اطلاعیه سخنرانی در بهمن ماه

+0 به یه ن

 Colloquium


Dear all, 
It is a pleasure for me to announce that the speaker of the  next colloquium  is Dr Kamal Hajian of IPM. More information can be found in the textbox to the left.



Everybody is welcome to attend.


With kind regards,
Y. Farzan


Speaker

Dr Kamal Hajian

Affliation

Physics school, IPM
Title of talk

Firewall Paradox
«تناقض دیوار آتشین»

Date and time

Wednesday, 14th of Bahman (3rd of February), 4:30 pm

Place

Farmanieh, Lecture room C

Abstract


Black hole information paradox has been a concomitant of realizing these objects/solutions as thermodynamic systems.  The paradox can be explained as: in the semi-classical regime which gravity is dealt classically,  black hole evaporation is not a unitary process. A famous resolution to this paradox was presented in 1993, which is called ``black hole complementarity".  This resolution can be roughly explained as: the set of observers standing outside of the black hole and the set of observers falling freely into it should be considered complement to each other. One can not see the world from the point of view of both sets of observers. Using this complementarity, the information paradox has been considered to be resolved. But, according to recent investigations, it has been shown that black hole complimentarity yields another paradox which is known as ``firewall paradox". In this talk, we will review this paradox and some resolutions to it.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سازو کارهایی از جنس زمان

+0 به یه ن

اعدام کردن یک انسان -اون هم فقط به خاطر عقیده اش- جنایت  و فاجعه بزرگی هست که باید محکوم و پی گیری بشه. حکومتی که این کار را می کنه باید جواب پس بده. خوشبختانه این حرف حرفی از جنس زمان هست و سازوکارهای مدنی بین المللی برای فشار آوردن به کشوری که حقوق شهروندانش را تضییع می کنه هست.
راهش  تسخیر یا آتش زدن به سفارتخانه  یک کشور خارجی نیست! این حرکت محکومه.  تعرض به سفارتخانه های کشورهای خارجی فقط به ضرر خودمان هست. بیش از پیش در دنیا ایزوله مون می کنه و این به ضرر اقتصاد و رشد و پیشرفت کشور هست. ضرر اقتصاد کشور یعنی بیکاری بیشتر و به دنبال آن  فحشا و اعتیاد و افسردگی و خودکشی (و بسیاری دیگر از گناه های کبیره و صغیره) بیشتر!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سئوال و جواب

+0 به یه ن

شکموی معتقد:
سلام، یه سوال اقتصادی سیاسی از شما دارم خصوصا خوشحال میشم نظر عطیه رو به عنوان یه اقتصاد دان در این مورد بدونم:
حرف و حدیث در مورد نستله و حمایتش از اسرائیل زیاده ولی من به عنوان یه شکمو که عاشق نسکافه و کیت کت و...هستم واقعا سردرگم شدم که چرا کشور ما با این همه هزینه ی مادی و معنوی که برای مبارزه با رژیم صهیونیستی پرداخت میکنه جلوی واردات محصولات نستله رو نمیگیره؟اصلا بایکوت شرکتهای چند ملیتی مثل نستله فایده ای هم داره؟ نکنه اغلب شرکتای معروف دیگه هم همین اتهامات نستله بهشون وارده ولی دشمنی رقبا اسم این شرکت رو فقط سر زبون انداخته؟ خلاصه که نسکافه و آب معدنی و به دلم زهر شده و واقعا حس می کنم دارم خون فلسطینیا رو می خورم

مینجیق:

شکلات شیرین عسل و آیدین و آب معدنی واتا میل کنید.
عطیه:
@شکموی معتفد جان
شرمنده کردید که از من سوال کردید. و ممنون از خانم دکتر که سوال شما از من را در وبلاگ‌اشان گذاشتند. من شرمنده هستم. کلی خجالت تپان شدم. من اینقدرها هم اقتصاد بلد نیستم. تو گرایش و رشته خودم یک کم اطلاعات فقط دارم.
در راستای جواب سوال شما:
بخش اول سوال شما را باید براساس یکی از قوانین اقتصادی جواب داد که هر جا که جیره‌بندی یک کالا شکل بگیرد (مثل مثلاً محدود/ممنوع کردن واردات یک کالا)، بازار سیاه آن به سرعت شکل می‌گیرد. (مثل بنزین در ایران)

بنابراین شما اگر واردات یک کالا را محدود/ممنوع کنید، امکان تقلب و قاچاق را بیشتر می‌کنید و چون این محدودیت مصرف به افزایش قیمت منجر خواهد شد، در نتیجه از رفاه مصرف‌کننده هم کاسته خواهد شد.

بنابراین عملاً محدودیت واردات به ضرر افراد داخل جامعه ما تمام می‌شود. من تخصصم تجارت بین‌الملل نیست اما یکی از قوانین اصلی بخش تجارت بین‌الملل (براساس یکی از اصلی‌ترین مدل‌های رشد اقتصادی)، این است که کاهش تراز تجاری (به هر دلیلی از اعمال سیاست‌های اقتصادی انبساطی یا انقباضی گرفته تا دلایل سیاسی) منجر به کاهش رشد اقتصادی می‌شود.
یک بحث دیگر هم که شاید چندان اقتنصادی نباشد و بیشتر سیاسی باشد؛ این است که امروزه دیگر تولید از سطح کالا به تولید Brand رسیده است در کشورهای پیشرفته و در حال حاضر چرخ تولید را برندها می‌چرهانند؛ در این حالت دولت‌ها از برندها حمایت می‌کنند؛ مثلاً اگر ایران نستله را یکی از برندهای معروف و اثر گذار اقتصادی یک کشوری هست را تحریم کند؛ ممکن است آن کشور برندهای دیگرش را از طریق قوانین مالیاتی و ... وادار به تحریم متقابل ایران بکنند و خب ممکن است در این حالت در بخش‌های حیاتی اقتصادی ایران؛ سریع‌تر این اقدام را بکنند. (من در مورد نستله اطلاعات زیادی ندارم. این روزها وقت ندارم اما اگر زمانی فرصت مطالعه داشتم؛ اطلاعات بیشتری بهتان می‌دهم).

در این حالت راه حل می‌تواند افزایش تعرفه واردات بر روی محصولات نستله باشد و اگر بازار نستله ایران به اندازه کافی بزرگ باشد، شرکت نستله را وادار به عکس العمل خواهد کرد.
-------------------------------------------
نکته دوم این است که اصولاً دولت‌ها توانایی کنترل تقاضا را در بخش خرد ندارند (تغییر مطلوبیت) و در بخش کلان هم سیاست‌های کنترل تقاضا منجر به ایجاد رکود می‌شود؛ بنابراین کمتر رغبت به تغییر تقاضا دارند و به سمت تغییر عرضه حرکت می‌کنند.
در مورد نستله شما نمی‌توانید مصرف‌کنندگان را در سطح خرد وادار به مصرف نکردن یک کالایی بکنید، تنها زمانی مصرف‌کننده وادار به تغییر الگوی مصرفی می‌شود که رضایتش از مصرف یک کالا تغییر کند (و یا تغییر در سطح درآمد) داشته باشد. بنابراین صرف اینکه نستله یک شرکت صهیونیستی است، لزوماً مصرف‌کنندگان را وادار به مصرف نکردن نمی‌کند اما مثلاً می‌توانید از طریق مانور دادن بر روی میزان سالم بودن کالا، ذائقه مصرف‌کننده را تغییر بدهید. (من چند وقت پیش با یک دوستی تحقیق می‌کردیم، جالب این بود که شکلات‌های تولیدی داخل ایران سالم‌تر و میزان روغن پالم‌اشان بسیار کم‌تر از نستله هست. تازه نستله روی محصولاتش هیچ وقت نمی‌زند چند درصد روغن پالم دارد و ... و کلا‌ً هم مانور تبلیغاتی‌اش در مورد پایین بودن سطح چربی و کلسترول محصولاتش نسبت به رقبا هست و از همه بدجنس‌تر اینکه میزان پالم را در هر 50 گرم اگر اشتباه نکنم اعلام می‌کند که در عمل از روغن پالم شکلات‌های ایرانی بسیار بالاتر هست. اگر درست یادم بیاید، دوستم درآورده بود که روغن پالم نستله 1.5 یا 2 برابر روغن پالم شکلات‌های ایرانی است).

در مورد برند، یک نکته دیگر هم هست که برند در این روزها برای مصرف‌کننده معنی دارد. مثلا‍ً شما وقتی یک خودروی ب ام و یا بنز یا نیسان یا فراری یا لامبورگینی سوار می‌شوید، معانی و لذات مختلفی را تجربه می‌کنید و سطح مطلوبیت متفاوتی دارید، به همین دلیل است که تحریم نمی‌تواند مانع از مصرف بشود در مورد برندهای معروف. تنها کیفیت می‌تواند ضربه زننده باشد. در این حالت راه حل شما می‌تواند جایگزین کردن یک کالای مشابه باشد مثل همان راه حلی که خانم دکتر فرزان اشاره کردند: مصرف محصولات رقیب داخلی.

(اگر نیاز به مطالعه بیشتر دارید، کتاب‌های و مقالاتی با عنوان مدیریت نام‌های تجاری را بخوانید. من هم خودم متخصص بخش مدیریت نیستم. یعنی رشته‌ام اصلاً مدیریت نیست. )

---------------------------------------------
در بازار رقابتی، یکی از راه حل‌های کاربردی، جایگزین کردن کالاهای مشابه است. حالا از منظر یک تولیدکننده شما می‌توانید به تولید کالای مشابه اقدام کنید و سهم بازار را از رقیب بگیرید؛ از منظر دولت می‌توانید، تعرفه واردات کالای نستله را افزایش بدهید اما در عوض تعرفه واردات شرکت رقیب نستله را با کیفیت یکسان و مشابه، کاهش بدهید و مصرف‌کننده را به آن سمت سوق بدهید. "اما یادتان باشد این‌ها همه زمان‌بر هست و بستگی به اندازه بازار آن برند هم دارد."

فکر کنم حالا بهتر متوجه شده باشید که چرا دولت ایران دوست ندارد مستقیم نستله را در صورت صحت اخبار، تحریم کند.
---------------------------------
اما در مورد اطلاعات اینکه شرکت نستله چه ارتباطی با صهیونیست دارد، اطلاعاتم بسیار کم و ناقص است. اما اینکه رقبای این شرکت، این کار را کرده باشند، اگر صحت داشته باشد؛ یکی از استراتژی‌های رقبای این شرکت در کشورهای مسلمان و خاورمیانه می‌تواند همین باشد.

---------------
در مورد احساسات‌اتان هم راه حل خانم دکتر بسیار کارا خواهد بود. هم از نظر مالی و هم از نظر احساسی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رضا رشیدپور

+0 به یه ن

مینجیق: این جریان چیه در تابناک نوشته؟!
رشیدپور که تا جایی که من دیده ام جزو نادر ترک های صدا و سیما و سینمای ایران بود و هست که چهره خوب و در ضمن واقعگرایانه و باورپذیر از ترک ها نمایش می ده.
مثلا در فیلم سوپراستار تهمینه میلانی دستیار تهیه فیلم بود. هم می خواست آشتی برقرار کنه که کار جلو بره و هم با این که با سوپراستار دوست بود به او تذکر اخلاقی -اما به دور از شعار زدگی- می داد که نباید ولنگاری کنه.
مرتب هم با مامانش با موبایل به ترکی حرف می زد و قربان صدقه اش می رفت.
اتفاقا همین جور شخصیت ها را در فیلم ها باید نشان داد. شخصیت خیلی عارف و خیلی منزه (مثل نقش اکبر عبدی در فیلم رسوایی) هم زیاد قابل باور نیست. به نظر شعار زده می آد. اما نقش های ترکی که رشید پور ایفا می کندباور پذیر هستند.

من نمی دانم جریانات اخیر چیست. اما رشیدپور تا جایی که من شناخته ام شخصیت قابل احترامی هست. خیلی هم قابل و شایسته  هست. هم در فیلم ها ترکی حرف می زند (آن هم در نقش مثبت و در عین حال قابل باور) هم فارسی اش خوب هست و  در بازی های کلامی کم نمی آورد. قابلیت برقراری ارتباط سازنده با دیگر اقوام ایران را دارد. انگلیسی اش هم روان هست. گویا دانش آموز ممتازی بوده. قابل و با لیاقت هست. برای جریان هویت طلبی خیلی مفید هست این قبیل شخصیت ها در صدا و سیما حضور داشته باشند و برنامه اجرا کنند. امثال رشید پور را نباید پس زد. اگر علاقه مند باشیم که جریان هویت طلبی رشد کند و توانمند تر شود باید سعی کنیم افراد بیشتری نظیر رشید پور (آن گونه که من می شناختم) بپروریم.

حسن:
سلام خانم دکتر. احتمالا خبر داشته باشید، اگر هم ندارید صرفا جهت اطلاع عرض کنم آقای رضا رشیدپور اگر اشتباه نکنم ورودی 75 یا 76 مهندسی عمران دانشگاه تبریز هستند و از شاگردان زنده یاد استاد دکتر فرزان، پدر گرانقدر جنابعالی، می باشند.
مینجیق:

سلام
نمی دونستم. حالا که گفتید می بینم ادبش از جنس ادب دانشکده فنی تبریز هست. دقت کرده باشید ادبیاتش خیلی فاخر تر از همتایانش در صدا و سیما هست. اما از جنس زبان بازی های پوچ مجری های قدیمی تر صدا و سیما هم نیست. ادبیاتش از نوع ادبیات دانشکده فنی تبریز هست.
مینجیق:

من باورم نمی شه اونهایی که ر فته اند و علیه رضا رشید پور فحاشی کرده اند و به مادر نجیب و دختر نه ساله معصومش جسارت کرده اند به واقع از جریان هویت طلبی بوده باشند. اصلا با مرام هویت طلبی این عمل کثیف بزدلانه نمی خواند که پشت یک اسم مستعار در اینترنت قایم شود بعد برود به مادر و دختر یکی اسائه ادب کند. مرام هویت طلبی مرام ستارخان هست.
یقین دارم این کار کسانی است که خواسته اند جریان هویت طلبی را بدچهره سازند.
جا دارد جریان هویت طلبی با دلجویی از رشید پور و خانواده اش نشان دهد که راهش با آن بزدلان فحاش جداست.
محتوای برنامه هر چه که بود هیچ کس حق نداشت به بهانه آن به مادر یا همسر یا دختر رشیدپور توهینی کند. حداکثر می توانستند با خود رشیدپور طرف شوند.
مینجیق:

با این که تصمیم نداشتم مصاحبه رضا رشید پور با فیتیله ای ها را ببینم ولی دست آخر کنجکاو شدم و دیدم.
به نطرم برنامه خوبی بود. نفس این کار که به چند نفر که در مظان اتهام قرار دارند در فضایی مودبانه و بدون تنش تریبون دهیم تا از خود دفاع کنند کاری ارزشمند هست. رضا رشید پور هم خیلی متمدنانه این فضا را به وجود آورد. عملا هم آنها را خوب به چالش کشید اما سعی کرد لحنش مودبانه و دوستانه باشد. به نظرم نزدیک به ایده آل عمل کرد و باید از او تقدیر کرد.
اما نظر من نسبت به فیتیله ای زیاد عوض نشد. با وجود فرصتی که برای دفاع داشتند دفاع محکمه پسندی نکردند. عذر خواهی شان هم خیلی شل بود. تازه مدعی هم بودند. مخصوصا اون "آذری زبان!!!" محمد مسلمی. اصلا موقعیت خود را درک نمی کرد. چنان قیافه گرفته بود که انگار معلم اخلاق جامعه است و مردم را نصیحت اخلاقی می کرد! از موضع کنفوسیوس با مردم حرف می زد نه از موضع یک بازیگر برنامه کودک که اشتباهش (حالا کاری به عمدی یا سهوی بودن اشتباه ندارم) باعث دلخوری میلیون ها نفر شده!


اما یک چیز را هر چهار نفرشان راست می گفتند و اون سو استفاده از این ماجرا ی ناخوشایند برای جمع کردن رای بود. رشید پور راست گفت که "این رای ها حلال نیست ها"! باز هم تاکید می کنم در آستانه انتخابات به هوش باشیم و نذاریم اوضاع شلوغ و پلوغ بشه. در آرامش افراد ذیصلاح را انتخاب کنیم که گرهی از مشکلات کشور و مردم به خصوص معضل خشک شدن دریاچه اورمیه بگشایند نه آن که جنجال آفرینی کنند و الکی سر و صدا راه بیاندازند.

برنامه قصد تطهیر فیتیله ای ها را نداشت. فقط می خواست سخنانشان شنیده شود. به عقیده این حقیر به عنوان بیننده سخنانشان چنگی به دل نزد!
در انتهای برنامه شماره ای برای نظر سنجی اعلام کردند. با فرستادن پیامک به آن شماره می توانید در نظر سنجی شرکت کنید.
این خیلی خوبه! این تریبونی کم هزینه و بدون خطر در دست ماست که نظر خود را به گوش مسئولین صدا و سیما برسانیم. اگر خواستید نظر خود را منعکس کنید.

لینک دانلود برنامه:
http://saraneh.com/special/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D8%AA%DB%8C%D9%84/

باز هم تاکید می کنم باید به رضا رشیدپور آفرین گفت. کلی هم در برنامه ترکی حرف زد. تیزهوش و نکته سنج هم هست. اونجا که یارو گفت مذاکرات 3+1 فوری تصحیحشان کرد (3+1) نه و 3 به اضافه 18 میلیون.

اگر بخواهیم صدایمان شنیده شود باید امثال رشید پور را بیشتر در دامان خود بپروریم نه آن که طردشان کنیم. خیلی از حرف هایی که ما در خلوت خود می زدیم یا حداکثر در وبلاگی با خواننده دویست سیصد نفری می نوشتیم
رشیدپور از تریبون با مخاطب میلیونی که داشت بیان کرد. چی بهتر از این؟! قدر امثال رشیدپور را بدانیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به یاد پدر

+0 به یه ن


درد از دست دادن پدر بسیار سنگین است. سنگین تر از آن که در تصورم می گنجید. اما دو نکته مرا تسکین می دهد. یکی آن که در پدرم آرامش رفت و دیگر آن که بعد از فوتش، آن چنان که برای بسیاری از بزرگان رخ می دهد، توسط جریان هایی که با مرامش نمی ساخت مصادره نشد! یادآوران او اعضای خانواده و آن دسته از بستگان  و دانشجویان سابقش هستند که به آنها در زمان حیات نیز دلبستگی داشت. دانشجویانی که خود اکنون استادانی برجسته شده اند و در حوزه فعالیت خود سرآمد هستند. یادآوران او همچنین همکاران و آشنایانی هستند که به لحاظ مرام با او نزدیکند. این هم از برکات پرهیز از رفتار پوپولیستی است که پدرم همه عمر بر آن اصرار داشت. اگر رفتاری پوپولیستی داشت نام و یاد او کالایی می شد که جریان های مختلف و گاه متضاد با مرام پدرم سعی در مصادره اش می کردند. خوشبختانه چنین نشد!

  در مجلس یاد بودی که روز چهارشنبه ششم آبان 1394  به همت جناب آقای مهندس سجادی و کانون مهندسین فارغ التحصیل دانشکده های فنی دانشگاه تبریز در تهران برگزار شد افتخار حضور  داشتم.  در برگزاری آن مراسم و سخنرانی های آن رد پای مکتب  (school of thought)دانشکده های فنی دانشگاه تبریز را که پدرم شادروان پرفسور یعقوب فرزان در پایه ریزی آن سهم بسزا داشت مشهود بود. آمیزه ای از دقت مهندسی در  تحلیل ها و کاربرد واژه ها با ادبیاتی فاخر. در آن محفل این حقیر نیز فرصتی یافت که پیشنهادهایی چند ارائه دهد در جهت گرامی داشت نسلی از استادان پیشکسوت سخت کوش و فداکار کشور که پدر نیز جزو آنها بود و در جهت تحقق آرمان ها و ساختن آینده ای که رویای مشترکشان بود. در ادامه این پیشنهاد ها را بازگو می کنم

واقعیت را بخواهید من نگران آن نیستم که نام پدرم فراموش شود. می دانم که چنین نخواهد شد. دانشجویان، همکاران و مردم شهر تبریز آن قدر به پدر علاقه و لطف داشته اند که نام او را تا سالیان سال زنده نگاه خواهند داشت. سال هاست که من در همین تهران از افراد مختلف در مورد دستاوردهای پدر یا ایستادگی او در برابر ناراستی ها داستان ها می شنوم. وقتی برخی از این داستان ها را برای پدر نقل می کردم می گفت شاخ و برگ بسیار داده اند. چه بخواهیم و چه نخواهیم پرفسور یعقوب فرزان در همان زمان حیات خود نیز برای مردمش یک اسطوره شده بود. برای کسی که همه عمر با دقت مهندسی کلام رانده و عمل کرده بود و به چارچوب آن چه که واقعیت می دانست پایبند مانده بود این گونه اسطوره شدن چندان خوشایند نمی توانست باشد. برای جلوگیری از اسطوره سازی های غیرمنطقی پیشنهاد می کنم نهاد دانشگاه تبریز ویا نهاد شهرداری تبریز  به همکاری صدا و سیمای استان مستندهایی در مورد دستاوردهای همنسل های پدرم بسازند که در آن سهم هر کدام ار استادان برجسته در پروژه های عمرانی، تنظیم  آیین نامه ها، تالیف کتب ودیگر خدمات مهندسی و فرهنگی به طور مدون و مستند معین گردد. در مجلس ختم پدر عده ای از دوستان و بستگانم به تبریز آمده بودند. به رسم تشکر به آنها می گفتم که امیدوارم بار دیگر برای شادی به تبریز بیایید و من برای شما تور تبریزگردی بگذارم و یکایک یادگارهای پدر درسطح شهر را نشان دهم. خود می دانم هرچند رویای زیبایی است اما عملی نیست. شاید درست هم نباشد که من به عنوان یک فرزند فلان سازه را نشان دهم و بگویم یادگار پدرم هست حال آن که این سازه ها حاصل کارگروهی بوده اند که پدر من نیز بخشی از آن بوده. لازم است متصدی چنین طرح و برنامه ای نهادی چون شهرداری تبریز  باشد نه فرزند یکی از مهندسین. حتی به لحاظ اقتصادی نیز بنگرید سود حاصل از گردشگر مدرن فرهنگی به هزینه ساخت چنین مستندی در بازه زمان اندکی خواهد چربید.

 

نکته دومی که می خواهم عرض کنم در مورد آرامگاه ابدی پدر هست. شاید بدانید که پدر در قطعه معمولی (قطعه 104) وادی رحمت به خاک سپرده شد. این در حالی بود که از طرف دانشگاه به خانه هنرمندان (وابسته به وزارت ارشاد واقع در جنب کوی اطبا در نزدیکی چهارراه آبرسان تبریز) نامه ای نگاشته شد تا مجوز دفن پدر را در قطعه "هنرمندان و مفاخر" صادر کنند. گویا در نزد برخی به خصوص در بین خانواده های بعضی از همکاران پدرم- این شبهه به وجود آمده که مسئولان خانه هنرمندان کارشکنی کرده اند. همینجا رسما اعلام می کنم کارشکنی ای در کار نبود. مسئولان آن سازمان صادقانه محدودیت ها را بیان کردند و توضیح دادند که این قطعه برای هنرمندان در نظر گرفته شده است.  من آنجا حضور داشتم و شخصا تصمیم گرفتم که اصراری به خاکسپاری پدر در این قطعه نکنم چون حس کردم نوعی غصب خواهد بود  و موجب ناشادی روان پدرم. کسانی که پدرم را از نزدیک می شناختند می دانستند تا چه اندازه مقید بود که کسی را نیازارد. همواره سخت گیرانه ترین تعبیر قوانین و ضوابط را برخود اعمال می کرد. با تربیت پنج نسل از دانشجویان که همگی به او محبت و لطف داشتند و همگی در حوزه مسئولیت و فعالیت خود افراد برجسته و تاثیرگذاری شدند، اگر می خواست می توانست یکی از "پارتی دارترین" اهالی این مرز و بوم  باشد. اما هیچ وقت نخواست! حتی در روزهای آخر در بیمارستان شهید قاضی وابسته به دانشگاه هم از این که خود را استاد قدیمی آن دانشگاه معرفی کند ابا داشت مبادا که بین او و بیماری که از یکی از روستاها آمده تمایزی قایل شوند.  به گمان این حقیر، یکی از دلایل محبوبیت و احترام کم نظیر پدرم هم همین بوده. الغرض!  دیدم از مرام پدر به دور هست که اصرار کنم که در قطعه ای که برای دیگری در نظر گرفته شده به خاک سپرده شود. بسیار نیکوست که قطعه ای برای هنرمندان در وادی رحمت در نظر گرفته شده است. قابل درک هم هست  که مسئولان آن بخواهند این امکان فقط برای هنرمندان نگاه دارند. بجا خواهد بود اگر برای نکوداشت علم و عمل، نهادهای دیگر مانند دانشگاه تبریز و یا شهرداری تبریز قطعه ای دیگر برای استادان برجسته و نام آوران شهر تدارک ببینند. چنین قطعه ای بخشی از هویت شهر را تشکیل خواهد داد. تهران چنین قطعه ای به نام قطعه نام آوران دارد.  از رسانه های محلی تبریز انتظار دارم پی گیر این موضوع باشند. اگر چنین قطعه ای در نظر گرفته شود در گوشه ای از آن می توان بنای یادبودی برای نام آورانی چون پدرم که قبلا به خاک سپرده شده اند پایه نهاد و لوحی که سرگذشت و دستاوردهای ایشان بر آن درج هست بر آن نصب کرد.

و اما پیشنهاد سوم! شخصا قصد دارم که در آینده برای شادی روح پدر و برداشتن قدمی در جهت آرمان های او جایزه ای به نام دکتر یعقوب فرزان پایه ریزی کنم که به دانشجویان تحصیلات تکمیلی ممتاز در رشته فیزیک اعطا شود. نکو خواهد بود چنین جایزه هایی توسط دانشکده های فنی تبریز به دانشجویان ممتاز این رشته ها به نام استادان پیشکسوت نظیر پرفسور فرزان، پرفسور جمشیدی، پروفسور خوش روان و دیگر بزرگان اعطا شود تا هم یاد آور نام این بزرگان باشد و هم تشویقی برای دانشجویان ممتاز. مطمئنم از بین دانش آموختگان آن دانشگاه افراد بسیاری خواهند بود که مایل باشند هزینه مالی این بورس تحصیلی را تقبل کنند. همین طور از بین نیکوکاران شهر. چنان که می دانید اعطای چنین بورس هایی در کشورهای پیشرفته بسیار مرسوم هست.

پدرم بعد از بازنشستگی از دانشگاه تبریز در دانشگاه آزاد واحد شبستر تدریس می کرد. دکتر یعقوب فرزان به همکاران خود در  دانشگاه شبستر علاقه خاصی داشت و از شور و نشاط دانشجویان آن شور زندگی می گرفت. همواره از خلوص باطن و صفای استادان گروه عمران دانشگاه شبستر می گفت و آنها را چون فرزند دوست می داشت. همچنین  فرهنگ بالای شهر کوچک ولی علم و فرهنگ پرور شبستر را می ستود. در این سال ها پدر کتاب تخصصی ای نوشت. خود می گفت می خواهم ناشر آن جایی باشد که به آن دلبستگی دارم. به همین جهت، دانشگاه آزاد واحد شبستر را برگزید. متاسفانه فرصت نشد که انتشار آخرین اثرش را ببیند. امیدوارم این اثر هرچه زودتر منتشر شود و به دست علاقه مندان برسد.

 

 

این چند مورد پیشنهادیی بود که به ذهنم رسید. از این که فرصت بیان آنها را در اختیارم گذاشتید سپاسگزارم.

آنان که محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه ای و در خواب شدند.

 

 

یاسمن فرزان فرزند یعقوب فرزان

هفتم آبان ماه 1393 


پی نوشت: ایسنا گزارشی از مراسم یاد بود پدرم منتشر کرده که می توانید آن را در دو لینک زیر بیابید. کلیپ زیبایی هم توسط کانون مهندسین ساخته شده است که می توانید در لینک ایسنا ببینید. حاوی عکس ها و فیلم های تاریخی ارزشمند است.


گزارش اول ایسنا

گزارش دوم ایسنا



نوشته های مرتبط:

سرگذشت پدر از زبان من

مصاحبه بابا

سپاسگزاری


مراسم چهلم پدرم، پرفسور یعقوب فرزان همین جمعه بیست نه آبان ماه ساعت 10 الی 12 صبح در مسجد طوبی تبریز برگزار خواهد شد.


توضیح شکل: این نقاشی را پدرم حدود 30 سال پیش کشید. قاب آن را نیز خود ساخته است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آرام کردن معترض خشمگین با ساکت کردن او لزوما یکی نیست!

+0 به یه ن

ح ر:
سلام خانم دکتر . خانم دکتر در مورد فعالیت ترکهای ساکن تهران و حومه در مورد زبان و ادبیات ترکی سری به " انتشارات اندیشه نو " در تهران روبروی دانشگاه تهران ، پاساژ فروزنده ، طبقه زیر همکف پلاک 101 بزنید و هر چه کتاب در مورد زبان ، ادبیات ، تاریخ و ... ترکان است تهیه کنید و از همین مکان هم اطلاعات کافی بدست خواهید آورد که در تهران و کرج کلاسهای ترکی آذربایجانی در کجاها برگزار می شود

زهرا-2:
من به این ایده فکر کردم: یه جمع از ترکهای تحصیل کرده تهران جمع بشن (نمی دونم به چه ترتیبی میشه این کار رو انجام داد)، برای ایجاد یه سازمان هرکسی هر مسئولیتی رو که متعهدانه می تونه انجام بده برعهده بگیره، تا حد ممکن امکانات مالی فراهم بشه، و بعد از مدتی که سیستم جا افتاده شد روی توانمندسازی ترک ها کار بشه. حالا این توانمندسازی می تونه مهارتی (مثل قالیبافی، خیاطی و ...) باشه یا دانشی (مثلا تبیین حقوق قانونی و ...).
حتی من فکر می کنم خیلی از خانمهای ترک مسجدی تو تهران به سختی بتونن ترجمه و تفسیر قرآنی که می شنون رو کاملا درک کنن. چون مشکل زبانی واقعا وجود داره... برام جالبه که ترک جماعت با همه ادعاهایی که دارن خیلی روی مباحث کلی و واقعی دنیای بیرونی کار نکردن. مثال واضحش مباحث دینیه که تقید جامعه بهش وجود ابزارهاش رو به زبان ترکی ایجاب می کنه...

مینجیق:

همین ترک های تحصیلکرده تهران بیایند و انجمن داشته باشند اثر این تحقیر ها خود به خود خنثی می شه. لازم هم نیست کار خیلی خاصی بکنند. هر از گاهی دسته جمعی نمایشگاه نقاشی یا کنسرت یا سینما یا شهر کتاب هم بروند کافیست! کافیست با هم جمع شوند و با هم به این جمع های عمومی باکلاس بروند. کافیست در جامعه تهران دیده شود که ترک های تحصیلکرده با لباس آراسته و عطر و ادوکلن زده می روند به این جور جاهای باکلاس.اگر تک تک به این جور جاها بروند آن تاثیرگذاری را نخواهد داشت. خواهند گفت یک تهرانی آمد کنسرت یا شهر کتاب. اما اگر در گروه های 5-6 نفره بروند دیده می شود که ترک های کشور دسته جمعی می روند به این جور جاهای فرهنگی. همین کار دسته جمعی همه لجن پراکنی ها را خنثی می کند.
اما ترک های تهران زیاد از این کار ها نمی کنند. من چند بار سعی کردم بین همین همکاران ترک دور و بر چنین جمعی و انجمنی ایجاد کنم. نشد!به هزار و یک علت نشد.
در صورتی که وقتی در تبریز هستم یا دوستانم از تبریز به تهران می آیند خیلی راحت می توانم با دوستانم از این تیپ کارها بکنم. خیلی طبیعی و بدون صرف انرژی زیاد و بدون اصطکاک.
من در تهران سعی کردم موفق نشدم. شاید از ضعف من بوده. شما امتحان کنید شاید موفق شوید.

در مورد مسایل دینی به نسبت کار فرهنگی به ترکی زیاد بوده. در همین دامنه آرزو بلاگ وبلاگ دین خادیمی هست که یک مدت هم خیلی فعال بود.
http://www.din-xadimi.blogfa.com/
حتی وبلاگ مکاسیب به زبان ترکی بر همین دامنه بود. وبلاگ نوحه ترکی هم زیاده.

زهرا-2:
در ضمن استحاله فرهنگی شدن شاید طبیعی باشه. البته من سالهاست ساکن تهرانم و واقعا رفتار نامناسبی بخاطر ترک بودنم ندیدم... متاسفانه بی انصافی تو قضاوت ها زیاده. این فحش فاشیست بودن رو هم که مثل نقل و نبات جماعت ترک به غیر خودشون و غیرترک ها به ترک ها میدن و مصداق از ویکیپدیا و ... میارن!!
من ناراحتم که اگه کسی نگاه برترجویانه به واسطه نژادش داشته باشه، من نوعی مجاز بشم که با مرگ بر فلان و فحش های بدتر جوابشو بدم. اگه قرار باشه دو طرف با منطق اثبات برتر بودن و مقابله با هم روبرو بشن، هیچ اتفاق مثبتی وجود نخواهد داشت، چه برسه به برنده شدن!
شما نگران نسل جوون تر ترک ها نیستید که این تندروی درشون بیشتر باشه؟ با مشاهدات محدود من این نگرانی برام ایجاد شده...

مینجیق: نه! زیاد نگران نیستم. تعداد جوانان ترکی را که تندروی می کنند بسیار محدود می بینم. در مقابل هرکدام ده ها جوان ترک دیگر هستند که سعی در برقراری صلح و آرامش و دوستی دارند.

در ضمن شما به حرف های اون گروه محدود تندرو ننگرید. به عملشان بنگرید. همون ها هم اگر ببینند در حق یک فارس یا یک کرد یا یک ارمنی اجحافی شده با همان تندروی سعی در حمایت از او و احقاق حقش می کنند. شاید خیلی بیشتر از خیلی از کسانی که به آنها تشر می زنند و شعار گذشت می دهند.

من نگران خود آن جوانان هستم. جوانانی که هم جامعه و هم مسئولین نسبت به آنها بسیار نامهربان و خشن برخورد می کنند. منتظر هستند که اون جوان ها از روی خشم تندی ای بکنند تا بریزند بر سرشان و تنبیه شان کنند.

این همه در فضای مجازی عده ای در حمایت از عمو فتیلیه ها نوشتند و تاکید کردند که اینها یک اشتباهی کردند و لی چون سال ها بچه ها را خندانده اند باید بخشوده شوند. کسی نگفت اتفاقا حالا که سال ها تجربه داشته اند نباید چنین سوتی ای می دادند. جوان تازه کار نبودند که اشتباشان از سر ندانم کاری بوده باشد. بعد از این همه سال برنامه ساختن و به قول خودشان در اقصی نقاط کشور برنامه اجرا کردن اگر نفهمند که آن دیالوگ خشم برخواهد انگیخت واقعا صلاحیت ماندن در دنیای نمایش را ندارند. بهتر است بروند سراغ یک کار آبرومند دیگر. اگر جوان بودند و تازه کار می گفتم از روی بی تجربگی اشتباهی کرده اند و بهتر است فرصت دوباره به آنها بدهیم تا جبران کنند.

اما جامعه ما برعکس عمل می کند! به جوانی که به خاطر توهین به قومیتش عصبانی شده و در حین عصبانیت حرف تندی می زند فرصت دوباره نمی دهند. مادرانه وپدرانه نمی نگرند و با خود نمی گویند که به خاطر یک حرف یا عمل در حین عصبانیت نباید کل آینده او را خراب کرد. مترصد هستند که جوان عصبانی دهان باز کند و تندی کند که بر سرش بریزند و تنبیه اش کنند و با انواع انگ ها، آینده اش را ویران سازند.
اما از ما می خواهند دست اندرکاران فتیلیه را با این هم تجربه که در آرامش کامل و دور از هیجان زدگی بعد از بیست بار تدوین و ویرایش این گند را زده اند نه تنها ببخشاییم بلکه از آنها تقدیر هم به عمل آوریم!!! به نظر من این انتظار کاملا نامتناسب است . مصداق گاه از در دروازه رد نشدن و گاه از سوراخ سوزن رد شدن هست.
من نگران این نامهربانی و خشونت با جوانانی هستم که به اقتضای جوش و غرور جوانی از سر خشمگینی حرف تندی می زدند. انتظارم این هست که با آنها مهربان تر باشند و حمایت و هدایتشان کنند که خشم خود را کنترل کنند و به سوی حرکتی سازنده هدایت نمایند. از آنهایی دو پیراهن بیشتر پاره کرده اند انتظار دارم با آنها مادرانه و پدرانه برخورد کنند نه دشمنانه!
هر وقت یک جوان ترک سر این مسایل خشمگین می شوند و از سر خشم حرف تند یا خشنی می زنند، عده بسیار زیادی از خود ترک ها دچار تشویش و دستپاچگی می شوند و چنان به ولوله می افتند که انگار آسمان به زمین رسیده! باید اول از همه  به همین ترک هایی که سعی در ساکت کردن آن جوان خشمگین دارند گفت: « یک کمی آرام باشید! این همه به ما توهین کردند (حتی از تلویزیون رسمی کشور که از پول بیت المال اداره می شود) آسمان به زمین نرسید! جنگ داخلی نشد! ایران هم تبدیل به رواندا یا بوسنی هرزه گوین نشد! با حرف تند یک جوان ترک از سر جوش و غرور جوانی در حال خشم هم آسمان به زمین نمی شود و نسل کشی به سبک رواندا در ایران راه نمی افتاد. پیوندها در بین قوم های ایرانی به خصوص بین قوم ترک و فارس قوی تر از آن هست که با یک تندی جوانی خشمگین بگسلد. اون قدر که خود ترک ها با جوان ترک خشمگین با خشونت برخورد می کنند خود فارس ها نمی کنند. عموما تحملشان بیشتر است. مهربانانه تر و ملایم تر با آن جوان خشمگین برخورد می کنند!» صد البته جوانی را که به علت شنیدن توهین چنان خشمگین شده که خود دارد فحش قومی می دهد باید به آرامش فراخواند. اما این دعوت به آرامش خود باید با آرامش باشد. با آرامش با محبت با دلسوزی و همدلی و با صداقت. هر کدام از این ویژگی ها غایب باشد نتیجه منفی خواهد داد. میانسالی که نتواند دعوت به آرامشش را با آرامش و صداقت جلو ببرد به مراتب مخرب تر از جوانی است که کنترل خشم را از دست می دهد.

جواب آن جوان خشمگین گول زدن و یا ماله کشیدن نیست. جوابش این نیست که بیخودی و بی آن که خود باور کنید بگویید "کدام توهین؟! خیال کردی. کسی توهین نکرد که تو عصبانی بشوی!" جوان مزبور عصبانی و خشمگین است بلا نسبت احمق که نیست این ماله کشی را باور کند. همین احمق فرض شدن آن هم توسط همزبانانش او را خشمگین تر خواهد ساخت.

جوابش تهدید و انگ زدن هم نیست. آینده یک جوان را به همین راحتی با یک انگ خراب نکنید!
جوابش این هست که با آرامش به او بگویید در ببن هر قومی خوب هم هست بد هم هست. اگر از دست یک یا چند نفر از آنها رنجیدید به همه تعمیم ندهید. این تعمیم دادن و تندی کردن مسئله را حل نمی کند بلکه پیچیده تر می سازد. منطق ساده و صادق و روشنی است. تجربه من می گوید خشم را فرومی نشاند

پی نوشت مهم:
دلایل زیادی داشت که نوشتم کش دادن ماجرای فیتیله به مصلحت نیست. مهمترین آنها نزدیکی انتخابات مجلس هست. باید حواسمان جمع باشد که کسی را انتخاب کنیم که به حل مسایل اساسی کشو ر بپردازد. اساسی ترین مسایل به نظر من همان مسئله محیط زیست هست. آلودگی هوای شهرها مشکل آب (در راس آن دریاچه اورمیه) و....
مشکل آب و مشکل هوا هم همان طوری که می دانید به هم مربوطند
باید کسانی را روانه مجلس کنیم که همت و قابلیت حل این مسایل را به دور از هیاهوهای عامه پسند داشته باشند. اگر شلوغ و پلوغ بشه "آرا قاریشار مصب ایتر"
در هیاهوی فیتیله یک عده ای که شعار های پوپولیستی می دهند و خود را قهرمان معرفی می کنند شاید به مجلس راه یابند.
حواسمان باید باشد که افرادی قابل که قابلیت حل مشکل را دارند به مجلس بفرستیم نه آنان که برای جلب رای هیاهو راه می اندازند. کلید واژه نجات دریاچه تغییر الگوی کشت و حمایت از صنایع روستایی هست. خوشبختانه زنان روستایی ما به درستی درک کرده اند شهزاده سوار بر اسب سفیدی در کار نخواهد بود که عروس خانم زیبا (دریاچه اورمیه را نجات دهد. خودشان با همت خودشان باید این کار را بکنند. اما باز همان گونه که به درستی تشخیص داده اند نیازمند حمایت هستند. نماینده ها باید در جهت تامین این حمایت بکوشند. ما را هم با طرح های زمان بر و هزینه بر که معلوم نیست کی به نتیجه برسد (نظیر انتقال آب از کوه قاف) گول نزنند. دیگه همه فهمیدیم که " چاه و کانال رابرای آب نمی زنند برای نون می زنند!!!!" ادای سوپرمن را در نیازند که یک تنه مشکل دریاچه را قرار هست حل کنند. خوشبختانه روستاییان حاشیه دریاچه (به خصوص شیرزنان روستایی) از این سوپر من ها قطع امید کرده اند و خود آستین همت بالا زده اند. فقط تسهیلات برایشان باید فراهم شود.

این روزها توصیف آهنگ قدیمی " بالا زری خانیم" دست به دست دارد می گردد. گویی حماسه زری خانیم باید تکرار شود این بار برای نجات دریاچه اورمیه که حیات آذربایجان به آن بستگی دارد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Liberté, égalité, fraternité

+0 به یه ن

برخی مطرح کرده اند که چه دلیل دارد برای قربانیان حملات تروریستی در فرانسه بیش از قربانیان حملات تروریستی در خاورمیانه ابراز همدردی در فضای مجازی بکنیم. دلیلش واضح هست. وقتی در ترکیه بمب گذاری شد شک و شبهه ای نبود که ما ایرانی ها از این حادثه دلخراش متاسفیم. لازم به ابراز آن با تغییر پروفایل فیس بوک نبود! روابط حسنه با ترکیه پس از حادثه ادامه یافت. اما متاسفانه در کشورهای غربی بسیاری فرق داعش و القاعده را با سایر مردم جوامع مسلمان نمی دانند. همه را به یک چوب می رانند. این حرکت های کوچک در واقع در جهت رساندن این پیام هست که حساب ما ایرانی ها از داعشی ها جداست.
می دانیم که رسانه های غربی فیس بوک فارسی را رصد می کنند. اگر درصد قابل توجهی از کاربران ایرانی (بیش از سی -چهل درصد) ابراز همدردی کنند به گوش ملت فرانسه هم می رسد. این رفع سوتفاهم برای آینده خودمان خوب است. شانس جذب توریست و سرمایه گذار اروپایی برایمان بیشتر می شود. موقع ویزا دادن به ایرانی ها هم کمتر سخت گیری می کنند . البته این یک عامل در کنار ده ها عامل مهمتر دیگه ولی عاملی است که هر کدام از ما با وقت کم و بدون هزینه مالی و بدون هیچ ریسک و خطری می توانیم در آن تاثیرگذار باشیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نیکوکاری تلگرامی

+0 به یه ن

در دو نوشته پیشینم ابراز امیدواری کردم که شاید بتوان از این اتحادی که بین ترک های سراسر کشور در پی ماجرای فیتیله پیش آمده سود جست. حالا یک پیشنهاد مشخص تر دارم. پیشنهادی کاملا عملی است. از این گروه های تلگرامی بین دوستان و همفکران برای کار خیر می شه استفاده کرد. مثلا گروهی را در نظر بگیرید که حدود 50 عضو دارد و همگی به هم اعتماد دارند. یکی شان پیشقدم می شود و یک حساب بانکی باز می کند. دوستان هر کدام ماهی مبلغی (مثلا ده هزار تومان) در حساب او می ریزند. آخر ماه آن را صرف کار خیر می کنند. در مورد موضوع کار خیر با هم مشورت می کنند. قطعا بین آشنایان این پنجاه نفر  کسی پیدا می شود که در آن ماه احتیاج به کمک مالی پیدا کند. مثلا آبدارچی اداره یکی تصادف می کند و برای تعمیر ماشینش احتیاج به پول دارد. به این ترتیب با مشکلات همدیگر آشنا می شویم. چه بسا در این میان از مشاوره همدیگر یا آشناهای همدیگر بهره مند می گردیم.

این کار قدم اول می تواند باشد برای تشکیل انجمن های زادگاهی که در نوشته قبلی ام به آن اشاره کردم. قدمی کاملا عملی.

در شهرستان ها از این جمع های حمایت کننده زیاد داریم. یعنی زندگی بر اساس همین جمع های حمایت کننده می چرخد. تهران هست که به لحاظ جمع های حامی بسیار فقیر است. برخی از ترک های تهران که حس بیکسی  و تنهایی می کنند و می خواهند در جمع مطرح شوند و مورد توجه قرار گیرند برای خود هویت "ترک پرظرفیت" می تراشند!  "ترک پرظرفیت" شدن زیاد سخت نیست. کافی است به هر جمعی که وارد می شوی لودگی کنی! اولش بگویی "من خودم هم ترکم هاااااا!!!! هه هه هه هه!" بعدش از اون جوک های لوس "یه روز یه ترکه...." بگویی. در تهران این افراد زود محبوب می شوندو در مجالس "مدال افتخار پرظرفیتی" می گیرند. البته این مدال افتخار در مواقع سختی و بیکسی مفت نمی ارزد. این دوستانی که برای ظرفیت بالای یارو کف و سوت می زنند به موقع سختی یک لیوان آب هم دستش نمی دهند. در موقع دلتنگی حالش را هم نمی پرسند. او را فقط برای لودگی می خواهند و بس!  برای ماندن درمرکز توجه یارو باید روز به روز با توهین به هفت جدش "ظرفیتش" را بیشتر کند و لودگی را به کمال برساند.
 این فرهنگ برای شهرستانی هایی که این نوع بیکسی و تنهایی را تجربه نکرده اند و همیشه جمع های بستگان و دوستانشان آنها را حمایت فکری روحی مالی شغلی و جسمی کرده اند (اغلب بیش از حد نیاز) غیر قابل فهم و غیر قابل درک هست. وقتی شهرستانی ها با آن قبیل لودگی ها مواجه می شوند ریشه ها را نمی بینند و شوکه می شوند.

برای این که تنش ها کمتر شود چاره ای نیست جز آن که در تهران هم از آن نوع جمع های حمایتگر که در شهرستان ها هست داشته باشیم تا کسی به خاطر تنهایی و بیکسی به آن حال و روز نیافتد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عدو شود سبب خبر اگر خدا خواهد

+0 به یه ن

اتفاقات مربوط به برنامه فیتیله اتحاد و همدلی عجیبی بین ترک های سراسر ایران (اعم بر دولتی و غیر دولتی، شهری و روستایی، ساکن استان های مختلف و خارج از کشور) ایجاد کرده. فرصت مغتنمی است که به فکر ایجاد انجمن های زادگاهی با اهداف امور نیکوکاری یا فرهنگی باشیم. قبلا در مورد انجمن های زادگاهی مطالبی نوشته بودم.

انجمن های زادگاهی-یاشاسین دریاننی لار

بحثی در مورد انجمن های زادگاهی


وقتمون را با یکی بدو با  اونهایی که می آیند می گویند "کدام توهین؟! چرا ظرفیت ندارید" تلف نکنیم. غیر از این که انرژی از ما بگیرند بحث با آنها حاصلی نخواهد داشت. به جایش به فکر ایجاد انجمن های مفید باشیم. این اتحادی را که به وجود آمده قدر نهیم. می تونیم انجمنی برای کمک  وحمایت ترک های مقیم تهران که زیاد فارسی بلد نیستند و به همین علت کلاهبرداران سرشان کلاه می گذارند بنیان نهیم. کمکشان کنیم که حقشان را بگیرند.  اگر لازم شد وکیل برایشان بگیریم. یادشان دهیم چه طور می توانند از حقوق خود دفاع کنند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چهل تکه فرهنگ تهران

+0 به یه ن

حتما از جریان برنامه فتیله و حاشیه هایی که به دنبال داشت باخبر شده اید. توهینی آشکار بود که طبیعتا خشمی همگانی به دنبال داشت.  بعدش هم عوامل آن توبیخ شدند. من آن خشم و انزجار را طبیعی می دانم ابراز انزجار از آن را هم حق مسلم  می دانم. اما کش دادن موضوع را بیش از این به مصلحت نمی دانم.


به جای کش دادن آن موضوع  فکر می کنم بهتر است فکری اساسی تر بکنیم. راستش را بخواهید به نظر من ترک های ساک تهران-که خود نیز یکی از آنان هستم- به لحاظ توجه به فرهنگ اجدادی خود خیلی ضعیف عمل می کنند. این قبیل مسایل هم زاییده همین کم کاری هستند. در آذربایجان کار فرهنگی در این زمینه خوب انجام می شود.  در خراسان هم ترک ها به لحاظ فرهنگی فعال هستند. حتی در استان فارس ترک های قشقایی با این که در اقلیت هستند به لحاظ فرهنگی تولیدات قابل توجه و چشمگیر دارند. اما ترک های استان تهران با این جمعیت عظیم و با این همه امکانات به لحاظ فرهنگی چه کالای قابل عرضه ای دارند؟ تنها جایی که حضورشان چشمگیر هست در هیئت های عزاداری امام حسین و دیگر مناسک مذهبی هست. در این زمینه در همین تهران توانسته اند فرهنگ قابل عرضه ای داشته باشند اما در زمینه های دیگر بسیار ضعیف عمل کرده اند.
ببینید! حتی در ساده ترین و ملموس ترین  مسئله و نیاز  فرهنگی، یعنی در فرهنگ غذایی، حضور ترک ها در تهران چشمگیر نیست. این در حالی است که ما در زمینه فرهنگ غذایی بسیار غنی هستیم. اغلب رستوران های معروف، درجه یک و ریشه دار تهران را ترک ها بنیان نهاده اند.  اسامی بسیاری از غذاها و یا اسباب و وسایل مربوط به غذا در زبان فارسی از زبان ترکی وام گرفته شده است: قورمه، دلمه، قره قوروت، ... قاشق، اجاق، بشقاب و...
با این حال ما در همین تهران-و حتی از  مغازه های جنابان سوپردریانی نمی توانیم "آشلیخ دویی سی" (برنج مخصوص آش که در میانه می روید) پیدا کنیم. حتما باید به تبریز که می رویم با خودمان بخریم  و بیاوریم! پیدا کردن سبزی قورمه آماده به سبک آذربایجانی   (بدون شنبلیله و با خردشدن قد حدود 0.4 سانتی متر) در تهران آسان نیست. برای یک خانم شاغل ترک در تهران سخت هست که آشپزخانه سنتی خود را دایر کند. باید یا خودش را خیلی زحمت دهد که همه چیز را خود تهیه کند یا باید بخشی از فرهنگ آشپزی خود را وا دهد. با این جمعیت عظیم ترک در همه محلات تهران هر محله به ازای دو پیتزافروشی می بایست یک رستوران و یک کیترینگ غذای آذربایجانی هم داشت. اما ندارد!
این ساده ترین نیاز فرهنگی بود. حکومت هم جلوی بازکردن رستوران آذربایجانی یا واردات برنج آش از میانه یا تهیه و فروش سبزی قورمه مدل آذربایجانی   را نگرفته! این خود ترک های ساکن تهران بوده اند که کم کاری کرده اند.

حالا برویم سراغ نیازهای دیگر. علی الاصول با این جمعیت بزرگ ترک در تهران -از شمال شهر تا جنوب شهر- مراکز شغل یابی ای باید می  بود که برای ترک های جویای کار سرویس می داد. مثلا کسی که می خواهد برای مادر و پدر پیر خود یا فرزند خردسالش پرستاری بگیرد که به زبان ترکی مسلط باشد می توانست به آنها مراجعه کند تا کسی را معرفی کنند. اما چنین دفتر خدماتی نیست. اگر بود هم به اشتغال زایی کمک می کرد و هم به حفظ زبان مادری.

این چیزهایی که می گویم درآمد زا هم هستند.

و اما در مورد تاریخ تهران. چند درصد از مردم تهران با برج طغرل آشنا هستند؟ برجی که در زمان سلجوقیان ساخته شده است. چند درصد از مردم تهران از نقش شاهان ترک صفوی در توسعه تهران باخبرند. شکر خدا اغلب می دانند که این آقا محمد خان قاجار بود که تهران را پایتخت کرد. بسیار خوب! چه طور در جشنواره تهران قدیم که از قضا در یکی از قصرهای قاجار برگزار شد هیچ اشاره ای به نقش قاجار در تکوین فرهنگ تهران نشد؟! تهران قدیم در جاهل های سیبیل کلفت و کلاه لبه دار پوش دهه چهل که خلاصه نمی شود! چرا هیچ نمایشی از تهران قاجاری در آن نبود. شاید بدبینان بگویند به خاظر ترک ستیزی یا فاشیسم. من این حرف را قبول ندارم. اتفاقا از آذربایجان چند غرفه بود. از تبریز و بناب آمده بودند و غرفه گرفته بودند. (همان طور که از شیراز و قم و... آمده بودند) اما ترک های ساکن تهران هیچ تلاشی برای این که نشان دهند دست کم بخشی  از چهل تکه فرهنگ ساز این ابر شهر هستند نکرده بودند.  من فکر می کنم کم کاری و کاهلی از خودمان هست.

پی نوشت: نظرهایی که در راستای کش دادن آن موضوع باشد-ولو این که با مفادش موافق باشم- منتشر نمی کنم. اما دوست دارم  پیشنهاد های شما برای زندگی بهتر و  در ضمن کم تنش تر در تهران بزرگ در کنار سایر اقوام را بخوانم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل