پدرم وقتی مرد پاسبان ها همه شاعر بودند

+0 به یه ن

وقتی پدرم درگذشت، چنان که رسم است عده زیادی از دانشجویان سابقش (فارغ التحصیلان دانشکده فنی دانشگاه تبریز) در سوگ او گفتند و نوشتند. اما نوشته ها و گفته های ایشان با آن چه که در این سرزمین ها  رسم هست فرق فاحش داشت. غلو و اغراقی در آنها نبود. بازتاب واقعیت بود. کلمات با دقت مهندسی و فکر شده  انتخاب شده بودند و توصیفگر واقعیت زندگی و شخصیت پدرم بودند. به او چیزی نسبت ندادند که نبود. 
برای من این امر هم بسیار تسلی بخش بود. نه به خاطر این که باور داشته باشم، صحبت هایی که ما زمینیان می کنیم کوچکترین اثری بر پروازکنندگان داشته باشد. اما  این انتخاب دقیق  جملات و کلمات توسط دانشجویان سابق پدرم برای من این معنا را داشت که عمری پربار و پرثمره را گذرانده.  
وقتی با ادبیات کسانی که برای تملق،  چپ وراست برای برخی پیشکسوتان فیزیک ایران بزرگداشت برگزار می کنند مقایسه می کنم می بینم پدرم چه قدر کامیاب بوده. پدرم در همین دنیا جذاب ترین توصیف بهشت برای یک نفر اهل تفکر یعنی (لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا) را تجربه کرده است. 
دلم برای پیشکسوتانی که دور خودشان کلی مرید تملق گو جمع می کنند می سوزه.   این مریدها، برای منافع شخصی شان  حسابی پیرمرد را روی انگشت خود می چرخانند. آن قدر تملق می گویند و در تعریف از پیرمرد زیاده روی می کنند که پیرمرد هم به امر مشتبه می شود و این ور و اون ور با اظهاراتی که بیش از دانش و دستاوردهای علمی اش هست آبروی خود را از بین می برد. مریدان برای این که در لوای پیرمرد، بساط مفت خوری شان همواره گسترده بماند پیرمرد را علیه این و آن تحریک می کنند و پیرمرد هم به این و آن حمله می آورد.🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لاف شوهرداری به سبک دوستان غربی

+0 به یه ن

بیشتر دوستان خارجی من همکارانم و خانواده های آنها هستند. نیک آگاهم که فیزیکدان ها و خانواده های آنها هیچ جای دنیا تیپیکال جامعه نیستند با این حال بد نیست درباره ارزش شوهرداری در میان این خرده فرهنگ بنویسم. همسران همکاران مرد که خود فیزیکدان نیستند اصرار دارند که نشان دهند که اون قدر به دغدغه همسرشان برای تحقیق و پژوهش اهمیت می دهند که خود هم سعی می کنند یک مقدار در آن باره مطالعه کنند. سعی می کنند برنامه زندگی را طوری بچینند که به کار پژوهشی او لطمه ای وارد نشود.

منظورم دوستان غربی هستند. در فرهنگ مدرن ایران که  اهمیت قایل شدن به نظرات شوهر جایی ندارد. در فرهنگ مادربزرگانمان هم شناخت و درکی از حال و هوای یک پژوهشگر نیست. نه شناخت و درکی هست و نه لزومی حس می شود که درکی صورت بگیرد! 

اما در فرهنگ های اروپایی خانواده محور مثل فرهنگ ایتالیایی یا فرهنگ اسپانیایی و از همه بالاتر فرهنگ یهودی غربی بسیار به این نکته توجه دارند. خانواده های دانشمند پرور یهودی این امر را در حد یک هنر بالا برده اند. در این مورد کتاب ها نوشته اند. 
خوشبختانه، بعد از ازدواج خیلی زود درک کردم که اگر بخواهم با همسرم زندگی زناشویی خوبی داشته باشم و در زندگی حرفه ای خودمان به عنوان زوج پژوهشگر موفق باشیم باید همه توصیه های شوهرداری وطنی را باید دور بریزم و از زنان غربی در این زمینه بیاموزم. 
خیلی زود و به موقع درک کردم زنان ایرانی در این باره چیزی ندارند که به من بیاموزند. طبیعی هم بود که نداشته باشند. چند صد سال انقطاع در زمینه پژوهش در حوزه تمدنی ما رخ داده است. اگر خواهر رازی یا دوست-دختران ابن سینا بودند شاید چیزی برای آموختن به من داشتند اما زنان معاصر دور برم چیزی برای آموختن به من در این زمینه نداشتند!
اونهایی که خودشان را مدرن می دانستند که شوهر را موجودی یرای سرکوفت زدن می پنداشتند نه شخصی که باید هوایش را داشت که بتواند در سطح عالی پژوهش کند.  همنسلان مادربزرگم مزورانه می گفتند "قدر شوهرت را بدان " اما زیرزیرکی در گوشم می خواندند که "این شوهر بیشعور تو چرا به جای این که به جای نان باشد به فکر آب هست. تحت فشارش بذار، برود در بازار معامله کند پول درآورد، برایت طلا و جواهرات بخرد! نه آن که "تحقیقات" کند. "
کلمه "تحقیقات" را با لحن تحقیر آمیز بیان می نمودند.
با این کلیه سن من ، خیلی کم بود به درستی درک کردم، نصایح به اصطلاح دلسوزانه و حکیمانه خانم بزرگ های فامیل نسخه شکست من خواهد بود. فهمیدم که اگر من بخواهم مانعی بین همسرم و شور زندگی اش (یعنی پژوهش در امر فیزیک) شوم در هر حال شکست می خورم. یا قبول می کند و افسرده می شود. یا قبول نمی کند و رابطه مان به هم می خورد. این را هم فهمیدم که پرستیژی که کارپژوهشی درست ودرمان در دنیا می 
آورد از پرستیژ طلایی که  خانم بزرگ ها درنظر داشتند بیشتر هست. خلاصه عقل کردم و به حرف هایشان گوش نکردم. به جایش تا می توانستم از خانم های یهودی دانشمند پرور آموختم.


یک نوع دیگه هم لاف و پز در بین غربی هایی که با فردی از فرهنگی "بسیار" متفاوت ازدواج می کنند مشهود هست. خیلی اصرار دارند نشان دهند که اون قدر فکر باز دارند و اون قدر "مالتی کالچرال" هستند که رسوم فرهنگ همسر خود را می آموزند و به آنها عمل می کنند.
راستش یک مقدار لاف و پز قضیه بیشتر از واقعیت به نظرم می آید. چون همان خانم ایتالیایی که با چینی ازدواج می کند و ادعا می کند تمام آداب و رسوم غذایی چینیان را آموخته، تحمل نمی کند که  دو شهر اون ورتر در خودایتالیا خانواده ها لازانیا را اندکی متفاوت از مادرش تهیه کنند!
به هر حال این ژست و لاف مولتی کالچرالیزم مد روز هست. اونهایی که دنبال لاف مد روز هستند این را هم یاد بگیرند. همان طور که از غرب آموخته اند که قربان صدقه سگ های خیابان بروند این را هم یاد بگیرند بد نیست. "افه" دارد!

اما اون  سعی و تلاش خانواده های دانشمندپرور غربی که در نوشته قبلی ام آوردم پز و ژست و لاف نیست. واقعا در این تلاش صادقند.
به واقع داخل فرهنگشان هست.


در سالهای اخیر ازدواج های زیادی بین ایرانی و غیرایرانی رخ می دهد. ازدواج بین ایرانی ها وغربی ها روال خود را می یابد. چه اعتراف کنیم چه بخواهیم انکار کنیم اون فرهنگ اون قدر هژمونی دارد که به طور طبیعی همه چیز سر جایش می نشیند. این ژست مالتی کالچرالیزم از جانب غربیان هم کمک می کند. البته به نظرم اون هژمونی اصل کار هست و این ژست حداکثر نما و رویه.

اما در مورد ازدواج با همسایه ها -که اون هم زیاد شده -یک مقدار باید فکر شود تا تفاوت های ریز فرهنگی مسئله ساز نشود. از خطه ما بیشتر با ترکیه ای ها وصلت می کنند. شباهت فرهنگی خیلی زیاد هست. اتفاقا در صورت شباهت بسیار ، تفاوت های کوچک به چشم می آیند. مثلا اگر با یک ژاپنی ازدواج کنید و او در مجلسی پشتش را به بزرگترها کند کاملا روشن هست که به دلیل تفاوت فرهنگی است. اما وقتی یک ترکیه ای که از خیلی جهات شبیه ماست این کار را می کند خیلی عجیب به نظر می آید.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قوانین ضد زن ایران گلی به سر مردان هم نزده!

+0 به یه ن


این همه محدودیت  و قوانین و ضوابط ضد زن در ایران هست اما دست آخر به مردها ی معمولی هم زیاد خوش نمی گذره. عملا همه این قوانین و محدودیت های ضد زن که در ایران -به خصوص در ۴۳ سال اخیر تحمیل کرده اند با یک واسطه سر مردها هم آوار می شه. یک اثر مستقیمش اینه که محدودیت ها برای زنان روحیه شان را کسل می کنه و اونها دق دلی و غرولندشان را سر مردان در خانه خالی می کنند. این همه محدودیت که روی دختران نوجوان  در سن بلوغ که می گذارند، باعث می شه دچار فقر حرکتی بشوند. به خصوص در حاشیه شهرها که مساحت خانه ها هم کم هست و عملا دختران نوجوان حرکتی ندارند. بعدش هم پوکی استخوان و خمودی و..... دنبالش هست. من وقتی این طبقه از زنان ترکیه ای  را با مشابه ایرانی مقایسه می کنم چالاکی زنان ترکیه ای مشهودتر هست. بار ضعف بدنی زنان ایرانی هم باز می افتد روی دوش مردان ایرانی. 
یک عده مرد بیشعور و خودخواه هستند که از این قوانین به نفع خود سو استفاده می کنند اما مردان معمولی که کمابیش منصف و باوجدان هستند از این قوانین زن ستیز ایران غیر مستقیم آسیب می بینند. فشارها رویشان مضاعف می شه.

رانندگی خشن

یکی از اولین چیزهایی که نظر توریست های خارجی را در تهران جلب می کند  رانندگی خشن و دور از گذشت )aggressive(
دختران هست! این هم باز واکنشی است در برابر این همه فشار و محدودیت روی دختران.
از فمینیسم نیست. در کشورهای غربی دختران این جور رانندگی نمی کنند.

🍀@minjigh

نکته گمشده در لاف های زنانه بانوان معاصر ایران


زنان ایرانی همه جور لاف می زنند. زنان خانه دار را بذارید لاف می زنند که قطعات تاورکرین را هم می شناسند.در یه مجلس که مسابقه لاف سر نترس داشتن هست خانمی از مقابله خود با شیر و ببر و خرس و پلنگ می گوید ، نیم ساعت دیگر در مجلسی دیگر، که نازنازی بودن مایه لاف هست از جیغ بنفشی که از دیدن یک سوسک کشیده و همه موجودات زنده را زهره ترک کرده می گوید.

در سال های دو هزار که چشم مان به جمال زنان روس در بلاد فرنگ باز می شد نوع لاف زدنشان برایم عجیب بود. همه اش می خواستند وانمود کنند که اون قدر مدرن و باکلاس هستند که اصلا روحشان خبر ندارد که به طور مثال در دنیا چوپان هم وجود دارد. آره جون عمه شان! 
برای من عجیب بود که نمی فهمیدند وقتی اون لاف را می زدند من به دیده تحقیر نگاهشان می کنم که نمی دانند بیرون از چند محله مسکو در دنیا چه خبر هست!
زنان ایرانی در امر لاف زنی و پز دادن هوشمندانه و به فراخور مجلس عمل می کنند. در یک صحبت ادعا می کنند با کمتر از ملکه انگلیس فالوده نمی خورند!در مجلس دیگر ادعا می کنند "من خودم هم اوشین هستم. خودم گوسفند های فلان روستا را بردم به چرا!" بسته به این که کدام مقبولیت دارد!
(طبیعی بود که زنان روس در آن دوره، دنبال لاف زدن باشند. از شهروندان ابرقدرت دنیا بودن به یکباره به آوارگی رسیده بودند. مجبور بودند خود را برای خودشان ثابت کنند.)


اما یک نکته هست که سالهاست زنان ایرانی در موردش هیچ لافی نمی زنند: شوهرداری. زنان همنسل مادربزرگم در این باره لاف می زدند. لافشان اغلب از این جنس بود که شوهرشان را تنها نمی ذارند. نه در وقت سختی و بیماری و نداری و نه در هنگام خوشی برای تفریح خودشان. اما این لاف بین زنان ایرانی ور افتاده. به خاطر مدرن و فمینیست شدن نیست. اتفاقا فمینیست ها لاف شوهرداری به سبک خودشان دارند که در نوشته بعدی ام به آن می پردازم.  علت این هست که قوانین و تبلیغات ضد زن ٤٣ ساله و برنامه هایی نظیر صحبت های آن خانم جلسه ای در شبکه یزد ، جامعه را از "شوهرداری" دلزده کرده. 
همسر خوب برای یک مرد بودن، دیگه در کشور ما ارزش خود را ازدست داده. نتیجه سیاست های غلط فرهنگی و قوانین ضد زن بوده.



🍀@minjigh

صحبت درباره "لاف شوهرداری" در ایران امروز اون قدر نامحبوب هست و اون قدر بیربط به نظر می رسد که دو تا متن کوتاهم در این مورد باعث شد چندین نفر از همراهان کانال آن را ترک کنند!
به هر حال، هدف من در این کانال گفتن حرف های محبوبیت برانگیز نیست. بیشتر برای دل خودم می نویسم. راجع موضوعاتی هم می نویسم که به نظرم مهم هستند.

قبلا نوشتم که در ایران امروز ، جامعه در کل و زنان جامعه (از میانسال تا جوان و نوجوان) حس نمی کنند که همسر خوب برای مردی شدن اهمیت و ارزشی دارد که بخواهند برایش تلاشی کنند.  علتش را هم من سیاستگذاری های حکومتی ضد زن و مردسالارانه در ٤٣سال اخیر می دانم. این سیاستگذاری ها، زنان را دلزده کرده.
منظورمن از تلاش برای همسر خوب بودن، تلاش برای باوفایی یا تلاش برای درک احساسات همسر و یا در نظر گرفتن موقعیت و شرایط وی… هست.  این قبیل تلاش ها اون قدر در ایران امروز از مد افتاده هست که حتی رغبت نمی کنند پز هم بدهند که من این قدر باوفایم یا آن قدر شرایط همسرم را درک می کنم. اما بین دوستان خارجی ام از این قبیل لاف ها زیاد شنیده ام.

درباره آن صحبت خواهم کرد.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دیدگاه در مورد محیط زیست

+0 به یه ن

در این لینک من دیدگاهم  را در مورد محیط زیست خطاب به اعضای پژوهشکده مان توضیج داده ام. فیلم در تعطیلات عید امسال ضبط شده است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارزش مدیران رده میانی

+0 به یه ن

خاطرات مادر محمد رضا شاه

یک کتابی منتسب به مادر محمدرضا شاه منتشر شده که ظاهرا خود پهلوی ها آن را جعلی می خوانند اما در ایران برخی در تحلیل هایشان به آن استناد می کنند. من چند سال پیش، به تصور این که یک کتاب تاریخی هست نگاهی به آن انداختم. به شدت "خاله زنکی" بود. خواننده های قدیمی وبلاگم می دانند که من چه اندازه با کلمه "خاله زنک"، به خاطر بار جنسیتی آن، مخالفم.  اما در مورد این کتاب توصیفی بهتر از این واژه نیست. کاملا مشخص هست که آن جملات از ذهن مردانی تراویده که خیال می کنند زنان شعور هیچ کاری ندارند جز "خاله زنک بازی!"
آخه مگه ملکه مادر دیوانه بوده که برای خراب کردن عروسش حرف هایی بزند که آبروی پسرش و اعتبار و مشروعیت نوه اش و ….. هم برباد رود! اون هم در شرایطی که خاندان پهلوی اون همه دشمن داشتند و اون همه افراد حریص هر جمله "خاله زنکی" علیه خاندان پهلوی به کمین نشسته بودند! اگه واقعا هنگام مصاحبه عقلش را از دست داده بوده که حرف هایش اعتباری نداشته که مورد استناد واقع شود.

ببینید! حتی اگر مادر شاه-مطابق کلیشه های "خاله زنکی" چشم دیدن عروسش را هم نداشت نمی آمد این حرف ها را بزند. خیلی شیک و مجلسی بی آن که آبروی پسرش را ببرد و نوه هایش را (که طبعا تعصب مادرشان را داشتند) با خود دشمن کند می توانست فرح را با دو جمله ساده زیر با خاک یکسان کند: “که فرح خوش سلیقه هست، هان؟! والله هر کسی امکانات او را داشت خوش سلیقه می شد!" 
این جمله آخر به دل میلیون ها نفر می نشست! نوه هایش هم آزرده نمی شدند ….
لازم نبود صدها صفحه تهمت ناموسی به عروسش و دوستان عروسش بزند که او را خراب کند!

حالا من چرا این را می نویسم؟! اول برای این که با دروغ و جعلیات نمی توان به جای خوبی رسید. دوم این که این کتاب به قصد خراب کردن پهلوی ، یک عده از بزرگانی را که به این مملکت خدمت کرده اند (مثل بنیانگذار کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان) را هم خواسته بدنام کند. این درست نیست. این قبیل افراد مستقل از این که  چه حکومتی سرکار هست ارزشمند هستند و باید قدر دانسته شوند.
(نوشته بعدی ام هم در این باره هست.)

پی نوشت: من با اون دوجمله کلیشه ای مادرشوهرانی که می خواهند عروسان خوش سلیقه خود را خراب کنند، موافق نیستم هر چند می دانم خیلی به دل حاسدان می نشیند. اگر درست بود ساختمان های مجللی که در ٢٠-٣٠ سال اخیر ساخته شدند این قدر بیریخت نمی شدند. سازنده های اونها بیش از دربار فرح ریخت و پاش کردند اما ساختمان های یکی بیریخت تر از دیگری ور دل ما گذاشتند!.  
🍀@minjigh

رضا براهنی

رضا براهنی شخصیت ادبی ای بود که موافقان و مخالفان سرسخت زیادی داشت. چند روز پیش که در گذشت، میان موافقان و مخالفان وی، جدلی در گرفت. 
من چند نمایشنامه از رضا براهنی خوانده ام که به لحاظ ادبی و داستان پردازی بسیار قوی و ارزشمند بود. نویسنده به این توانایی، در ایران معاصر کم داریم. در نتیجه باید قدر تک تک شان را بدانیم. رضا براهنی در زمینه تربیت نویسنده هم خیلی موفق و موثر بوده است. مثلا پرینوش صنیعی که خود نویسنده بسیار توانایی است از او نویسندگی آموخته.
این دو ویژگی کافی است که نام رضا براهنی را در سپهر ادب ایران جاودانه کند.

حساسیت های فرهنگی، آموزشی و اجتماعی براهنی در مورد آموزش زبان مادری و اهمیت آن هم بسیار ارزشمند هست. بنا به نظرسنجی اخیر گمان ، ٦٥ درصد نظر دهنده ها ی ایرانی اکنون موافق تدریس زبان مادری در مدارس هستند. اما زمانی که رضا براهنی به خود جرئت داد که  موضوع زبان مادری را مطرح کند اکثریت مطلق تحصیلکرده ها، در این زمینه به خود سانسوری مطلق مبتلا بودند . تکفیری که مرکزگرایان می کردند کم از تکفیر دگم اندیش ترین مذهبیون نداشت. رضابراهنی واقعا شجاعت به خرج داد.

اینها همه حسن های براهنی بودند اما 
Based on results
جهت گیری های سیاسی اش مفت نمی ارزیدند. هر چند من هم با او موافقم که در مجموع ضرر پهلوی ها برای کشور بیش از نفعشان بوده است(در مورد شهر من و براهنی ، تبریز که قطعا چنین بوده است) اما اون سلسله اون قدر هم بد نبود که براهنی چنین کینه ای از آنها به دل بگیرد که هر کسی را که در دوره پهلوی وزیر و وکیل بوده باشد با بدترین فحش ها بنوازد. برخی از رجال و نسای آن دوره خیلی به مملکت خدمت کرده اند. از جمله همین ناتل خانلری که متاسفانه براهنی با فحش رکیک ولدالزنا او را می نوازد. به کار بردن این کلمه توسط براهنی قابل توجیه نیست. اولا که کلمه به کل رذیلانه هست. اصلا چرا باید کودکی معصوم را به خاطر خطایی که پدر ومادر مرتکب شده اند (زنا) عمری تحقیر کرد؟! گناه بچه چیه؟ ثانیا خانلری خود یکی از ادیبان توانمند مملکت بوده هست که باید قدر دانسته شود. ثالثا، خانلری در اون یک سالی که وزیر فرهنگ بوده منشا خدمات قابل توجهی برای دانشگاه ها بوده. این را از کسی که اون موقع  دانشگاهی بوده اشنیده ام.(از زبان یکی از دوستان صمیمی وهمکار و همکلاس پدرم در مراسم یادبود پدرم).

🍀@minjigh

پی نوشت: به من گفتند براهنی به خانلری نگفته ولدالزنا بلکه گفته "له له ولدالزنا". به هر حال خیلی بد هست.

برای هیچ کس نباید این کلمه را به کار برد. خودش که خطایی نکرده ! به خاطر «ادب» عرض نمی کنم. به خاطر انسانیت عرض می کنم.  اگر در مورد اسد ا... علم اصل و اصل شغل ناشریفش را  که در واقع فحشی زشت هست به کار ببرید ایراد نمی گیرم. اما با کلماتی نظیر حرومزاده یا ولدالزنا مشکل دارم.  شخص مسئول اعمال خود هست نه والدینش!


نکته اصلی من در دو پست اخیر (خاطرات تاج الملوک و  رضا براهنی) یک چیز بود: مدیران رده میانی که منشا خیر می شوند و خدماتی به مملکت انجام می دهند باید ارج گذاشته شوند، مستقل از این که روسای آنها را (که حاکمان وقت هستند ) قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم. سیستم بزرگی که نهاد یا سازمان تحت مدیریت آنها زیر مجموعه آن هست ممکن هست به کل معیوب باشد و اشکالات ساختاری اساسی داشته باشد، اما باز هم ارزشمند هست که یک عده در گوشه ای از این سیستم به کل معیوب دارند خدمات با ارزش انجام می دهند.

سیستم اشکال دار را باید درست کرد، اشکالات ساختاری را باید رفع کرد اما نباید کاسه و کوزه ها را سر مدیران رده میانی شکاند که در این میان (استثنائا) دارند خوب و درست عمل می کنند. اگر اشکالات ساختاری را نادیده بگیرید و به جایش گیر بدهید به چند مدیر رده میانی که از قضا چون خوب عمل می کنند ( با احیانا خوش سیما هستند) توی چشم هستند نه تنها مشکلی حل نخواهد شد بلکه بدتر خواهد شد.
این اتفاقی بود که در سال ٥٧ افتاد. انقلابیون-اعم بر مذهبی یا کمونیست سکولار یا حتی ملی- به جای این که  اشکالات ساختاری را رفع کنند، گیر دادند به اسامی و افراد. درک نکردند که تا اشکالات ساختاری باشد فساد هم خواهد بود!  

زمان پهلوی یک سری نهاد های چرب و نرم بودند که عملا نظارتی بر آنها نبودو جز دربار پاسخگوی نهادی (چون مجلس یا قوه قضاییه)  نبودند. بعد از انقلاب اسم اونها را عوض کردند و اسم اسلامی بر آنها گذاشتند. مدیران رده میانی بر سر آنها را عوض کردند و به چند نفر تسبیح به دست و ریشو سپردند. اما ساختار همان ماند. عدم پاسخگویی و نظارت سرجایش ماند. نهاد ها به تدریج فربه تر شدند و روز به روز فاسدتر.
باور کنید اگر اسمش را برگردانید و یک اسم باب طبع پان ایرانیست ها بگذارید و رئیسش را هم یک کراواتی (یا حتی پوشنده لباس های مد هخامنشی ) بگذارید باز فاسد خواهد ماند و با زمان هم فاسدتر خواهد شد.


کتاب خاطرات تاج الملوک که جعلی است و اعتباری ندارد. لجن پراکنی هایی هم که علیه لیلی ارجمند کرده هیچ اعتباری ندارد. اما  عملکرد او را از زبان خودش بشنویم. خدمات کانون پرورش فکری کودکان کم نظیر بود. می توان گفت به ایده آل ممکن نزدیک بود. اما خانم ارجمند خود می گوید بودجه کانون را با لابی کردن در مهمان های دربار بدون حساب و کتاب به دست می آورده. خود می گوید جوانی و زیبایی اش هم در این موفقیت کم تاثیر نذاشته. او هم نمی گفت می شد حدس زد که همین طور بوده. این نشان می دهد سیستم معیوب بوده. یکی مثل لیلی ارجمند به این روش بودجه می گیرد و خرج پرورش فکری کودکان می کند اما در مقابل ده نفر هم بی حساب و کتاب بودجه می گیرند و می ذارند توی جیب شان. یا حتی بد تر از آن:،توی جیب خودشان نمی گذارند اما با آن نوچه پروری می کنند و نوچه هایشان را به جان دیگران می اندازند! الان هم متاسفانه همین طور هست. اصلاح ساختاری صورت نگرفته. چهره ها و اسامی عوض شده و به طول زمان هم بدتر شده.وقتی اشکال ساختاری باشد اشکالات رفته رفته بیشتر می شود.تخم مرغ دزد، شتردزد می شود.
"داستان یک شهر" خاطرات تبعید احمد محمود در جنوب در دهه سی و اندکی بعد از کودتاست. جا به جا از قاچاق زیر نظر نظامیان وقت از دوبی و …. اشاره می شود. البته ابعادش اون موقع کم بود. همان طور که جمعیت ایران آن روز خیلی کمتر از امروز بود. 
وقتی از نظامیان برای سرکوب ناراضیان وروشنفکران استفاده می شود این قبیل باج ها هم به آنها داده می شود. اسامی و ظواهر و ایدئولوژی حاکمه، خیلی تفاوتی ایجاد نمی کند. 
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توصیه های سیزده به دری

+0 به یه ن


١- ماهی قرمز در رودخانه ها و برکه ها و… نیاندازیم. در حوض های پارک های شهری اشکال ندارد.

٢-اگر آتش روشن کردیم به طور کامل خاموش کنیم. نیمه خاموش کافی نیست. آتش زیر خاکستر دوباره زبانه خواهد کشید. چندین بار روی آتش آب بریزیم. دور و بر آن را از هم از چوب های ریز و برگ خشک خالی کنیم تا در صورت ماندن آتش زیر خاکستر به اطراف سرایت نکند.


٣- گیاه های خوراکی نظیر شنگ و…. را از ریشه نکنیم. برای هوس چند برگ چیدن اشکالی ندارد. اما برخی چنان به جان این گیاهان در طبیعت می افتند که انگار مسابقه گیاه چینی گذاشته اند. قراره دو سه برگ بخورید بقیه را دور خواهید ریخت. برای چی این همه می چینید و نسل آن را بر می اندازید؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نکاتی درباره سلامت ومحیط زیست

+0 به یه ن

1)              در این نوشته تنها بر موضوعاتی که اعضای پژوهشکده در دفتر کار، محیط خانه یا هنگام تفریح در خارج شهر با آن مواجه می شوند تمرکز می کنیم. نکات ایمنی و سلامت در محیط آزمایشگاه خود مبحثی بسیار وسیع هست. برای اطلاعات بیشتر در این باره به لینک های زیر مراجعه نمایید:

http://tech.ipm.ir/docs/labs/recycle-9702.pdf

http://tech.ipm.ir/docs/labs/security-9803.pdf

http://tech.ipm.ir/docs/labs/labchart-9701.pdf

http://tech.ipm.ir/docs/labs/movajehe_shoghli.pdf

2)              در صورتی که از بیماری ویژه نظیر صرع و .... رنج می برید دفتر پژوهشکده را در جریان بگذارید تا تمهیدی برای آموزش کسانی که در هنگام حضور شما در پژوهشکده حاضر هستند اندیشیده شود تا بدانند در شرایط ویژه (نظیر حمله صرع) چه باید بکنند.

3)               بهترین روش برای قرار دادن مواد غذایی در فریزر استفاده از ظروف پیرکس دردار هست. برعکس تصور برخی ، ظروف پیرکس در برابر سرما مقاوم هستند. حتی شیشه مربا هم در فریزر نمی شکند اما پیرکس حتی مقاوم تر هست. لازم به ذکر هست که هم ترکیب شیمیایی ظروف  پیرکس با شیشه معمولی متفاوت هست و هم نحوه ساخت آن. برعکس ظروف پیرکس، ظروف شیشه ای ضخیم (نظیر شکلات خوری های لوکس و گرانقیمت)  نسبت به سرما و گرما نامقاوم هستند. از گذاشتن در فریزر یا سرو غذای گرم در آنها اجتناب کنید.  ترک برداشتن آن در سرما و گرما قابل فهم هست. چون رسانش گرمایی شیشه کم هست  وقتی  یک رویه شیشه ضخیم  به سرعت داغ و یا سرد ( در نتیجه منبسط یا منقبض) می شود ، رویه دیگر  هنوز گرم یا سرد  (و در نتیجه منبسط یا منقبض ) نمی شود. به این ترتیب ظرف ترک بر می دارد.

4)              جهت جمع آوری باطری ها و قطعات الکترونیکی مستعمل در راه پله طبقه ششم پژوهشکده جعبه ای تعبیه شده است. این قطعات حاوی فلزات سنگین هستند. اگر همراه با زباله معمولی دور ریخته شوند می توانند باعث آلودگی خاک و آب های زیر زمینی گردند. این قطعات بعد از تجمیع به مراکز بازیافت  مخصوص خود تحویل داده خواهند شد. همین طور برای جمع آوری داروهای تاریخ مصرف گذشته، جعبه ای در کنار آن جعبه اول تعبیه شده است.  می توانید این اقلام بازیافتی را از خانه خود یا حتی خانه های آشنایان خود را نیز جمع آوری کنید  و در این جعبه ها قرار دهید که یکجا به مراکز مربوطه تحویل داده شوند.

5)               جهت جمع آوری پلاستیک بازیافتی هم در طبقه ۵ و در طبقه شش سطلی تعبیه شده است. پلاستیک های تمیز و غیر آلوده را در این سطل ها می توانید بریزید. منظور تمیز آن هست که چرب و... نباشد تا بوی نامطبوع نگیرد و حشرات موذی را به خود جلب ننماید. برای شستن پلاستیک کثیف و چرب جهت بازیافت توصیه می شود که از آب های خاکستری (مانند آب نیمه تمیزی که از آب کشیدن میوه ها و غیره سرازیر می شود) استفاده کنیم تا در مصرف آب صرفه جویی کرده باشیم.

6)              آیا  ریختن باقی مانده چای در گلدان ها نادرست هست؟ طبعا به نوع گل داخل گلدان و میزان چایی که ریخته می شود بستگی دارد. در مراکزی مثل پژوهشگاه علی العموم توصیه می شود که کسی چای باقی مانده خود را در گلدان ها نریزد چون که اگر هر کس که می گذرد این کار را بکند حتی گلی که به چای علاقه دارد بیش از اندازه چای دریافت خواهد کرد. با این حال من نمی خواهم در این مورد مقرراتی وضع کنیم چون که این موضوع به دو دستگی بین افرادی که موافق و مخالف هستند می انجامد. ما هم جواب قطعی برایش نداریم.

7)               از ابتدای تشکیل پژوهشکده، جعبه ای برای جمع آوری کاغذ مستعمل  تعبیه شده بود که خوشبختانه کماکان برقرار هست و پژوهشگران هم استقبال خوبی از آن می کنند.  باید تاکید نمود که کاغذ چرب و آلوده به غذا قابل بازیافت نیست. کاغذ چرب در  جعبه  بازیافت کاغذ نریزید.

8)              برای  تولید کاغذ سفید مقدار زیادی سفید کننده لازم هست که آب های شیرین محدود کره زمین را می آلاید. برای چرک نویس (پیش نویس) می توان از کاغذ کاهی استفاده کرد. به این منظور کاغذ کاهی جهت استفاده پژوهشگران عزیز تهیه نموده ایم که می توانید از کارپرداز محترم پژوهشکده در طبقه ۶ تحویل بگیرید. برای استفاده در پرینتر و محافظت از دستگاه ها ناگزیریم که بهترین کاغذ را تهیه کنیم اما برای چرک نویس همین کاغذ های کاهی مناسب ترند و چشم را کمتر اذیت می کنند. هرگز جهت استخراج چرک نویس کشوهای پرینتر ها را باز نکنید. این کار به پرینتر آسیب می زند. اگر به اشتباه فایلی را برای پرینت به پرینتر فرستادید زودتر آن را کنسل کنید. کنسل نمودن را اگر بلد نیستید از دوستان خود یا از کارمندان عزیز در پژوهشکده بیاموزید.

پلاستیک ها انواع و اقسام دارند. به طور مثال پی-وی-سی که از آن لوله و نیز توپ پینگ پنگ ساخته می شود در ساختار خود کلر دارد اما سایر انواع پلاستیک کلر ندارد.  علاوه بر ساختار مولکولی بسته به عمل آوری چگالی های متفاوت دارند. هر کدام از انواع پلاستیک ها کاربردها و نیز نحوه بازیافت  متفاوت دارد.  اگر دقت کرده باشید در زیر وسایل پلاستیکی مثلث کوچکی است که در آن عددی نوشته شده است.  این عدد نمایانگر نوع و جنس پلاستیک هست. بیشتر پلاستیک ها (به خصوص پلاستیک نوع ۱ یا پلی اتیلن) جهت گرم کردن یا در فریزر قرار دادن غذا و نیز استفاده های مکرر مناسب نیست و برای سلامت ضرر دارد. پلاستیک نوع ۵ ((PP  نسبتا برای این منظور مناسب هستند هر چند ظروف پیرکس ارجحیت دارند. خوشبختانه،  در ایران بسته بندی های اکثر مواد غذایی مانند ظروف پنیر  از این جنس هستند.  بطری های پلاستیکی آب خود از نوع یک هستند بنابراین نباید در فریزر قرارداده شوند ویا بیش از چند بار استفاده شوند.  درب بطری ها از نوع دو هستند و برای همین برخی مراکز آنها را جداگانه جمع آوری می کنند. اما در پژوهشکده همه انواع پلاستیک را با هم جمع می کنیم.  از سوزاندن پلاستیک ها بپرهیزید چرا که به آلودگی هوا منجر می شود. به خصوص از سوزاندن پلاستیک نوع ۳ که حاوی کلر هست اجتناب کنید چرا که گاز سمی دیوکسین تولید می نماید. در این لینک، با انواع پلاستیک می توانید آشنا شوید.

 

۶)  بعد از پیک نیک آتش را به طور کامل خاموش کنید. بسیاری از افراد به گمان خود آتش را خاموش می کنند غافل از این که آتش زیر خاکستر هنوز زنده هست. چند ساعتی پس از ترک محل آتش زیر خاکستر دوباره زبانه می کشد. چندین بار بر آتش بعد از خاموشی آب بریزید. به علاوه اطراف آن را از برگ های خشک و چوب های ریز که قابلیت اشتعال سریع دارند تهی کنید تا بعد از رفتن شما آتش سوزی ایجاد نشود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ناسیونالیزم ایرانی

+0 به یه ن

می خواهم یک نوشته در مورد ناسیونالیزم در ایران امروز بذارم. اما اول این ویدئوی آموزشی ١١ دقیقه ای را که بانمک هم هست ببینید:


 ناسیونالیزم ایرانی

«ایرانی نیستی اگر این پست را لایک نکنی و به اشتراک نذاری
احتمالا همه ما در فضای مجازی با پست هایی مواجه شده ایم که در انتهایش این جمله آمده. من که هیچ کدام را نه لایک کردم و نه به اشتراک گذاشتم اما شناسنامه ایرانی ام باطل نشده است!
چپ و راست این و آن از رختخوابشان بلند می شوند و معیارهای ایرانی بودن و نبودن صادر می کنند. چند قشر در ایران هستند که بخشی از شرح وظایفشان در واقع زورچپان کردن ایدئولوژی حاکم در ذهن هاست. درسته که  درایدئولوژی حاکم  فعلی، به نسبت  زمان پهلوی ناسیونالیزم  کمرنگ تر شده اما هنوز هم خیلی پررنگ هست. البته با تفسیری جدید که رنگ شیعه گری اش پررنگ تر شده (زمان شاه هم این رنگ بود اما کم رنگ تر). برخی از اعضای این چند قشر، کار خودشان را  زیادی جدی می گیرند و در خارج از ساعات اداری هم  طوطی وار  شعار های ناسیونالیستی با تفسیر حاکم در این دوره و یا دوره قبلی- سر می دهند. گاهی سر این موضوع به این وآن  می پرند. به کسانی سر این موضوع پرخاش می کنند درک  و فهم خیلی عمیق تری نسبت به مفهوم ملیت (به معنای مدرن آن) دارند. مطالعات خیلی وسیع تری در مورد تاریخ، فلسفه و کارکرد ناسیونالیزم و ملیت دارند. اما این افراد با همان درک سطحی شان از ناسیونالیزم و با معلومات ناقص کلیشه ای و شعار های طوطی وار  این  افراد فرهیخته تر را می کوبند. پشت شان هم گرم هست و می تازانند.

  از نظر من ایرانی بودن به همان شناسنامه هست و بس. اگر شناسنامه ایرانی داشته باشی ایرانی هستی. تمام! این به آن معنا نیست که لزوما آدم خیلی خاصی هستی یا خیلی خوبی یا خیلی به ایران و ایرانی خدمت رسانده ای. شاید یک ایران شناس حرفه ای  آلمانی باشد که دست کم در زمینه هایی از من وشما خیلی بیشتر در باره ایران بداند اما تا شناسنامه یا پاسپورت ایرانی نداشته باشد ایرانی نیست.
شاید یک نفر لهستانی باشد که خیلی بیشتر از فلان دارنده شناسنامه ایرانی که دایم این سرزمین را «این خراب شده» می خواند،  به فرهنگ ایرانی عشق بورزد اما او یک لهستانی است نه یک ایرانی. چون که شناسنامه ایرانی ندارد. دارنده شناسنامه ایرانی حتی اگر اقدام مجرمانه ای که به منافع ملی ضربه بزند انجام دهد معمولا ایرانی باقی می ماند. البته باید طبق قوانین ایران محاکمه و سپس مجازات شود. اما ایرانی بودنش سر جایش می ماند. (من نمی دانم آیا طبق قوانین ایران مجازات ابطال شناسنامه ایرانی هست یا نه. در هر صورت آن هم یک مسئله قراردادی و حقوقی است نه یک مسئله احساسی که رنگ تقدس به آن زد.)


در چارچوب اندیشه ناسیونالیستی، وقتی شناسنامه کشوری را داری به طور اتوماتیک برخی از حقوق به تو تعلق می گیرد. مثلا  علی الاصول هر دارنده شناسنامه ایرانی باید حق آموزش رایگان، حق برخورداری از یک سری خدمات بهداشتی رایگان مانند واکسیناسیون داشته باشد. 
مفهوم ملیت، حاصل خردجمعی یک سری عقلا بوده تا بر برخی از مشکلات فایق آیند. مثلا تا وقتی که معیار ملیت (به معنای مدرن آن ) باشد جنگ های داخلی مذهبی از بین می رود. می دانیم که در قرون گذشته و قبل از این مفهوم جنگ های داخلی بین فرق مذهبی  خسارات و کشته های زیادی بر جا می ذاشته. مفهوم ملیت جلوی بسیاری از کشتار را گرفت و جنگ های مذهبی و همچنین تضیع حقوق اقلیت های دینی  را کمابیش مهار زد(البته نه به طور کامل). 
 با مفهوم دولت-ملت، سر و سامان دادن اوضاع کشور نظیر ایجاد ایمنی در راه ها و ..... هم موثرتر می شود. این مفهوم مزایایی داشته که دنیا را گرفته. البته نمی توان هم گفت که بی ایراد هست. برای خیلی مسایل دنیای قرن ۲۱ نظیر گرمایش زمین راه حل مناسبی در قالب تقسیم بندی دنیا به کشور ها  و ملیت ها  یافت نشده است. اما هنوز که هنوز هست ظاهرا بهتر از سایر مفاهیم جوابگوی نیاز هاست. مقدس نیست!  بلکه، قرار داد هست! قراردادی عاقلانه که بهتر از قراردادهای آلترناتیو جوابگوی نیاز های بشر فعلی است.
حالا مسئله ما دارندگان شناسنامه ایرانی چیست؟! این هست که دست به دست هم دهیم تا حقوق  همه مان- صرفنظر از مذهب و عقاید، جنسیت، زبان، ثروت و...،  حتی مجرم بودن یا نبودن،  رعایت شود. اگر دسته جمعی در راه احقاق حق مان نکوشیم به آن نمی رسیم. مسئله مان این نیست که معیارهای من-در-آوردی برای ایرانی بودن صادر کنیم. این معیارهای من-در-آوردی به کل با حکمت پشت  ملیت در تضاد هست. حکمت ملیت این بود که یک عده -صرفنظر از دین و عقاید و قیافه و سلیقه و..... و تنها به علت تبعه یک کشور بودن- از یک سری حقوق نظیر بهداشت و آموزش اولیه، امنیت جانی و مالی و ناموسی و نظایر آن برخوردار باشند.


---------------------
آیا مشکل امروز کشور ما "ابی" است؟ آیا راه حل مشکلات امروز ایران، نسبت دادن همه عناصر هویتی مان به تاجیکستان هست؟


ببینید خبرگزاری فارس چه هلهله ای راه انداخته به خاطر حملات بی امان کاربران به خواننده ای به نام ابی در چند روز اخیر. 

https://www.farsnews.ir/amp/14010103000151

طبعا انواع و اقسام رانت خوران خوش خوشانشان می شوند وقتی می بینند کاربران نوک حمله شان را به سمت خواننده ای گرفته اند که تصمیم گرفته ترانه ٣٠ سال پیش خود را به مصلحتی در جایی نخواند.

این نوع ناسیونالیزم ایرانی ، تضمین کننده بقای رانت خوران هست. از طریق مانع شدن برای ایجاد اتحاد.
تا در بحث های هویتی تاثیر گذاری مناطقی مانند آذربایجان را انکار می کنند و به زور و سریش به تاجیکستان می بندند معلوم هست که حرکتی حاصل نخواهد شد.
برادران تاجیکستانی تان قراره کشور را از این رانت خواران نجات دهد؟ بابا! اونها توی کار خودشان مونده اند ! چه گلی به سر شما قراره بزنند؟!. مطمئن باشید با آن همه وابستگی اقتصادی که به پول هایی که کارگران تاجیک در روسیه در می آورند و به تاجیکستان می فرستند دارند روسیه را ول نمی کنند با شما عهد اخوت ببندند. این خط و این نشان. همچین این تاجیک ها که خودتان را برایشان هلاک می کنند شما را بفروشند که بیا و ببین!
زودتر دست از این ایرانشهری بازی های بی آتیه بر دارید. ببینید هموطنان خودتان که در این کشور زندگی می کنند چه دغدغه هایی دارند.
ما با تاجیکستان حتی یک کیلومتر هم مرز مشترک نداریم! حتی نمی توانند خط ما را بخوانند. باز برای افغانستانی ها سینه می زدید قابل قبول بود. اما تاجیکستان کجا ماکجا!

مشترکات فرهنگی ! مشترکات  تاریخی! کدوم مشترکات فرهنگی و تاریخی؟! من فقط یک مورد سراغ دارم که اون هم از جنس خیانت بود: افشین که با خلیفه بغداد همدست شد و به بابک خیانت کرد. بعد هم ثروت های آذربایجان را سوار شتر می کرد می فرستاد به سمت تاجیکستان. عجب ریشه های مشترک تاریخی ای! 
----------------------
هفت سین هم داریم، هفت شین هم داریم حتی هفت میم هم داریم!


ابوریحان سنت های عید را در کتابش به دقت توصیف می کنه. لابد شرح مراسم نوروز در منطقه خودشان یعنی خراسان بزرگ هست.
اسمی از هفت سین نمی آره. به جایش از سبز کردن هفت جور حبوبات صحبت می کنه.

اما ایرانشهری ها اصرار دارند که هفت سین را به چند هزار سال پیش و اون هم تاجیکستان نسبت دهند. اگر یک ترک آذربایجانی بگه این سنت منطقه ما بوده چهار تا شعر  که نه وزنش درسته و نه قافیه اش به ٦٠٠٠ سال قبل از خجند نسبت می دهند که به زعم خودشان ثابت کنه که اصیل آریایی  و از تاجیکستان است.

یک مستند  نه چندان مستند از تاجیکستان ساخته بودند که در آن ادعا می کرد که در تاجیکستان نه تنها هفت سین باستانی هست. هفت شین باستانی هست. علاوه بر این دو، "هفت میم باستانی" هست. این هفت میم باستانی هزاران ساله اصیل آریایی چی ها داشته باشه، خوبه؟! موز !!!!!! بعله!!! هزاران سال پیش در منطقه بری و سردسیر تاجیکستان در عید موز می ذاشتند سر سفره!!!شما گفتید ما هم باور کردیم! نکته اینجاست که این ایرانشهری ها تا اسم تاجیکستان می شوند چنان از خود بیخود می شوند و چنان هوش و عقل خود را از دست می دهند که موز در سفره هفت میم هزاران ساله را هم باور می کنند!


این همه به در ودیوار زدن ایرانشهری ها برای انکار تاثیر فرهنگ ترک ها و سایر اقوام بر رسوم حاضر ایرانی و نسبت به دادن آن به تاجیکستان چه عیبی داره؟ عیبش این هست که اقوام ایرانی را دلزده می کنه و مانع از اتحاد و اعتماد به یکدیگر برای حل مشکلات حال می شه. آیا باعث همدلی در ابعاد "خراسان بزرگ" می شه؟! نه بابا! کدوم اتحاد و همدلی! همین چند ماه پیش درست در ساعاتی که طالبان وارد هرات می شد در فیس بوک، یک "آریایی" ساکن هرات با یک "آریایی" ساکن تهران داشت دعوا می کرد که  آیا افغانستان در زمان هخامنشی یک "ساتراپی" بوده یا خودش مرکز هخامنشی بوده. سر این دعوا می کردند. این هم نتیجه اش برای حال و روز این "آریایی" های ساکن تهران و هرات!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

+0 به یه ن

در آثار گذشتگان ما ، زیاد تاکید شده که آدم باید به دیگران خوبی کند تا بعد از مرگش از او به نیکی نام برند. کاری به این بحث ندارم که آیا نام نیک به درد یکی که از دنیا رفته می آید یا نمی آید. این بحث اعتقادی است که من صلاحیت اظهار نظر درباره آن را در خود نمی بینم. 
اما می خواهم مشاهده ای را بیان کنم که (با کمال تعجب) در آثار گذشتگان به آن اشاره ای نشده و در واقع همه جا خلاف آن تصریحا یا تلویحا عنوان شده .
و آن این که وقتی در شرایط خیلی سخت یکی یک کمک خیلی مهم و اساسی و حیاتی به دیگری می کند بر خلاف انتظار، از او بعدها آن قدر ها به نیکی یاد نمی شود. در مقابل از کسانی خیلی به نیکی یاد می شود که خوبی های ریز و کوچک می کنند . مثلا اگر طرف یک غذا یا دسر خوب  درست کند و پیشکش کند یا از میره های درخت حیاطش یک جعبه میوه به کسی بفرستد بارها وبارها بعد از وی بازگو می کنند و به نیکی یاد می کنند! از کسی که چک بی محل دیگری را پاس کرده و او را از رفتن به زندان نجات داده اون قدر ها به نیکی یاد نمی شود که از کسی که یک سبد کوچک خرمالو نوبرانه فرستاده!!!
از کسی که پول عمل جراحی دیگری را تقبل نموده اون قدر به نیکی یاد نمی شود تا دیگری که کباب خوشمزه ای برایشان تهیه کرده و حین کباب کردن هم دو تا جوک گفته که حضار را خندانده!

این موضوع سالها برای من معما بود. معمایی نه چندان شیرین! فکر می کردم که شاید دور وبر من بی مرام و ناسپاس یا احیانا ابله شده اند. چه طور هست که سعدی به این مطلب اشاره نکرده؟! آیا در این دوره هست که مرام و معرفت رخت بربسته و مردم بی صفت شده اند و فقط خوبی های سطحی را به یاد می آورند؟!

مدتی گذشت که معما برایم حل شد. بعد از سالها کلنجار رفتن با خاطرات واحساسی نه چندان خوشایند.

نتیجه ام این بود: مردم این روزگار بی مرام یا بی صفت و یا سطحی نشده اند! اما یاد گرفته اند که خاطرات تلخ را پشت سر بگذارند. وقتی کسی در سختی مطلق به کمک شان می شتابد هم بالطبع در داخل همان پکیج فراموش می شود. وقتی اصل ماجرا را از یاد می خواهند ببرند طبعا منجی هم فراموش می شود!
بی معرفتی و بی صفتی ای در کار نیست. حماقتی هم نیست اتفاقا مردم عاقل شده اند که می خواهند ذهن شان مشغول خاطرات بد نباشد. گذشتگان تا این اندازه عاقل نبوده اند.
اما مردمان این روزگار خاطرات خوب را مرور می کنند و در نتیجه خوبی های کوچک از آن دست که اشاره کردم به یادشان می ماند.

اگر خوبی بزرگی برای کسی می کنیم بهتر است طمع نام نیک بردن از آن نداشته باشیم چرا که ناامید خواهیم شد. اتفاقا این طوری بهتر هست. کمک هایمان خالصانه تر و بی چشمداشت تر خواهد بود.

این به آن معنی نیست که در همین دوران زندگی مان به محبت و نام نیک نیاز نداریم. اتفاقا اگر خوبی بزرگ در حق این و آن کنیم حتما دشمنان قدری هم خواهیم داشت که علیه ما لجن پراکنی خواهند کرد. چرا که خوبی بزرگ معمولا مستلزم درافتادن یا ظالمان و حق خوران هست.
در مقابل لجن پراکنی ها  ،شخص به تنهایی کم می آورد. مگر آن که جمعی داشته باشد که از او به نیکی نام ببرند. برای داشتن این دسته نیاز به خوبی های کوچک هست!


ایام نوروز  بهترین فرصت برای این نیکی های کوچک و کسب نام و یادنیک هست.


خلاصه چیزی به شما گفتم که حتی در گلستان سعدی هم یافت نمی شود!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نسلی نو از فعالان در سال ۱۴۰۱

+0 به یه ن

"برای میلیاردر و "استاد"، شیخ و شاه یکی است!"

سی سال پیش زوج هایی در دور و بر من بودند که از لحاظ مالی در سختی بودند اما بعدا به پول رسیدند و چند تا آپارتمان و باغ خریدند. مثلا سی سال پیش دانشجوی پزشکی بودند اما حالا پزشکان ثروتمندی هستند. این افراد وقتی سی سال پیش فقیر بودند به شدت منتقد و معترض حکومت بودند. حتی خیلی وقت ها بی انصافی می کردند. یعنی بدبیاری های خود را که ربطی به حکومت نداشت به حکومت نسبت می دادند و مسئولان وقت را در پستوی خانه شان به فحش می کشیدند. اما از وقتی که به پول و پَله رسیده اند ایرادهای حکمرانی را (که از سی سال پیش بسیار بیشتر شده) با شیطنت تعریف می کنند و می خندند ودر آخر ترجیع بند سخنانشان این هست "برای این ملت این حکومت هم زیادیه"
وقتی یادآوری می نماییم که "پس شما نبودید که اون همه تب تان تند بود ؟! "جواب می دهند اون موقع جوان و رویایی بودم و جامعه را نمی شناختم حالا می فهمم لیاقت این مردم بیش از این نیست! 

راستش من هم زیاد جوان نیستم . ٤٥ سالم هست. اما معتقدم این دوستان هم آن زمان مزخرف می گفتند هم این زمان. لیاقت مردم ایران این نیست که در کشورشان این همه اختلاس باشد، این همه خانواده زیر خط فقر باشند و پاسپورتشان ارزش نداشته باشد.


اون دوستان به دیدگاه واقع بین تری نرسیده اند بلکه نگران آن هستند که اگر شلوغ پلوغ بشه همتایان سی سال پیش خود که تب شان تند هست املاک آنها را مصادره کنند. حتی اگر این اتفاق نیافتد باز می ترسند حکمرانی عادلانه ای با سیستم مالیاتی عادلانه برقرار شودو اینها مجبور شوند مثل کشورهای شمال اروپا مالیات  بالای سی درصدی دهند. به خاطر فرارمالیاتی است که جمله مشعشع" مردم ایران لیاقت دموکراسی ندارند "را صادر می کنند نه از روی شناخت عمیق مردم ایران!


یک عده هم هستند که توسط "حواریون" و "کیف کش" های خود دایم "استاد" خطاب می شوند و نوچه هایشان سالی چند بار برایشان "گرامیداشت" می گیرند. اینها هم از بهتر شدن وضع عمومی مملکت در هراسند. چون اگر درها باز شود و ایرانی ها بتوانند مراودات علمی با دنیا بکنند حنای اینان رنگی نخواهد داشت. 
اینها برای حفظ منافع ، مردم را دنبال نخود سیاه می فرستند. می خواهند مردم ایران احساس حقارت کنند و به این باور برسند که لیاقت حکمرانی به از این ندارند.
آن جمله مشعشع را تئوریزه کرده اند. بیست سال هست که در حلقوم ما ریخته اند!

من منکر ایرادهای خودمان به عنوان یک ملت نیستم اما برای رفع این ایرادها هم باز به یک حکمرانی درست و درمان نیاز داریم. حکمرانی ای که بودجه آموزشی کشور را صرف آموزش عمومی مطالب مفید (از انتگرال گرفته تا خاموشی آتش در پیک نیک) نماید نه آن که صرف قبح زدایی از عیاشی در قالب صیغه و چند همسری یا زن ستیزی در پوشش "غیرت" نماید.


🍀@minjigh
من فکر می کنم در سال ١٤٠١ ، نسل جدیدی از فعالان سیاسی به عرصه خواهند آمد. منظورم لزوما جوانان و نوجوانان نیستند. اتفاقا درصد قابل توجهی از آنها میانسال خواهند بود.
میانسالانی که تا کنون در عرصه های مختلف اقتصادی، هنری، علمی، آموزشی، اجتماعی، محیط زیستی و…. فعال بودند به این نتیجه می رسند که هر چه تلاش می کنند به در بسته بر می خورند. در نتیجه به فعالیت سیاسی رو می آورند.
این افراد دید روشن تر و واقعگرایانه تری نسبت به  فعالان سیاسی متعارف، مسایل جامعه و نیز سازوکار آن دارند. این افراد وقت می ذارند و در مورد سیاست هم به اندازه لازم اطلاعات کسب می کنند به علاوه با سیاسیون خوشنام هم دست همکاری می فشارند. این جریان می تواند طرحی سیاسی بپروراند که جوابگوی نیاز های جامعه امروز باشد.

آن چه که فعالان سیاسی حاضر می گویند عموما چنگی به دل نمی زند. برخی شان که باسوادتر هستند بحث های تئوریک صرف می کنند که بر کاغذ شاید جالب باشد اما ما را مجاب نمی نماید که وقتی در عمل پیاده شود به همان تر و تمیزی از آب در بیاید. 
کم سواد ترهایشان هم عموما در گذشته در مانده اند. یا هنوز در حال و هوای دعوای اصلاح طلب و اصولگرا هستند. یا سلطنت طلب هستند و از دوران شاه یک بهشت گمشده در ذهن خود ساخته اند و حسرت آن را می خورند. یا به سبک برخی از انقلابیون ٥٧ دنبال اعدام سرمایه دار و مصادره و تخریب و شکستن  و سوزاندن و انتقام کشیدن هستند. یا هم  زیر عکس مصدق و با سو استفاده نام نامی آن بزرگمرد سده و هزاره، عقاید صد من یه غاز خود را ترویج می کنند و به مصدق -که دستش از دنیا کوتاه هست - نسبت می دهند. جرئت و جسارت این هم که بگویند اینها عقاید خودم هست ندارند. 

یک سری نظرسنجی ها هست که ادعا می کنند رضا پهلوی ٢٠-٣٠ درصد در بین معترضان طرفدار دارد. نمی دانم چه مکانیزمی برای نظرسنجی دارند اما رقم پرت به نظر نمی رسد.
اما سه نکته را نباید از نظر دور داشت: اول این که بیشتر این افراد از روی "کاچی بهتر از هیچ چی" این علاقه را نشان می دهند. ذهن شان خیلی نمی کشد که بحث های تئوریک سیاسی را دنبال کنند اما زمان شاه را با تغذیه رایگان در مدارس و شوی گوگوش مترادف می گیرند و خوششان می آید. 
نکته دوم این که بقیه معترضان اغلب نسبت به پهلوی ها بی تفاوت نیستند. خیلی ها احساس منفی شدید علیه آنها دارد. دلایل موجهی هم برای این حس منفی هست که البته در شبکه "من و تو" بازتاب داده نمی شود!
اونهایی که منبعی برای اطلاعات تاریخ معاصر دارند که واقعگرایانه تر و منصفانه تر از شبکه "من و تو" هست حسرت دوران پهلوی  را نمی خورند.
سوم، عموم طرفداران پهلوی کسانی هستند که تحقیر مردم را نه تنها عیب نمی دانند بلکه فخر می شمارند. همان تحقیر و نگاه از بالا از عوامل اصلی خشم مردم در سال ٥٧ بود. طبعا با  این نگرش، این ٢٠ -٣٠ درصد بقیه مردم ایران را به شدت پس می زند.

به هر حال، اگر از سال ٧٦ تا ٩٦ دعوای زرگری اصلاح طلب و اصولگرا ملت را سرکار گذاشت از سال ٩٦ تا کنون هم ملت  سر خودش را با دعوای طرفداران و مخالفان پهلوی شیره مالیده! 
الغرض! اگر نسل جدیدی از فعالان سیاسی رو بیایند و آلترناتیو بهتر ملموس اراىه دهند اونهایی که یک کم فکرشان باز تر هست دست از نوستالژی پهلوی می کشند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل