استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

Stone ages


وقتی اختلاف نظری بین یك كارفرما و كارمند, رئیس با مرئوس, زبردست یا زیردست پیش می آید طبیعی است كه بالادست به راحتی می تواند حرفش را به كرسی بنشاند و قول بعضی ها "روی زیر دست را كم كند." متاسفانه بیشترمدیران ایرانی (حتی مدیران علمی در پیشرو ترین دانشگاه ها و پژوهشگاه های كشور) گمان می كنند این به كرسی نشاندن نهایت حكمت و مدیریت و نوعی فتح خیبر است! در صورتی كه در جوامع پیشرفته تر اولین توصیه ای كه به یك رئیس یا مدیر می كنند این است: "خیلی مواظب باشید كه وقتی با كارمندانتان اختلاف نظر پیدا می كنید آن قدر غرق پیروزی در این جدل نشوید كه كارمندانتان را (چه به طور فیزیكی و چه به طور عاطفی) از دست بدهید."به داستان استنفورد برگردیم.جین اصرار داشت كه یك كلیسا در محوطه اصلی استنفورد بسازد. برای این كار بهترین هنرمندان اروپایی را به استنفورد كشاند. این اقدام او مورد اعتراض جردن و دیگر دانشگاهیان واقع شد. جین حرف خود را البته به كرسی نشاند اما نه به قیمت از دست دادن جردن. جین مدبر تر از این ها بود كه بخواهد كسی چون جردن را با دیكتاتور منشی از خود و از استنفورد دلزده كند. بگذارید برای روشن تر شدن منظورم به همان مثال باغچه كاكتوس و داستان خیالی كاشتن چنار بر گردم. اگر جین به جای آن كه به باغبان دیگری دستور كاشت چنار را می داد خود باغبان مسئول كاكتوس ها را به نزد خود فرا می خواند و از او می خواست كه چنار را بكارد هرگز باغبان از او دلچركین نمی شد. طبعا باغبان اعتراض
می كرد كه چنین كاری شدنی نیست. در این صورت جین می توانست با گفتن جمله ای چون" یكی از بهترین باغبان سرتاسر آمریكا و بزرگترین متخصص كاكتوس دنیا را استخدام كرده ام تا غیر ممكن ها را ممكن سازد!" اورا به انجام دادن كار ترغیب كند. باغبان با شنیدن چنین جمله ای غروغركنان خارج می شد اما سرانجام راهی برای اجرای دستور كارفرمایش پیدا می كرد بدون آن كه بوته های عزیزش آسیب ببینند. پس از مدتی هم كه سختی های كار فراموش می شدند هم اعتماد به نفس و تجربه كاری باغبان بالاتر می رفت وهم احترام و وفاداریش نسبت به جین. به این ترتیب چنار كاشته می شد بدون این كه تخم اختلاف وفتنه ویا كینه افكنده شود. ساختن كلیسا وسط استنفورد بی شباهت به كاشتن چنار وسط باغچه كاكتوس نبود! اما جین با تدبیر حرف خود را به كرسی نشاند بدون آن كه تخم فتنه ای بكارد كه در دراز مدت پایه های استنفورد را سست كند.

البته باید جردن را هم در این مورد تحسین كرد. او آشكارا از چنین اقدامات جین ناراضی بود به طوریكه سال های ساخت كلیسا را به طعنه و ایهام
stone ages
خوانده بود. با این حال "قهر" نكرد. نخواست "به خاطریك دستمال قیصریه را به آتش بكشد."او می دانست بنا به جبر زمان جین به زودی كنار می رود و او سكاندار كشتی استنفورد خواهد شد. پس صبر پیشه كرد و كوشید در این مدت به جای جدال بی حاصل تجربه كسب كند و بدنه كشتی اش را تقویت كند.


اكنون كه سالها از این جدال می گذرد كلیسای جین در وسط استنفورد چون نگینی بر انگشتری است. روزهای شنبه و یكشنبه محوطه استنفورد پر می شود از عروسانی كه چون یاس زینت بخش چمن های استنفورد هستند. افراد با ملیت های گوناگون در محوطه استنفورد قدم می زنند و عكس می گیرند. عده ای هم كه خوش ذوق ترند لباس های رنگارنگ محلی خود را می پوشندو چون طاووس ها می خرامندو به زیبایی استنفورد می افزایند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

اختلاف نظر بین كلئوپاترا و كنفوسیوس

در طول سال های سخت مشكلات مالی جردن و جین یكدله در دو جبهه مختلف با مشكلات مالی جنگیدند تا قلعه عزیزشان را از گزند مصادره كنندگان در امان نگاه دارند. اما همان طوركه انتظار می رفت اندكی پس از حل مشكلات مالی اختلاف نظرها بین جین و جردن پدید آمدند. جین عجله داشت تا تمام ساختمان هایی كه در طرح اولیه استنفورد پیش بینی شده بودند ساخته شوند. او آرزو داشت قبل از مرگش طرح عظیم عمرانی را كه به همراه همسر محبوبش ریخته بودند به طور مجسم مشاهده كند.تنها در این صورت باور می كرد كه زیبای خفته اش از بستر مرگ به پا خاسته.

در بعضی موارد انسان ها مستقل از فرهنگی كه در آن تربیت شده اند به یك گونه می اندیشند. جالب تر آن كه این تشابه رفتاری محدود به مسایل طبیعی چون میل به غذا یا مهر مادری و چیز هایی از این دست نیست. حتی وقتی از این نیازهای اولیه فراتر می رویم باز هم به الگو های رفتاری مشابه می رسیم. تو گویی تمام ثروتمندان عالم معیار حشمت و جلال را در ساختمان های پرعظمت می دانند!در این مورد جین دقیقا مانند فراعنه می اندیشید. او نیز چون كلئوپاترا, امپراطور و ژنرال های ژاپن, جهانگیر شاه و مهاراجه های هند و...و بالاخره همچون ثروتمندان برجساز فرمانیه و نیاوران نشین (همسایه های ما در پژوهشگاه)به دنبال ساخت ساختمان هایی بود كه "چشم آدم را بگیرد."


اماجردن به گونه ای دیگر می اندیشید. او به مانند كنفوسیوس وبیشتر اندیشمندان جهان باور داشت كه برترین سرمایه گذاری سرمایه گذاری بر روی "انسان" است. سرمایه گذاری بر روی "فكر" است. او معتقد بود كه اكنون كه مشكلات مالی حل شده به جای ساختن كلیسای پر زرق وبرق در وسط محوطه استنفورد باید به استخدام استاد و توسعه دانشكده ها همت گذاشت.

آری! چنین اختلاف نظر هایی بین دو انسان كه هر دو خود را صاحبنظر می دانند طبیعی است. اما باز هم به آن دو آفرین می گویم چرا كه با اختلاف نظرهایشان به گونه ای كنار آمدندو نگذاشتند این اختلاف نظر ها در دراز مدت سبب ویرانی استنفورد شود. این اختلاف به آن حد نرسید كه دو دستگی و گسست نسل ها در استنفورد به وجود آید. كه اگر می رسید مشكل"قحط الرجال" در استنفورد پس از گذشت یك نسل از بین نمی رفت و در نتیجه استنفورد در رقابت با دانشگاه های باسابقه و قدرتمند شرقی و همچنین در رقابت با همسایه جدیدالتاسیس اش بركلی در می ماند و از بین می رفت! جین در این میان سزاوار تحسین بیشتر است.به یاد داشته باشید كه از قدیم گفته اند "خوبی از بزرگتره." در نوشته بعدی سعی می كنم بیشتر به این موضوع بپردازم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

همان طور كه قبلا گفتم در این نوشته سعی خواهم كرد كه بر جنبه هایی از فرهنگ غربی كه به نظر من از ثروتمندان و دولتمردان آن دیار افرادی علم پرور چون جین و للاند می سازد انگشت بگذارم. در اینجاقصدمن به هیچ وجه تایید و یا ترویج و حتی نقد این فرهنگ نیست. بلكه این نوشته تنها كوششی است ابتدایی برای پاسخ گویی به این سئوال كه چرا در صد قابل توجهی از ثروتمندان آن دیار تا این اندازه علاقمند به حمایت از علم و عالم می شوند.

در خانه ثروتمندانی چون استنفورد كتابخانه های مفصلی وجود داشته و دارند كه امكان بالا بردن معلومات را فراهم می آوردند. اما همان گونه كه می دانید داشتن كتاب و كتابخانه كسی را به خودی خود علم دوست نمی كند. انگیزه مطالعه و جهت گیری در این كار باید در محیطی خارج از كتابخانه به وجود آید. به علاوه برای وجود آوردن چنین كتابخانه هایی هم ابتدا باید انگیزه داشت.


پس از رنسانس و در عهد روشنگری در كشور های غربی پدیده و جمعی به وجود آمد كه به آن اصطلاحا
High society
و یا اختصارا
society
می گویند. اشراف و ثروتمندان میهمانی ها و مراسم تفریحی پیچیده خود را به وجود آوردند. در این مهمانی ها هر از گاهی هنرمندان دانشمندان و اندیشمندان هم دعوت می شدند.البته باید توجه داشت كه این جمع ها با جمع های روشنفكری (كه اتفاقا ما در ایران نمونه قوی ای از آن داریم) فرق داشتند. در این گونه جمع ها اشراف حضور قوی تر داشتند و از چهره های شاخص روشنفكری تنها هر از گاهی دعوت به عمل آورده می شد. معروفترین این چهره ها ولتر بود كه در میان
High society
فرانسه و روسیه و نزد شخص كاترین كبیر محبوبیت فراوان داشت. هر چند بیشتر وقت "های سسایتی" به بطالت می گذشت اما در حضور اندیشمندانی كه هر از گاهی به جمع دعوت می شدندمباحث
جدی ای در می گرفت كه فرصتی برای افراد تیزهوش و عمیقی چون للاند و جین فراهم می آورد تا افق های دید خود را وسیع تر كنند و فكر خود را ورز دهند.
للاند وجین هم وقتی به اروپا یا شرق آمریكا سفر می كردند با"های سسایتی" حشر ونشر می كردند. در این جمع هم با ایده های جدید آشنا می شدند و هم با افراد كاردانی كه بعدا به استخدام آنها در آمدند طرح دوستی می ریختند


این فرهنگ جنبه هایی دارد كه با ارزش های ما نمی خواند (نه با ارزش های سنتی مان نه با ارزش های خانواده های متوسط و تحصیلكرده و نه با ارزش های جمع های روشنفكری آوانگاردی ایرانی). من به هیچ وجه آرزو نمی كنم چنین فرهنگی در ایران ایجاد شود. اما نكته ای در مورد دانشمندان غربی كه با این جمع ها حشر و نشر داشتند وجود دارد كه به نظر من ما از آن غافلیم. ببینید این افراد وقتی وارد این جمع ها می شدند نه تنها نحوه لباس پوشیدن خود را عوض می كردند بلكه حتی نحوه استدلال های خود را هم تغییر می دادند. در واقع افكار خود را برای این جمع "ترجمه" می كردند. آنها را به گونه ای بیان می داشتند كه برای آن جمع قابل فهم و سرگرم كننده باشد. مثلا بخش قابل توجهی از خاطرات لئوناردو داوینچی در مورد روش های سرگرم كردن خانم های "های سسایتی" است. لئوناردو با دقت و وسواس علمی خاص خود تمام ظرافت های این كار را به ثبت رسانده. بنجامین فرانكلین هم دست كمی از او نداشت.

اغلب می شنوم كه همكاران ما شكایت می كنند كه دولتمردان و ثروتمندان ایرانی علاقه ای به حمایت از علوم پایه ندارند. این شكایت به نظر من بی مورد است. بهتر است بگوییم ما در بین بزرگان جمع خود كم داریم كسانی را كه بتوانند در این جمع علاقه ای به سرمایه گذاری درعلوم پایه ایجاد كنند. این كار هم احاطه و تسلط به تمام جوانب و نتایج كار تحقیقی می طلبد هم ایمان راسخ قلبی به اهمیت تحقیق می خواهدو هم حوصله و صبر زیاد برای آموختن زبان و فرهنگ ثروتمندان و متقاعد كردن آنها لازم دارد. من در دور و بر خود كمتر چنین شخصی را سراغ دارم. در این مورد بیشتر خواهم نوشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرمانداران زن

+0 به یه ن

آقای روحانی چهار فرماندار زن در استان های سیستان بلوچستان استان گلستان و ایلام منصوب كرده.  هر چار نفر بومی آن منطقه هستند و برخی از آنها اهل سنت می باشند. بی شك كارشكنی های عدیده ای خواهد شد. خدا به این خانم ها قوت دهد كه بتوانند به كارشكنی ها غالب آیند

صرفنظر از ارزش نمادین این حركت كه به جای خود ارزشمند هست فكر می كنید آیا این كار می تواند تاثیر عملی مثبتی داشته باشد؟
من كنجكاوم كه صبر كنیم ببینیم پاسخ چیست. شما نظرتان چیست؟ چه پیش بینی و نظری دارید؟

پی نوشت: بذارید این سئوال را مطرح كنم. آیا شما مایلید در شهر یا روستای شما یك مقام اجرایی ارشد مانند فرماندار یا شهردار زن منصوب شود؟ در مورد پاسخ خود توضیح دهید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

پیروزی شیرین

للاند و جین شبكه وسیعی از دوستان قدرتمند و سیاستپیشه داشتند. جین برای رفع مشكلات مالی با آنها وارد مذاكره شد. او به منظور حل مشكلات به كرانه شرقی آمریكا سفر كرد تا از نزدیك با دولتمردان و سناتورها به گفتگو بپردازد. چنین سفر دور و درازی با قطار برای یك بانوی سالخورده و داغدیده چندان هم ساده نمی توانست باشد. همچنین جین از مخارج خانه خود تا حد ممكن كم كرد و برای حفظ دانشگاه چوب حراج به بخشی از دارایی های شخصی اش زد.در طول زندگی مشترك با للاند او به مناسبت های گوناگون جواهرات متنوعی برای جین خریده بود. از جمله محبوبترین متعلقات كه جین از آن برای حفظ دانشگاه چشم پوشید همین مجموعه جواهرات بود. اما قبل از این كه با مجموعه محبوب و خاطره انگیزش وداع كند و آن را به بانك
endow
نماید از نقاش خانوادگی شان خواست تا تصویر این مجموعه را بر بوم بیاورد. هنوز هم در گوشه ای از موزه استنفورد این تابلوی نقاشی خودنمایی می كند و یاد آور
تعهد و تلاش های جین برای برپا نگاه داشتن استنفورد است.


خلاصه بعد از چند سال تلاش بالاخره جین موفق شد كه دولت فدرال را قانع كند كه از مصادره املاك دانشگاه صرفنظر كند. همان روز با وجود بارش باران سراسر دانشگاه جشن وسرور بود. دانشجویان از این كه خانه شان را ایمن می دیدند در پوست خود نمی گنجیدند.

ده سال پس از درگذشت للاند وقتی تمام این مشكلات به پایان رسیده بود هیئت امنا ی استنفورد جین را به ریاست خود انتخاب كردند. دقت كنید كه با این كه دانشگاه استنفورد به تمام معنی ملك طلق جین بود و او یك تنه برای حفظش جنگیده بود اما هنوز خود را مقید و ملتزم به هیات امنا می دانست! شیرزن پیر در یك سخنرانی خطاب به هیئت امنا گفت

Let us not be afraid to outgrow old thoughts and ways and dare to think on new lines as to the future work under our care."

این جمله را دو بار دیگر هم بخوانید. یكی با نظر به این سئوال كه چرا دانشگاه استنفورد و دیگر دانشگاه های غرب صدها سال زنده و پویا باقی می مانند و دومین بار با نظر به این كه این جمله گفته یك پیر زن است آن هم در عصری كه بیشتر دانشگاه های معتبر (به استثنای استنفورد تازه متولد شده) از زنان ثبت نام نمی كردند! به راستی چه شرایط و محیطی این چنین ذهنیتی در جین و همچنین همسرش للاند به وجود آوردند؟
در نوشته بعدی ام سعی خواهم كرد به جواب این سئوال بپردازم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اورهان پاموك

+0 به یه ن

نوشته زیر را نویسنده وبلاگ دین-خادمی فرستاده است. از ایشان تشكر می كنم. اطلاعیه ای است در مورد ترجمه و انتشار یكی از آثار پاموك به تركی آذربایجانی.
اورهان پاموك نویسنده تركیه ای و برنده جایزه نوبل ادبیات هست. كاملا تصادفا امروز یكی از كتاب های او را خریدم.

و اما اطلاعیه:
اورهان پاموكون «بیاض قالا» رومانی آذربایجان توركجه سینده تبریزده «نباتی» نشریاتی طرفیندن یاییلدی. كتابی خانم رباب حیدرزاد آذربایجان توركجه سینه چئویریب.
بو رومانین ایكی اساس قهرمانلاری: 1.عثمانلی لارا اسیر دوشموش بیر بیزانسلی و 2.عثمانلی درباری نین عالمی دیلر.
«بیاض قالا» رومانیندا بیزیم اؤیرشدیگیمیز سنّتی شرق-غرب مسأله‌سی بعضی مقاملاردا اویونا چئوریلیر. و یازار اونو ادعا ائتمگه چالیشیر كی، بؤیوك انسان اوچون بو توققوشما‌لار یوخدور. شرق-غرب دَیری یوخدور، ساده‌جه دَیر وار و بؤیوك انسان یالنیز اؤز دنیاسینی دوشونوب آددیم آتیر. شرق و غرب مدنیتی بیر-بیری‌نین ایچینده اریمه‌دیگیندن بو بئله اولور. اثرده كؤله و آغا مناسبتی وار. بو ایكی آیری-آیری مدنیتین مناسبتی كیمی تظاهر اولونور. آما مناسبت فرقلی و یاد مناسبتدیر. كؤله آغا‌سیز ضعیفدیر. آغا دا كؤله‌سیز.
كتاب رقعی قطعده 156 صفحه ده و 7000 تومن قیمتله حاضرلانیب.

یاییم مركزلری:
1. تبریز. شهریار تجارت مركزی. نباتی نشریاتی (تهراندا اولان 10-20 گونلرینده، كتاب سرگیسینده ده اولاجاق)
2. تبریز. گولوستان باغی فرهنگی علمی دائمی كتاب سرگیسی. غرفه 22

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

یكشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶ ه‍.ش.

افتتاح استنفورد

راه اندازی استنفورد شش سال طول كشید. در جلسه افتتاحیه تصویر تمام قد شاهزاده كه به نام و یاد او دانشگاه ایجاد شده بود در گوشه ای زینت بخش مجلس بود. قرار بر این بود كه پس از سخنرانی افتتاحیه للاند جین سخنرانی خود را ایراد كند اما غلیان احساسات به او اجازه چنین كاری را نداد. او تمام مدت به تصویر فرزند دلبندش چشم دوخت و اشك ریخت. با این حال در تمام مدت مراسم سر خود را بالا گرفته بود.

دو سال پس از افتتاح دانشگاه للاند از دنیا رفت و جین را با كوهی از مشكلات مالی تنها گذاشت.دولت فدرال بر آن بود كه زمین های دانشگاه را مصادره كند. بیشتر مشاورین به جین توصیه می كردند كه دانشگاه را تعطیل كند. به عقیده آنها راهی برای حفظ دانشگاه وجود نداشت. جواب شیر زن پیر مشخص و قاطع بود:"هرگز."

اما
للاند با رفتار معقول و فهم و شعور استثنایی اش گنجی عظیم و زوال ناپذیرو بسی باارزشتر از مال ومنالی كه اكنون به شدت در معرض مخاطره بود برای جین به یادگار گذاشته بود وآن همانا كارمندان وفاداری چون جردن بود.

وقتی پیری چون للاند به توانایی ها و ایده ها و صداقت و كاردانی و وفاداری جوانی چون جردن چنان اعتماد می كند كه للاند كرد جوان شیفته این پیر می شود! اعتماد پاكبازانه پیربه جوانی چون جردن از او برایش یك سرباز واقعی می سازد. جوان تا حد مرگ به پیر وفادار می ماند. جوان می خواهد به هر قیمتی شده به خودش و به پیر -چه در زمان حیاتش و چه بعد از مرگش- ثابت كند لیاقت این اعتمادرا داشته. به نظر منجوق چنین سرباز انسانی هر چندكه از خود اختیار دارد و بعضا اعتراض می كند و نارضایتی و یا طرح های جدید خود را ابراز می كند بسیار باارزش تر از مهره های سرباز چوبی و سنگی صفحه شطرنج است!

آری! جردن در كنار جین ماند و به هر قیمت كه بود دانشگاه را به هنگام مشكلات مالی سر پا نگه داشت. او در طول سال های سخت منبع عظیم انرژی و امید برای جین بود. همین احساس و رفتار را هم استادان و مدیران و كارمندان جوانی كه جردن استخدام كرده بود به نوبه خود نسبت به او داشتند.از طرف دیگر
دانشجویان استنفورد همین حس را نسبت به استادان خود داشتند. همگی به نوبه خود
تمام تلاش خود را می كردند تا چراغ آن خانه روشن بماند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه ضامن هویت یك دیار

+0 به یه ن


همان طوری كه می بینید سری نوشته هایم در مورد استنفوردها را كه برای اولین حدود شش سال و نیم قبل منتشر ساخته بودم  دارم دوباره در اینجا انتشار می دهم. هدفم  از بازانتشار این نوشته ها تا حد زیادی ایجاد پیش زمینه برای ورود به  بحث "دانشگاه ضامن هویت یك دیار" هست. در قسمت های بعدی داستان استنفوردها خواهیم دید كه چگونه راه افتادن دانشگاهی مانند استنفورد و نیز بركلی به آن منطقه كه در زمان تاسیس آن دانشگاه ها دور از تمدن بود هویتی داد كه بعد ها مركز علم و هنر و جنبش های اجتماعی شد.

من قبلا نظر كلی ام را در مورد گفتمان هویت طلبی در این یادداشت خلاصه كرده ام. همان طوری كه قبلا گفته ام این حركت اجتماعی نظیر هر حركت دیگری می تواند سازنده بشود یا ویرانگر. تا اینجای كار كه خوشبختانه بیشتر سازنده بود. در مجموع نمره ی خوبی می گیرد. اما كاستی هایی هم دارد. به نظر من از جمله كاستی های اصلی آن كم توجهی به جایگاه دانشگاه و فرهنگ دانشگاهی در بحث های هویتی است. در این گفتمان آن قدر كه باید  به نقش دانشگاه اشاره نمی شود.
وجود یك دانشگاه پویا و سرزنده و در سطح بالا می تواند برای هر دیار خود هویت ساز باشد. از طرف دیگر دانشگاه می تواند پاسدار  هویت محلی باشد. به خصوص در شاخه هایی نظیر ادبیات تاریخ معماری هنر مرمت آثار باستانی و نظیر آن. در این موارد مفصل باید سرفرصت صحبت كنیم.  قبل از این كه وارد بحث جدی بشویم من مطالب قدیمی ام را كه به نظرم برای ورود به بحث زمینه سازی می كند باز منتشر می كنم تا منظورم روشن تر باشد. بحث دانشگاه  به عنوان عاملی هویت ساز و پاسدار هویت می تواند به كج فهمی هایی منجر شود. لازم می دانم كه چند نكته را صراحتا تاكید كنم تا خدای ناكرده سو تفاهی پیش نیاید.

1) منظور من از دانشگاه هویت ساز یا پاسدار هویت دانشگاهی به لحاظ قومی یا نژادی یك دست نیست! بارها گفته ام و بار دگر هم می گویم نژادپرستی را در محیط دانشگاهی جایی نیست. دانشگاهی باید بكوشد بهترین استعداد ها را كشف كند و شكوفا نماید صرف نظر از ملیت, قومیت، زبان، جنسیت, وضعیت مالی، گرایش سیاسی و یا عقاید آن دانشجو.
اگر دانشگاهی دانشجویان از اقوام و ملیت های گوناگون داشته باشد باید افتخار كند. چنین تنوعی از جمله فاكتورهایی هست كه در كشورهای پیشرفته در گزارش هایشان به عنوان تعریف از دستاوردها می آورند.
ببینید! ابدا نباید به دنبال یك دست سازی  قومی در محیط دانشگاهی رفت.
خوشبختانه این مسئله به راحتی مورد قبول قرار می گیرد. مگر تیم تیراختور بازیكن غیر بومی ندارد؟! خیلی هم راحت پذیرفته شده است. پذیرفته شده كه برای این كه این آیكون  ونماد هویتی پیشرفت كند و صدرنشین شود باید نسبت به این مسئله با دید باز برخورد شود. در مورد دانشگاه به طریق اولی چنین باید باشد.
2) منظورم از توجه به نقش هویتی دانشگاه این نیست كه شكایت كنیم كه چرا به طور مثال دانشگاه تبریز در فلان رنكینگ جزو 500 دانشگاه اول دنیا نیست و برای این كه آن را به زور در این رنكینگ جزو 500 اول بچپانیم بیاییم مثلا دو سه تا دانشگاه دیگر شهر را هم با آن ادغام كنیم كه بهمان شاخص آن صعود كند!  بااین تدابیر باسمه ای و جهان سومی نمی شه دانشگاهی داشت كه هویت ساز باشد. دغدغه  رنكینگ دانشگاه هم بیشتر مال ایران و تركیه و سنگاپور هست! من در كشورهایی كه در تولید علم سرآمد هستند اصلا ندیده ام كه این همه نگران جایگاهشان در رنكینگ باشند و به زور بخواهند فلان شاخص را بالا ببرند تا رنكینگ دانشگاهشان دو پله برود بالا!
نمی دانم چرا مسئولان سیاست سازی های علمی كشور ما هركاری سنگاپوری ها می كنند می خواهند تقلید كنند. حالا سنگاپور خودش چیه كه بخواهیم از آن تقلید كنیم؟!!! این «سنگاپوری بازی ها» را ول كنیم! ببینیم نیازمان چیست. ببینیم توانمندی ها و نقاط ضعف مان چیست متناسب با همان برای دانشگاه هایمان برنامه ریزی كنیم.
 در این باره هم باید مفصل صحبت كنیم چرا كه خودش ظرافت های بسیار دارد.

پی نوشت: با این كه سنگاپور به لحاظ رفاه و در آمد سرانه وضع مطلوبی دارد اما مردم خوش و خرمی ندارد. این ادعا را هم براساس مشاهدات شخصی می كنم و هم در موردش مقالات زیادی نوشته شده كه می توانیددر اینترنت بیابید. از بس كه این مردم با هم چشم و همچشمی دارند و تمام سعی شان بر این هست كه فلان رنكینگشان بالا برود و از بهمان ساختمان سازی از دیگر كشورهای آسیای جنوب شرقی عقب نمانند. یك همچین دیدگاهی زندگی را تلخ می كنه. ما ببینیم خودمان چی نیاز داریم همون را بخواهیم. چه در زندگی شخصی و چه در فرهنگ دانشگاهی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

ریسك

در نوشته قبلی ام آوردم كه للاند با كار سخت و صرفه جویی شدید توانست در مدت سه سال سرمایه ای به هم بزند. اما اگر للاند می خواست به همین روش ادامه دهد از حدی بیشتر پولدار نمی شد. للاندپس از پولدار شدن هم به كار سخت ادامه داد. طبعا نوع كاری كه در این مرحله انجام می داد بیشتر فكری و مدیریتی بود تا بدنی. اما آن چه او را قادر ساخت تا به آن اندازه ثروت بیندوزد قابلیت او برای پذیرش ریسك های معقول بود.یكی از این ریسك ها كه ثروت و قدرت للاند رابه طرز افسانه ای بالا برد سرمایه گذاری وسیع در كشیدن راه آهن شرقی-غربی آمریكا بود. در آن هنگام بیشتر پولدار ها از سرمایه گذاری در این پروژه عظیم ابا داشتند. پروژه بی اندازه بلند پروازانه می نمود. اما للاند نترسید ودل به دریا زد.

 من معتقدم اگر این خط آهن ساخته نمی شد آن"ایالات" "ایالات متحده" نمی شدند. و اگر هم اتحاد خود را حفظ می كردند تبدیل به ابر قدرتی كه ما اكنون می شناسیم نمی شدند! آری! برای رسیدن به موفقیت های بزرگ باید توان و جرات امتحان راه های و ایده های جدید را داشت. البته با ید به اندازه كافی مطالعه كرد تا ریسك كار معقول باشد.


در كار فیزیك هم همچنین است. باید به ایده ها ی جدید فكر كرد. اما نباید هر ایده عجیب و غریبی را منتشر كرد. از كشور های جهان سومی و مخصوصا از جماهیر شوروی سابق مدام مقاله هایی بیرون می آیند كه تجسم ریسك نامعقولند. به ظاهر ایده های بلند پروازانه ای را مطرح می كنند كه قرار است فیزیك را متحول كند اما اشكالات اساسی دارند. من هر وقت ایده نویی دارم كه اندكی با آنچه به طور معمول مطرح می شود متفاوت است ابتدا ایده را می نویسم و به یكی از فیزیك پیشگانی كه در این زمینه تبحر دارد و من اورا در همایشی دیده ام می فرستم و از او نظر می خواهم. به این ترتیب ریسك اشتباه فاحش كردن پایین می آید.در كشور های جهان سوم چون ارتباطات كمترند احتمال اشتباه فاحش بیشتر است. در نوشته "طوطیان هند" كه واكنش منفی از طرف برخی خوانندگان ایجاد كرد كوشیده ام شرح دهم چگونه می توان نظر فیزیكپیشگان دیگر را به اندازه كافی جلب كرد تا به هنگام لزوم به ایمیل های علمی آدم جواب دهند. جواب دادن به چنین ایمیلی با جواب دادن به ایمیل تبریك سال نو فرق دارد! این كار یكی دو روز از جواب دهنده وقت می گیرد. طبیعی است كه اول آدم باید نظر طرف را جلب كند تا انتظار داشته باشد كه او برایش این قدر وقت بگذارد.

در ضمن نظر خواستن از همكاران در مورد ایده ها كار عجیبی نیست خود من هم به طور مرتب از همكارانم در اروپا و آمریكا چنین ایمیل هایی دریافت می كنم. در مواردی كه محاسبات به موضوعات كاری من مربوط باشد از من می خواهند ایده شان را بررسی كنم تا ببینم "آیا ایده كار می كند." رسم بر این است كه اگر شخص از مقداری بیشتر به غنا و پروراندن ایده كمك كرد جزو نویسندگان مقاله خواهد شد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

استنفورد وجویندگان طلا

هنگامی كه للاند جوان بود در یك آتش سوزی تمام دارایی خود را از دست داد. این اتفاق مصادف با زمانی بود كه معادن طلا در كالیفرنیای شمالی كشف شده بود و گروه گروه از جاهای مختلف قاره آمریكا به كالیفرنیا سرازیر می شدند تا ثروتی به چنگ آورند.جالب این است كه كسانی كه به دنبال جستجوی طلا رفتند اگر چه به طلا دست یافتند اما ثروتمند نشدند! ثروت نصیب كسانی شد كه به ا ین معدنچیان كالا و یا "خدمات" می فروختند. هر موقع كه معدنچی ای طلا پیدا می كرد برای این كه كار سخت و محیط خشن و وحشی آن زمان كالیفرنیا و غم دوری از خانواده را بر خود قدری آسان كند شروع می كرد به ولخرجی. قیمت اجناس و "خدماتی" كه ارائه می شد دركالیفرنیای آن زمان كه در واقع آخر دنیا حساب می شد به طرز سرسام آوری بالا بود. در نتیجه طلای به دست آمده به آسانی از دست می رفت. طبیعی است كه در چنین محیطی میزان فساد خشونت و بهره كشی خارج از حد تصور برای یك نفر آدم معمولی باشد.

للاند پس از آتش سوزی از همسر خود خداحافظی كرد و راهی چنین محیطی شد. او در كالیفرنیا به كار بقالی مشغول شد. زندگی او در طول سه سالی كه در آنجا بود به حد وحشتناكی ساده و به دور از هر نوع وسایل آسایش بود. او حتی یك بالش هم نداشت و موقع خواب پوتین هایش را زیر سرش می گذاشت. اما پس از سه سال سرمایه قابل توجهی به هم زد و به پیش همسرش جین بازگشت. البته او هنوز با استنفورد میلیونری كه بتواند دانشگاهی با چنین عظمت برپا كند فاصله زیادی داشت. او ثروت خودرا به تدریج در طول عمر خود با استفاده از مغز قوی اقتصادیش به دست آورد. آنچه كه در آن سه سال كسب كرد تنها سرمایه اولیه برای كارهای بعدیش بود.

اما اینجا می خواهم به
نكته دیگری تاكید كنم. لحظه ای خود را به جای للاند بگذارید. فرض كنید ثروت خود را در جوانی با چنین سختی ای و در چنین محیط خشنی به دست آورده اید. به هنگام پیری چه دیدی نسبت به یك نفر جوان آكادمیك مانند جردن خواهید داشت؟
آیا حاضر خواهید شد به توانایی های این آدم اعتماد كنیدو پول زبان بسته تان را ( قسمت عمده دارایی تان را) كه با این همه زحمت به دست آورده اید در اختیار او بگذارید تا ایده های نوگرایانه خود را كه هرگز تاآن زمان در جایی امتحان نشده امتحان كند؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل