سخنرانی در مورد زلزله

+0 به یه ن

فایل صوتی سخنرانی آقای دکتر زارع در مورد زلزله

اسلاید های سخنرانی

فیلم سخنرانی هم آماده هست. اگر علاقه مند باشید می توانید دی-وی-دی آن را از دفتر پژوهشکده تهیه کنید.

مطلب زیر را من  از سایت "نشنال جیوگرافی" کپی می کنم:

How Your Phone Could Save You From an Impending Earthquake

A new study says cell phones could give you enough time to get to safety.


The epicenter of a major earthquake is someplace you really don’t want to be. Not only does the shaking tend to be most violent there, but there’s also no time to look for shelter. Even a few seconds of warning can make the difference between life and death. And now, scientists say, there's an app for that.  

Writing in the journal Science Advances, Sarah Minson of the U.S. Geological Survey (USGS) and California Institute of Technology and several colleagues claim that plain old smartphones can detect quakes, pinpoint their location, and calculate when the shaking will arrive.

The USGS is spending tens of millions of dollars developing an early warning system called ShakeAlert that will use texts and emails to alert people that a quake has just let loose.

But some earthquake-prone nations—in Central and South America, for example, or the Caribbean, or south Asia—don’t have tens of millions of dollars to spare, or networks of seismographs. That’s why Minson and the USGS Earthquake Hazards Program are working on a much cheaper alternative. “This is a really clever idea that leverages an existing resource," says Kristine Larson, a University of Colorado aerospace engineer who studies how GPS systems can be useful in the earth sciences. Larson wasn’t involved in this research.

Smartphones could be ideal for rapid earthquake warning, Minson and her colleagues realized, because they have built-in GPS sensors and accelerometers, which detect movement. That's how they know where they are at all times, and when they’re being shaken. Phones closer to the epicenter will start shaking first, followed by phones a little farther away, so the timing and the intensity—which drops off with distance—allows the system to calculate where and how powerful the quake is.

The phones are also part of a pre-existing data network, so it’s trivially easy to program them to send news of a quake to a central location, where the data are merged to form an overall picture of the unfolding disaster. And that same network can blast an alert out to anyone in the danger zone.

The phone signals and processing happen at nearly light speed, but it’s reasonable to wonder if even that is fast enough. If your phone is already shaking, it’s arguably too late to do anything about it.

With even a few seconds of warning, you can get under your desk, or pull your car off the road.

But in fact, says Minson, an earthquake creates two distinct types of waves through the solid earth. “The damaging shaking comes from S waves,” she says, which shake the ground back and forth. A quake also sends out P waves, which simply compress the earth in front of them as they go—and, says Minson, “P waves travel faster, so they get to you first. It’s like the midnight ride of Paul Revere,” she says. “He began riding after the British landed, but he was far enough ahead of them to warn people.”

   

When Seconds Matter

It’s the P waves that earthquake early warning systems pick up on, and while the dangerous S waves can arrive very quickly afterward, that can be enough time to take action. “With even a few seconds of warning,” says Minson, “you can get under your desk, or pull your car off the road. If you’re a surgeon,” she says, alluding to a scenario with particularly gruesome potential, “it’s long enough to retract your scalpel and step away from the patient.” It’s also long enough for subways and other trains to be brought to a halt and elevators to be stopped at, rather than between, floors.

The authors of the new report tested the idea with two simulations—a hypothetical magnitude-7 quake on California’s Hayward Fault, in the Bay Area, and another based on the devastating magnitude-9 quake that struck off the shore of Japan in 2011, triggering a killer tsunami. The simulations show that a system relying on just two-tenths of a percent of smartphone users could pinpoint the strength and location of a quake within just five seconds.

“In an ideal world,” says Minson, “we would test the system with actual phones and actual earthquakes.” And in fact, that’s already in process: A pilot program funded by the U.S. Agency for International Development should be in place within the year to do just that.

There are a few potential pitfalls, observes John Vidale, a seismologist at the University of Washington who wasn’t involved in this project. “A system like this would not necessarily be free of false alarms,” he says, “nor immune to pranksters or worse who wanted to cause turmoil from malicious hoaxes.”  

Still, he says, “The idea is creative and sound, and we could see crude versions of such apps very soon."



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مصاحبه من در آی-سی-تی-پی

+0 به یه ن

لینک مصاحبه من در آی-سی-تی-پی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نکاتی در مورد مصاحبه ام در روزنامه جام جم

+0 به یه ن

از دوستان خواستم نظرات خودشان را در مورد دغدغه آموزشی که اینجا مطرح کرده بودم بنویسند. برخی لطف کردند و نظر خود را منعکس کردند. ازشون اجازه خواستم که در وبلاگ بحث را ادامه دهیم. یکی از نظرات را که در واقع چالشی هست برای چکش کاری بحث در زیر می خوانید. سعی می کنم پاسخی بدهم که دست کم برای خودم قانع کنند هست:

-مصاحبه با ارائه‌ی یک مشاهده شروع می‌شه ولی پیداست که تو، اون «مشاهده» را یه «مشکل» می‌دونی. مصاحبه کننده هم ازت پرسیده: « شاید بخشی از مسائل و مشکلات ناشی از تغییر سیستم آموزشی باشد؟» یعنی قبول کرده که مشکلی هست. ولی خب، شاید کسی این «مشاهده» را نتیجه‌ی سیاست‌گزاری‌های درستی بدونه که باعث «رهایی» نظام آموزشی از «شر» علوم فانتزی و به دردنخور شده.
خوب!  ریاضی و فیزیک و ... علوم به درد بخور نیستند که "رهایی" از آنها را جشن بگیریم!! در این موارد من زیاد نوشته ام. جامعه به توان تحلیلی که با آموزش این علوم به دست می آید نیاز داره. در این مقاله و این فایل صوتی بیشتر به این نظر پرداخته ام.
البته وجود تکنیسین های ماهر به جای خود بسیار ارزشمند هست. لازم نیست همه جامعه در رشته ریاضی فیزیک دیپلم بگیرند. هنرستان های فنی حرفه ای مجهز مطابق با نیاز کشورباید دایر شوند تا به  تربیت نیروی کار ماهر بپردازند. اما از کسی که دیپلم ریاضی فیزیک می گیرد انتظار می رود این دروس را درست و حسابی بگیرد. آنها را "شِرره"(=شُل آتتماخ) نکند!

بخش پایانی مصاحبه ممکنه حاوی این پیام باشه که مشکل جامعه‌ی پزشکی و مسائل مشابه را به همین «ضعف» نظام آموزشی فروکاسته‌ای.
به نظر من بخش عمده مشکل از آموزش است. آموزش به معنای عام کلمه.
پزشکی را به عنوان یک مثال  مطرح کردم که برای تک تک خوانندگان روزنامه کثیرالانتشاری چون جام جم ملموس هست. مشکلاتی از آن دست را در سایر حوزه ها هم داریم. عمده مشکلات یا از کم سوادی است یا از حرص و آز مال دنیا. ربط اولی به آموزش که مبرهن هست. دومی هم به عقیده من ریشه در آموزش دارد. وقتی سیستم آموزشی در عمل می آموزد برای همه چیز-از جمله موفقیت تحصیلی پول هست که حرف آخر را می زند ، طبیعی است پول پرستی و حرص و آز ترویج شود. یکی از نکاتی که می خواستم بیان کنم آن هست که تکیه بر معلم خصوصی از طریق جیب والدین اعتماد به نفس نوجوان را خزد می کند. عملا به او می گوید بدون توسل به جیب بابا و مامان خود هیچ نیست. نمی تواند با تلاش خود سری بین سرها بلند کند. نمی تواند شخصیت خود را خود بسازد. اگر این نوجوان والدینی پول پرست و در عین حال دیکتاتور مآب داشته باشد که امید ساختن یک شخصیت محکم در دوره نوجوانی از او سلب می شود. فراموش نکنیم که نوجوانی دوره ساخته شدن شخصیت انسان هست. اگر در این سنین نوجوان به این حس نرسد که با تلاش از راه صحیح می تواند سر خود را بالا نگه دارد و پیشرفت کند در سنین بالاتر هم دنبال زیرآبی می رود یا به جیب دیگران اتکا می کند.
و ضمنا نمی‌دونم طرفدارای بازار آزاد آیا  این مشاهده که «خدمات آموزشی» چندان رایگان «توزیع» نمی‌شه را یه موفقیت می‌دونند یا یه گرفتاری
من اقتصاد دان نیستم که نظر منسجمی در مورد نظام اقتصادی داشته باشم. قبلا هم بارها نوشته ام که از بازاری ستیزی ای که روزگاری بر ادبیات و سینمای ما سایه افکنده بود بیزارم.در داستان سارا  طبقه ای را رمانتیک نشان دادم که در آن جریان چپگرای ادبیات ما همیشه خبیث نشان داده شده بود. یا در مواردی  از آن استاد دانشگاه که سر کلاس حرف هایی به ضد بازاری ها می زد به شدت انتقاد کرده ام.
مثل اغلب شهروندان من دغدغه کیفیت کالا و خدمات دارم و بس. برایم مهم نیست چگونه این هدف حاصل می شود. می خواهم آب لوله کشی  و مواد غذایی بهداشتی و سالم  باشند. می خواهم اتوموبیل های خیابان ها ایمن باشند ترمزشان درست کار کند،  زیاد بنزین مصرف نکنند و کمتر هوا را آلوده کنند. اگر منع واردات خودرو باعث آن می شود که کیفیت خودروی داخلی در غیاب رقابت  پایین بماند و هوا را آلوده کند و به اندازه کافی ایمن نباشد یا مردم خودروی فرسوده برانند من و کثیری دیگر از هموطنان خوشنودتر خواهیم بود وارادات خودرو آزاد شود. این نظر همین طوری من بود. بدون هیچ کارشناسی. در مورد آموزش هم -چه دولتی باشد چه خصوصی- مطلوب من کیفیت بالای آموزشی است. توجه کنید در مورد این مسئله دیگه  قضیه ، مسئله نظر شخصی من نیست ! قانون اساسی روشن و واضح تکلیف را معین کرده:

« دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خود کفایی کشور به صورت رایگان گسترش دهد. »
قانون اساسی ایران, اصل سی ام
برای اطلاعات بیشتر در مورد حکم قانون اساسی سایر کشورها در این زمینه مراجعه کنید به این سایت.

حرف من این بود که به حد نیاز واقعی کشور الان متخصص نداریم. درسته به عدد کارشناسان بسیارند. اما واقعا کیفیت آموزش آنها به حدی نبوده که نیاز کشور را برآورده کنند. وقتی معلم یا استاد مدرسه دولتی تامین نباشد علی العموم (از استثنائات فداکار بگذریم) دل به کار نمی دهد. در نتیجه دانش آموز یا دانشجویی که تربیت می کند انتظاری را که از او می رود برآورده نمی کند.

دوست دیگری مطرح ساخت:""درصد دانشجویی که رایگان تحصیل می کنند ما را به خودکفایی می رسانند؟" آیا فقط دانشجویانی که رایگان تحصیل می کنند قراره بعدها وارد چرخه های علمی و صنعتی بشوند؟ پس فلسفه ی وجودی بقیه دانشگاه ها میره زیر سوال."
من چنین ادعایی نکردم. اتفاقا برخی از متخصصان لایق کشور محصول دانشگاه آزاد هستند. اما اگر کمبودی در زمینه آموزش هست بنا به قانون اساسی  دولت موظف به رفع کمبود هست نه بخش خصوصی.


در زیر متن کامل مصاحبه را می آورم:

رشته اصلی فعالیت شما فیزیک ذرات است. این ذرات چه ویژگی داشتند که مورد توجه شما قرار گرفت؟

برای این که به این سوال پاسخ دهم ابتدا باید ذرات بنیادی را تعریف کنم. ذرات بنیادی اجزای تشکیل دهنده دنیا هستند یعنی کل مواد اطراف ما از یک سری ذراتی تشکیل شده اند که خودشان تجزیه ناپذیرند. یا دست کم  تا به امروز شواهد آزمایشگاهی  برای تجزیه پذیر بودن آنها به دست نیامده است. نوترینوها از  جمله ذرات بنیادی هستند. یکی دیگر از ذرات بنیادی که مردم با آن آشنایی بیشتری دارند الکترون است که از اجزای تشکیل دهنده ماده  اطراف ما می باشد. الکترون ها تا جایی که ما می دانیم ذراتی هستند که تجزیه ناپذیر هستند. همان گونه که می دانید در ماده علاوه بر الکترون هسته نیز وجود دارد که   از پروتون و نوترون تشکیل شده است. پروتون و نوترون خودشان از ذرات بنیادی نیستند چون هر کدام از آنها  به نوبه خود از ذراتی تشکیل شده اند که ذرات بنیادی محسوب می شوند. نوترینوها نیز  از جمله ذرات بنیادی هستند. این ذرات بار الکتریکی ندارند و در نتیجه آشکارسازی آنها بسیار دشوار است. با این وجود نوترینو ها ذرات بنیادی نادری نیستند و در اطراف ما فراوان یافت می شوند.  در هر ثانیه حدود یک میلیارد نوترینو از هر سانتی متر مربع از بدن ما عبور می کند. این نوترینوها در داخل خورشید تولید می شود.

چرا به تحقیق درباره ذرات  بنیادی علاقه مند شدید؟

یکی از ستون های اصلی که متدلوژی علم فیزیک بر آن استوار است  دیدگاه  تقلیلگرایانه یا فروکاست گرایانه (reductionism) می باشد. بنا به این دیدگاه  در حوزه فیزیک، پدیده های  پیچیده را می توان با روش علمی  تا جایی  ساده سازی  کرد   که بتوان  با قوانین ساده آنها را فهمید. تجربه بشری نشان می دهد این تحلیل فروکاست گرایانه جواب داده است!  همین نکته که روش  ساده سازی و تقلیلگرایی برای فهم پدیده های فیزیکی  کار کرده بسیار غیربدیهی است. اما تجربه دانش بشری نشان داده این کار شدنی است. مثال می زنم: برای این که من دینامیک افتادن یک مداد را متوجه شوم لازم نیست بفهمم در آن سوی کهکشان چه اتفاقی می افتد. این را ما در زندگی معمولی می بینیم و تجربه می کنیم اما اصلا بدیهی نیست. چرا می توان افتادن یک مداد را به سادگی فرمول بندی کرد؟ در حقیقت  جست و جو برای قوانین فیزیکی بر  اساس این دیدگاه ساده سازی استوار است. در رشته ذرات بنیادی این دیدگاه فروکاست گرایانه نمایان تر است یعنی می توان هر پدیده ای را بر اساس یک فرمول بندی ساده و با تعداد کمی از ذرات توصیف کرد و برای آزمایش ها و مشاهدات بعدی پیش بینی هایی را ارائه کرد. همه این پیچیدگی ها و تنوع که می بینیم از یک سری ذرات بنیادی ساخته شده اند که فرمول بندی نسبتا ساده و قابل فهمی دارد. این ویژگی برای من جذاب بود.

چرا به سراغ نوترینو ها رفتید؟

من این شانس و افتخار را داشتم که بتوانم  در مقطع دکتری دانشجوی  یکی از بزرگ ترین فیزیکدانان نوترینو دنیا  یعنی الکسی اسمیرنف  باشم .  این فرصتی نبود که بخواهم آن را از دست بدهم. خودم هم این شاخه را هم دوست دارم. چون ساده است و من به دنبال کشف رازهایی درباره رفتار این ذرات بودم.

چه زمانی به درس فیزیک و ادامه تحصیل در رشته فیزیک علاقه مند شدید؟

من در دوره دبیرستان علاقه زیادی به درس ریاضیات داشتم. آن زمان کتاب های ریاضی با امروز متفاوت بود. آن زمان دروس ریاضی و به خصوص هندسه بیشتر بر اساس اثبات تدریس می شد . هیچ رابطه ای را بدون اثبات نمی پذیرفتیم. اما این روزها آموزش بر اثبات فرمول ها استوار نیست. من به هندسه علاقه زیادی داشتم چون ساده بود یعنی با اصول موضوعه ساده می توانستیم قضایای پیچیده را اثبات کنیم.  در دوره دبیرستان معلم هندسه خوبی داشتم. آقای قابچی در دبیرستان فرزانگان تبریز تدریس درس هندسه را بر عهده داشتند. به فیزیک هم علاقه داشتم اما این علاقه مندی در مقایسه با ریاضیات در درجه دوم قرار داشت.آقای رفقی معلم فیزیک این دبیرستان در ترویج علاقه علمی دربین دانش آموزان نقش مهمی داشتند. یکی از نکاتی که ایشان بر رویش تاکید می کردند  یادگرفتن تاریخ کشف ها و فرمول بندی ها بود. یادم هست روزی یکی از همکلاسی ها به لحنی اعتراض آمیز پرسید: "چرا ما باید تاریخ کشف ها را حفظ کنیم؟ آیا در امتحان می پرسید." آقای رفقی جواب دادند در امتحان نمی پرسم اما شما باید بیاموزید تا "در کوران پیشرفت های علمی" قرار بگیریدو .... در این صحبت چندین نکته مستتر بود یکی این که دانش آموزانی که مقابل او در کلاس نشسته بودند  بالقوه افرادی  می توانند باشند که علاوه بر آموختن فیزیک خود  می توانند  در گسترش این علم تاثیرگذار باشند. این ادعا در آن زمان حرف بزرگی بود  اگرچه شاید امروز خیلی عجیب نباشد.  البته آن زمان به شعار کسانی زیادی بودند که سخن از فتح ماه و مریخ توسط ایرانی ها می زدند اما کسانی مثل آقای رفقی که با تاکید بر آموزش اصولی از سنین پایین در این راستا قدم بر می داشتند کم بودند و متاسفانه هنوز کم هستند. حقیقت این است که مطرح شدن چنین دیدگاه هایی از سوی معلم ها می توانست نقش مهمی در افزایش اعتماد به نفس دانش آموزان داشته باشد. مهم تر از همه این که تاکید می کردند تاریخ علم مهم است و این مفاهیم علمی یک شبه به وجود نیامده است. علم قدم به قدم پیشرفت کرده است. پس از آن من المپیاد فیزیک قبول شدم و برای شرکت در کلاس های آمادگی آزمون المپیاد از تبریز به تهران آمدم. آنجا علاقه بیشتری به فیزیک پیدا کردم و در نهایت مسیر فیزیک را برگزیدم.

خیلی ها ترجیح می دهند بیشتر در زمینه تحقیقات کاربردی کار کنند تا مردم بتوانند نتیجه آن را در زندگی روزمره شان ببینند. چطور شما به تحقیق در حوزه علوم پایه روی آوردید؟

این بیشتر علاقه شخصی من بوده است. برای این که تمدنی به طور متناسب و پایدار  پیشرفت کند سرمایه گذاری مادی و انسانی آن روی علوم کاربردی و پایه باید متناسب باشد. طبعا علوم کاربردی بیشترین بودجه را باید دریافت کنند. اما به علوم پایه  نیز نباید بی توجه بود. علوم پایه که انگیزه ی آن کنجکاوی بشری موتور محرکه یک تمدن هستند. تجربه نشان داده است در جریان سرمایه گذاری در  زمینه علوم بنیادی به محصولات ثانویه ای دست پیدا کرده ایم که در جامعه  کاربرد فراوان پیدا کرده است.

در سده های میانی تمدن ایرانی اسلامی دانشمندان بزرگی مانند ابن سینا، ابوریحان، این هیثم و رازی را داشتیم اما بعدها این روند افول کرد . چنینی پسرفتی می تواند علل مختلفی داشته باشد. یکی از علت ها این بود که از اواسط دوره صفوی به بعد بیشتر در زمینه علوم مهندسی و کاربردی و علوم دینی سرمایه گذاری شد و  علوم پایه به دست فراموشی سپرده شد.

راستش را بخواهید من  بر این باور هستم که باید برای کار در زمینه تحقیقات محض حد و حدودی در نظر گرفته شود و اساسا نباید بودجه زیادی به تحقیقات پایه اختصاص پیدا کند. اگر بودجه اختصاص داده شده به تحقیقات علوم پایه متناسب نباشد در کشوری مانند ما مانند بارانی است که به سیل تبدیل می شود چراکه در کشور ما قدرت جذب بالایی وجود ندارد و در نهایت می تواند به ایجاد مسیر شبه علم منجر شود. بنابراین معتقد نیستم که در این زمینه سرمایه گذاری زیادی انجام شود بلکه سرمایه گذاری متناسب قابل جذب در این حوزه کافی است.

فکر می کنید چرا تمدن ایرانی در چنین مسیری قرار گرفت؟

اگرچه این واقعیت تلخ است اما باید آن را به عنوان یک واقعیت بپذیریم. فکر می کنید موتور حرکت برای ابداعات و اختراعاتی که کاربرد زیادی پیدا می کند چیست؟ یکی از این موتورهای محرکه جنگ است که خیلی ویرانگر است اما متاسفانه از گذشته های دور پیشرفته ترین فناوری ها در زمان جنگ به وجود آمده است . موتور محرکه دیگر رقابت و چشم و همچشمی است.خیلی از پیشرفت های بدست آمده در دوره رنسانس نتیجه همین چشم  همچشمی ها بین خاندان های نوکیسه بوده است! یکی از دیگر موتورهای محرکه کنجکاوری بشر  است  که اخلاقی ترین و کم هزینه ترین گزینه می باشد.  کنجکاوی های کودکانه اگر در مسیر صحیحی هدایت شود در نهایت از علم و پژوهش سر در می آورد. اما متاسفانه این روز ها شرایط  مدارس ما به گونه ای پیش می رود که این کنجکاوی در بین کودکان کمرنگ تر شود.

تحقیقات بنیادی دیر به نتیجه می رسد. برای مثال فکر می کنید مردم در آینده کجا می توانند نتیجه کاربردی تحقیقاتی که در زمینه نوترینوها انجام شده ببینند؟

علی الاصول با پیشرفت فناوری می توان به کمک این ذرات پروفایل چگالی  زمین را تهیه کرد.  البته فعلا فن آوری لازم وجود ندارد. با بررسی نوترینوها ی گسیل شده از یک راکتور هسته ای می توان آن  را از راه دور مانیتور کرد. با فن آوری فعلی این کار امکان پذیر است.

ظاهرا نوترینوها ذرات عجیب و غریب هستند ویژگی مشترک شما با این ذرات که زندگی خود را به مطالعه آنها اختصاص داده اید چیست؟

مگرباید وجه اشتراکی وجود داشته باشد؟ ( باخنده می پرسد) همان ساده سازی در این نوترینوها شاید بیش از هر چیز دیگری برای من جذاب و جالب توجه بوده است. این ذرات بنیادی برهم کنش های ضعیفی دارند. سئوالی که مطرح می شود ومن به آن علاقه مندم  آن هست که شاید این برهمکنش های ضعیف به خوبی شناخته نشده است. اگر بیشتر داده جمع آوری کنیم شاید بتوانیم برهم کنش های جدیدی را پیدا کنیم که تاکنون کشف نشده است . این امکان برای من جالب است.

 همسر شما هم از محققان مطرح  در حوزه پژوهش های بنیادی است . زندگی مشترک دو محقق بیشتر فرصت است یا محدودیت؟

به نظر من بیشتر فرصت است. ما از کار همدیگر درک بهتری داریم. کار ما موجب می شود زیاد سفر کنیم وقتی دو نفر ویژگی کار مشترکی داشته باشند کمتر از هم دلگیر می شوند. در غیر این صورت مسافرت های مکرر موجب شکایت طرف مقابل می شود. ما معمولا همزمان سفر می کنیم و در نتیجه شکایتی از سفر هم نداریم . مسئله دیگر این است که می توانیم با هم بحث علمی کنیم.  شاخه پژوهشی ما یکی نیست و مقاله مشترک نداشته ایم اما اغلب در بخش سپاسگزاری از هم تشکر می کنیم. چون در انجام این پژوهش ها از مشورت هم استفاده می کنیم. در مجموع زندگی مشترک ما بیشتر فرصت است و تنها محدودیت موجود برای زوج پژوهشگر پیدا کردن شغل در یک محل است. در موسسات معمولا ترجیح می دهند زن و شوهرها با هم در یک سازمان یا اداره استخدام نشوند. این ویژگی فقط مختص ایران نیست. در همه جای دنیا همین است. چون فکر می کنند این دو نفر با هم متحد هستند و این به مذاق کارفرمایان معمولا خوش نمی آید! البته اکنون من و همسرم یک جا کار می کنیم.

شما بخشی از مسیر زندگی را دنباله رو همسرتان بوده اید و به خاطر ایشان مسیر زندگی خود را تغییر داده اید. آیا این موضوع موجب پشیمانی تان نشده است؟

همسرم من خیلی زرنگ است  و همیشه کاری می کند که تصمیم گیری نهایی از زبان من اعلام شود . در حقیقت ایشان زمینه را فراهم می کند و در نهایت با هم تصمیم گیری می کنیم  که به نظر می رسد ظاهرا  من چنین تصمیمی گرفته ام و هیچ جای اعتراضی باقی نمی ماند. من شخصا سنتی هستم . با این که پژوهش و تحقیق در زندگی من از اهمیت زیادی برخوردار است اما زندگی خانوادگی همیشه برای من در اولویت بوده است. جایی که من از این موضوع فشار زیادی را احساس کرده ام زمانی بود که همسرم دردانشگاه استنفورد دوره پسا دکتری می گذراند. من آن زمان دانشجوی رسمی دوره دکترا در ایتالیا بودم که همراه همسرم به استنفورد رفته بودم. با فرهنگ آکادمیک آمریکا این جور در نمی آید. اگرچه در ایران مقبول است خانمی به خاطر همسرش از کشوری به کشور دیگرنقل مکان کند.  البته استاد راهنمای من در استنفورد - که خیلی به ایشان مدیون هستم- اصلا به روی خودش نمی آورد اما بقیه نگاه سنگینی به من داشتند تا این که اولین سمینار را در آنجا ارائه کردم . سخنرانی  درمقایسه با دانشجویان دیگر همان دانشگاه بسیار بهتر بود و به این ترتیب نگاه ها عوض شد.

چرا به ایران بازگشتید؟

من و همسرم به ایران بازگشتیم تا درکنار هم باشیم. اگرچه هرکدام به تنهایی می توانستیم در مراکز خوبی مشغول کار و فعالیت شویم  اما ترجیح می دادیم در کنار هم کار کنیم. البته بعداز بازگشت به ایران این امکان فراهم شد که در دانشگاه مک گیل در کنار هم باشیم اما باز تصمیم گرفتیم  در ایران بمانیم . من پشیمان نیستم چون  به نظرم تصمیمی که گرفته ام ارزش داشته است.

ماجرای داستان ها و وبلاگ نویسی ها چه بود ؟ آیا هنوز هم در وبلاگتان مطالبی می نویسید؟

در دوره دبیرستان دبیر ادبیات فوق العاده ای به نام خانم نجمی داشتیم. آن زمان در مقایسه با دیگر همکلاسی هایم در زمینه ادبیات خیلی زرنگ نبودم دیگر دوستانم در مقایسه با من قلم بهتری داشتند. آن زمان هیچ وقت نویسندگی نکردم تا این که دکترایم را گرفتم و به ایران بازگشتم. بعد از باز گشت به ایران  من در محیط آکادمیک خیلی احساس تنهایی می کردم زمانی که به ایران بازگشتم وبلاگی راه اندازی کردم تا به بخشی از نیازم پاسخ دهم. به تدریج  این فعالیت گسترش پیدا کرد. احساس کردم باید حرف هایی را بزنم که در دلم بود . قالبی که برای گفتن حرف هایم پیدا کردم قالب داستان نویسی بود. اگر بخواهیم آنها را بر اساس معیارهای داستان نویسی بسنجیم می توانیم بگوییم کار قوی نیست. چون من وقت زیادی برای نحوه نوشتن نگذاشتم و بیشتر مفهوم این داستان ها برای من مهم بود . از  جهت  محتوا داستان های من می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد اما از لحاظ فرم و قالب نه چندان!.اگر کسی علاقه مند است می تواند به وبلاگ من مراجعه کند. ولی امروز دیگر فرصت این کار را ندارم و از طرفی نیاز من به نوشتن هم برطرف شده است و دیگر وبلاگ نویسی هم نمی کنم.

به عنوان یک محقق جوان چه دغدغه ای دارید؟

چیزی که امروزه دغدغه من شده این است که با کمال تعجب و حیرت برخلاف سابق  این روزها نه تنها  دانش آموزان مستعد   نه تنها به درس ریاضی  عشق نمی ورزند بلکه از آن گریزان می باشند. دانش آموزان امروز دانشجویان فردا هستند  و قرار است درآینده  کارهای پژوهشی انجام دهند. کسی که پایه ریاضی خوبی نداشته باشد نه تنها در رشته های  علوم پایه و مهندسی بلکه حتی در رشته های پزشکی هم نمی تواند به موفقیت دست پیدا کند.  چنین گریزانی همه گیر از درس ریاضی  دلیلی نمی تواند داشته باشد جز ضعف سیستم آموزشی. محتوای کتاب های درسی امروز نامتناسب است. بعضی بخش ها بسیار ساده و بعضی از دیگر بخش ها بسیار سخت است. به دانش آموز این حس القا نمی شود که درس ریاضی اش کاربرد دارد یا زیباست!در نتیجه انگیزه و علاقه ای به وجود نمی آید. کتاب های درسی باید جذابیت داشته باشند و کنجکاوی بچه ها را ارضا کنند.

شاید بخشی از مسائل و مشکلات ناشی از تغییر سیستم آموزشی باشد؟

تغییر نظام آموزشی پیامدهای جبران ناپذیری را به همراه داشته است. این تصمیمات بار مالی زیادی را هم به همراه دارد. از دهه هفتاد به این سو بارها کتاب های درسی را عوض کرده اند. تا معلم ها آموخته اند که چگونه کتاب های جدید را تدریس کنند کتاب ها دوباره عوض شده! شاید هر از گاهی لازم باشد کتاب های درسی قدری به روز شود اما این شیوه تغییر  کل مفاهیم کتاب  با این سرعت و شدت قابل هضم نیست.

 

مسئله جدی دیگر مبحث برچیده شدن تدریجی آموزش رایگان در کشور است. خوشبختانه  اصل سی قانون اساسی کشور که در این زمینه است پیچیدگی  متعارف یک متن حقوقی ندارد و به گونه ای بیان شده است که برای همه قابل فهم است.  در اصل سی ام قانون اساسی کشور آمده:" دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه مردم تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور گسترش دهد." ما مدارس دولتی داریم که در آنها به ظاهر امکانات آموزشی فراهم شده اما تا رسیدن به وضع مطلوب فاصله دارد . در این مدارس معلمان و دانش آموزان با محدودیت های مختلفی مواجه هستند. متکی شدن دانش آموزان به معلم خصوصی از دیگر مشکلاتی است که نه تنها از نظر مالی برای پدر و مادر ها مشکلاتی را ایجاد می کند بلکه به کاهش اعتماد به نفس دانش آموزان منجر می شود. در این دوره شخصیت اصلی بچه ها شکل می گیرد و این در حالی است که همه این اتفاقات به گونه ای پیش می رود که عملا به بچه ها گفته می شود در دنیای امروز پول حرف اول را می زند. البته هستند افراد دلسوزی در گوشه و کنار کشور که با از خودگذشتگی و ذوق و ابتکار خود کمبودهای سیستم آموزشی را جبران می کنند.

در این شرایط  به برکت  حضور پراکنده این عزیزان به طور جزیره ای می توانیم امید به پیشرفت داشته باشیم. هنوز می توانیم امیدوار باشیم در ایران آینده پزشکان و مهندسان و محققان موفقی داشته باشیم اما نه به اندازه ای که نیاز کشور را برطرف کند.

 

در ایران بیش از 4 میلیون و 600 هزار دانشجو داریم از این تعداد حدود 3 میلیون و 900 هزار دانشجو برای تحصیل شهریه پرداخت می کنند و فقط حدود 750 هزار دانشجو ظاهرا به طور رایگان تحصیل می کنند. در واقع 84 درصد دانشجویان کشور ما شهریه پرداخت می کنند. سوال این است که آیا 16 درصد دانشجویی که رایگان تحصیل می کنند ما را به خودکفایی می رسانند؟

 

پاسخ شما به این سئوال چیست؟

بگذارید از حوزه سلامت مثال بزنم که برای همه ملموس باشد.  در کشور ما در زمینه های مختلف از جمله پزشکی و سلامت امکانات نسبتا خوبی فراهم است. اگر مسئله جدی پزشکی در حوزه پزشکی و درمانی برای کسی به وجود آید  با پرس وجو می تواند سراغ طبیب حاذق و بیمارستان مجهز که به او امکانات درمانی می دهد بیابد.  اما  تعداد پزشکان خوب و قابل اعتماد بسیار کم است و گاهی بیماران مجبور هستند حدود سه ماه منتظر بمانند تا از پزشک موردنظرشان وقت ملاقات بگیرند. برای یک بیماری جدی می ارزد شخص پی گیری کند اما برای هر سرما خوردگی ساده یا مسمومیت غذایی که نمی توان به سراغ این عده معدود از طبیبان حاذق رفت! در نتیجه ما وقتی سرما می خوریم یا دچار مشکل گوارشی می شویم اغلب به پزشک مراجعه نمی کنیم. برای این که از پزشکان صاحب نام و شناخته شده وقت ملاقات بگیریم باید ماه ها منتظر باشیم این در حالی است که به پزشکانی که در درمانگاه ها و مراکز درمانی حضور دارند اعتماد چندانی نداریم! یکی به این علت که پیاپی خبرهای وحشتناکی از سرنوشت شوم آشنایانی می شنویم که به دنبال سرما خوردگی ساده به پزشک رفتند و دکتر اشتباه تشخیص داد و دوم به آن علت که وضعیت درس خواندن اغلب دانشجویان پزشکی را می دانیم. می دانیم که  اغلب  تنها شب امتحان درس می خوانند. آن هم نه کتب مرجع بلکه در بهترین وضعیت از جزوه ای که سئوالات امتحان از آن طراحی می شود. در برخی موارد شنیده ام که برای نمره گرفتن نیازبه خواندن جزوه در شب امتحان هم نیست! کافی است نمونه سئوالات سال های قبل همان استاد را ببینند! این چه سیستم آموزشی هست؟! چه طور می توان  به طبابت کسی که این گونه مدرک پزشکی گرفته باشد اعتماد کرد؟!  پزشکان تربیت شده از نظر کیفی نمی توانند تا سرحد خودکفایی نیاز کشور را برطرف کنند. در چنین شرایطی بدیهی است که باید شنونده خبرهایی مبنی بر مرگ و میر بیماران در نتیجه تجویز نادرست داروها باشیم.حوزه پزشکی تنها یک مثال بود. وضعیت مشابهی در مورد سایر رشته ها هم متاسفانه وجود دارد. این فقط دغدغه من نیست و خیلی ها با این مشکل مواجه هستند .


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

علم نزد روس ها هست و بس!

+0 به یه ن

فیزیكی گفت:
سلام
خانوم دكتر این قضیه ای كه پولیاكف یك سال قبل از هیگز مقاله ای می نویسه و مكانیزم هیگز رو توضیح میده چقدر صحت داره؟
مینجیق جواب داد:
من اطلاعی ندارم. ولی خود شخص هیگز به طرز وسواس گونه ای در دادن كردیت (credit) به همه كسانی كه در فرمول بندی این مكانیزم سهم داشتند دقت می كنه. در همون جولای 2012 یك سخنرانی در دانشگاه swanseaداشت كه من در وبلاگم لینكش را دادم. در این سخنرانی با وسواس تمام سهم همه را می گه. این قدر در این كردیت دادن به این و آن دقت می كرد كه من خودم حوصله ام سر رفت. اگر پولیاكوف سهمی داشت حتما اونجا گفته. اگر علاقه مندید بروید و ببینید.

این جمله كه " پولیاكف یك سال قبل از هیگز مقاله ای می نویسه و مكانیزم هیگز رو توضیح میده" خیلی به جمله های شعاری بلوك شرق و سرخورده های فروپاشی شوروی شباهت داره. "این كه حق ما را خوردند و بردند و همه چیز را بهتر می فهمیم و نابغه بزرگمان پولیاكوف هم همه چیز را بهتر از امپریالیست ها می فهمه" ادبیات تیپیكال سرخورده های فروپاشی شوروی و كسانی هست كه بر كاخ كرملین كاخ آرزوهای پوشالی بنا كرده بودند. خود هیگز چنین ادعایی نداره. به همه كه سهم دارند كردیت می ده و می گه هم كه خودش تنها یك پیچ را سفت كرده.

شما از تندروان هندو بپرسید می گویند 2000 سال پیش دانشمندان هندو در بهارات نظریه ریسمان را هم فرمول بندی كرده بودند. دانشمندان امروزی غرب ایده های هندو های 2000 سال پیش را دزیدند. باور كنید چنین ادعا هایی می شه! ین ادبیات تندروان ملتی هست كه چند صد سال مستعمره بوده اند. ادبیات ملتی هم كه با غرب 70 سال پشت دیوار آهنین رقابت كردند و در رقابت فروپاشیدند هم آن  هست.

پیش روی علم این طوری نیست. علم قدم به قدم جلو می ره. هر دانشمندی هم می آید یكی دو پیچش را سفت می كنه. یك كار گروهی هست در ابعاد جهانی. هیگز هم خودش ادعایی بیش از این نداره

البته در این كه پولیاكوف دانشمند بزرگی هست شكی نیست. در این هم كه در شوروی سابق یك مكتب آموزشی و پژوهشی بسیار پیش رو داشتند هم شكی نیست. هنوز هم روباكوف و قربانوف و ... كه در روسیه مانده اند در كارشان سرآمد هستند. من خودم كتابشان را كه دو سال پیش منتشر شده بود درس دادم. جا به جا از دقت و عمق كتاب  شگفت زده شدم و به آنها آفرین گفتم. اما دیگه این طوری هم  نیست كه "علم نزد روس ها هست و بس!"

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فایل های سخنرانی امروز

+0 به یه ن

امروز من یك سخنرانی در مورد نوترینو ها برای كسانی كه رشته شان فیزیك نبود ارائه كردم. فایل صوتی و اسلایدهایم را می توانید در زیر بیابید.

اسلاید های سخنرانی امروز

فایل صوتی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پوستر سخنرانی دكتر استكی

+0 به یه ن




لطفا به اشتراك بگذارید و اطلاع رسانی كنید. سخنرانی همین چهارشنبه هست

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرهنگستان علوم و تاثیر دكل های مخابراتی بر سلامت

+0 به یه ن

از من سئوال شد:
می خواستم بدونم دكل های مخابراتی روی آدم تاثیر دارند؟اگه دارند این تاثیر چطور و چگونه ست؟

پاسخ من:
سلام
تاثیر كه قطعا داره. چون در كنار امواج رادیویی مایكرویو هم داره كه همان طوری كه می دانید فركانسش با مد ارتعاشات آب می خونه. درنتیجه می تونه در بافت های بدن جذب بشه. اما این كه چه تاثیری و چگونه هنوز موضوع مطالعه و پژوهش هست. همان طور كه می شه حدس زد این پژوهش تبعات اقتصادی برای شركت های گنده داره و در نتیجه نمی شه خیلی به پژوهشگاه های وابسته به شركت های مخابراتی در این موضوع اعتماد كرد. چه بسا حقیقت را قربانی سود اقتصادی كنند و نتیجه ی پژوهش را دستكاری كنند.
در اطریش آكادمی علومشان روی این موضوع كار می كنه. چند وقت پیش هم آمده بودند در ایران و به آكادمی علوم ایران درموردش گزارش می دادند (نقل به مضمون از شاهین). اینها كارهایی است كه یك آكادمی علوم باید بكنه. كارهایی كه باید به كسانی سپرد كه "آردهایشان را بیخته اند و الك هایشان را هم آویخته اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از فرش چلسی تا پلاریسكوپ

+0 به یه ن



توضیح تصویر فرشی كه در پایین  ملاحظه می كنید در زیر از سایت آسا نقل می كنم. اما قبل از آن می خواهم خاطره ای شیرین بگویم از یكی از برادران جمشیدی كه اهدا كنندگان این فرش به موزه آذربایجان می باشند. سال 70 وقتی دانش آموز دبیرستان بودم در یك كتاب علمی در مورد  قطبش نور مطلبی  خواندم كه برایم خیلی جالب آمد. با هیجان به سراغ بابا رفتم و تعریف كردم. بابا گفت در اوایل دهه 50 وقتی رئیس دانشكده بود دستگاه پلاریسكوپی برای دانشكده فنی تبریز خریداری كرده اند كه با كمك پلاریسكوپ تنش در قطعات را نمایان می سازد. بعد كه دید من خیلی كنجكاوم زنگ زد به دكتر جمشیدی و از ایشان خواهش كرد كه فرصتی به من بدهند كه از آزمایشگاه دیدن كنم. من و دوستم پاندا پا شدیم رفتیم دانشگاه تبریز و آقای دكتر جمشیدی با علاقه و عشق و حوصله فراوان كلی برایمان توضیح داد. عكس دكتر جمشیدی هم در سایت آسا هست.  برای اطلاع بیشتر در مورد تكنیك فوتو الاستیسیتی و پلاریسكوپ می توانید به این سایت مراجعه كنید.

با رونمایی از نخستین فرش اهدایی به موزه آذربایجان،

برادران جمشیدی، میراث خاندان خود را جاودانه كردند

 برادران جمشیدی، میراث خاندان خود را جاودانه كردند title=

آسا نیوز: همزمان با روز جهانی موزه از نخستین فرش اهدایی به موزه آذربایجان رونمایی شد.

این فرش نفیس پیش از این به خانواده جمشیدی تعلق داشت كه سه برادر این خانواده در اقدامی فرهنگی، این میراث ارزشمند را به موزه آذربایجان اهدا كردند.

فرش مذكور كه در حقیقت بازبافی فرش معروف چلسی می باشد و از نگاه كارشناسان این حوزه بسیار ارزشمند برآورد شده است، قدمتی 75 ساله دارد. این فرش به سفارش شادروان علی جمشیدی و به دست استاد محمد به نیا بافته شده است.

گفتنی است فرش چلسی كه اصالتی ایرانی دارد و به احتمال قریب به یقین در منطقه شمالغرب بافته شده است، به دلیل آنكه در محلی به نام كینگز رود در شهر چلسی به موزه ویكتوریا آلبرت لندن فروخته شده به این نام معروف است.

استاد زنده یاد حبیب الله لیمویی طراح پرآوازه فرش، به سفارش كارشناسان موزه لندن طرح فرش چلسی را پیاده كرده است و پس از آن نمونه های دیگر نیز از آن بافته شده است. رنگ این نمونه ها متفاوت از نسخه اصلی است ولی آنچه امروز توسط خانواده جمشیدی به موزه آذربایجان اهدا شد دقیقا همرنگ با فرش چلسی می باشد.

فرخ جمشیدی برادر كوچكتر این خانواده كه هم اكنون بیش از 70 سال سن دارد به خبرنگار آسانیوز گفت: این فرش اهدایی با پشم دستی و رنگ های كاملا طبیعی كار شده است و پیش از این بر روی "گچ خاك" استفاده می شده است كه آن را برای ماندگاری فرش بسیار مفید می دانند.

وی گفت: همه ما و بویژه برادر بزرگتر خانواده علاقمند بودیم كه میراث پدری را از نگاه مادی به دور نگاه داریم و به همین منظور تصمیم گرفتیم این فرش نفیس، برای همیشه در موزه آذربایجان به یادگار بماند.

فرخ جمشیدی همچنین كتاب " فرشنامه ایران" را كه دایرةالمعارف فرشهای نفیس ایرانی به شمار میرود و تصویر فرش اهدایی نیز در آن آمده است، به موزه آذربایجان هدیه كرد.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه و طبیعت

+0 به یه ن

فردا 13 فروردین یا روز طبیعت هست. 13 به در محبوب ما!
به این مناسبت می خواهم در مورد "مسئولیت دانشگاه" در قبال حفاظت از محیط زیست بنویسم. شاید صد سال پیش دانشگاهیان چنین مسئولیتی حس نمی كردند اما این روزها با توجه به تخریب گسترده محیط زیست, دانشگاهیان-- به خصوص در كشورهای پیشرفته-- عموما  یكی از وظایف دانشگاه را مسئولیت در برابر طبیعت می دانند. اهمیت دادن به حفظ محیط زیست جزو اخلاقیات دانشگاهی شده است. اتفاق مباركی است!

در این میان می خواهم دو نكته بگویم. ببنید! حمایت از محیط زیست رفته رفته تبدیل به یك نوع ژست شده. هرچیزی هم كه تبدیل به ژست بشود از یك سری آفات رنج می برد. از جمله این كه ریاكاری و تظاهر بلای جانش می شود. هستند كسان و گروه ها و حكومت هایی كه به تخریب وسیع محیط زیست می پردازند (با سیاست گذاری های غلط كشاورزی منابع آب را هدر می دهند, با صنایع غیراستاندارد آب و هوا را آلوده می كنند جنگل ها را از میان می برند و به این ترتیب محیط سالم زندگی را برای انسان و دیگر ساكنان كره زمین   آلوده می سازند) اما از آن طرف با كلی بوق و كرنا و تبلیغات می آیند یك پیشی را ناز می كنند و به این ترتیب خود را طرفدار محیط زیست -بلكه قهرمان آن- معرفی می نمایند.

دوم این كه یك عده اسم ترس بی اساس از فنآوری و مدرنیته  را گذاشته اند طرفداری از محیط زیست. این عده برای جریان حفاظت از محیط زیست مخرب هستند. مثلا این نوشته را از همشهری و همكارجوان ما  ببینید. از قرار معلوم آن قدر از رفیق خارجی طرفدار محیط زیستش حرف غیر علمی شنیده كه به طرفداران محیط زیست بدبین شده!

اگر دانشگاه های ما بخواهند به سمت طرفداری از محیط زیست بروند باید به هوش باشند تا از این دو آفت در امان بمانند.



پی نوشت:

13 به در به همه شما خوش بگذره. از بنیاد كودك اس-ام-اس دریافت كردم كه" همیار  گرامی!در سیزده به در با طبیعت مهربان باشیم!" راستش یك كم به من بر خورد كه یعنی من نمی فهمم نباید آشغال بریزم و شاخه ها را بشكنم؟!
می دانم كه خواننده های مینجیق بافرهنگ تر از آن هستند كه این یادآوری های ابتدایی  به آنها لازم باشد. اما
چون همه سال یادآوری می كنم
ترحم بر ماهی قرمز بی دندان
ستمكاری بود بر دیگر آبزیان

ماهی هفت سین خود را در آبگیر ها و رودخانه های طبیعی رها نكنید چون ممكن هست نر و ماده ای همدیگر را پیدا كنند و سریع تكثیر گردند. بعدش آب و غذا برای آبزیان بومی باقی نمی ماند.  اكوسیستم آن ضربه می خورد. در كشورهای پیشرفته  رها كردن ماهی قرمز در آب رودخانه ها جریمه دارد. جریمه ی رها كردن ماهی در رودخانه تایمز خیلی بالاست. اگر درست یادم مانده باشد 300 پوند!
پی نوشت دوم:
هفت سین ایرانی اصیل ماهی ندارد. ماهی قرمز حدود 80 سال پیش از چین وارد شده.
(همیشه پای چینی ها در میان هست!)

نقاشی هفت سین معروف كمال الملك ماهی ندارد.
در باكو هم "بایرام سفره سی" دارند. اما ماهی ندارد.
من مخالف گذاشتن ماهی در سفره هفت سین هستم. طفلكی ماهی در تُنگ تَنگ.
حضور ماهی در استخرهای شهری پارك ها خوب هست. هم جایش تنگ نیست و هم تخم پشه ها ومگس هارا می خورد و محیط را سالم می كند.
نه در تنگ ماهی در هفت سین و نه در آبگیرهای طبیعی.
فقط در استخرها و حوض های دست ساز بشر در شهر و روستا

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه و سیاست

+0 به یه ن

انتظار داشتم در ادامه این نوشته ی من در مورد فیلم دربند بحثی داغ در بگیرد. اما انگار دوستان اغلب در تعطیلات هستند.

نظر خودم را در این باره می نویسم. به نظر من  دانشگاه باید به یك معنا "سیاسی" باشد و به معنای دیگر كاملا از سیاست ورزی كناره گیرد. اجازه بدهید نظرم را بشكافم.

 

محیط دانشگاه -و به خصوص كلاس های درس- باید یه گونه ای باشند كه دانشجویان و استادان با هر گرایش سیاسی در آن احساس "در خانه بودن" بكنند. فكر نكنند كه چون نگرش سیاسی آنها با جریان غالب موجود در آن فضا زاویه دارد در آنجا در معرض تخطئه هستند. سمینار و كلاس درس ریاضی و فیزیك و شیمی و زیست شناسی و.... جای بحث سیاسی یا شوخی و طعنه و كنایه سیاسی نیست. استادی كه وقت گذاشته باشد و درسش را درست آماده كرده باشد از این قبیل لوس بازی ها نباید در بیاورد. باید بیاید و درسش را فارغ از مسایل سیاسی بدهد و برود.

از سوی دیگر فكر و نظر و پارادایم های سیاسی باید در محیط های آكادمیك تولید شوند و به جامعه تزریق گردند. دانشگاه محل تولید فكر و پرورش متفكر هست و مسایل سیاسی از این جهت مستثنی نباید باشد. این فعالیت به طور مستمر و آهسته و پیوسته باید شكل بگیرد.

من ازاین كه استادان یك هفته مانده به انتخابات در فضایی هیجان زده فوری به صرافت بیافتند كه بیانیه ی سیاسی با ادبیات ژورنالیستی --و با چاشنی جملاتی به زعم خودشان باب مزه دهن عوام الناس-  صادر كنند مخالفم. این نوع  ماجراجویی سیاسی ضربات محكمی بر پیكر نه چندان تنومند دانشگاه های ما می زند بی آن كه فایده ای داشته باشد.

در ضمن بیانیه ای كه عده ای دانشگاهی آن را تهیه و امضا می كنند نباید چنان سیاست زده شود كه بر ورطه عوامفریبی بیافتد! اگر بنا بر عوامفریبی باشد مطمئن باشید كه نهادهای دیگری در جامعه هستند كه در این فن بسیاربسیار توانمند تر از استادان دانشگاه هستند. استادان دانشگاه هرچه قدر هم باهوش و به زعم خود مردمشناس باشند به گرد پای آنها در عوامفریبی نمی رسند. گیریم كه در عوامفریبی توفیق یافتند! فایده آن چیست؟! دانشگاهی كه برای رسیدن به یك هدف سیاسی متوسل به عوامفریبی شود  هویت دانشگاهیش را در پای هدف سیاسی قربانی كرده و این یعنی فاجعه!

كاری كه دانشگاه باید بكند آن هست كه نحوه تفكر نقادانه ی علمی را آرام آرام به جامعه تزریق كنند تا جایی كه مردم كوچه و بازار شعار های پوپولیستی را به آسانی نپذیرند. در این میان نقش دانشكده های علوم انسانی برجسته تر هست. اما همان طوری كه در بخشی از صحبتم در اینجا اشاره كرده ام فارغ التحصیلان رشته ای مانند فیزیك هم نقش یگانه ی خود را در جامعه برای پرهیز از تفكر غیر علمی بازی می توانند بكنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل