خستگی دایمی و خشم و طلبکاری و نتایجش بر زندگی زناشویی

+0 به یه ن

دکتر هلاکویی می گه عشق زن و شوهر را خشم و عصبانیت متوالی به بی تفاوتی بدل می کند. خشم شدید و مداوم علیه همسر که قطعا  به این نتیجه  منجر می شود.  حتی خشم و طلبکاری کلی هم   (حتی اگر علیه همسر نباشد) آتش عشق را خاموش می کند و  به بی تفاوتی می انجامد. وقتی زوجین کار سنگینی دارند که  اعصابشان دایم خرد  هست خطر چنین  سرد شدن بین آنها زیاد هست. در زوج های پزشک من این را زیاد دیده ام. واقعا پزشکی کار سختی است و وقتی زن و شوهر هر دو پزشک هستند تحت فشار بسیارند و در نتیجه خستگی می تواند خشم  مزمن بیاورد. بعدش  آتش عشق شان  سرد می شود.  نباید فکر کرد که چون روزی (احتمالا در دهه بیست زندگانی) ازدواج با عشق    شروع شده همین گونه ادامه خواهد یافت. من زیاد شنیدم که  یکی از زوجین که شاهد سرد شدن عشق همسر ش و احتمالا بی وفایی می شود به شدت شاکی می شود که چرا وی به تعهدش وفادار نمانده.  احساسات آدم در طول زمان عوض می شود. باید مواظبش شد. وقتی زوجین کاری سنگین و جدی مانند پزشکی دارند  که طبعا روی روح و روانشان فشار می آورد دیگه بهتر هست سر موضوعات کوچک تر و بی اهمیت تر  بیخیال باشند. اصرار نداشته باشند که در همه چیز بدرخشند. در همه چیز قرار نیست perfectionist و کمال گرا بشوند. در همان پزشکی و اتاق عمل کمال گرا باشند کافی است. چه اصراری هست که حتما دخترشان هم مثلا در کلاس باله سرآمد باشد. در کلاس باله اش شل و ول حضور پیدا کند مگه چی می شود؟!  اصرار بر کمال گرایی در همه چیز   اون قدر فشار به  زوجین می آورد که  به خشم و عصبانیت دایمی می رسند و عشق در خانواده شان به سردی می گراید. درسته شغل سنگینی مثل پزشکی درآمدی می آورد که زوجین را قادر می سازد لاکچری زندگی کنند. اما خیلی وقت ها بهتر هست که ساده زیستی پیشه کنند. نه برای این که پولش را ندارند بلکه به این دلیل که لاکچری بازی هم وقت می خواهد و اعصاب می طلبد. لاکچری بازی بیشتر برای آدم های بیکار پولدار هست. نه زوجی پزشک یا نظیر ان که هزار تا کار مهم تر از لاکچری بازی دارند. لاکچری بازی را به بعد از بازنشستگی هم می توان موکول کرد.


-------------


در نوشته قبلی ام اشاره کردم که زندگی زوج های پزشک به علت سختی کار پزشکی از یک سو و نیز اصرار بر سبک زندگی لاکچری (که استرس های خاص خود را دارد) می تواند تنش زیادی داشته باشد. اشاره کردم اگر برخی چیزهای کم اهمیت تر را شل نگیرند این همه استرس به خشم و طلبکاری دایمی منجر می شود که آن هم به گفته دکتر هلاکویی (و نیز مشاهدات پرتعدد خودمان) به سردشدن عشق می انجامد.

 در مورد زوج های فیزیکدان چی؟ راستش کار تحقیقی فیزیک در شاخه ای مانند انرژی های بالا کار  پراسترسی نیست. هیجان دارد اما استرس ندارد. این که تصور می کنی شاید مقاله ای که داری می نویسی پرده از یک راز طبیعت بردارد خیلی هیجان انگیز است. اما استرس خاصی  ندارد جز آن که ممکن هست این ایده که  شما دارید روی آن کار می کنید به عقل یک گروه دیگه در آن سوی دنیا هم برسد و اندکی (یکی دو روز) زودتر از شما مقاله را منتشر کنند. در سال های اول که تعداد مقالات پژوهشگر کم هست و برای یافتن شغل  به مقاله نیاز دارد این موضوع اندکی استرس به او وارد می کند اما به تدریج که تعداد مقالات آدم بالا می رود چنین استرسی کم می شود. به علاوه فرد به تجربه در می یابد بهتر است با ان گروه همکاری کند تا رقابت. راهش را هم یاد می گیرد.

اصل کار پژوهش خیلی استرس ندارد اما گاهی  افراد خودشیفته در محل کار  پیدا می شود  که استرس بیجا تزریق می نمایند. از این قبیل افراد باید حذر کند باید راهی یافت که فشار روانی بیجا به فرد یا به فضای کاری وارد نکنند. مخصوصا در کارهای پژوهشی نظیر کار ما که طمانینه و تمرکز لازم هست حذر از آنها لازم هست. ماها سی چهل سال روی موضوعی کار می کنیم تا نوک سوزنی علم را جلو ببریم. ۵۰ سال بعد هم نتایج آن به مرحله کاربرد می رسد. در نتیجه استرس یک ساعت این ور و آن ور  نباید کشید. بلکه باید کوشید این قبیل استرس ها ما را از ریل اصلی خارج نکند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]