سرچشمه جیغاتی

+0 به یه ن

منبع اصلی آب دریاچه اورمیه رودخانه های زرینه رود و سیمینه رود هست که سرچشمه های آنها در کردستان هستند. دریاچه اورمیه به آب این دو نیاز دارد. همه شما می دانید که اگر این دریاچه خشک شود چه بلاهایی برسر کشاورزی و سلامت مردم منطقه می آید. از سوی دیگر، ظاهرا مردم منطقه، هم در کردستان و هم در آذربایجان غربی، می خواهند کشاورزی را توسعه دهند و سال به سال به آب بیشتری نیاز پیدا می کنند. 


 علی الاصول می شود درآمد ناشی از کشاورزی را افزایش داد بی آن که مصرف آب افزایش یابد. روش های مدرن تر کشاورزی، حذف دلال و عرضه مستقیم کالاهای کشاورزی به مصرف کننده، ایجاد سردخانه های مناسب جهت جلوگیری از فاسد شدن محصولات کشاورزی، ایجاد صنایع تبدیلی و.... روش هایی هستند که باید- هم در آذربایجان و هم در کردستان- به کار گرفته شوند، تا هم محرومیت زدایی شود و رفاه مردم منطقه افزایش یابد و هم اکوسیستم شکننده منطقه به هم نخورد. 

اگر این اکوسیستم به هم بخورد در آینده کشاورزی نمی توان کرد و محرومیت به شدت بیشتری به هر دو استان، باز می گردد. علی الاصول حکومت باید فکرش را بدهد که این مسایل را حل کند. اما این گونه مسایل آخرین چیزی است که حاکمیت به آن فکر می کند. گمان می کنند با حرف های قشنگ زدن و آمار و گزارش های غلط دادن مسایل این چنینی را می توان رتق و فتق کرد. در شرایط موجود و بی کفایتی مسئولان و نا کارآمدی سیستم اداره کشور چاره ای نیست جز آن که ان-جی-او های منطقه فعال تر شوند ودست به دست هم دهند تا این معضل حل شود والا پتانسیل آن هست که تنش جدی ای صورت گیرد.

 مسئله آب، اصلا شوخی بردار نیست! این مسئله جدی است. تنش ناشی از آن هم می تواند خیلی جدی باشد! با کل کل چند تا سوسولو با نام مستعار در توئیتر فرق دارد! اون قدر فکرمان را درگیر کل کل های چند تا سوسولو در توئیتر نکنیم که مسایل مهمی از این دست فراموش شود. به جایش برای تقویت انجمن های محیط زیستی جدی وفعال در منطقه بکوشیم. مسئله آب و تضاد منافع سر آب مهمتر و جدی تر از آن هست با یک سری کلی گویی و دعوت به عشق و محبت و دوستی و یکسان دانستن همه انسان ها یا سر دادن سرود "ای ایران! ای مرز پرگهر" حل شود. اگر-خدای ناکرده- تضاد منافع برسر آب از حدی حاد تر شود تنش های جدی اجتناب ناپذیر خواهد بود. برای همین باید راهکارهای استفاده از آب درست و اصولی و علمی باشد تا کمبود جدی پیش نیاید. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از جوک های غضنفری تا آداب طنز آذربایجانی

+0 به یه ن

یکی از این جوک های غضنفری که در مورد ما ترک ها ساختند این بود: "غضنفر می ره مدرسه بچه اش. طبقه بالا مال بچه های باهوش بود. پسر غضنفر ، علی اصغر، در اون کلاس نبود. همین طور طبقه طبقه اومد پایین. بعد دید علی اصغر اون قدر کم هوش بوده که او را تنها در زیرزمین نشانده اند." بعدش انتظار دارند که ما ترک ها "ظرفیت" داشته باشیم و به این جوک بسیار بسیار ظریف بخندیم!


 یک عده از این ترک های مقیم که برای خود رسالت مبارزه با جریان هویت طلبی تعریف کرده اند وقتی اخم امثال مرا بعد شنیدن این جوک ها می بینند با تمام قوا به ما حمله می کنند که :" شما بی ظرفیت هستید! برای اصفهانی ها هم جوک می سازند اما اونها می خندند . برای شیرازی ها هم جوک می سازند اونها می خندند!" اما دیگه این " آذری های باظرفیت نه چندان محترم" نمی گویند که اصفهانی مقیم تهران یک جوک در مورد خست می شنود و می خندد اما بلافاصله چهار تا جوک خودش در مورد زرنگی و باهوشی و کاردرستی اصفهانی ها می گه که کاملا اثر اون جوک تحقیر آمیز را می شوید. آیا اون "آذری باظرفیت نه چندان محترم" هم چنین می کند؟! اصلا اون قدر مهارت در فن کلام دارند که بتوانند این کار را -که برای اصفهانی مثل آب خوردن هست -انجام دهند!؟

 علی الاصول می شد در جواب هر جوک که سوژه اش کم هوشی ما بود چهار جوک می گفتیم که سوژه اش گول خوردن ما به واسطه خوش قلبی و درستکاری ما بود. مثلا می شد سری داستان های آدی بودی را احیا و به-روز کرد و در جواب آن جوک ها گفت. (آدی بودی زن و شوهر مسن در داستان های طنز قدیم آذربایجان هستند که به خاطر ساده دلی و مهربانی مفرط شان دایم گول می خورند و ماجراهای بامزه ای را به وجود می آورند). اما آذری های با ظرفیت نه چندان محترم که این هنر های کلامی را ندارند. هجویه نفرت انگیزی مانند جوک بالا را می شنوند برای خوش خدمتی هِرّه کرّه می کنند و برای خوش رقصی، هجویه ای نکبت بارتر را علیه قوم خود بازگو می کنند. 

 واقعا برایم سئوال هست. آیا یک مادر ترک در آستانه مدرسه رفتن فرزندش نمی ترسد این هجویه ها (مثل اون داستان غضنفر که در بالا گفتم) در روحیه و اعتماد به نفس فرزندش تاثیر منفی بگذارد؟! 

 در نیمه اول دهه هشتاد در دانشگاه های تهران "پیشکسوت سالاری" بیداد می کرد. نظر مثبت و اغلب سلیقه ای استاد پیشکسوت در استخدام استاد جوان شرط اول بود. در دانشکده هایی که استاد پیشکسوت از اون قبیل جوک ها خوششان می آمد استادان جوانی استخدام شدند و گروه هایی تشکیل دادند که صبح تا شب یک ریز از این جوک ها می گفتند. پس از سال ٨٨، اون قبیل جوک ها از مد افتادند. اما این گروه ها دست از اون جوک ها برنداشته اند. هر دانشجویی هم که از هر جای ایران به دانشکده می رود عملا محکوم هست که صبح تا شب از این جوک ها بشنود. چه خوشش بیاید چه نیاید. وضعیت خوشایندی نیست.

 ای کاش این جریان هویت طلبی ، ذوق و هنر و قدرت کلام خود را به کار گیرد و چاره ای بیاندیشد. جلوی اینهایی را که جوک توهین آمیز می سازند که نمی شه گرفت. اما به نظرم اصفهانی ها راه هوشمندانه ای برای مقابله برگرفته اند. به پیشنهاد من در مورد احیای سری داستان های "آدی بودی " برای دنیای امروز فکر کنید. این قبیل کارهای فرهنگی هم جزو تلاش های جریان هویت طلبی است. چرا با کمک آدی بودی جلوی این جوک ها با ظرافت نایستیم؟! تا کی منتظر باشیم که اعتماد به نفس فرزندانمان را با اون قبیل جوک ها از بین ببرند؟! اون قدر خودمان جوک و حکایت در مورد ساده دلی از روی مهربانی خودمان بسازیم که جوک های اینها در مورد کم هوشی محو شود. اصفهانی ها برای مقابله با جوک های خسیسی، اون قدر جوک در مورد زرنگی خود ساخته اند که عملا مسیر جوک های بدخواهانه به سمت تحسین اصفهانی ها برگشته! 🍀@minjigh 

 از برخی که با فرهنگ ما آشنایی کافی ندارند شنیده ام که می گویند چون شما آذربایجانی ها فرهنگ طنز ندارید نمی توانید جوک ها را تحمل کنید. (اظهاراتی با این مضمون). اتفاقا در آذربایجان شوخی و طنز خیلی طرفدار دارد. در خانواده ها رسم هست که شب تا دیروقت کنار هم می نشینند و شوخی می کنند. خودمان این اصطلاح را در مورد خودمان داریم "هر زادی مرتا سالاروخ". اما برای شوخی و طنز یا به قول خودمان "مْرت" آدابی قایلیم. با هر کسی و در هر موقعیتی هر شوخی ای نمی کنیم. 

 خود من در تهران چند تجربه داشته ام که دلم را پاک زده. در یک مورد با همسرم برای عرض تسلیت به خانه یکی رفته بودیم که خانمش به تازگی فوت کرده بود. ما با خانم اون فرد صمیمی تر بودیم. من شوهره را برای اولین بار اونجا میدیدم. اگر هم قبلا در مجلسی دیده بودم صحبت خاصی نکرده بودیم که یادم مانده باشد. موقع خداحافظی همسرم گفت که رهسپار یک کشور خارجی برای یک سفر کاری است. یارو که فهمید من قرار است در ایران بمانم با چشمانی که از شیطنت برق می زد شروع به شوخی با من که "آره! شوهرت می ره خارج و دارام دیریم دیریم.!" من واقعا چندشم شد که "آخه مردک! من با تو چه شوخی ای دارم؟! اون هم در این موقعیت که ما خیرسرمان برای تسلیت فوت خانمت آمده ایم!" نمی خواهم بگم همه تهرانی ها این طوری هستند اما این را می گم که در تبریز خیلی خیلی بعیده با چنین برخوردی در چنین موقعیتی مواجه بشوید. در صورتی که اون برخورد یارو در بین سایر تهرانی ها ظاهرا خیلی طبیعی بود و هِرّه کِرّه راه انداختند. جوان هم بود. پیر نبود. خانمش هم متاسفانه خیلی جوان فوت شد. دوم هم این که ما در شوخی هایمان کاری به کاربقیه زیاد نداریم.

 این همه اقوام دور و بر در مورد ما جوک می سازند ولی من به خاطر ندارم یک مورد هم از تبریزی ها -یا از سایر آذربایجانی ها- شنیده باشم که در مورد اقوام دور و بر جوکی بسازند و بگویند. اصلا کاملا در حال و هوای خودشان هستند. در تبریز که مشغله مردم همان اتفاقات خود شهر هست. احوالات مهمانی ها و این که "کی در هر مهمانی چی پوشیده " اون قدر ذهن شان را درگیر می کند که یادشان نمی افتد که استان های دیگر هم هستند که اقوام دیگری در آنها زندگی می کنند. در خیلی از محلات این که فلان فامیل شان یخچال نو گرفته مسئله خیلی مهمتری است از این که چه اتفاقاتی در استان های دیگر رخ می دهد. فامیل هم که می گم فامیل گسترده ترک ها که "همسر نتیجه عموی پدربزرگ مادر مان " فامیل نزدیک حساب می شود! باور کنید نگه داشتن حساب یخچال های تک تک اعضای این خانواده های گسترده با این ابعاد کار آسانی نیست.اصلا یادشان نمی افتد که خارج از این جمع ها هم کسانی هستند که به زبان های دیگر صحبت می کنند ،چه برسد به این که بخواهند به سبک اونها برای اونها جوک درست کنند. وقتی یادشان می افتد که یا اونها دچار زلزله یا سیل شوند (که در این صورت کمک های مردمی برایشان جمع می کنند) یا جوک های توهین آمیز شان را در جمعی بگویند که به گوش آذربایجانی ها برسد (که در این صورت عصبانی می شوند!) ما معمولا در شوخی هامون، اشتباهات، سوتی ها و نادانی های خودمان را سوژه قرار می دهیم. چه قدر هم خوش می گذرد و می خندیم! همان اوایل که تهران آمده بودم در جمع همکلاسی های المپیاد یکی دو بار همین جور شوخی کردم برگشتند گفتند "ترک بازی در آوردی". من هم دیدم اونها کسانی نیستند که آدم بخواد باهاشون اون قدر صمیمی بشه که به سبک و سیاق خودمان شوخی کنه! این سبک از این شوخی و طنز که ما داریم خیلی فواید و منافع دارد. ازجمله این که از اشتباهات هم بسیار می آموزیم. از هزار تا جوک غضنفری به اندازه یک جمله نکته قابل تامل و آموزشی نمی توان استخراج کرد. اما از تک تک این شوخی هایی که ما در مورد سوتی های خود می کنیم می شه نکات عملی ارزشمندی آموخت. بعضا در تهران می بینم افراد جاافتاده برخی چیزها را که من انتظار دارم بچه هم بداند نمی دانند و سر آن گاه جان خود را هم از دست می دهند. (مثل این که کامیون های قدیمی دید عقب ندارند و در نتیجه وقتی با دنده عقب از پارک خارج می شوند نباید پشت سر آنها ایستاد. شوخی هم ندارد) ما این چیزها را در همان مجالس "مْرت" خانوادگی یا در جمع دوستان مدرسه یاد می گیریم. از بازگویی اشتباه ها. درجمع های صمیمی خودمان قیدی نمی بینیم که اشتباهات خودمان را بپوشانیم و خود را همه چیزدان نشان دهیم و با مسخره قوم همسایه سوژه برای سرگرمی بیابیم. در نتیجه کلی نکات به دردبخور عملی یاد می گیریم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تاجیکستان را رها کنید/فکری به حال ما کنید

+0 به یه ن

وقتی خبر تکان دهنده قتل کارگردان جوان به دست والدین قاتلش پخش شد، یک عده گمان بردند قاتلان افراد خرمذهبی هستند که از روی تعصبات کور دینی دست به چنین عمل شنیعی زدند. اطلاعات بیشتری که منتشر شد دیدیم تیپ شان خیلی هم مذهبی نیست. نهادهای رسمی هم اعلام کردند اینها مذهبی نبودند بلکه "ملی" بودند. این دو قاتل خطرناک به هیچ وجه، ملی هم نبودند. یک ایدئولوژی چرند ومخرب ناسیونالیستی داشتند اما این به معنای ملی بودن نیست. 


ملی همه شهروندان ایران را دارای حقوق برابر می داند. در نتیجه نمی تواند ضد عرب باشد. در ایران حدود یکی دو میلیون نفر شهروند ایرانی عرب داریم. یک ملی نمی تواند ضد عرب باشد چون ما همسایه های قدرتمند و ثروتمند عرب داریم وومنافع ملی ما ایجاب می کند با آنها تعامل کنیم. یک ملی نمی تواند خود را مالک فرزند بداند و فرزند را به این شکل تنبیه نماید. فرزند او هم شهروند ایران هست و با تفکر ملی دارای حقوقی است. اگر هم خطایی مرتکب شود (که این طفلک ها خطای چندانی هم نداشتند) یک ملی علیه آنها شکایت رسمی تنظیم می کند نه آن که با این شیوه بدوی خود بخواهد آنها را تنبیه کند. اقتدار و تمرکز قوه قضاییه از ویژگی های بارز تفکر ملی است. 

 نمی دانم افکار چرند این دو قاتل دقیقا چه بوده ولی به تفکر ایرانشهری نزدیکی بیشتری داشته تا یک تفکر ملی. من تفکر ایرانشهری را هم ملی نمی دانم. اتفاقا در خیلی از موارد ضد ملی است و مقابل آن قرارمی گیرد. همان طوری که اینا سوریه و … را به منافع ملی ما ترجیح می دهند ایرانشهری ها هم اگر دستشان برسد تاجیکستان را به ما ترجیح خواهند داد. اینا ما را کشیدند به دعواهای سوریه و…. که ربطی به ما ندارد. ایرانشهری ها ما را به دعواهای تاجیک و ازبک خواهند کشاند که همان اندازه برای ما بیربط هست! 🍀@minjigh

تاجیکستان کشور مورد علاقه ایرانشهری هاست. اسم این کشور که می آد از شدت ذوق و شوق به آسمان ها پرتاب می شوند. شاخص های منابع و رشد اقتصادی و اجتماعی تاجیکستان را که بنگرید می بینید جزو فقیرترین جمهوری های مستقل شده از شوروی است. به دریایی هم راه ندارد! 

 ترکیه هم در آسیای میانه دنبال جای پا بوده. منتهی رفته سراغ کشورهایی که به لحاظ گاز و منابع دیگر غنی بوده اند. می دانسته دیر یا زود این کشور ها می خواهند زیرساخت هایشان را رشد دهند. حکومت ترکیه سعی کرده زمینه ای فراهم آورد تا شرکت های پیمانکاری ترکیه پروژ ه های نان و آبدار عمرانی و …. را در مناقصه ها برنده شوند. همین طور سعی کرده زمینه ای فراهم کند که محصولات ترکیه در این کشورهای نسبتا پردرآمد آسیای میانه به فروش رود.

 آیا ایران هم در تاجیکستان از این کارها کرده؟! تا جایی که من می دانم فقط پول خرج کرده اند. حالا چه فایده ای دارد؟! فایده که زیاد دارد. مثلا به گویش تاجیکی سرود می خوانند ویک هو وسطش فریاد می زنند "خون سیاوش"! دیگه این ایرانشهری ها "خون سیاوش" را که می شنوند نمی دانند از شدت شعف و هیجان تا کجا پرواز کنند. 🍀@minjigh 

 حدودا سال ٧٦ بود که تلویزیون یک برنامه در مورد سفر به تاجیکستان پخش می کرد نریشن اش هم از خسرو شکیبایی بود. موسیقی متنش هم این "شاخه ها را گر ز جدایی غم هست/ ریشه ها را دست در دست هم هست… رفتند توی مجلس عروسی یک زوج تاجیک. عروس گوشه ای ایستاده بود و پشت سر هم جلوی داماد و خانواده اش تعظیم می کرد. خسرو شکیبایی می گفت این رسم " به راستی آسمانیست" 

 چند سال قبلش هم سریال خانه سبز شکیبایی محبوب شده بود. این سریال نشان می داد و یاد می داد چه طور مردها با زبان بازی می توانند زنها را استثمار کنند و از روی مسئولیت های سنتی یک مرد خانواده در بروند!

 خلاصه اون برنامه در مورد تاجیکستان را که دیدم با خود گفتم وای ددم وای! سریال اوشین و مردسالاری ژاپنی در حلقوممان کردن بس نبود! سریال خانه سبز و فرهنگ "با پنبه باید سر گربه را دم حجله بریدن" بس نبود. این بار هم مردسالاری و عروس آزاری به سبک تاجیکستان برایمان تحفه آورده اند!

  بنا به نظرسنجی یونسکو در تاجیکستان ٦٢ در صد جواب داده اند مرد حق دارد زنش را کتک بزند اگر بدون اجازه وی بیرون رود، ٦٨ درصد گفته اند مرد حق کتک زدن همسرش را دارد اگر او با وی بحث کند و ٤٧.٩ درصد هم گفته اند مرد حق کتک زدن زنش را دارد اگر زن از همخوابگی با وی امتناع کند. یک نظرسنجی مستقل دیگر هم در تاجیکستان نشان داده که اکثریت تاجیک ها،چه زن چه مرد، معتقدند شوهر یا مادر شوهر حق دارند عروس یا همسر را کتک بزنند اگر اطاعت از شوهر یا مادر شوهر نکند، بدون اجازه او بیرون رود یا به موقع غذا آماده نکند 

 خلاصه این که در کشور محبوب ایرانشهری ها وضع دختر و زن تاجیک به استناد نظر سنجی های رسمی و معتبر چندان خوش نیست. اما بیا و ببین این ایرانشهری ها در مورد منزلت زن در فرهنگ آریایی چه آسمون ریسمون هایی می بافند

 ———-____ از سال ٧٧ مجله فرهنگی هنری ادبی منتشر می کنند. اسمش را گذاشته اند "بخارا". اسمش را شیراز و نیشابور و حتی رودکی نذاشته اند! اسمش را گذاشته اند بخارا! جمعیت بخارا از نیشابور کمتر هست.

 بخارا الان در ازبکستان هست. پنجمین شهر ازبکستان به لحاظ جمعیت حساب می شود. ازبکستان و تاجیکستان یک سری مناقشات ارضی و مرزی دارند که هیچ ربطی به ما ندارد. اگر ما با این دو کشور مرز مشترک داشتیم، خواهی نخواهی به ما مربوط می شد. اما حالا که مرز مشترک نداریم هیچ ربطی به ما ندارد. 

 خودمان هزار و یک مشکل داریم و هیچ معنی ندارد دردهای خودمان را فراموش کنیم به دعواهای کشورها وملت هایی بپردازیم که صدها کیلومتر از ما فاصله دارند . می خواهد این کشورها در غرب ایران باشند وبه زبان های آرامی (عربی و…) صحبت کنند می خواهد این کشور در شمال شرق ایران باشد و به گویش های ازبکی یا تاجیکی صحبت کنند.
 دردهای خودمان مونده:کرونا یک طرف، قطعی برق یک طرف، خشک شدن دریاچه اورمیه یک طرف، بستن آب هیرمند توسط افغانستان و خشک شدن هامون یک طرف، شور شدن کارون یک طرف و …. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]