اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اشتراک و ارسال مطلب به:
در فضای مجازی یک پوستر در مورد سری سخنرانی ها به مناسبت ۲۸ مرداد منتشر شده. دیدم یکی از پادشاهی خواهان بالا پایین می پره که برنامه را تحقیر کنه. اولا نوشته بود که سخنرانان از قوم گراها هستند. من سخنرانان را نمی شناختم و درنتیجه در مورد نظراتشان در مورد حقوق اقوام هم چیزی نمی دانم. اما این را می دانم که اتفاقا از جمله نقد های قابل تاملی که به مصدق می شود آن هست که لایحه انحمن های ایالتی و ولایتی را زنده نکرد. (شاید به لحاظ حقوقی اصطلاحی که به کار بردم دقیق نباشد. اما اصل مطلب را منتقل کردم.) این نقد را هم هویت گراهای قومی مطرح می سازند. این ادعای سلطنت طلبها که طرفداران مصدق قومگرا هستند نمی دانم از کجا آمده. اما ناخواسته دست روی نکته مهمی می گذارند اگر نیروهای هویت گرای قومی و مصدقی ها متحد شوند قدرتی عظیم می گردند که نیرویی بسی بیشتر از پادشاهی خواهان خواهد داشت. متحد بالقوه هم هستند.
آن چه به طور خاص دستمایه تمسخر قرار داده بود عنوان یکی از سخنرانی ها بود که در مورد رابطه با همسر مصدق بود. به بهانه آن به تحقیر و تمسخر نوشته بود که مصدقی ها امسال مرثیه خوانی سالیانه شان را به سیرک بدل کردند.
من نمی دانم در ان سخنرانی چه مطالبی عنوان خواهد شد ولی فکرش را که می کنم می بینم بعد از هفتاد سال این موضوع ارزش پرداختن دارد. چندین چالش در زندگی مشترک این دو بوده که هر کدام از آنها می تواند زندگی مشترک را بپاشد اما آن دو توانستند بر چالش ها غلبه بیابند. باز بینی آن آموزنده خواهد بود. چند چالشی که همین طوری به ذهن من می رسد موارد زیرند:
۱) مصدق یک آزاد اندیش معتقد به حقوق بشر بود و انسان ها را دارای حقوق برابر می دانست. از منظر او یک شهروند مسلمان شیعه و یک اقلیت دینی از حقوق شهروندی برابر برخوردار بودند. اما همسرش به دنیای دیگری تعلق داشت و خط کشی های مذهبی پررنگ در ذهنش نقش داشت. چه طور این دو در یک خانه سالها به خوشی زندگی کردند ؟! چه طور این تضاد را توانستند حل کنند؟ از راه حلی که آنها در خانه یافتند شاید بتوان آموخت و بخش هایی را به جامعه -دست کم جوامع کوچک محلات- تعمیم داد.
۲) مصدق یک خانزاده قاجار بود و همسرش یک روحانی زاده ملاک. در دنیای سنتی این طبقه اجتماعی انسان ها ابدا برابر نبودند. هرچند زن می بایست از همسر اطاعت کند اما می زد توی سر بقیه طبقات اجتماعی -اعم بر زن و مرد. این را حق خود می دانست. اگر شوهر می گفت این کار را نکن اطاعت می کرد اما به شدت حس می کرد در حقش ظلم شده که نذاشتند جلوی طبقات اجتماعی پایین تر «خانمی» کنه. اگر زندگی نامه گاندی را بخوانید می بینید سر همین موضوع با همسرش کشمکش ها داشت. چوب کشمکش ها را بچه ها می خوردند.. واقعا هم همان گاندی ضد خشونت سر همین موضوع با همسر خود خشونت می کرد. در فیلم مستند «مصدق، نگاهی دیگر» می بینم که این چالش در زندگی مصدق هم بود اما مصدق بسیار متمدمانه -بی آن که مردسالاری در خانه راه بیاندازد و با همسر خود خشونت کند- راه حلی می یافت. این هم آموزنده است. کاری که گاندی بزرگ نتوانست در خانه بکند، مصدق کرد. آیا این موضوع ارزش پرداختن در خارج از «سیرک» ندارد؟!
۳) زندان و تبعید یک فرد بر خانواده اش فشار می گذارد. معمولا نتیجه اش خانه ها و کاشانه هایی در هم شکسته هست. اما کاشانه مصدق و همسرش خراب نشد. احتمالا در این مورد همسرش بیش از خود او درایت و فداکاری نشان داده بود. به هر حال آموزنده هست.
۴) این زوج دختری داشتند که نیاز های خاص برای مراقبت داشت. این موضوع هم خانواده ها را می تواند متلاشی کند اما خانواده مصدق باز درایت نشان داده اند.
حتما موارد بیشتری هست که به ذهن من نرسیده. اما قطعا همین چهار مورد ارزش یک ساعت سخنرانی را دارد. کسی که آن را مورد تمسخر قرار می دهد لابد از پیچیدگی های روان انسان و اثر مهم خانواده بر شخص سیاستمدار بی خبر هست.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اینجا می خواهم یک مقدار از مصدقی ها (طرفداران مصدق) انتقاد کنم. قبل از این که مخالفان علیه مصدقی ها بُل بگیرند تاکید می کنم با وجود همه این نقدها باز مصدقی ها سروگردنی از بقیه گروه ها و نحله های فکری آبرومندتر هستند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
امروز هفتادمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد هست و فضای مجازی مملو است از مطالب متنوع در مورد این رویداد تاریخی سرنوشت ساز.
اشتراک و ارسال مطلب به:
امروز هفتادمین سالگرد کودتای ۲۵ مرداد است. در مورد کوتای ۲۸ مرداد حتما می دانید اگر در مورد کودتای سه روز پیش آن نمی دانید توصیه می کنم حتما دراین باره بخوانید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
به دلیل تورم افسار گسیخته و قیمت بالای اجاره خانه و ده ها دلیل دیگر سطح نارضایتی عمومی بالاست. احتمالا در سال تحصیلی آینده اعتراضات دانشجویی فراوان خواهد بود. دانشجویان باید با چشم باز در مورد این که خود چه کنند تصمیم بگیرند. دو موضوع را می خواهم بنویسم و تصریح کنم تا دانشجویان -به خصوص دانشجویان زبده که علی الاصول پتانسیل درخشش علمی و حرفه ای لازم را برای ساختن ایران آینده دارند- کمتر ضربه ببینند:
اشتراک و ارسال مطلب به:
پاییز سال گذشته به صفحه مددجویان بنیاد کودک از شعبه مهاباد سر زدم. اون موقع تنها ۲ مددجو منتظر کفیل بودند. من کفالت هردو را قبول کردم.
همان موقع هم نوشته بودم که محل امرار معاش این کودکان درآمد مقطعی است که مادرانشان با کار برای خانواده های طبقه متوسط دارند. نوعی از کارها که معمولا به مناسبت مهمانی و ..... فراهم می شود. وقتی در شهر حال و هوای سور وسات نباشد آن درآمد ها هم قطع خواهندشد.
امروز دوباره به همان صفحه سر زدم . این بار ۵۷ مددجو از مهاباد منتظر کفیل هستند! البته به علت مشکلات اقتصادی تعداد مددجویان از شهرهای دیگر هم افزایش محسوس داشته. اما در سایر شهرها تعداد مددجو از پارسال حداکثر سه برابر شده. نه مثل مهاباد ۲۸.۵ برابر. همین نشان می دهد که چه بر سر شهرهایی مثل مهاباد از پاییز ۱۴۰۱ تا کنون آمده.
جای تاسف اینجاست که در مورد کمک رسانی به این شهرها صحبتی نمی شود. اصلا انگار نه انگار.
هزار و یک بحث به درد نخور و جدل بر سر مسایل بی اهمیت می شود اما از این موضوع صحبتی نمی شود. بنیاد کودک هم در مهاباد و هم در سیستان و بلوچستان شعبه دارد.
آدرس سایت بنیاد کودک را در زیر می گذارم:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به: