رو به آینده

+0 به یه ن

در حال حاضر من هیچ جناح سیاسی قدرتمندی سراغ ندارم که بتواند دغدغه ها و خواسته های من به عنوان یک شهروند ایرانی را پاسخگو باشد. اما تحولات سریع شکل می گیرند. به خصوص با توجه به این که زیر ٥٠ درصد از مردم در انتخابات ٢٨ خرداد شرکت کردند، اونهایی که شم سیاسی دارند در خواهند یافت که اینجا خلایی به وجود آمده که علی الاصول می توانند پرکنند. در نتیجه بعید نمی دانم که تا چند ماه دیگر جریان سیاسی غیرقابل صرفنظر کردنی، به وجود آید که بتواند جوابگوی دغدغه های امثال من باشد. 



در هر صورت، این جریان به حد کافی قوی نخواهد بود که قدرت را به دست بگیرد. اگر رهبران جریان سیاستمدار باشند به دنبال اهرم ها و ابزارهایی برای سهم داشتن در قدرت خواهند بود. بی تردید در میان جمعیت هشتاد و چند میلیونی ایران کسانی هستند که معادلات قدرت را بشناسند وبتوانند از این گونه مانورهای سیاسی بدهند. اما باید واقع بین بود. جامعه ایران بسیار متکثر شده و دغدغه ها و علایق و گرایش های مختلفی در آن هست. دغدغه های من که از آنها یاد کردم شاید متعلق به تنها بیست درصد از جامعه باشد. شاید حتی کمتر! هیچ شانسی نیست به جز از راه ائتلاف! شاید اون جریان سیاسی که مورد علاقه من بشود برای داشتن سهمی در قدرت مجبور شود که با گروه های سیاسی دیگری ائتلاف کند که من ازشان خوشم نمی آد. اشکالی نداره. من که قرار نیست با اونها که دوستشان ندارم سر میز بنشینم. سیاستمداران مورد تایید من این کار را خواهند کرد. این قبیل ائتلاف ها بخشی از کار سیاست ورزی است. مثلا جریان های هویت طلبی قومی نیاز خواهند داشت با بخش میانه روتر هویت طلبی سایر اقوام و یا حتی بخش میانه روتر و متعادل تر باستانگراها ائتلاف کنند تا هر کدام بتوانند به بخش هایی از مطالباتشان که مشترک هست برسند.

 بنابراین بهتر است که ما وقت خود را با توپیدن به جریان های سیاسی مختلف خارج از دایره قدرت تلف نکنیم . شاید از سخنگوی فلان جریان -با دلیل و یا بی دلیل- خوشم نیاد اما دلیلی ندارد که او را به فحش ببندم و مخالفت با آن جریان را تبدیل به یک امر ناموسی کنم( مگر این که جریان پدرکشتگی ای در میان باشد که قضیه فرق می کند.) اما تا جریان پدرکشتگی نیست و دست اون جریان به خون آغشته نیست و تنها تفاوت در سلایق و دیدگاه هاست بهتر است با ابراز تنفر شدید و ناموسی کردن مخالفت، دست سیاستمداران مورد حمایت خود را برای ائتلاف نبندیم. والا اهرم ها ی کسب قدرت توسط سیاستمداران مورد تایید خود را به دست خود از کارآیی می اندازیم! 

 نکته دوم این که امثال من باید سعی خودمان را در چند ماه آینده به کار ببندیم که گسل ها ی اجتماعی را صاف کنیم. یکی از گسل ها که در دهه ٦٠ به نوعی و در ده سال اخیر به شکلی دیگر توسط ارباب قدرت در ایران تعمیق شده، گسل طبقاتی است. ما سعی کنیم کمی این گسل را کم عمق تر کنیم. کمک به بنیاد کودک به نظر من برای یکی در شرایط من و با امکانات مالی من بهترین راه در جهت این هدف هست. برای ایرانیان مقیم خارج هم همین طور. 

همین طور فکرمان را بدهیم به فعالیت هایی که همه اقشار صرفنظر از میزان درآمد می توانند در آن شرکت کنند. حاکمان ما در دهه اخیر زورشان دادند به ساختن شاپینگ مال. از پارک ها کاستند و به مراکز خرید افزودند. این هم باز سیاستی در جهت اختلاف افکنی طبقاتی بود و هست. ما در مقابل این روند می ایستیم. هیچ دوست ندارم باغی بخرم و دیواری دور آن بکشم. دوست دارم در طبیعتی قدم بردارم که همه اقشار جامعه از فقیر و غنی بتوانند در آن تردد کنند و از آن لذت ببرند. راه رشد اجتماعی و سپس سیاسی را هم در این می دانم نه چپیدن در باغ اختصاصی خود ویا تردد در شاپینگ مال هایی که فقط قشر باریکی به خود اجازه حضور در آن را می دهند. به عینه می دیدم که گلگشت در باغ های لاله در آغاز بهار در شهرهای ایران چه قدر حس همبستگی و همدلی بین اقشار مختلف با دیدگاه های مختلف و حتی متضاد به وجود می آورد تا جایی که حتی گسل عظیم بین مذهبی و ضد مذهب را هم برای ساعتی چند صاف می کرد.

 آمادگی برای ائتلاف با جریان هایی با دیدگاه متفاوت از یک سو، و همبستگی فقیر و غنی از سوی دیگر رمز موفقیت ما خواهد بود که تا ٥-٦ سال آینده جریان سیاسی ای به قدرت رسانیم که پاسخگوی دغدغه ها و نیازها و خواست هایمان باشد. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کدوم طبقه متوسط؟!!

+0 به یه ن

نظریه پردازان اصلاح طلبان خیلی روی این موضوع مانور داده اند که اصلاح طلبی با "طبقه متوسط ایران" پیوند ناگسستنی دارد. استادان دانشگاه هم در نوشته ها و گفته هایشان این نکته را تکرار می کنند. تکرار این حرف و تاکید روی این سخن شکاف بین طبقه متوسط و کارگری را بیشتر کرده و مانع از این شده که بین این دو طبقه اتحاد و همبستگی سازنده ای شکل بگیرد. اما آیا واقعا به هنگامی که اصلاح طلبان سر کار بودند خیلی خوش به حال طبقه متوسط شده؟! 


 چیزی که من مشاهده نموده ام این هست که هر زمان قیمت نفت بالا رفته وضع اقتصادی طبقه متوسط هم بهتر شده. خیلی ربط به اصلاح طلبی و اصولگرایی نداشته. اتفاقا در زمان احمدی نژاد بود که قیمت نفت بالا رفت. نه به خاطر این که تیم احمدی نژاد خیلی اقتصاددان بودند و هنری داشتند. در دنیا، تقی به توقی خورد و قیمت نفت رفت بالا. از خوش شانسی بود و بس! بین طبقه متوسط اونها که شعور اقتصادی وآینده نگری داشتند از این گشایش مالی استفاده کردند و سرمایه گذاری نمودند (عموما روی ملک). اونهایی که خیلی متوهم شده بودند که باید با طبقه فقرا فرق داشته باشند افتادند توی خط خرید لباس مارکدار و لاکچری بازی و ….. که به رخ همه بکشند که جزو کلاس بالاها هستند. عاقل تر ها به جای آن ملک خریدند و اصلا به روی خودشان نیاوردند که وضع مالی شان خیلی بهتر شده. این طوری پیوند خود را با اقشار کم در آمد تر هم حفظ کردند. این از مسئله مالی! 

از نظر فرهنگی چی!؟ انصافا زمان خاتمی انتشار کتاب و …. بیشتر شد و موجب بالا تر رفتن سطح فرهنگ طبقه متوسط و بازنر شدن افق های دید این طبقه گردید. اما الان زمان تغییر کرده و با اینترنت منابع فرهنگی بیشماری در دسترس هستند. اگر طبقه متوسط دنبال مصرف کالای فرهنگی باشد ترجیح می دهد انگلیسی اش را بهتر کند تا به منابع دسترسی داشته باشد تا این که با هزار زحمت، یکی مثل خاتمی را سرکار بیاورد تا مجوز انتشار کتاب بیشتر دهد. 

 ستاره اقبال اصلاح طلبان در ایران رو به افول هست. طبقه متوسط برای این که در دراز مدت سهمی در قدرت پیدا کند بهتر هست دست در دست طبقه کارگری —که تقریبا نصف جمعیت را تشکیل می دهند بگذارد —تا این که پیوندی برای جریان شکست خورده اصلاح طلبان برقرار سازد. پیوند بین طبقه متوسط و طبقه کارگری هر دو را قوی تر خواهد ساخت. البته هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان از پیوند بین طبقات ناخرسندند.

 ای کاش استادان دانشگاه به جای این که طوطی وار مطالبی که در روزنامه های اصلاح طلبان در مورد "جایگاه ویژه طبقه متوسط" خوانده اند تکرار نمایند، راهی برای ساختن پیوند محکم تر با طبقه کارگری بیابند. از فرزندان همان طبقه در بین دانشجویانشان کم نیستند. پیوند با آنها مهم تر هست تا پیوند با جریان رو به افول اصلاح طلبی . دفاع برخی از استادان دانشگاه از جریان اصلاح طلبی در سال ١٤٠٠ مرا یاد دیالوگ برباد رفته می اندازد. وقتی رت با مشاهده قشون شکست خورده جنوبی ها به اسکارلت گفت Because of the weakness that I have for the lost causes 
------------

 وقتی به آن دسته از مردم که دلشان خوش هست که جزو "طبقه متوسط" هستند و برای برخورداری از مزایای طبقه متوسط برخود وظیفه می دانند به اصلاح طلبان رای دهند می گوییم به جای این همه سینه زدن برای اصلاح طلبان بهتر است سعی کنید با طبقات کارگری اتحادی ایجاد کنید تا همگی قوی تر شویم و از این حالت توسری خوری در بیاییم، فوری یک عکس از دیزی سرا بیرون می کشند! عکس خودشان هست با یک آقا با سیبیل های از بنا گوش دررفته و کلاه لبه دار بر سر و دستمال یزدی بر گردن! این طوری ثابت می کنند که اتفاقا خیلی هم مردمی هستند!

 منظورم از پیوند داشتن با مردم، بازسازی تیپ فیلمفارسی دهه چهل نبود. (بگذریم از این که در مستند هاو فیلم های رئال دهه چهل، اون تیپ را برجسته نمی دیدیم. از قرار معلوم، اون تیپ در دهه چهل هم بیشتر مختص سینمای آبگوشتی بوده نه واقعیت جامعه!) منظورم از پیوند داشتن با مردم کوچه بازار و طبقه کارگری، آگاهی از دغدغه هایشان بود. من خودم هم اون قدرها آگاهی ندارم. اما اون قدر می فهمم و می شناسم که بدانم به طور مثال، در سال ١٤٠٠، مردم حاشیه تبریز شبیه فیلمفارسی های دهه چهل درباره جنوب شهر تهران فکر نمی کنند یا سخن نمی گویند! 

 کفالت بنیاد کودک کمک می کند که دست کم با دغدغه های بخشی از طبقه کارگری (اون بخش که به تحصیل بچه هایشان اهمیت می دهند) آشنا شویم. ای کاش به جای عکس گرفتن با صاحب دیزی سرایی که با تیپ فیلمفارسی دهه چهل، به طور کاملا توریستی، مشتری یابی می کند کفیل چند کودک از بنیاد کودک شوند. این کفالت به مردمی شدن بیشتر کمک می کند تا چون توریست در دیزی سرا با دستمال یزدی در کنار عکس تختی سلفی گرفتن! از خارج از ایران هم می توان کفیل بنیاد کودک شد. Http://www.childf.com

 🍀@minjigh 

 یکی از بدترین ضربه هایی که سیاسیون ایران در چهل سال اخیر زده اند اصرار به تقسیم بندی طبقاتی است. اصلاح طلبان در این میان مقصرترند. اگر این طوری مردم را به طبقه متوسط و زیرمتوسط تقسیم بندی نمی کردند ودر هر دوره با دادن امتیازهایی از جیب این طبقه به اون طبقه دلهای آنها را نسبت به هم مکدر نمی ساختند، امروز نه گشت ارشاد جسارت می کرد اشک بچه های مردم را در پارک ها درآورد و نه کسی جرئت می کرد حکم شلاق برای کارگر معترض اجرا کند. بدجوری سر همه مان کلاه گذاشتند! 🍀@minjigh 

 این طرفداران و سمپات های اصلاح طلبان همچین "طبقه طبقه" می کنند و دم از تعلق داشتن به طبقه ای فراتر از طبقه فرودست می زنند که آدم فکر می کنه در انگلیس یا روسیه قبل از جنگ جهانی اول یا فرانسه قرن ١٧ زندگی می کنه! جمع کنید بابا! در ایران طبقه کجا بود؟! تا قرن ها که این خان می رفت قلمرو اون خان را یا خشونت می گرفت و همه طبقاتش هم در عرض بیست و سی سال به هم می خورد! در این اواخر هم که همون کار به صورت مرکزی تر به اسم مصادره و… هر بیست سی سال یک بار انجام گرفته. اصلا این بساط طبقه مبقه مال جوامعی است که ثباتی از مرتبه چند صد سال دارند. خودشان را برای ما درست کرده اند: طبقه متوسط، طبقه متوسط ! 🤢🤮🤢🤮🤢🤮🤢🤮 

 🍀@minjigh 

 آقای دکتر کاتوزیان، اقتصاددان و جامعه شناس، به طور علمی و روش مند نشان داده که چرا تسری مفاهیمی مانند طبقات اجتماعی به جامعه هایی مانند جامعه ایران بی اساس است. به لحاظ تئوریک ایشان استدلال های متقنی برای این نقد دارند. اگر علاقه مندید کتاب هایشان را بخوانید و سخنرانی هایشان را در این زمینه بشنوید. اما در عمل می توان دید که چه قدر نتیجه گیری از این گونه تحلیل ها بر پایه طبقات برای کشور ما هزینه های گزاف داشته.

 در دهه شصت و پنجاه که بر اساس همین تحلیل طبقاتی با سرمایه داران و کارخانه داران کشور کارد و پنیر شدند. بعد انقلاب هم افتادند به جان کار خانه داران. با این حرکت کمر تولید را در کشور شکستند. حال آن که سرمایه داران ایرانی نظیر آقای قندچی و …. اصلا شباهتی به اون طبقه سرمایه دار و بورژوا که در کتاب های ترجمه ترسیم شده بود، نداشتند. بعدش بخشی از همین مخالفان طبقه بورژوا ی، دچار دگردیسی شدند و اصلاح طلب گشتند. بخشی از دگردیسی شان این بود که این دفعه می گفتند طبقه اشراف و متوسط بهترند تا بقیه. به قول مرحوم جرج اورول "چهارپا، خوب! دو پا بهتر!" این دفعه از این ور بوم افتادند و بین به قول خودشان طبقه متوسط و طبقه فرودست اختلاف انداختند. ضرر این بازی شان هم کمتر از ضرر بازی قبلی نیست. متاسفانه برخی دانشگاهیان هم در این بازی سیاهی لشکرشان می شوند! 

 اگر در جامعه ایران الان وضع مالی تان خوب هست و در رفاهید، نوش جانتان! اما دیگه ادا در نیاورید که ما طبقه متوسط ائله و بئله! کدوم طبقه متوسط؟!!!! یک مقدار قیمت نفت می ره بالا ، حقوق استادان را بالا می برند. فردا تورم می ره بالاتر پوز همه مان می خوره! خیلی هوا برمان وَرِمان نداره که از طبقه متوسط هستیم و بنابراین دارای بینش و فهمی والاتر که برایمان امتیاز خاص می آورد 🍀@minjigh .

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

الگویی برای ملت

+0 به یه ن

حدود ٢٠ سالی است که عده ای می گن تا مردم دستشان را توی دماغشان می کنند سزاوار دموکراسی و…. نیستند و همین هم از سرشان زیاد است. به عبارت دیگر و باکلاس تر ، نظرشان این هست که ابتدا باید به رشد اجتماعی و فرهنگی برسیم تا ظرفیت دموکراسی پیدا کنیم.


 نظرشان را به چند دلیل قبول ندارم! مهمتر از همه آن که در کشوری مثل ایران با این سیستم متمرکز اقتصادی واداری …. ابزار های آموزش عمومی در ابعاد ملی هم در دست حکومت هست. آموزش و پرورش، نهادهای دانشگاهی، صدا وسیما، بودجه های کلان فرهنگی و…. از دم در دست حاکمیت هست. حاکمیت هست که تصمیم می گیرد که چه خوراکی برای ذهن ها آماده سازد.

 من مدت هاست که تلویزیون نگاه نمی کنم اما قبل از کرونا که گاهی سوار تاکسی می شدم رادیو می شنیدم. مثلا برای این که مردم را تشویق به فرزند آوری کنند، عملا می گفتند زنها باید به جان زنان فامیل و همسایه ها بیافتند که چرا باردار نمی شوید. این آموزشی است که از بودجه فرهنگی بیت المال برای عموم داده می شود!. طبیعی است بعد از یک مدت ، بیشتر مردم حتی آموزش های درست (نظیر عدم آتش افروزی در جنگل) را هم که از صدا وسیما پخش می کنند نشنیده بگیرند.

 رشد اجتماعی و فرهنگی در ابعاد ملی که از آسمان نمی آید. تنها درصدی از هر جامعه ای خود قادرند با مطالعه و …. فرهنگ خود را بالا ببرند. همه این شرایط و امکانات ویا این استعداد را ندارند. برای رشد فرهنگی و اجتماعی امثال من که بی فرهنگیم وخود قادر به رشد فرهنگی نیستیم، باید برنامه های مفید پخش شود نه چهار تا برنامه مفید در میان انبوه خزعبلات مضر. 🍀@minjigh

 اردکانیان، وزیر نیروی دولت روحانی گفته بود که باید از چینی ها یاد بگیریم که به یک وعده غذا در شبانه روز راضی اند. نمی دانم این اطلاعات را از کجا می آورند؟! والدین دوست چینی من که ٥ وعده غذا در شبانه روز می خوردند. اولی اش ساعت ٥ صبح که صیادان خرچنگ تازه از دریا می آوردند. ابدا خانواده مرفهی نبودند. صحبت هم مال ٢٥ -٣٠ سال پیش هست که هنوز چینی ها فقیر بودند. الان که بسی بیشتر مصرفگرا شده اند. 


 به هر حال اینها چیزی است که در ذهن دولتمردان ج ا است. خیلی هم فرقی بین جناح ها نیست. پس ذهن همه شان این هست که «دنده ملت نرم! سختی ها را تحمل کنند!»  در هر زمینه هم که صدای اعتراضی بر می خیزد، در بهترین وضعیت فکرشان را می دهند که یک "الگو" برای مردم بتراشند. "الگوی" مورد نظر آنها سختی ها را به خود هموار می سازد و اعتراضی نمی کند.

 مثلا وقتی از خشک شدن دریاچه اورمیه گفتیم فوری یکی را یافتند که در بستر خشک شده دریاچه اورمیه شتر پرورش می داد و گفتند از او یاد بگیرید. وقتی از معضل زباله گردی و پسماند آلوده و آلایندگی معادن و صنایع و پسماند بیمارستانی و دندانپزشکی می گوییم، فوری "خانم زباله صفر" را به عنوان الگو برایمان معرفی می کنند و می گویند از او یاد بگیرید که "از خود شروع کرده". والله به خدا! اگر همه زنان خانه دار ایران هم "خانم زباله صفر" را الگوی خود قرار دهند باز هم معضل آلایندگی معادن با سیانور و یا معضل پسماند پزشکی ودندانپزشکی حل نمی شود. حل این معضلات همت درست و حسابی مسئولان را می طلبد نه الگو بریدن برای ملت! 

 پی نوشت: البته من خودم هم همراه کوچک جنبش کاهش زباله و "نه به پلاستیک" و جداسازی زباله هستم. از قدیم زباله را سوا می کردیم. اخیرا هم به تهیه کمپوست از زباله تر منزل می پردازیم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نبرد هوخشتره با اوزون حسن؟!

+0 به یه ن

یک مقدار دقیق تر نگاه کنید می بینید ابدا دلیلی ندارد دو جریان هویت گرایی وباستانگرایی رو در روی هم قرار بگیرند. باستانگرا ها به دوره ای از تاریخ این سرزمین اهمیت می دهند، هویت گراهای آذربایجان به دوره دیگری. مثلا باستانگراها به سلسله هخامنشی علاقه مندند. هویت گرایان آذربایجان به سلسله های قراقویونلو ها وآق قویونلو ها که حدود ١٥٠٠ سال بعد از آن بودند. شاید این دوسلسله قراقویونلو و آق قویونلو در مقاطعی با هم تضاد منافع پیدا کرده باشند و دعواهایی کرده باشند. اما امکان ندارد با شاهانی که ١٥٠٠ سال پیش از خود از دنیارفته اند سر جنگ می داشتند!!!!


 به طریق اولی، دلیلی ندارد امروز دو جریان هویت گرایی و باستانگرایی رو در روی هم قرار گیرند، این رو در رویی یکی از اختلافات اصلی و از موانع اصلی ایجاد اتحاد شده. نیک تر که می نگریم می بینیم اتفاقا این دو جریان می توانستند متحد طبیعی همدیگر باشند. یکی نیستند. دغدغه های متفاوت دارند. اما مشترکاتی هم دارند که می توانستند ائتلاف کنند و قدرتشان را بالا ببرند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خشمگینم همچون بومی آمریکا در برابر مهاجمان اروپایی

+0 به یه ن

الان بیشتر کادر پزشکی و مسن ترها واکسن زده اند و دیگه اصلا خودشان را مقید به رعایت فاصله اجتماعی نمی بینند. هنوز تحقیقات روشن نکرده که اونی که واکسن زده آیا هنوز می تونه ناقل باشه یا نه. من وشما که واکسن نزده ایم باید خیلی مراقب خودمان باشیم. مخصوصا در ارتباط با کادر پزشکی در خارج از محیط بیمارستان. اونها وارد محیط های آلوده بیمارستان و …. می شوند خیلی احتمال داره که ویروس در بدنشان باشه. 


هنوز تحقیقات روشن نکرده که آیا واقعا واکسن مانع از بیماری می شه یا فقط خفیفش می کنه. اگه فقط خفیفش بکنه اونها چیزی شان نمی شه اما در دورهمی های خانوادگی و…. که ما را از حضور خودشان بدون رعایت فاصله اجتماعی مستفیض می کنند ممکنه ویروس را به ما منتقل کنند و ما را به کشتن دهند! اصلا جای تعارف معارف نداره.

 چه واکسن زده باشید چه نزده باشید تا اطلاع ثانوی فاصله اجتماعی را از من وهمچنین همسرم رعایت کنید. به هر کسی هم بر بخوره تشریف ببره آب بخوره. هرکسی می خواد باشه. خاطر هیچ کسی برای من اون قدر عزیز نیست که به خاطر برنخوردن به او من حاضر بشوم سر سلامتم ریسک کنم. اگر هم اون قدر خودخواه باشه که این نکته ساده بهداشتی به او بربخوره همون بهتر که برای همیشه از من دور بشه. تمام! 

 همین اخیرا دو نفر از دوستانم که همسن و سال من بودند در اثر کرونا فوت کردند. اون هم که می گفتند کرونا فقط از مسن تر ها یااز بیمار ها قربانی می گیره غلط بود. فعلا که جان همسن و سال های مرا که بدون سابقه بیماری می گیره!

 🍀@minjigh

 در طی قرون و اعصار مردم آسیا و اروپا و آفریقا در مقابل بیماری هایی مثل سرخچه و …. ایمنی به دست آورده بودند اما مردم بومی آمریکا چنین ایمنی ای نداشتند. اهالی ازخود راضی اروپا بلند شدند رفتند آمریکا و مردم بومی اونجا را با میکروب هایی که با خودشان برده بودند به کشتن دادند. جماعت واکسن کرونا زده تا همین بلا را سر ما نیاورند ول کن نیستند.

 من بعد از این ، از واکسن زده ها دوبل فاصله می گیرم. چون به اعتبار اون واکسنی که زده اند هیچ رعایت نمی کنند و احتمال ناقل بودنشان بیشتر هست. اگر پزشک باشند که سه برابر بیشتر فاصله خواهم گرفت. اونها دایم در محیط آلوده با بیماران کرونایی و انواع و اقسام ویروس های جهش یافته و کمتر شناخته که معلوم هم نیست واکسن روشان چه اثر ی دارد حضور پیدا می کنند.  🍀@minjigh 

 گاهی ممکنه آدم بخواهد قهرمان بشه و در جهت یک هدف بزرگ و عالی و یا نجات عده زیادی ریسک کنه و خودش را در معرض ویروس یا رادیو اکتیو یا …هم بذاره. در اون صورت اگر هم سلامت خودش را هم از دست بده خوش هست که این زجری که می کشه در راه هدفی عالی و بزرگ بوده. اما من یکی حاضر نیستم به خاطر رودربایستی با یک واکسن زده، سلامتم را به خطر بیاندازم. اگر هم به این علت بیمار شوم بیشتر از خود بیماری این نکته آزارم خواهد داد که من چه قدر سیب زمینی و توسری خور و بدبخت شده ام که حاضر م برای این که به یک واکسن زده از خودراضی برنخورد جانم و سلامتم را به خطر بیاندازم. 

 خدا روزی را نیاره که من بخواهم اون قدر زبون و ذلیل و توسری خور بشم! هرکسی هم خوشش نمی آد، نیاد! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کاسه ای زیر نیمکاسه

+0 به یه ن

اگر به برخی از دوستان و همکلاسی های دیرینه ام متن زیر را بفرستم حتما زیر کاسه نیمکاسه ای خواهند یافت بعدش هم به خودشان تبریک خواهند گفت که با تیزهوشی هم دست نویسنده را خواندند و دست مرا رو کردند. خوبه که هم خودم را از بچگی می شناسند و هم هفت جدم را در تبریز! 


حالا پیام متن چیه؟! این که گلدان بالای سرتان موقع خواب نگذارید چون ممکنه هنگام زلزله بیافته روی سرتان. به این هزار تا شک می کنند که لابد نویسنده ویا فوروارد کننده ریگی به کفش دارد! اما تا یکی مثل جناب طاهری با اون دکتری افتخاری پرحاشیه اش از دانشگاه طب سنتی ارمنستان ، فرضیه غیرعلمی و ضد علمی مثل عرفان حلقه و فرادرمانی مطرح می کنه، اینها مریدش می شوند. وقتشان را به پایش می ریزند. پولشان را به پایش می ریزند. دوستی هایشان را به پایش می ریزند و سر طرفداری از او با دوستان سی ساله شان درگیر می شوند. خطر دستگیری وانگ های عقیدتی را به جان می خرند……

   اینها که می گم جزو کتابخوان های جامعه ما هستند! بعدش می پرسیم چرا حال و روزمان اینه!
------

 اصل متن: 🌹🌹🌹
 ساختمان های بلند و پدیده زلزله

 ١- طبقات بالای برج ها به علت بلندی ساختمان و شکل پذیری ضروری آن ، در هنگام زلزله به شدت و با دامنه نوسان بیشتر می لرزند اما اسکلت ساختمانی که با اصول آیین نامه ساخته شده است ، فرو نمی ریزد.

 ٢- به علت لرزش شدید در طبقات بالا، دکوراسیونی که به اندازه کافی استوار نشده اند و همچنین سقف کاذب ممکن است با سرعت زیاد پرتاب شوند. ساکنین طبقات بالا باید با این پرتابه ها دچار ترس و شوک نشوند و به پایداری کلی ساختمان اطمینان داشته باشند.

 ٣- برای کمتر کردن احتمال سانحه باید در نصب دکوراسیون منزل دقت کرد و از شیشه و آینه کمتر بهره برد. به هنگام وقوع زلزله باید در محل های امن نظیر زیر میزهای فلزی و چوبی محکم و در مثلث های ایمن پناه گرفت. *- میز های شیشه ای و چوبی ظریف مشکل ساز می شوند.

 ٤- راهروها و راه پله های اضطراری باید همواره باز باقی بمانند تا در مواقع اضطراری بدون مانع و ازدحام بتوان ساختمان را تخلیه کرد. هیچ کدام از در های راه پله های اضطراری در طول شبانه روز و هیچ کدام از درهای سالن های اجتماعات به هنگام تجمع نباید قفل باشد. علت تعبیه چندین در برای سالن اجتماعات ، امکان تخلیه سریع و بدون ایجاد ازدحام ، به هنگام اضطرار هست. از قرار دادن وسایل بلااستفاده خانه در راه پله ها بپرهیزیم تا در مواقع اضطرار و در هنگام تخلیه سریع ساختمان موجب مصدومیت و اتلاف وقت نشوند. 

 ۵- لرزش طبقات فوقانی برج به هنگام لرزه می تواند بسیار زیاد باشد. در صورت عدم آمادگی ذهنی برای چنین لرزشی، ساکنان ممکن هست دچار اضطراب و پانیک شوند. خطرات این اضطراب برای سلامت از خطرات خود زلزله برای ساکنان برج بیشتر خواهد بود. با آموزش مناسب قبل از زلزله می توان از این اضطراب وخطرات ناشی از آن پیشگیری کرد.

 ۶- کودکان از مشاهده اضطراب و پانیک والدین در هنگام زلزله دچار آسیب های روانی جدی می شوند. برای کودکان مشاهده اضطراب والدین بسی مهیب تر از خود زلزله هست. 

 ۷- برای آمادگی در برابر زلزله در جلسات آموزشی که در این زمینه برقرار می شود ، بایستی شرکت بکنیم. در صورت برگزاری چنین جلسات آموزشی یا مانور زلزله یا آتش سوزی در برج، باید نهایت همراهی را انجام دهیم تا در مواقع اضطراری خود و خانواده مان را از خطرات مصون داریم.

 ۸- با آگاهی و آمادگی برای زلزله ، خود و خانواده مان را از خطرات آن مصون نگه خواهیم داشت. به این ترتیب نیروهای امدادی از جانب مجتمع ما آسوده خواهند بود تا به کمک آسیب دیدگان زلزله در ساختمان هایی بشتابند که در برابر زلزله مقاوم نیستند. آمادگی ما برای زلزله و عدم نیاز ما به نیروهای امدادی در زلزله مترادف هست با امکان حضور نیروی امدادی در محلات آسیب پذیر و نجات جان انسان ها.

 ۹- در هنگام ارتعاشات ، فرار از ساختمان های بلند صحیح نیست . باید در مثلث های امن خانه پناه گرفت و سر و صورت را حفظ کرد و بلافاصله پس از خاتمه لرزش با بستن گاز و آب ساختمان را ترک کرد ، تا پسلرزه ها یا لرزه اصلی که بدنبال پیشلرزه خواهد آمد ، مشکل ساز نشود. در هنگام زلزله فرار از طبقات بالا ، ناموفق خواهد بود و در بیرون ساختمان ریزش نما و ساختمان های پیرامونی هم مشکل ساز می شوند. در این هنگامه فرار از ساختمان یک یا دو طبقه می تواند موفقیت آمیز است. 

 ۱۰- نکته مهم این که ، طبقات بالای ساختمان ، به ویژه ساختمان های فولادی ، نوسان شدیدی خواهد داشت و برای این شوک باید همه اهل منزل حضور ذهن داشته باشند ، ولی این نوسان شدید مشکلی برای سازه ساختمان نخواهد داشت ولی اشیاء ناپایدار قفسه ها را پرتاب خواهد کرد ، در این هنگام اشیاء تیز و سنگین و شکننده بسیار مشکل ساز می شوند. از این رو در چیدمان اشیاء ، بویژه در پیرامون تخت خواب ها ، باید به این مورد توجه ویژه کرد. 


 ۱۱- گنجه های سنگین و تثبیت نشده در دیوار ، به هنگام زلزله نیروی بیشتری دریافت می کنند و احتمال واژگونی دارند ، مخصوصا" اگر اشیاء سنگین در ردیف های بالای گنجه باشد. تثبیت درست و حسابی گنجه ها به دیوار ، همانند بستن کمربند ایمنی در رانندگی است و مانع از واژگونی و ضربه می شود ولی باید توجه داشت که کمربند ایمنی نمی تواند نخ کم مقاومتی باشد!! منظور این که گنجه ها نباید با پیچ های کوچکی تثبیت شوند که به هنگام‌ زلزله امکان کنده شدن از دیوار را داشته باشند. 🌹🌹🌹


 لطفا" این مطلب را به طور گسترده در شبکه های اجتماعی منتشر کنید ، تا آگاهی هموطنانمان در این رابطه بیشتر شود و تبعات منفی شوک زلزله پایین بیاید. مثلث های امن خانه ( مثلث حیات) ⬇️⬇️⬇️ @Aziztab 


-----------------------
 توضیح مینجیق: این متن که توسط آقای مهندس رنجبری قوزوللو نهایی شده است، از کانال فرزانگان دانشکده عمران تبریز برگرفته شده است. تا به کنون صدها نفر از کارشناسان سازه آن را ملاحظه کرده اند. 

 توجه کنیدکه این نوشته، ترجمه ای از متن های خارجی نیست! با در نظر گرفتن واقعیت های ساخت وساز در شهری مانند تبریز نوشته شده و مورد تایید تلویحی صدها کارشناس سازه که تجربه کاری در همین مرز و بوم دارند واقع شده است. خواهشمندم تا می توانید این متن را دست به دست کنید. چه بسا به هنگام زلزله جان یکی از آشنایان شما را بتواند نجات دهد. 🍀@minjigh minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جمع بندی بحث هویت طلبی

+0 به یه ن

سخن پایانی و جمع بندی بحث جریان هویت طلبی قومی و راهکار برای ایجاد همدلی ملی:


 ١-جریان هویت طلبی قومی جریان نسبتا قدرتمندی است که هزاران فعال مدنی و چندین میلیون هوادار و سمپات دارد. این جریان طیف وسیعی از مردم آذربایجان و ترک های سراسر ایران را شامل می شود: از نخبگان علمی و هنری و دانشگاهی و اقتصادی این منطقه گرفته تا روستاییان و حاشیه نشین ها. حاشیه نشین های هویت طلب، تیپ نیمه روستایی- نیمه شهری دارند. مطالبات آنها از جنس پاسداشت آب و خاک و سنت های حسنه به جا مانده از گذشتگان هست. بخش تحصیلکرده تر این جریان به مقوله هویت طلبی بیشتر از منظر حق می نگرد. این دو سر طیف با هم تضاد و تقابل ندارند اما طیف تحصیلکرده تر در بیان و مطالبه درخواست هایش دیپلماتیک تر رفتار می کند. 

 ٢- طبعا دول خارجی هم نظری به مصادره این جریان دارند. اما این جریان مستقل هست. به طور گزینشی برخی تاثیرات را از دستگاه های تبلیغات ترکیه یا کشور های دیگر می گیرد اما نه همه تبلیغات را. اتفاقا در ٢٥ سال اخیر توجه به سننی که توسط تلویزیون ترکیه تبلیغ نمی شود (نظیر آیین های باستانی ایرانی مثل یلدا یا آیین ها و مراسم شیعی) توسط این جریان بیشتر شده است که با این فرضیه که این جریان از حکومت آنکارا یا باکو خط می گیرد همخوانی ندارد. بیشتر تاثیری که این جریان از تبلیغات این دو کشور می گیرد تورکیزه کردن فرهنگ غربی است که در برپایی مراسم ولنتاین می توان آن را دید. 

 ٣- بیشتر جریان های سیاسی در تهران و خارج از کشور و همچنین برخی از جریان های ادبی در پایتخت شناخت درستی از ابعاداین جریان ندارند و به همین دلیل قادر به تعامل با آن نیستند. هر چند در مسایلی مانند اعتراض به فساد مالی در حاکمیت این دو با هم اشتراکات فراوان دارند اما به جای آن که همسو و همصدا شوند رو در رو قرار می گیرند و در اثر اصطکاک (مثلا دعواهای طولانی خسته کننده در توئیتر و ...) انرژی خود را ازدست می دهند.

 ٤- از عوامل مهمی که مانع از آن می شود که گفت و گوی سازنده ای بین جریان هویت طلبی و جریان های معترض در تهران و یا خارج از کشور ایجاد شود واسطه گری یک عده از ترک های مقیم تهران و یا خارج ویا ساکن برج عاج در خود آذربایجان هستند که این جریان را درست نمی شناسند اما به واسطه قومیت شان از آنها در اینباره سئوال می شود. در ١٥ سال گذشته، این گروه برای خودشان این نقش را تعریف کرده اند که برای خوشامد جریان های مخالف هویت طلبی اظهاراتی کنند و امتیازاتی (دست کم معافیت از "خر" خوانده شدن و به جایش فرهیخته لقب گرفتن) بگیرند. اطلاعات غلطی که می دهند و دلزدگی ای که با خودشیرینی برای مخالفان جریان هویت طلبی در میان هویت طلبان ایجاد می کنند مانع از تعامل سازنده می شود. 

 ٥- برعکس جریان های سیاسی، جنبش های حقوق زنان، محیط زیست، حقوق کودک و خیریه های مختلف پیوند بسیار نزدیک و ناگسستنی با جریان هویت طلبی دارند. طرفداران و فعالان این جنبش ها در منطقه خود با مردم از اقشار مختلف مردم برای حل معضلات در ارتباط و تعامل هستند. از سوی دیگر در قالب شبکه های ملی ، این فعالان از استان های مختلف با یکدیگر همکاری می کنند. وقتی معضلی ابعاد ملی دارد دست به دست هم می دهند تا با هم برای بهبود قوانین و.... بکوشند.

 ٦- ما چه نباید بکنیم؟

 از هر گونه اظهار نظر در سایت هایی که به قصد کل کل قومی راه اندازی می شوند بپرهیزیم. اصلا این توهم را نداشته باشیم که با آوردن استدلال های متقن ویا نصیحت یا شعار یا... می توانیم به آن دعواها خاتمه دهیم. دست کم ١٥ سال هست که این دعواها و این کل کل ها در اینترنت شبانه روز در جریان هستند. هزاران نفر هم مثل من و شما سعی کرده اند با استدلال یا با نصیحت یا با شعار این بحث ها را پایان دهند و ختم به خیر کنند. فایده ای نداشته! فقط خودشان خسته و رنجور شده اند و از هر دوطرف فحش خورده اند. 

 ٧- پس چه کنیم ؟ 

 در جهت تقویت جنبش های محیط زیستی ، جنبش زنان، جنبش حقوق کودک و خیریه های خوشنام بکوشیم. در همان شهر و استان خودمان که با فرهنگش آشنا هستیم این جنبش ها را تقویت کنیم. جنبش ها شبکه سراسری هستند و از همه کشور دست به دست هم داده اند و با مردم از همه اقشار به معنای واقعی کلمه پیوند دارند. وقتی ما این جنبش ها را در استان خود تقویت می کنیم عملا گوشه ای از این شبکه بزرگ را تقویت می کنیم. اختلافات و اصطکاک ها به این صورت رفع می شود. 🍀@minjigh



پی نوشت: اگر کسی به این سری بحث ها در مورد جریان هویت طلبی آذربایجان علاقه مند باشد می تواند نوشته های مرا  با کلیک بر لینک زیر ببیند:


این سری نوشته ها نتیجه مشاهدات شخصی و تحلیل شخصی من بود. امااین سری نوشته ها را در گوشه ای از فضای مجازی منتشر نمودم که  عده قابل توجهی از کسانی که خود را متعلق به جریان هویت طلبی می دانند آن را خواندند و نظر گذاشتند. کامنت مخالفی از جانب آنها دریافت نکردم. هر چه بازخورد از سوی آنان بود مثبت بود. خوشحالم که بگویم عده قابل توجهی از هموطنان کرد هم از جمله کسانی بودند که متن ها را خواندند. از جانب آنها هم نظرات لطف آمیز دریافت کردم. این برایم خیلی مهم و ارزشمند بود. چون که اگر در بیان بحث هویت طلبی  دقت کافی نشود  می تواند تنش زا باشد. به خاطر این که همان طوری که گفتم مسایل مختلف-- که مهمترینش مسئله توزیع آب بین استان ها ست-- می تواند تنش زا باشد. مهم هست که عقلای دو قوم (ترک و کرد) بیایند وسط و چاره ای بیاندیشند که هر دو قوم سود کنند و  با عنایت به مسایل محیط زیستی   به توسعه پایدار برسند.  واقعیت این هست که  سرنوشت دو قوم همسایه  با منابع مشترک به هم گره خورده.  پیشرفت و توسعه پایدار یکی، بدون پیشرفت و توسعه پایدار دیگری امکان پذیر نیست.
 از سایر دوستان هموطن هم که مطالب را خوانده بودند   بازخورد گرفتم. برای آنها این موضوع و این دید کاملا تازگی داشت.  از این منظر به موضوع ننگریسته بودند.
برخی هم  که تفریحشان جوک قومی گفتن هست و یا جزو کسانی هستند که از مبارزه با پانترکیسم برای خود دکان ساخته اند  (سرخود) نظر دادند. اما نظر آنها اهمیتی برای من ندارد!

نوشتن این سری مطلب برای خود من تجربه مفیدی بود. برایم روشن تر شد که هویت خود را باید چگونه تعریف کنم، در زندگی دنبال چه باشم  و چه چیزهایی را سرسری بگیرم. روشن تر شد با دیگران چه گونه مناسبات خود را تنظیم کنم.
وقتی تکلیف آدم با خودش در مسایل هویتی روشن تر باشد قوی تر می شود و کمتر می شکند و شخصیت خود را ازدست می دهد.
مثال می زنم: دانشجوی جوانی  از خطه آذربایجان را در نظر بگیرید که شاخ غول را شکانده و وارد دانشگاه صنعتی شریف شده. یک عده چنین  جلوه  می دهند که عضو دانشگاه صنعتی شریف بودن چنان جنبه هویتی مهم و پررنگی است که فرد  می تواند تا آخر عمرش  به آن ببالد و با این نقطه مثبت هویتی خوش باشد. 
واقعا هم دانشگاه صنعتی شریف در بسیاری از شاخه ها در ایران سرآمد هست اما در مجموع  در دنیا در مقایسه با دانشگاه های برتر دنیا جزو میان مایه هاست.  
به مثال خود باز گردیم:  دانشجو وارد دانشگاه شریف می شود می بیند در آن گروه هایی هستند که صبح تا شب جوک قومیتی --و به خصوص جوک  درجهت  تمسخر ترک ها  --می گویند.  می خواهد یک همشهری و همزبان پیدا کند و درددلی کند و می بیند: ای دل غافل! فعالترین اعضای این گروه ها خود کوچندگان از خطه آذربایجان هستند.  وقتی حوصله  دیگر اعضای گروه هم  از این جوک  های لوس و بی مزه  سر می رود اونهایی که می گویند «من خودمم ترکم هااااااااا» ول نمی کنند. 
این جوان دچار سرخوردگی می شود. یا باید شخصیت خود را له کند و او هم با توهین به قومیت خود و  هفت جدش همرنگ جماعت اون گروه شود (که در این صورت هرچند به ظاهر می خندند ولی از درون آتش می گیرد و از خود و ضعف شخصیتی خود  حالش به هم می خورد ! بعد از مدتی هم بدبخت این می شود که فارغ التحصیلان  شریف مقیم خارج به او بگویند «چه پسر باکلاسی!» . به این امید که  تایید از جانب فارغ التحصیلان مقیم خارج دانشگاه صنعتی شریف، خالی و تهی بودن او را جبران کند.) . یا افسرده می شود. اعضای اون گروه ها  به اندازه کافی بدجنس هستند که وقتی می بینند دانشجویی از این جوک ها ناراحت می شود در جهت آزار و اذیت هر چه بیشتر او  آتش تمسخر را تیز تر کنند.
اما راه سومی هم هست. این دانشجو به خود بگوید که به لحاظ هویتی دانشگاه شریف برای من حکم عبور موقت یا ترانزیت دارد و بس. در رزومه ام خواهم نوشت که دانشجوی شریف بودم ولی همه عمر قرار نیست به این دل خوش کنم که از شریف فارغ التحصیل شده ام. من باید اون قدر در کارم و تحصیلم موفق باشم که دانشجوی شریف بودن -حتی شاگرد اول دانشکده در شریف بودن- جزو کوچک و بی اهمیت رزومه ام  در مقابل دستاوردهای  علمی  و مدیریتی دیگر باشد. چنان درس می خوانم که  بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاهی بسیار معتبرتر پذیرش بگیرم و یا به استان خود برگردم و اونجا گروهی ایجاد کنم که  از شریف، پیشروتر و پیشتازتر در این شاخه علمی  یا تکنولوژیک باشد به گونه ای که پس از چندی در میان صاحبنظران این شاخه در دنیا، گروه ما مطرح تر و شناخته تر شود. این گونه هست که دانشجو از جو  دانشگاه شریف آسیب نمی بیند و تنها نفع می بیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما و ترکیه

+0 به یه ن

ایرانشهری ها خیلی دوست دارند با سوژه قراردادن وقایع تاریخی یا آثار باستانی این منطقه، سر به سر سمپات های هویت طلبی بذارند. فکر می کنند این موضوع نقطه قوت شان هست و در این حوزه حتما هویت طلب ها را آچمز می کنند. حرفشان هم این هست که ترکان یک مشت بیابانگرد دور از تمدن بوده اند که بعدا به این منطقه مهاجرت کرده اند. یک عده از سمپات های جریان هویت طلبی هم دچار اشتباه استراتژیک می شوند ومی افتند توی دام دهن به دهن گذاشتن با اینها. سابقه حضور ترک ها در منطقه را به دوران سومر می رسانند و ….. 


 راستش هیچ کدام از ما نمی دانیم اجداد ٢٠ نسل قبل مان واقعا چه کسانی بوده اند که بخواهیم سر این چیزها تعصب نشان دهیم و ساعت ها وقت به خاطر بگو مگو سر این موضوعات بیخود تلف کنیم. اصلا اجداد ٢٠ نسل قبل من بیابانگرد های وحشی بوده اند. اجداد ٥٠ سال قبل شما آدم حسابی ترین و متمدین مردمان ساکن کره زمین بوده اند. خوب که چی؟! مهم این هست که الان هر کدام کجا ایستاده ایم و چه می کنیم!

 به طور مشخص در این نوشته می خواهم به محافظت از آثار باستانی بپردازم. ببینید! من نشنیدم در ترکیه ادعا کنند که آثار باستانی به جا مانده از تمدن های باستانی آسیای صغیر یا تمدن هلنی در منطقه ازمیر و…. توسط اجداد باشکوه و متمدن آنها ساخته شده. نشنیده ام هویتی به این آثار بنگرند. اما ترکیه ده ها مرتبه بهتر از کشور ما که هر مسئله تاریخی را تبدیل به مسئله ای هویتی وناموسی می کند و رگ گردنش به خاطرش می زند بیرون، آثار باستانی خود را مراقبت و مدیریت می کند. 

ترکیه مبنا را گذاشته روی حفظ آثار تاریخی جهت جذب توریست و کسب درآمد. انصافا هم موفق شده. ما هم باید این ناموسی کردن تاریخ باستان و آثار باستانی را بذاریم کنار. به جای الگو برداری از رفتار شکست خورده ایرانشهری ها (نظیر سجده در مقابل پاسارگاد اما شاهد تخریب سایر آثار تاریخی بودن) از راه و روشی الگو برداری کنیم که به موفقیت رسیده. البته نه دقیقا مثل ترکیه! ترکیه ای ها بیشتر از ما پولکی هستند. برای ما کسب درآمد هیچ گاه آن گونه که برای ترکیه مهم هست، فکر نکنم مهم شود! معمولا تا حدی که امکانات کسب کنیم به خودمان می گیم که چی؟! بیش از این در بیارم که چه شود؟! هر چه هم عمیق تر و درونگرا تر باشیم زودتر یه این حد می رسیم. ما در جهت حفظ آثار باستانی مان بکوشیم. در جهت جذب توریست هم بکوشیم تا خرج نگهداری آثار باستانی در بیاد. اما استفاده اصلی ای که ما با روحیه آذربایجانی مان از آثار باستانی خواهیم کرد الهام بخشی برای آفرینش های ادبی و هنری خواهد بود ونیز جایی برای ملاقات های عاشقانه. ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️

 به منظور چنین استفاده ها و کارکردهایی آثار باستانی منطقه مان را حفظ کنیم چون به آنها نیاز داریم🌺🌺 من روحیه خودمان را می شناسم . یک همچین استفاده ای است که روح امثال ما را سیراب می سازد. نه سجده در برابر آثار باستانی، نه اغراق در مورد شکوه پیشینیان جهت تحقیر سایر اقوام و نه کسب درآمد سرشار از توریسم. 🍀@minjigh

 این یک واقعیت هست که تماشای شبکه های ترکیه ای حدود ٢٥ سال هست که در آذربایجان ایران و نیز در میان ترک های تهران و کرج بسیاررواج یافته. حتی اونهایی که هر جوانی را که طرفدار تراختور هست و به استادیوم می رود پانترک می خوانند و می خواهند سر به تنش نباشد، جلوی برخی برنامه های تلویزیون ترکیه میخکوب می شوند. طبعا تاثیر زیادی هم تلویزیون ترکیه بر مردم آذربایجان می گذارد. 

من می ترسیدم مردسالاری به شیوه ترکیه به مردهای ما هم سرایت کند اما خوشبختانه این اتفاق نیافتاد. به یک دلیل ساده: مردها سریال های ترکیه را خیلی با دقت نگاه نمی کنند و تنها به اندازه ای از حظ بصری بسنده می کنند! اما متاسفم که بگویم که سریال های ترکیه ای و سریال های مشابه که از شبکه های ماهواره ای فارسی زبان پخش می شود در بین بانوانی که زمان زیادی جلوی این سریال ها تلف می کنند تاثیر منفی گذاشته. مثلا زنان خودشیفته از قهرمان خودشیفته این سریال ها الگو بر می دارند.

 در هر حال الگو برداری ها خیلی انتخابی است! این طور نیست که هر چه در تلویزیون ترکیه تبلیغ می شود بی برو برگرد مردم آذربایجان قبول کنند. اگر به مذاقشان خوش بیاید می پذیرند وگرنه نمی پذیرند. "اؤز بیلدیخلارین هچ کسه ورمزلر!" 

 درصد عمده آن چه که از طریق ترکیه وارد فرهنگ آذربایجان می شود در واقع فرهنگ مدرن غربی است که اندکی ترکیزه شده! برای همین برخی جنبه های فرهنگ غربی زودتر از تهران وارد آذربایجان می شود. همین هم اندکی تنش ایجاد می کند بین تهرانی هایی که پیش فرض و لاف آن را دارند که این قبیل چیزها اول به تهران وارد می شود و بعد به شهرستان ها می رسدو اون قشری از تبریزی ها که خود داعیه دار پیشرو بودن این قبیل چیزها را دارند (ولی عصر اوشاقلاری). اهالی سایر مناطق ایران در مقابل این لاف تهرانی های بالاشهری کمتر مدعی می شوند ودر نتیجه کمتر تنش رخ می دهد! البته این یک مسىله خیلی فرعی و مختص قشر بسیار باریکی از جمعیت تهران و تبریز هست! 

برسیم به موضوعاتی که درصد بزرگتری از مردم مشمول حالش می شوند. یک عده از مردم ایران خیلی دوست دارند ایرادهای ترکیه را برجسته کنند و صدچندان نشان دهند. با این کار احساس بزرگی وحشمت می کنند. جریان هویت طلبی لزوما دنباله رو ترکیه نیست اما دنبال آن هم نیست که از ترکیه ایراد بگیرد. برعکس! دنبال آن هست که اگر آنها در زمینه ای خوب عمل می کنند از تجربیات شان بیاموزد. نسبت به بقیه کشورها هم همین نظر را دارد اما به علت قرابت فرهنگی و زبان نزدیک، آموختن از این همسایه غربی آسان تر و کم مانع تر هست و در نتیجه بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سه موضوع مهم برای بحث و تبادل نظر

+0 به یه ن

کسی نمی تواند آینده را دقیق پیش بینی کند اما این گونه که پیداست تا یکی دو سال آینده تحولات بزرگی در عرصه سیاسی در راه خواهد بود. چه چیزی از این تحولات بیرون خواهد آمد؟! هیچ کس نمی داند. اما به نظرم اگر مردم ایران در مورد سه موضوع زیر به یک اجماع و تفاهمی برسند آینده ای بهتر متصور هست:


 ١-همین مسئله هویت قومی که این حقیر چندین نوشته درباره اش در کانال گذاشتم. 

٢- مسئله طبقات اقتصادی و اجتماعی و رابطه کارفرما و کارمند و کارگر.

 ٣- بعد اجتماعی (و نه اگزیستانسیالیستی) دین.

  لازم هست که در این سه مورد در فضای مجازی گفت و گویی به دور از تنش در سطح وسیع در این مقطع صورت گیرد. در مورد اول مفصل نظر خود را بیان کردم. در دو مورد بعد هم به طور مختصر نظر خود را بیان می کنم. اما ای کاش دیگران که از من آگاه ترند بحث مفصلی در این باب برگرفته از مشاهدات خود از واقعیات پیرامونی در داخل کشور (به جای نقل قول از بهمان عالم و نظریه پرداز مشهور دهه ها پیش یا کیلومترها دور از وطن یا از همه بدتر، محاصره شده توسط خیل مریدان و نوچه ها در برج عاجی در تهران) باز کنند و به آن از جنبه های مختلف بپردازند. مسئله طبقات اقتصادی و اجتماعی ورابطه کارفرما و کارمند و کارگر ما در حال حاضر در کشور دو جور اقتصاد داریم. یکی اقتصاد رانتی و دیگر اقتصاد مولد. اقتصاد رانتی روز به روز دارد اقتصاد مولد را می بلعد. 
اما هنوز اقتصاد مولد دارد مقاومت می کند و کامل از بین نرفته. 

 فرهنگ کاری و رابطه کارفرما و کارمند و کارگر :

در این دو نوع اقتصاد تفاوت ماهوی دارد. در اقتصاد رانتی برای رانت خواری که بالا نشسته، هیچ چیز جز منافع شخصی و گروهی مهم نیست. سرنوشت کارگر برایشان به طریق اولی مهم نیست. اما در فرهنگ اقتصاد مولد در ایران کارفرما خیلی هوای کارمندان و کارگرانش را داشته و دارد. در این بحران های اقتصادی عمده فشار در این نوع اقتصاد روی دوش همین کارفرماست. مرتب می شنویم که فلان آقای مهندس کار آفرین جوان و به ظاهر مرفه و ورزشکار و سالم که لب به سیگار و قلیان نمی زد و اضافه وزن هم نداشت مرتب هم چکآپ می رفت فوت کرد! این نتیجه فشارهایی است روی این قشر هست. 

 در سال ٥٧ انقلابیون فرهنگ کارفرما و کارمند مختص ایران را نمی شناختند. شناخت آنها از سرمایه دار با عینک روسی یا انگلیسی بود. حال آن که افرادی مثل حسین خداداد یا خسروشاهی ها یا قندچی و…. بیشتر شباهت به کارخانه دار فیلم "روسری آبی" خانم رخشان بنی اعتماد داشتند تا کارخانه دار استثمار گر روسیه تزاری یا انگلیس دوره ملکه ویکتوریا. اونها شناختشان از طریق خواندن بود نه مشاهده. کارخانه های سرمایه داران اون موقع را مصادره کردند و دو دستی تقدیم اقتصادی رانتی نمودند. هم کمر کارگر و کارفرما را شکستند و هم کمر اقتصاد و تولید را. این اشتباه نباید تکرار شود. باید شناخت دست اول از روابط کارمند و کارفرما به وجود آید.

 هنوز اون شناخت وجود ندارد. همین چند سال پیش بود که در اینترنت موجی علیه یک کارخانه دار راه افتاد که در دیوار کارخانه اش زده بود "شوخی ممنوع". در صورتی که اونهایی که محیط های کارگری را می شناختند به طور شفاهی به من گفتند که این ضابطه خوبی است. اما موج در اینترنت چنان مهیب بود که هیچ کدام جرئت نداشتند در مقابل هجمه در فضای اینترنت این حقیقت را بگویند. 

 یک پدیده نوظهور در کسب و کاسبی هم استارت آپ ها و شتابدهنده ها و کاسبی های اینستاگرامی است. فرهنگ اونها را هم باید شناخت. 🍀@minjigh 

 دین از منظر اجتماعی و نه از منظر اگزیستانسیالیستی بر عکس آن چه که برخی تصور می کنند دین هنوز قوی ترین نیروی اجتماعی و نیرومندترین عنصر هویتی در ایران هست. شاید نسبت به ٢٥ سال پیش کمرنگ شده باشد اما هنوز تعیین کننده ترین و نیرومندترین عنصر در اجتماع هست. هر نیروی سیاسی هم بخواهد در مقابل دین مردم بایستد محکوم به فناست مگر این که بخواهد اول سه چهار میلیون نفر را بکشد و بعد هم آیینی خشن تر و کنترلگرتر و ضد دموکراسی تر جایگزین آن سازد. قطعا ما این را نمی خواهیم! 


 با گفتن این که "دین یک مسئله شخصی است" یا "دین از سیاست باید جدا باشد" مسئله حل نمی شود. 
دین با این همه آداب و آیین های جمعی و شبکه سازی ها، قطعا یک امر اجتماعی است نه شخصی. چنین شبکه سازی هایی ( مثل هیئت ها) قدرت سیاسی هم به دنبال می آورد. اونهایی که دیدگاه سیاسی دین ستیز دارند خیال می کنند با فحش دادن در اینترنت، تز سیاسی مورد نظر خود را می توانند اعمال کنند. در صورتی که دست بالا داشتن در سیاست شبکه سازی ها و هماهنگ کردن نیروهای اجتماعی می خواهد که دینداران در جامعه ما به طور کاملا طبیعی در آن استادند. در نتیجه هر تحولی هم رخ بدهد باز دینداران در قدرت سیاسی سهم بزرگ خواهند داشت. تعداد فرزندانشان هم زیاد تر هست و آنها را هم اغلب همعقیده با خودشان بار می آورند. پس این روند تا دهه ها ادامه خواهد داشت. 

 به علاوه در کوچه پس کوچه ها وخیابان های خود ایران که راه می روید می بینید خانواده های دیندار اون دیو دو سری که برخی از اپوزیسیون در خارج از کشور تصویر می کنند نیستند! اتفاقا مردمدارترند. چند روز پیش دیدم یک خانم شدیدا محجبه با دو پسرش در نزدیکی ما پارک کرد. پسرش از سان-روف سرش را بیرون آورده بود. اشاره کردم شیشه را باز کرد. گفتم این کار خطرناک هست چون اگر ترمز کنی کمر پسرت آسیب می بیند. برخورد خیلی شیرینی داشت و تشکر کرد. این حرف را به مادران کمتر مذهبی اگر بزنید، عموما شما را قورت می دهند که من خودم بهتر می فهمم!! به تجربه دریافته ام همان محجبه ها این گونه توصیه های دلسوزانه را بهتر می شنوند.


 با توجه به این واقعیت فکری کنید تا اولا حقوق بقیه ضایع نشود و ثانیا اداره امور جاری کشور —از مسایل آموزشی و کشاورزی و پزشکی و سیاست خارجه گرفته تا امور قضایی و مجازات مجرمین—معقول و سازگار با نیازهای دنیای نو و مبتنی بر یافته های دانش مدرن و اصول مدیریتی دنیای جدید بشه. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سلام بر تغییر

+0 به یه ن

حدود ٢٠ سال پیش، دلنوشته یک مامای شیرازی را می خواندم که از دست یک خانواده قشقایی که پسرخواه بودند و صاحب هفتمین دخترخود شده بودند عصبانی بود. نوشته از سر دلسوزی برای دختران این خانواده بود با این حال، دیگری انگاشتن آن خانواده در نوشته موج می زد. از روایت خاطره هم معلوم بود که این خانم فقط از فرط دلسوزی برداشته این متن را نوشته. قدم خاصی که به بهبود وضع آن هفت دختر بیانجامد برنداشته.فقط به مخاطبانش این پیام را داده که ای مردم! بدانید و آگاه باشید که این قوم که "دیگری " هستند اون قدر پسری هستند که اسم دخترانشان را "قزبس" می گذارند. 

طبعا چنین نوشته هایی هیچ کمکی به رشد اجتماعی و بهبود وضع زنان نمی کند. اتفاقا برعکس! این برخورد و این "دیگری انگاری" باعث می شود اعتماد بین اون اقشار و کادر پزشکی و درمانی از بین برود که خود منشا مصیبت های تازه خواهد شد(مثلا به جای مراجعه به بیمارستان و توسل به پزشکی مدرن ممکن هست به رمال و…. متوسل شوند.)
 در بین دوستان مدرسه من خانم هایی که پزشکی خوانده اند و در روستاهای آذربایجان طرح گذرانده اند کم نیستند. اونها هم با این گونه مسایل رو به رو شده اند اما چون زبان خانواده های مراجع را کامل و با تمام ظرافت هایش می دانستند و با همان زبان با آنها سخن می گفتند خانواده های مراجع را دیگری نمی پنداشتند. مثل کوه پشت دختران و زنان جوان مراجع ایستادند و واقعا تحولی در زندگی شان ایجاد کردند.

 چون از همان مردم بودند و ظرافت های اون فرهنگ را درک می کردند می دانستند که همان فرهنگ مردسالار و پدر سالار در خود ظرفیت هایی دارد که به یک خانم دکتر در موقعیت او قدرت می بخشد که تغییر اساسی ایجاد کند. در فرهنگ سنتی آذربایجان ( تا جایی که می دانم همچنین در فرهنگ سنتی کرمانشاه و….) اگر زنی از خودگذشتگی از یک سو و جربزه از سوی دیگر از خود نشان دهد، حرمت و منزلتی می یابد که مردها هم از او حساب می برند. یعنی به دیسیپلین او احترام می گذارند و قدردان کوشش هایش برای بهبود وضع موجود می شوند. یک جورهایی نقش مادر جمع را بازی می کند. شخصیت های تاریخی نظیر زینب پاشا هم داریم که چنین بوده اند. جامعه تهران چنین حرمتی را برای زن توانمند قایل نیست. زنی که این طور برای بهبود اوضاع به پا خیزد در تهران نه تنها حرمت نمی یابد بلکه از سوی مردان، لقب افتخاری سلیطه هم دریافت می نماید! اما ما در فرهنگ مان این ظرفیت را داریم. خانم دکترهایی هم که از تبریز و اردبیل و…. برای طرح به روستاهای اطراف می روند عموما از این ظرفیت نهایت استفاده را می برند. الگوی رفتاری آنها - آگاهانه یا نا آگاهانه - مادربزرگ یا عمه بزرگ یا ….خودشان هست نه لزوما فلورانس نایتینگل! چون الگو برای مردان و زنان روستا بیگانه نیست نسبتا آسان آن را قبول می کنند. 

 بعد از چند مدت، اهالی روستا در دختر بچه هایشان ، یک خانم دکتر آینده می بینند. زنی قدرتمند و عاقل و تحصیلکرده. خانم دکتر روستا از خودشان هست. با زبان خود آنها سخن می گوید. "دیگری" نیست. پس دلیلی ندارد که دختران خود آنها چون او نشوند. دیگر دختر را حقیر نمی بینند. نگاه ها تغییر می کند. 

 وای به روزی که این ارتباط و این زبان مشترک بین تحصیلکرده های ما و اقشار کمتر تحصیلکرده جامعه از بین برود. متاسفانه جریان ایرانشهری-دانسته یا نادانسته- با تحمیل فرهنگ آذری به جای ترک، دارد همین زبان مشترک را از بین می برد. اگر در زمان مشروطه ، روشنفکران تبریز اون گونه توانستند در جهت اهداف بسیار مدرن و پیشرو، لوطیان شهر و مردم عامی و بیسواد شهر را همراه سازند به دلیل همین زبان مشترک بود که متاسفانه با تلاش های صد ساله و تحمیل هویت نامانوس به قشر تحصیلکرده تر کمرنگ تر شده است. جریان هویتگرا کمر همت به احیای آن بسته. 🍀@minjigh

 جامعه ما به سرعت در حال تغییر هست و متناسب با آن روابط و رفتارها و عرف ها هم باید تغییر کنند تا ناسازگاری و تنش به وجود نیاید. مناسبات بین افراد خانواده- چه خانواده هسته ای و چه خانواده گسترده- که ٥٠ سال پیش مناسبات درست و کارآمدی به حساب می آمدند، با توجه به وضعیت اقتصادی نابسامان، دشواری یافتن شغل، تغییر سبک زندگی و انتظارات متفاوت افراد از خود ودیگران نسبت به قبل، دیگر به درد امروز نمی خورند. در گذشته نه چندان دور شاید کارآمد بوده اند اما اکنون نیاز به بازبینی دارند.

 انتظار بیهوده ای است که بخواهیم همه افراد و همه خانواده ها بتوانند نرم ها و هنجار ها و رفتارها را به روز کنند. اتفاقا مشاهده من می گوید که افرادی که تحصیلکرده تر ند و موقعیت شغلی مهمی دارند در این کار ناموفق تر عمل می کنند چون فرصت کافی برای این گونه بازبینی ها نمی یابد.

 اگر سریال ها و فیلم ها با موضوع خانوادگی یا شغلی توسط افراددلسوزی که جامعه و نیازهای آن را به نیکی می شناسند تهیه شود کمک بزرگی به حل این معضل می کنند. چنین افرادی می توانند سریال ها و فیلم هایی بسازند که مردم با کاراکترهای آن احساس نزدیکی و همذات پنداری کنند. با دیدن خود در این آینه، متوجه اشتباهات خود می شوند و راه و روش بهتری بر می گیرند. 

 شاید در ٦٠ درصد موارد، این قبیل مسایل ما شبیه ایتالیایی ها باشد. حدود ٨٠ در صد مشترک با ترکیه ای ها. حدود نود درصد مشترک بین تبریز و تهران و شیراز و اصفهان. اما همین ١٠ درصد تفاوت هم مهم هست و دانستن ظرافت هایش تغییر قابل توجه در زندگی میلیون ها نفر به وجود می آورد. به خاطر همین ده درصد تفاوت لازم هست که فیلم ها وسریال هایی توسط افرادی که واقعا فرهنگ آذربایجان را می شناسند ساخته شوند. این چنین فیلم هایی نه تنها به نفع مردم خود آذربایجان هست بلکه دوبله آن به فارسی و تماشای آن توسط مردم اقصی نقاط کشور همدلی و تفاهم بیشتری بین مردم به وجود می آورد. شاید بتوان آن را به کشورهای دیگر منطقه هم فروخت و ارزآوری کرد.

 اونهایی که مخالف این روند هستند دارند همه جوره به ملت ضربه می زنند. برخی هم ظاهرا با سریال و فیلم ترکی مشکل ندارند اما ازهمان هم می خواهند استفاده کنند که هویتی نامانوس را تحمیل نمایند. مثلا ترکی را مخصوصا آغشته به عبارات فارسی می کنند. یا دیالوگ های فیلمفارسی ها ی ٥٠ سال پیش را به زبان ترکی ترجمه می کنند. گمان می برند فرهنگ کنونی آذربایجان باید چیزی شبیه ٥٠ سال پیش حاشیه شهر تهران باشد(که نیست). این قبیل کارهای فرهنگی به درد ما نمی خورد. محصولات فرهنگی برخاسته از فرهنگ زنده مردم برآورنده نیاز ما خواهد بود. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]