پزشكی یا آی-تی؟

+0 به یه ن

هژمونی "دوكتور لر دوره سی " و نظایر آن در تبریز آن قدر قوی هست كه خانواده ها خیال می كنند حتما باید بچه هایشان را تحت فشار بذارند تا بچه پزشكی یا دندانپزشكی یا داروسازی بخواند.
ببینید! این رشته ها سختند. درسته پولساز هستند اما اگر خود شخص عشقش را نداشته باشه هرچه قدر هم پول در بیاره به زحمتش نمی ارزه. فرض كنید دایم با بیماری سر و كار داشته باشید! یا فرض كنید دایم مجبور باشید تا كمر خم شوید داخل دهان مردم را بكاوید.
برخی هستند كه واقعا به این رشته ها  علاقه دارند. خوب! اونها بروند سراع این رشته ها. اما فقط به خاطر پول بچه را وادار به انتخاب این رشته ها كردن به نظر من جدا اشتباه هست. مگه با اون پول قراره چی كار كنه كه به این همه زحمت و زجر و بیخوابی و كشیك و .... بیارزه؟!
با زحمت بسیار كمتر می تواند آی-تی بخواند كه آتیه ی شغلی اش عالی است. درآمدش فوق العاده هست. به علاوه پزشك ها مجبورند فقط در ایران كار كنند. مهاجرتشان به اروپا و آمریكا و كار پیدا كردن در آنجا خیلی ساده نیست. اما  درها  در جاهایی مثل آمریكا همه روی كسانی كه آی-تی خوانده اند باز هست.   خیلی راحت. خیلی كم دردسر.

حالا آی-تی را به عنوان مثال آوردم. چون دختر خاله ام آی-تی خوانده در ذهنم بود. رشته های دیگری هم هستند. فقط باید شناخت را از رشته ها و آینده ی شغلی آنها بالا برد.
به قول شهریار " آممان حیف كور توتدوغون بوراخماز!" اصرار شكنجه گونه خیلی از والدین به انتخاب رشته های پزشكی و دندانپزشكی  دلیلی ندارد جز تنبلی آنها در فكر كردن به راه های جدید. همون یه رشته پزشكی را می شناسند اصرار دارند كه همون پزشكی و بس. مرغ یه پا داره!
تازه پزشك های پولساز هم كه دست آخر سر از برجسازی و بسازبفروشی و معاملات ملكی در می آورند!!!

پی نوشت: البته این كه رشته ای آسان هست یا نیست خیلی subjectiveهست. اگر كسی ذوق و شوق و استعداد رشته و حرفه ای را داشته باشد زحمات آن رشته و حرفه هم برایش آسان می نماید. من از دید دخترخاله ام گفتم كه آی-تی آسان هست. چون دخترخاله ام استعداد و علاقه به آی--تی دارد زحمات آن هم برایش نوش می آید. والا این حرفه هم مثل  هر فن دیگری مشكلات و سختی های  خود را دارد.  حرف من تبلیغ برای رشته آی-تی و ضد تبلیغ برای رشته پزشكی یا دندانپزشكی نیست. حرفم سر این هست كه در این دنیای مدرن امكانات و انتخاب ها فراوانند. روحیات افراد و استعدادهایشان هم متفاوت هست. یك بزرگتر دلسوز واقعی این را درك می كند. مطالعه می كند. دیدش را نسبت به امكانات مختلف می برد. خوب! الان نون پزشكان تبریز -به خصوص جراحان- توی روغنه. خیلی خوب! نوش جانشان! زحمت كشیده اند نتیجه اش را می بینند. اما اگر بیمارستان های باكو بهتر شوند (كه دیر یا زود حتما خواهند شد) باز هم پزشكان تبریز این همه می توانند پول در بیاورند!؟ پزشكان فعلی كه  حسابی پول در آورده اند (اونهایی كه دنبال رفته اند) و سرمایه گذاری هایشان را هم كرده اند و بعد از این هم "پول پول می آره. پول زیاد هم پول زیاد می آره." نوش جانشان! اما دانش آموزی ك امروز علی رغم علاقه اش مجبور می شود برود پزشكی چی؟! از كجا معلوم پس فردا هم بازار پزشكی این قدر داغ خواهد بود. بازار پزشكی زود اشباع می شود. مال شهرهای دیگه ایران هم همین طور. خارج هم كه نمی نوانند بروند. طفلك این بچه این همه زحمت بكشد این همه از علاقه اش دست بردارد دست آخر هم ببیند گنج قارون سرابی بیش نبود!  اما در این دهكده ی جهانی رشته ها و حرفه جدید مرتب مد می شوند. 30 پیش از آی-تی مای-تی اسمی نشنیده بودیم. اما مد شد و الان رو بورسه. دخترخاله من از كجا فهمید این رشته همونی هست كه می تواند او را خوشبخت كند؟! اتفاقی و شانسی نبود. پدر او از زمان مجردی مجلات علمی-فنی می خواند. مطلع بود. آن زمان هم تشخیص داد كه رشته آی-تی به درد دخترش می خورد و آینده ی خوبی دارد.

پدری كه در میان دید زدن جمال خرم سلطان و مادری كه  در میان تحلیل  روانشناختی "بیهار" نقش اول "سریال عشق ممنوع" یادش بیافتد كه فرزندش هم قرار هست انتخاب رشته ای كند و داد بزند "من صلاحت را می خواهم! پزشكی و دیگر هیچ!" صد البته جز صلاح فرزند چیزی نمی خواهد. در آن شكی نیست! اما واقعا با این سطح معلومات و با این نوع دغدغه ها می تواند صلاح فرزند را به درستی تشخیص دهد!؟ راستش شك دارم. خوب! از هر پدر ومادری نمی شه انتظار داشت به همه رشته ها و حرفه ها احاطه داشته باشند و در ضمن بتوانند دینامیك محبوبیت و آینده شغلی آن را هم پیش بینی كنند. اما می شه انتظار داشت كه اگر این توانمندی را ندارند دست كم فرزند را آزاد بگذارند تا دنبال علاقه اش برود.

پی نوشت یكی از خوانندگان:
اگه كسی به رشتش علاقه مند باشه حتی اگه رشتش مال 100 سال قبل باشه باز هم میتونه موفق باشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارتباط صنعت و دانشگاه از دیدگاه عطیه

+0 به یه ن

مطلب زیر به قلم عطیه (كارشناس اقتصادی وبلاگ مینجیق) می باشد:

در مورد تعریف صنعت كمی اختلاف هست اما آن چیزی كه برسرش عموماً توافق دارند این است:
مجموعه ای از واحدهای تولیدی و شركت‌هایی كه در تولید، توزیع و مصرف یك محصول فعالیت می‌كنند و این محصولات معمولا جانشنین نزدیك به هم هستند یعنی محصولات به هم شبیه هستند. (البته این خیلی تعریف ولنگ و بازی هست چون خیلی فضا را رقابتی دیده و الان در دنیا صنایعی داریم كه عموماً انحصاری هستند مانند صنعت نفت)

خب من فكر می‌كنم ما اگر یك كم فكر كنیم كه صنعت نفت یك صنعت تقریباً انحصاری در دنیا هست شاید آن وقت اظهار نظرهایمان كمی فرق كند.
نكته دوم این است كه ما در كدام مرحله از رشد اقتصادی هستیم كه حرف از ارتباط صنعت با دانشگاه و .... می‌زنیم؟

یك بخشی از صنایع ما كه دارند با تكنولوژی‌های صد سال قبل (اغراقه ولی منظور قدیمی بودن هست) كار می‌كنند لزوما به مهندسین داخلی اصلا نیازی ندارند و كلا حرف هم را نمی‌فهمند. یك بخشی دیگر از صنایع كه مدرن‌تر و به روزتر هستند، تكنولوژی‌ها را وارد می‌كنند، این بخش از ضنایع هم معمولا همراه با واردات تكنولوژی ، برای یك مدتی نیروی كار ماهر خارجی هم وارد می‌كنند (یا قراردادهای آموزشی می‌بینند و ...) بعد از مدتی از نیروی كار داخلی كه این تكنولوژی برایش چیزی در حد سفینه فضایی است، بی نیاز می‌شود. تا نیروی كار داخلی به این تكنولوژی وارد بشود، دوباره صنعت اقدام به ورود ماشین آلات جدید می‌كند و ... و ...
یك بخشی از صنایع ما هم اصولا های تك هستند، مثلا مثل صنایع نفت و هوانوردی و .... باز هم مشخص است كه به مهندسین داخلی نیازمند نیستند و .... از طرفی یادمان می‌رود كه هر چقدر تكنولوژی پیشرفت می‌كند، نیاز به نیروی كار یدی و مهندسی كم‌تر خواهد بود.

یادم هست كه رییس سابق ایران خودرو، یك تحقیقی در مورد صنایع ایران (سنگین و سبك) كرده بود و اگر درست یادم بیاید تنها یك درصد صنایع ایران (كه فكر می‌كنم مثلا 20 تا شركت را شامل میشد) نیاز به مهندسین داخلی داشتند. (این را مطمئن نیستم می‌گردم منبعش را پیدا می كنم، لطفا اگر كسی دقیق می‌داند بگوید و بنده را له نفرمایید اگر آمارها دقیق نیست)

بنابراین وقتی داریم از صنعت حرف می‌زنیم بهتره بدانیم در مورد چی داریم حرف میز‌نیم. مثلا یك دوستی گفته در تبریز مهندس خودروساز و ... تربیت كنیم در صورتی كه منطقه آذربایجان اصولا مزیت توریستی و تا حدودی كشاورزی دارد. اصلن حضور صنعت خودروسازی در آن منطقه دارد آسیب‌های محیط زیستی و اقتصادی برای مردم ایجاد می‌كند بعد ما می‌گوییم چون آنجا صنعت فلان هست پس مهندس فلان تربیت كنیم.

فكر كنم دیگر لازم به توضیح نیست كه چرا رشته‌هایی مثل مهندسی معماری (و تا حدودی عمران) در ایران پیشرفته‌تر و محبوب‌تر هستند چون مستقیما با تولید تكنولوژی و استفاده از آن سر و كار ندارند.

اما در مورد صنعت نفت ایران، حوصله توضیح زیاد ندارم، فقط یك نكته این كه: ما در صنعت نفت در دنیا از نظر تكنولوژی رده سوم (و شاید با تخفیف رده دوم) یعنی تكنولوژی‌های وارداتی‌امان عموما قدیمی هستند و به همین دلیل است كه منابع گازی ایران در حال سوختن برسرچاه‌ها است و نمیتوانیم ظرفیت كامل چاه‌های نفت امان را خالی كنیم و حتی در میادین مشترك رقبایمان به راحتی منابع متعلق به ما را می‌دزند. در بخش دریایی صنعت نفت هم خیلی خیلی عقب مانده هستیم و در حقیقت می‌شود گفت میادین دریایی امان عموماً بلااستفاده هستند و بقیه هم در مقایسه با میادین زمینی تولید قابل توجهی ندارند.

صنعت نفت در دنیا تقریباً انحصاری است. حضور صنایع خارجی هم منوط به خیلی از قوانینی است كه نه مردم و نه دولت ما حاضر به پذیرش هستند. تمام شركت‌های نفتی دنیا وقتی در یك میدان نفتی-گازی حاضر می‌شوند، مالكیت و حق برداشت آن را از دولت مركزی خریداری می‌كنند. دولت ما و مردم ما هرگز چنین قانونی را برنمی‌تابند و خب شركت‌ها هم نمی‌آیند دیگر. در نهایت تكنولوژی‌های قدیمی‌ترشان را به قیمت‌های گزاف به ما اجاره می‌دهند. (مثلا سرچ كنید كه هر مته حفاری در حدود روزی 3 میلیون دلار هزینه اجاره‌اش هست و ... ) البته این نكته را هم بگویم كه صنعت نفت ایران در مقایسه با رقبای منطقه (به جز عربستان) تقریبا دارای مزیت هست، به دلیل وجود گاز در چاه‌های نفت، عمدتا هزینه استخراج هر بشكه نفت ایران خیلی كمتر از رقبایی مثل قطر و ... است اما متاسفانه هنوز نتوانستیم از این مزیت در جهان استفاده كنیم. (البته خب رقیب جدی‌ای مثل عربستان داریم كه با افزایش ناگهانی عرضه می‌تواند در جهان كنف‌امان كند). ضمن اینكه حتی شركت‌های اقماری‌ای هم كه حول صنعت نفت ایران تشكیل می‌شوند، تقریبا واردكننده تكنولوژی هستند و ...

در مورد كشوری مثل نروژ هم، دلیل پیشرفت و متفاوت بودن صنعت نفت كشورش به این دلیل است كه صنعت نفت مثل صنایع دیگر در این كشور رشد كرد و پولش وارد بودجه دولتی نشد و تقریبا در چرخه اقتصادی دولتی قرار نگرفت و ... و واضح است كه نتیجه را دارید می‌بینید دیگر. دوستانی كه علاقه دارند عبارت "مصیبت منابع" را در اینترنت سرچ كنند كلی مطالب مفید به دست می‌آورند. اخیرا هم یك كتاب خوب با همین عنوان در ایران به فارسی ترجمه شده است. (من فرصت خواندن یك بخش كوچكش را به انگلیسی داشتم اما توصیه میكنم بخوانید)

اما در مورد ارتباط صنعت با دانشگاه تا زمانی كه ما یادمان نیاید كه ما در چه درجه و مرحله ای از رشد اقتصادی هستیم، معمولا حرف‌هایمان شعارگونه خواهد بود

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نكاتی برای جست و جوی شغل

+0 به یه ن

به نظر من می آید   با توجه تغییرات در رویكرد دولت نسبت به سیاست خارجی و نیز مسایل اقتصادی، در سال های آینده اندك اندك ثبات نسبی  بر عرصه ی اقتصاد ایران حاكم شود. در چنین وضعیتی آنها كه ایده ی اقتصادی دارند و اهل تلاش هستند آرام آرام  به لحاظ اقتصادی پیشرفت می كنند و كار و اشتغال می آفرینند. به این ترتیب آرام آرام وضعیت مالی خود و خانواده و اطرافیان خود را بهتر می كنند. این پیشرفت اقتصادی  پیشرفت اجتماعی و فرهنگی نیز به دنبال خواهد داشت.   در این میان كسانی كه زودتر به صرافت افتاده اند كه فسردگی و ناامیدی را به كنار نهند و برای پیشرفت اقتصادی خود فكر بكری بیاندیشند جلو می افتند. هر چه تعداد این گونه افراد  در شهری یا محله ای یا روستایی بیشتر باشد پیشرفت و توسعه آن محل بیشتر خواهد بود.  فكر می كنم در بین دوستان آرزوبلاگ این افراد زیاد هستند. در نوشته ی حاضر می كوشم برخی از نكات كه برای شغل یابی به نظرم مفید هست بر شمارم.

من كارآفرین نیستم و متاسفانه ارتباطاتم محدود هست. در نتیجه خیلی در یافتن شغل شاید نتوانم به همه كمك شخصی كنم اما می توانم یك سری نكات كلی از مجموعه تجربیات خود بگویم كه در جست و جو برای شغل به درد شما بخورد. مشاهدات و تجربیات من هم بسیار محدود هستند. امیدوارم سایر دوستان در بخش باخیش (نظرها) از تجارب خود در این زمینه بگویند. با مكتوب و مدون كردن این نوع تجارب سردرگمی های بسیار رفع می شود و از اشتباهات گوناگون جلوگیری می شود.

حالا برسیم به نكاتی كه میخواهم بگویم:

1) در خیلی از موارد-- از جمله در زمینه ی استخدام و جست و جوی شغل و نیز در مصاحبه های  ورودی دكتری-- در كشور ما افراد دور وبر هم می نشینند و مرتب برای هم داستان هایی در مورداین كه "بابا اینها همه اش الكی است. قبلا انتخابشان را كرده اند. همه اش مسخره بازی است. اصلا فرقی نمی كنه اونجا چی بگین. بابا! مملكت ما خیلی هر كی هركی تر از اونه كه بخواهند رزومه بررسی كنند. بابا! اصلا به این چیزها نیست و....." برای هم تعریف می كنند. نتیجه اش این می شه كه كمتر  كسی به خود زحمت می دهد آداب تهیه ی رزومه ی مناسب و یا آداب مصاحبه را بیاموزد.

صد البته در برخی از موارد واقعا هم "الكی" و "هر كی هركی" است. اما نمی توان تعمیم داد و گفت كه هر مصاحبه شغلی یا ورودی دكتری كه در ایران اتفاق می افتد الكی است و آنهایی كه دارند مصاحبه می كنند یا رزومه ها را بررسی می كنند اصلا كارشان را بلد نیستند یا اصلا حالیشون نیست! این جوری ها هم نیست. در همین مملكت خودمان هم هستند كسانی كه به طور حرفه ای دنبال كسانی می گردند كه رزومه مناسب دارند و خوب هم آن را ارائه  می كنند و در مصاحبه استخدامی آداب مصاحبه را رعایت می كنند.

وقتی دوستانتان در مورد "هر كی هركی" بودن وضعیت مصاحبه ی فلان شركت یا اداره تعریف می كنند پای صحبتشان بنشینید و به شوخی هایشان بخندید و تفریح كنید. اما به هیچ وجه تعمیم ندهید و گمان نكنید كه همه جا این جوری هركی هركی است (كه واقعا هم نیست). از بین ده ها جایی كه برای استخدام اقدام می خواهید بكنید حتما چند مورد هم هستند كه دقیق و منظم هستند. پای این صحبت ها بنشینید تا اولا كمی تفریح كنید و ثانیا از بین كلام دوستانتان و انتقال تجاربشان به صورت طنز دستگیرتان شود كه یك مصاحبه حرفه ای چه فضایی باید داشته باشد. مثلا اگر دوستتان به اعتراض -حالا چه به طنز چه به تلخی- می گوید "یارو در تمام مدتی كه من داشتم در مورد مهارت های خودم صحبت می كردم داشت با موبایلش ور می رفت" شما  نتیجه می گیرید كه در مصاحبه ی حرفه ای نباید با موبایلتان ور بروید. خوب! این كه نكته ی بدیهی بود كه می دانستید. ولی نكات نه چندان بدیهی هم می توان از این صحبت ها آموخت.

2) نه فقط در ایران بلكه در همه جای دنیا فاكتورهای انسانی -علاوه بر مهارت و دانش- در استخدام افراد نقش بازی می كند. هیئت استخدامی دنبال یك خریدن یك روبات نیست. به دنبال استخدام یك انسان هست. اگر خودتان را زیادی "كتابی" نشان دهید منفی تلقی خواهد شد. این نكته كمابیش در تضاد با نكته ی اول است كه پیشتر گفتم. باید تعادلی برقرار شود در نظم و ترتیب و خشكی. این تعادل كجاست؟ سئوال بسیار سختی است و جواب قاطع ندارد. بستگی به خیلی چیزها دارد. از فرهنگی به فرهنگ دیگر جوابش فرق دارد. حتی از خرده فرهنگی به خرده فرهنگ دیگر فرق میكند. بسته به شغل هم فرق دارد.  همچنین با زمان هم ( مثلا با گذشت یك دهه)  این نقطه ی تعادل فرق خواهد كرد. این تعادل را به تجربه می توانید پیدا كنید. برای همین هم هست كه می توان گفت مصاحبه هایی كه در آنها شركت كرده اید و جواب رد شنیده اید شكست نباید تلقی شوند. باید تجربه ای تلقی شوند كه این نقطه تعادل را بهتر بیابید.

3) همین طور تعادلی باید باشد بین احساسی رفتار كردن و برشمردن مهارت ها. معمولا كارفرما ها بین دو نفر كه مهارت های مشابهی دارند اولویت را به كسی می دهند كه گمان می كنند احتیاج بیشتری به آن شغل دارد. اگر آدم خوبی باشند برای این كه گرهی از كار او بگشایند و اگر آدم بدی باشند برای این كه فكر می كنند آن شخص به خاطر احتیاجش زورگویی او را بیشتر تحمل خواهد كرد! خلاصه برای این كه شانس استخدام خود را بالاتر ببرید بد نیست تلویحا و به طور نرم نشان دهید كه به این شغل نیاز دارید. اما مواظب باشید كه خیلی روی این موضوع مانور ندهید. طوری نباشد كه اگر جواب منفی شنیدید احساس كنید غرور خود را شكسته اید.

چند هفته پیش به نامه ی یك دانشجوی نیازمند به وزیر لینك دادم و نظر خواستم. یكی از خوانندگان كه دانشجویی است 19 ساله نوشت كه این حرف ها دیگه تكراری شده!  می دانم كه واقعا در همین سن جوانی از این داستان زیاد تجربه كرده! خوب! وقتی این موضوع برای دختری 19 ساله از طبقه ی متوسط تكراری شده باشد به طور اولی برای كسی كه در موقعیتی است كه درمورد استخدام تصمیم می گیرد تكراری شده است. اگر خیلی روی این موضوع تاكید كنید كه به شغل خیلی احتیاج دارید طرف مقابل با خود می گوید:" همه در زندگی به اندازه ی خودشان مشكلات دارند. این كه نوبرش را نیاورده. كسی را استخدام كنم كه در برابر مشكلات قوی باشد."

به نظر من اول در مورد مهارت های خود بگویید و توضیح دهید حاضرید برای شغلتان چه كارهایی بكنید بعدش میان كلام و به طور تلویحی اشاره كنید كه به شغل و درآمد آن نیاز دارید. كاملا تلویحی! استدلالتان این نباشد كه چون من نیاز دارم پس مرا استخدام كنید. این طوری یارو می گه "خوب همه احتیاج دارند. از این محتاج تر فراوانند." استدلالتان این باشد كه به خوبی از عهده ی كار بر می آیید اما تلویحی و در میان كلام هم اشاره كنید كه برای تفریح نیست كه اقدام كرده اید. به شغل نیاز دارید.  این طوری برایتان پوئن مثبت حساب می شود.

4) اگر جواب منفی شنیدید با حالت قهر و عصبانیت نروید. با آنها چانه هم نزنید. پوزخند هم نزنید  و مسخره شان هم نكنید. همه ی این واكنش ها به ضرر شما تمام می شود. با متانت برخورد كنید. خدا را چه دیدید شاید فردا یك موقعیت دیگر به وجود آمد. اگر در موقع خداحافظی با متانت برخورد كرده باشید در ذهن آنها می ماند و برای موقعیت جدید به شما اولویت می دهند. یا شما را به دوستانی كه دنبال شخصی برای استخدام می گردند معرفی می نمایند. هرچه متین تر برخورد كنید بیشتر روی عذاب وجدان آنها برای جواب منفی دادن فشار آورده اید و بیشتر احتمال دارد كه بخواهند جبران كنند. همین ها كه به شما جواب منفی دادند چه بسا بهترین حامیان شما شوند.

در سال های اخیر كارخانه های زیادی به آستانه ورشكستگی رسیدند و مجبور شدند  عذر كارمندان و كارگران خود را بخواهند. برخی از آنها با تغییر مدیریت و .... یك مقدار جبران كردند و موفق شدند برخی از كارمندانش را دوباره استخدام كنند. طبعا اولویت را به آنان دادند كه موقع خداحافظی متانت بیشتری به خرج داده بودند. خیلی سخت هست در این موقعیت متانت به خرج دادن. من كسی را كه متانتش را در این موقعیت از دست می دهد سرزنش نمی كنم. خودم اگر در آن موقعیت قرار بگیرم احتمالا كنترل خودم را از دست می دهم. اما  هر چند سخت است انسان های بزرگ از پس آن بر می آیند.

5) به سایت های راهنمای تنظیم رزومه و مصاحبه ی استخدامی مراجعه كنید و به نكات آنها توجه كنید. مطالب این گونه سایت ها برای كشورهای غربی نوشته شده است. بخشی از آنها در كشورما هم  صادق هست . اما بخش دیگر را باید كمی "ایرانیزه" كرد. ایرانیزه كردن آنها شناخت كافی در مورد فرهنگ خودمان می خواهد. مثل هر چیز دیگری   تمرین  كمك می كند تا ایرانیزه كردن را بهتر انجام دهید. مطالب این سایت ها را مطالعه كنید. بعدش دور وبر خود را خوب مشاهده كنید و با تمرین ذهنی مطالبی كه در سایت ها خوانده اید در زمینه فرهنگی خودمان بازسازی كنید. در موارد كم هزینه تر و كم ریسك تر امتحان كنید. هر قدر بیشتر برای كار اقدام كنید و ازاین شگردها استفاده كنید بهتر خم و چم آن را می آموزید و دفعه ی بعد بهتر عمل می كنید.

6) از جواب منفی شنیدن در اقدام به پیدا كردن شغل نهراسید. هر جواب منفی را یك تجربه تلقی كنید از آن تا حد امكان بیاموزید و دوباره با تصحیح خطاها و با مهارت بیشتر اقدام كنید.

7) در حین اقدام به شغل با مهارت هایی كه برای استخدام لازم هست آشنا می شوید و سعی می كنید آنها را در اوقات فراغت بیاموزید و رزومه ی خود را به این ترتیب بهتر كنید و شانس استخدام خود را بالا ببرید.

8) زرنگ باشید اما نه "زیادی زرنگ"! منظورم از "زیادی زرنگ" كسی است كه همواره دنبال آن است كه از دیگران استفاده یا سو استفاده كند بی آن كه خودتان قدمی برای دیگران بردارد.  نگاه و رویه "زیادی زرنگی" تاثیر منفی روی اطرافیان می گذارن و باعث می شود  شخص زیادی زرنگ حامیان بالقوه خود را از دست بدهد.

فرض كنید جلسه ای است و افرادی از سنین مختلف در آن حضور دارند. بعد تصمیم گرفته می شود كه صندلی ها به اتاق كناری منتقل شوند.  یك عده آستین بالا می زنند و در جابه جا كردن صندلی ها كمك می كنند. بانمك تر و گوشت شیرین ها هم در حین جا به جایی شوخی ای هم می كنند و باعث گرم شدن مجلس می شوند. یك عده هم كه به زعم خود "زیادی زرنگ" هستند می ایستند و دست به سیاه و سفید نمی زنند و در خود احساس "زیادی زرنگی" یا "زیادی باكلاسی" می كنند. خبر ندارند این حركت آنها چه تاثیر منفی ای در آینده شان خواهد داشت و چه فرصت هایی از دست خواهند داد با این به اصطلاح "زیادی زرنگی شان"!  كسی كه آنها را مشاهده می كند چنین برداشت می كند این شخص می خواهد از بقیه سو استفاده كند. اگر استخدام شود همین رویه را ادامه خواهد داد. پس حمایتی كه قصد داشت از او بكند قطع می كند.

گاهی یك سری خوبی های كوچك و به ظاهر بی اهمیت فرصت های شغلی مطلوب پدید می آورد. فرض كنید نامه رسانی دارد نامه ها را می برد و نامه ای می افتد. شما خم می شوید و نامه را به دست او می دهید. كار خوب كوچكی است اما می تواند در اطرافیان این حس را پدید آورد كه این فرد قابل اتكاست. یا فرض كنید یكی وارد می شود كه كودكی به بغل دارد یا مسن هست یا معلولیت دارد یا پایش توی گچ هست. بلند می شوید كمكش می كنید و صندلی خود را به او می دهید. همین حركت كوچك دید اطرافیان را نسبت به شما عوض می كند. برای انساندوستی این قبیل كارها را بكنید اما نتیجه اش را خودتان خواهید دید. این كه می گویند "از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری" بیراه نیست. از هر صد مورد كه از این كارها می كنید در یك مورد هم كسی حضور خواهد داشت كه به این حركت شما توجه می كند و تصمیم می گیرد در جایی كه مسئولیت پذیری مهم هست (مثل اشتغال) شما را معرفی نماید.

برعكسش هم درست هست. اگر سر نشستن یا جای پارك كردن با یك معلول چانه بزنید اعتبار خود را از دست می دهید!

9) در وضعیت های مختلف مثل مهمانی ها یا گردش ها و.... سعی كنید برای خودتان اعتبار پیدا كنید. همه می دانیم كه روابط عمومی خوب داشتن لازمه ی كار پیدا كردن هست.  روابط عمومی  به معنی پرحرفی در جمع یا نُقل مجلس شدن نیست. كم گویی و گزیده گویی شرط آن  هست. برای كسی كه كارآفرین هست یا آن قدر اعتبار دارد كه توصیه ی او برای شما موقعیت شغلی بیاورد نقل مجلس شدن ها و.... رنگی ندارد. از نظرچنین شخصی همین حركت های كوچك كه درمورد بالا مثال آوردم مهم هستند. این گونه حركت ها را آرام زیر نظر می گیرند. به خصوص در میان جوان ها. همین طوری تست شان می كنند. اگر جواب تست مثبت بود می گویند "این جوان بالاخره یك چیزی می شه!" و از او در یافتن شغل حمایت می كنند.

10) از اشتباه املایی و انشایی بپرهیزید. از نوشتن به "فینگلیش" (=فارسی با فونت انگلیسی) جدا خودداری كنید.

 فینگلیش از نظر خیلی ها از جمله من توهین است به مخاطب. در نامه های رسمی تان از آن قبیل خلاصه كردن ها كه جوان ها در پیامك  استفاده می كنند خودداری كنید. (مثلا Youرا كامل بنویسید و آن را با U جایگزین نكنید.) اگر این نكته را رعایت نكنید از دید آن شخصی كه در مورد استخدام شما تصمیم می گیرد شخصی بی نظم هستید كه حاضر نیستید برای آینده ی شغلی خودتان هم اندكی خود را به زحمت بیاندازید.

11) در امریكامی گویند

Failing to prepare is preparing to fail.

برای مصاحبه ی استخدامی یا ارائه سمینار وپوستر و.... وقت بگذارید و قبلا خود را  آماده كنید و با آمادگی در جلسه حاضر شوید. نتیجه را به قضا و قدر نسپارید.

12) در خارج از ایران و در كشورهای پیشرفته هم همین طوری ساده شغل پیدا نمی كنند. آنها هم خود را آماده می كنند. با نظم و ترتیبی بسیار بیشتر از ما. در آمریكا همكاران من برای استخدام شدن از این ایالت برای ارائه سمینار به آن ایالت می روند. بسیار كار دشواری است. اما این كار را می كنند بی آن كه غرولند كنند و یا به حال خود دل بسوزانند. مصمم و با اراده و با اطمینان به این كه راه میانبری در كار نیست این زحمت را برای آینده ی خود بر خود هموار می سازند. اگر به انگلیسی در اینترنت جست و جو كنید سایت های بسیاری خواهید یافت كه آداب تهیه رزومه و آداب مصاحبه ی شغلی را آموزش می دهند. فراوانی این نوع سایت ها نشان دهنده دغدغه ی آنها و اهمیت این موضوع از منظر آنهاست. پس شما در این دنیا تنها نیستید كه این زحمت ها را می كشید. اگر كسی هست كه بی زحمت شغل مناسب پیدا كرده او زیادی خوش شانس بوده. اغلب همین راه را می روند. حتی در كشورهای پیشرفته كه از منظر برخی در ایران جای عشق و حال است و بس!

13) اگر رشته ی شما فنی است باید با عدد و رقم آشنا باشید. در محاوره معمولی هم باید نشان بدهید كه تصوری درست از فرق میلیون و میلیارد دارید. فرق 100 متر را با 100 كیلومتر می دانید.  تصوری از فرق رابطه ی خطی و رابطه ی نمایی دارید.  از واحد ها سر در می آورید. تصوری از این كه یك هكتار چه قدر است دارید. تصوری كه از این كه گیگا بایت چه قدر هست دارید. نه تنها در پیشبرد پروژه بلكه در محاوره ی عادی هم باید نشان دهید كه با عدد و رقم بیگانه نیستید. اگر خانم باشید باید  حتی بیشتر به عدد و رقم احاطه داشته باشید تا تصورات و پیش داوری ها ی منفی در مورد شما خنثی شود. آن چنان باید مستدل به عدد و رقم صحبت كنید كه بعد از 5 دقیقه آن كسی كه با شما صحبت می كند  بیش از همه یك فرد فنی در مصاحبش ببیند بعد یك زن یا هر چیز دیگر. متوجه منظورم كه هستید؟!  این نكته هم باز تمرین می خواهد. تمرین! تمرین! تمرین! بازی با عدد و رقم و تمرین با آنها! به علت اهمیت این موضوع بیشتر در این باره خواهم نوشت.

 

14) همسرم حرف جالبی می زند. می گوید "فوت آخر كوزه گری" همان داشتن ابتكار عمل هست. خود را آماده كنید تا در هر وضعیتی در مصاحبه ی شغلی و... ابتكار عمل داشته باشید. ابتكار عملی كه به نتیجه برسد شناخت كافی از جامعه  و محیط دور وبرمی طلبد كه آن هم باز تمرین می خواهد. تمرین! تمرین! تمرین.

اینها مواردی بود كه به ذهن من رسید. اگر موردی هست كه به نظر شما باید اضافه شود لطفا بنویسید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تنش های پیدا كردن شغل

+0 به یه ن

هرچند من شخصا این تجربه را نداشتم اما برایم متصور هست كه  وقتی شخصی شغل نداره دنبال شغل گشتن و از كارفرمایان گوناگون جواب منفی شنیدن از لحاظ روحی بسیار دشوار هست. اما چاره چیه؟! كسی كه با شنیدن جواب منفی ناامید و افسرده بشه و از جست و جوی شغل دست برداره موفق نمی شه. كسی موفق می شه كه روحیه و امید خودش را از دست نده و آن قدر به جست و جوی شغل ادامه بده تا بالاخره موفق به یافتن شغل مناسب بشه.

 

می گویند هیچ كس نباید "بیكار" باشه. دنبال شغل گشتن خودش یك كار تمام وقت هست. كار خیلی سختی هم هست و تنش های مخصوص به خود را داره. اگر دنبال شغل می گردید باید روشی برای تمدد اعصاب و دوباره نیرو گرفتن بعد از شنیدن جواب منفی برای خودتان پیدا كنید والا وسط راه می برید و نمی توانید ادامه دهید.

از دوستانی كه این تجربه را پشت سر گذاشتند خواهش می كنم كه تجربیات خود را بگویند تا دیگران استفاده كنند.من یك پیشنهاد دارم. تجربیات دنبال شغل گشتن و همچنین تجربه ی دفع آزردگی بعد از هر جواب منفی خود را یادداشت كنید. این یادداشت ها به شما كمك می كنه كه هر بار با نیروی بیشتری و با رفع نواقص اقدام كنید. این یادداشت ها را با این نیت بكنید كه بعد از این كه كار پیدا كردید آنها را منتشر كنید. با توجه به این كه كسانی كه جویای كار هستند بسیارند این نوع كتابچه ها خریدار بسیار خواهد داشت. كمك هم می كند تا جوانان نیرو بگیرند.

اگر تجربه ای در خود اشتغالی دارید آن را هم بنویسید. شاید دیگران هم ایده گرفتند.

من می خواهم برای دو ماه آینده در همین زمینه ی شغل یابی بنویسم. به كمك فكری تمام خوانندگان عزیز نیاز داریم. تجربیات من محدود هست اما اگر تجربیات شما اضافه شود می تواند مرجعی و مامنی برای جویندگان شغل باشد. اگر در اطرافیانتان كسی هست كه دنبال شغل می گردد اینجا را به او معرفی كنید. شاید نیرویی از آن گرفت یا امیدی در دلش سبز شد یا ایده ای برای خود اشتغالی یافت.

 

در این سایت ها راهنمایی هایی برای مصاحبه ی شغلی كرده اند.  اینجا هم تكنیك هایی برای تنظیم رزومه ارائه شده است. خواندن آنها معمولا مفید و سازنده هست. در نوشته های آتی من هم نكاتی كه به ذهنم در این موارد می رسد می نویسم. طبعا مال من با طعم ایرانی خواهد بود. از دوستان دیگر هم خواهش می كنم تجارب و برداشت های خود را در این زمینه بنویسند.

 

نكته ی اولی كه می خواهم عرض كنم این است كه اگر در ایران جویای كار هستید مواظب باشید تا اطرافیان شما را به سمت مرحله ی "دل سوزاندن برای خود" یا به قول خارجی ها self-pityسوق ندهند. یك عده خواهند بود كه در گوش شما خواهند خواند "ای بابا! زمان ما با یك دیپلم یا مدرك دانشسرا شخص فلان شغل را پیدا می كرد و بهمان عزت و احترام را داشت. الان با مدرك لیسانس/فوق لیسانس/دكتری هم ...." یك عده ی دیگه  می گویند:"ای بابا! در كشورهای دیگه .... فلانی رفت استرالیا....." این حرف ها را می زنند كه حرفی زده باشند و به زعم خود دلداری دهند اما غافل از این كه نه تنها این حرف ها هیچ نفعی برای شخص جویای كار كه خود تحت انواع و اقسام فشارهاست ندارد او را بیشتر به سمت افسردگی سوق می دهد.

خوب! 50 سال پیش شخص با مدرك دانشسرا برای خودشان برو بیایی داشت! خوب كه چی؟! 50 سال پیش 50 سال هست كه گذشته و تمام شده! ما در اكنون زندگی می كنیم. 50 سال پیش هم مشكلات خودش را داشت كه خوشبختانه ما امروز نداریم . هیچ جای دنیا هم الان دیگه این جور نیست كه با یك مدرك به راحتی شخص برو وبیا پیدا كند. از بس كه دارندگان مدرك زیاد شده اند!

در مورد خارج هم البته خیلی از این داستان ها كه آنجا سرزمین شیر  و عسل هست افسانه ای بیش نیست. آنجا هم مشكلات خود را دارد. در رشته ی ما همه جا پیدا كردن شغل سخت هست. اما همكاران من زانوی غم به بغل نمی گیرند و حسرت گذشته یا سرزمین های دور را نمی خورند. می دانند كه همینه كه هست. به جای حسرت یا دل سوزاندن برای خود و ناله سر كردن كه "ما نسل سوخته ایم" دقیق برنامه ریزی می كنند كه چه طور به موقعیت های شغلی بیشتری اقدام كنند.

همین شعار را  كه "دنبال شغل گشتن خود یك شغل تمام وقت هست" من از آمریكایی ها شنیده ام. پس آنها هم با این چالش ها دست به گریبان هستند. اما عملگرایانه با مسئله رو به رو می شوند نه احساسی ! وقتی با چالش شغل یابی رو به رو می شوند برای شغل پیدا كردن برنامه ریزی می كنند نه آن كه به فانتزی گذشته های دور یا فانتزی سرزمین های دور آویزان شوند. نشانه اش هم همین وبسایت هایی بود كه معرفی كردم.

متاسفانه ما اینجا در ایران شبكه ای نداریم كه جویاهای كار را از لحاظ روحی و فكری حمایت كند. كاری كه من در این وبلاگ در دو ماه آینده به كمك شما می خواهم بكنم ایجاد همین شبكه هست. كسانی كه از تجربیات سازنده ی خود می گویند و پس از هر جواب منفی  از جوینده ی شغل حمایت فكری می كنند تا با نیروی بیشتر و با رفع نواقص دوباره برای یا فتن شغل اقدام كنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پ مثل پارتی بازی

+0 به یه ن

وقتی اسم "پارتی بازی" را می شنویم بی اختیار حس مشمئز كننده ای به ما دست می دهد. به یاد كسانی می افتیم كه تنها به علت آشنایی با افراد با نفوذ بدون هیچ شایستگی ای پست و مقام می گیرند و بعدش در آن مقام گند می زنند! اما در زندگی روزمره "پارتی بازی" یك معنای دیگه هم دارد كه نه تنها منفی نیست بلكه مثبت و معقول هم هست.  در این معنا یك جوان در محل تحصیل یا در كارآموزی یا در یك كار جمعی از خود شایستگی و مسئولیت پذیری قابل توجهی نشان می دهد به طوری كه چشم معلم ها یا سرپرست گروه را می  گیرد. سپس او استخدام وی را به آشنایان خود توصیه می كند. این نه تنها بد نیست بلكه خیلی هم مثبت هست. طبعا كارفرمایان كسی را می خواهند كه از خود حس مسئولیت پذیری و لیاقت نشان دهد. اگر فردی كه به او اعتماد دارند توصیه ی جوانی را بكند خوشحال می شوند كه به آن جوان  ارجحیت دهند.

متاسفانه این واقعیت كه در كشورما -چه در مناطق فارس نشین و چه در مناطق ترك نشین- برخی ها هر دو ی این مفاهیم را با یك اصطلاح  می خوانند تبعات منفی داشته. خیلی از "بچه مثبت های افراطی" دون شأن خود می دانند برای استخدام شدن در این جهت تلاش كنند. منظورم "بچه مثبت هایی" هست كه   مقرراتی وتابع ضوابط بودنشان ناشی از برج عاج نشینی است نه ناشی از فهم و درك عمیق.

 برگردیم سر این مفهوم پارتی بازی. جالبه با این كه"پارتی" كلمه ی خارجی است كه خیلی هم در محاوره ی روزمره كاربرد دارد فرهنگستان زبان فارسی نكوشیده به جایش واژه ای  جایگزین كند! احتمالا دون شأن خود می داند برای این واژه دنبال معادل فارسی بگردد. ای كاش فرهنگستان زبان تركی به زودی تشكیل شود  و برای این گونه كلمات معادل تركی برگزیند. قبلا هم گفتم كه آرزومندم اعضای فرهنگستان زبان تركی "مردمی" باشند. یعنی دغدغه شان این باشد كه برای مفاهیمی كه مردم با آنها سر و كار دارند كاری بكنند. نه آن كه در برج عاج خود مشغول معادل سازی برای واژه هایی با ریشه ی غربی یا عربی باشند كه از منظر آنها به اندازه ی كافی "باكلاس" هستند!

در خود انگلیسی  مفهوم اولی كه منفی است Nepotismخوانده می شود و با مفهوم دوم تمایز داده می شود. مفهوم دوم را به طور سنتی ما "معرفی كردن" می نامیم. "بچه مثبت های افراطی برج عاج نشین" از روی تنبلی و برای این كه تن به كار ندهند به آن مفهوم هم پارتی بازی می گویند تا وقتی والدینشان به سرشان غر می زنند كه "پاشو یك حركتی بكن بلكه برایت كار پیدا شد" یك دلیل دهان-پر-كن برای توجیه تنبلی  و خمودی خود داشته باشند :" من اهل پارتی بازی نیستم." خوبه فرهنگستان زبان تركی برای این واژه یك كلمه ی خاص تعیین كنه كه جلوی این گونه بهانه گیری ها گرفته بشه!

اگر داستان "بابایی نرگس كوچولو" را به یاد داشته باشید این داستان سراسر در مورد همین مفهوم بود. من باز هم در مورد این مفهوم  و تكنیك های آن خواهم نوشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چند نكته ی نسبتا بدیهی راجع به شغل یابی

+0 به یه ن

1) موقعیت های شغلی  در ایران اندك هست. موقعیت های شغلی متناسب با مدرك تحصیلی و تخصصی،  كم تر.

2) در  توزیع موقعیت های شغلی پارتی بازی می شود و كسی كه پارتی دارد راحت تر شغل پیدا می كند. بنابراین پیدا كردن شغل برای كسی كه پارتی ندارد یا به دلایل اخلاقی حاضر به توسل به پارتی نیست دشوارتر می شود.

3) برخی از كارفرمایان آدم های بی شخصیتی هستند و با توجه به بحران اشتغال از موقعیت خود سو استفاده می كنند و انتظاراتی از كارمندانشان دارند كه شخصیت انسانی او را زیر سئوال می برد. این انتظار از چیز بی اهمیتی مانند انتظار خندیدن به جوك های بی مزه شان شروع می شود. از راه خفیه نویسی و جاسوسی در مورد همكاران می گذرد و به هر گونه كثافت كاری بزرگ یا حقیر كه تصور كنید-یا حتی نتوانید تصور كنید- ختم می شود.

4) اوضاع آن قدر ها هم بد نیست! سیاه نمایی نكنیم. درسته كه سه مورد بالا واقعیت دارند اما موقعیت های شغلی اشغال نشده توسط پارتی-كلفت-دار ها وجود دارند. هستند كارفرمایان و كار آفرینانی كه با شخصیت هستند و انسان های آزاده ای می باشند و اهل سو استفاده از موقعیت نیستند. این گونه كارفرمایان به دنبال كارمندی می گردند كه شایستگی لازم را داشته باشد و از عهده ی انجام كار برآید. در ادامه ی این بحث و بحث های مشابه تنها به این گروه از كارفرمایان و موقعیت های شغلی ای كه فراهم می كنند خواهیم پرداخت. هر چه قدر هم در مضیقه باشیم تا كارفرمایی اندكی سیگنال نشان دهد كه از نوع سوم هست دیوار حایلی بلند بین خود و او می كشیم و عطایش را به لقایش می بخشیم.

 

5) تنها داشتن مدرك به معنای شایستگی انجام كار نیست. چه بسیار كسان كه مدرك تحصیلی بالا  دارند اما بیسواد هستند. طوطی واری چیزی حفظ كرده اند و نمره ای گرفته اند. متاسفانه امتحان هایی كه در خیلی دانشگاه های ایران (البته نه همه ی آنها) گرفته می شود گویای سواد دانشجو نیست چرا كه سئوال ها به طور اصولی طراحی نشده اند.

6) هر كسی كه سواد لازم برای انجام كار را دارد لزوما شایستگی كافی ندارد. سواد لازم هست اما كافی نیست. ریزه كاری هایی در هر فن هست كه در عمل باید آموخت. به علاوه علاقه و همت در كار بسیار مهم هست. "شازده" ها از عهده ی آن بر نخواهند آمد. كسی را می خواهد كه آستین بالا بزند و از كار گل نهراسد!

7) علاوه بر قابلیت انجام كار نكات دیگری هم برای كارفرما مهم هستند. اگر كارمند زیادی پرتوقع باشد یا بی نظم باشد یا دمدمی مزاج باشد و وسط كار ول كند یا ... یا ... یا .... كارفرما از دست او ذله می شود.

8) هرچند تعداد  مدرك-به-دست های-جویای-كار بیشتر از تعداد موقعیت های  شغلی است اما  پیدا كردن كارمند شایسته برای كارفرمایان چندان ساده نیست. چون كه اغلب این افراد جویای كار قابلیت های لازم را ندارند. یا توقع شان از شایستگی شان بسی بیشتر هست. اغلب شان بلد نیستند چه طور رزومه تنظیم كنند. سر مصاحبه رفتار پخته و شایسته از خود نشان نمی دهند. خیلی هاشان دروغ می گویند. در پی آن هستند هر طور شده در شغلی خود را بند كنند و بعدش به جای انجام دادن كار یللی تللی كنند. بیشتر مناسب كارمندی كارفرمایان  در مورد سوم هستند تا مناسب كارمندی كارمندان نوع چهارم. منظورم آن است كه می خواهند جایی استخدام شوند و بیشتر حاضر هستند با جاسوسی برای رئیس خود را بالا بكشند تا كار مفید و اساسی انجام دهند. برای كارفرما هم مشكل هست كه كارمند مناسب را انتخاب كند.

 

9) كارفرما باید از روی رزومه و مصاحبه و مطالعه ی توصیه  نامه ها و راهكارهایی از این دست  انتخاب كند. پس خیلی مهم هست كه  رزومه و مصاحبه و توصیه نامه بی نقص باشد. در اینترنت اگر بگردید به زبان انگلیسی توصیه های بی شماری برای تنظیم رزومه و نحوه ی مصاحبه پیدا می كنید. خیلی مهم هست كه در مصاحبه خود را فردی منضبط و در عین حال خوش اخلاق و دارای تحمل بالا نشان دهید. مثال می زنم: من اگر جای مصاحبه گر باشم و مصاحبه شونده بیاید تو و با وسایل روی میزم ور برود با خود می گویم این كه نیامده این قدر فضول هست  فردا استخدام بشود چه می كند؟!

10) هر چه قدر شخص جویای كار  مصمم تر و با اراده تر باشد و  برای استخدام در موقعیت های شغلی بیشتری اقدام كند احتمال آن كه كار پیدا كند افزایش می یابد. این كار خودش سخت هست. اولا باید برنامه ریزی كرد كه بتوان به همه ی آنها رسید. به خصوص اگر در شهری یا حتی كشوری دیگر باشند. ثانیا هر بار كه جواب منفی می شنویم لابد سرخورده می شویم. شخص باید بتواند آن قدر از نظر روحی قوی باشد كه بلافاصله این تلخی ناشی از جواب منفی شنیدن را پشت سر بگذارد و با روی بشاش و با امید و با اعتماد به نفس دوباره برای  پیدا كردن شغل اقدام كند. 

11) شخصی موفق می شود كه به جای سرخوردگی از جواب منفی شنیدن و خزیدن به گوشه ی عزلت و زانوی غم به بغل گرفتن و بر حال خود دل سوزاندن، سعی كند از هر مورد جواب منفی تجربه ای برگیرد تا در اقدام بعدی برای یافتن شخص قوی تر و بی نقص ظاهر شود. در این میان بداند چه مهارت هایی از نظر كارفرماها مهم هست و آنها را بیاموزد و رزومه ی خود را رفته رفته غنی تر سازد.

 

 

این یازده مورد به ذهنم رسید. اگر با آنها مخالفید بنویسد. اگر هم می خواهید نكته ای اضافه كنید مشتاقم كه  نظرتان را بخوانم. (در انتشار كامنت ها طبق معمول معیارها مینجیقی خواهد بود.)

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تجربه ی كاری حسن

+0 به یه ن

در زیر تجربه ی حسن عزیز را می توانید بخوانید:

یك تجربه ی كاری.یكی از بهترین و نازنین ترین اساتید تمام زندگی ام كه فیزیكدان خیلی خوبی هم هست و تاثیر گذارترین استاد زندگی ام كتابی را ترجمه كرده است پیرامون حضرت محمد(ص).نویسنده ی كتاب هم یكی از محقق ترین و صاحب نام ترین اسلام پژوهان دنیا هست.استاد جان من وقتی امپریال كالج بوده با این كتاب و نویسنده اش اشنا شده.همه ی این حرف ها را گفتم كه اول از همه خودم یاد بگیرم كه فرایند انتخاب كتاب برای ترجمه یا تالیف یه كار تخصصی هست.كتاب 700 صفحه بود و ترجمه ی ان بسیار فاخر و عالی.اما نیاز به دوباره خوانی و غلط گیری تایپی بود.در ابتدا استاد جان ایران نبود و من مسئول این بودم كه بروم و با ناشرها مذاكره كنم و در این بین چقدر تجربه كسب كردم.در نهایت ناشر انتخاب شد.مفاد قرارداد تنظیم شد و كار شروع شد.

سه دسته ادم درگیر كار بودیم.ناشر استاد جان دوستان.این وسط من تنها كسی بودم كه با سیستم صنعت نشر تا حدودی به طور ملموس اشنا بودم و از سوئی همه هم من رو میشناختن و پل ارتباطی استاد ناشر بودم به ویژه وقتی كه استاد ایران تبود.در ابتدا دوستان به خاطر الفتی كه با استاد داشتن و رفاقت با من واسه چاپ كتاب نقطه نظرات لوكس میدادن.مثلا میگفتن كه با فلان نوع كاغذ و فلان نوع جلد چاپ بشه و از طرفی ناشر هم دغدغه های اكونومیك زیادی داشت.

با سه دسته طرز فكر هم روبرو بودم.ناشر ایرانی كه مدیریت و سیستم ایرانی داشت.استاد كه بسیار ادم دقیق و منظم هست و حال و هوای امپریال كالج رو داره و دوستان كه شازده مآبانه ولی خیر خواهانه نمیتونستن موضوع رو بهینه سازی كنن مدام میگفتن پس چی شد پس چی شد


نوشته شده در بهار 1391

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از تجارب همسر آنا

+0 به یه ن

آنا از قول همسرش در اردیبهشت سال 91 نوشت:

از وقتی كه تصمیمم برای انتخاب رشته ام جدی شد تا حالا كار كردم.اولین بار شاگردی یك مغازه ی تعمیر رادیو و تلویزیون رو قبول كردم بدون حقوق ،یه بار ضبطی رو تعمیر كردم شاگردانه گرفتم ،كلّی ذوق كردم اون موقع17 -18 سالم بود. شریف قبول شدم همزمان كار هم می كردم .اساتید به فارسی درس می دادند ،من به انگلیسی جزوه می نوشتم ،مستمع آزاد توی كلاسای فوق لیسانس شركت می كردم .مثل بعضی از دانشجوهای امروزی كه هم اپارتمان دارند هم ماشین و هر امكاناتی كه تصورش رو بكنید ،نبود .تو مسافرخونه یه اتاق كوچیك داشتم یخچالم نداشت .بعد كه اومدم دانشگاه تبریز فیزیك هالیدی و ریاضی تدریس كردم ،چند تا كارخونه كار كردم .بعد با دو نفر از دوستام شركت رو تاسیس كردیم همزمان دانشگاه تبریز هم دانشجو بودم .
هیچ پارتی نداشتم .الانم از دوستام جدا شدم . خودم شركت رو اداره می كنم به لطف خدا و كمك تجارب قبلیم هنوزم فعالیت می كنم .
اگر می خواهید در آینده در زمینه ی رشته ی خودتون كار كنید باید از همین حالا در همون راستا همه كار انجام بدید (ترجمه ،تدریس ،كار آموزی ،كارگری ...)
باید كوچكترین فوت و فن رو هم بلد باشید تا بتونید تشكیلاتی رو اداره كنید.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

كامنت مهندس پاندا

+0 به یه ن

پاندا گفت:

فكر كردم شاید تجربه هام در این زمینه به درد جوانترهای اینجا بخوره.یاسمن جون هم در جریان هست كه به قول خودش از اون شازده ها نبودم و پارتی هم نداشتم.
من خودم از همون ترم اول دانشگاه هم درس خوندم و هم كاركردم و سختی همزمان درس و كار را میدونم.با توجه به شناختی كه معلمای دبیرستان ازم داشتن اولین كارم برام پیش اومد بدون اینكه حتی دنبالش باشم . پس تلاش مداوم خیلی مهمه .الان اون كارها برام پیش پا افتاده است ولی اون زمان با توجه به اینكه ترم اول بودم یك مزیت بود.جوانترهای اینجا هم فكر نكنند كه مثلا تدریس خصوصی یا آموزشگاهی با حق التدریس كم خوب نیست و من تا آخر عمر چه جوری قراره با این پول زندگی كنم و این حرفا..در گذر زمان شرایط تغییر میكند.به نظر من اگر یك دانشجو بتونه خرج خودش رو در بیاره و یه پس انداز حتی خیلی كم هم داشته باشه برای اون سن و سال خیلی خوبه.
ترجمه ، تدریس در آموزشگاه ، تدریس خصوصی ، آموزش برخی مهارتها مثل خطاطی و .. ، كارهای مرتبط با كامپیوتر مثل مونتاژ ، تعمیر ، تدریس عمومی یا تدریس نرم افزارهای خاص و ....همه میتونه به عنوان كار دانشجویی انجام بشه .من تقریبا تمام این كارها رو انجام دادم . اگر هیچ فایده مالی نداشته باشه مطمئن باشید به شناخته شدن و كسب تجربه كمك میكنه.
یك توصیه هم اینكه با توجه به تجربه شخصی در مورد ترجمه كتاب ابتدا با ناشرین صحبت كنید و نمونه كار نشون بدید و با ناشر قرارداد ببندید و شما حق ترجمه بگیرید.چاپ كتاب با هزینه شخصی تجربه بیشتری میخواد .البته اینجوری در آمدش محدودتره
.


متن بالا در بهار 1391 توسط دوست عزیز و قدیمی ام  نوشته شده بود

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حكایت قدیمی نداری و فقر

+0 به یه ن


مینجیق:  نظرتان در مورد این نامه چیست؟

جواد:

بععععله...
خانوم دكتر اینا چه نامه هایی هست میذارین؟ما رو تو این فشار سنگین شهشهانی دیگه ناك اوت میكنه
فكر میكنم این مشكل تو رشته ای مثل فیزیك خیلی شدیدتر باشه... .امیدوارم حرف اون دوستام كه میگفتن دنبال علاقت و استعدادت و... باش درست از آب دربیاد... .


مینجیق:

به نظر شما این گونه مطالب نباید در مینجیق مطرح بشه؟
من هم ریاضی 2 را با پروفسور شهشهانی پاس كردم. استاد فوق العاده ای هستند.


 

جواد:نه شوخی كردم.به هرحال این ها چیزایی هستند كه منتظرن.چه بخوایم چه نخوایم.من شخصا از الان انتظار دارم كه یه زندگی سخت از لحاظ تامین مالی خوام داشت...

 

عطیه:

به نظرم مشكل این دختر از خودشه. كسی كه بلده تو امتحان كارشناسی ارشد بهترین دانشگاه های تهران شركت كنه و رتبه خوبی بیاره بلده چطوری هم پول دربیاره و گلیمش رو از آب بكشه بیرون. منتها پر توقع و از خود راضی هم هست. (البته شرمنده كه اینقدر صریح میگم). خیلی هم خوب میدونه كه تحصیلات عالیه یعنی چی و برای همین خودش و شوهرش دنبال مدرك هستند. درگیر یه مشت كلیشه و سنت و ... هم هست (مثل جهیزیه و ...). مشكل از خودش است اگر اینقدر مشكل دارد بهتر است به جای درس خواندن برود كار كند.


 

مینجیق:

عطیه!!!!!!!!

درد دلهای یك فوق لیسانس سربازی رفته بیكار! : لیسانس سرباز

ی رفته بیكار!

 

 

 

الفی اتكینز:

بنظر من دردناكه. و آدمو شرمنده می كنه.امیدوارم با تدبیر و دور اندیشی مشكلات حل بشه. آقای ظریف ظاهرا آدم نجیبی هست در عالم سیاست.
سنا:
اینا كه دیگه عادی شدن!!!!
عطیه:
خانم دكتر
والله نمی‌دانم منظورتان از این علامت تعجب‌ها چی بود؟ ولی من بعید می‌دانم این خانم كه اینقدر از نظر هوشی به گفته خودشون موفق هستند، نتوانستند اندازه تدریس زبان و ادبیات فارسی یا چه میدونم ریاضی دوران راهنمایی كاری پیدا كنند و بخشی از هزینه‌هاشون رو تامین كنند؟ شوهرشون نمیتونه كارهای پژوهشی قبول كنه و پول دربیاره یا ترجمه كنه؟ دیگه واقعا زشته كه دكترا داشته باشی ولی انگلیسی بلد نباشی.
مشكل از خودشه خانم دكتر. شك نكنید. نشسته كه باباش بهش پول توجیبی بده یا شوهرش. نشسته كه چرا من جهیزیه ندارم و ...؟ مشكل به خدا از خودشه.
تازه من یه خورده شك دارم كه نامه واقعی باشه. بگذریم البته.

-------------------------
ما یك مدتی دنبال یك نیروی كار می‌گشتیم كه البته حقوقمون خوب نبود ولی قرار بود در صورت پیشرفت در یك سال آینده افزایشش بدهیم و ... باورتون نمیشه كه چقدر آدم پر ادعا و افاده می‌آمدند ولی دریغ از بلد بودن سواد ابتدایی كامپیوتر. حاضر هم نیستند مثلا سه-چهار ماهی زیر دست یك نفر كار كنند، كار یاد بگیرند. متاسفانه پول مفت نفت مردم ما رو خیلی متوقع كرده.
این خانم راست میگه پاشه بیاد پیش من كلی كار دارم كه برایم انجام بده. كلی ترجمه دارم كه برایم انجام بده. اصلن میتوانم برایش در یه آموزشگاه زبان خیلی معروف تهران كار تدریس برایش پیدا كنم.
میدونید خانم دكتر مشكل از خودشه و خودمونه. من میدونم وضعیت بازار كار ایران چیه و چطوره؟ من یه دوستی داشتم، سال 86 كه میخواستم تغییر شغل بدهم با رییسم صحبت كردم كه این دوستم بیاید جای من. اومد صحبت كرد، رییس من عینا حقوق من رو با 6 سال سابقه كار و با مدرك، به كسی كه هیچی سابقه نداشت و بدون مدرك پیشنهاد كرد، میدونید چی گفت؟؟ قبول نكرد گفت حقوقش كمه. من رییسم چون دوستم داشت و آشنا بود همون موقع بالاتر از عرف به من حقوق میداد. یادمه ساعتی 6000 تومان. الان اگر همان كار را بخواهد با همان بی سابقگی و بدون مدرك مورد نیاز اون شغل، ساعتی 4000 تومان رو باید بگذاره رو سرش حلوا حلوا كنه.
من از آدمی كه توان قبولی در بهترین دانشگاه‌های تهران و فوق لیسانس خواندن را دارد نمی‌پذیرم كه نتوانسته دست كم یه كار ساده پیدا كنه. اون درگیر سنت‌های ذهنی خودش هست و نمیتونه ازشون گذر كنه حالا نشسته غر میزنه. جایش بلند شه ببینه چقدر توانمنده. یا الكی و سهمیه‌ای دانشگاه قبول شده و توانمند نیست. یا از خودراضیه همین.
ببخشید اینقدر خشن و بداخلاق شدم یهویی
حسین:
وااسفا.....نمیدانم پاسخ آقای شریعتمداری به این دردنامه چیست؟

نه ولی بگذار ببینم...
گویی شریعتمداری با نام عطیه در وبلاگ شما كامنت گذاشته !!!

عطیه:
حسین
من حرفی از بازار كار و اشتغال نزدم. وضعیتش را هم بهتر از شمای نوعی كه داری بنده رو مسخره می‌كنی، می‌دانم چون برخلاف شما رویش پژوهش انجام دادم. اما حرف‌های این خانم تو كتم نمی‌ره برای اینكه داره آدم‌ها را گول می‌زنه. و مشكل از خودشه در این یك مورد خاص. حالا شما هر چی می‌خواهید بگویید. اگر هم اینقدر خودش و شوهرش نابغه هستند، یكی دو سال دیگر تحمل كنند، می‌توانند مهاجرت كنند و زندگی بهتری داشته باشند. اتفاقا از همین نبوغشان دارند برای كم‌همتی خودشان چتری درست می‌كنند كه بقیه را گول بزنند.

ضمنا لطف كنید از این به بعد در مورد خودتان و آدم‌های دیگر نظر بدهید و نه بنده. لزومی ندارد چیزی را كه خوشتان نمی‌آید را بخوانید.

پاسخ جناب شریعتمداری را هم می‌توانید از خودشان بپرسید اما محض اطلاع شما اتفاقا ظاهرا برعكس بنده موضع گرفتند و اظهار نظر كردند. لطف كنید وقتی اینقدر سواد ندارید كه حتی طیف فكری یك فردی مثل جناب شریعتمداری را بشناسید، در موردش نظر ندهید. شوخی هم باهاش نكنید چون بیشتر از آنكه خنده‌دار باشه، مایه افسوس است كه مردم كشور ما اینقدر ساده مثل بعضی‌ها گول بعضی حرف‌ها را می‌خورند.


 
الفی  اتكینز:
عطیه نظر خودشو داد! چه ربطی داره به آقای شریعتمداری

البته گاها آدم می بینه مثه این نامه ها رو هم واسه یكی مثه آقای ظریف می گذارند كه فقط یك جوی به بازار كساد سیاسی رسانه ای شون بدند. صدر و ذیل نامه هم گاها با هم نمی خونه و هویت نویسنده هم نا معلومه.

البته نباید منكر كم بودن فرصت های شغلی بشیم

به عطیه:
حرفهای شما كاملا صحیح است، ولی نباید فراموش كنید كه اگر شخصیت اول این داستان، دختر جوان، واقعی باشد، "شهرستانی"، همانند خودم!، می باشد.
اكثر شهرستانی ها بدنبال كار دولتی، رسمی، یا در بدترین حالت قراردادی و امثالهم هستند. در حالیكه "پول" یجای دیگست. اینترنت!
مثلا، وقتی با یك ساعت مشاوره میشه 200 هزار ت گرفت، آیا كار عاقلانه ای هست كه در سازمان انرژی اتمی برای ساعتی 7 هزار ت دنبال فرصت شغلی گشت؟
ببخشید كه جزئیات درآمد رو منتشر نكردم، چون ایده جدیده! یعنی اگه بگیره، شدم در حد ب. ز.

حسین:
بنده قصد بی احترامی نداشتم و اگر حمل بر بی ادبی شد از عطیه عذر خواهی می كنم .
البته همچنان به شدت با طرز تفكر عطیه مخالفم .
البته قبول دارم كه در ایران پول در آوردن تقریبا خیلی راحت است . ولی چه نوع پول درآوردنی ؟ از نوع مشاوره دادن ساعتی 200 هزار تومان ؟ یا پا گذاشتن بر حلقوم خانواده های بی سواد كه نمیتوانند به فرزندشان كمك درسی كنند ؟ یعنی من و امسال من می توانیم خیلی راحت كلاس درس برگزار كنیم و ساعتی 50- 60 هزار تومان بگیریم !! ولی به چه قیمتی ؟ این به نظر من نشان یك انسان نخبه نیست . نخبگان غم جامعه دارند نه غم پول . به كسانی كه امروز در این جامعه دارند پول پارو میكنند خوب نگاه كنید (به جزء تعدادی محدود) بقیه چشم وجدان خود را بسته اند . اگر به عمق این نامه دقت كنید در خواهید یافت كه پیام این نامه چیزی فراتر از ظاهر آن و ناله های یك دختر جوان است ، این نامه در درون خود بازتاب دهندۀ از بین رفتن یك سری از قواعد و وجدان های اجتماعی در جامعۀ ماست . از بین رفتن خیلی از چیزها كه برگرداندن دوبارۀ آنها كاری بس زمان بر است . و هر چه كه عوامل این اتفاق ادامه یابند (تحریم ها ، افراط و ...) این عامل با سرعت نمایی جامعۀ ما را به نابودی می كشد . حالا شما بگو كه من در این بلبشو روشهایی بلدم كه چند برابر حالت عادی میشه پول درآورد !!! . حرف چیز دیگریست دخترم !!

یك فرصت طلب: دی :
خب حالا كه اون خانمه دردسترس نیست خوبه من برم پیش عطیه جان برای كار
مینجیق:
 
این ذهنیتی كه گفتید به نظر من اتفاقا خیلی هم مثبت هست. به نظر من یكی از مشكلات ما در این مملكت -چه در سطح ریز و چه در سطح كلان- آن هست كه به این نوع نگرش انگ منفی فرصت طلبی می زنیم.
از دست دادن این نوع فرصت ها و فرصت سوزی است كه منفی است!

به حسین:
بحث غم پول نبود، بحث این بود، كه الان نباید منتظر این باشیم تا از یك اداره كارت دعوت بفرستند، كه فلانی بیا بشین پشت میز!
من واقعا تعجب می كنم كه شما چطور از كامنتهای ما به این نتیجه رسیدید.

الان تو سال 2013 م/1392 ه.ش. كسی موفق میشه كه ایده + پشتكار داشته باشه
 

 
 


 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل