+0 به یه ن
من نمی دانم کی جلوی کسانی که حسرت سادگی گذشته را می خورند گرفته که همین امروز ساده و صمیمی وباصفا باشند؟!
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
من نمی دانم کی جلوی کسانی که حسرت سادگی گذشته را می خورند گرفته که همین امروز ساده و صمیمی وباصفا باشند؟!
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
در این گوشه از زمین که خاور میانه اش می خوانند از قدیم الایام مشکل کمبود آب وجود داشته و دارد و خواهد داشت. از زمان سومریان تا کنون همیشه بر سر آن کشمکش وجود داشته و خواهد داشت. برگ برنده تمدن های بزرگ منطقه توانمندی استفاده بهینه از آب بوده. تمدن هزاران ساله سبا در جنوب عربستان (یمن) در زمان خود شاهکار های مهندسی برای استفاده از آب ابداع نموده بود. در زمان فراعنه و سپس سلسله هخامنشی نیز آبیاری مورد توجه ویژه بود. سلسله صفوی هم در مورد مدیریت آب خوش درخشید. خلاصه هر زمان رونقی در این منطقه بوده در سایه مدیریت صحیح آب بوده.
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
سخنرانی دکتر رنانی در مورد تاثیر منفی جوک های قومی و جنسیتی بر رشد و توسعه اقتصادی را می توانید اینجا ببینید.
رنانی هم اکنون دارای رتبه «استاد تمام» در دانشگاه اصفهان و از صاحبنظران اقتصاد کشور است.
وی تاکنون بیش از ۱۵ عنوان کتاب به طور مستقل یا مشترک تالیف و ترجمه و بیش از یکصد مقاله علمی به چاپ رساندهاست. دو کتاب ایشان به عنوان کتاب سال دانشگاهی برگزیده شدهاست.»
ای کاش افراد بیشتری چون دکتر رنانی داشتیم!
اما با کمال افتخار باید بگویم در هیچ کدام از گروه های تلگرامی که من عضوم جوک قومیتی رد و بدل نمی شه. همگی مخالف این کار هستیم.
بی ربط و باربط: موسسه جهان عرب در پاریس
با این که به اسم جهان عرب هست در مورد ایران و ترکیه هم زیاد مطلب داره. تقریبا یک سومش در مورد ایران یا ترکیه هست نه کشورهای عربی. کتابقروشی اش هم همین طور. فیلم های کیارستمی و..... را هم داره. ای کاش این دعوای عرب و غیر عرب از منطقه پاک بشه. من خیلی از آخر عاقبت شاخ و شونه و یکی به دو با عرب ها می ترسم. بالاخره همسایه مون هستند. دعوا بشه دودش به چشم همه می ره. صلح باشه فرش و پسته مون را می تونیم به اونها بفروشیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
خسته: {اهدای خون به جای قمه زنی} حرکت خوبیه! ولی ما یه جا پیشنهاد دادیم به جای نذری پختن پولش صرف کارای خیریه ی بهتری باشه یا حداقل این نذری جایی داده باشه که به دست نیازمندان برسه همچین بهمون برخاش کردن
بعدم انگ تحت تاثیر شبکه های اجتماعی قرار گرفتن و مغز نخودی بودن زدند! حالا حالاها طول میکشه تا فرهنگ این مردم درست بشه هر حرفی هم بزنی هزار انگ بهت میزنن که کمترینش بی عقلی و بی دینیه. خسته شدم از این همه حماقت...
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
لینک پیوستن به کمپین:
http://yon.ir/t5E2
روش جایگزین: عدد 1 را به 30007040 بفرستید
یولداش:
مطرح کردن مداوم نجات دریاچه ارومیه و از طرفی فعالیت و تلاش ناچیز برای فراهم آوردن مقدمات عملی شدن احیای دریاچه، بیشتر به پروژه سیاسی و کمپین تبلیغاتی می ماند! تا نظر دوستان چه باشد. و الله اعلم.
مینجیق:
الله اعلم! اما چاره ای جز خوش بینی و امیدواری نیست. ناامیدی برادر مرگ هست. همون «تلاش و فعالیت ناچیز» هم دنیایی فرق ایجاد می کنه. همین که رودخانه ها را لایه روبی کنند کلی تفاوت ایجاد می کنه. اگر بودجه برای لایه روبی رودخانه ها اختصاص داده نشه باران های فصلی به جای پر کردن دریاچه به صورت سیل وارد مزارع و خانه های مردم می شه و خسارت به بار می آره.
اگر سیاستمداران خیال کنند مردم دیگه به دریاچه حساس نیستند و این مسأله در رای آوری آنها تاثیر چندانی نداره همین بودجه را هم برای لایه روبی رودخانه ها اختصاص نمی دهند بعد من و شما باید کمپین کنیم برای جمع آوری کمک برای سیل زدگان!
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
ببینید! فرض کنید ما نشسته ایم در یک کشتی که داره غرق می شه و می خواهیم خودمان را نجات بدهیم. یکی قایق نجات کوچکی می فرسته که در هر رفت و برگشت چند نفر ما را نجات می ده. فرصت اون نیست که فکرمان را به این بدهیم که انگیزه یارو چیه؟! می خواهد بهره برداری سیاسی بکنه. چرا قایق بزرگتر نفرستاده یا......
با او دعوا کنیم یا به او نشان بدهیم که فهمیدیم که کارش خیلی هم از روی انسان دوستی نیست شاید همین قایق را هم پس بگیره
باید به این فکر کنیم که طرحی بریزیم بیشترین افراد ر با همین قایق نجات بدهیم.
وضعیت دریاچه اورمیه دقیقا همینه!
اون قبلی همین قایق کوچک را هم نه تنها نفرستاد کسانی را که داد می زدند «کمک!» هم خفه می کرد
یولداش:
موافقم، البته بشرط آنکه با آگاهی و شناخت در کمپین شرکت کنیم و در مراحل بعدی چشم و گوشمان را باز کنیم و اجازه ندهیم از ماها بعنوان ابزار شوی تبلیغاتی و بازیچه امیال سیاسی خود استفاده کنند.
مینجیق:
درسته.
اوضاع خیلی وخیم هست. اگر دریاچه نجات پیدا نکنه تمدن چند هزار ساله حاشیه دریاچه از بین می ره. سه و نیم میلیون نفر بی خانمان می شوند. تبریز اورمیه شبستر مراغه و..... به خاطره ها می پیوندند. با چنین وضعیت وخیمی رو به رو هستیم.
در طول تاریخ تمدن های زیادی بوده اند که به خاطر تحولات محیط زیست خاطره شده اند مثل شهر سوخته در سیستان یا طبس در مصر که به علت تغییر مسیر رودخانه از بین رفته اند. ما که نمی خواهیم مثل اونها بشیم.
سه و نیم میلیون نفر حاشیه دریاچه کجا می تونند بروند؟ تهران و کرج و اسلامشهر و .... که همین طوری هم دارند از زیادی جمعیت می ترکند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
«زهرا در طول این چند ماه گذشته نامزد کرده است منطقه سکونت خانواده مددجو از فرهنگ مناسبی برخوردار نیست و در آن منطقه دختر بچه هایی به هم سن و سال زهرا حتما باید ازدواج کنند و با توجه به بافت فرهنگی منطقه مددجو ازدواج کرده است ولی خوشبختانه همسر ایشان با ادامه تحصیل زهرا مخالف نیست و بنا به اظهاراتش تا هر زمان که خود مددجو دوست دارد می تواند ادامه تحصیل دهد زهرا با وجود نامزد کردن همچنان با انگیزه بیشتر و نمرات عالی درس می خواند پدرمددجو به علت سکته قلبی فوت شده و مادر سرپرستی فرزندان را به عهده دارد مادر از نظر جسمی و روحی شرایط مناسبی دارد زهرا دوخواهر دارد که هر دو ازدواج کرده اند خواهر بزرگتر بعد از چهار سال نامزدی فعلا نتوانسته است زندگی مشترک خود را آغاز کند و زهرا برای ادامه تحصیل خود نیازمند حمایت است»
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
پس از با خبر شدن از درگذشت استادعلی جوان (مخترع لیزر و فیزیکدان برجسته) با پرفسور تجلی استاد پیشکسوت دانشگاه تبریز تماس گرفتم و از ایشان درخواست نمودم که به این مناسبت متنی برای وبلاگ مینجیق تهیه کنند. با وجود مشغله کاری ایشان قبول کردند. از ایشان از طرف خود و خوانندگان مینجیق بسیار سپاسگزارم. متن زیر به قلم دکتر تجلی است:
با در گذشت پروفسور علی جوان دنیای فوتونیک یکی
از پیشگامان خود را از دست داد
پروفسور علی جوان مخترع اولین لیزر پیوسته کار و
یکی از پیشروان زمینه لیزر و الکترونیک کوانتومی روز دوشنبه 22 شهریور 1395(12
سپتامبر2016) دار فانی را وداع گفت.او در آذر ماه سال1305(دسامبر1926) از پدر و
مادر تبریزی در تهران متولد شد.جوان از دبیرستان البرز دیپلم گرفت و وارد دانشکده
علوم دانشگاه تهران شد.بعد از یکسال در دیداری که از نیویورک داشت در چند درس
دوره تحصیلات تکمیلی دانشگاه کلمبیا شرکت کرد و به دنبال آن دکترای خود را با
راهنمایی چارلز تاونز بدون گذراندن دوره کارشناسی وکارشناسی ارشد دریافت
نمود(1951(1330)).در سال1331(1955)پسا دکترای خود را در آزمایشگاه تابش با تاونز
در تحقیق بر روی ساعت اتمی گذراند و با استفاده از اسپکترومتر تابش اتمی موج ساختار
ظریف اتمهای مس و تالیوم را بررسی کرد.
پروفسور علی جوان قبل ازکارش در لیزر تئوری میزر
سه ترازی را پایه ریزی کرد واهمیت همدوسی فازدر سیستمهای کهموج نشان داد. او با این
تحقیق عملکرد میزرهای بدون وارونی جمعییت را توجیه نمود.او همچنین این ایده را
برای ایجاد بهره با استفاده ازپدیده رامان تحریکی بکار گرفت پدیده ای که به گسترش
عظیمی در سیستمهای نوین اپتیکی منجر شد.
پروفسور علی جوان در آذر ماه1339(دسامبر1960) در
آزمایشگاههای بل تلقن بطور موفقیت آمیزی اولین لیزر گازی پیوسته کار را بکار
انداخت. درسال1340(1961) به انستیتوی ماساچوست پیوست و مرکز تحقیقات لیزر این
انستیتو را در سطح بسیار بالایی بکار انداخت و رهبری کرد.از کارهای او در این
آزمایشگاه ها اسپکتروسکپی لیزری با قدرت تفکیک زیر دوپلری-بکارگیری لیزر برای
آزمایش نسبیت خاص و همگنی فضا-پایدار سازی خروجی لیزر با دقت حدود چند کیلو
هرتز-مشاهده تجربی پدیده سوراخ سوزان لیزر برای اولین بار وکار بر روی اولین ساعت
اتمی بود.
اودرادامه فعالیتهای تحقیقاتی خود به تحقیق در
زمینه جدید تزویج نور به سیستمهای با ابعاد نانو – تولید لیزرهای با قدرت بالا – لیزرهای
پزشکی ورادارهای مولتی استاتیک(که بوسیله ساعنهای اپتیکی با دقت بالا کنترل
میشوند) پرداخت.
پروفسور جوان در سال1341(1962) جایزه استیوات بالانتین و در سال1354 جایزه
جهانی آلبرت اینشتین در علوم را دریافت نمود.
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن

پروفسور علی جوان، پدر صنایع لیزر گازی جهان در سن 89 سالگی در آمریکا درگذشت.
به گزارش ایسنا، پروفسور جوان در سال 1305 در تهران متولد شد. وی از سن ۵ سالگی شیفته ریاضیات و بازی با اعداد بود.
وی دوران دبیرستان را در دبیرستان البرز و تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه تهران انجام داد. سپس در سال ۱۹۴۸ به آمریکا رفت و تحصیلات خود را تا مقطع دکترای فیزیک در دانشگاه کلمبیا ادامه داد. این فیزیکدان ایرانی-آمریکایی شاگرد مستقیم چارلز هارد تاونز، برنده جایزه نوبل فیزیک 1964 بود و از اعضای آکادمی ملی علوم آمریکا محسوب میشد.
پروفسور جوان در دسامبر ۱۹۶۰ نخستین لیزر گازی دنیا را که ترکیبی از دو گاز هلیوم و نئون بود و به همین نام نیز معروف است، اختراع کرد. این لیزر از نوع لیزرهای بی خطر به حساب میآید و در آزمایشگاهها برای بررسی پدیدههایی مانند تداخل امواج کاربرد دارد.

وی از استادان بازنشسته MIT معروف ترین دانشگاه مهندسی ایالات متحده بود و در سال ۱۹۷۵ مهمترین نشان انجمن نورشناسی آمریکا یعنی مدال فردریک ایوز را از انجمن اپتیکال دریافت کرد. در جملهای که در کنار این نشان حک شده، از پروفسور جوان به خاطر «پدیدآوردن یک دستگاه نورشناختی (لیزر گازی) با کاربردهای بیسابقه در پژوهشهای علمی» قدردانی شده است.
از دیگر افتخارت این فیزیکدان باید به دریافت جایزهٔ علمی جهانی آلبرت اینشتین در سال ۱۹۹۳ اشاره نمود. وی همچنین در سال ۲۰۰۷ رتبه دوازدهمین انسان نخبه در جهان را از سوی نشریه تلگراف کسب کرد.
انتهای پیام
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
خداییش معلم فیزیک یا ریاضی بودن خیلی شغل قشنگی هست. از یک طرف با یک عده
کودک یا نوجوان سر و کار داری که دنیایی از سئوال و کنجکاوی هستند. از طرف
دیگه داری حاصل نبوغ جمعی بزرگترین مغزهای دنیا را در عرض دو سه هزار سال قبل
به اونها آموزش می دهی. چی جالب تر و باکلاس تر از این؟!
به خاطر درآمد,
دندانپزشکی الان شغل محبوب و رویایی شده. با کمال احترامی که به همه
دندانپزشکان عزیز قایلم اما خدایی اش این کجا و آن کجا؟! لذت این کار کجا
اون کار کجا؟! فقط در آمد دندانپزشک را می بینند. دیگه اینو نمی بینند که
در اثر خم شدن های مداوم چه بلایی به سر کمر و گردن دندانپزشکان می آد.
یه
حرفی می خواهم بزنم که شاید به مذاق طیفی از فمینیست ها خوش نیاد. حالا در
جامعه ما روی مردها فشار هست که در آمد بالا داشته باشند و درنتیجه دنبال
مشاغل پردرآمد بروند. روی خانم ها که این فشار به طور سنتی نیست. چه اشکالی
داره بذاریم بروند دنبال شغلی به زیبایی معلمی ریاضی یا فیزیک که سخت هست
اما (اگر تدریس خصوصی نباشه) در آمد بالا نداره؟!
در جامعه سنتی ما
دختران مستعد زیادی هستند که استعداد ریاضی و فیزیک بالا دارند. خانواده
هایشان از نظر مالی تامین شان می کنند اما خیلی هم از این که در محیط مختلط
کار کنند دل خوش نیستند. برای آموزش فیزیک و ریاضی اینها منبع عظیم هستند.
نعمت هستند. چرا قدر این نعمت را نمی دانیم؟!
حتی وقتی علی رغم حقوق
پایین هم جایی استخدام می شوند و حتی وقتی هم مدیر فهمیده ای نصیبشان می شه
که جو خوبی برای مدرسه ایجاد می کنه باز خودشان هم قدر خودشان را خوب نمی
دانند. اعتماد به نفس کافی ندارند. شاگردهایشان هم خیال می کنند اگر معلم
شان مرد بود مثلا چه خبر می شد! بذارید بگم چه خبر می شد! هیچ چی! برای آن
که مرد هزینه های زندگی را تامین کند مجبور بود که به شاگردها به چشم کالا و
مشتری بنگرد. برای این که آنها را به کلاس های پردرآمد خصوصی خود سوق دهد
سرکلاس بد درس می داد. کتاب را کنار می گذاشت یک جزوه پرغلط و غلوط از خود
را تدریس می کرد که نصف آن را هم فقط در کلاس خصوصی رو می نمود!
حالا
که مدارس دخترانه از نعمت خانم معلم هایی که هر آن چه بلدند سر همان کلاس
مدرسه در طبق اخلاص می گذارند برخوردار هستند چرا قدر دان این نعمت نیستیم؟!
چرا همان خانم معلم خیال می کند در مدارس پسرانه " نبوغ" ریخته اند و
اعتماد به نفس پایین خود را به خورد دختران می دهد!؟
امید من این بود که
بعد از جایزه فیلدز مریم میرزاخانی اوضاع تغییر کند اما نشد! هنوز هم لق
لقه زبان خانواده ها این هست "دخترها در درس های حفظی خوبند پسر ها اما در
ریاضی و فیزیک خوبند!"
غلط املایی داشتن یا ضعف در درس جغرافی در
پسرها نشانه نبوغ ریاضی تلقی می شود!! اما هر چه دخترها استعداد ریاضی و
فیزیک از خود نشان می دهند دیده نمی شوند!
در صورتی که اگر آن پسر واقعا
مستعد و باهوش بود راهی می یافت که درس جغرافی را هم از حالت حفظی کنونی
بیرون بیاورد. فکر کنم قصه حفظ کردن مساحت ایران را به شما گفته ام. من
هنوز حفظم مانده که مساحت ایران برابر است با 1648195کیلومتر مربع. فکر می
کنید "مثل پسرها ی نابغه مامان که به درس جغرافی می گویند پیف! این درس مال
دخترهاست" این عدد را نشسته ام و بارها تکرار کرده ام تا یادم مانده!؟
خیر!
با
معلم مان بحث کردم که دو سه رقم آخر نمی تواند معنادارباشد. چون دقت مساحی
ما این قدر نیست. مرزهای آبی را مثال زدم و.... اون قدر سر این عدد بحث
ریاضی و فیزیکی کرده ام که یادم مانده.
یک نتیجه این نگرش کشته شدن
استعداد های دختران هست و دیگری رشد "توهم نبوغ" در پسرها. ما در محل
کارمان با تعداد بسیار زیادی از پسرهایی که با توهم نبوغ بزرگ شده اند سر و
کار داریم. می توانم ادعا کنم یکی از مشکلات رشد پژوهش فیزیک و ریاضی در
ایران خیل عظیم پسرهایی است که توهم نبوغ در دوره نوجوانی در ذهنشان کاشته
شده و هرچه قدر هم سعی می کنیم بیرون نمی رود که نمی رود!
معلمی مزایای خیلی زیاد دیگری هم داره. اگر کارمند رسمی دولت بشه به لحاظ حقوقی
خیلی مزایا داره. یک مرد را فرض کنید که درآمد صد میلیونی از راه "شغل
آزاد" داره و خانمش معلم با قرار داد "رسمی قطعی" است. جالب
هست که بدانید برای خیلی کارهای حقوقی (ضمانت و....) حکم خانم معلم کارمند
رسمی بیشتر از حقوق صدمیلیونی اون آقا به درد می خوره. خوب! این برای خانم
در خانه اعتبار می آره. این مزایا را هم ببینیم! من فکر می کنم باید در
جهتی پیش برویم که منزلت اجتماعی خانم معلم بالا بره. تا دختران مستعد به
سمت معلمی گرایش پیدا کنند.
وقتی از بچه کسی که باباش شغل آزاد داره
و مامانش معلم فیزیک هست می پرسند والدین ات چه کاره اند برگرده و با
صدای بلند اول بگه مامانم معلم فیزیک هست. هرچند در آمد بابا شاید چند
مرتبه بزرگی بیشتر باشه.
این چیزی که من می گویم خیلی هم دور از دسترس نیست. معلم فیزیک معلومه که کار باکلاسی هست. اما شغل آزاد یعنی چه؟ معلوم نیست که!
یک
مزیت دیگه خانم معلم شدن همین جو زنانه معلم هاست. از همدیگه خیلی چیزها
در مورد زندگی یاد می گیرند و در خیلی موارد پشتیبان و کمک هم هستند.
این هم از نکاتی هست که در کیفیت زندگی نقش خیلی مهمی داره. شاید مهمتر ازدر آمد بیشتر برای زنی که توسط همسرش تامین مالی می شه.
پی نوشت:
در
حال حاضر، علاوه بر حقوق پایین، معضل دیگری هم در مدارس وجود داره و آن
محدود ساختن بی رویه آزادی های فردی و اجتماعی معلمان هست.
متاسفانه در
مدارس دخترانه به طور سیستماتیک در زندگی شخصی و خصوصی معلمان دخالت می
کنند. شیوه زندگی (تاهل، تعداد فرزندان، مسافرت ها و....) آنها زیر ذره
بین قرار می گیره. این معضل هست اما کمتر کسی آن را مطرح می کنه. طرح آن
نوعی تابو قلمداد می شه. ببینید! ما در مورد زنی صحبت می کنیم که لیسانسیه
فیزیک یا ریاضی است. این رشته را با علاقه انتخاب کرده و خوب یاد گرفته.
اون قدر هم توانمندی فکری داشته که علاوه بر آن ، شیوه های ابتکاری برای
علاقه مند ساختن دانش آموزان به این علوم (در این کوران اطلاعات مفید و
غیر مفید در فضای مجازی) ابداع کنه. ما در مورد کسی با این توانمندی فکری و
شخصیتی داریم صحبت می کنیم. نه یک فرد عامی با فهم اندک! حالا فرض کنید او
را وارد سیستمی بکنیم که به شخصی ترین مسایل زندگی اش هم کار داشته
باشند! چند نفر آدم با توانمندی ذهنی و شخصیتی بسیار پایین تر از او دایم
کلاغ سیاهش را چوب بزنند و از این راه ترفیع بگیرند. این خانم معلم فیزیک و
ریاضی چه قدر می تونه این محیط را تحمل کنه!؟ مسلما نه زیاد. حتی اگر در
آمد بالا بود (که نیست) باز هم زیاد دوام نمی آورد.
پی نوشت دوم: "چای و گچ سرد شده" به قلم شیوای خانم آتوسا افشین نوید که نشر چشمه
آن را به تازگی منتشر کرده مجموعه داستانی است که اتفاقات آن در مدرسه می
گذرد. مسایل و چالش های معلمان هست. به طور خاص نشان می دهد که چگونه به
طور سیستماتیک در مدارس به مسئله شخصی و خانوادگی ای چون فرزندآوری معلمان
کار دارند. برای آشنایی با مسایل معلمان این مجموعه داستان دلنشین را می
توانید مطالعه کنید و لذت ببرید.
بعد از انتشار اثر معلمان زیادی از مدارس مختلف تهران با نویسنده تماس گرفته اند و گفته اند جانا! سخن از دل ما می گویی.
پی نوشت سوم: در دو ماه آینده فرصت نخواهم کرد به وبلاگ سر بزنم. خداحافظ تا آبان ماه
اشتراک و ارسال مطلب به: