نظر شما؟

+0 به یه ن

در مورد مصدق و ۲۸ مرداد بسیار گفتیم و شنیدیم. الان می خواهم نظر شما را بدونم. دعوای مصدق و شاه ، مصدق و توده ای ها ، مصدق و اسلامگراها، مصدق و انگلیس یا آمریکا دیگه برای من امروز در سال ۱۴۰۲ اهمیتی نداره. به طریق اولی فکر نکنم برای نسل جدید هم اهمیتی داشته باشد. اما می خواهم نظر شما را در موارد زیر بدانم که برای من مهم هست:
۱) به نظرتان مصدق و نهضت ملی چیزی خاص برای آموختن برای امروز ما دارند؟ البته از همه کس و همه چیز می توان آموخت. منظورم فرای آن هست که از یک نخست وزیر تیپیکال زمان شاه یا حزبی مثل حزب ایران نوین و.... می شه یاد گرفت.
مثال می زنم تا منظورم روشن بشه. آمریکا سیاستمدار کم نداشته. اما فقط بنجامین فرانکلین هست که هنوز نکات خاص برای آموختن برای ما داره.
یا مثلا فرهنگ ما در طول تاریخ شاعر زیاد داشته. اما فقط چند تاشون (مهمتر از همه سعدی) هست که برای امروز ما هنوز حرفی برای گفتن دارند. آیا به نظرتان مصدق و راه مصدق هنوز در اون سطح هستند که چیزی برای گفتن برای دوره ما داشته باشند؟ (دقت کنید عرض کردم «دوره». نگفتم نسل ما یا نسل جدید یا نظایر آن).
۲) آیا پتانسیل آن را می بینید که یک جریان نومصدقی در کشور راه بیافته؟
جریانی که دیگه سر ستیز با استعمار کلاسیک (که تاریخش گذشته) نداره اما به جنبه های حقوق بشری و فساد ستیزی مصدق توجه داره و خودش را رهرو آن می دونه.
۳) گیریم جریانی با محتوایی که در مورد ۲ گفتم راه بیافته. آیا چسباندن خودش به مصدق بیشتر به آن نیرو خواهد داد یا اصطکاک ایجاد خواهد کرد و از آن انرژی خواهد گرفت؟! به هر حال مصدق هم یک انسان بوده و خطا ها یی داشته. مخالفانش می توانند روی آنها انگشت بذارند و برای چنین جریان اصطکاک ایجاد کنند. اما اگر اسمی از مصدق نباشه این ابزار را برای ایجاد اصطکاک نخواهند داشت. از سوی دیگه هر جریان اگر یک چهره یا اسطوره داشته باشه برای جذب افراد بیشتر موفق تر عمل می کنه. فکر می کنید آویختن به نام مصدق نفعش بیشتره یا ضررش؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به یک ساعت سخنرانی نمی ارزد؟!

+0 به یه ن

در فضای مجازی یک پوستر در مورد  سری سخنرانی ها به مناسبت ۲۸ مرداد منتشر شده. دیدم یکی از پادشاهی خواهان بالا پایین می پره که برنامه را تحقیر کنه. اولا نوشته بود که سخنرانان از قوم گراها هستند. من سخنرانان را نمی شناختم و درنتیجه در مورد نظراتشان در مورد حقوق اقوام هم چیزی نمی دانم. اما این را می دانم که اتفاقا از جمله نقد های قابل تاملی که به مصدق می شود آن هست که لایحه انحمن های ایالتی و ولایتی را زنده نکرد. (شاید به لحاظ حقوقی اصطلاحی که به کار بردم دقیق نباشد. اما اصل مطلب را منتقل کردم.) این نقد را هم هویت گراهای قومی مطرح می سازند. این ادعای سلطنت طلبها که طرفداران مصدق قومگرا هستند نمی دانم از کجا آمده. اما ناخواسته دست روی نکته مهمی می گذارند اگر نیروهای هویت گرای قومی و مصدقی ها متحد شوند قدرتی عظیم می گردند که نیرویی بسی بیشتر از پادشاهی خواهان خواهد داشت. متحد بالقوه هم هستند.

آن چه به طور خاص دستمایه تمسخر قرار داده بود عنوان یکی از سخنرانی ها بود که در مورد رابطه با همسر مصدق بود. به بهانه آن به تحقیر و تمسخر نوشته بود که مصدقی ها امسال مرثیه خوانی سالیانه شان  را به سیرک بدل کردند.

من نمی دانم در ان سخنرانی چه مطالبی عنوان خواهد شد ولی  فکرش را که می کنم می بینم بعد از هفتاد سال این موضوع ارزش پرداختن دارد. چندین چالش در زندگی مشترک این دو بوده که  هر کدام از آنها می تواند زندگی مشترک را بپاشد اما آن دو توانستند بر چالش ها غلبه بیابند. باز بینی آن آموزنده خواهد بود. چند چالشی که همین طوری به ذهن من می رسد موارد زیرند:

۱) مصدق یک آزاد اندیش معتقد به حقوق بشر بود و انسان ها را دارای حقوق برابر می دانست. از منظر او یک شهروند مسلمان شیعه و یک اقلیت دینی از حقوق شهروندی برابر برخوردار بودند. اما همسرش به دنیای دیگری تعلق داشت و خط کشی های مذهبی پررنگ در ذهنش نقش داشت. چه طور این دو در یک خانه سالها به خوشی زندگی کردند ؟! چه طور این تضاد را توانستند حل کنند؟ از راه حلی که آنها در خانه یافتند شاید بتوان آموخت و بخش هایی را به جامعه -دست کم جوامع کوچک محلات- تعمیم داد.

۲) مصدق  یک خانزاده قاجار بود و همسرش یک روحانی زاده ملاک. در دنیای سنتی این طبقه اجتماعی  انسان ها ابدا برابر نبودند. هرچند زن می بایست از همسر اطاعت کند اما می زد توی سر بقیه طبقات اجتماعی -اعم بر زن و مرد. این را حق خود می دانست. اگر شوهر می گفت این کار را نکن اطاعت می کرد اما به شدت حس می کرد در حقش ظلم شده که نذاشتند جلوی طبقات اجتماعی پایین تر «خانمی» کنه.  اگر زندگی نامه گاندی را بخوانید می بینید سر همین موضوع با همسرش کشمکش ها داشت. چوب کشمکش ها را بچه ها می خوردند.. واقعا هم همان گاندی ضد خشونت سر همین موضوع با همسر خود خشونت می کرد. در فیلم مستند «مصدق، نگاهی دیگر»  می بینم که این چالش در زندگی مصدق هم بود اما مصدق بسیار متمدمانه -بی آن که مردسالاری در خانه راه بیاندازد و با همسر خود خشونت کند- راه حلی می یافت. این هم آموزنده است. کاری که گاندی بزرگ نتوانست در خانه بکند، مصدق کرد. آیا این موضوع ارزش پرداختن در خارج از «سیرک» ندارد؟!

۳) زندان و تبعید یک فرد بر خانواده اش فشار می گذارد. معمولا نتیجه اش خانه ها و کاشانه هایی در هم شکسته هست. اما کاشانه مصدق و همسرش خراب نشد. احتمالا در این مورد همسرش بیش از خود او درایت و فداکاری نشان داده بود. به هر حال آموزنده هست.

۴) این زوج دختری داشتند که نیاز های خاص برای مراقبت داشت. این موضوع هم خانواده ها را می تواند متلاشی کند  اما خانواده مصدق باز درایت نشان داده اند.

حتما موارد بیشتری هست که به ذهن من نرسیده. اما قطعا همین چهار مورد ارزش یک ساعت سخنرانی را دارد. کسی که آن را مورد تمسخر قرار می دهد لابد از پیچیدگی های روان انسان و اثر مهم خانواده بر شخص سیاستمدار بی خبر هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مصدقی ها و دهه هفتادی و هشتادی ها

+0 به یه ن

اینجا می خواهم یک مقدار از مصدقی ها (طرفداران مصدق) انتقاد کنم. قبل از این که مخالفان علیه مصدقی ها بُل بگیرند تاکید می کنم با وجود همه این نقدها باز مصدقی ها سروگردنی از بقیه گروه ها و نحله های فکری آبرومندتر هستند. 

ایرادی که می خواهم بگیرم این هست که خیلی با روح زمانه جلو نیامده اند، اتحاد لازم بین خود  ندارند و نتوانسته اند با نسل جدید (متولدین دهه هفتاد و هشتاد) ارتباط برقرار کنند.
مصدقی ها خیلی خوب توانسته بودند با ما دهه پنجاهی ها و نیز دهه شصتی ها ارتباط برقرار کنند. عزت و احترام مصدق بین همنسلان من هیچ کم از عزت و احترامش میان نسل های گذشته نبوده است. ولی بین دهه هشتادی ها چندان زیاد  مصدقی ندیده ام. چرا؟! یک دلیل ساده اش این هست که رسانه های خوش آب و رنگی مانند شبکه من و تو  را ندارند. البته به خاطر ملی و غیروابسته  بودن و عزت نفس و.... نرفته اند بودجه ای آن چنانی از دول دیگر یا حتی از بینندگان بگیرند و از این کانال ها بزنند. در نتیجه طبیعتا بین  عوامی که به قول معروف «عقلشان به چشم شان هست» مقبولیتی قابل مقایسه با پادشاهی خواهان ندارند. ولی مصدقی ها بدون داشتن ابزاری چون رسانه های خوش آب و رنگ باز هم توانسته بودند بین همنسلان من مقبول باشند. سئوال این هست که چرا نتوانسته اند قشر فهیم تر و عمیق تر دهه هفتادی ها و دهه هشتادی ها را به خود جذب کنند؟
قبلا هم گفته ام بین دهه هفتاد و هشتادی ها افراد عمیق و باسواد کم نیستند. هرکسی می گه این نسل جدید ازدم سطحی و قشری هستند بیخود می گه.  
منتهی نسل جدید در بند این که تظاهر به دانایی بکنه و ادای فرهیختگی در بیاره نیست.
علت این که دهه هفتاد و هشتادی ها چندان جذب راه مصدق نشده اند به خاطر این هست که شعار های کلیدی مصدق که جنبه اجتماعی داشت  (نظیر «هموطن جنس ایرانی بخر») در فضای امروز معنای دیگری می یابد.
مصدق بیگانه ستیز و غرب ستیز نبود. اگر با استعمار غرب در افتاد برای حقوق ملت ایران بود نه از سر ستیزه با غرب یا مدرنیته. سیاست خودکفایی هم که او و همراهانش ترویج می کرد-تا جایی که من می فهمم- یک سیاست مقطعی بود که از نیازها و شرایط وقت سرچشمه گرفته بود. اگر این شعار را می داد در زندگی اش هم عمل می کرد. ریاکارانه نبود. خودش هم لباس از پارچه ایرانی تهیه می کرد و چای ایرانی می نوشید. قرار هم نبود که برای همیشه و دهه ها دور کشور دیوار بکشد و از اقتصاد آزاد محروم کند. آن سیاستی مقطعی برای گذر از بحران بود.
در چند دهه اخیر، عده ای سودجو شعارهای ملی مصدقی ها را  مصادره کرده اند و  درهای کشور را به اقتصاد باز بسته اند و از مردم می خواهند که کالای بی کیفیت داخلی را به قیمت چندین برابر خریداری کنند.  همین قبیل مصادره ها باعث شده مصدق و مصدقی ها از چشم نسل جدید بیافتند.
اگر مصدق می خواست نفت را ملی کند سر لج و لجبازی با انگلیسی ها نبود. گمان نمی کرد اگر نفت ملی شود قدرت او تثبیت می گردد. اصرار او و درافتادن او با انگلیسی برای نفت  نه برای سود شخصی بود نه از سر غرب ستیزی. می خواست پول نفت به جیب ملت ایران سرازیر شود تا بشود آموزش رایگان عمومی دایر کرد و سطح بهداشت عمومی را بالا برد و.....مردم هم این را می فهمیدند و همراهی می کردند. الان سیاست هایی که روز به روز مردم را فقیرتر می کند از سر لج و لجبازی پیش می برند و زمانی که شعارهای خودشان همراهی مردمی برنمی انگیزد از آبرو و آرمان های مصدق خرج می کنند که او نیز استقامت کرد. ولی آن استقامت برای غنی تر مردم کجا و این لجبازی  بانتیجه  «لُنگ پوش» کردن مردم کجا!؟
اون قدر در چند دهه اخیر  از مصدق برای لجبازی هاو سودجویی های خود خرج کرده اند که دیگه جذابیت شعارهای مصدق برای نسل جدید از بین رفته است.
از سوی دیگر مصدقی های امروز نتوانسته اند جنبه هایی از راه مصدق را که به درد این روزگار می خورد به نسل جدید بشناسانند. مصدق متعلق به دوره انتهایی استعمارکلاسیک بود و در اتمام آن هم سهمی داشت. اما آن دوره گذشته و تاکید بر آن قسمت از راهش برای نسل جدید جذابیتی ندارد. به درد امروز نمی خورد. متد های استعمار ستیزی آن روز مصدق در جهان امروز خودزنی است (هرچند برای زمان خودش درست و پیشرو بود.) دوران استعمار کلاسیک گذشته و به دنبال آن، دوره آن نوع استعمارستیزی گذشته. کسانی امروز آن متدها را بر می گیرند که نه با استعمار که بلکه با مدرنیته و برخی  جنبه های مثبت فرهنگ غربی سر ستیزه دارند.

علاوه بر استعمار ستیزی، اصرار مصدق برای آزاد گذاشتن صدای مخالف، آزادی مطبوعات، فساد ناپذیری، شایسته سالاری، احترام به حقوق اقلیت ها و پاسداشت آن ولو به قیمت هزینه دادن  و ده ها نکته ریز و درشت دیگر هم مشخصه بارز راه و  مرام مصدق بود. اگر اینها را برای جوانان امروزی بتوانید تشریح کنید در بین دهه هفتادی و هشتادی ها بیش از قدیمی تر ها مصدقی خواهید یافت.  چنین پیوندی بین مصدقی های نسل های مختلف نیروی اجتماعی عظیمی را می تواند سامان دهد که می تواند آینده ای بهتر بسازد.

پی نوشت: امروز ۷۰ امین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد هست و تیترهای خبرهای سایت بی بی سی فارسی از این قرارند:
۱) چرا X قوی ترین حرف زبان انگلیسی است؟
۲) انتقاد از بزرگ کردن بینی بردلی کوپر در نقش برنستاین
۳) پناهنده ای که در تاجیکستان طراح لباس شد
۴) کشیش ها ی کلیسای کلن المان از کامپیوترها برای دیدن فیلم «...» استفاده می کردند.
۵) سام اضغری تایید کرد که ازدواج او و بریتنی اسپیرز به پایان رسیده است.
۶) جنجال بازگشت سلبریتی ها به تلویزیون ایران.
صد البته در مورد مسئله بی اهمیت ۷۰ امین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد بی بی سی مطلبی تا این لحظه در صفحه اول خود ندارد.
انگار ما مردم در فضای مجازی بیخودی شلوغش کردیم. بهتره به این مسایل مهم بپردازیم ببینیم  اصغری چرا طلاق می خواد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کودتای ۲۸ مرداد: قانونی یا غیرقانونی؟!

+0 به یه ن

 امروز هفتادمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد هست و فضای مجازی مملو است از مطالب متنوع در مورد این رویداد تاریخی سرنوشت ساز.

آن چه من می بینم بیشتر توسط طرفداران مصدق نوشته شده. نشان می دهد هنوز بعداز هفتاد سال مصدق فراموش نشده.  از آن سو، سلطنت طلبان شدیدا در تکاپو هستند که مصدق و مصدقی ها را تحقیر نمایند. سخنرانی ها در مورد کودتای ۲۸ مرداد را به تحقیر مرثیه خوانی می نامند و....من نمی خواهم وارد این بحث و دعواهای تاریخی  شوم. در سال ۱۴۰۲ بحث و جدل درباره این که فرمان برکناری مصدق «قانونی» بوده یا خیر را بحثی انحرافی می دانم. آن طور که خوانده ام قانونی نبوده اما حتی اگر قانونی بود کاری بود صد در صد خلاف منافع ملی و صد درصد خلاف مرام و مروت.
مطابق قانون خانم های ایرانی می توانند مهریه شان را به اجرا بگذارند و اگر شوهرشان توان پرداخت نداشته باشد او را به زندان بیافکنند. (تاچندی پیش که قانون همین بود الان انگار یک مقدار تغییرش داده اند.)
از آن سو مطابق همین «قانون»، مرد می تواند همسرش را کتک بزند، ممنوع الخروج کند یا حتی در خانه زندانی نماید.
پس چرا نه (اکثریت) خانم های ایرانی چنان می کنند ونه (اکثریت) مردان ایران چنین؟! برای این که شعور دارند و می فهمند هر چی که قانون مجاز می داند درست نیست. شرط مروت نیست. به نفع خانواده نیست.
حتی اگر قانونا شاه می توانست نخست وزیر را خلع کند نمی بایست چنان کند. همین که بعد از ۷۰ سال داریم در موردش حرف می زنیم یعنی ضربه ای از آن کودتا خورده ایم که هنوز درد دارد.
شاه تعداد زیادی نخست وزیر داشت که حتی اسمشان را هم به سختی به یاد می آوریم. اگر یک چهارراه منصور در تبریز نبود ما اصلا یادمان هم نمی افتاد که روزگاری این مملکت نخست وزیری هم به این اسم داشت! هویدا ۱۳ سال نخست وزیر بود و مصدق تنها دو سال. هر دو هم در زمان شاه به زندان افتادند. اما چرا از مصدق این همه می گوییم و از هویدا یادی نمی کنیم. (اگر هم یادی کنیم به خاطر آن هست که بعد از انقلاب اعدام شد و افسوس می خوریم که هر چه بود اعدام حقش نبود.)
شاه چند تا نخست وزیر داشت که از مصدق هم سرانجامی دراماتیک تر داشتند. مثلا هژیر که ترور شد. اما اسمی از آنها نمی بریم. از یادمان رفته اند!
ولی مصدق همیشه در یادمان هست. همیشه این درد هست که با آن کودتا در ۲۸ مرداد شانس پیشروی به سوی مردمسالاری و رعایت حقوق بشر را از ما گرفتند. از نظر شخص من بزرگی مصدق  به ملی کردن نفت نیست هرچند می دانم هزینه آموزش رایگانی که دیدم و 176 واحددرسی که در دوران لیسانس در دانشگاه صنعتی شریف به طور رایگان پاس کردم (و سرمایه زندگی ام شد) از همان نفتی آمد که مصدق ملی کرد و اگر او نبود از آن واحد های رایگان-با آن کیفیت- هم خبری نمی بود!
بزرگترین خدمت مصدق از نظر من آزادی دادن به مطبوعات بود. تحمل صدای مخالف بود.  مقاومت در برابر تضییع حقوق اقلیت های دینی ولو به قیمت تراشیدن دشمنان کینه جو برای خود بود. فساد ناپذیری و فساد ستیزی مصدق بود. این ها بودند که در دوره مصدق یکتا بودند. اگر این روند به جای دو سال ده سال ادامه می یافت فرهنگ اجتماعی و سیاسی فساد ناپذیری و مدارا و مردمسالاری جا می افتاد. اما کودتا نذاشت. دو سال برای جا افتادن چنین فرهنگی بسیار کوتا ه هست. اگر همه روزه به یاد مصدق هستیم، اگر همه ساله در ۲۸ مرداد به قول سلطنت طلبان مرثیه سرایی می کنیم به دلیل آن هست که آن کودتا چنین فرصت نابی را از ما گرفت!
در نوشته بعدی ام می خواهم به این بپردازم که آیا  راه مصدق برای امروز ما می تواند راهگشا باشد؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هفتادمین سالگرد کودتای ۲۵ مرداد و پنجمین سالگرد طوفان در استکان

+0 به یه ن

امروز هفتادمین سالگرد کودتای ۲۵ مرداد است. در مورد کوتای ۲۸ مرداد حتما می دانید اگر در مورد کودتای سه روز پیش آن نمی دانید توصیه می کنم حتما دراین باره بخوانید.

همان طوری که می دانید من مصدق را بسیار تحسین می کنم و محترم می دانم. این را هم قبلا گفته ام که مطلب زیادی در مدح مصدق نخوانده ام. بیشتر نقد و هجو او را خوانده ام و بعد  توضیحات و دفاعیات طرفداران مصدق را در مورد آن  نقدها و هجوها- و نیز تهمت ها- خوانده ام. متقاعد شده ام که یا حق کاملا با مصدق بوده است یا در آن شرایط بهتر از آن نمی شد عمل کرد.بعد از موج لجن پراکنی علیه مصدق احترام من نسبت به او بیشتر و بیشتر شده است.
در این مورد هم  قبلا نوشته ام که رفتار او در تبعید در احمد آباد را بسیار تحسین می کنم. اگر فیلم مستندی را  که زنده یاد هدی صابر در مورد این دوره از زندگی او و تاثیراتش بر احمد آباد ساخته ندیده اید توصیه می کنم حتما ببینید:
اما می خواهم اینجا خودم-برای اولین بار- نقدی جدی به  رفتار مصدق داشته باشم. به رفتار او در دادگاهش.
دلش را شکستند؟! درست!
به جای پاس داشتن زحماتش برای کشور با او بی مهری شد؟! درست!
اتهامات وارده به او مسخره بودند؟! درست!
شاکیان اصلا در قد و قواره ای نبودند که بخواهند مصدق بزرگ را به چالش بکشند؟! درست!
اما مصدق نمی بایست دادگاه را به مسخره بکشد. نمی بایست با این کار سرمایه سیاسی ای که پشت جریان ملی جمع شده بود بسوزاند. کشور به این سرمایه اجتماعی نیاز داشت.
درست هست که با واکنش هایی که مصدق در دادگاه نشان داد (نظیر خود را به خواب زدن و برخی شوخی ها)  آن جلسات دادگاه  جاودانه شد اما باعث شد که سرمایه عظیم اجتماعی سیاسی پشت نهضت ملی تحلیل رود. 
در دنیای سیاست از این پاپوش دوختن ها زیاد هست. از این اسب افتادن قهرمان ها،  توسط موش ها، زیاد هست. اگر با رفتارهای تمسخر آلودش در دادگاه حریف را عصبانی نمی کرد خیلی زودتر از دی ماه ۱۳۵۷ (زمان شاهپور بختیار) دوباره به سراغ نهضت ملی می آمدند و سیر تحولات تاریخ ایران روند دیگری می گرفت. به جای آن که این بازگشت به سوی نهضت ملی ۲۵ سال طول بکشد چهار پنج سال بیشتر طول نمی کشد. ۴-۵ سال بعد دوباره نهضت ملی در سپهر سیاسی ایران نیرویی در خور توجه می شد و می توانست در آن مقطع معجزه ها کند.
آن انرژی که برای احمدآباد صرف شد اگر برای کل کشور صرف می شد ایران امروز می توانست یک کشور دموکراتیک در ردیف کشورهای درجه یک دنیا باشد. جایی ایده ال برای زندگی که مردم دنیا برای دریافت  ویزا یا پاسپورتش دست و پا می زدند.
نشنیدم کسی به این برهه از تاریخ ما این گونه نگریسته باشد. 

 در مرداد  ۵ سال پیش  طوفانی در استکانی افتاد که می توانست  شاپرکان کوچکی مثل راقم این سطور را غرق نماید. تقارن زمانی  آن طوفان در استکان با سالگرد کودتای ۲۵ مرداد ، مرا وا داشت که در تاریخچه کودتا های مرداد ۱۳۳۲ مطالعه کنم. نمی خواستم کودتای ۲۵ مرداد فرجامی چونان کودتای ۲۸ مرداد داشته باشد. از اشتباهات مرداد ماه مصدق درس گرفتیم و طور دیگر عمل کردیم.
 سخنرانی شاهین در مورد میراث علمی هاوکینگ در روز ۲۴ مرداد ۱۳۹۷ ارائه شده است. همه در آن روز می دانستیم که در استکان ما قرار هست طوفانی به پا شود. عده ای می گفتند سخنرانی باید کنسل شود. اون عده دقیقا از جنس همان هایی بودند که در مورد شان گفته شده «تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گرددبه کام کاسه لیسان». فکر می کردند اگر آن طوفان دراستکان را خیلی بزرگ جلوه دهند و خود  را منجی  در آن طوفان سهمگین معرفی نمایند از کاسه شکسته ماستی برای لیسیدن برای آنها فراهم خواهد آمد. الغرض! به اصرار من سخنرانی برگزار شد. بسیار خوشوقتم که ضبط شده و از آن روز به یادگار مانده است:
سخنرانی ارزشمندی است. توصیه می کنم که آن را بشنوید.

بذارید یک موضوع را روشن کنم. اگر  شما کاری ارزشمند انجام دهید حتما یک عده قلقلکشان می شود و می خواهند زیرآب شما را بزنند. فکر هم نکنید که فقط در ایران چنین هست. همه جای دنیا آسمان به همین رنگ هست. اما در کشورهای پیشرفته سیستم طوری است که «طوفان در استکان» کسی را غرق نمی کند. ولی در کشور هایی مثل کشور ما همین طوفان در استکان هم معمولا  قسمت اعظم دستاوردها و نتایج تلاش های چندین ساله  را از بین می برد. اگر واقعا دلتان می سوزد و می خواهید حافظ دستاوردها باشید، اگر می خواهید   بعد از مدتی که طوفان گذشت راه را ادامه دهید از پاپوش های مسخره شوکه نشوید. بدانید که تا بوده رسم همین بوده. با حوصله و بدون این که به روی خود آورید چه قدر اتهامات مسخره هستند توضیحاتی روشنگر دهید وبعد مدتی کنار بکشید. یعنی توی چشم نباشید.  دوباره سراغتان خواهند آمد. یعنی نیاز حس خواهند کرد که دوباره به سراغتان بیایند.
من در مورد تاریخ فلورانس هم زیاد خوانده ام. از آن بلاها که بر سر مصدق آوردند بر سر بزرگان رنسانس هم کم نیاوردند. حتی بیشتر از آن هم بلا بر سر بزرگان فلورانس آوردند. این که نهضت ملی ما با آن همه شور به این حال و روز افتاده (در موردش در ۲۸ مرداد خواهم نوشت که منظورم از این حال و روز چه هست) اما رنسانس جلو رفت و شکوفاتر شد و دنیا را عوض کرد تا حد زیادی به تفاوت عملکرد این بزرگان در زمانی که برایشان برایشان پاپوش دوخته بودند بر می گردد. در ۲۵ مرداد ۱۳۹۷ تصمیم من بر این شد که الگویم  در پشت سر گذاشتن طوفان در استکان، بزرگان رنسانس باشد نه مصدق. از تصمیم خود راضی هستم. طوفان در استکانی بیش نبود. اما من هم چندان فرد قوی ای نیستم. پشتوانه و کس و کاری ندارم. علی الاصول همان طوفان هم برای غرق کردن من کافی بود. 
فکرمی کنم از این طوفان ها برای همه مان در حد قدو قواره خودمان پیش خواهد آمد. فکر می کنم بسیار مهم و حیاتی است که این تجارب- فارغ از مصداق ها- به اشتراک گذاشته شود تا دستاورد های تلاش های چندین ساله با طوفانی از بین نرود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قدرت و شکوه

+0 به یه ن

سریال «قدرت و شکوه» (power and glory)را داریم می بینیم. عجب سریال معرکه ای هست!
درمورد یک سیاستمدار ۵۳ ساله دانمارکی است. یک خانم. قبلا نخست وزیر بوده و الان وزیر خارجه. قضیه در مورد یافتن نفت شیل در گرینلند هست. درمورد تقابل محیط زیست و سود اقتصادی. در مورد تقابل استقلال و هویت گرینلند و دانمارک و البته نقش حزب های سیاسی.
واقعا دیدن داره.
ببینید! سیاستمداران این کشورها هم علی رغم ظاهر بسیار متمدنشان همان دروغگو ها ی دورو و پدرسوخته وحریص هستند که همتایانشان در جهان سوم. اما سیستم، سیستمی است که نمی ذاره گند کاری های آنها دموکراسی و حقوق بشر را در این نوع کشورها خدشه دار کنه و فسادی در حد فساد دولتمردان جهان سومی بیافرینه. حتما سریال را ببینید تا درک کنید که این سیستم کشورهای اروپای شمالی چه معجزه ای می کنه که از همین آدم های حریص و طماع و رشوه گیر و دروغگو و ریا کار بی وفا برای منافع ملی استفاده می کنه. چنین سیستمی مرا آرزوست. والا می دانم سیاستمدار به دنبال قدرت هست و شخص قدرت طلب هم قرار نیست گوگولی مگولی باشد. شاید فرد کارآفرین و میلیاردر گوگولی مگولی و نایس باشد اما از سیاستمدار جماعت گوگولی مگولی در نمی آد. گربه که برای رضای خلق خدا موش نمی گیره. این سیاستمدارها هم در بازی کثیف قدرت وارد می شوند که سواستفاده کنند. اما سیستم مهارشان می کند.
در این سریال نشان می دهد که سیاستمداران آن کشورهای شمالی هم دروغ می گویند عوامفریبی می کنند زیرآب هم را می زنند برای هم پاپوش می دوزند (البته همه اینها را با ظاهری آرام و متین انجام می دهند) اما دست آخر سیستم به گونه ای است که کثافتکاری هایشان بالانس می شود و به مردم و کشور ضربه کمتری وارد می شود.
رشوه ای که به خانم وزیر پیشنهاد می شود بخشی از حق مردم دانمارک نیست. ریاست سازمان ملل هست! یعنی در واقع از حق ما جهان سومی هاست. این سازمان ملل باید از حقوق کودکان در مناطق آشوبناک دفاع کند که نمی کند. البته همان طور که گفتم سازمان ملل در این که در ۷۰ سال گذشته در اروپا ی غربی جنگی بزرگ در حد جنگ های قرن ۱۷ و ۱۸ و ۲۰ رخ نداده نقش مهمی بازی کرده. ولی به فکر بچه های ایران و نظایر آن نیست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در سال تحصیلی آینده از علم و دانشجو در دانشگاه ها وموسسات علمی به درایت محافظت کنیم

+0 به یه ن

به دلیل تورم افسار گسیخته و قیمت بالای اجاره خانه و ده ها دلیل دیگر سطح نارضایتی عمومی بالاست. احتمالا در سال تحصیلی آینده اعتراضات دانشجویی فراوان خواهد بود. دانشجویان باید با چشم باز در مورد این که خود چه کنند تصمیم بگیرند. دو موضوع را می خواهم بنویسم و تصریح کنم تا دانشجویان -به خصوص دانشجویان زبده که علی الاصول پتانسیل درخشش علمی و حرفه ای لازم را برای ساختن ایران آینده دارند- کمتر ضربه ببینند:


۱) به جماعت  استادان پیشکسوت -همان هایی که برای خودشان بین دانشجوها بروبیایی دارند و مرتب هم برایشان گرامیداشت گرفته می شود- اعتماد نکنید. با طناب آنها به ته چاه نروید. شاید در جمع شما حرف های دانشجو پسند بزنند اما حفظ موقعیت خودشان از جان و سرنوشت تمام دانشجویان برای آنها بیشتر اهمیت دارد.  برای حفظ این موقعیت از آدم فروشی هم ابایی ندارند. در جلساتشان با مسئولان آنها را دیده ام. باور کنید کیفیت یک ناهار بعد از جلسه برای آنها بسی بیشتر اهمیت دارد تا کل مطالبات مورد نظر دانشجویان. سر این موضوع بیشتر در جلسات چانه می زنند.
در ضمن سقف مطالبات سیاسی-اجتماعی شان در حد سال ۸۸ باقی مانده. سقف مطالبه شان در صورت مذهبی بودن پخش ربنای شجریان در هنگام افطار هست. اگر هم مذهبی نباشند مطالبه شان این هست که منشی شان به خارج فرستاده شود. این مطالبه برایشان فراهم شود جان و سرنوشت صد تا دانشجو دیگه برایشان مهم نیست. با طناب اینها ته چاه نروید.
شاید طوماری هم به نفع دانشجویان امضا کنند اما اون ور می روند در جلسات خصوصی با مسئولان نقش گربه ملوس خانگی که گاه پنجول می کشد بازی می کنند و بقا و موقعیت خود را تضمین می نمایند.
 این وسط دانشجویانی که به آنها اعتماد کرده اند له می شوند.
فکر کنم حس و حال مسئولان در برابر ادعاهای معترضانه این قبیل استادان پیشکسوت حس و حال گربه داران هست وقتی گربه پنجول می کشد. هیچ گربه داری به خاطر پنجول کشیدن گربه اش را رها نمی کند.
«دلبر بیخشم و کین، گلبن بیرنگ و بوست. دلکش پروانه نیست، شمع نیفروخته!»

۲-  اگر نمی خواهید در اعتراضات شرکت کنید چون فکر می کنید دانشگاه جای درس است نه اعتراض، با کسی وارد بحث نشوید. یواشکی جیم شوید و بروید در جایی آرام به درس و مشق خود برسید. اگه بخواهید با همکلاسی ها وارد بحث بشوید  قطعا چنان وقت و اعصابتان خرد می شود که نمی توانید به درس و مشق تان برسید.

۳) اگر در جریان اعتراضات، دانشگاه خرد شود و از دانش در آن اثری نماند آن چه از پس اعتراضات برخواهد آمد قطعا ده ها مرتبه از همینی هم که هست بدتر خواهد بود. یک عده بیسواد -حتی بیسوادتر از متوسط فعلی ها- فردا همه کاره خواهند شد و جا را بر باسوادها تنگ تر خواهند ساخت. بنابراین باید بکوشیم که چراغ علم در سال تحصیلی آینده در کشور کم سو نگردد. 
نتیجه اعتراضات وقتی خوشایند خواهد بود که دست آخر علم جای خرافات و شبه علم را بگیرد نه آن که این کورسوی علم در دانشگاه هم خاموش شود.

(شاید برخی  عبارت «حتی بیسوادتر از متوسط فعلی ها» مرا مسخره کنند که مگر بیسوادتر از فلانی هم می شود!؟ به خصوص ایرانیان مقیم خارج که شناخت شان از نحوه اداره کشور در حال حاضر از تبلیغات هجو آلود اپوزیسیون هست این حرف را سوژه مسخره کردن قرار خواهند داد. پاسخ این هست که به نکته «متوسط» توجه نکردید. شاید بیسوادتر از فلان شخصیت و بهمان شخصیت که فارسی یا انگلیسی حرف زدنش سوژه هجو می گردد پیدا نشود. اما مملکت را که همین چند نفر نمی چرخانند. در بین مدیران رده میانی و  مشاوران ومعاونت های وزراتخانه و..... هم اکنون هم افراد باسواد بسیارند. همین ها هستند که با وجود همه مشکلات  نذاشته اند که کشور کامل نابود شود.  خیلی هم باسوادند. در زمان قاجار هم این چنین قشری بودند. در زمان پهلوی هم بودند. الان هم هستند. در واقع قدمت آنها به قدمت دیوانسالاری در ایران هست که به قبل از هخامنشی بر می گردد. اینان هستند که ایران را ایران نگاه داشته اند. بزرگترین خطا در سال ۵۷ این بود که به بدنه دیوانسالاری ضربه ها وارد شد. بسیاری از این دیوانسالاران قابل و شایسته یا اعدام شدند یا خانه نشین و یا از کشور فراری. بسیاری از پروژه ها را انقلابیون ۵۷ به اسم طاغوتی خراب کردند حال آن که حاصل رایزنی همین قشر باسواد و فرهیخته مدیران میانی بود. دهه ها طول کشید که تازه فهمیدند که پروژه چه حکمتی داشته.
وقتی این مدیران و مشاوران رده میانی را در نظر بگیریم سطح سواد متوسط در حال حاضر در ایران کم نیست. دست کم در حد هجویات  نیست. نگرانی من این هست که تحولات باعث شود که سطح متوسط سواد هم افت پیدا کند. همچنان که در سال ۵۷ افت پیدا کرد.

۴)
در کلاس ما  در دانشکده فیزیک صنعتی شریف کسانی بودند که دروس پایه را با مشروطی و ... پاس کردند. بعدش پذیرش گرفتند رفتند خارج و در یک گروه تحقیقاتی بُر خوردند و در یک زمینه خیلی خیلی باریک رشد کردند. اما دیدشان خیلی محدود ماند و خارج از اون زمینه خیلی خیلی باریک واقعا گیج می زنند. طبیعی هم هست که گیج بزنند. دروس پایه شان را یاد نگرفته اند. در واقع آن قدر خارج از حیطه باریک تخصصشان کم دانش هستند که کم-دانی خود را نمی فهمند.  منتهی چون در«خارج» هستند و احتمالا گرنت پر و پیمانی گرفته اند خیال می کنند خیلی حالیشون هست و می توانند به ما فخر فروشی کنند و حتی امر و نهی مان نمایند. برای بسیاری از افراد میان مایه در داخل هم جذاب هستند. آخه از «خارجه» حرف می زنند!. اینها کلی عقده علیه ماها که شاگردان ممتاز دانشکده بودیم دارند. همین حالا هم از آن سر دنیا سعی می کنند به امثال من و شاهین ضربه بزنند.
فردا اگر اعتراضات به نتیجه برسد خیل عظیم این چنین ایرانیان مقیم خارجی به ایران خواهند آمد  و یک مدت  هم اونها جولان خواهند داد. یک دورانی هم خواهد بود که این قبیل از خارج آمده ها گند خواهند زد به کشور.
برای این که ضربه ناشی از آنها کمتر باشد چراغ علم در داخل را زنده نگاه دارید تا دوران گند زنی این دسته هرچه کوتاه تر و گذرا تر باشد.
من از ورود داعش نمی ترسم (یعنی مطمئنم چنین نخواهد شد) ولی از این می ترسم که اونهایی که فکر می کنند فیروز نادری یا انوشه انصاری بزرگترین دانشمندان  ایرانی  عصر حاضر هستند بیایند و در مورد سیاستگذاری علم در ایران تصمیم سازی کنند. (این دو بزرگوار خود هرگز چنین ادعایی نداشته اند. بخش شیک  عوام الناس چنین تصوری دارند).

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مددجویان مهاباد

+0 به یه ن

پاییز سال گذشته به صفحه مددجویان بنیاد کودک از شعبه مهاباد سر زدم. اون موقع تنها ۲ مددجو منتظر کفیل بودند. من کفالت هردو را قبول کردم.
همان موقع هم نوشته بودم که محل امرار معاش این کودکان درآمد مقطعی است که مادرانشان با کار برای خانواده های طبقه متوسط دارند. نوعی از کارها که معمولا به مناسبت مهمانی و ..... فراهم می شود. وقتی در شهر حال و هوای سور وسات نباشد آن درآمد ها هم قطع خواهندشد.

امروز دوباره به همان صفحه سر زدم . این بار ۵۷ مددجو از مهاباد منتظر کفیل هستند! البته به علت مشکلات اقتصادی تعداد مددجویان از شهرهای دیگر هم افزایش محسوس داشته. اما در سایر شهرها تعداد مددجو  از پارسال حداکثر سه برابر شده. نه مثل مهاباد ۲۸.۵ برابر. همین نشان می دهد که چه بر سر شهرهایی مثل مهاباد از پاییز ۱۴۰۱ تا کنون آمده.
جای تاسف اینجاست که در مورد کمک رسانی به این شهرها صحبتی نمی شود. اصلا انگار نه انگار.
هزار و یک بحث به درد نخور و جدل بر سر مسایل بی اهمیت می شود اما از این موضوع صحبتی نمی شود. بنیاد کودک هم در مهاباد و هم در سیستان و بلوچستان شعبه دارد.
آدرس سایت بنیاد کودک را در زیر می گذارم:

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

موقعیت شغلی بسیار خوب با پی ایچ دی فیزیک

+0 به یه ن

Danieli Group started as a family-owned business in 1914 and has grown into one of the leading manufacturers of plants and machines for producing metals, meeting the needs and ambitions of customers worldwide. With more than twenty-five divisions comprising valuable, international and unique talents, the Group is rooted in the same values that have accompanied it since its founding: innovation, team spirit, excellence and reliability.

WE ARE CURRENTLY SEEKING NEW TALENTED INDIVIDUALS TO JOIN OUR DANIELI RESEARCH CENTER TEAM.

Job Title:

Researcher

Background Field:

Computational Physics, Computational Fluid Dynamics or Finite Element Method

Location:

Teheran, Iran

Responsibilities:

The project is composed of studying and simulating the multiphysics liquid-solid phases of continuous casting process. We are looking for a postdoctoral researcher who is willing to work intensively with a team-sprit in a closed collaboration with steel-making experts and engineers. The candidate is expected to develop his/her own scientific ideas/concepts within the framework of the research project objectives and to communicate them verbally and in writing.

Technical Requirements:

Ph.D. in Physics or mathematics with background or experience in one of the following fields:

• Computational Physics

• Computational Fluid Dynamics

• Finite Element Method

• Good knowledge in programming languages such as Python or C++

• Optional knowledge of open-source software such as OpenFoam

• Good fluency in written and spoken English

Soft Skills:

• Accountability and result-orientation attitude;

• Problem Solving;

• Positive thinking;

• Teamworking.

Danieli Research Center imagines, designs, builds, and tests valuable processes and equipment to be a step ahead in metal production.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یک ای-میل نامتعارف به همکاران

+0 به یه ن

این متن را خطاب به همکاران نوشته ام. البته هنوز نفرستادم. گفتم اول اینجا منتشر کنم و بازخورد بگیرم و بعد بفرستم به همکاران. نامه رسمی اداری مرسوم نیست. اما شاید محتوای آن برای شما جالب باشد:
همکاران عزیز
سلام
ابتدا از واحد «سلامت، ایمنی و محیط زیست» به خاطر هماهنگی با موسسه خیریه نیکان جهت جمع آوری باطری های مستعمل سپاسگزاری می کنم. همان گونه
که می دانید باطری مستعمل حاوی فلزات سنگین هست که اگر غیر اصولی دور انداخته شود وارد خاک یا آب می شود و باعث آلودگی آنها می گردد و در نهایت سلامت انسان ها را تهدید می کند.
از این رو تعداد نسبتا زیادی از خانواده های فهیم ایرانی در سراسر کشور اقدام به جمع آوری باطری های مستعمل خود می کنند اما نمی دانند باید با باطری های مستعمل جمع آوری شده چه کنند!
در اغلب شهرهای ایران و نیز در بیشتر محلات تهران متاسفانه مراکز جمع آوری باطری وجود ندارد.
چند سال پیش من باطری های مستعمل همکلاسی های دبستانم را -از تبریز و محلات مختلف تهران در دورهمی های دوستانه -جمع آوری می کردم و در تهران تحویل می دادم. حتی با من شوخی می کردند که در پلیس راه به تو مشکوک خواهند شد که با این همه باطری مستعمل می خواهی چه کنی؟😃
حال که در محل کار مان چنین استند هایی نصب شده است کار تحویل باطری مستعمل جمع آوری شده بسیار ساده تر می شود. می توانید باطری های مستعمل خانه خود و دوستان و فامیل و آشنایان را هم در این استندها بگذارید. مصرف باطری در خانواده هایی که کودک خردسال دارند بالاست چون که هر کدام از کودکان امروز تعداد زیادی اسباب بازی دارند که با باطری کار می کنند.
مردم ما با بازیافت باطری خوب همکاری می کنند. من پیش داوری می کردم که اگر با دوستان و آشنایان چنین چیزی را مطرح سازم چندان علاقه مندی نشان نخواهند داد ولی با کمال تعجب دیدم که اتفاقا خیلی خوب استقبال و همراهی کردند! شما هم می توانید در بین آشنایان امکان چنین جمع آوری را مطرح سازید. حال که این موسسه خیریه، درآمد حاصل را صرف تهیه پروتز برای بیماران نیازمند می کند انگیزه برای همکاری بسیار بیشتر می شود.
چند سال پیش فیلمی در فضای مجازی منتشر شد که نشان می داد باطری ای که کودکی بلعیده چه بلایی بر سر او آورده. از آن زمان حساسیت عمومی به مضرات باطری بر سلامت و محیط زیست بیشتر شده است و همراهی عمومی با این نوع طرح بیشتر گشته است.
تابستان پارسال نکاتی در مورد «سلامت ایمنی ومحیط زیست» برای اعضای پژوهشکده تهیه نموده بودم که آن را در پیوست دوباره می فرستم. نکاتی هستند که اعضای پژوهشگاه ه مستمرا با آن سر و کار دارند. یک مقدار سعی کرده ام مکانیزم فیزیکی یا شیمیایی پشت هر نکته را هم بشکافم.
با احترام
یاسمن فرزان
دوستدار محیط زیست
و اما متنی که نوشته بودم:
نکاتی در مورد سلامت، ایمنی و محیط زیست
تاریخ نگارش: مرداد ۱۴۰۱
1) در این نوشته تنها بر موضوعاتی که اعضای پژوهشکده در دفتر کار، محیط خانه یا هنگام تفریح در خارج شهر با آن مواجه می شوند تمرکز می کنیم. نکات ایمنی و سلامت در محیط آزمایشگاه خود مبحثی بسیار وسیع هست. برای اطلاعات بیشتر در این باره به لینک های زیر مراجعه نمایید:
2) در صورتی که از بیماری ویژه نظیر صرع و .... رنج می برید دفتر پژوهشکده را در جریان بگذارید تا تمهیدی برای آموزش کسانی که در هنگام حضور شما در پژوهشکده حاضر هستند اندیشیده شود تا بدانند در شرایط ویژه (نظیر حمله صرع) چه باید بکنند.
3) بهترین روش برای قرار دادن مواد غذایی در فریزر استفاده از ظروف پیرکس دردار هست. برعکس تصور برخی ، ظروف پیرکس در برابر سرما مقاوم هستند. حتی شیشه مربا هم در فریزر نمی شکند اما پیرکس حتی مقاوم تر هست. لازم به ذکر هست که هم ترکیب شیمیایی ظروف پیرکس با شیشه معمولی متفاوت هست و هم نحوه ساخت آن. برعکس ظروف پیرکس، ظروف شیشه ای ضخیم (نظیر شکلات خوری های لوکس و گرانقیمت) نسبت به سرما و گرما نامقاوم هستند. از گذاشتن در فریزر یا سرو غذای گرم در آنها اجتناب کنید. ترک برداشتن آن در سرما و گرما قابل فهم هست. چون رسانش گرمایی شیشه کم هست وقتی یک رویه شیشه ضخیم به سرعت داغ و یا سرد ( در نتیجه منبسط یا منقبض) می شود ، رویه دیگر هنوز گرم یا سرد (و در نتیجه منبسط یا منقبض ) نمی شود. به این ترتیب ظرف ترک بر می دارد.
4) جهت جمع آوری باطری ها و قطعات الکترونیکی مستعمل در راه پله طبقه ششم پژوهشکده جعبه ای تعبیه شده است. این قطعات حاوی فلزات سنگین هستند. اگر همراه با زباله معمولی دور ریخته شوند می توانند باعث آلودگی خاک و آب های زیر زمینی گردند. این قطعات بعد از تجمیع به مراکز بازیافت مخصوص خود تحویل داده خواهند شد. همین طور برای جمع آوری داروهای تاریخ مصرف گذشته، جعبه ای در کنار آن جعبه اول تعبیه شده است. می توانید این اقلام بازیافتی را از خانه خود یا حتی خانه های آشنایان خود را نیز جمع آوری کنید و در این جعبه ها قرار دهید که یکجا به مراکز مربوطه تحویل داده شوند.
به روز رسانی در تابستان ۱۴۰۲: از تابستان ۱۴۰۲ به همت واحد «سلامت ایمنی و محیط زیست» پژوهشگاه، در پردیس فرمانیه و نیاوران استند هایی برای جمع آوری باطری قرار داده شده اند. این باطری ها بعد از چند ماه توسط یک موسسه خیریه جمع آوری می شوند. درآمد حاصل از بازیافت این باطری ها صرف کمک هزینه برای تهیه پروتز بیماران خواهد شد.
5) جهت جمع آوری پلاستیک بازیافتی هم در طبقه ۵ و در طبقه شش سطلی تعبیه شده است. پلاستیک های تمیز و غیر آلوده را در این سطل ها می توانید بریزید. منظور تمیز آن هست که چرب و... نباشد تا بوی نامطبوع نگیرد و حشرات موذی را به خود جلب ننماید. برای شستن پلاستیک کثیف و چرب جهت بازیافت توصیه می شود که از آب های خاکستری (مانند آب نیمه تمیزی که از آب کشیدن میوه ها و غیره سرازیر می شود) استفاده کنیم تا در مصرف آب صرفه جویی کرده باشیم.
6) آیا ریختن باقی مانده چای در گلدان ها نادرست هست؟ طبعا به نوع گل داخل گلدان و میزان چایی که ریخته می شود بستگی دارد. در مراکزی مثل پژوهشگاه علی العموم توصیه می شود که کسی چای باقی مانده خود را در گلدان ها نریزد چون که اگر هر کس که می گذرد این کار را بکند حتی گلی که به چای علاقه دارد بیش از اندازه چای دریافت خواهد کرد. با این حال من نمی خواهم در این مورد مقرراتی وضع کنیم چون که این موضوع به دو دستگی بین افرادی که موافق و مخالف هستند می انجامد. ما هم جواب قطعی برایش نداریم.
7) از ابتدای تشکیل پژوهشکده، جعبه ای برای جمع آوری کاغذ مستعمل تعبیه شده بود که خوشبختانه کماکان برقرار هست و پژوهشگران هم استقبال خوبی از آن می کنند. باید تاکید نمود که کاغذ چرب و آلوده به غذا قابل بازیافت نیست. کاغذ چرب در جعبه بازیافت کاغذ نریزید.
8) برای تولید کاغذ سفید مقدار زیادی سفید کننده لازم هست که آب های شیرین محدود کره زمین را می آلاید. برای چرک نویس (پیش نویس) می توان از کاغذ کاهی استفاده کرد. به این منظور کاغذ کاهی جهت استفاده پژوهشگران عزیز تهیه نموده ایم که می توانید از کارپرداز محترم پژوهشکده در طبقه ۶ تحویل بگیرید. برای استفاده در پرینتر و محافظت از دستگاه ها ناگزیریم که بهترین کاغذ را تهیه کنیم اما برای چرک نویس همین کاغذ های کاهی مناسب ترند و چشم را کمتر اذیت می کنند. هرگز جهت استخراج چرک نویس کشوهای پرینتر ها را باز نکنید. این کار به پرینتر آسیب می زند. اگر به اشتباه فایلی را برای پرینت به پرینتر فرستادید زودتر آن را کنسل کنید. کنسل نمودن را اگر بلد نیستید از دوستان خود یا از کارمندان عزیز در پژوهشکده بیاموزید.
9) پلاستیک ها انواع و اقسام دارند. به طور مثال پی-وی-سی که از آن لوله و نیز توپ پینگ پنگ ساخته می شود در ساختار خود کلر دارد اما سایر انواع پلاستیک کلر ندارد. علاوه بر ساختار مولکولی بسته به عمل آوری چگالی های متفاوت دارند. هر کدام از انواع پلاستیک ها کاربردها و نیز نحوه بازیافت متفاوت دارد. اگر دقت کرده باشید در زیر وسایل پلاستیکی مثلث کوچکی است که در آن عددی نوشته شده است. این عدد نمایانگر نوع و جنس پلاستیک هست. بیشتر پلاستیک ها (به خصوص پلاستیک نوع ۱ یا پلی اتیلن) جهت گرم کردن یا در فریزر قرار دادن غذا و نیز استفاده های مکرر مناسب نیست و برای سلامت ضرر دارد. پلاستیک نوع ۵ ((PP نسبتا برای این منظور مناسب هستند هر چند ظروف پیرکس ارجحیت دارند. خوشبختانه، در ایران بسته بندی های اکثر مواد غذایی مانند ظروف پنیر از این جنس هستند. بطری های پلاستیکی آب خود از نوع یک هستند بنابراین نباید در فریزر قرارداده شوند ویا بیش از چند بار استفاده شوند. درب بطری ها از نوع دو هستند و برای همین برخی مراکز آنها را جداگانه جمع آوری می کنند. اما در پژوهشکده همه انواع پلاستیک را با هم جمع می کنیم. از سوزاندن پلاستیک ها بپرهیزید چرا که به آلودگی هوا منجر می شود. به خصوص از سوزاندن پلاستیک نوع ۳ که حاوی کلر هست اجتناب کنید چرا که گاز سمی دیوکسین تولید می نماید. در شکل زیر با انواع پلاستیک می توانید آشنا شوید:
۶) بعد از پیک نیک آتش را به طور کامل خاموش کنید. بسیاری از افراد به گمان خود آتش را خاموش می کنند غافل از این که آتش زیر خاکستر هنوز زنده هست. چند ساعتی پس از ترک محل آتش زیر خاکستر دوباره زبانه می کشد. چندین بار بر آتش بعد از خاموشی آب بریزید. به علاوه اطراف آن را از برگ های خشک و چوب های ریز که قابلیت اشتعال سریع دارند تهی کنید تا بعد از رفتن شما آتش سوزی ایجاد نشود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]