گرفتاری های طبقه متوسط: مسئله اشتغال

+0 به یه ن

می دانیم که مسئله اشتغال و بیکاری این روزها گریبانگیر هم خانواده های طبقه متوسط هست و هم خانواده های طبقه کارگری. اما شکل بروز مشکل برای این دو طبقه اندکی متفاوت هست.

در طبقه کارگری اگر جوانی امروز نتواند کار مناسب بیابد، فردا هم به دنبال کار می گردد. هر طور هست می خواهدکاری بیابد که خرجش را در بیاورد. اگر کار قانونی و شرافتمندانه باشد، از سختی کار ابایی ندارد.  متاسفانه گاهی به قیمت سلامت جسمی او تمام می شود.
فرزند خانواده کارگری نخواهد گفت این کار در شأن من نیست. خانواده های کارگری از دیرباز ونسل اندر نسل با کار سخت ودرآمد کم عجین آشنایند و ازدشواری های زمانه چندان جا نمی خورند.  جوان طبقه کارگری اگر جایی کار کرد و بعد از شش ماه حقوقش را ندادند به اعتراض و اعتصاب و تحصن می پردازد. یا می شود موتور محرکه جامعه برای تولید یا می شود موتور محرکه جامعه برای احقاق حق.


اما در خانواده های طبقه متوسط رویکرد متفاوت هست. برعکس خانواده های طبقه کارگری اگر جوانی از خانواده متوسط نتواند کار بیابد خانواده می تواند خرج خوراک و پوشاکش را تامین کند (گیریم به قیمت زدن از برخی مخارج نظیر تفریح و مسافرت و پس انداز برای روز مبادا). در نتیجه، در نظر اول به آن صورت کار پیدا کردن برای جوان طبقه متوسط  حیاتی نیست. در نتیجه -برعکس فرزند خانواده کارگری- اگر امروز کار نیافت فردا لزوما دنبال کار نمی رود. برخی از آنها  کم کم از جست و جوی کار  ناامید می شوند.
 همان طوری که قبلا گفتم عموم خانواده ها  با دلسوزی های بی حد و حصر و نوستالژی دوران زمان شاه این ناامیدی و self-pity را در او تشدید می کنند. برخی دیگر  از والدین (مخصوصا پدرها) به زعم خود می خواهند از پسر خود مردی بسازند ودر نتیجه دلسوزی و همدردی نمی کنند. به جایش سرکوفت می زنند که من که سن تو بودم فلان قدر در روز کار می کردم. این سرکوفت زدن هم بیش از پیش اعتماد به نفس جوان را تخریب می کند و انرژی لازم برای جست وجوی کار را از او می گیرد. برخی خانواده ها هم صبح دلسوزی می کنند، ظهر سرکوفت می زنند، عصر عذاب وجدان پیدا می کنند ده برابر بیشتر قربان صدقه می روند. فردا هم روز از نو، روزی از نو. این قبیل رفتارها بیش از همه اعصاب خرد کن هست.
بعد از مدتی، جوان به افسردگی می رسد و افسردگی او در کنار مخارج تامین زندگی اش می شود گرفتاری خانواده متوسط. خرج روانکار هم می افتد بر دوش خانواده!
برعکس جوان جویای کار و درآمد طبقه کارگری، جوان  بیکار طبقه متوسط نه تنها تبدیل به موتور محرکه جامعه نمی شود بلکه کل خانواده اش را گرفتار خود می کند و توان توجه به مسایل جامعه را از کل خانواده اش می گیرد. نه خودش می تواند موتور محرکه باشد نه خانواده اش با آن همه گرفتاری در خانه.

قبلا چند بار گفتم: کسی که کار ندارد باید به یافتن شغل به صورت یک کار تمام وقت بسیار سنگین بنگرد. قبلا هم گفتم در همین شرایط کنونی هم بسیارند کارفرمایانی که دنبال کارمند شایسته می گردند اما نمی یابند. کسی که کار ندارد اگر به اندازه کافی جست و جو کند حتما این کارفرمایان را می یابد. به هم بیافتند تولید را بالا می برند و می شوند موتور محرکه اقتصاد کشور.
این حساب را اصلا نکنید که با ماهیانه کم مقدار (حدود یکی دو میلیون تومان) مگر چه می شه کرد؟! بله می دانم که با این ماهیانه نمی شه خانه خریدو تشکیل خانواده داد و...
اما همان حقوق یکی دو میلیونی اولا آن قدر روحیه شخص را خوب می کند که دیگه هزینه روانکاو و..... را از دوش خانواده  بر می دارد.
جوان عزیز جویای کار!
 وقتی سر سفره والدین نشسته اید و سقف خانه شان هم بالای سرتان هست و پوشاکتان را هم تامین می کنند،  همان حقوق مختصر هم معجزاتی می کند. می توانید از سر کار که بر می گردید میوه نوبرانه بخرید. همین یک پاکت میوه نوبرانه هم چشمشان را می گیرد. مادرتان با آب و تاب برای خاله هایتان تعریف خواهد کرد که  میوه نوبرانه امسال را شما خریدید! می توانید برای خواهرزاده خردسالتان با چهار پنج هزار تومن عکس-برگردان یا سقز بخرید و از نظر او حاتم طایی زمانه شوید. شاید باور نکنید اما تایید همان خواهر زاده خردسال به اندازه یک دنیا اعتماد به نفس می دهد. می توانید برای خودتان کفش کتانی بخرید و دوستانتان کوه بروید. می توانید ماهی یک بار با آنها کافی شاپ بروید. و.... خلاصه همین حقوق مختصر شما را از  کز کردن در پستوی غمزده خانه  به بطن جامعه می کشد و قهرمان کسان زیادی می کند.

به علاوه، وقتی جایی استخدام شدید درهای بسیاری به رویتان باز می شود. اگر خوب کار کنید شرکت پروژه های بیشتر می گیرد و شما هم می توانید ترفیع بگیرید یا از حقوق و مزایای بیشتر برخوردار شوید. اگر ابتکار عمل داشته باشید در محل کار می توانید به ایده های پولساز برسید. مثلا به کارفرمای خود یا سایر صاحبان شرکت که در محل کار با شما آشنا شده اند بگویید که به ازای فلان مبلغ می توانید فلان وسیله را درست کنید یا بهمان برنامه را بنویسید . اگر در این کارها ماهر باشید درآمدتان را جندین برابر می کنید. آن قدر درآمدتان بالا می رود که با پس انداز و سرمایه گذاری بتوانید بعد ۶-۷ سال خانه مناسب بخرید و زندگی تان را سر و سامان دهید.
خیلی ها در همین ده سال اخیر این راه را رفته اند و سروسامان گرفته اند. 

نوشته های مرتبط:

پی نوشت: یک دفاعی هم اینجا از باباها بکنم. معمولا باباها ی طبقه متوسط یک انباری وسایل به ظاهر به درد نخور دارند که هر سال در زمان خانه تکانی نوروز سرنگه داشتن یا دورریختن شان دعوا می شه. همان وسایل به دردنخور برای فرزند مبتکرشان که می خواهد وسیله ای برای کارفرمایش بسازد گنجینه ای می تونه بشه. اگر می خواست همان بشکه  های کهنه و آچارهای زنگ زده و ... را از بیرون بخره می بایست حقوق یکی دو ماهش را می داد. فرغون شده یک میلیون تومان!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جست و جوی شغل با رعایت نکات ایمنی دربرابر بدذاتان و ناپاکان

+0 به یه ن

می خواهم در مورد گرفتاری اعظم خانواده های طبقه متوسط، یعنی پیدا نکردن شغل بنویسم. در نوشته قبلی ام  با عنوان «گرفتاری های طبقه متوسط: نوستالژی»هم اشاره ای کوتاه به موضوع داشتم.در پی آن نوشته، یک آقای جویای کار به درستی اشاره کرد که متاسفانه در محل کار گاهی دختران را از نظر جنسی تحت فشار می گذارند.متاسفانه چنین مواردی وجود دارند. در واقع باید گفت متاسفانه وضع از آن چه آن آقا ترسیم کرد هم بدتر هست چون که تنها دخترها نیستند که تحت فشار هایی از این دست قرار می گیرند. پسرها هم گاهی در محل مورد نگاه ناپاک و  مزاحمت و آزار و اذیت قرار می گیرند. در نتیجه  مخاطب مطالبی که می خواهم بگویم  هم آقایان هستند و هم خانم ها. 

هرچند این موارد وجود دارند ولی نمی توان گفت که همه گیر هستند. به این بهانه نمی توان در  جست و جوی کار اهمال ورزید. محیط های سالم کاری  خوشبختانه در کشور ما کم نیستند. باید گشت و محیط خوب را یافت. اگر بدشانسی آوردیم  و با افراد ناپاک در محیط کار رو به رو شدیم و نتوانستیم آنها را سر جای خود بنشانیم آن گاه آن محیط را ترک می کنیم. نه آن که از ترس بدذاتان  از ابتدا به جست و جوی شغل نپردازیم.
من در سال ۹۷ مطالبی در این باره گفته بودم. که در اینجا لینک آنها  را باز می گذارم. محتوای حرفم آن بود که افراد ی را که نیت شوم دارند زودتر بشناسیم و قبل از این که رویشان زیاد باز شود یا سرجایشان بنشانیم یا از آنها دوری کنیم.
با آگاهی به این مسایل با اعتماد به نفس بیشتری می توان به جست و جوی شغل پرداخت.
 مطالب قبلی:


مورد دو و هشت این نوشته:

آن چه که نوشته بودم برای محیط های دانشگاهی بود. اما کمابیش در محیط های کاری هم می توان آنها را به کار بست.

 روی چند مورد دیگر  هم لازم تاکید کنم:

۱) از کسانی که خود را صاحب نظر  و معیار اخلاقیات می دانند بیشتر بترسید. این افراد تخصص دارند که با بحث کلامی هر کثافت کاری ای را عین اخلاقیات جلوه دهند  و از آن سو بسیاری از رفتارهای آمفوتر مرسوم در جامعه را کاری بسیار زشت جا بزنند.
به علاوه، دم زدن از اخلاق  (چه اخلاق جنسی، چه اخلاق علمی و چه اخلاق حرفه ای و....) بیشتر به این سبب هست که به رقیبان و منتقدان خود سیگنال دهند تا مبادا از آنها انتقادی بکنند و الا انگ بی اخلاقی به منتقدان خود خواهند زد و آنها را بی آبرو و نابود خواهند ساخت.
مدت مدیدی دوره  می افتند و خود را معیار اخلاقیات جا می زنند و کلی نوچه دور خود جمع می کنند برای همچین روزی.

۲) از کسانی که احساس «خود خوش تیپ بینی » دارند حذر کنید. آنها معمولا مزاحمان جنسی هستند. صد البته «خوش تیپی» با احساس «خود خوش تیپ بینی» فرق دارد. معمولا خانم ها فرق این دو را  سریع تر از آقایان متوجه می شوند. آقایانی که قلبی-قره  ( شکاک و بددل) هستند  از مردهای خوش تیپ در دور وبر احساس خطر می کنند. اما معمولا خوش تیپ ها نیازی ندارند برای کسی که چراغ سبز نشان نداده مزاحمت ایجادکنند.
«خود خوش تیپ بین ها» هستند که به زنانی که به آنها توجه خاص نمی کنند پیله می کنند و آزارشان می دهند.

۳) اونهایی که «احساس خود بانمک و طناز بینی» می کنند هم جزو خطرناک ها هستند. کسانی که شوخی هایی می کنند که خنده دار نیست اما اصرار دارند که حتما باید بقیه گوش کنند و بخندند. معمولا این حرکت هم سرآغاز آزار جنسی است.

۴) بیخودی به مردان مجرد سخت نگیرید و به آنها به صورت یک آزارگر بالفطره نگاه نکنید. اتفاقا بیشتر آزارگرها در محل کار و دانشگاه متاهل هستند.  اتفاقا همسایه و همکار مجرد معمولا محجوب تر و با حیا تر است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

درد بیکاری از یک سو، درد بی کارمندی از سوی دیگر

+0 به یه ن

اوضاع عجیبی است نازنین! 

از یک سو عده زیادی دنبال کار می گردند و نمی یابند. 
از سوی دیگر پای صحبت صاحبان شرکت و.... هم که می نشینی دایم گلایه می کنند که پیدا کردن کارمند کاربلد و پاکار و قابل اعتماد سخت هست.
واقعا هم سخته. هر کدام از کارمند ها یک بازی در می آورند!
خیلی ها دست شان کجه. خیلی ها با بقیه کارمندان نمی سازند یا فتنه گری می کنند. خیلی ها نازک نارنجی هستند سر یک انتقاد کوچک وسط کار قهر می کنند می روند و صاحب کار را دست تنها می ذارند.
برخی با ارباب رجوع یا مشتری بدرفتاری می کنند و مشتری ها را می تارانند.
خیلی ها تنبلند و تن به کار نمی دهند. برخی دیرفهم و کج فهم هستند و از پس کار بر نمی آیند.
خلاصه کارمند پاکار پیدا کردن خیلی سخته. برای همین کارفرما ها قدر کارمند خوب را خوب می دانند. اوضاع اقتصاد بد هست و وضع اون کارفرما هم تعریف ندارد اما در چارچوب امکاناتشان سعی می کنند هوای کارمند خوب را داشته باشند.

بر اساس همین مشاهده هست که عرض می کنم اگر ناامید نشوید و به جست و جوی شغل ادامه دهید موفق می شوید کار پیدا کنید. دنبال کار گشتن خود یک کار تمام وقت هست و آداب خود را می طلبد. این که چگونه رزومه آماده کنید و چگونه در مصاحبه ظاهر شوید  فوت و فن و مهارت های لازم برای این کار تمام وقت هست. معرف و توصیه نامه معمولا کمک بزرگی است. برای همین خوب هست که بدون مزد هم که شده جایی کارآموزی کنید  تا معرف و توصیه نامه بتوانید بگیرید.


پی نوشت: در دورانی که شغلی ندارید باید سعی کنید هر جور که شده امید و روحیه خودتان را حفظ کنید تا بتوانید این کار تمام وقت بسیار سنگین که فشار بسیاری به اعصاب و روان هر کس وارد می آورد (یعنی جست و جوی شغل) را به نیکی انجام دهید و به مقصود برسید.
برای این که روحیه خود را حفظ کنید باید دقت کنید که از دایره اطرافیان آنهایی که روحیه شما را خراب تر می کنند  خارج سازید. 
از آن مهمتر این که تا شغل نیافته اید دور  شبکه هایی مثل من وتو و .... که فاز منفی می دهند خط بکشید.حسرت گذشته ۴۵ سال پیش را خوردن و دایم نرخ بیکاری و افسردگی و گرانی را مرور کردن،  کمکی به حال و روز  امروز شما  که دنبال شغل باید بگردید نمی کند.
به جای آن سعی کنید با دوستان و آشنایانی نشست و برخاست که دور وبرشان کارآفرین و صاحب شرکت و .... هستند. شاید دست شما را هم جایی بند کردند.

حسرت ۴۵ سال پیش را خوردن  نه به درد حال و آینده شما می خورد و نه به درد آینده و توسعه سیاسی کشور. توسعه سیاسی واقعی کشور یک طبقه متوسط سرزنده،  پویا  و متکی به نفس  می خواهد نه عده ای که صبح تا شب لعنت می فرستند و حسرت گذشته می خورند و منتظرند شاهزاده سوار بر اسب سفید از آن سوی آب ها بیاید برای اینها دموکراسی رفاه و برابری مرد و زن ایجاد کند!
اگر شما شغلی در شرکتی بیابید و با نیروی ابتکار خود باعث رونق کار آن شرکت شوید یک قدم برای این که طبقه متوسط در کشور رشد کند برداشته اید و  در نتیجه غیر مستقیم هم در جهت توسعه سیاسی گام برداشته اید. 
برای آینده بهتر چشم امید به نیروی ابتکار عمل خود ببندید والا کسی که تا ۶۰ سالگی دستاوردی جز آن که فرزند ذکور بابایش بوده باشد نداشته چه گلی می خواهد به سر ما بزند؟ اونی که از بدو تولد تا به امروز به خاطرپسر بودنش نسبت به خواهران امتیازاتی داشته و هرگز هم این امتیازات را به چالش نکشیده قرار هست سردمدار برابری زن و مرد باشد؟!


باز هم می گم  لازمه توسعه سیاسی رشد طبقه متوسط هست. در زمان انقلاب مشروطه این بازاریان بودند که خرج انقلاب را تامین کردند. در زمان مصدق هم افرادی مثل زنده یاد شمشیری بودند که گوشه ای از مشکلات اقتصادی را حل می کردند. اگر امثال او بیشتر بودند نهضت می توانست دوام و قوام بیشتری یابد.

با شبکه من و تو نگاه کردن  توسعه سیاسی حاصل نمی شود. گیریم فردا گشایشی شد و احزاب درست و حسابی،  آزاد شدند. شما باید درآمدی داشته باشید که حق عضویت در حزب بپردازید. بعد از شهریور ۲۰، به ناگاه گشایش سیاسی در حد رویایی بود. اما طبقه متوسطی به آن معنی نبود که بتواند از این گشایش سیاسی استفاده بهینه نماید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کارگران مهاجر

+0 به یه ن

من و همسرم فیلم ایرانی زیاد نگاه می کنیم. از حدود ١٠ سال پیش هر دی وی دی که به سوپرمارکت ها آمده خریده ایم و تماشا کرده ایم. با این که به طور محسوسی کمبود سوژه دارند اما به یاد ندارم هیچ کدام سراغ سوژه مصائب کارگران ایرانی در ژاپن یا جاهای دیگه رفته باشند!  


ما در خانه ماهواره نداریم وسینمای ترکیه را هم زیاد جدی دنبال نمی کنیم. درواقع تلویزیون ترکیه را فقط موقع مهمانی رفتن دیده ام. با این حال همین الان می توانم چند فیلم ترکی به خاطر آورم که در مورد کارگران ترک آلمان بود. خیلی وقت ها در مورد مشکلات آنها در تلویزیون ترکیه میزگرد می ذارند.

 ترکیه ای ها دلیل خوبی برای این حمایت تمام قد از هموطنان کارگر خود در آلمان دارند! آنها ارز وارد کشور ترکیه می کنند. دهه هشتاد ونود میلادی وقتی در محله های فقیر نشین ازمیر که قدم می زدی می دیدی در برخی کوچه ها یکی از خانه ها برو بیایی دارد. جلوی در آن هم یک بنز پارک کرده! ظاهرا کارگران ترک اجازه داشتند با خود یک بنز بدون گمرک وارد ترکیه کنند. این بنز پرستیژ کل کوچه بود! اهالی محله هم مرتب خانه کارگر بازنشسته از آلمان برگشته مهمان بودند. کارگر بازنشسته قرض ها ونسیه ها را صاف می کرد. موقع عروسی بنز را قرض می دادو ....... معلومه که این شخص محبوبیت پیدا می کرد! 

 این فرهنگ مخصوص ترکیه نیست. در جنوب هند هم خیلی رایج است. در قرن گذشته در ایتالیا هم رایج بوده. همین ایرلند که اکنون چنین اقتصاد شکوفایی دارد تا چندی پیش روی پول هایی که مهاجران ایرلندی به کشور می فرستادند کلی حساب می کرد. 

 کره ای ها زمانی می آمدند ایران کار می کردند. برعکس آن چه که برخی از ایرانی ها فکر می کنند این کار از ارزش کره ای ها ابدا نمی کاهد ودلیل بر برتری ایرانی ها بر آنها نمی شود! کار که عار نیست. به جای این که در کشور خود بیکار بنشینندو از بیکاری افسرده شوند و رو به مواد مخدر آورند رفتند و در کشوری دیگر کار کردند و آینده خودشان و مملکت شان را ساختند.

 این امر چنان اهمیت دارد که در انگلیسی کلمه ای خاص برایش وجود دارد: Remittance

 فرض کنید فردا مسئولانی دلسوز برای ملت سرکار آیند. با این اقتصاد خراب چگونه برای جوانان بیکار اشتغال ایجاد کنند؟ معجزه که نمی توانند بکنند. یک راه حل طبیعی آن است که راه مهاجرت کارگران را هموار سازند. تسهیلات بانکی برای انتقال ارز به ایران تدارک ببینند. با مقامات کشور میزان در زمینه بهینه کردن وضعیت بیمه و مالیات کارگران مذاکره کنند. کارگران مهاجر را به حقوق و نیز تکالیف خود آگاه سازند و در احقاق حق شان یاری رسانند.  

علی الاصول مهاجرت برای کار برای خود شخص هم خوب هست. در مهاجرت با یک فرهنگ جدید آشنا می شویم و افق های دیدمان بازتر می شود. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

واقع بینی

+0 به یه ن

وضعیت استخدامی و اشتغال در کشور خراب هست. همه این را می دانیم. در رشته های مربوط به ریاضی و فیزیک اوضاع خراب تر هم هست. این را هم باز همه مون می دانیم. این را هم می دانیم که هرچه از شاخه های کاربردی تر مثل فوتونیک و بیوفیزیک و.... به سمت رشته های تئوری تر مثل فیزیک ذرات و انرژی های بالا پیش می آییم اوضاع استخدامی خراب تر می شود.
همه این سختی ها و دشواری های پیدا کردن شغل یک طرف، توهماتی که برخی از پیشکسوتان-با حلوا حلوا کردن های الکی و تزریق افکار عجیب غریب- در ذهن برخی دانشجویان می کارند یک طرف.
از جمله  برایشان نوشابه باز می کنند که "چون تو خیلی عمیق و نابغه هستی، علی الاصول لازم نیست مقاله بنویسی. تو داری تفکرات عمیق می کنی و علی الاصول پرینستون روی دست باید تو را ببرد! در کشور ماست که قدر نابغه هایی چون شما ها را نمی دانند."
البته همگی باز می دانیم که مراد از "تفکرات عمیق" همانا تایید نظرات استاد پیشکسوت است و بس!
اگر باور نمی کنید یک نوک سوزن با یکی از آرا و نظراتش- در کمال ادب و با استدلال متقن- مخالفت کنید ببینید چه طور شما را از اوج به حضیض می کشاند!


اگر به آینده شغلی خودتان علاقه مندید، امیدوارم گول این "کیش شخصیت" و این حلوا حلوا کردن ها را نخورید. مثل هر دانشجوی معقولی در هر کجای دنیا مقالات روز را دنبال کنید و سعی کنید تعداد معقولی مقاله در ژورنال های معتبر بین المللی به چاپ رسانید و درباره آنها در همایش های گوناگون و دانشگاه های مختلف سمینار دهید.
دانشگاه های ما با کسانی که از آن نوع "تفکرات عمیق" دارند اشباع شده. دیگه ظرفیت بیش از این "افکار عمیق" را ندارند.
این را هم بدانید که پرینستون بابت این که در یک کشورجهان سومی ایزوله شما افکار بهمان استاد پا به سن گذاشته را تایید می کنید برای شما "نامه فدایت شوم" نخواهد فرستاد.
اگر دکتری تان را از پرینستون و هاروارد و... نگرفته باشید برای قضا وت کار شما، پرینستونی ها هم به مقالات شما و سمینارهای شما نگاه خواهند کرد.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جوابی قاطع برای سئوالی مردد

+0 به یه ن

یکی از خوانندگان وبلاگ: الان منی که رشتم ریاضیه چیکار کنم برم سراغ علاقم یا کنکور تجربی
میدونم بگید این سوالا نباید اینجا پرسید ولی کلافه شدم
بیش از 6میلیون نفر بیکار اونم تو ریاضی و انسانی
من اصلا هدفم این نیست دولت واسه من کار پیدا کنه کلی فکر و طرح دارم واسه کامپیوتر اما میترسم پشیمون بشم بعد چندسال مهندسی خوندن دوباره بیام کنکور تجربی بدم
همه از اینکه ریاضی ورداشتم مسخر وناامیدم میکنن ناامیدی وحشتناکه انرژی منفی کل وجودم گرفته حتی تو مدرسه تمرکز هم ندارم
راهکاری دارید چیکار کنم بنظرتون بمونم تو ریاضی که علاقه دارم یا برم بخاطر پول و کار تو تجربی

امیدورام این پیامم دیده باشید


پاسخ مینجیق: اتفاقا که کار خوبی کردید که این سئوال را اینجا مطرح کردید. قبل از این که پاسخ دهم ابتدا بگویم که ممنون که هستید، ممنون که فکر جدید و طرح دارید و ممنون که آن را در وبلاگ من به اشتراک گذاردید.

جواب صریح و قاطع من این هست: بی هیچ شکی بروید دنبال علاقه تان و به دنبال پخته تر ساختن، پروراندن و سپس عملی ساختن ایده ها و طرح هایتان. با قاطعیت تمام می گویم. اگر از راه درست و منطقی و حساب شده دنبال ایده هایتان بروید، پشیمان نخواهید شد که نرفتید به دنبال پزشکی. اگر راه درست را که در زیر توضیح می دهم در پیش گرفتید و ادامه دادید اما دست آخر پشیمان شدید بیایید یقه مرا بگیرید!
من نمی دانم اون رقم شش میلیون نفر را شما از کجا آوردید. به نظر درست نمی آید اما بیایید فرض کنیم درست هست. می دانید تعداد انسان هایی که قله اورست را از اول خلقت فتح نکرده اند، چند نفر است؟ 108 میلیارد نفر. یعنی بیش از 10000برابر رقمی که شما گفتید. آیا کسی که دارد از قله اورست صعود می کند به این فکر می کند که 108 میلیارد نفر پیش از او قله اورست را فتح نکرده اند. خیر! یک لحظه هم به این موضوع فکر نمی کند که اضطراب او را بردارد و پایش بلغزد. تمام فکرش را می دهد که مقدمات و وسایل لازم را آماده کند، بدن خود را آماده کند، مسیر درست پیدا کند و بالاخره قدم های درست تا قله بردارد.
عمده اون شش میلیون نفر هم شما گفتید طرح و ایده و.... نداشتند. همین طوری آمده بودند لیسانسی گرفته باشند که بر و بچه های فامیل نگویند حتی یک لیسانس هم نداره یا سربازی و یا احتمالا شوهر کردن را 4 سال به عقب بیاندازند. درس هایشان را هم درست و حسابی نخواندند. کارآموزی هم اگر رفتند اونجا هم دل به کار ندادند. اگر اقتصاد مملکت و برنامه ریزی های کلان درست بود اینها هم کار پیدا می کردند اما چه کنیم که درست نیست.
با این حال در نظر داشته باشید که شما با آنها فرق دارید.
شما هدف دارید. چشم انداز(vision) دارید با اونها فرق دارید. شما در کار خودتان همانند همان فاتح اورست خواهید بود نه افراد معمولی مثل من که حتی چشم انداز فتح یک تپه را هم ندارند.
بذارید یک چیزی بگم. یکی از نزدیکان من که متولد سال 67 هست مهندسی آی-تی خواند و الان یک شغل رویایی در شرکت گوگل دارد. اگر همان طوری که مدام جامعه در گوشش می خواند پزشکی می خواند به راستی الان کجا بود؟ احتمالا در گوشه دهی محروم داشت طرحش را می گذراند. اگر عشق به پزشکی یا عشق به خدمت به محرومان باشد خیلی هم عالی است. اما واقعا چند درصد از کسانی که اصرار دارند جوانان پزشکی بخوانند به عشق علم پزشکی و یا خدمت به بیماران محروم مصر هستند؟ قطعا زیر یک درصد. اکثرشان با این تصور به سر می برند که قرار است طرف یک روپوش سفید بپوشد, ژست بگیرد, کلمات قلمبه سلمبه لاتین بلغور کند, با خط خرچنگ قورباغه ای یک نسخه بنویسد و بعد پول پارو کند. مشکلاتی را که پزشک تا به اینجا برسد باید بکشد اصلا نمی بینند.
با قطعیت می گویم به دنبال علاقه و طرح هایتان بروید.
افرادی را که انتخاب شما را به سخره می گیرند از دور و برتان حذف کنید. آنها توان فکری شما را تحلیل خواهند داد. به جای آن ها دوستانی بیابید که هدف و چشم اندازی شبیه شما دارند. با آنها مشورت کنید و ایده های خود را بپرورانید.
وارد دانشگاه که شدید درس ها را(به خصوص دروس تخصصی را) جدی بگیرید. حواستان به فن آوری های جدید که ممکن هست دنیا را متحول کند باشد. جزو اولین ها باشید که آنها را فرا می گیرید. کار آموزی را هم خیلی جدی بگیرید. خیلی خیلی کار آموزی مهم هست و با زمان هم مهمتر می شود.
در بین دوستانتان سعی کنید یکی دو نفر بچه پولدار- از نوع باشعور و درسخوان و سخت کوش- هم باشد چند نفر هم از خانواده های با سطح در آمد کم هم باشد. یکی هم باشد که والدینش شرکت مهندسی مربوطه دارد و شما می توانید در شرکت شان کارآموزی کنید. این طوری تیم کاری درست کنید شانس موفقیت شما بالاتر می رود.
سیگار هم نکشید. نه فقط برای سلامت بلکه برای آینده کاری. اگر سیگار بکشید احتمال این که والدین این دوست پولدارتان سرمایه در اختیارتان بگذارند می آید پایین. اگر سیگار نکشید و اون هنجارهای مورد نظر نسل قبلی را رعایت کنید اون قدر والدین دوست پولدارتان از این که در این دوره زمانه، جوانان سالم دور فرزندشان را گرفته اند مشعوف خواهند بود که هزار جور حمایت خواهند کرد.
اورست را هم که بخواهید فتح کنید نیاز به اسپانسر دارید. (راست می گم. اسپانسر کوهنوردان تبریزی هیمالیا نورد بازار تبریز هست. پولدارهایی که از یک درجه ای از شعور برخوردارند هرچه قدر هم محتاط و محافظه کار و حسابگر باشند باز بدشان نمی آید راه موفقیت جوانان را باز کنند. چه کار قرار است با پولشان بکنند بهتر از سرمایه گذاری روی ایده های جوانان باشعور و سالم و پاکدست ؟! صد البته اول باید خواهری یا برادری را ثابت کرد که پولدار جماعت بخواهد سرمایه گذاری کند. اگر مثل سریال برره برویم بگیم "پول بده پول بده پول زور بده!" با پس گردنی بیرونمان می کنند. این که می بینید نهاد سوپر محتاط و هایپر حسابگر بازار تبریز می آید کوهنوردان معروف شهر را اسپانسر می کند به خاطر این هست که خودشان و خاندان شان نسل اندر نسل برادری را اثبات کرده اند. اون هم چه اثباتی! اثباتی دقیق در حد اثبات های هندسه اقلیدسی! !!)

دور سیاست را خط بکشید. نه از این اصولگراها، نه از این اصلاح طلب ها و نه از این اپوزیسیون، آبی برای ما گرم نمی شه. اونها همه شان ما را برای رسیدن به قدرت می خواهند. شما به نیروی خودتان اتکا کنید و اون تیپ دوستانتان که گفتم.

در این حلقه های استادان مریدپرور هم نیافتید. اونها هم دانشجو را "سپند رخ خود" می دانند و دیر یا زود "آتش چهره به این کار" می افروزند. وقت و اعصاب خودتان در این حلقه ها به هدر ندهید. ابزار این حلقه ها در مطیع کردن مریدان، به رسمیت شناختن آنها با دادن القابی نظیر "ستاره دانشکده" یا "عمیق ترین دانشجویی که تا به حال دیدم" هست. یک مدت بعد هم دانشجویی که ستاره بود و قرار بود به زودی ابرنواختر شود از چشم شان می افتد و می زنند توی سرش. در هر صورت به این القاب یک "نون بربری" هم نمی دهند!
شما به فکر نان باشید که خربزه آب هست.
اما اگر استادی بود که شرکت دانش بنیان موفق داشت بد نیست سعی کنید دستیارش باشید. البته توجه کنید و تحقیق کنید شرکت یارو "تو زرد" از آب در نیاید. خیلی هاشون به ظاهر شرکت دانش بنیان زده اند که از مزایا منتفع شوند اما حداکثر کاری که می کنند قمار دلار وسکه -و اگر خیلی مدرن باشند- بین کوین هست.
اینها به درد نمی خورند. دنبال کسی باشید که شرکت دانش بنیان جدی دارد نه یک دکان الکی! شرکت دانش بنیان جدی داشته باشد شما را خوب آموزش می دهد که بتوانید کار جدی کنید. صد البته فوت آخر کوزه گری را یادتان نخواهد داد که رقیبش شوید اما شما خودتان اون قدر باهوش هستید که اگر عقلتان را بدهید فوت های کوزه گری نوینی ابداع کنید

تا وقتی در ایران هستید به اصل "موش موشک آهسته برو آهسته بیا" که گربه شاخت نزنه وفادار باشید. طوری رفتار نکنید که سر زبان ها باشید. والا یک عده براتون پاپوش می سازند نمی ذارند پیشرفت کنید.

یک چیز مهم دیگه. انگلیسی تان را تقویت کنید و تا می توانید از این Ted talkهای مربوط به الهام بخشی و تقویت قوه ابتکار و.... را گوش کنید.


"تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف/ مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی"

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندر حکایت مشاغل

+0 به یه ن

در شاخه فیزیک انرژی های بالا پیدا کردن شغل خیلی سخت هست. هرکسی که می آید و از من سئوال می کنه من این را به او می گم. اما کار پیدا کردن در شاخه های دیگر فیزیک مانند بیوفیزیک و...... کار پیدا کردن سخت نیست. این روزها اگر machine learning بلد باشید راحت شغل بادرآمد و مزایای بالا می توانید گیر بیاورید.


در مورد رشته های مهندسی هم باید گفت مهندس داریم تا مهندس! مهندسی داریم که درس هایش را خوب خوانده معدل بالای 18 آورده کارآموزی کرده روی قابلیت های کار تیمی و گروهی اش کار کرده و آنها را پرورانده و.... این مهندس حتما کار پیدا می کنه. با حقوق و مزایای خوب. اما مهندس داریم که در کنکور رتبه خوب آورده و وارد دانشگاه شریف شده. دیگه فکر می کنه چون وارد دانشگاه شریف شده کره مریخ را فتح کرده. درس و مشق را می ذاره کنار. شش ماه سال از این پارتی به اون پارتی می ره. شش ماه بعد از پارتی رفتن خسته می شه بعد می افته توی خط عرفان! در هر صورت درس نمی خونه. کارآموزی نمی کنه. با مهندس غیر دانشگاه شریفی هم نمی سازه! فردا هم کار پیدا نمی کنه بعدش هم خانواده اش گوش فلک را کر می کنند که ای داد بیداد! پسر نابغه ما که از شریف مهندسی گرفت کار پیدا نکرد! 🍀@minjigh

این که پزشک ها خیلی راحت پول پارو می کنند افسانه ای است که خودشان به آن دامن می زنند. یکی از تکنیک هاشون اینه که به منشی شان بسپارند که تنها یک روز هفته و در یک ساعت مشخص به همه بیماران وقت بدهند. منشی هم به بیماران تاکید می کنه همه ساعت های دیگر دکتر پره. می رویم اونجا می بینیم شلوغه. بعدش هم بیکاریم ضرب وجمع می کنیم می بینیم اگر هر روز هفته این همه مریض داشته باشه و فلان قدر از هر مریض بگیره ببین چه قدر درآمد در ماه داره!

چند روز دیگه نتایج آزمایش مان را می بریم مطبش می بینیم دکتر و منشی اش بیکار نشسته اند. در مطب مگس پر نمی زنه. خوشحال و خندان از این که امروز "شانس" آورده ایم که مطب خلوت بوده می ریم نتیجه را نشان می دهیم زودی می آییم بیرون می رویم به کار مون برسیم! دیگه فرصت نمی کنیم به این فکر کنیم که شلوغی چند روز پیش در واقع نمایشی بوده که دکتر و منشی اش راه انداختند که به ما القا کنند خیلی مهم هستند!

من ندیدم در اوج درآمد زایی بساز بفروش ها، برجسازهای شناخته شده در مهمونی های خانوادگی از "چاپ کردن پول" دم بزنند. من ندیدم ملاک های بزرگ وقتی از کنار ده هکتارزمینشان خیابان می گذاره و قیمت زمین شان سر به فلک می کشه در مهمانی های خانوادگی دم از پول پارو کردن بزنند. من ندیدم وکلایی که برای 5 دقیقه دادگاه به اندازه یک عمل جراحی 12 ساعته یک جراح، حق الوکاله طلب می کنند در مهمانی ها از پول پارو کردن دم بزنند. اما تا دلتان بخواهد در مهمونی های خانوادگی پزشک و دندانپزشک دیدم که حرف را می پیچونند و می پیچونند تا به اینجا برسانند که دارند پول پارو می کنند.

ارزشگذاری نمی کنم. فقط دارم بیان مشاهده می کنم. همه پزشکان این طور نیستند. ولی بین آنها از این تیپ زیاده. 🍀@minjigh !

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا علوم پایه، نه؟!

+0 به یه ن

یک دانشجو برجسته رشته های علوم پایه مثل فیزیک یا ریاضی تا سن 28-27 سالگی می تونه دکتری بگیره. بعد اگر در اروپا یا آمریکای شمالی دو-سه دوره پست-داک بگذارند و ماهی حدود 1000 یورو پس انداز کند (که به راحتی می تواندپس انداز کند)  در سنی کمتر از 35 سالگی می تواند در تهران صاحب یک خانه 100 متری شود.
آیا این روزها یک پزشک متخصص یا داروساز در ایران قبل از 35 سالگی می تواند یا در آمد خود چنین خانه ای را صاحب شود؟
تا جایی که من می دانم جواب قطعا "نه" است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سپرده ارزى

+0 به یه ن

بانک پاسارگاد سود ٥ درصدی به حساب ارزی می دهد. خیلی سود بالایی هست! در اروپا سود بانکی حدود ٢ درصد هست! ایرانی های مقیم خارج می توانند هر کدام حدود ٢٠ هزار یورو بیاورند در بانک ها ی ایران بخوابانند کلی سود ببرند. فکر کنم در خارج از ایران حدود یک میلیون ایرانى باشند که برایشان ٢٠ هزار یورو پول کم و قابل صرفنظرى حساب بشود. بیاورند این پول را در بانک هاى ایران بخوابانند به فک و فامیلشان هم وکالت دهند که اگر خواستند پول و یا سود آن را وصول کنند. این طورى ٢٠ میلیارد ارز وارد مملکت می شود. قابل مقایسه با درآمد سالانه نفتى است. 🍀@minjigh

برخى از هموطنان عزیز مقیم خارج از کشور این روزها خیلى غصه ایران و مقیمان ایران را مى خورند. از غصه شب خوابشان نمى بره، غذا از گلویشان پایین نمى ره، حال و حوصله تفریح ندارند و .... این طور پیش بروند خودشان را هلاک مى کنند. غصه خوردن و همدردى فایده اى نداره که. یک کارى بکنید که فایده داشته باشه! الان دو کار پیشنهاد مى دهم.

یکى این که به سایت بنیاد کودک بروید و کفیل کودکى در ایران بشوید. از همان خارج مى توانید ماهیانه حدود ٢٠ یورو به او بفرستید. با این ٢٠ یورو زندگی اش از این رو به آن رو مى شود. شاد و بی عقده بزرگ مى شه بعد از فوق لیسانس هم کار پیدا مى کنه و بعد از چند سال هم خودش کفیل کودکى مى شه. Http://www.childfoundation.org

دوم این که موقع سفر به ایران با خودتان ده بیست هزار یورو ببرید و یک حساب ارزى به نام خودتان باز کنید. سالى حدود ٥ درصد سود به شما مى دهند بعد از یک سال هم می توانید اصل پولتان را به یورو بازستانید. هرچند درصد هم تورم ریالى داشته باشیم فرقى به حال شما نمی کنه چون یورو داده اید و یورو (+5درصد) باز می ستانید. یک وکالت هم به فامیل هاى مورد اعتمادتان بدهید که اگر شما اجازه دادید پول را وصول کنند.

حالا نفع این قضیه چیه؟ مى توانید به فامیل تان اطمینان بدهید که اگر روز مبادا رسید اون پول را صرف خودش کنه. ببینید! اوضاع اون قدر بد نیست که طبقه متوسط نان نداشته باشند بخورند! زندگی کمابیش به روال سابق هست. شاید برخى خرج ها را که لوکس حساب مى شدند به تواتر کمترى مى کنیم. اما نگرانى عموم ما این هست که پس اندازمان دارد اولا نحیف تر و نحیف تر مى شود ثانیا قدرت خرید آن افت می کند. نگرانی مان این هست که با حقوق ثابت و این تورم سال آینده چه بکنیم؟!
اگر چنین حساب ارزى براى روز مبادا باشد ، فشار روحى شکننده از روی فک و فامیل تان برداشته می شود! شاید هیچ وقت به آن پول دست نزنند اما وجود حساب زندگی شان را زیر ورو می کند.
مثلا شاید شما برادر کوچکى دارید که بیکار هست. والدینتان پس انداز عمرشان را حاضر ند سرمایه کاری او کنند. اصرار هم مى کنند اما آن جوان می ترسد ریسک کند و سرمایه یک عمر والدین را به فنا دهد.وجود این حساب به او جرئت حرکت می دهد.
فرض کنید والدین بازنشسته شما آب باریکه ای دارند که خرج و برجشان را تامین کند اما در ترس دایمی هستند که اگر بیمار شوند خرج دوا و درمان را چه کنند؟ همین ترس و نگرانى احتمال بیماری را صدچندان می کند. آن حساب ارزى خیالشان را تخت می کند و -به امید خدا- مریض هم نمی شوند و آن یورو ها و ٥درصد سودش برای خودتان می ماند.

چنین سودبالایى را از بانک هاى کشور های پیشرفته دریافت نخواهید کرد! به این پیشنهادهایم فکر کنید. مطالعه کنید و مستقلا اطلاعات جمع آوری کنید. لطفا این مطلب را در گروه هاى فامیلى و .... به اشتراک بگذارید. 🍀@minjigh


این حساب ارزی ها سود را هم به یورو می دهند. یعنی اگر شما بیست هزار یورو در حساب ارزی بخوابانید یک سال بعد می توانید ٢١٠٠٠ یورو تحویل بگیرید. حالا می خواد قیمت یورو ٢٠٠٠٠تومن باشه می خواد ٤٠٠٠ تومن باشه! فقط می گن اگر می خواهید پولتان را سر موعد تحویل بگیرید چند روز قبل اطلاع دهید تا یورو ی لازم را به شعبه مزبور بیاورند. این تعهدی است که بانک ها می دهند (شاید بانک به بانک جزئیات فرق کنه خودتان سئوال کنید) و بانک های معتبر مثل بانک ملی یا بانک پاسارگاد هم به تعهداتشان پایبند بوده اند. اعتبارشان برایشان اون قدر مهم بوده و هست که زیر تعهداتشان نزنند!
فکر نکنم این بانک های معتبر ورشکسته بشوند و نتونند تعهداتشان را عملى کنند. خیلى اتفاقات فاجعه بارى باید بیافته که اینها دیگه نتونند به تعهداتشان عمل کنند. چون اگر دقت کرده باشید خیلی روی ملک سرمایه گذاری کرده اند. ملک هم در این کشور در هر حال ترقی می کنه. بعضی وقت ها با شتاب بیشتر برخی اوقات با شتاب کمتر. مگر این که اتفاق وحشتناکى مثل زلزله در تهران رخ بده که در این صورت اون قدر مصیبت خواهیم داشت که از دست دادن ده بیست هزار یورو در مقابلش هیچ باشه!

نمى گم این سرمایه گذاری اصلا ریسک نداره اما جزو کم ریسک ترین هاست. حتی اگر در بانک سویس سرمایه گذاری کنید اولا این قدر سود نمی ده ثانیا پس فردا شاید بگویند چون ایرانى هستى آمریکا فشار آورده که حسابت را ببندیم. درسته که در ژنو و زوریخ زلزله نمی شه اما فعلا ایرانى هرجا که باشه در معرض زلزله هست.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازار جلفا

+0 به یه ن

دوستم مى گه در جلفا مغازه ها خالى است. از بس ارزش ریال پایین افتاده،از اون ور مرز مى آیند اجناس را مى خرند مى برند. اجناسى مثل سطل زباله پلاستیکى و آبکش و.... به نظر من این نه تنها ناراحتى نداره خوشحالى هم داره. در تهران و در کرج من زیاد دیدم با وانت از این جور اجناس مى آورند تا در کنار خیابان بفروشند. خیلى هم با اصرار مشترى جذب مى کنند. بعد از این اگر اونها را دیدم مى گم یک سر بروند جلفا اجناس را بفروشند. شما ها هم بگید. مگه سالهاست غصه نمی خوریم که برنج گیلان و چاى لاهیجان به فروش نمى ره؟! خوب ببرند در جلفا بفروشند! به اونجا نزدیک هم هست! 🍀@minjigh

پی نوشت: این نوشته و نظر من زیاد مورد انتقاد قرار گرفت. دوستان مى گویند اگر کالاهای اساسى وکالاهایى که به آنها سوبسید تعلق مى گیرد به این صورت صادر شود، کشور دچار قحطى مى شود و اقتصاد ما ضربه مى بیند. در مورد کالاهایى نظیر گندم و بنزین کاملا موافقم. باید جلوى خروج این کالا ها گرفته شود. اما چه اشکالى دارد که چاى لاهیجان، یا شکلات یا سطل پلاستیکى یا مواد شوینده نسبتا لوکس گیاهى صادر شود؟! برنج درجه گیلان هم براى خانوار متوسط ایرانى لوکس حساب مى شود، آن را هم مى توان صادر کرد. منظورم این هست که کالاهایى را که بازار ایران کشش خرید آنها را ندارد، در همین بازارهاى مرزى صادر کنیم. چه اشکالى دارد؟


به نظرم مى رسد بیش از آن که به لحاظ اقتصادى یا استراتژیک به ضرر ایران باشد به لحاظ ذهنى یا حیثیتى به مردم ایران سنگین مى آید که بهترین برنج ایرانى صادر شود! اون هم به کجا؟! به شهر هاى مرزى کشور هاى همسایه که گمان مى کردیم دست کم اونها از ما به لحاظ اقتصادى پایین تر هستند. بچه آدم گرسنه باشد دیگه نباید فکر غرور مسخره جلوى در و همسایه بماند! وقتى ٢٠٠هزار کودک در ایران دچار سو ء تغذیه هستند از این غرور هاى بیخودى جلوى مرزنشینان کشورهاى همسایه باید دست بکشیم! کالاهاى اساسى اولیه را نباید بفرستیم ولى اجناس نسبتا لوکس که در بازار داشتند باد مى کردند صادر کنیم ارز وارد مملکت کنیم. چه بازارى بهتر از همین شهرهاى مرزى کشورهاى همسایه؟! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ]