دل به دریا زدن

+0 به یه ن

 دوستان در پرده می گویم سخن/گفته خواهد شد به دستان نیز هم

۱) وقتی به ساحل می روید وسوسه می شوید که پای خود در آب بگذارید. پاچه شلوار را بالا می دهید که مبادا خیس شود. اندکی در کنار ساحل که قدم می زنید موج می زند و سراپای شما را خیس می کند. وقتی به کنار دریا می روید آماده باشید که ممکن است سراپا خیس شوید. لباس مناسب بپوشید و وسایل لازم با خود ببرید.

۲) دریا طوفانی است و شما قصدی بیش از آن ندارید که از دور دریای طوفانی را نظاره کنید. اما می روید می بینید یکی گرفتار طوفان شده و از شما کمک می خواهد. دیگر نظاره گر صرف نمی توانید بمانید. آماده باشید که سراپا خیس شوید.

۳) موبایل خود را به دریای طوفانی نبرید. بیش از آن که مشکل رفع کند مشکل برایتان ایجاد می کند.

۴) با آمادگی جسمانی دل به دریا بزنید. در روز های آرامش پیش از طوفان، آمادگی جسمانی خود را بالا ببرید. غصه خوردن فایده  ندارد!آمادگی جسمانی است که به کار می آید.

۵) دریاهای طوفانی کوسه دارند. وقتی کوسه حمله می کند از نقاط حساس بدن محافظت کنید. تا بازوان و پاها آزادند راه هایی هست که از نقاط حساس بدن نظیر گردن بشه محافظت کرد. راه های محافظت را از اینترنت بیاموزید و قبل از این که دل به دریا بزنید در خانه تمرین کنید.

خدا پشت و پناه تان!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پیش به سوی دنیا جدید ما

+0 به یه ن

مینجیق: می گن آدم به میانسالی که می رسه می خواد همه اش با فامیل و دوستان قدیمی ارتباط برقرار کنه. اما من در آستانه ۴۶ سالگی کاملا برعکس شده ام. می خواهم همه کسانی که به من ضربه عاطفی زده اند و یا دلم را شکسته اند یکی یکی طلاق عاطفی دهم و ازشان فاصله بگیرم. هر کسی که می خواد باشه. زندگی کوتاه تر از اون هست که آدم اجازه بده با روح و روانش بازی کنند. به جای آن می خواهم دوستان تازه بیایم. با دهه نودی ها خیلی حالم خوب می شه. البته یواش یواش قرن پانزدهمی ها (متولدین بعد ۱۴۰۰) جای

عجیبی در دلم پیدا می کنند. همین طور می خواهم دوستان جدیدی از همنسلان خودم و نیز دهه شصتی بیابم. کسانی که با آنها قرابت فکری دارم و همدیگر را می فهمیم

قرار نبود که  این حس من چندان بین کسانی که به سن من می رسند متداول باشه. اغلب در این سن و سال برعکسش را می گن. تا سه چهار ماه پیش من هم -تا حدودی- دنبال نگه داشتن کسانی بودم که از دیرباز می شناختم. فکر می کردم اگر از دستشان بدهم (یعنی اگر از خانه دلم بروند) چه فاجعه ای رخ می ده.

اتفاقات نشان داد

که بیخودی جایگاه عاطفی بسیاری از اطرافیان را در ذهنم مهم فرض کرده بودم. . مرگ و زندگی ام هم برای اونها مهم نبود! قبلا خودم را گول می زدم که  نیش هایی که می زدند یا شوخی های خنکی که در مورد بی ارزشی من در نظر آنها می کننپ  از ته دل نیست. حالا فهمیدم اتفاقا خیلی خیلی هم از ته دل بوده!

 از چهلم ژینا به این سو یواش یواش به این نتیجه رسیده ام که هر آشنایی ارزش نگه داشتن نداره و لو این که به لحاظ نسبی هم خیلی نزدیک به حساب بیاد. نمی دانم شما هم چنین حسی در ماه های اخیر پیدا کرده اید یا خیر. فکر می کنم فقط کسانی ارزش نگه داشتن در خانه دلم را دارند که اگر من نباشم براشون مهم باشه.شما هم این حس را پیدا کرده اید یا من استثنا هستم؟!

پی نوشت: در این سه ماه دریافتم برخی از افراد که تنها در فضای مجازی آنها را ملاقات کرده ام از بسیاری از به اصطلاح نزدیکان برای آدم دلسوزترند

 

یکی از دوستان همسن و سالم در فضای مجازی: انگار قطار جدیدی راه افتاده که عده‌ای از مسافران قطار قبلی شرایط سوار شدن به این قطار را ندارند. این یک گسست تاریخی است و نشان می‌دهد که انقلابها لزوما با عوض شدن رژیم محقق نمی‌شوند بلکه میتواند در بطن یک جامعه انقلابی رخ دهد که فعلا نماینده سیاسی در حاکمیت نداشته باشد.

 

مینجیق: شما هم همان حس مرا دارید؟ یادمه پارسال که رییسی اومد شما به نوعی این روزها را پیش بینی کرده بودید. البته شما پارسال (شاید از روی شکسته نفسی وفروتنی) گفتید که نسل ما را هم از قطار پیاده خواهند کرد. الان هم نظرتان همینه؟

..

یکی از دوستان همسن و سالم در فضای مجازی:
بلی نظرم تقریبا همینه. یعنی ما دنیای جدید را می‌پذیریم اما نرم افزار و سخت افزار کافی برای مچ شدن با آن را نداریم. به نوعی شاید به عنوان ناظر بی‌طرف باقی بمانیم.

 

مینجیق:

 شاید هم بتوانیم دنیای موازی خودمان را ایجاد کنیم که متفاوت با دنیای قبلی است ولی لزوما با دنیای دهه هشتادی ها هم یکی نیست!

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از من سئوال می کنند چگونه کفیل بنیاد کودک شویم؟

+0 به یه ن

در زیر مراحل را برای کفالت از داخل ایران توضیح می دهم. در خارج از ایران با شعب خارجی تماس بگیرید و راهنمایی بخواهید. شماره تماس های شعب خارجی اینجا هستند:
من معمولا توصیه می کردم که مددجو را ازشهر خود انتخاب کنید تا با نیازهای واقعی اش آشناتر باشید. ساده ترین نیازها نیازهای اقلیمی هستند. مثلا من هر آبان به حساب مددجویانم در تبریز (امسال مهاباد هم اضافه شده) پولی برای خرید لباس زمستانه واریز می کنم. به عنوان کسی که در تبریز بزرگ شده این کار چنان طبیعی می نماید که اصلا نیاز به گفتن ندارد. چند سال پیش یک کفیل از استرالیا کلی عصبانی شده بود وقتی از مددجویش درتبریز سئوال کرده بود که چه شکلاتی برایش بخرد و او هم جواب داده بود شکلات نمی خواهم به جایش برایم کاپشن بخر. آن خانم در اینترنت کلی تهمت به بنیاد کودک سر این موضوع زده بود و من از حیرت انگشت به دهان مانده بودم که چه طور آن خانم خود درک نکرده که تا زمستان نرسیده باید به فکر کاپشن مددجویش باشد و کار به جایی رسیده که طفلک مددجو غرورش را زیر پا بگذارد و طلب کاپشن کند. البته با خودم اندیشیدم و دیدم شاید اگر من کفیل مددجویی از اهواز بودم و او از من عینک آفتابی ریبن می خواست همین قضاوت را می کردم و احتمالا یک اهوازی مرا بیشعور می خواند که درک نکرده ام که عینک آفتابی چه قدر ضروری است! برای همین هست که می گویم بهتر است از شهر خود انتخاب کنید. این طوری دغدغه های مادران را بهتر درک می کنید و نانوشته های بین سطور را هم می خوانید. به علاوه اگر بهانه بیخود آوردند هم درک می کنید. می دانید کجا اصرار ورزید و کجا چشم پوشی کنید.
در حالت معمول من توصیه می کنم که از شهر خود مددجو بپذیرید. اما اکنون ما در وضعیت عادی نیستیم. سه ماه هست که ما در وضعیت جنگی به سر می بریم. مددجویان را از شعبی بردارید که بیشترین ضربه را خورده اند. از مهاباد، از سنندج و از شعب بلوچستان.
مراحل پذیرش مددجو
۱) به سایت بنیاد کودک بروید.
۲) روی «پیوستن به بنیاد کودک» و سپس تکمیل فرم همیاری کلیک کنید:
۳) پس از پر کردن فرم همیاری شما می توانید لاگ-این کنید و سپس با استفاده از جست و جویی که در کنار صفحه اصلی هست لیست مددجویان را ببینید. با وارد کردن مشخصاتی نظیر شهر یا سن می توانید مددجویی با مشخصات مورد نظرتان بیابید.
اگر بخواهید از مهاباد انتخاب کنید ابتدا در فرم جست وجو آذربایجان غربی را بزنید بعد گزینه انتخاب شهر نمایان می شود و می توانید بنگرید.
قبل از ثبت نام و لاگ-این این گزینه ها روشن نمی شوند. به خاطر حفظ اطلاعات مددجویان امکان مرور مشخصات را برای کسانی که لاگ-این نکرده اند محدود نموده اند.
۴) بعد از انتخاب مددجو
روی مربع کوچک زیر اسمش کلیک کنید. سپس دگمه زرد رنگ «مرحله بعد» راکلیک کنید. اینجا می توانید انتخاب کنید که آیا همه مبلغ مورد نیاز او را تقبل می نمایید یا بخشی از آن را. مبلغ مورد نیاز نمایان هست. اما می توانید با کلیک بر علامت هفت فارسی در کنار رقم مزبور رقم دیگری را وارد سازید. سپس «تایید درخواست پذیرش همیاری» را کلیک کنید. این طوری شما کفالت را پذیرفته اید.
چگونه به حساب مددجو پول بریزیم؟
برای پول ریختن باز در حساب خود لاگ-این کنید و به صفحه خود بروید. پس از لاگ-این دو علامت خانه قرمز و زرد در سمت بالا و چپ صفحه نمایان می شود. با کلیک روی دگه قرمز می توانید به صفحه اصلی بنیاد که موتور جست و جوی مددجو هم در آن هست بروید. با کلیک بر خانه زرد به صفحه خود که اطلاعات مددجویانتان در آن هست رهنمون می شوید. در سمت راست صفحه تان دگمه های مختلف هست از جمله دگمه پرداخت وجه. با کلیک بر آن به صفحه دیگری می روید که در آن گزینه های متفاوت از جمله پرداخت مقرری و پرداخت فوق العاده هست. با کلیک روی مربع کوچک مربوط بر پرداخت مقرری لیست مددجویان با مبلغ مقرری شما می آید. با رفتن زیر صفحه یکی از بانک ها را (لزومی ندارد در آن حساب داشته باشید) کلیک کنید بعد وارد صفحه ای می شوید با وارد ساختن شماره کارت تان و رمز پویا می توانید مقرری را از حساب بانکی خود به حساب مددجویان واریز کنید.
هر شش ماه یک بار گزارش مددجویان به همراه نامه های آنها به شما ارسال می شود. اگر علاوه بر مقرری هدیه ای بالای ۳۰۰ تومن (به عنوان پرداخت فوق العاده) پرداخت کرده باشید گزارش جداگانه برایش می آید. گاهی در مورد نیاز های مددجو نوشته می شود. شما می توانید تصمیم بگیرید که آن را برطرف کنید یا نکنید. اجباری نیست.
از منظر عملکرد بنیاد کودک مطمئن هست. چندین سیستم نظارتی دارد که در سایت می توانید ببینید. افراد بسیاری (دانشجویان و....) با آنها همیاری می کنند و تا به حال هیچ رسوایی ای گزارش نشده. تا کنون گزارش فسادی نیامده اما شاید اولویت های مورد نظر شما با آنها فرق کند. شعبه تبریز در این باب بسیار باز عمل می کند. مثلا من معتقد بودم که مددجویان که دانشجو می شوند باید کار نیمه وقت بیابند. این خلاف سیاست بنیاد بود که علی الاصول برای دانش آموزان طراحی شده. با آنها وارد مذاکره شدم و قبول کردند که هرچند با کار دانش آموزی مخالفت باید شود اما کار دانشجویی برای آینده شغلی لازم هست. از این موارد بسیار داشته ایم. این گونه شما می توانید تاثیراتی بسی بیشتر از پرداخت مقرری در دراز مدت داشته باشید. سرفرصت برایتان از برخی تجربه ها می نویسم. فعلا مددجویان شعبه مهاباد را دریابید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خشم

+0 به یه ن

این روزها بسیار خشمگین هستیم. حق هم داریم. آدم باید خیلی بی رگ باشد که با این اوضاع و احوال  خشمگین نشود. خشم مان را در دل نخواهیم ریخت چرا که ممکن هست خدای ناکرده دق کنیم.

اما دقت کنیم که خشم مان را بر سر فرد یا افرادی که گناهی ندارند یا گناه و تقصیر کمی دارند نریزیم.
به هیچ وجه این خشم را روی اعضای خانواده نریزیم.
من خودم از کسانی که این روزها شوخی شان می گیرد  عصبانی می شوم و تحریک می شوم که پرخاشی به آنها کنم که تو هم وقت گیر اورده ای؟! اما باید خودم را کنترل کنم. اونها -هرچند خروس بی محلند- اما عامل این خشم و نارضایتی ما نیستند. با عصبانیت و پرخاش با انها به عاملان اصلی خشم مان کمک می کنیم.
من همین طور از دست بزرگترهایی که هنوز به زور می خواهند «تجارب ارزشمندشان» را به رخ بکشند و با استناد به این تجربه ها می خواهند به سر من بزنند که هنوز خیلی خام هستم و ان چه انان در خشت خام می بینند من در اینه هم نمی بینم عصبانی می شوم. در زندگی شخصی ام هم بارها چنین کرده اند و در هر قدم که خلاف نظر آنها قدم برداشته ام (که مواردش هم بسیار بوده) زمان نشان داده که حق با من بوده و اون به اصطلاح تجارب انها مفت نمی ارزیده. در واقع اگر اونها یک تجربه  (در واقع مشاهده خامی یک تجربه شکست خورده بی هیچ تحلیل قابل اعتنایی در مورد ریشه ها و دلایل شکست و راهکار جایگزین) داشتند من در هر قدم  در زندگی شخصی ام رفتم و منابع مربوطه را خواندم و از تجارب بسیار عمیق تر کارشناسان امر بهره بردم  و دریافتم چه قدر آن «تجربه ای» که آنان به آن می نازند خام و ناپخته است.
هنوز هم دست نکشیده اند و تجاربش را به رخ من می کشند. راستش عصبانی می شوم ولی باید عصبانیت خود را در این موقعیت کنترل کنم. خشم را به سمتی باید هدایت کرد که نتیجه ای مثبت داشته باشد. درگیری و عصبانیت با این قبیل آدم ها و..... در این موقعیت به دور از خرد و تدبیر  هست. باعث می شود که نوک پیکان خشم به سمتی نادرست منحرف شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در دموکراسی ها هم باز حق گرفتنی است نه دادنی!

+0 به یه ن

در آینده دموکراتیک ایران کسی می تواند بهتر به مطالباتش برسد که در هنر مذاکره متبحر تر باشد. در نظام دموکراتیک هم فقط بر اساس «حق» و انصاف، به کسی حق نمی دهند. حتی در نظام دموکراتیک هم حق گرفتنی است نه دادنی! منتهی فرقش با نظام دیکتاتوری در آن هست که در نظام دموکراسی، با هنر مذاکره و تبحر در شناخت راه ها و روال های قانونی و نیز اندکی ابتکار عمل  می توان حق را گرفت و نیاز به ریسک جان برای گرفتن حق نیست!

باید  تمرین کنیم تا بتوانیم در این مذاکرات متبحر شویم تا در اینده دموکراتیک ایران بتوانیم از حق مان دفاع کنیم!

تبحر در هجو یا هزل کسانی که به حقوق ما (نظیرحقوق زبان مادری ما)  بی احترامی می کنند به معنای تبحر در مذاکره در گرفتن حق نیست. تا امروز امکان گرفتن حق از طریق مذاکره چندان باز نبود در نتیجه افراد و گروه های تحت ستم مضاعف، دلشان را با هجو مخالفان خوش می کردند.  باهوش تر و باسوادترهایشان  در هنر هجو متبحر می شدند! مثلا در بین هویت گرایان فرهنگ آذربایجانی، هنرهجو باستانگرایان و یا به قول خودشان هوخشتره ها به اوج رسیده!  اما با هنر هجو-- چه در دموکراسی و چه در دیکتاتوری-- نمی توان به حق و حقوق رسید. با این هجو کردن ها دیواری دور خود می کشیم که خود در آن زندانی می شویم! برای آینده ایران و برای گرفتن حق و حقوق خودمان باید به هنر های به درد بخور تر آراسته شویم.

مواردی داریم که در آن مهندس یا مدیر عاملی  در رشته و حرفه  خودش به اندازه کافی  توانمندی مذاکره دارد و موفق هست.  اما وقتی به مسئله حقوق زبانی می رسد -چون هیچ امیدی برای رسیدن به مطالبات نمی بیند- راه هجو و هزل در پیش می گیرد. بسیار هم  مورد تشویق همتایان خود ( همتایان از نظر سطح هوشی و معلومات عمومی منظورم هست) قرار می گیرد! شما که  علی الاصول مذاکره  برای گرفتن حق بلد هستید، در این دوران تحول که در پیش داریم هنر هجو را کنار بگذارید و راه های مذاکره برای گرفتن حق را به دیگران هم یاد دهید تا در فردای آزاد ایران،  افراد و گروه هایی که حس می کنند بیش از بقیه تحت ستم قرار گرفته اند، بتواند آرام آرام به حقوق خود برسند.

 به طور اتوماتیک در خانه کسی یا گروهی را نخواهند زد که حق و حقوقش را بدهند. نیاز هست که افراد و گروه ها بلد باشند که از راه مذاکره و.... حقشان را به دست آورند. این کار تمرین و ممارست و آموزش می خواهد.  قبل ازآن، لازم هست که از ذهنیت «ما مظلوم هستیم و به ما ظلم خواهد شد» دست بکشند. با این ذهنیت در دموکراسی هم کسی به حق و حقوقش نمی رسد چون از همان اول خود را شکست خورده می بیند و در نتیجه تلاشی نمی کند. اول باید آن ذهنیت را زدود. سپس مهارت های لازم را یاد گرفت. آن گاه برای گرفتن حق کوشید. این دو مرحله اول -به طور سریع وفوری- باید در دو ماه آینده صورت بگیرد. وقت تنگ هست. فرصت را نباید سوزاند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زمستان سخت آذربایجان و کردستان

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید بنیاد کودک یک موسسه خیریه خوشنام و قابل اعتماد و جاافتاده هست که در شهرهای مختلف ایران شعبه دارد. هدف آن بورسیه دادن به دانش آموزان و دانشجویان مستعد ولی بی بضاعت هست. اگر این روز ها به فکر  فرستادن کمک مالی به نیازمندان هستید، کفالت مددجویان را  از شهر خود یا از شهرهایی که بیشتر از بقیه تحت فشار هستند  برعهده بگیرید. من قبلا ۱۳ مددجو از تبریز داشتم. حدود ۱۰ روز پیش به سایت بنیاد کودک مراجعه کردم و هر مددجویی را  که از مهاباد منتظر کفیل بود به کفالت پذیرفتم. امروز دیدم که دو مددجوی جدید  در سایت مربوط به مهاباد معرفی کرده اند که منتظر کفیلند. از قرار معلوم نیاز به کفیل در آن منطقه  بیشتر شده است. چند روز پیش ۴۱ مددجو در سنندج منتظر کفیل بودند امروز دیدم شده اند ۴۳ نفر.

زمستان سخت آذربایجان و کردستان در پیش هست. من آخر آبان هر سال به حساب مددجویانم پولی اضافی جهت خرید پوشاک زمستانی واریز می کنم. امیدوارم زودتر این کودکان هم کفیل بیابند و بتوانند دست کم لباس گرم برای زمستان پیش رو تهیه کنند.

در این اوضاع افراد بی بضاعت نظیر همین مددجویان بنیاد کودک هستند که سختی ها را متحمل می شوند. بازاری ها چند ماه هم کار نکنند باز پس انداز برای خرج و خانواده دارند اما دیگه در شهر مهمانی ای گرفته نمی شود که از محل سور وسات آن مادران این مددجوها درآمدی داشته باشند. (مثلا برای مهمانی سبزی پاک کنند و پول بگیرند.) کسی دیگه خانه اش نوسازی نمی کند تا برای برادران این مددجوها شغلی ایجاد شود و در آمدی ایجاد شود. فشار اصلی دست آخر روی این عزیزان هستند. متمول تر ها فوقش کمتر خرج می کنند اما مستضعفان  کمتر ازاین دیگر نمی توانند خرج کنند!

به عنوان کفیل هر ماه مبلغی باید بپردازید. اگر وسع تان نرسید که همه نیاز مددجو را پرداخت کنید اشکالی ندارد. شما مبلغی را که می توانید پرداخت کنید. کفیلی دیگر پیدا می شود که بقیه را پرداخت کند. اگر هم وسع تان می رسد بیش از یک مددجو را به کفالت بپذیرید.

لطفا این مطلب را بین دوستان پخش کنید و نظر  آشنایان را به این موضوع جلب کنید تا این  عزیزان زودتر کفیل بیابند. اگر در ظرف زمانی کوتاه کفیل یافتند دلگرمی ای خواهد بود.

می توانید با مراجعه به سایت بنیاد کودک کفالت را بر عهده بگیرید:

https://www.childf.com/Default.aspx

در بالای صفحه بخش زردرنگی است که آیتم های مختلفی بر روی آن نوشته. روی «پیوستن به بنیاد کودک» کلیک کنید و تکمیل فرم همیاری را بزنید. بقیه مراحل را شرح می دهد. اگر هم با سایت راحت نیستید می توانید زنگ بزنید به دفتر مرکزی بنیاد در تهران و بخواهید که شما را ثبت نام کنند. در زیر  آدرس و شماره تلفن دفتر مرکزی را کپی می نمایم:



شهرتهران
نامدفتر مرکزی بنیادکودک
آدرستهران، خیابان بهشتی، خیابان سرافراز، کوچه یازدهم، پلاک 12 کد پستی : 1587696611
تلفن42510-021
موبایل09126087618
فکس42510-021
ایمیلinfo@childf.org

از خارج از ایران هم می توانید کمک کنید. آدرس شعبات خارج در لینک زیر موجود است:

       https://www.childf.com/Foreign/default.aspx

دو شعبه در اروپا دارد و یک شعبه در آمریکا و یکی هم در استرالیا. تا جایی که من می دانم از همه کشورها می توانید کمک کنید. در مورد چگونگی کمک از خارج از این شعبات سئوال نمایید. من خیلی اطلاع ندارم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اصلاحات تدریجی در چه بستری؟!

+0 به یه ن

ما ها در قالب موسسات خیریه گوناگون (نظیر بنیاد کودک، موسسه خیریه قلب های سبز تبریز و...)سعی می کنیم کودکان مستعد ولی بی بضاعت را زیر بال و پرمان بگیریم و راه رشد شان را «به تدریج» باز کنیم. اونها هم انصافا خوب رشد می کنند. بعد از مدتی مستقل می شوند. عموما هم بعد از چند سال اون قدر رشد اقتصادی می کنند که خودشان کفیل شوند و دست چند نفر دیگر را بگیرند. 

خیلی عالی است. علی الاصول این طور فقر باید ریشه کن شود. علی الاصول موفقیت آنها از راه درست وقانونی و از طریق تحصیل و آموختن مهارت  در محله الهام بخش می شود.  اما چرا با این همه تلاش ما و خود مددجو فقر روز به روز گسترش می یابد؟!
ما دست چند نفر را این طوری می گیریم و از ورطه فقر بیرون می کشیم اما حکومت که بزرگترین بنگاه اقتصادی هم هست با سیاستگذاری های غلطش  صدها هزار نفر را به ورطه فقر می کشاند.
یک الگو ی موفقیت تدریجی و شرافتمندانه در محله  در مقابل آن چه در مورد  ثروت های بادآورده آقازاده ها و اختلاسگران می شنوند رنگ می بازد. از آن سو  فیلم هایی مثل رحمان ۱۴۰۰ و سریال هایی نظیر هیولا را می بینند که به رخ فقرا می کشد که شماها ول معطلید و هیچ امیدی هم نیست که از راه شرافتمندانه به جایی برسید. اگر مثل هیولا عرضه داشتید  بیشرف می شدید و  لذت دنیا را می بردید.

اصلاحات تدریجی ما در راه ریشه کن ساختن فقر، این طوری توسط سیستم فاسد و فساد گستر و معبوب خنثی می شود.


این که باید اصلاحات تدریجی باشد درست هست. راه حل ریشه کنی فقر  روش های لنینیستی و یا مائوئیستی نیست که دار و ندار ثروتمندان را مصادره می کرد تا-مثلا- به فقرا دهد و فقر ریشه کن شود. تجربه نشان داد که این روش نه تنها فقر و تبعیض را ریشه کن نکرد بلکه بر آن افزود. علاوه بر آن زخم های بسیار به پیکر جامعه زد و  از نخبگان و فرهنگ و هنر و میراث فرهنگی محروم ساخت.
راه حل ریشه کنی فقر ایجاد زیر ساخت هایی برای ایجاد اشتغال هست. به جای این که اموال ثروتمندان را غصب کنند و به فقرا دهند باید ازآنها مالیات معقول جهت ایجاد زیر ساخت های رشد اقتصاد و ریشه کنی فقر بگیرند. باید با شفافیت و قوه قضاییه مستقل و کارآمد، فساد مالی را از بین ببرند.و..... این ها همه اصلاحات تدریجی هستند اما در بستری سالم نه معیوب.

سی سال پیش وقتی متفکران جامعه ما گفتند راه حل مشکلات اصلاحات تدریجی است نه حرکت های رادیکال  احتمالا چنین نکته ای در نظر داشتند که نکته درستی هم بود. اما نتیجه آن شد که یک سیستم فساد پرور  رشدی نمایی داشت. کم کم خود اون متفکران هم - از دور با انواع اقسام بزرگداشت ها و....- به فساد آلوده شدند. نمی خواهم بگم که آنها هم سر سفره بخوربخور ها نشستند و در حد خاوری و امثال او خوردند بردند. نه! اون همه بهشان نرسید. به همان بزرگداشت و گرامیداشت و کتاب تجلیل و ...... قانع ماندند.  اما همان قدر کافی بود که زیر زبانشان مزه کند و بخواهند این سیستم فاسد به هر قیمت که شده به این شکل ادامه یابد و آنها را حلوا حلوا کند. 

ما هم می خواهیم که مشکلات را با اصلاحات تدریجی حل کنیم. ادعا و قصد یک شبه حل کردن مشکلات با روش های رادیکال (نظیر مصادره اموال ثروتمندان و بخشش به فقرا) نداریم. اما برای این که این اصلاحات تدریجی به ثمر رسد نیاز به تحول اساسی در سیستمی است که فساد پرور شده.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یک مثال دیگه از این که چرا اصلاحات تدریجی در جایی که سیستم خرابه راه به جایی نمی بره

+0 به یه ن

یکی از معضلات حاد و جدی در حوزه زنان، ازدواج زودهنگام  دختران (زیر در ۱۵ سال) هست. این معضل در برخی از روستاهای ایران -از جمله چند روستا در آذربایجان شرقی - وجود داره. 

حتی در برخی مناطق ازدواج زیر ۱۲ سال  که در مرز  پدوفیلی قرار می گیره هم رایج هست.
این یک معضل هست چون که ‌آمار نشان می ده که دخترانی که در این سن های پایین ازدواج می کنند آسیب می بینند.  راه ریشه کنی آن هم قطعا اصلاحات تدریجی هست نه کار رادیکال و بگیر و ببند پدرانی که دختران را زود شوهر می دهند یا کتک زدن داماد هایی که  عروس خردسال دارند. (چنین رفتار های  قهری اثر معکوس خواهد داشت. اگر هم این معضل را حل کند ده تا معضل دیگر به بار می آورد.)
 حال فرض کنید خانم دکتری یا مددکاری یا فعال مدنی ای هدف خود را می گذارد بر این که در روستاهای فلان استان این امر را ریشه کن کند.  مطالب آموزشی آماده می کند. با مادران صحبت می کند. با پدران صحبت می کند. باپسران جوان صحبت می کند. با معلم ده صحبت می کند که  با مردم ده سخن بگوید. برای این که اعتماد مردم ده  را جلب کند مانند آنها لیاس می پوشد. در وقت برداشت خرمن به کمکشان می شتابد که دوستی شکل گیرد. وقتی یکی شان بیمار می شود از  او در شهر  پذیرایی می کند. 
در مواردی که فقر عامل این تصمیم هست کمک مالی جمع می کند تا مانع شود.   این طوری ماه ها به تدریج می کوشد که اهالی روستا را مجاب کند که  دست از زود شوهر دادن دخترانشان بردارند. ناگهان می فهمد که حکومت می خواهد سن ازدواج را پایین بیاورد و برای تشویق به ازدواج زودهنگام فلان وام را اختصاص داده. در صدا و سیما هم روزانه چند ساعت برای عادی نشان دادن ازدواج زودهنگام و برشماردن مزایای آن برنامه پخش می کند. به این ترتیب هر چه او «به تدریج» رشته بود و اصلاح کرده بود سیستم خراب می کند و از بین می برد.

اول باید سیستم خرابکار به طور اساسی تحول پیدا کنه و  درست بشه بعد اصلاحات تدریجی اثرگذار خواهند بود. وقتی سیستم معیوب هست اصلاحات تدریجی فقط عمر فعالان سختکوش و بی ریا را تلف می کنه و بر روحشان سوهان می زنه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اصلاحات تدریجی کی به نتیجه می رسه؟

+0 به یه ن

اصلاحات تدریجی وقتی به نتیجه مطلوب می رسه که سیستم خرابکاری های بزرگ مقیاس نکنه. اگر سیستم در حال خرابکاری مداوم باشه چهار تا «شمع و گل و پروانه» ای که مردم می کشند راه به جایی نمی بره. با یک مثال روشن می کنم.

امر آموزش: 
شما و دوستانتان دلتان خوش هست که یک روش ابتکاری برای آموزش فلان مطلب علمی  به دانش آموزان یا بزرگسالان ابداع کرده اید که خیلی هم موفق هست.  طوری که می توانید در هفته به ۱۰۰ نفر آن را آموزش دهید. با خودتان حساب کتاب می کنید که در ده سال می توانیم ۵۲۰۰۰ را آموزش دهیم. به همین دل خوش هستید که خبردار می شوید چندین مبحث مهم  واساسی علمی را از سیلابس درسی حذف کرده اند. شما به همان کلیپ آموزشی که درست کرده بودید دلخوش بودید که می فهمید چه طور دارند از بالا به آموزش گند می زنند. این در و آن در می زنید. به فلان انجمن علمی نامه می نویسید که کاری بکنند. جواب بالاسر می دهند و توجیه می کنند. اندکی کنکاش می کنید و می فهمید که می ترسند! از چی می ترسند؟! این که یک مبحث صرفا علمی است که ربطی نه به سیاست دارد و نه با بخور بخور آقازاده ها تداخل می یابد. می فهمید دستور آمده که زمان تدریس فلان علم باید در مدارس کم شود تا زمان برای آموزه های بهمان ایدئو لوژی باز شود. هیئت رئیسه  انجمن این علم هم می ترسند که اگر بگویند فلان مباحث به سیلابس درسی افزوده شود بدخواهانشان برایشان پاپوش بدوزند که اینان با آن ایدئولوژی مشکل دارند.
درددل تان را -در کمال حماقت- پیش پیشکسوتانی می برید که دایم با مقامات نشست و برخاست می کنندو مقامات هم مقام «استاد فرزانه» را می ستایندو در مورد جایگاه و شان معنوی و علمی این  «استاد فرزانه» روده درازی می کنند. «استاد فرزانه» نگاه عاقل اندر سفیهی بر شما می اندازد و با پوزخند می گوید چه قدر بچگانه می اندیشی و هنوز پخته نشده ای که «مصلحت» را دریابی. می فهمید آموزش درست و درمون آن علم آخرین چیزی است برای «استاد فرزانه» اهمیت دارد. او فقط دنبال این هست که مریدانش یک گرامیداشت دیگر برایش بگیرندو یک کتاب دیگر در مورد سجایای اخلاقی اش بنگارند. روابط بین ایشان و مقامات هم بر این اساس هست: «استادفرزانه» بر گندکاری های مقامات سرپوش می گذارد و هز جوان خیره سری که این گندکاری های را نشان دهد می کوبد و او را «ناپخته» می نامد  مقامات هم «استاد فرزانه»را حلوا حلوا میکنند و یک بودجه ای هم برای برگزاری بزرگداشت برای او یا چاپ کتاب در مورد سجایای اخلاقی او و نظایر آن از جیب ملت نجیب ایران اختصاص می دهند که «استاد فرزانه» دلخوش باشدو صدایش درنیاید.
این گونه کرامات برخی از  «استادان پیر فرزانه» تا جایی پیش رفته که حتی خشک شدن دریاچه اورمیه را هم  که با چشم عیان هست انکار می نمایند.

تا وقتی که سیستم خراب و فاسد هست و از این «استادان فرزانه» برای پوشاندن گند کاری ها هم در بساط  دارد
اصلاحات تدریجی ما فقط دل خوش کنک برای خودمان هست.  روزی چشم باز می کنیم می بینیم داشتیم سر خود را شیره می مالیدیم. آن وقت دچار افسردگی و فرسودگی می شویم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ]