تجربه یکی از دوستان در مورد نکات ایمنی

+0 به یه ن

در پی این نوشته من با عنوان تاثیر عرفای صد سال پیش بر رعایت نکات ایمنی،  عزیزی به نام آقای بولوتلو چنین نوشت:



پس از حوادث بیشمارتاسف بار تانکرهای حمل مواد خطرناک در جاده ها بویژه در نزدیکی پلیس راه ها که منجر به کشته شدن خیلی از مسافران و رانندگان شدند در زمان ریاست جمهوری خاتمی بفکر استانداردسازی ایمنی صنایع و مخازن پتروشیمی و نفتی و وسایط نقلیه ی حمل کالاهای خطرناک افتادند. در مناقصه ای که برگزار شد هیچ موسسه و شرکت خصوصی و دولتی شرکت نکرد یعنی در این زمینه در ایران هیچ موسسه و پیمانکاری نبود که فعالیتش مربوط به آموزش ایمنی و استاندارد سازی آن باشد . لذا یک شرکت کانادایی برنده ی مناقصه شده و بصورت تام الاختیار از سوی وزراتخانه های مربوطه در این زمینه شروع به فعالیت کرد . این شرکت در مدت فعالیتش در ابتدای کارجزوه و برنامه ی کلاسهای آموزشی تهیه کرد که قراربود اول مربی تربیت کنند و نیروهای آتش نشانی، هلال احمر ،پلیس وحوادث غیر مترقبه دوره ی آموزشی ببینند وسرانجام رانندگان تانکرها و مخازن گازآموزش دیده و گواهینامه ی معتبربین المللی حمل مواد خطرناک دریافت کنند .
این شرکت کانادایی استاندارد سازی ایمنی پالایشگاه ها و تاسیسات پتروشیمی و مخازن و انبارهای خطرناک را انجام داد و ازشرکتهای ایتالیایی تجهیزات و لوازم ایمنی وارد کشورکرد. همزمان با فعالیت این شرکت سازمانهای دولتی بفکرتدوین آیین نامه های ایمنی افتادند. شرکت نفت ، وزرات راه و ترابری ، سازمان نظام مهندسی ، اداره کار و امور اجتماعی ، راهنمایی و رانندگی و ...بطور موازی آیین نامه نوشتند که اکثرشان روی کاغذ مانده و عملی نشده است. من یکبار به معاونت اموراجتماعی اداره کار تبریز رفتم و در باره آیین نامه ی ایمنی کارگاهها سوالی کردم هیچ اطلاعی از آن آیین نامه نداشتند در حالیکه مسئول و متصدی اجرای بندهای آن آیین نامه بودند و مرا به مرکز تحقیقات شمالغرب کشور معرفی کردند که باکمال تاسف آنها هم هیچ اطلاعاتی نداشتند .
در این میان سازمان استاندارد ایران که متولی اصلی این کار بود مقررات ایمنی مطابق با استانداردهای ایزو را به اهتمام دوست عزیزمان جناب آقای مهندس قیصری تدوین کرد که جای تشکر و قدرانی ازایشان است. بهترین آیین نامه هایی است که مطابق با استاندارهای ISO در ایران تدوین شده است.
شرکت کانادایی هم پس از تحریمها و انقضای قراردادش ایران را ترک کرد . جزوه های آموزشی دویست صفحه ای آموزش رانندگان حتی یکبار هم چاپ نشد و در اختیاررانندگان قرارنگرفت . دروس آموزشی56واحدی حمل مواد خطرناک مطابق با آیین نامه بین المللی A.D.R را در عرض دوساعت در پالایشگاهها بصورت فورمالیته آموزش دادند. که هیچ ارزشی نداشت .
در باره ی آموزش ورعایت موارد ایمنی نابسامانی وجود دارد واولویت و اهمیت آن مورد توجه کافی قرارنمی گیرد. مثلاحمل آمونیاک مایع در جاده ها بدون رعایت استاندارهای ایمنی و با تانکر و مخازن غیراستاندارد و با راننده های آموزش ندیده می تواند برای مناطق مسکونی کنار جاده ها فاجعه ی مرگبار شبیه هیروشیما ایجاد کند . انبارهای شرکت های نفتی که زمانی در خارج شهر قرار داشتند با توسعه ی مناطق مسکونی در داخل شهر قرار دارند. جاده های مواصلاتی بین شهرها هم حالا در داخل شهر ها قرار گرفتند . مسیر هوایی آموزش خلبانی زمانی روی مزارع و باغات تبریز بود الان روی خانه ها و مناطق مسکونی است . همین سال گذشته هواپیمای اف چهارآموزشی در منطقه مسکونی شمالغرب شهر تبریز سقوط کرد. انبار کالاهای خطرناک شیمیایی در داخل شهر هاست و این مواد خطرناک بدون رعایت موارد ایمنی همراه کالاهای معمولی در جاده ها حمل و نقل می شوند. روزانه سه نفر در حوادث ناشی از کار فوت می کنند . در دنیا برای پیشگیری از اینگونه حوادث سازمانهایی و مراکزی هست که آموزش می دهند ،مقررات تهیه می کنند و نظارت می کنند . مثل سازمان ایزو که انواع استاداردها و نظارت ها را دارد وسال به سال مقررات و استانداردهایش روز رسانی میشود . سازمان A.D.R که تحت نظارت سازمان ملل در مورد ایمنی حمل کالا و سلامتی رانندگان و ایمن سازی تاسسیات مواد خطرناک فعالیت می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تاسیس بس هست.!کمی هم ترمیم و به روز رسانی کنیم!

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید این روزها روز گرامیداشت خیام نیشابوری است و به این مناسبت برنامه های متعددی در گوشه کنار کشور -به ویژه در شهر نیشابور- برگزار می شود. باز همان گونه که می دانید خیام در عرصه های مختلف سرآمد بود و در نتیجه موضوعات این برنامه ها متنوع هست. روز چهارشنبه گذشته دانشگاه نیشابور برنامه ای به افتخار خیام ترتیب داده بود. سخنرانان اصلی برنامه همسرم (محمد مهدی شیخ جباری)  دکتر عباسی از دانشگاه فردوسی مشهد و مهندس مهاجر  از پروژه رصد خانه ملی بودند. هیچ کدام از این سخنرانان خیام شناس نیستند. موضوع سخنرانی شان هم کیهانشناسی و نجوم معاصر بود نه علوم قدیمه.

من سخنران و یا شرکت کننده رسمی برنامه نبودم. چند ماه پیش وقتی همسرم گفت که در اردیبهشت ماه قرار هست برای ارائه سخنرانی به نیشابور رود من هم ابراز تمایل کردم که با او بروم چون می خواستم نیشابور را ببینم. همچنین راه تهران به نیشابور با قلعه ها و کاروانسراها و... متعدد در کنارش برایم جذاب بود و می خواستم از نزدیک تماشا کنم.
روز همایش قصد داشتم که در اقامتگاه بمانم و به تکالیفی که دانشجویانم به من داده اند برسم.(یک زمانی استادانمان به ما تکلیف می دادند و ما می نشستیم انجام می دادیم. الان دانشجوها به من تکلیف می دهند و من انجام می دهم.) اما صبح سر میز صبحانه در مورد رصدخانه ملی صحبتی شد و من کنجکاو شدم که در برنامه شرکت کنم.

آخر برنامه یک میزگرد گذاشتند تا اساتید مدعو دغدغه های خود را به گوش مسئولان علمی کشور برسانند. برگزار کنندگان برنامه به من لطف کردند و از من خواستند که من هم در میزگرد حضور داشته باشم
چیزی که  در میزگرد مطرح کردم به این مضمون بود:
در کشور ما به «تاسیس»  بهای زیادی می دهیم. وقتی می خواهیم از مسئولی یاد کنیم اصرار داریم لیست بلند بالایی از آن چه که او موسس آن بوده ردیف کنیم. این نکته باعث شده که برای تاسیس عده بسیاری از مسئولان، خیرین و مجریان پیشقدم بشوند. اما برای به-روز نمودن و ترمیم و.... بهای چندانی قایل نیستیم. نتیجه آن شده که پروژه ها و موسسات و .... بعد از مدتی اسقاطی می شوند. برای ابقا و مرمت و به روز-رسانی تلاشی نمی شود و آن چه با هزینه بسیار و با بوق و کرنا تاسیس شده بعد از مدتی از دور خارج می شود و مسئولان دنبال تاسیسی دیگر می روند تا نامشان  به نام موسس ماندگار شود!. حال آن که در کشورهای پیشرفته این موسسات دوباره تجهیز و به روز می شوندو به این ترتیب مفید می گردند.

این نکته ای که گفتم یک مسئله فرهنگی هست. با تغییر این مسئول و ان مسئول (یا حتی تغییر بنیادی سیستم ) هم یک شبه نگرش عوض نمی شود. آن قدر باید در این مورد حرف بزنیم و در مقیاس کوچک تر در عمل  اهمیت به روز رسانی را نشان دهیم تا در جامعه جا بیافتد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تبریزین کابلی کؤرپوسونن اؤزلرین آتان قیزلار

+0 به یه ن

یکشنبه 29 اردیبهشت 1398

گئچن ایکی اوچ ایلده، نچچه یول اولوپ کی جوان قیزلار ایستییپلر اؤزلرین تبریزین کؤرپولرینن آتیپ اؤلدورله! خوشبختانه اوردا کی قهرمان آقا لار مانع اولوپ قیزلاری نجات وریپلر.
آممان خودکشیه اقدام ائلماخ اؤزی بیر بغرنج و چرکین مسئله دی. بیر انسان ایکی ایل تمام خودکشی کونو سوندا فیکیرلشر سورا اقدام ائلر.
او سن ده کی قیزلارین خودکشیه اقدام ائلمه سی، تازا بیر مسئله دییر. 20-30 ایل قاباخدا او سن ده قیزلار تبریز خودکشی اقدام ائلردیلر. آممان نحوه سی فرقلی دیر. او زامان لار ائو لرینده سم یییردیلر. آتا آنا بیلیپ، تزلیخ جا بیمارستانا آپاراردیلار. سورا دا فامیللره دییردیلر، ائشیه ده ساندویچ ییپ مسموم اولوپ! آممان بیز اوندا، او قیزلارینان همسن دوخ. علتی ائشیدردوخ. قولاغیزیما یئتیشردی نییین نه سی دی.
ایندی قیزلار گئدیپ خیابان دا خودکشی ائلیر چوخ راخ گؤزه گلیر.
جماعت ایکی عامل ساییر بو یوخاری آمارا:
1) سطح بالا جماعت اقتصادی مسایلی علت بیلیر و مملکتین اقتصادین کؤریینلری لعنت ائلیر.
من بو نظرینن ائله موافق دییرم. خودکشی الئلیینر جوان قیزلاردیلار. اقتصادی فشار مستقیم بو سنی ده قیزلارین اوستونده دییر (علی الاخصوص تبریز محیطین ده). اگر میانسال آقالار اولسیدیلر، اقتصادی مالی عامل اصلی عامل ساییلا بولردی. آمما 16-17 یاشیندا قیز اوچون، خیر!
2) غیبت ائلیینلر دییلر او قیزلار ائلچی آختاریللار!!!!! آخی منیم باجیم! منیم قارداشیم! ائلچی آختاران اؤزون اولدورمز کی! خودکشی ائله سه، ائلچی لر بیله سینن قاچارلار!
آممان گؤراخ نیه بیر بئله تبریز ده، او سن ده کی قیزلارین خودکشیه اقدام ائلماخ آماری یوخاری دی؟!
خودکشیه نچچه عامل با هم گرک اولا.
آممان منیم نظریمه اصلی عامل او فشار دی کی آنالاری او قیزلارین اوستونه کامل و perfectionistاولماخ اوچون قویوللار. والله هیچ یئر بیر بئله کی تبریز ده، آنالار قیزلارینا امر و نهی ائللیر و هر ایشلرینه دخالت ائللیر ائلمه ز لر!
من تهران دا استخره گئدرم، تبریز ده ده. تبریز ده همیشه رخت کن ده، آنا قیز آراسیندا دعوا دی. آنا پیله ائلییر کی مایووی بئله قییمه، ائله قیی. قیز دا تنگه گلیر آنانین micromanagement الیندن!
لباس و قییماخدا آنالار قیزلارین تنگه گتیریللر.
درسلر و نمره اوستونده آنالارقیزلارین تنگه گتیریللر.
........
هلم آنالار بوجور پیله ائلماغی اؤزلرینین یاخچی لیغی و فداکارلیغی ساییللار!
نتیجه بو یوخاری خودکشی آماری دی.
یوخاری افسردگی آماری دی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیشعوری

+0 به یه ن

چرا اونهایی که از آدم پول می خواهند این قدر بیشعورند که ساعتی زنگ می زنند که آدم را از خواب بیدار می کنند؟ تا جایی که یادمه هر آدمی که مرا در ساعات خواب با زنگ تلفنش بیدار کرده پررو پررو ازمن پول هم می خواسته!
دوست و آشناو عزیزان خودم برای کار معمولی در ساعات متعارف هم که زنگ می خواهند بزنند اولش پیامک می زنند که آیا «مساعد» هستم. اون وقت این بیشعورها که پول می خواهند بی هیچ ملاحظه ای آدم را از خواب ناز بیدار می کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رهیافت های علمی به مسایل عملی

+0 به یه ن

یک سری برنامه می خواهیم اجرا کنیم با عنوان رهیافت های علمی به مسایل عملی.

این برنامه و هدف آن را در لینک زیر مفصلا تشریح کرده ام:

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو خاطره

+0 به یه ن

من در بهار سال ۹۱ هر روز از محل کارم در فرمانیه تا پارک جمشیدیه پیاده می رفتم و بر می گشتم.
این دو تجربه مال آن زمان هاست:
یک بار یک پسر جوان سر چهارراه کامرانیه جلومو گرفت. داستانش این بود که زرتشتی است. با دوست دخترش راه می رفته که گشت ارشاد ریخته برای اذیت. پول تاکسی می خواست تا برای دوست دخترش دربست بگیره که از شر گشت ارشاد خلاص بشه. من پول آژانس را دادم. پسر اصرار می کرد ساعتش را عوضش بده! گفتم ساعت نمی خواهم فقط امیدوارم خوشبخت بشید. انتظار داشتم طبق داستان های کلیشه ای باز سر اون چهارراه ببینمش که همان داستان را تعریف می کنه و از بقیه پول می گیره . امادوباره هرگز ندیدمش. احتمالا راست می گفت. اعتماد من به او بیجا نبود.
نکته جالب تر این که آن پسر تاکید کرد که زرتشتی است و تاکید هم کرد که برای دوست-دخترش می خواد. لابد به تجربه دیده بود که اگر بگه اقلیت دینی هست اعتماد و مهر بیشتری بر می انگیزه.
البته اگر مسلمان هم می بود من شخصا همین قدر اعتماد می کردم. فرقی برایم نمی کرد. فقط شاید اندکی این فکر را کردم که یافتن همسر برای اقلیت ها -به دلایل محدودیت- سخت تر هست.
تجربه دوم: باز در همون حوالی پیاده روی می کردم. دیدم یک خانم و آقایی در بن بست های کوچه مهماندوست پرسه می زنند. آقا کت و شلوار رسمی به تن داشت و روی ویلچیر بود. خانم به سختی می خواست او را از روی پل روی جوب عبور بده. گفتم کمک می خواهید؟ با شرم گفتند که از شیراز امده اند.هنگام پیاده شدن از تاکسی، دزد کیفشان را زده و پول ندارند که پول بلیط برگشت تهیه کنند. من گفتم بذارید بروم از دفتر کارم پول بردارم و بیایم بدهم. پول را گرفتند و گفتند حساب بانکی بده تا بعد از رسیدن به مقصد به حسابت بریزیم. من هم شماره حساب بنیاد کودک را دادم و گفتم که به نیت من به همین حساب بریزید. باز هم انتظار داشتم طبق کلیشه داستان ها آنها را دوباره در همان حوالی با همان داستان ببینم اما دیگه هرگز ندیدمشان. احتمالا برگشتند شیراز. گمان می کنم که پول را هم به حساب بنیاد کودک ریختند.
پی نوشت: خدای ناکرده نمی خواهم بگم من خیلی کار خاصی کردم ها! هر کسی جای من بود کمک می کرد. علت باز گو کردن این خاطرات این بود که بگم آخر داستان مثل کلیشه تمام نشد. دوباره آنها را در جایی ندیدم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همین طوری!

+0 به یه ن

دوست قدیمی که بعد از سالها توفیق دیدارش را پیدا کردم:
عزیزم! من به خاطر خودت می گم! صلاحت را می خواهم! زندگی که فقط کتاب نیست! زندگی ورای خفه کردن خودت با این چند تا فرموله!  دلم می سوزه که هیچ چیز دیگه را تجربه نکردی

من: اوه عزیزم! ممنونم که این قدر به فکرم هستی!حالا که این قدر تو دلسوز من هستی فردا که سرما خوردم زنگ می زنم برایم آش بپزی بیاری! این همه و محبت و دلسوزی تو نسبت به من حیف هست به هدر بره!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برخورد اول

+0 به یه ن

این حس آدم عجب چیز عجیبه! در همان برخورد اول ممکنه از یکی خوشمون بیاد یا بدمون می آد.
بعدش به خودمان «تشر منطقی» می زنیم که در یک برخورد چه دیده ای که قضاوت می کنی؟!
بعد سالها می گذره تا می فهمی اون حس در برخورد اولت غلط نبوده. سالها می گذره که شواهد بر درستی اون حس جمع می شه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ]