چشم و همچشمی

+0 به یه ن

یكی از معلمین مان موقع تدریس تفاوت بوزون و فرمیون  می گفت  دخترها بوزون هستند و پسرها فرمیون! دخترها كه سر كلاس می رسند همگی پیش هم  می نشینند (Boson condensation) اما پسرها سعی می كنند در دور ترین فاصله از هم بشینند كه راحت باشند. من آن  موقع فكر می كردم همین جوری یك چیزی می گه كه هم خنده دار باشه و هم فرق بوزون و فرمیون یادمان بمانه. اما بعدا در كلاس های مختلط دیدم بیراه هم نمی گه: معمولا دخترها بغل دست هم می نشینند و تو خیلی از كارها از همدیگر یاد می گیرند و با هم مشاركت می كنند.

این یكی از اخلاق های زنانه هست كه در جامعه مردسالار كه قرن ها قلم  و تریبون هر دو در اختیار تام مردها بوده به بدترین شكل و با بار منفی "چشم همچشمی" تعبیر شده.

چشم و همچشمی ناپسند هست. به این معنی كه فقط به این علت كه یكی یك كار را كرده من برگردم و خودم را به آب و آتش بزنم و به زندگی ام ضربه بزنم كه از او عقب نمانم. اگر این كار را بكنم خیلی در زندگی ام تنش ایجاد كرده ام. اما اون چیزی كه بین خانم ها مرسوم هست لزوما این نیست.

اتفاقا خانم ها بیشتر در كارهای مثبت از همدیگر یاد می گیرند. آموختن مهارت ها. كارهای خیریه و....

واقعیتش را بخواهید من در محیط اطرافم زیاد این جمع را ندارم و از این جهت احساس كمبود می كنم. برای همین هم وبلاگ را راه انداخته ام.  این خانم لار قوناقلیقی را  درفضای مجازی راه انداخته ام تا كمبود در محیط واقعی اطرافم كمی جبران شود. شخصا از این خانم لار قوناقلیقی لذت می برم.  یاشاسین آرزو بلاگ! یاشاسین خوانندگان نازنین مینجق و مهمانان این قوناقلیق!

اگر غم لشكر انگیزد كه خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازی فكری-فیزیكی از نوع علمی-مامانی

+0 به یه ن

اگر دقت كرده باشید در اتوبان ها وقتی سرعت ماشین ها از حدی بیشتر می شود به نظر می آیدكه چرخ ماشین برعكس می چرخد.

خوب است كه ذهن دانش آموزان تیزهوش را با این مسئله درگیر كنیم. یعنی وقتی در اتوبان هستیم  توجه آنها را به مسئله جلب كنیم و بگذاریم خودشان سعی كنند علت را در یابند. بعد كه به خانه رسیدند از آنها بخواهیم كه سرعتی را كه بالای آن این گونه به نظر می آید  محاسبه كنند.

بهتر است پارامتر های مسئله را خودشان  تشخیص دهند و خود از اینترنت پیدا كنند (مانند تعداد فریم هایی كه بینایی انسان می تواند در یك ثانیه آنالیز كند) یا   برآوردی معقول  برای آن داشته باشند (مانند شعاع چرخ ماشین). 

سئوال هایی هم می توان در كنار آن مطرح كرد. آیا مسئله فقط به سرعت ماشین بغلی بستگی دارد یا سرعت ما هم دخیل است؟ پس نسبی بودن سرعت ها چی می شه؟ و سئوالاتی از این دست.

اگر دانش آموزی بتواند با این قبیل سئوال ها  خود  ور برود  معنایش آن است كه مفهوم سرعت ها را "فهمیده". تكرار می كنم معنی فهمیدن فیزیك آن نیست كه ده تا كتاب فیزیك جلویمان بگذاریم و با ماژیك و خود كار قرمز آنها را خط خطی كنیم.

یك سئوال دیگر از این جنس: فرض كنید قطرات باران به طور یكنواخت و با سرعت  v1 به سمت پایین می آیند. تشتی به مساحت مشخص را در زمین گذاشته ایم. فرض كنید این تشت در عرض  یك ربع ساعت پر می شود. اگر تشت را با سرعت v2 به سمت بالا یا پایین یا افقی حركت دهیم   در هر مورد چه قدر طول می كشد كه تشت پر شود.

قسمت اول سئوال برای درك مفهوم سرعت نسبی است. بعد دانش آموز خود باید برآورد كند و تشخیص بدهد كه آیا می توان از شتاب قطره های باران در حل این مسئله صرفنظر كرد یا خیر. (از اصطكاك قطرات باران با هوا صرفنظر شود بهتر است چون بادر نظر گرفتن آن مسئله دشوار می شود.)


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سئوال های علمی-مامانی

+0 به یه ن

در وبلاگ های قبلی ام یك سری نوشته ی تحت برچسب علمی-مامانی منتشر كرده بودم كه اینجا هم دوباره آنها را منتشر می كنم:

1)

چرا كف (كف موج دریا صابون و....) سفید است؟


2)

یك رعد و برقی الان آمد كه جیغ و ویغ دزدگیر ماشین ها در آورد.  سئوال علمی مامانی: چرا وقتی رعد و برق می آید دردگیر ماشین ها جیغ ویغ می كنند؟  پدیده ی الكتریكیه یا به علت فشاره؟!

(همان طوری كه قبلا گفتم من جواب سئوال های علمی-مامانی را خودم نمی دهم. سئوال را مطرح می كنم تا اونهایی كه علاقه مند هستند در مورد ش فكر و مطالعه و محاسبه بكنند.)

راستی روان بنجامین فرانكلین شاد كه برق گیر ساختمان را اختراع كرد! اگر اختراع او نبود ساختمان های زیادی آتش می گرفتند

پی نوشت: "رعد و برق" به تركی "بچگانه" می شه "گورگوربابا" كه در محاوره "جورجوربابا" تلفظ می شه.

البته به تركی بزرگسالان می شه "ایلدرم".

مثلا شهریار می گه "حیدربابا! ایلدرم لار شاخاندا!"

برخی هم از روی "ایلدرم" واژه های فیزیك تركی ساخته اند. اگر اشتباه نكنم "الكترون" می شه "الدرمجیق".

"جیق" پسوند تصغیر است.  در گویش های مختلف "جیك" و "جاق" هم گفته می شود. اگر كسی در مورد پسوند تصغیر تركی  و دستور زبان مربوط به آن اطلاعات دقیق تری دارد لطفا به من هم یاد بدهد.

3)

آلبالو پلو را كه در مایكروفر گرم می كنید (به ازای زمان گرم كردن و حجم مساوی) داغ تر از غذاهای دیگه ی متعارف ایرانی می شه. اگه گفتید چرا؟!
 
4)
خبر خوش كشف وثبت باكتری جدید در تالاب قوری گؤل را تبریك می گویم.

اسمش را گذاشته اند :Alishewanella tabrizica

 یاشاسین   Alishewanella tabrizica

 

( 5

می دانیم كه جواب معادله ی

Sin(x)=x همانx=0 هست.

می دانید جواب معادله ی

Cos(x)=x چیه؟ (x را برحسب رادیان نوشته ایم). قصه ی جالبی داره كه بعدا براتون می گم.


 

6)

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی دكتر رفیعی تبار

+0 به یه ن

امروز به بهانه ای به وبلاگ قدیمی مینجق در بلاگفا سر زدم. تجدید خاطره ای شد. از برخی از نوشته های قدیمی ام لذت بردم كه اینجا برای خوانندگان عزیز مینجق در آرزوبلاگ دوباره منتشر می كنم:

 

 

قبلا هم نوشتم كه دكتر رفیعی تبار از سرمایه های انسانی این مرز و بوم ومایه ی مباهات آی-پی-ام هستند. چند وقت پیش سخنرانی ای با موضوع كاربرد فناوری نانو در مرمت آثار باستانی كردند كه در زیر گزارش آن را می آورم.

 
پی نوشت:
از سخنرانی دكتر رفیعی تبار الان برگشتیم. خیلی جالب بود. كاربرد این پاك كننده های نانو برای ترمیم تمثال های قدیسین واقعا معجزه می كنه!!
برای مرمت آثار تاریخی ایران هم علی الاصول می شه از این روش ها استفاده كرد اما باید در موردش پژوهش بشه. اگر كسی به این موضوع علاقه داره به دكتر رفیعی تبار مراجعه كنه. علی الاصول میراث فرهنگی و موزه ها و شهرداری ها و..... باید روی این چیزها سرمایه گذاری كنند
 
توضیح تصاویر:
تصاویری كه می بینید كاربرد پاك كننده های نانو را نشان می دهد. توجه كنید كه هیچ رنگی برای مرمت استفاده نشده! این پاك كننده ی نانو فقط آلاینده ها را به طور هوشمند خارج كرده بدون آن كه رنگ اصلی را تخریب كنه.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اطلاعیه

+0 به یه ن

به این وسیله به اطلاع خوانندگان و علاقه مندان وبلاگ مینجق می رسانم كه مطالب مربوط به پست با عنوان متاسفم و نظرات ضمیمه به آن در خصوصی تشریح برخی رفتارهای غیرحرفه ای و نادرست علمی نوشته شده است. متاسفانه در فضای مجازی این مطالب به نحوی منعكس شده است كه گویا مصداق این سو رفتارها آقای دكتر مصفا بوده اند. در این جا به صراحت اعلام می كنم كه به هیچ وجه این تلقی صحیح نبوده است و اگر بی توجهی نویسنده زمینه را برای اسائه ی ادب به ایشان و زیر سئوال بردن شان و جایگاه علمی و حرفه ای ایشان فراهم كرده است از آقای دكتر مصفا عذرخواهی می كنم و تمام تلاش خود را به كار خواهم برد كه از ایجاد شرایط مشابه جلوگیری نمایم.

یاسمن فرزان

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم

+0 به یه ن

در برخی همایش ها ی ما رسم بر این است كه دست آخر یكی از فیزیكدان های برجسته و جا افتاده ی شركت كننده  موضوعات مطرح شده را مرور نماید. به آن summary talkمی گویند. خیلی هم دادن چنین سخنرانی ای سخت است. اولا یارو باید همه ی سمینارها را نشسته باشد و خوب فهمیده باشد.  ثانیا باید در همان هیری و ویری سخنرانی و اسلایدهایش را آماده كند. ثالثا باید مواظب باشد كه مطلبی را جا نیاندازد. به خصوص اگر سمینار جوان تر ها از قلم بیافتد ممكن است توی ذوقشان بخورد!

در همایشی در اسپانیا یك همكار آلمانی  ابتكار جالبی زد. اسلاید اولش عكس یك بستنی فروشی ایتالیایی بود. می گفت حتما در بستنی فروشی دیده اید كه چه قدر انتخاب از بین این همه طعم های خوشمزه و رنگارنگ سخت است. من هم حالا همین احساس ر ا دارم . وقتم تنگ هست و سمینارهای خیلی جذابی را شنیده ایم. انتخاب كردن خیلی سخت است. در اسلاید بعدی از سخنرانی هر سخنران همایش اندكی نشان داد و بعدش روی چند تا از آنها تمركز كرد.

امروز در گلفروشی در انتخاب گلها یاد آن اسلاید افتادم. در گلفروشی كه آن همه گل ها زیبا دلربایی می كنند هم انتخاب سخت است. 

شهری است پركرشمه و خوبان ز شش جهت

چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ای كاش حافظ یك زن بود!

+0 به یه ن

به یكی جرعه كه آزار كسش در پی نیست  زحمتی می كشم از مردم نادان كه مپرس

 

الهی نور به قبرت بباره ای خواجه ی شیراز! ای كاش تو زن بودی! آن گاه چه ها داشتی كه بگویی!!!

كسی می خواهم كه زنانه همین شعر را تضمین كند

"....." كه آزار كسش در پی نیست زحمتی می كشم از مردم نادان كه مپرس.

فكر می كنم از زبان یك زن حتی با محدودیت های وزن شعری ده ها نكته است كه می تواند به جای "....." بنشیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لینك ها به مناسبت روز مرد و روز پدر

+0 به یه ن

نوشته ی آنا به مناسبت روز مرد:

او رنگ نمی شناسد اما زندگی ام را رنگارنگ كرده است

 

نوشته ی باران به مناسبت روز پدر

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سربازان كوچك-قسمت پنجم و آخر

+0 به یه ن

پدر آیدا مهندس راه وساختمان است و یك شركت ساختمانی موفق دارد. آیدا برادری به نام آرش دارد كه وكیل دادگستری است. وقتی آرش فارغ التحصیل شد برای باز كردن دفتر وكالت احتیاج به پول داشت اما آرش مغرور تر از آن بود كه از كسی پول بخواهد- حتی از پدرش. مادر آرش مرتب از پدر او می خواست تا سرمایه ای در اختیار آرش بگذارد تا كار خود را شروع كند. اما پدر آرش می گفت:" حالا زوده !بذار بره یه مقدار خودش كار بكنه. سرش به سنگ بخورده. بادش كه خوابید و فهمید دنیا دست كیه پول كه سهله جونمم بهش می دم. كی نزدیك تر و مهمتر از اون؟ به هر حال ما كه می ریم و این پول رو برای اینا می ذاریم. به جای این كه فردا این پول رو گریان ببرن بذار الان خندان ببرن. ما هم خنده شونو ببینیم كیف كنیم."
آرش دست خالی كارش را شروع كرد. سختی هایی زیادی كشید اما "سرش به سنگ نخورد". بر خلاف انتظار پدر، توانست خودش برای خودش سرمایه فراهم بیاورد و هیچ وقت دستش را پیش پدرش دراز نكرد.به علاوه چون وكیل بود از نظر حقوقی به خیلی از كارها و سرمایه گذاری های پدرش ایراد می گرفت. می گفت فلان كار بی گدار به آب زدن است. پدر آرش عصبانی می شدو می گفت:" تو دنیا نیامده بودی من از این جور كارها می كردم." تقریبا همیشه هم پیش بینی های آرش درست از آب در می آمد! اما پدر آرش هنوز هم معتقد بودم آنچه كه او در خشت خام می بیند آرش كه آن همه كتاب حقوق ازبر كرده و هر روز در دادگاه صد مورد از این گونه اختلافات می بیند، در آیینه هم نمی تواند ببیند!
اماوقتی آیدا فارغ التحصیل شد، پدر آیدا با طیب خاطر سرمایه در اختیار او گذاشت تا شركت خود را افتتاح كند. یكی به این علت كه پیش بینی قبلی اش در مورد آرش درست از آب در نیامده بود. عملا از وقتی آرش بدون كمك او دفتر وكالت خود را باز كرده بود بیشتر داعیه استقلال و بی نیازی از پدر پیدا كرده بود.

 دوم به خاطر این كه نمی خواست آیدای عزیز دردانه او زیر دست كس دیگری كار كند .

 سومین و مهمترین علت آن بود كه پدر آیدا هرگز گمان نمی كرد آیدا هم مثل آرش داعیه استقلال داشته باشد. گمان نمی كرد آیدای جیگولی بیگولی او- كه هنوز خرسك تِدی كه در تولد سه سالگی اش از او هدیه گرفته روی پاتختی اش می گذارد - بخواهد و یا بتواند شركت را به تنهایی اداره كند. گمان می كرد این شركت فقط اسماً مال آیدا خواهد بود و تا سالها رسماً خود او امور شركت را به دست خواهد گرفت. اما پیش بینی پدر در این مورد هم اشتباه از آب درآمد! آیدا خیلی زود امور را در دست گرفت!
ابتدا پدر آیدا باور نمی كرد! گمان می كرد آیدا دارد "ناز" می كند. وقتی آیدا درپنج سالگی از دوچرخه اش زمین می خورد، دوان به سوی پدر می آمد تا در آغوش او آرام گیرد. پدر آیدا بر این امید بود كه درست مثل گذشته ها در شركت هم همین كه مشكلی پیش آمد آیدا به سوی او بیاید. اما با تمام ناباوری می دید كه آیدا در امور حقوقی شركت بیشتر با آرش مشورت می كند تا با او. این موضوع بیشتر به پدر آیدا بر می خورد. حتی پیش خودش تئوری توطئه می بافت و با خود می گفت:" آیدا كه خودش هنوز دختر كوچولوی باباست. حتما این پسره بهش خط می ده. خود كرده را تدبیر نیست!" قصه "خود كرده" از این قرار است:وقتی آیدا دنیا آمد آرش هفت ساله بود. پدر شان كه می ترسید آرش به او حسادت كند او را به كناری خواند و گفت كه او مثل پدر دوم آیدا ست و به عنوان برادر بزرگ تر باید مواظب او باشد. آرش این نقش را خیلی جدی گرفت! حتی یك بار جان آیدا را كه به سمت ماشینی در دو سالگی می دوید نجات داد و از همان موقع شد قهرمان مادر كه از مشاهده واقعه غش كرده بود. آیدا در شانزده و هفده سالگی از دست نقش حفاظتی آرش كه اغلب دست و پا گیر بود شاكی بود . اما از وقتی كه شركت خود را باز كرده روی كمك های آرش زیاد حساب می كند. البته تصمیم گیری نهایی همیشه با خود آیدا ست. برعكس تصور پدر آیدا از آرش "خط نمی گیرد" اما مشاوره حقوقی با آرش را مفید می یابد.
بعضی وقت ها پدر آیدا به خانمش شكایت بچه ها را می كند:
-من عمری شركت داری كردم الان این دختره منو می ذاره می ره از این پسره مشورت می خواد.
-هم اون "دختره" و هم اون "پسره" اسم دارن! هر دوشون هم بچه های تو هستن. تو باید شكر كنی كه می تونن روی پای خودشون بایستن. باید شكر كنی با هم متحدن. هیچ فكر كردی اگر با هم دعوا داشتن چه قدر كار من وتو سخت می شد؟ طرف كدوم یكی رو می خواستی بگیری؟ ببین این آرش من چه قدر آقاس! چه قدر دل گنده اس كه با این كه به او هیچ سرمایه ای ندادی و در عوض برای آیدا شركت باز كردی نه تنها هیچ كینه ای به دل نگرفته بلكه داره تمام سعی اش را هم می كنه كه به آیدا كمك كنه.
بعد مادر آیدا سراغ آیدا می ره و می گه:" باید قدر بابات رو بدونی. از دستت ناراحته. چرا با او مشورت نمی كنی. بزرگتره. بیشتر می فهمه. بیشتر از سن تو شركت داشته. نظراتش را بپرس. ضرر كه نمی كنی."

-آخه مامان! بابا كه فقط نظر نمی ده. نظرش رو تحمیل می كنه. من هر وقت از آرش نظر خواستم نظرش رو فقط به صورت پیشنهاد گفته. اما اگر به نظر بابا عمل نكنی بیشتر ناراحت می شه. نظراتش هم معمولا به درد نمی خورن. چند بار عمل كردم اما به ضررم تموم شده.
-یعنی چه؟ اون كه از تو خیلی با تجربه تره.
-بعله! اما تجارب اون در دوره و زمانه دیگه ای به دست اومده. دقیقا بخوام بگم نظرات اون بر پایه مشاهدات خامه نه بر اساس پردازش این مشاهدات كه بتوان اونا را تجربه حساب كرد. الان دوره و زمانه عوض شده. اون مشاهدات دیگه به درد من نمی خورن.
-حداقل وانمود كن به حرف هاش گوش می كنی.
-من نمی تونم فیلم بازی كنم.
-باید یاد بگیری. روزگار مجبورت می كنه كه یاد بگیری. اگر هم تا حالا نیاز نشده یاد بگیری علتش اینه كه همون پدری كه الان قبولش نداری مثل كوه پشتت وایستاده نذاشته زمین بخوری.
آیدا با شیطنت می گه:
"
خوب! همینو به بابا بگین. بگین آیدا به شما احتیاج داره تا مجبور نباشه فیلم بازی كنه!"
مادر آیدا با خشم ساختگی می گه: من نمی دونم باید یه جوری از دلش در بیاری.
آیدا می گه:" این كه كاری نداره. وقتی اومد از دلش در می آرم."
پدر آیدا نمی تونه با آیدا قهر باشه. وقتی لبخند او رو می بینه وقتی آیدا خودش را به آغوش پدر می افكنه  همه گله مندی ها از یادش می ره. اما با وجود این هیچ وقت زبونش نمی چرخه كه از موفقیت شركت آیدا یا ایده های مدیریتی او تمجیدی كنه ولی تا بخواهید مشكلات و اشتباه های كوچك اونو بزرگ می كنه و توی سر آیدا می زنه.
همان طوری كه پدر آیدا تشنه مشورت خواستن از طرف آیداست آیدا هم تشنه تایید از طرف پدرشه.
دكتر پرتوی این خلا رو در ذهن آیدا احساس می كنه و با گفتن آن دو جمله ساده نظر مثبت آیدا را جلب می كنه.

نظر آیدا هم برای دكتر پرتوی مهم هست. دكتر پرتوی كاملا حرفه ای به شغلش نگاه می كنه. آیدا یك "مشتریه" كه قراره پول به بیمارستان او نا بده. پس باید نازش رو خرید. به علاوه اگر راضی باشه و احساس كنه با او در بیمارستان خوب رفتار می شه در بین فامیل و آشنایان برای بیمارستان تبلیغ می كنه.  دكتر پرتوی تاجر زاده است. اصول موفقیت در تجارت از بچگی در ذهن او كاشته شده!

 

پی نوشت: داستان سربازان كوچك اینجا تموم می شه. اگر دوست داشته باشید شما قسمت آخر داستان را بنویسید و در كامنت ها بگذارید. بهترین پایان بندی را با هم انتخاب می كنیم. در مورد داستان در نوشته بعدی بحث می كنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تبریك روز مرد به سبك مینجق

+0 به یه ن

فرداروز مرد و سالروز آزادی خرمشهر است. این روز فرخنده را پیشاپیش تبریك عرض می كنم.

این روز را به مردانی تبریك می گویند كه از رانت های جامعه ی مردسالاری به عنوان یك مرد  سوءاستفاده نمی كنند.

مردانی كه هرگز به ذهنشان خطور نمی كند كه از امضای اجازه نامه گرفتن گذرنامه برای همسر به عنوان حربه ای برای فشار آوردن به او استفاده نمایند.

مردانی كه وقتی همكارزنشان  ترفیع می گیرد از حربه رذیلانه ی حرف درست كردن برای او برای كوبیدن او استفاده نمی كنند.

مردانی كه توی صف از قدرت بدنی مردانه شان استفاده نمی كنند كه از زنها و بچه ها جلو بزنند.

مردانی كه در خیابان ها برای خانم ها مزاحمت ایجاد نمی كنند.

مردانی كه وقتی یك خانم راننده جلوی خط عابر می ایستد و اجازه می دهد عابری عبور كند با بوق و فحش آن خانم راننده را توبیخ نمی كنند.

مردانی كه وقتی می بینند خانمی در رانندگی ناشی است از موضوع برای خودشان سوژه نمی آفرینند.

مردانی كه وقتی خواهر یا مادر یا همسر یا دخترشان می خواهد از حق خودشان دفاع كند او را دعوت به سكوت نمی كنند.

مردانی كه وقتی می بینند به دروغ و از روی غرض و مرض و حسد و فقط به خاطر پیشرفت كاری یا حق طلبی خواهر مادر همسر و یا دخترشان  پشت سرآنها حرف های هزار و یك شبی بی اساس درست كرده اند آنها را دعوت به خانه نشینی نمی كنند و به جایش مردانه پشت آنها می ایستند و می گویند من در هر حال به شما اعتماد دارم.

مردانی كه صدای عدالتخواهی و حق طلبی زنان را با انگ "خاله زنكی" خفه نمی كنند.

مردانی كه زن ایده آلشان -به خصوص مادر بیوه ی ایده آل شان- یك زن افسردگی گریان و نالان نیست  و باور دارند كه زن به دنیا نیامده كه زجر بكشد بلكه حق شادی و نشاط و لذت از زندگی دارد.

مردانی كه در گردش خود وقتی زنی را می بینند كه بوم نقاشی خود را برپا كرده و دارد منظره را به تصویر می كشد با متلك هایشان حواس او را پرت نمی كنند.

مردهایی كه سر كلاس وقتی دختری سئوال می پرسد صدای زیر زنانه ی او را به تمسخر نمی كشند.

مردانی كه در وبلاگ خانم ها كامنت های هرزه و مستهجن نمی گذارند.

مردانی كه ..... 

مردانی چون بابا و همسر عزیز خودم.

به همه ی این آقایان باید بگویم خیلی"سالارید!"

پی نوشت: از همه ی خواننده های عزیز دعوت می كنم در بخش باخیش ها جمله ی "مردانی كه ...." را با سلیقه ی خود تكمیل نمایند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل