اگه یادتان باشه اواخر سال پیش قرار گذاشتم که اگه فیلم ایرانی ای دیدم که در آن نقشی به دختر یا خانم ترک داده شده باشه در این وبلاگ در موردش صحبت کنیم. در مجموع با این که زنهای ترک درصد بزرگی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند و در همین تهران و کرج و.... بیخ گوش فیلمسازان و همچنین میان خود آنان بسیارند اما در فیلم های ایرانی حضور چندانی ندارند. این غیاب در فیلم ها برای من سئوال شده بود تا این که صحبتی با دوست دوران دبیرستانم (یک خانم تبریزی ساکن تهران همسن من) که خود در کار سینماست داشتم. پرسیدم چه طور در مورد دختران عرب هور فیلم "عروس آتش" را ساخته اند، در مورد دختران افغان مهاجر در ایران فیلم باران را ساخته اند حتی در مورد دختر ی ترکمن فیلم آیتکین را ساخته اند اما دریغ از یک فیلم در آن قد و قواره در مورد زنان ترک آذربایجانی شهرنشین! یک مقدار با دوستم صحبت کردیم. به نظرم سئوال برای دوستم -با این که بیست سالی است در کار سینماست-تازگی داشت. اصلا برایش مطرح نشده بود! نتیجه بحث آن شد که فرهنگ یک خانم تبریزی یا اورمیه ای بیش از آن به فرهنگ یک زن تهرانی شبیه هست که فیلم و داستان اگزاتیک (exotic) از آب در آید. داستانش -برعکس داستان زن عرب هور یا یک زن اففان یا ترکمن- کمابیش شبیه داستان های زنان تهرانی از آب در خواهد آمد. کمابیش همان مسایل و مشکلات. بنابراین فیلمساز ترجیح می دهد با مسئله زبان ترکی خود را در گیر نکند مسئله زن آذربایجانی را هم بخواهد به تصویر بکشد راحت تر می بیند که یک زن فارس تهرانی نقش او را با اندکی فارسیزه شدن اجرا کند.
با این اوصاف خیلی نمی توان امید داشت که فیلم های زیادی با مسایل خاص خودمان -که تنها اندکی با همتایان تهرانی یا اصفهانی یا شیرازی یا رشتی مان فرق دارد- بر پرده سینماها ببینیم. اگر بخواهیم مسایل خاص خودمان را تصویر کنیم باید به همین رسانه های ارزان نظیر وبلاگ و وایبر و.... پناه ببریم. به نظرم ما خانم های تبریزی داریم حسابی از این رسانه در این راستا بهره می بریم. همان طور که در آشپزخانه چیزی دور نمی ریزیم و از هر چیزی مربایی ترشی ای چیزی درست می کنیم از این رسانه ها هم حداکثر استفاده را می بریم.
الغرض دو تا فیلم در بازار دی-وی-وی الان هست که مختصر نقشی هم برای زن ترک در آن داده شده. یکی سریال ابله به کارگردانی کمال تبریزی هست که در آن پیرزن مومن و راستگویی هست که ترک هست. دیگری فیلم شیواست که پوسترش را می بینید. سحر قریشی نقش زن ترک ساکن تهران را در آن بازی کرده. در فیلم عاشق یک مرد نانجیب شده و..... فیلم بدی نیست. فقط من موندم عاشق چه چیز آن مرد شده؟! حالا درسته می گن عشق کور هست اما باز هم برای من باورپذیر نیست. به قول آسیه در فیلم "آرشین مال آلان" ، "آدام بند اولان دا دا بِله سینه بند اولار!" آره والله! آدم باید اول عقلش رو جمع کنه توی سرش یکی را بپسنده بعد عاشقش بشه.
فیلم شیوا فیلم بدی نیست اما عشق آن دختر به آن مرد عجیب و غیرقابل باور به نظر می رسه. مخصوصا که پدر و خواهر دختر هم کامل حامی او هستند و به او می گن که این چه شوهری است تو داری؟! ای کاش یک مقدار فیلم بیشتر پرداخته می شد. مثلا فلاش بک می زد به زمانی که آن مرد دچار بیماری بدبینی نشده بود و مهربان و رمانتیک بود و دختر عاشق آن زمانش شده بود. بعد که شخصیت مرد تغییر کرد دختر هنوز به خاطر عشق و وفاداری تحملش می کرد. این طوری یک کم باورپذیرتر می شد تا این که دختری با شرایط او-تحصیلکرده و مدرن وبا خانواده ای حمایت گر- بیاید عاشق یک همچین مرد آشغالی شود و همه بدی ها و توهین ها و تهمت ها و کتک هایش را تحمل کند!
پی نوشت:
با کلیک روی "باخیش" در زیر نظرها را ببینید. هرکدام مقاله ای یا مصاحبه ای هستند
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل