شیوای ابله

+0 به یه ن


اگه یادتان باشه اواخر سال پیش قرار گذاشتم که اگه فیلم ایرانی ای دیدم که در آن نقشی به دختر یا خانم ترک داده شده باشه در این وبلاگ در موردش صحبت کنیم. در مجموع با این که زنهای ترک درصد بزرگی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند و در همین تهران و کرج و.... بیخ گوش فیلمسازان و همچنین میان خود آنان  بسیارند اما در فیلم های ایرانی حضور چندانی ندارند. این غیاب در فیلم ها برای من سئوال شده بود تا این که صحبتی با دوست دوران دبیرستانم (یک خانم تبریزی ساکن تهران همسن من) که خود در کار سینماست داشتم. پرسیدم چه طور در مورد دختران عرب هور فیلم "عروس آتش" را ساخته اند، در مورد دختران افغان مهاجر در ایران فیلم باران را ساخته اند حتی در مورد دختر ی ترکمن فیلم آیتکین را ساخته اند اما  دریغ از یک فیلم در آن قد و قواره در مورد زنان ترک آذربایجانی شهرنشین! یک مقدار با دوستم صحبت کردیم. به نظرم سئوال برای دوستم -با این که بیست سالی است در کار سینماست-تازگی داشت. اصلا برایش مطرح نشده بود! نتیجه بحث  آن شد که  فرهنگ یک خانم تبریزی یا اورمیه ای بیش از آن به فرهنگ یک زن تهرانی شبیه هست  که فیلم و داستان اگزاتیک (exotic) از آب در آید. داستانش -برعکس داستان زن عرب هور یا یک زن اففان یا ترکمن- کمابیش شبیه داستان های زنان تهرانی از آب در خواهد آمد. کمابیش همان مسایل و مشکلات. بنابراین فیلمساز ترجیح می دهد با مسئله زبان ترکی خود را در گیر نکند مسئله زن آذربایجانی را هم بخواهد به تصویر بکشد راحت تر می بیند که یک زن فارس  تهرانی نقش او را با اندکی فارسیزه شدن اجرا کند.
با این اوصاف خیلی نمی توان امید داشت که فیلم های زیادی با مسایل خاص خودمان -که تنها اندکی با همتایان تهرانی یا اصفهانی یا شیرازی یا رشتی  مان فرق دارد- بر پرده سینماها ببینیم. اگر بخواهیم مسایل خاص خودمان را تصویر کنیم باید به همین رسانه های ارزان نظیر وبلاگ و وایبر و.... پناه ببریم. به نظرم ما خانم های تبریزی داریم حسابی از این رسانه در این راستا بهره می بریم. همان طور که در آشپزخانه چیزی دور نمی ریزیم و از هر چیزی مربایی ترشی ای چیزی درست می کنیم  از این رسانه ها هم حداکثر استفاده را می بریم.


الغرض دو تا فیلم در بازار دی-وی-وی الان هست که مختصر نقشی هم برای زن ترک در آن داده شده. یکی سریال ابله به کارگردانی کمال تبریزی هست که در آن پیرزن مومن و راستگویی هست که ترک هست. دیگری فیلم شیواست که پوسترش را می بینید. سحر قریشی نقش زن ترک ساکن تهران را در آن بازی کرده. در فیلم عاشق یک مرد نانجیب شده و..... فیلم بدی نیست. فقط من موندم عاشق چه چیز آن مرد شده؟! حالا درسته می گن عشق کور هست اما  باز هم برای من باورپذیر نیست. به قول آسیه در فیلم "آرشین مال آلان" ، "آدام بند اولان دا دا بِله سینه بند اولار!" آره والله! آدم باید اول عقلش رو جمع کنه توی سرش یکی را بپسنده بعد عاشقش بشه.
فیلم شیوا فیلم بدی نیست اما عشق آن دختر به آن مرد عجیب و غیرقابل باور به نظر می رسه. مخصوصا که پدر و خواهر دختر هم کامل حامی او هستند و  به او می گن که این چه شوهری است تو داری؟! ای کاش یک مقدار فیلم بیشتر پرداخته می شد. مثلا فلاش بک می زد به زمانی که آن مرد دچار بیماری بدبینی نشده بود و مهربان و رمانتیک بود و دختر عاشق آن زمانش شده بود. بعد که شخصیت مرد تغییر کرد دختر  هنوز به خاطر عشق و وفاداری  تحملش می کرد. این طوری یک کم باورپذیرتر می شد تا این که دختری با شرایط او-تحصیلکرده و مدرن وبا خانواده ای حمایت گر- بیاید عاشق یک همچین مرد آشغالی شود و همه بدی ها و توهین ها و تهمت ها و کتک هایش را تحمل کند!
پی نوشت:
با کلیک روی "باخیش" در زیر نظرها را ببینید. هرکدام مقاله ای یا مصاحبه ای هستند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شیار 143

+0 به یه ن

امروز بالاخره فیلم شیار 143 را دیدیم. مدت ها بود این قیلم را می خواستم تماشا کنم اما همسرم می گفت بذار برای یک وقت دیگه. فیلم البته فیلم بسیار قوی ای بود. با بازی فوق العاده مریلا زارعی. مریلا زارعی به نظر این حقیر برترین هنرپیشه زن سینمای ایران هست. نقشش در فیلم "درباره الی" و نیز "جدایی نادر از سیمین" هم خیلی خوب بود. گاهی تعجب می کنم چرا آن قدر ها که باید معروف نیست. الغرض  این نقش بسیاربسیار دشوار را فوق العاده بازی کرده بود.
اما راستش فیلم شیار 143 انتظار مرا از این فیلم برآورده نکرد. من خیال می کردم این فیلم در مورد ویرانی ها و بدبختی هایی که جنگ برای زنان بار می آورد هست. اما فیلم را که می دیدی این نکته آن قدر ها که باید برجسته نبود! نتیجه ای که از فیلم می گرفتی آن بود که انسان باید راضی باشد به رضای خدا  و  همواره مراقب باشد تا حتی از فرزند هم بت نسازد که اولاد نیز در کنار اموال جزو ابزارهایی که خدا با آن انسان ها را می آزماید. به نظر من پیام فیلم این بود که به جای خود پیام مهمی است اما این مصیبت برای زن اول فیلم می توانست به علت تصادف رانندگی یا زلزله یا ..... هم به وجود آید. آن طور که باید و شاید و تمام قد در ذم جنگ پیامی نمی داد.
واقعا جای فیلمی که مصایب ویژه زنان خوزستان و غرب کشور را در طول و پس از جنگ به تصویر بکشد خالی است. در مورد زلزله رودبار و مصایب آن فیلم زیاد ساخته اند. اما مصایب جنگ از زلزله هم بیشتر است. خیلی بیشتر. ابعاد انسانی اش و مین های بعدی اش خیلی مصیبت بار تر هستند.  هنوز در سینمای جنگ حق این مطلب ادا نشده.

در ماهنامه زنان امروز با نویسنده و کارگردان این فیلم خانم نرگس آبیار مصاحبه ای شده بود. گویا ایشان ابتدا قصد داشتند محل  داستان را بیجار انتخاب کنند. ولی چون زبان کردی برای ما بینندگان غیر کرد قابل فهم نیست و  نیاز به زیرنویس پیدا می شد کرمان را انتخاب کردند. خود خانم آبیار یزدی است. گویا گویش اصیل یزد هم کمتر برای ما قابل فهم هست برای همین گویش کرمانی را که برای ما قابل فهم تر هست ترجیح داده اند.
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنی در مورد فیلم خان چوپان

+0 به یه ن

دیشب بالاخره فرصت کردیم تا فیلم خان چوپان را تماشا کنیم. فیلم قشنگی هست. به دیدنش می ارزد. از تماشای آن  لذت بردیم و خندیدیم. آهنگ های زیبا ی آذری زینت بخش آن بودند. مناظر زیبای روستایی و لباس های رنگارنگ محلی چشم نواز بودند. خلاصه  فیلم ببیننده را به حال و هوای دیگری می برد.
در زیر می خواهم فیلم را اندکی نقد کنم. باشد که در آینده شاهد ساخته شدن فیلم هایی با کیفیت بهتر به زبان ترکی آذربایجانی باشیم.
داستان فیلم برعکس آن چه که من ابتدا گمان کرده بودم داستان عشقی خان چوبان و سارا نبود!  راستش داستان فیلم خیلی قدیمی و اصیل نبود. فکر کنم از مخلوط کردن داستان های آرشین مال آلان، مشدی عباد، سارا و خان چوبان و همچنین فیلم های صمد با بازی  پرویز صیاد در دهه چهل و پنجاه این داستان را ساخته بودند. حتی تکیه کلام های آنها را تکرار می کردند: به حرف های مشدی عباد که مستقیم ارجاع دادند. "ایکی باشلی قوووم" را از آرشین مالاآلان به عاریت گرفته بودند و "هیشکی نمی تونه مثل موو...." را هم از  فیلم های فارسی صمد به ترکی ترجمه کرده بودند!  البته ما که سالهاست حسرت به دل دیدن چنین فیلمی بودیم از همین داستان التقاطی هم لذت بردیم اما در آینده که  دیگه  ان شالله این عطش با آمدن فیلم های متعدد به زبان مادری مان از بین خواهد رفت با این جور داستان ها راضی نخواهیم شد! بهتره فیلم سازان یا بروند به سراغ داستان ها و افسانه های اصیل که تعدادشان -شکر خدا- بسیار زیاد هست یا هم یک داستان اصیل به روز بسازند.
هرچه قدر در انتخاب ماهنی ها و آهنگ های فولکلریک سلیقه به خرج داده بودند در گرته برداری از ضرب المثل ها ی فارسی و ترجمه تحت اللفظی آنها به ترکی کج سلیقگی به خرج داده بودند. ما که   ضرب المثل و اصطلاح به زبان ترکی کم نداریم. از اونها استفاده می کردند بیشتر به دل می نشست. همین طور در مورد فعل ها. فعل های زبان ترکی بسیار غنی هستند. از غنای افعال ترکی در دیالوگ ها بهره کافی گرفته نشده بود. این نوع ترکی حرف زدن با این افعال ترکیبی  بعد از رواج رادیو و تلویزیون در مناطق ترک نشین ایران باب شده. زمانی که داستان فیلم در آن می گذشت مردم ترک زبان این گونه سخن نمی گفتند.  همین طور  زیر نویس فارسی فیلم هم تعریفی نداشت. حتی غلط های املایی داشت. مثلا نوشته بودند "جرعت"!  ترکی و فارسی هر دو را پاس بداریم و در نگارش و تکلم به آنها بی مبالاتی نکنیم!
فیلم به لحاظ تاریخی هم ایراد زیاد داشت که در این نقد مفصل به آنها پرداخته شده و به نقد آماتوری من دیگه نیازی نیست.
فیلم مثل یک فانتزی شروع شد. خان و جامعه روستایی مهربون تر و نرمخو تر و لطیف تر از آن چه که در واقعیت بوده اند نشان داده شد. حتی برادر "شر" عروس (پسر خان) هم خیلی خشن نبود. رقیب عشقی خیلی نرم و متمدنانه  تر از ان چه که از یک پسر خان مطلق العنان انتظار داریم  عمل کرد. خان خیلی ناز زنها را می خرید.  خیلی در مقابل جواب منفی  یک زن بیوه  از طبقه رعیت صبوری نشان می داد. دخترش برای چیزی که حق می دانست به پدر جواب پس می داد و او هم با نرمی و مهربونی جوابش می داد!  در واقعیت جامعه خان و رعیت این قدر ها متمدنانه و کم خشونت نبود! در واقع فیلمساز از خشونت ها و از نگاه های تندروانه طبقاتی و زن ستیز فاکتور گرفته بود که خوشایند من و شما به عنوان  بیننده امروزی باشد.  زن ستیزی کاراکتر های فیلم  به اندازه ی جامعه امروزی سنتی بود نه به اندازه یک جامعه خان و رعیتی در دوران گذشته.  به نظر من فیلمساز کار خوبی کرده بود! اون دوره هر چه بوده تموم شده. پس لازم نیست من و شما با یادآوری زشتی ها و خشونت های دوره ی خان ها و فئودال ها اوقاتمان را تلخ کنیم. در دوران خودمان واقعیت های تلخ به اندازه کافی زیاد هستند. اما ای کاش پایان بندی فیلم هم با پایانی خوش  فانتزی گونه خاتمه می یافت. هرچند در واقعیت امیدی بر آن نبود. اما فیلم یک فانتزی بود نه یک فیلم واقعگرایانه.  این همه که از مشدی عباد تقلید کرده بودند! آخرش هم از آن تقلید می کردند و دل به دلدار می رسید و به خوبی و خوشی سالها باهم زندگی می کردند .ما هم با دیدن پایان فیلم مشعوف می شدیم دیگه! الکی مثلا .....
به نظرمن اگر نقش خان چوبان را برادر دختر بازی می کرد  و نقش برادر دختر را هنرپیشه خان  برعهده می گرفت باورپذیرتر می شد! یک مقدار بعید به نظر می  که دختر خان که چنین پدر و برادری را به عنوان مرد در اطرافش دیده  با  چند نگاه از دور دل به مردی با تیپ و body languageخان چوبان بدهد! یک کمی خوش تیپ تر و موقرترش می کردند  باور پذیرتر می شد!
همه اینها به کنار ! نفس ساختن این فیلم قدمی مبارک بود. امیدوارم از این پس، هر سال دو سه فیلم از این نوع ولی با کیفیت بهتر ساخته شود. فقط هم به  گذشته ها نپردازند. جامعه شهری و روستایی امروزین مسایل خیلی زیادی دارد که امیدوارم در پرده سینماها مطرح شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقش اکبر عبدی در فیلم خواب زده ها

+0 به یه ن

در فیلم خواب زده ها هم که به تازگی دی-وی-دی اش به بازار اومده اکبر عبدی نقش دو خواهر ترک را بازی می کنه. یکی زن سنتی هست و دیگری یک خانم سوسیته
Society woman.
نظرتون در باره این نقش ها چی هست؟
در گذشته کمتر چهره زن ترک ایرانی را در سیتما می دیدیم. قصد دارم از این پس هر وقت فیلمی دیدم که در آن نقش زن ترک ایرانی نشان داده شده است در این وبلاگ درباره اش مطلبی بنویسم و درباره اش بحث کنیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در بند

+0 به یه ن

سلام

سال نو مبارك! سال خوبی داشته باشید. دلم به من می گه سال جدید سالی سرشار از امید وخوشی و رنگ و شادی  و آرامش خواهد بود!

فیلم دربند را دیده اید؟ اگر ندیده اید توصیه می كنم از بقالی محل بخرید و ببینید. فیلم بی ایرادی نیست اما به دیدنش می ارزد.

من اینجا نمی خواهم در مورد فیلم نظر بدهم. فقط می خواهم سئوالی مطرح كنم. در چند صحنه از فیلم دانشجویان را نشان می دهد كه تجمع كرده اند و پسری با اشاره به مالزی می گوید دانشجو باید چنین و  چنان باشد. دوست قهرمان فیلم از او سئوال می كند نظر تو چیه؟ البته قهرمان فیلم جواب نمی دهد. آن قدر خودش مشغله دارد كه به این سئوال نمی رسد. اینجا من همین سئوال را از شما می پرسم. این سئوال را در كنار نگاه دكتر آرش در مورد دانشگاه و كاركرد آن كه در نوشته قبلی منتشر كردم پاسخ دهید.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تیپ پدربزرگ پولدار، نوه ی خوشگل

+0 به یه ن

در یكی دو سال اخیر  تحولی در سینمای ایران اتفاق افتاده. "یك تیپ" جدید به پرسوناژها اضافه شده. پدربزرگی با لهجه غلیط تركی كه پولدار هست و یك نوه ی دختر خوشگل و خوش قلب و مهربان و تحصیلكرده و خوش تیپ و خوش پوش هم داره كه جوان با مرام اما فقیری عاشقش می شه. پیرمرد مهربون هست و خیلی نوه اش را دوست داره. نوه هم او را دوست داره و مراقب و نگرانشه. پیرمرد با این كه پولدار هست بی شیله پیله هست. از یك طرف محیط مدرنی با وسایل مدرن ایجاد كرده اما از طرف دیگه نوستالژیك هست و مرتب یاد قدیمها می كنه كه این وسایل نبودند.
نمونه ی این تیپ ها را در انیمیشین تهران 1500 مهران مدیری می بینید. یكی دو فیلم دیگه هم بود كه این تیپ ها را داشت.
ورود این تیپ جدید را به سینمای ایران به فال نیك می گیرم و از آن خشنود هستم.  از مهران مدیری و دیگران كه این تیپ را خلق می كنند سپاسگزارم و برایشان سال خوبی آرزو می كنم.
فقط یك مسئله! چرا فقط پدربزرگ لهجه ی تركی دارد و نوه لهجه ندارد. چرا هیچ جای فیلم پدربزرگ ونوه یكی دو جمله با هم تركی حرف نمی زنند؟! اگر در فیلم های بعدی به این نكته توجه شود فیلم جذاب تر و پرمخاطب تر خواهد بود. پیشاپیش از سینماگران عزیز به خاطر رعایت این نكته در فیلم هایی كه در سال 93 ساخته خواهند شد ممنونم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سایتی برای نقد فیلم و داستان های ایرانی

+0 به یه ن

اگر به خاطر داشته باشید من چند بار در این وبلاگ این ایده را مطرح كردم كه به جای این كه شكایت كنیم كه در فیلم های ایرانی تصویر ناخوشایند و غیر منطبق بر واقع از ترك ها ی ایران ارائه می شود سعی كنیم سینمای مستقلی را به وجود آوریم كه در آن تصویری واقعگرایانه از ما ارائه بشه. تاكید هم كردم منظورم این نیست كه یك تصویر آرمانی و یا شعاری ارائه بشه. نه! اتفاقا من ترجیح می دهم گاهی تصویری كه ارائه می شود با نقد طنزگونه همراه باشد. می خواهم آیینه ای باشد كه در آن عیب هایمان را هم ببینیم تا بتوانیم آنها را اصلاح كنیم. اما می خواهم عیب هایی كه واقعا داریم تصویر بشه  نه هجوهای مبتذلی كه سنخیتی با آن حس نمی كنیم.
این ایده را مطرح كردم اما همه می دانیم كه اجرا كردن آن كاری سخت و تخصصی است. هرچند غیر عملی نیست. اگر همت لازم باشد عملی می شود. با پیشرفت های تكنولوژیكی هزینه های ساخت فیلم مستقل كم شده. مشكل  سینمای مستقل در كشوری مثل آمریكا آن هست كه با غول های سینمای هالیوود نمی تواند در گیشه رقابت كند. این مشكل در كشور ما به نظرم كمتر خواهد بود. اگر چنین فیلم هایی ساخته شود و مردم تركزبان تصویری واقعی از خود بر صفحه سینما ببینند حتما استقبال می كنند. چه طور كه بعد از این همه سال باز مشدی عباد و آرشین مالالان حتی در بین نسل جوان بیننده دارد! چرا؟! چون خیلی راحت هست با گلچهره و عسگر همذات پنداری كردن و در و همسایه را در قامت مشدی عباد و پدر گلچهره و خاله عسگر دیدن! یك همچون فیلمی با مختصات قرن بیست و یكمی اگر ساخته شود بسیار بیشتر مخاطب خواهد داشت. پس  جذب مخاطب, مشكل نیست! مشكل سینمای مستقل در ایران مسایل سیاسی و خط قرمزهاست. اگر سوژه ی فیلم یك ملودرام عشقی یا یك مسئله خانوادگی باشد كه دیگه خط قرمز چندانی برایش مطرح نخواهد بود. حالا تا ده ها سال همین سوژه های معمولی می توانند برای مخاطبان جذاب باشند چه طور كه مشدی عباد و آرشین مالالان با وجودتكراری  بودن هنوز  جذاب و پرمخاطب هستند! بیست سال دیگه كه مخاطبان از این سوژه ها خسته شدند می شه رفت سراغ موضوعی پیچیده تر كه احتمالا جنجال برانگیزتر باشد! حالا كو تا بیست سال دیگه!
 به هر حال امیدوارم چنین سینمای مستقلی دیر یا زود پا بگیرد. اما یك كار راحت تر هم می شه كرد. می شه وبلاگ یا وبسایتی برای نقد فیلم و داستان -با عنایت به مسایل هویت قومی و زبانی - ساخت. منظورم نوعی سایت هست كه فضای گفتمان ایجاد كنه طوری كه سو تفاهم ها حل و فصل بشوند نه آن كه به آنها دامن زده بشه! اگر چنین سایتی پا بگیره و مرجعیت پیدا كنه می تونه در شكل دادن سلایق سینماگران و تماشاگران سینما نقش بازی كنه. منظورم از مرجعیت این هست كه سینماگران حس كنند برای این كه مزه ی دهن مخاطبان خود را بدانند به این سایت مراجعه كنند و برایشان مهم باشه كه چه  نقدی در مورد آثارشان در این سایت می شه. برای این كه سایتی چنین مرجعیتی پیدا بكنه باید بتونه بین طیف وسیعی از مخاطبان با سلایق گوناگون جا باز كنه. اگر چنین سایتی باشه و به مسایل هویت قومی و هویت زبانی هم عنایت داشته باشه دیگه از شوخی های سخیف قومی در سینما اثر چندانی باقی نمی مونه.
اگر به این موضوع علاقه دارید پیشنهاد می كنم در همین تعطیلات عید در همین دامنه آرزوبلاگ چنین وبلاگی برای نقد فیلم بزنید. امتحانش مجانی است:
http://www.arzublog.com
 بعد از مدتی كه تجربه تان بیشتر شد می توانید آن را تبدیل به سایت كنید.

در صورتی چنین وبلاگی می تونه تاثیرگذاری بلند مدت و عمیق داشته باشه كه آهسته و پیوسته حركت كنه نه آن كه بیاد جنجالی به پا كنه و بعدش به محاق بره. برای موفقیتش استمرار لازمه و در صورتی می تونه استمرار داشته باشه كه خیلی چالشی نباشه. نگرش مثبت اندیشی داشته باشه, دشمن تراشی نكنه, خیلی اهل گلایه نباشه, نگرش بدبینانه نداشته باشه, توهم توطئه نداشته باشه و....

اگر چنین سایتی كه دغدغه ی هویت قومی و یا هویت زبانی داره بخواهد مشكلی را حل كنه و مثبت و سازنده باشه باید توجه كنه كه هویت ها لایه لایه هستند. همه ی مسایل هویتی را به هویت قومی فروكاستن صحیح نیست. این راهم باید مورد توجه قرار بده كه  حساسیت مخاطبینش نسبت به هویت قومی درجات مختلف داره. اگر بخواهد تاثیرگذاری لازم را داشته باشه باید این طیف وسیع از حساسیت ها را همزمان راضی نگه داره (كه كار سختی هست و نیازمند ظرافت و  تدبیر و همچنین میانه روی و اعتدال).

یك بحثی قبلا در مورد تصویرسوپر دریانی ها در سینما و داستان های ایرانی شد. دوباره خوانی آن بحث در این پیش زمینه مفید می تواند باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پل چوبی، شاملو و شازده كوچولو

+0 به یه ن

اگر یادتان باشد شب یلدا گفتم كه فیلم پل چوبی ارزش دیدن دارد. فیلم واقعا قشنگی بود. اگر ندیدید حتما دی-وی-دی آن را تهیه كنید  و ببینید.  در این فیلم سه شخصیت اصلی زن بودند كه اسامی آنها عبارت بودند از شیرین، نازلی و آیدا. جالبه كه دو اسم از سه اسم تركی است! البته  هیچ كدام از این زنها هویت تركی نداشتند. به نظرم این اسامی را كارگردان به دلیل تواتر به كار برده شدن آنها در اشعار شاملو انتخاب كرده بود و احتمالا نمی دانست ریشه تركی دارند. حتی جایی شعر نازلی شاملو را هم خواندند.

می دانم كه در بین جریان هویت طلبی احمد شاملو زیاد محبوب نیست. علت این شعرش هست كه درمورد خودش می گوید:

 

شهروندی با اندام و هوشی متوسط

نسبم با یك حلقه به آوارگان كابل می پیوندد

نام كوچكم عربی است ، نام قبیله ایم تركی ، كنیه ام پارسی

نام قبیله ایم شرمسار تاریخ است ، و نام كوچكم را دوست نمی دارم

البته من مفسر اشعار شاملو نیستم ولی فكر نكنم منظورش توهین به همه ترك ها بوده باشد. فكر می كنم منظورش قبیله ی شاملو باشد كه در دوران صفویه از جمله خاندان های قدرتمند این سرزمین بودند. كنجكاو شدم كه بدانم شاملو ها در دوره ی صفویه چه كاره بودند. كمی در اینترنت گشتم و دیدم آن هم دلیلی بر شرمساری هم نمی توانسته باشه! یكی شان كه هنرمند و خطاط بوده. معروفترینشان هم كسی بود كه شاه عباس را عملا از مرگ نجات داده. داستانش را  می توانید اینجا بخوانید. شاید اگر آن شاملو در انجام دادن فرمان قتل شاهزاده عباس درنگ نمی كرد و شاه عباس قبل از این كه شاه شود كشته می شد شاه جایگزین عرضه بیرون كردن پرتغالی ها را نداشت و ایران می شد مستعمره پرتغال و نیك می دانیم كه پرتغالی ها بدترین استعمارگران بوده اند. به مراتب بدتر از انگلیسی ها !  مادرعلی قلی بیك گوركان شاملو نذاشته بود پسرش عباس میرزا را بكشد!  یاشاسین خانی خان خانم!

:)

 

الغرض! من نمی دانم شاملو روی چه حسابی نام قبیله ای اش را مایه شرمساری می داند. به هر روی او نیز مانند هر انسان دیگر جایزالخطا بود.  به خاطر یك نظر اشتباه نمی توان با یك نویسنده یا شاعر یا اندیشمند قهر كرد! اگر بنا به این باشد یكی یكی نویسندگان و شاعران و فیلمسازان و.... از دایره ی كسانی كه از آثارشان استفاده می كنیم حذف می شوند و دست آخر "علی می ماند و حوضش!" از طرف دیگر اگر آثار كسی را می خوانیم لزوما به این معنا نیست كه به او ارادت بی قید و شرط داریم و تمام نظراتش را دربست می پذیریم و با ارادتی كوركورانه از وی پیروی می كنیم. سالم تر آن است كه آثار شخص را خواند اما به طور منتقدانه نه از سر ارادات بی قید و شرط!

یكی از بهترین كارهایی كه شاملو كرده ترجمه ی شازده كوچولوست. اینجا می توانید فایل صوتی شازده كوچولو را با صدای شاملو دانلود كنید. تضمین می كنم كه ارزش وقت گذاشتن و  به دقت گوش دادن را دارد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

درسی از گذشته

+0 به یه ن

 جمعه ی  پیش, فیلم گذشته ی اصغر فرهادی را دیدیم. شاهین بعدش گفت اگر چهار تا از این كارگردانان روشنفكری ایران بروند فرانسه و آنجا فیلم بسازند تعداد توریست های پاریس  نصف می شه

از شوخی گذشته كشور آزاد یعنی همین! با این كه فرهنگ فرانسوی را بد نشان داده و تنها آدم های (نسبتا) خوب فیلم ایرانی بودند فرانسوی ها اجازه دادند فیلم ساخته بشه . حتی برایش هم هورا و كف كشیدند!
اگر همین فیلم را در مورد نقاط توسعه نیافته ی جهان سومی می ساختند كلی اعتراض می شد. سینما آتش می زدند و .....
(این جور جاهای توسعه نیافته یكی بیشتر سالن سینما ندارند آن را هم با اولین بهانه آتش می زنند!!)
اگر این چنین فیلمی در مورد نقاط توسعه نیافته با فرهنگ متعصب ساخته می شد سر و صدای اوباش و كسانی كه نانشان در تحریك اوباش هست در می آمد و می گفتند:" به فرهنگ ما توهین كردی! ما را بی فرهنگ و بی اخلاق نشان دادی! نشانت می دهیم. گوشت را می بریم!"
چه راه خوبی برای اثبات این كه فرهنگشان بالاست
اما صد تا از این فیلم ها هم در پاریس بسازند به فرانسوی ها بر نمی خوره. به ازای هر یك فیلم كه سیاه نمایی می كند ده ها و صدها فیلم و داستان هم هستند كه پاریس را شهر رویاها نشان می دهند.
در نتیجه نیازی به آن جور خشم نیست! با تشویق این قبیل فیلم ها تازه بیشتر برای پاریس و مردمش تبلیغ می شود. نشانه ی آن است كه آن قدر آزاد اندیش هستند كه تحمل انتقاد را هم دارند. توریست هم اگر بخواهد به شهری برود باید مطمئن باشد كه سر یك چیز الكی یا سو تفاهم مردم محل بر نمی گردند بخواهند گوش او را ببرند!

همه ی اینها را گفتم كه به حرف قبلی ام برسم:  درسته كه فرهنگ ما نسبتا توسعه یافته هست و بر اساس آمار شاخص های مثبت اجتماعی در سرزمین ما نسبت به این منطقه از زمین كه خاورمیانه اش می خوانند بالاست اما  برای توسعه ی بیشتر فرهنگ مان ما نیاز داریم كه سینمایی با هویت آذربایجانی در تبریز و یا اورمیه داشته باشیم. یك جور مشترك بین تبریز و اورمیه.
تنهایی شاید هیچ كدام از این دو شهر از عهده ی آن بر نیایند اما اگر هنرمندان این دو شهر همكاری كنند و از هنرمندان دیگر شهرهای آذربایجان كمك بگیرند می توانند . خواستن توانستن است!

از ویكی پدیا نقل می كنم:

نخستین سالن سینمای ایران در سال ۱۲۷۹ (۵ سال پس از اختراع جهانی آن توسط برادران لومیر) با نام «سینما سولی» كه توسط كاتولیك‌ها در شهر تبریز تاسیس شده بود، آغاز به كار كرد.

 

حال بعد از گذشت 113 سال از افتتاح اولین سالن سینما در تبریز آیا وقت آن نرسیده كه خود تبریز یك قطب تولید فیلم های سینمایی با هویت و موضوعاتی برخاسته از فرهنگ مردمش باشد؟!
به نظر من كه نیاز آن به شدت حس می شود.
اگر قرار باشد روزی این كار شروع شود همین روزها بهترین فرصت هست. از یك سو سیاست های فرهنگی دولت جدید به این قبیل كارها روی خوش نشان می دهد و از سوی دیگر مردم خود تبریز به مسایل هویتی بیشتر می پردازند. همین طور خوشبختانه عناد و دشمنی با این قبیل كارهای فرهنگی از طرف مركز نشینان كمتر از قبل شده.
من مسایل جنجال برانگیز جنسی یا سیاسی نمی خواهم در سینمای نوپای ما مطرح شود. (چون اگر مطرح شوند همانجا حمله هایی به آن می شود كه آن را در نطفه خفه می كنند)
منظور من فیلم های خانوادگی هست با مضمون مسایلی كه در خانواده های آذربایجانی رخ می دهد. مثل همان مسئله ی "اؤزون بولسن" كه قبلا درباره اش نوشتم:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-34300.html

منظورم شكستن تابوهای كوچك هست كه آن قدر ریز هستند كه حتی كسی توجه نمی كند كه این تابو ها هستند. به خاطر شكستن این تابو های ریز هم كسی را بی اخلاق نمی خوانند یا آزار نمی دهند. اما  تعداد همین تابوها آن قدر زیاد هست كه زندگی را بر ما بیخودی  سخت می كند.با این حال كمتر كسی به دنبال شكستن این نوع تابو هاست. مفتخرم كه در دوران وبلاگ نویسی ام بسیاری از این تابو های ریز و به ظاهر بی اهمیت را شكستم. مثلا عزیزی می گفت گوشهاش احتیاج به سمعك دارد اما سمعك گذاشتن در جامعه به آسانی پذیرفته نمی شود. خوشحالم این تابو را كه معلوم نیست از كجا پیدایش شده با همدیگر  در وبلاگ شكستیم.
سینمایی می خواهم  تا این قبیل تابو های دست و پاگیر و بی اساس را یكی پس از دیگری بشكند.
تابوهای ریز ریز و بی ریشه را.

 منتظر خواندن نظرات شما در مورد فیلم گذشته ی اصغر فرهادی هستم. فیلم قشنگی بود اما به قشنگی فیلم "جدایی نادر از سیمین" نمی رسید. در فیلم "جدایی نادر از سیمین" بیننده با تك تك شخصیت های فیلم احساس همدردی می كرد و حق را به همه می داد. اما در این فیلم  ایرانی ها خوب بودند غیر ایرانی ها بد بودند. فرانسوی ها هم از عرب ها بدتر!  اون زنه را كه می دیدیم در مورد ش بد قضاوت می كردیم. هیچ جور حق به او نمی دادیم. برداشت من این بود : "این زن نه عقل معاش داره نه شعور داره نه سلیقه داره  نه وفا داره  و نه  حتی عاطفه ی مادری داره! نه شوهر داری بلده نه بچه داری و نه می تونه با دختر نوجوانش كنار بیاد. خیر سرش در یك داروخانه كار می كنه اما در دوران بارداری كمبود كلسیم پیدا كرده!!"  به نظر من یك كارگردان نباید این قدر شخصیت داستانش را بد نشان بده. حتی اگر بخواهد راجع به صدام یا هیتلر هم فیلم بسازه باید یك جنبه ی خوب از آنها نشان بده! نظر من اینه. حالا این زن كه نه صدام بود نه هیتلر. یك شهروند معمولی فرانسوی بود. یك زن معمولی ساكن كره ی زمین. امیدوارم بیننده های ایرانی این شخصیت را به كل زنهای فرانسوی یا اروپایی تعمیم ندهند. مادرهای فرانسوی می شناسم كه خیلی برای بچه هاشون فداكارند. به سبك خودشان البته. مثل زن ایرانی دایم نگران بچه نیستند كه خدای ناكرده بره زیر ماشین (البته اونجا تصادف این قدر زباد نیست) اما  طور دیگه ای دغدغه ی فرزندداری دارند. این زنهای  بیفكر و بی شعور كه در این فیلم نشان داده شده بودند تیپیكال فرانسوی نیستند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فیلم های اخیر داریوش مهر جویی

+0 به یه ن

این  یكی دو فیلم اخیر داریوش مهرجویی انتظاری كه از فیلم های داریوش مهرجویی داریم بر آورده نمی كنه. ما امروز فیلم "چه خوب شد برگشتی" را دیدیم و واقعا متاسف  شدیم كه كسی مثل داریوش مهرجویی چنین فیلم ضعیفی ساخته. در مورد این فیلم نقدهای زیادی توسط منتقدان حرفه ای سینما و علاقه مندان سینما شده. من به عنوان یك تماشاگر عادی و غیر حرفه ای می خواهم چند نكته بنویسم چون یك مقدار در امتداد صحبت های قبلی ام هست.

فیلم اخیر داریوش مهرجویی به نظرم یه ذره از فیلم دایی جان ناپلئون در دعوای بین همسایه ها و خرابكاری علیه همدیگر تاثیر گرفته. اما این كجا و آن كجا؟! در فیلم یك مهندس و دكتر همسایه بودند كه با انگلیسی بلغور كردن و اپرای فیگارو تقلید كردن و تاكیدفراوان بر "از فرنگ برگشتن "می خواستند به زور به تماشاگر بقبولانند كه خیلی امروزی و مدرن هستند. بسیار خوب! من به عنوان تماشاگر قبول كردم كه این آقای دكتر و آن آقای مهندس خیلی خیلی مدرن هستند! اما چیزی كه توجهم را جلب كرد این بود كه رفتارشان با خدمتكارشان با رفتار دایی جان ناپلئون با "مش قاسم" فرقی نداشت. باباجون! دایی جان 60 سال پیش یك پیرمرد بود. رفتار نسل او با خدمتكار همان جوری بود. غیر طبیعی نمی نمود وقتی به مش قاسم پس گردنی می زد! اما این روزها كدام دكتر یا مهندس با كارگر آن جوری رفتار می كنه؟! یكی از مشكلاتی كه در مراقبت از افراد 80 ساله از طبقه ی مرفه هست اینه كه درك نمی كنند با كارگری كه پرستاری شان را می كنند چه طور با معیارهای امروزی رفتار كنند.  گاهی مثل نسل دایی جان ناپلئون رفتار می كنند و به خدمتكار هم بر می خورد! حتی همان پیرمرد و پیرزن 80 ساله "پریروزی" باز درك می كنند نباید با بچه ی خدمتكار تند حرف بزنند. اگر هم با مادرش بد حرف بزنند با بچه معصوم خدمتكار مثل نتیجه ی خودشان رفتار می كنند. اما این آقای دكتر از فرنگ برگشته با بچه های خدمتكار ها هم بد حرف می زد. خیلی از ان صحنه كه به بچه های خدمتكار فحش داد بدم اومد. با نمك نبود! چندش آور بود!

خوبه تاكید می شد این آقایان دكتر و مهندس پنجاه ساله هستند. این یعنی وقتی دانشجو بودند و شخصیت شان داشت شكل می گرفت دانشكده های مهندسی و پزشكی كه اینها در آن درس می خواندند پر از كسانی بودند كه دم از جامعه ی بی طبقه می زدند. داریوش مهرجویی به عنوان كسی كه سالها قبل از دنیا آمدن من فیلم گاو از روی نمایش نامه های غلامحسین ساعدی ساخته قطعا این را بهتر از من می داند! چه طور ممكن است كسی كه در چنین دانشكده ای جوانی خود را سپری كرده در 50 سالگی با خدمتكارش چنان رفتار كند؟!  درست ! قبول! دانشجویان آن دوره ها بعد از آن كه فارغ التحصیل شدند و پول دستشان رسید خیلی قسمت های ایدئولوژی هایی كه برایش گلو پاره می كردند كنار گذاشتند و قبول كردند كه ویلا داشتن حال می ده و ماشین مدل بالا حال می ده و حتی عتیقه جمع كردن هم شیرینه! حتی خدمه داشتن هم بد نیست! اما من دیگه باور نمی كنم كه آن قدر عوض بشوند كه با كارگرانشان اون جور رفتار كنند!

در نوشته های قبلی كه اندكی هم جنجال برانگیز شد گفتم متاسفانه خرده-فرهنگی در تهران هست كه زنی را كه می ایستد و از حق خود دفاع می كند به صورت دیو دو سر تصویر می كند. ظاهرا غیرجذاب معرفی كردن این زن سلاح جدیدی است برای توسری خور كردن زن!

این دو فیلم اخیر داریوش مهرجویی مرا از دید دیگر نگران می كند. در فیلم قبلی اش "نارنجی پوش ها" خانم ریاضی دان نابغه كه كارهایش را بر اساس منطق و بدون توسل به هیچ نوع خرافه ای پیش می برد سرد, بیروح، بی عاطفه، خشن، غیر جذاب (علی رغم زیبایی اش -نقشش را لیلا حاتمی بازی می كرد) نا مهربان و بی مسئولیت تصویر شده بود. اما دختری كه با عرفان شرق دور و كارما و از این چرت و پرت ها حال می كرد مهربان نجیب فهیم مسئولیت پذیر--و البته مدرن و امروزی-- جلوه داده شده بود. همین شخصیت در این فیلم تازه هم تكرار شده بود. یك زن فالچی مدرن كه خیلی ناز و مهربون است. اصلا فرشته است! جای واقعا تاسف دارد. حالا یك كارگردان دست چندم همچین فیلم هایی می ساخت باز یه چیزی! از داریوش مهرجویی انتظار خیلی بیشتری هست.

من اینجا یك نصیحت خواهرانه به پسرهای جوان می كنم. از دخترهایی كه به خرافات و فالچی - چه از نوع سنتی اش چه از نوع به اصطلاح مدرن یا نیو-ایج اش اعتقاد دارد حذر كنید. هیچ حساب و كتابی نداره كه این خرافات! فردا فالچی توی كله  ی او  یه چیز بیخود  فرو می كنه زندگی تان سر هیچ و پیچ به هم می ریزه! من نمی دانم چرا داریوش مهرجویی این قبیل زنها را این قدر جذاب می یابد. من یكی كه اصلا حوصله ی معاشرت با آنها را ندارم.

در نوشته ی قبلی ام با عنوان  "ده, شاهكار كیارستمی" نوشتم كه هنرپیشه ی زن فیلم شخصیتی جذاب دارد. حتی من با و جود این كه زن هستم این را درك كردم. اما  سر در نمی اورم چرا این خرافات مدرن ممكنه خانمی را جذاب كنه. چیزی كه من دستگیرم شد گرایش به این خرافات مدرن در این دو  فیلم  اخیر داریوش مهرجویی از ملزومات  جذابیت زنانه ی مدرن جلوه پیدا می كنه.  دیگه زن مدرن قرمه سبزی نمی پزه ! در مورد كشكی  بادمجان پختن با مادرش حرف نمی زنه كه از حرف آن هم بوی سیر بگیره و دمده بشه!!!! كارهای به اصطلاح مدرن می كنه. در مورد انرژی(!!!) سنگ حرف می زنه. تصور كنید به عنوان یك فیزیكدان وقتی در این كانكست خرافی واژه ی انرژی به كار برده می شه  چه  حالی می شم! بگذریم! این هم  یك روش جدید برای بدبخت  وزمینگیر كردن زن ! با كارما دهنش را می بندی! فقط توی فیلم هست كه با این مسخره بازی یارو 40 هكتار زمین هم در شمال صاحب می شه. در زندگی واقعی به این راحتی  كسی به یكی  یك چوب هم نمی بخشه . چه برسه به چهل هكتار زمین  به اضافه ی یك آپارتمان! هركسی باید چهار چشمی بپاد كه كلاه سرش نره. كسی كه خودش را با كارما و خرافات -چه نوع از سنتی و چه  از نوع نیو-ایج سركار بذاره همچین ملك و املاكش را بالا می كشند كه اگر پشت گوشش را دیده آنها را هم ببینه!

اگر در فیام نارنجی پوش ها  -به شیوه ی دیرینه - یك زن سنتی  را كه داشت قرمه سبزی می پخت توی سر خانم ریاضیدان می زدند باز قابل فهم بود. می گفتیم فیلمنامه نویس به یاد نوستالژی مادربزرگش افتاده و او را به سر زن ریاضیدان می زنه. به علاوه خانم ریاضیدان اگر فكر كنه پسرش خیلی قرمه سبزی دوست داره بالاخره یكی را پیدا می كنه كه برایش مرتب قرمه سبزی بپزه. عار نمی دونه! اما وقتی با "كارما" توی سرش بزنند هرگز حاضر نمی شه به عنوان یك دانشمند بیاید و برای خوشایند شوهر یا پسرش تن به خرافات نیوایج دهد كه جذاب شود!!

پی نوشت: چیزی كه به من بیشتر بر می خوره اینه كه روند این دو فیلم هم نشان می دادند كه خود فیلمنامه نویس هم چندان به این خرافات مدرن (مدرن برای من ایرانی یا فلان غربی- والا این چیزها در شرق دور چند هزار ساله رواج داره و جلوی هیچ كدام از فجایع انسانی نظیر قحطی و برده داری و استثمار و جنگ و خونریزی و شكنجه را نگرفته!) اعتقادی نداره. اما چنان جلوه داده می شه كه یك زن لطیف و جذاب و مهربان باید با این چیزها خودش را مشغول بكنه. گویا خمیره ی  زن جماعت همین هست! اگر بره سراغ مسایل جدی علمی یا اقتصادی از جذابیت زنانه و لطافت او كاسته می شه. حداقل مردهای  تحصیلكرده ی خطه ی آذربایجان این سلیقه را ندارند. اگر زنهای دور وبرشان بروند سراغ این چیزها  حسابی عصبانی می شوند. یكی از دلایلی هم كه به آنها انگ خشونت یا مردسالاری بیشتر زده  می شه همینه! اگر نشانه ی مردسالاری اینه من موافق مردسالاری هستم. بهتره یك آدم از شوهرش اطاعت كنه تا این كه عقلش را بده به فالچی جماعت!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل