شعر و شعار و.... هم با محتوای دعوت به شهرشان بسازند  و اونجا سر دهند.
می دانیم که این روزها بدخواهان و اختلاف افکنان خیلی در پی آن هستند که شعارهای انحرافی به هواداران تراختور نسبت بدهند. شعارهایی که هیچ ربطی و نفعی به جریان هویت طلبی ندارد! اگر این پیشنهاد من عملی شود راه بستن این انگ ها به طرفداران تیم تراختور بسته می شود. به علاوه در ابعاد وسیع تبلیغ برای توریزم آذربایجان خواهد بود. شما این بنرهای تبلیغاتی را بلند کنید. دوربین آنها را ثبت می کنند و در تلویزیون و... خانواده ها می بینند.
همگی می دانیم که جذب توریزم چه قدر برای اقتصاد مفید هست. کمک به اشتغالزایی می کند.
چندین سال هست که طرفداران تراختور در مسابقات از حفظ دریاچه اورمیه و تکریم زبان مادری می گویند. این را هم اضافه کنند عالی می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نارنجی

+0 به یه ن

در مورد حرکت نارنجی  کردن پروفایل می خواستم چیزی بنویسم فرصت نشد. می بینم در شرق متنی در مورد آن هست که هر آن چه که من می خواستم بگم گفته. متن را از سایت میدان کپی می کنم:

%d9%85%db%8c%d8%af%d8%a7%d9%86-%da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1

خشونت صرفا خشونت خانگی نیست،خشونت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هم جزئی از خشونتی است که زنان در کشور ما متحمل می‌شوند. وقتی از حدود ٢٠‌ هزار شرکت‌کننده زن در انتخابات مجلس فقط صلاحیت هزارو ٢٠٠ نفر تأیید می‌شود، به این معناست که زنان جدی گرفته نمی‌شوند.

«خشونت علیه زنان و دختران، یک نقض حقوق‌‌بشری و مانع جدی برای توسعه پایدار است. هزینه‌های آن در مقیاس بزرگ، سبب تحمیل مضرات زیادی در جامعه و اقتصاد می‌شود. دنیا توان پرداخت این هزینه را ندارد». این جملات بخشی از گفته‌های بان کی‌مون، دبیر کل سازمان ملل، درباره کارزاری است که این روزها خیلی‌ها آن را با رنگ نارنجی‌اش می‌شناسند. کارزاری که براساس آن از ۲۵ نوامبر تا ۱۰ دسامبر، روز جهانی حقوق‌ بشر، یعنی ۱۶ روز علیه خشونت‌های جنسیتی به عموم آگاهی‌رسانی می‌شود. این کمپین با شعار «جهان نارنجی» مردم را دعوت به حمایت از ایستادن در برابر ظلم و خشونت علیه زنان می‌کند. این کارزار در خیابان‌ها، مدارس و مکان‌های عمومی اجرا می‌شود تا آگاهی‌رسانی عمومی انجام شود. حالا برای همین است که روسری‌ها و دستبندهای نارنجی را می‌شود در عکس‌های پروفایل‌های شبکه‌های اجتماعی یا کوچه و خیابان دید. ١۶روزی که قرار است درباره تبعیض‌ها و نقض قوانین عدالت‌آمیز حتی در زندگی شخصی آدم‌ها صحبت شود.

نسیبه، تندوتند روبان‌های نارنجی را به دست زنان رهگذر در پارک دانشجو می‌دهد. ٢٣ سال بیشتر ندارد و در دانشگاه تهران جامعه‌شناسی می‌خواند. می‌گوید: «این سؤال‌های تکراری و کلیشه‌ای که مثلا چرا خشونت را جنسیتی می‌کنیم، خیلی روی اعصابم است. تو فکرش را بکن، من در خانواده‌ای بزرگ شدم که سنگ روشنفکری به سینه می‌زد. خانواده‌ای که پدرم من را به عنوان دختر آخرش خیلی‌ خیلی دوست داشت، اما چیزهایی در زندگی‌ام اتفاق افتاد که اسمش را خشونت نامرئی می‌گذارم. مثل اینکه پدرم هرگز به من اجازه نداد کوه‌نوردی کنم، می‌گفت تو کلا دختر چغری هستی! می‌گفت روحیه‌ات دخترانه نیست. همیشه وقتی خرید می‌رفتیم، من باید لباس‌های صورتی و پف‌دار می‌خریدم. پدرم هیچ‌وقت نفهمید که مثلا من چقدر دلم می‌خواهد تفنگ اسباب‌بازی داشته باشم، چقدر دوست دارم رانندگی کنم. باورت می‌شود؟ من هنوز گواهی‌نامه رانندگی ندارم؛ چون پدرم می‌گوید دلش نمی‌خواهد من پشت فرمان بنشینم و متلک بشنوم…».

سمیه، هم‌کلاسی نسیبه است؛ روسری‌اش را دور صورتش شبیه لبنانی‌ها بسته. روسری نارنجی است و مانتوی بلند مشکی‌رنگی بر تن دارد. سمیه جزء دختران مذهبی است که برای این ١۶ روز نارنجی تبلیغ می‌کند. او روی صندلی‌های کنار سازه تئاتر شهر نشسته و در تلگرامش بحث‌هایش را با هم‌کلاسی‌هایش برایم می‌خواند. بعد می‌گوید: «می‌دانی خشونت همیشه قابل دیدن نیست. مثلا من نباید زیر چشمم کبود باشد تا تو بفهمی تحت خشونت قرار گرفته‌ام. وقتی برای اینکه عده‌ای بفهمند در وسایل نقلیه عمومی باید پایتان را جمع کنید و خودتان را هوار صندلی عقب تاکسی نکنید، زنان جهان مجبور می‌شوند کمپین تشکیل دهند، یعنی اوضاع خوب نیست. یعنی اینکه همه ما تحت خشونت قرار داریم. ما حتی از هم‌جنس‌های خودمان هم خشونت می‌بینیم. زنان ترجیح می‌دهند دکتر مرد آنها را معاینه کند، آنها فکر می‌کنند مردان متخصص‌های بهتریند، هیچ‌وقت هم فکر نمی‌کنند زنان هم همان درس‌ها را می‌خوانند. این مسئله حتی درباره معلم‌ها هم صدق می‌کند. شاید همه راست بگویند که مردها راننده‌های بهتریند، چون مردها وقتی رانندگی می‌کنند لازم نیست حواسشان به جناب موتوری باشد که برای اینکه به من بفهماند جای زن پشت فرمان نیست، ویراژ می‌دهد، مردان لازم نیست به متلک‌ها گوش بدهند و روزی هزار بار بشنوند که مثلا فرمان در داشبورد است. من راننده خوبیم، اما هر وقت کنار همسرم می‌نشینم، استرس دارد. بارها درباره دست‌اندازهای خیابان تذکر می‌دهد، رفتارش به قدری توی ذوق می‌زند که من هول می‌کنم. همسرم نمی‌خواهد این رفتار را بکند اما در وجودش نهادینه شده. او به صورت ناخودآگاه فکر می‌کند زن نباید رانندگی کند…».

خشونت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هم جزئی از خشونت است

شهلا لاهیجی، نویسنده و فعال حوزه زنان، در گفت‌وگو با «شرق»، با اشاره به اینکه حساس‌سازی در حوزه زنان را ضروری می‌داند، می‌گوید: «من هرازگاهی در کشورهای اروپایی از کسانی که دستبند بنفش دستشان می‌کنند، یا کسانی که دستبند صورتی به دست می‌کنند تا با سرطان پستان مبارزه کنند، درباره هدفشان سؤال می‌کنم. برای جامعه‌ای که درک کافی از این مسائل دارد، شاید این حرکات مؤثر باشد، اما اینکه در جامعه ما چقدر خشونت عجین شده جای سؤال است. ما از خشونت صرفا به عنوان خشونت خانگی یاد نمی‌کنیم؛ خشونت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هم جزئی از خشونتی است که زنان در کشور ما متحمل می‌شوند. وقتی از حدود ٢٠‌ هزار شرکت‌کننده زن در انتخابات مجلس فقط صلاحیت هزارو ٢٠٠ نفر تأیید می‌شود، به این معناست که زنان جدی گرفته نمی‌شوند، منتها باید دید این خشونت کجا تعریف شده است. بنابراین اول باید این خشونت‌ها را تعریف کنیم».

او در ادامه می‌افزاید: «اتفاقا این خشونت فیزیکی است که در تمام دنیا شایع است؛ در بسیاری از کشورهای پیشرفته برای این نوع از خشونت مجازات‌های سختی در نظر گرفته شده است؛ یعنی اگر مردی در یک کشور اروپایی یا حتی برخی کشورهای آسیایی، به همسرش آسیب فیزیکی برساند، مجازات می‌شود و حتی باید نزد روان‌پزشک برود تا آن روان‌پزشک گواهی بدهد که او درمان شده است. این مسئله درباره آزار کودکان هم صدق می‌کند». این فعال حوزه زنان همچنین می‌گوید: «ما اول باید تکلیف خودمان را روشن کنیم که خشونت فقط فیزیکی نیست، در انواع رفتارهایی که زن را به انسداد می‌کشاند، زن دچار خشونت شده است. اینکه ما دختر ١٣ساله را شوهر می‌دهیم هم نوعی خشونت محسوب می‌شود. وقتی حق طلاق را از زن می‌گیریم، یعنی او را در معرض خشونت قرار داده‌ایم. می‌خواهم بگویم حل این مسائل قطعا نیاز به اطلاع‌رسانی دارد. اما صرف بستن دستبند‌های رنگی، کمکی به حل معضلی که زنان‌مان به‌خوبی از آن آگاه نیستند نمی‌کند».

زنان در مرکز خشونت

اما مسئله به همین‌جا ختم نمی‌شود. میکائیل، دانشجوی رشته جامعه‌شناسی دانشگاه آزاد است. او همان‌طور که در خیابان انقلاب راه می‌رود، به دوستانش می‌گوید: این لوس‌بازی‌ها به جایی ختم نمی‌شود. بعد بلندتر، به‌طوری‌که دخترانی که در وسط خیابان در حال پخش‌کردن دستبندهای نارنجی هستند بشنوند، می‌گوید: «اصلا مگر ما روزهای خشونت علیه مردان داریم که حالا بخواهیم برای خشونت علیه زنان کاری بکنیم. من هم می‌خواهم برای خشونت علیه مردان روبان‌های سورمه‌ای پخش کنم. مسئله من با شما این است که همه چیز را جنسیتی نگاه می‌کنید. حتی نگاه‌تان به خشونت، جنسیتی است، اما می‌خواهید برابری میان زنان و مردان ایجاد کنید».

نیره توکلی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، در گفتگو با «شرق» به سؤال میکائیل پاسخ داده و می‌گوید: «این سؤال که چرا ما روز خشونت علیه زنان داریم اما روز خشونت علیه مردان نداریم، پتکی است که عده‌ای بر سر فعالان حوزه زنان می‌کوبند. اول اینکه وقتی شما با پدیده‌ای مواجه‌اید که وخامت و فراوانی آن مطرح است؛ یعنی به نقطه جوش رسیده‌ایم. ما قشری آسیب‌پذیر به نام زنان داریم که در سراسر دنیا، مرکز خشونت قرار می‌گیرند، همچنین با قوانینی مواجه‌ایم که به اندازه کافی از آنها حمایت نمی‌کند؛ یعنی قوانینی داریم که در آن تبعیض جنسیتی وجود دارد. بنابراین شما باید در ابتدا به یک نقطه تعادل برسید؛ یعنی به اینجا برسید که همه در برابر حمایت‌های اجتماعی، قانون و امکانات زندگی، برابرند و آن‌وقت درباره برابری‌ها صحبت کنیم».

او در ادامه می‌افزاید: «ضمن اینکه لزوما مبارزه با خشونت علیه زنان، مانند بسیاری از آگاهی‌های جنسیتی که داده می‌شود، آگاهی‌دادن درباره تاریخی است که نادیده‌اش گرفته‌ایم. مثلا فرض کنید وقتی زبان را هم بررسی می‌کنیم، پر از واژه‌های تبعیض‌آمیز است؛ برای مثال، در جامعه‌ای که تبعیض نژادی دارد، واژه‌های بسیاری وجود دارد که این تبعیض نژادی را تبلیغ می‌کنند؛ واژه‌هایی مانند برده یا کاکاسیاه را می‌شود در مقابل ضعیفه یا اصطلاح «از زن کمتر» قرار داد. وقتی در جامعه‌ای هستیم که به تبعیض‌ها دامن می‌زند، باید حتما این مسائل را جدی بگیریم».

توکلی با اشاره به ١۶ روز نارنجی اضافه می‌کند: «این ١۶ روز، سلاحی است برای آگاهی‌دادن درباره تبعیضی که یک تاریخ با خودش همراه کرده است. این نابرابری‌ها، در طول تاریخ تشدید شده و زن‌ها را در معرض خشونت‌هایی قرار داده که قانون کشورهای مختلف به دلیل برابرنبودن قوانین بین زنان و مردان، نمی‌تواند از آنها دفاع کند؛ یعنی حمایت‌های مالی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی از زنان وجود ندارد. دومین مسئله، این است وقتی که در همه جا، از انسان سخن گفته می‌شود، درواقع انسان عام بیشتر منظور مرد است، وقتی می‌گویند انسان از مواهب طبیعی برخوردار شود و زن هم یکی از مواهبی است که در اختیار او قرار داده شده؛ یعنی انسان مرد است. بنابراین وقتی بحث از انواع خشونت را داریم، باید روی زنان دقت بیشتری بکنیم تا حداقل حقوق اولیه‌شان را به آنها بازگردانیم. من فکر می‌کنم در ابتدای امر، باید به زنان درباره حقوقشان آگاهی داد. حقوقی که وقتی می‌خواهند درباره به‌دست‌آوردنش تلاش کنند، باید به خاطرش مبارزه کنند و این مبارزه نارنجی هم بخشی از همین تلاش‌هاست».

نسیبه هنوز هم فکر می‌کند این قدم‌های هرچند کوچک، می‌تواند زندگی زنان جهان را تغییر دهد. او همان‌طور که از کنار میکائیل رد می‌شود و سعی می‌کند حرف‌هایش را ندیده بگیرد، چند روبان را روی زمین می‌ریزد تا توجه آدم‌ها را جلب کند. او می‌گوید: «حل‌شدن این مشکلات به ما قد نمی‌دهد. ما آدم‌هایی هستیم که برای آیندگان تلاش می‌کنیم؛ برای روزی که اگر دختر داشتم، پدرش نگران رانندگی‌کردنش نباشد و وقتی فوتبال بازی می‌کند، کسی او را به اختلال هورمونی متهم نکند».




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

صادق زیباکلام

+0 به یه ن

این لینک مصاحبه معروف آقای دهباشی با آقای زیباکلام هست. نظرتان در مورد وی و حرف هایش چیست؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اختلاف بیانداز و ....

+0 به یه ن

اندکی بعد از حادثه جانگداز تصادف قطار،  مطلبی در اینترنت دست به دست گشت که در آن یک عده  از حادثه ابراز خوشنودی می کردند و به تورک ها توهین می نمودند. مطلب ساختگی بود. به طور خاص عکس دختر جوانی را از اینترنت برداشته بودند و آن حرف های شرم آور را به او منسوب کرده بودند. اندکی بعد  دختر جوان یک فایل تصویری منتشر کرد که آن به داغداران تسلیت می گفت و تاکید هم می کرد که روحش هم از آن پیام خبر نداشته. یک عده بدخواه آن را جعل کرده اند.
اتفاق مشابهی بعد از زلزله قاراداغ افتاد.

خیلی باید هشیار باشیم. با کمال تاسف تراژدی ها پایان نیافته اند. با این وضعیت ایمنی در کشور ما در آینده نه چندان دور شاهد تراژدی دیگری خواهیم بود. یک عده از خدا بی خبر هم شاید از این پیام های جعلی بسازند و منتشر کنند.
جدی گرفتن این نوع پیام هاو مشغول شدن به آنها چندین ضرر دارد.

1) اولا به احتمال زیاد جعلی هستند. اکثریت مطلق هموطنان فارس، از این که اتفاقی تا این حد ناگوار برای ما تورک ها بیافتد خوشحال نمی شوند. یکی در صدهزار شاید بیمار روانی باشند و خوشحال بشوند اما آنها را نمی توان را به همه فارس ها تعمیم داد. این که می گویم شامل کسانی که جوک قومی می گویند هم می شود. ممکنه از اون جوک های بی مزه و لوس در مهمانی ها بگویند یا لهجه ای را مسخره کنند. اما حتی اونها هم نمی آیند در پس یک حادثه دردناک چون زلزله یا تصادف قطار شادی و هلهله کنند. اون قدر ها هم بدجنس نیستند.  حتی در بین همون هایی که جوک قومی می گویند کم نیستند کسانی که از این حوادث تلخ به شدت آزرده می شوند و به مسئولان تذکر می دهند که باید به قربانیان حادثه کمک برسانند. (البته این عمل از زشتی جوک های قومی گفتن یا تحقیر زبان و لهجه یک نفر نمی کاهد.)
بها دادن به آن پیامهای جعلی و جدی گرفتن آنها باعث ایجاد بدبینی و کینه می شود. بدبینی و کینه هم چیز خوبی نیست.
2) اگر هم جعلی نباشند باز هم در شرایط بعد حادثه نباید به آنها بها داد. در شرایط بعد از بحران باید دست به دست هم دهیم و به هر طریق می شناسیم به  کمک قربانیان بشتابیم. باید به مسئولان فشار بیاوریم تا به داد قربانیان برسند و جلوی تکرار این قبیل حوادث را بگیرند.
مسئولان بی کفایت از خداشون هست ما درگیر بگومگوی قومی بشویم و پرسش از آنها را وا نهیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اردوغان

+0 به یه ن

من از بحثی که در ادامه نوشته قبلی ام در مورد فیدل کاسترو شد خوشم اومد. به نظر من تمرین خوبی بود برای این که با عقاید و دیدگاه های گوناگون دور هم جمع بشویم و نظرات هم را بشنویم. لازم نیست همدیگر را متقاعد کنیم و به یک نظر برسیم. همین که دیدگاه های هم را بدانیم به پخته تر شدن دیدگاه خودمان کمک می کند.
تا گذشته ای نه چندان دور رسم بود همه در مورد همه چیز نظر می دادند. حالا تا دهان باز می کنی نظرت را بگویی یک عده می گویند تو که متخصص نیستی ساکت شو! این هم از آن سوی بام افتادن هست. در یک کشور  دموکراتیک بناست من و شما ی غیر متخصص بیاییم افراد را انتخاب کنیم که بروند کشور را اداره کنند. باید فکر کنیم بحث کنیم تا ببینیم خواهان چه هستیم.

حالا بحث دیگری را شروع کنیم. نظرتان در مورد اردوغان چیست؟
من نظر خودم را می گویم.  نظر کاملا غیر تخصصی و خام خودم را.


به نظر من در ده سال اول برای کشور ترکیه خوب عمل کرد. باعث رونق اقتصادی اش شد. هر جا که می رفت دغدغه اش این بود که راهی بگشاید که تاجران و شرکت های مهندسی و مدیریتی ترکیه بتوانند قرارداد اقتصادی ببندند. بعدش ولی شروع کرد به افت. این ماجرا جویی هایش در سوریه را اصلا نمی پسندم.  ترکیه هم مثل ایران یک قدرت منطقه ای است. اما دیگه توان این که با روسیه دربیافتد ندارد. پنجه با روسیه در افکندن نتیجه اش ضربه به کشور ترکیه خواهد بود. چوب این هارت و پورت سردمداران کشورهایی که قدرت منطقه ای هستند اما گرفتار احساس خود  ابرقدرت بینی  می شوند مردمش می خورند.
به لحاظ فرهنگی هم باز ده سال اولش خوب بود. به قشر سنتی تر و مذهبی تر ترکیه اعتماد به نفس داد. به تاریخ دوران عثمانی و سلجوقی بها داد و این بها دادن منجر به خلاقیت های هنری و معماری و.... شد. اما داره دیگه شورش را در می آره. همه چی حدی داره.  افتخار به کذشته هم همین طور. آزادی بیان، دموکراسی و.... موهبت های دنیای نو هستند که هر گونه فخر و شکوه نظامی در گذشته در برابر آن کم ارزش هست.
ساختن سدهایی که منجر به خشک شدن رودخانه های عراق و سوریه شد هم اشتباه بزرگ و ناخشودنی بود. ریزگردها ی آلاینده تا حد زیادی محصول آن هستند. وقتی به مسایل محیط زیستی می رسیم باید فراملیتی بیاندیشیم.

حالا دوست دارم نظر شما را بدانم


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فیدل کاسترو

+0 به یه ن

فیدل کاسترو رهبر انقلابی کوبا در نود سالگی درگذشت.  جالبه بدونم نظر خوانندگان وبلاگم در موردش چی بود. لطفا بنویسید.

یرخی از عکس های فیدل کاسترو در ایران

نظر من؟ من در مجموع از کاسترو خوشم می آمد. قبل از او مافیا ی آمریکایی کوبا را تبدیل به خانه فساد کرده بودند. بعد از انقلابشان هرچند خطاهای زیاد داشت اما دست کم فساد مالی و جنسی را کم کرد و تقریبا ریشه کن ساخت. آموزش رایگان در سطح خیلی خوب ترتیب داد. (واقعا رایگان نه این طوری فقط به ظاهر رایگان!) و برای همه شهروندان نظام بهداشت و درمان ارزان و با کیفیت عالی ترتیب داد. به نسبت همتایانش خیلی بهتر بود.


البته بدی هم خیلی زیاد داشت. در هر صورت کاسترو و ذهنیتی که امثال او را پرورید به تاریخ پیوسته.



پی نوشت:  خوب یا بد، فیدل کاسترو مهم بود. هم برای دنیا و هم برای ما ایرانیان مهم بود وهست. قبل از انقلاب عده قابل توجهی از پسرها از رفتار او الگو می گرفتند. حتی از مدل ریشش! برایشان یک سمبل بود.
بعد انقلاب چند بار ایران آمد و رئیس جمهور های مختلف ما هم به کوبا رفتند. ما بعد از انقلاب با کمتر کشوری این قدر مراوده دیپلماتیک داشته ایم. از خاتمی تا احمدی نژاد تا رفسنجانی تا روحانی همه و همه با کاسترو نشست و برخاست کرده اند.
کاسترو رئیس مجمع کشورهای غیر متعهد بود. قبل از حمله شوروی به افغانستان، این مجمع برای خودش داشت نیروی مهمی می شد. مثلا هند یک میلیارد نفری از اعضای فعالش بود. نمی شد تادیده اش گرفت. در جریان حمله شوروی به افغانستان کاسترو منافع ملی اش را (که در داشتن روابط با شوروی بود) ارجحیت داد و یواش یواش یال و کوپال جنبش عدم تعهد هم ریخت.
در مقطعی کسینجر چراغ سبز نشان داد که روابط آمریکا با کوبا بهبود یابد. همزمان شد با جنبش آزادی بخش آنگولا. کاسترو طرف آنگولا را گرفت و قید روابط با آمریکا را زد.
هر ایرادی به کاسترو وارد باشد ایراد فساد مالی بر او وارد نیست. او و یارانش از فساد مالی بری بوده اند. اون هم نه به صورت افراطی که بیایند بگویند هر چیز لوکس بد هست و باید خراب شود. نیامدند هتل های لوکس به جا مانده از قبل از انقلابشان را تخریب کنند. کاسترو از این جهت یک آمزیکایی لاتین تمام عیار بود و مثل اغلب هم قاره ای هایش بلد بود چه جور خوش بگذراند و از زندگی لذت ببرد. زندگی را بر خود و اطرافیانش به سبک مائو و مائوئیست های ایرانی تلخ نکرد. اما با وجود این که می دانست و چشیده بود که پول و ثروت چه چیزهای لذت بخشی با خود می تواند بیاورد نه خود ثروت اندوزی کرد و نه گذاشت یارانش بکنند. حتی مزرعه و ملک پدری اش را هم مصادره کرد و به فقرا داد. مادرش هرگز او را به این علت نبخشید. برخی از یارانش را که به فساد مالی رو آورده بودند اعدام کرد.
وقتی صحبت از کاسترو می کنیم سئوال های جدی ای مطرح می شه.
سئوال هایی از این دست که واقعا برای امروز ما و آینده ما مهم هست:
چه قدر مجازیم برای مبارزه با فسادمالی دست به خشونت بزنیم؟
چه قدر مجازیم برای ایجاد عدالت به مصادره اموال دست بزنیم؟
توازن بین پرداختن به منافع ملی و تعهد انسانی در مقابل ملت های ضعیف دیگر چیست؟

من خودم جواب قاطع در برابر این سئوال ها ندارم. شخصا مخالف اعدام ها و نیز مصادره ها هستم. شاید بگویید تو که طعم تلخ فقر را نچشیده ای حق اظهار نظر نداری. از این جهت می گویم که تجربه نشان می دهد در دراز مدت مصادره ها فقر را از بین نمی برند. ثروت از دست یک عده کوچک به دست عده کوچک دیگر می افتد. این وسط یه عده ثروت را از کشور خارج می کنند. در اثر ناکارآمدی و ناواردی قشر تازه به دوران رسیده هم اون وسط کارخانه ها ورشکست می شوند. عتیقه ها می شکنند و باغها می خشک می شوند. فقر به جای خود باقی می ماند.
در مورد سئوال سوم چی؟
تیپ روشنفکر در سال 95 (سال 2016) می گوید منافع ملی. در دهه شصت هفتاد میلادی عقبه فکری همین تیپ برعکس می گفتند!
به غلاوه خود آمریکا وسایر غربی ها  همه جا دخالت می کنند و به ما می گویند دخالت نکنید. انصافا همیشه هم دخالت آمریکا منفی نبوده. در جنگ جهانی دوم و بعدش دخالت آمریکا نبود اروپا ویران شده بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تصادف قطار و سرگردانی مسافران

+0 به یه ن

نقل از تابناک
سرگردانی مسافران در سمنان پس از حادثه هولناک صبح امروز؛
به دنبال حادثه تلخ برخورد دو قطار مسافربری در سمنان و جان باختن 44 مسافر، شرکت راه آهن جمهوری اسلامی ایران در اطلاعیه ای اعلام کرد: هم راستا با اعزام مجروحین قطارهای سانحه دیده به بیمارستان، نسبت به توزیع غذای گرم و البسه گرم در میان مسافران قطارهای متوقف شده در این مسیر اقدام شد؛ اطلاعیه ای که پیگیری های «تابناک» خلاف آن و شرایط بد قطار بعدی را نشان می دهد.
کد خبر: ۶۴۳۶۱۹
تاریخ انتشار: ۰۵ آذر ۱۳۹۵ - ۲۳:۵۱ 25 November 2016
امتیاز خبر: 84 از 100 تعداد رای دهندگان 10515

به دنبال حادثه تلخ برخورد دو قطار مسافربری در سمنان و جان باختن 44 مسافر، شرکت راه آهن جمهوری اسلامی ایران در اطلاعیه ای اعلام کرد: هم راستا با اعزام مجروحین قطارهای سانحه دیده به بیمارستان، نسبت به توزیع غذای گرم و البسه گرم در میان مسافران قطارهای متوقف شده در این مسیر اقدام شد؛ اطلاعیه ای که پیگیری های «تابناک» خلاف آن و شرایط بد قطار بعدی را نشان می دهد.

به گزارش «تابناک» برخورد 2 قطار مسافربریسمنان ـ مشهد و تبریز ـ مشهد‌ در ایستگاه هفت خوان امیرآباد استان سمنانکه به کشته و زخمی شدن بیش از 100 مسافر منجر شد باعث جریحه دار شدن احساسات میلیون ها ایرانی شد و در ادامه مدیرعامل راه آهن ضمن اعتراف به خطای انسانی در بروز این حادثه از مردم ایران عذرخواهی کرد.

با فاصله زمانی اندکی از وقوع این حادثه بسیاری از مقامات سیاسی و قضایی کشور نسبت به آن واکنش نشان دادند و تلاش ها برای کاهش حجم خسارت ها و ارائه خدمات امدادی به مصدومان حادثه و سایر مسافران این دو قطار آغاز شد.

در این بین شرکت راه آهن جمهوری اسلامی ایران با هدف کاهش نگرانی های عمومی با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد، هم راستا با اعزام مجروحین قطارهای سانحه دیده به بیمارستان و انجام اقدامات درمانی، نسبت به توزیع غذای گرم و البسه گرم در میان مسافران قطارهای متوقف شده در این مسیر اقدام شد.

در این اطلاعیه اضافه شد:مأمورین فنی در تلاش هستند تا با سازماندهی خطوط نسبت به جابجایی هرچه سریع تر مسافران اقدام کند.

بیانیه شرکت راه آهن در حالی صادر و در آن به ارائه خدمات رفاهی شایسته در قبال مسافران در گیر با حادثه و جابجایی سریع آنها اشاره شد که پیگیری های «تابناک» خلاف این اطلاعیه و شرایط به مراتب بدتر مسافران قطار 187 مشهد تهران را نشان می دهد.

در باره با مشکلات ایجاد شده در مسیر و برای سایر قطارهای متوقف شده یکی از مسافران قطار 187 مشهدتهرانگفت: بر خلاف اطلاعیه صادر شده از سوی شرکت راه آهن، قطار ما قرار بود ساعت 11 صبح به تهران برسد ولی پس از وقوع تصادف در ایستگاه هفت خوان قطار ما بارها متوقف شد و در این بین نه تنها خبری از غذای گرم، لباس و سایر خدمات اعلام شده از سوی شرکت راه آهن نبود بلکه برای بیش از 12 ساعت ما در ایستگاه های مختلف معطل شدیم.

یکی دیگر از مسافران این قطار به «تابناک» گفت: قطار 187 مشهد تهران که ما در آن هستیم ساعت 10 دقیقه بامداد جمعه از مشهد به سمت تهران حرکت کرد و اگرچه قرار بود ساعت 11 صبح به تهران برسد ولی ساعت 3 بعد از ظهر و به دلیل توقف های مکرر و طولانی تازه به نزدیکی شهر دامغان رسیدیم.

این مسافر ادامه داد: در منطقه ای که قطار متوقف شد هیچ گونه دسترسی به جاده و منطقه مسکونی نبود و مسافران مجبور بودند در قطار بمانند. چندین ساعت بدون ناهار در هوای سرد در قطار سپری کردیم و اعتراض و شکایت مسافران نیز به جایی نرسید.

او اضافه کرد: دمای هوای قطار منهای 7 درجه است. بالاخره ساعت 7 شب و پس از ساعت ها معطلی و چندین بار توقف به سمت تهران حرکت کردیم و اکنون (ساعت 11 شب) به سمنان رسیدیم، در حالی که نه تنها به ما لباس گرم داده نشد بلکه از ناهار و شام نیز خبری نبود و بخاری های قطار نیز به خوبی کار نمی کنند.



بر اساس گفته های مسافران قطار مورد اشاره که بر خلاف اطلاعیه شرکت راه آهن است، آنها اکنون نزدیک به 24 ساعت است که در هوای سرد و بدون خدمات رفاهی مناسب همچون غذایگرم و سیستم گرمایشی یا لباس گرم، در قطار هستند و با وجود اینکه تصادف هفت خوان ساعت 8 صبح اتفاق افتاد، اولین قطار بعدی با فاصله 11 ساعته از محل حادثه عبور کرد و مسئولین در این بازه زمانی هنوز موفق نشده بودند، مسیر را بازگشایی کنند.

مسئولان بر خلاف گفته های شفاهی و رسانه ایشان که نشان از جدیت و عزم راسخ آنها در برطرف کردن مشکل داشت، نه تنها نتوانستند مسیر را بازگشایی کنند تا ابعاد حادثه گریبان گیر سایر مسافران نشود حتی نتوانستند به امور ساده ای مثل پذیرایی و بر طرف کردن مشکل سرمای واگن های قطار نیز رسیدگی کنند.

این موضوع اگرچه برای مسافرانی که در راه ماندند مشکلاتی از قبیل جاماندن از کار و برنامه هایشان در مقصد و تزریق نگرانی به خانواده هایشان همراه دارد، اما نکته مهم تر آن است که مسئولان حداقل به اطلاعیه ای که خود صادر کردند نیز به خوبی عمل نکردند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بر اساس "همه می گن" برای آینده فرزند خود تصمیم بگیریم یا نگیریم؟

+0 به یه ن

هر چند عنوان نوشته ام را طوری تنظیم کرده ام که انگار می خواهم نتیجه بگیرم که جواب منفی است اما در واقع جوابم این هست که بسته به این دارد که این "همه" چی می گن!
 
اگر "همه می گن"  نباید گذاشت فرزند دنبال مواد مخدر یا کارخلاف بره، طبعا "همه" راست می گن!
اگر "همه می گن " اگر فرزندت اون قدر پرخوری کرد که وزنش بی تناسب زیاد شد باید جلویش را بگیری" حق با "همه" است! (هرچند که گاهی عاطفه مادری خلاف این را می گه!)
اگر همه می گن "اگر بچه ات به بازی های کامپیوتری معتاد شد باید فکری به حالش بکنی" باز مردم راست می گویند.

اما اگر " جناب همه" می گن" چون درس بچه ات خوبه حتما باید مجبورش کنی پزشکی یا دندانپزشکی بخواند" لزوما درست نمی گویند!  هر کاری سختی های خود را دارد و استعداد خود را می طلبد. اگر شور و شوق و استعداد لازم در نهاد فرد باشد سختی هایش هم گوارا می شود.  تشخیص این که شور و شوق و استعداد هست یا نیست اصلا کار ساده ای نیست. به خصوص که هم شور وشوق و هم استعداد تا حد زیادی اکتسابی است. اما نه صد در صد! استعداد ذاتی و علاقه و شور وشوق ذاتی هم داریم.
اون "همه" آن قدرها فرزند شما را نمی شناسند که بدانند استعداد پزشک شدنش بیشتر هست یا استعداد مهندس شدنش. استعداد مهندسی اش بیشتر است یا استعداد هنری اش. فرزند سیزده چهارده ساله شما احتمالا استعداد خودش را بهتر تشخیص می دهد تا آن "همه". چون بیشتر در خودش دقت کرده تا آن "همه".  آری! فرزند سیزده چهارده ساله شما خود را بهتر از آن همه می شناسد اما نه آن قدر که بشود اعتماد کرد می تواند برای شغلی و تحصیلی اش تصمیم گیرد. اینجاست که شما باید کمکش کنید.  همراهی اش کنید که شناخت او نسبت به استعداد هایش  بیشتر شود.  همین طور شناخت او نسبت به رشته های مختلف بیشتر شود. بداند رشته های مختلف چه می کنند. چه استعداد هایی لازم دارند. سختی هایشان چیست؟ مزایایشان چیست؟ بازار کارشان چگونه است و  در ظرف ده بیست آینده چه خواهد بود. این ها سئوالات سختی هستند  با جواب هایی غیربدیهی.
به خصوص سئوال آخر که مقداری هم آینده پژوهشی می طلبد.
جوابش را من نمی دانم. فرزند سیزده چهارده ساله شما هم نمی داند. اما آن "جناب همه" هم جواب این سئوالات را نمی داند!!
فرض کنید فرزند شما علاقه مند هست که رشته ریاضی در دبیرستان بخواند تا در یکی از رشته های مهندسی ادامه تحصیل دهد. "جناب همه" با قاطعیت خواهد گفت "بدبخت می شود باید برود پزشکی بخواند". حالا سئوال من: این "جناب همه" می داند آی-تی خوردنی است یا پوشیدنی؟ می داند مهندس معدن چه می کند؟ مهندس مواد چه می کند و چه آینده شغلی ای دارد با چه  متوسط درآمدی دارد؟! پس چه طور این همه با قاطعیت نظر می دهد؟!

خلاصه کلام:  اگر تصمیمی که فرزند نوجوان شما برای آینده تحصیلی و شغلی خود می گیرد چیزی است که با توصیه "جناب همه" در تضاد هست ساده ترین  کار این هست که برگردید  اصرار کنید که  توصیه جناب همه را به کار گیرد.
اما ساده ترین کار بهترین کار نیست. کمکش کنید که در مورد رشته مختلف اطلاع کسب کند و استعداد خود را هم بشناسد. خیلی کار سختی است اما راه درست این هست. به جای این که "به فتوای جناب همه" با او در بیافتید سعی کنید او را چنان تربیت کنید که بتواند حق خود را بگیرد. روابط عمومی بهتری داشته باشد. این طوری هر رشته ای هم که انتخاب کند می تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد.

نوشته مرتبط: شرط اول و آخر عشق ناشی از شناخت

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل