سلام بر تغییر

+0 به یه ن

حدود ٢٠ سال پیش، دلنوشته یک مامای شیرازی را می خواندم که از دست یک خانواده قشقایی که پسرخواه بودند و صاحب هفتمین دخترخود شده بودند عصبانی بود. نوشته از سر دلسوزی برای دختران این خانواده بود با این حال، دیگری انگاشتن آن خانواده در نوشته موج می زد. از روایت خاطره هم معلوم بود که این خانم فقط از فرط دلسوزی برداشته این متن را نوشته. قدم خاصی که به بهبود وضع آن هفت دختر بیانجامد برنداشته.فقط به مخاطبانش این پیام را داده که ای مردم! بدانید و آگاه باشید که این قوم که "دیگری " هستند اون قدر پسری هستند که اسم دخترانشان را "قزبس" می گذارند. 

طبعا چنین نوشته هایی هیچ کمکی به رشد اجتماعی و بهبود وضع زنان نمی کند. اتفاقا برعکس! این برخورد و این "دیگری انگاری" باعث می شود اعتماد بین اون اقشار و کادر پزشکی و درمانی از بین برود که خود منشا مصیبت های تازه خواهد شد(مثلا به جای مراجعه به بیمارستان و توسل به پزشکی مدرن ممکن هست به رمال و…. متوسل شوند.)
 در بین دوستان مدرسه من خانم هایی که پزشکی خوانده اند و در روستاهای آذربایجان طرح گذرانده اند کم نیستند. اونها هم با این گونه مسایل رو به رو شده اند اما چون زبان خانواده های مراجع را کامل و با تمام ظرافت هایش می دانستند و با همان زبان با آنها سخن می گفتند خانواده های مراجع را دیگری نمی پنداشتند. مثل کوه پشت دختران و زنان جوان مراجع ایستادند و واقعا تحولی در زندگی شان ایجاد کردند.

 چون از همان مردم بودند و ظرافت های اون فرهنگ را درک می کردند می دانستند که همان فرهنگ مردسالار و پدر سالار در خود ظرفیت هایی دارد که به یک خانم دکتر در موقعیت او قدرت می بخشد که تغییر اساسی ایجاد کند. در فرهنگ سنتی آذربایجان ( تا جایی که می دانم همچنین در فرهنگ سنتی کرمانشاه و….) اگر زنی از خودگذشتگی از یک سو و جربزه از سوی دیگر از خود نشان دهد، حرمت و منزلتی می یابد که مردها هم از او حساب می برند. یعنی به دیسیپلین او احترام می گذارند و قدردان کوشش هایش برای بهبود وضع موجود می شوند. یک جورهایی نقش مادر جمع را بازی می کند. شخصیت های تاریخی نظیر زینب پاشا هم داریم که چنین بوده اند. جامعه تهران چنین حرمتی را برای زن توانمند قایل نیست. زنی که این طور برای بهبود اوضاع به پا خیزد در تهران نه تنها حرمت نمی یابد بلکه از سوی مردان، لقب افتخاری سلیطه هم دریافت می نماید! اما ما در فرهنگ مان این ظرفیت را داریم. خانم دکترهایی هم که از تبریز و اردبیل و…. برای طرح به روستاهای اطراف می روند عموما از این ظرفیت نهایت استفاده را می برند. الگوی رفتاری آنها - آگاهانه یا نا آگاهانه - مادربزرگ یا عمه بزرگ یا ….خودشان هست نه لزوما فلورانس نایتینگل! چون الگو برای مردان و زنان روستا بیگانه نیست نسبتا آسان آن را قبول می کنند. 

 بعد از چند مدت، اهالی روستا در دختر بچه هایشان ، یک خانم دکتر آینده می بینند. زنی قدرتمند و عاقل و تحصیلکرده. خانم دکتر روستا از خودشان هست. با زبان خود آنها سخن می گوید. "دیگری" نیست. پس دلیلی ندارد که دختران خود آنها چون او نشوند. دیگر دختر را حقیر نمی بینند. نگاه ها تغییر می کند. 

 وای به روزی که این ارتباط و این زبان مشترک بین تحصیلکرده های ما و اقشار کمتر تحصیلکرده جامعه از بین برود. متاسفانه جریان ایرانشهری-دانسته یا نادانسته- با تحمیل فرهنگ آذری به جای ترک، دارد همین زبان مشترک را از بین می برد. اگر در زمان مشروطه ، روشنفکران تبریز اون گونه توانستند در جهت اهداف بسیار مدرن و پیشرو، لوطیان شهر و مردم عامی و بیسواد شهر را همراه سازند به دلیل همین زبان مشترک بود که متاسفانه با تلاش های صد ساله و تحمیل هویت نامانوس به قشر تحصیلکرده تر کمرنگ تر شده است. جریان هویتگرا کمر همت به احیای آن بسته. 🍀@minjigh

 جامعه ما به سرعت در حال تغییر هست و متناسب با آن روابط و رفتارها و عرف ها هم باید تغییر کنند تا ناسازگاری و تنش به وجود نیاید. مناسبات بین افراد خانواده- چه خانواده هسته ای و چه خانواده گسترده- که ٥٠ سال پیش مناسبات درست و کارآمدی به حساب می آمدند، با توجه به وضعیت اقتصادی نابسامان، دشواری یافتن شغل، تغییر سبک زندگی و انتظارات متفاوت افراد از خود ودیگران نسبت به قبل، دیگر به درد امروز نمی خورند. در گذشته نه چندان دور شاید کارآمد بوده اند اما اکنون نیاز به بازبینی دارند.

 انتظار بیهوده ای است که بخواهیم همه افراد و همه خانواده ها بتوانند نرم ها و هنجار ها و رفتارها را به روز کنند. اتفاقا مشاهده من می گوید که افرادی که تحصیلکرده تر ند و موقعیت شغلی مهمی دارند در این کار ناموفق تر عمل می کنند چون فرصت کافی برای این گونه بازبینی ها نمی یابد.

 اگر سریال ها و فیلم ها با موضوع خانوادگی یا شغلی توسط افراددلسوزی که جامعه و نیازهای آن را به نیکی می شناسند تهیه شود کمک بزرگی به حل این معضل می کنند. چنین افرادی می توانند سریال ها و فیلم هایی بسازند که مردم با کاراکترهای آن احساس نزدیکی و همذات پنداری کنند. با دیدن خود در این آینه، متوجه اشتباهات خود می شوند و راه و روش بهتری بر می گیرند. 

 شاید در ٦٠ درصد موارد، این قبیل مسایل ما شبیه ایتالیایی ها باشد. حدود ٨٠ در صد مشترک با ترکیه ای ها. حدود نود درصد مشترک بین تبریز و تهران و شیراز و اصفهان. اما همین ١٠ درصد تفاوت هم مهم هست و دانستن ظرافت هایش تغییر قابل توجه در زندگی میلیون ها نفر به وجود می آورد. به خاطر همین ده درصد تفاوت لازم هست که فیلم ها وسریال هایی توسط افرادی که واقعا فرهنگ آذربایجان را می شناسند ساخته شوند. این چنین فیلم هایی نه تنها به نفع مردم خود آذربایجان هست بلکه دوبله آن به فارسی و تماشای آن توسط مردم اقصی نقاط کشور همدلی و تفاهم بیشتری بین مردم به وجود می آورد. شاید بتوان آن را به کشورهای دیگر منطقه هم فروخت و ارزآوری کرد.

 اونهایی که مخالف این روند هستند دارند همه جوره به ملت ضربه می زنند. برخی هم ظاهرا با سریال و فیلم ترکی مشکل ندارند اما ازهمان هم می خواهند استفاده کنند که هویتی نامانوس را تحمیل نمایند. مثلا ترکی را مخصوصا آغشته به عبارات فارسی می کنند. یا دیالوگ های فیلمفارسی ها ی ٥٠ سال پیش را به زبان ترکی ترجمه می کنند. گمان می برند فرهنگ کنونی آذربایجان باید چیزی شبیه ٥٠ سال پیش حاشیه شهر تهران باشد(که نیست). این قبیل کارهای فرهنگی به درد ما نمی خورد. محصولات فرهنگی برخاسته از فرهنگ زنده مردم برآورنده نیاز ما خواهد بود. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]