خانه دوست كجاست؟

+0 به یه ن

امسال می خواهم در این وبلاگ به سئوالی كه در دكتر آرش مطرح ساخته بود بپردازیم:"دانشگاه كجاست؟"

هرچند من تا حدود زیادی با نظرات  دكتر آرش در این مقاله موافق و همنظر هستم  اما از سوی دیگر معتقدم مفهوم دانشگاه خود مفهومی دینامیك هست و رسالت دانشگاه در طول زمان در جوامع مختلف دستخوش تغییر شده و خواهد شد. جریان های مختلف در سطح جامعه بر دانشگاه تاثیر می گذارد و فرهنگ دانشگاهی آن جامعه -بسته به قدرت و نفوذی كه دارد بر این جریان ها تاثیر می گذارد. با پیشرفت های فن آوری هم رسالت دانشگاه تغییر می كند.

می خواهم به این سئوال در این وبلاگ بپردازیم. نظر خود را در این زمینه به هیچ عنوان نظر غایی و خالی از اشكال و سستی نمی دانم. درنتیجه تعصبی بر صائب بودن نظرخود ندارم. سئوال را مطرح می كنم  و پاسخ هایی جزئی و موردی خواهم داد تا نقد و نظر شما را بشنوم.

باشد كه به این سان تمرین گفت و گو و شنیدن و تحمل نظر مخالف كنیم.  نظراتی كه به قصد متشنج كردن فضای مباحثه گذاشته می شود منتشر نخواهد شد. در فضایی آرام نظر همدیگر را می شنویم و بدون توهین به یكدیگر نظر همدیگر را تایید و یا نقد می كنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه كجاست؟

+0 به یه ن

متن زیر به قلم دكتر آرش هست كه در روزنامه ی شرق به چاپ رسیده است. خوشحال می شوم نظرات شما را در مورد این متن بخوانم.

روزنامه شرق ، شماره 1952 به تاریخ 24/11/92، صفحه 9 (علم)

لینك 1

لینك 2

دانشگاه یك كتابخانه بزرگ نیست
دانشگاه كجاست؟

نویسنده: فیروز آرش*

هرسال كه می گذرد، دانشگاه ها از اندرونه و دانشجوهای خوب و جست وجوگر تهی تر می شوند. آموزش كه زمانی جایگاه ارزشمندی در جامعه داشت، اینك به وظیفه ای بی روح و از سر ناگزیری فرو كاسته شده است. جوان هایی كه در چندسال گذشته بدون ارزیابی توانمندی شان به دانشگاه ها فرستاده شده اند تا در جایگاه «استادی» بایستند، هیچ ایده ای از جایگاهی كه به آنها پیشنهاد شده است ندارند. آنها تربیت شدگان مركزهایی هستند كه دانشگاهشان می نامیم، بی آنكه بدانیم دانشگاه چیست. پژوهش دانشگاهی هم از افت چشمگیری رنج می برد و كارش بیشتر در تولید مقاله هایی تعریف می شود كه بود و نبودشان چندان تاثیری بر افزایش دانش و ایجاد دگرگونی در جامعه ندارند. گفتن اینكه دانشگاه های ما دستاوردی ندارند، ادعای درشت و ناخوشایندی است. به پشتوانه كدام گواه و دست آویز می توان چنین گفت؟
    پرسش را باید از جای دیگری آغاز كرد. دانشگاه چیست، چگونه جایی است و سبب وجودی اش كدام است؟ ویژگی هایی كه برخی مكان ها را شایسته این نام می كند چیستند و كاركرد آن كدام است؟ با كدام سنجه باید دستاوردهای آن را ارزیابی كرد و سرانجام، توانمندی و پیروزمندی آن را به داوری نشست؟
    پرداختن به این همه، دشوار است. دانشی با ابعاد چندگانه لازم دارد و اندوخته من در همه این زمینه ها بسنده نیست. اما دوسوم عمر من در دانشگاه گذشته است، در پژوهشگاه های بزرگ بوده ام و در دانشگاه های مختلف در كشورهای متفاوت درس خوانده و تدریس كرده ام. از این رهگذر آموخته هایی دارم كه به پشتیبانی آنها گمان می كنم می توانم تصویری از دانشگاه نشان دهم.
    
    دانشگاه كجاست؟
     پاسخ این پرسش، بنا به شناخت افراد و نقشی كه به آن نسبت داده می شود، متفاوت است. می توان آنها را در دو دیدگاه از دانشگاه دسته بندی كرد.
    
    دیدگاه آموزشگاهی
    در این نگاه، دانشگاه مجموعه ای از ساختمان ها، ابزار و انسان هایی با عنوان استاد و دانشجو هستند. كار این مجموعه بازخوانی دانش و فناوری گردآوری شده از دیگران و آموختن آن به نوآمدگان است تا توانمندی های لازم را برای انجام كار معینی به دست آورند و روانه بازار كار و جامعه شوند. در این نگاه، دانشگاه ابزاری است كه دانش آموزهای باهوش و پركار دبیرستانی را از كم توان ها جدا می كند تا بازار كار بتواند آنها را آسان تر شناسایی كند. بنابراین، دانشگاه را جایی می بیند كه مهارت های كاری می آموزد، گذرگاهی است به دوران بلوغ جوانان. همگان باید این دوره آموزشگاهی را بگذرانند تا از عهده انجام برخی كارهای معین برآیند و برای بازار كار آمادگی پیدا كنند. شاید هم اندكی روابط اجتماعی می آموزند كه لازمه كاركردن در محیط كاری است.
    در این دیدگاه، دانشگاه تفاوتی با آموزشگاه ندارد، مكانی است كه جوان ها در آنجا دانش فنی و مهارت های عملی می آموزند. دانش فنی نوعی آموزه است كه برای فهمیدن حرفه خاصی به آن نیاز دارید. برای نمونه، باید آمار بدانید تا بتوانید عملكرد بازار سرمایه را بفهمید، یا باید زیست شناسی بدانید تا بفهمید كار یك پرستار چیست، ترمودینامیك را باید بیاموزید تا بنیاد های كاركردن ماشین های گرمایی، مانند بخاری، یخچال و شوفاژ را بفهمید. دانش فنی به كتاب آشپزی ماننده است، فرمولی است كه به شما می گوید به تقریب باید چه كاری انجام دهید. مجموعه ای از قاعده ها و رویكردهاست كه می توان در كلاس درس یا در یك سخنرانی آموخت و به خاطر سپرد. این نوع دانش در كتاب ها گردآوری شده است و فراگیری هم از كتاب آغاز می شود. آیا دانشگاه كتابخانه بزرگی است؟ افزون بر این، اینك آموزش های «برخط» و از راه دور وجود دارند كه دست كمی از كلاس های درس سنتی ندارند. گفتارهای كلاسی استادان برجسته دانشگاه های بنام در فضای مجازی در دسترس همگان است و در آینده بر گستردگی و كیفیت آنها افزوده خواهد شد. با رشد آموزش مجازی یا از راه دور، دانشگاه رسالت خود را به عنوان آموزشگاهی كه دانش گردآوری شده را منتقل می كند، از دست می دهد. با پیشرفت آموزش مجازی، چه دلیلی دارد كه دانشگاهی مانند هاروارد یا ام. ای. تی سالانه 50هزاردلار شهریه بگیرد و دانشگاه های دولتی دارایی های عمومی را برای سرپا نگه داشتن این آموزشگاه ها هزینه كنند؟ به بیان دیگر، عمر این نوع دانشگاه به سر آمده است. ایرادی كه می توان به این گفتار گرفت این است كه می توان از روی دستور آشپزی، غذای معینی را تهیه كرد، اما دستپختی نخواهد شد كه یك سرآشپز چیره دست فراهم می كند. اگر كار دانشگاه را به آموزش چیره دستی كاهش دهیم، باید انتظار داشته باشیم كه دانشگاه به دانشجو بگوید «فلان درس را در تابستان یا در زمان معینی «برخط» بیاموز و هرگاه آماده بودی به دانشگاه بیا، كار ما از اینجا آغاز می شود.» بنابراین، كار دانشگاه آموزش دانش فنی نخواهد بود، بلكه آموزش دانش «عملی» خواهد شد. دانش عملی درباره انجام كار معین نیست بلكه درباره چگونگی انجام آن است. در این نگاه، دانش «عملی» مانسته دانایی و تدبیری است كه سرآشپز دارد و نمی توان در كتاب آشپزی یافت. دانشی است كه نمی توان آن را تدریس كرد و به خاطر سپرد، بلكه باید آن را آموخت و جذبش كرد، به تعدادی قاعده كاهش پذیر نیست و تنها در عمل وجود دارد.
    این دیدگاه آموزش عالی را به ابزاری برای كارپردازی كاهش می دهد و بازتاب نارسایی های اقتصادی جهان و زمانی است كه مشخصه دوران ماست. با این نگاه، دانشگاه به چیزی كه هنرستان حرفه ای می نامیم كاهش پیدا می كند.
    روشن است كه بخشی از آموزش دانشگاهی، تربیت دانشجو برای حرفه ای در آینده است. موضوع های مختلف دانشگاهی و آزمون هایی كه به مدرك دانشگاهی می انجامند، مجال های شغلی با حقوق های بهتر فراهم می آورند. دانش و مدرك دانشگاهی در رشته ای معین در موفقیت شغلی آینده سودمند هستند. جامعه این را موفقیت می داند و بر این باور پافشاری می كند. اگر موفق بودن با پول داربودن و توان خرید بالاهم ارز باشد، مدرك دانشگاهی ممكن است چاره ساز باشد. اگر موفقیت با مقدار دانشی از اینگونه كه در یك رشته به دست می آید اندازه گیری شود، مدرك دانشگاهی می تواند سنجه موفقیت باشد، اما آموزش دانشگاهی فراتر از این است؛ فراتر از به خاطر سپردن نوشته های كتاب ها و قاعده ها و قانون هاست؛ فراتر از مدركی است كه قاب می گیریم و به دیوار آویزان می كنیم. همه ما هویتی فرای شغل خود داریم. پس اگر هدفِ آموزش دانشگاهی چیزی فراتر از اینهاست، آن چیست؟
    
    دیدگاه دانشگاهی
    دانش فنی و عملی و مهارت های شغلی هدف هایی هستند كه آموزش دانشگاهی هیچ گاه چشم خود را بر آن نبسته است. اما دستاورد مهم تجربه دانشگاهی بسیار فراتر از آن است. همان گونه كه گفتم، دانش در كتاب ها گردآوری شده و فراگیری از كتاب آغاز می شود اما دانشگاه كتابخانه بزرگ نیست. واقعیت ها و تجربه ها را می توان با خواندن كتاب دریافت، اما كتاب نمی تواند بگوید چگونه می توان اندیشید، چگونه باید منطقی بود، چرا و چگونه ایده های پذیرفته شده را به چالش فراخواند بنابراین، اندیشه نو آفرید و روش تازه زیستن را پی ریزی كرد. پرورش انسان اندیشمند، بافرهنگ و خلاق، با بلوغ اجتماعی و حتی شور زندگی داشتن، آموزش كنشگری اجتماعی- از هر نوع- مجموعه ای است كه شاید بتوان آن را «دانش زندگی و شهروندی» نامید، اینها چیزهایی است كه تجربه دانشگاهی اند. نقش دانشگاه، افزودن به این نوع دانش، به خاطر خود آن است، بدون اینكه نسبتی با شغل و حرفه داشته باشد: پرورش شهروندان اندیشمند و مهربان كه سرشار از انگیزه و مهارت برای بهزیستی و شكوفایی افراد و جامعه اند.
    دانشگاه مكانی برای آموزش همه جانبه است؛ جایی است كه به هر نوع پژوهش، دانش پژوهی، تدریس و یادگیری ارج می گذارد و مسیرش را هموار می كند. دانشگاه جایی است كه دانشجویان متنوع با پرسش های بسیار متفاوت، با فرهنگ، رفتار، زبان، آیین و پس زمینه های گوناگون را می پذیرد؛ آنان را در محیط فراگیری به هم پیوند می دهد و هركس از دیگری می آموزد.
    گونه گونی اعضای این باشگاه به نوعی توانمندی می انجامد كه نه تنها واقعیت های موجود را می تواند ببیند بلكه می تواند بگوید كه وضعیت چگونه باید باشد. این مكان یادگیری همه جانبه، هدف های زیادی را برآورده می كند: در آنجا اكتشاف روی می دهد، كاربردها شناسایی می شوند، آموزش می دهد، یادگیری را آسان و تشویق می كند، با مساله های روز درگیر می شود. مكانی است كه در آنجا فرهنگ انسانی تولید و از آن پاسداری می شود. با آمیزه ای از همه اینهاست كه دانشگاه موتور نوآوری و رشد اقتصادی و نهاد اصلی نگه دارنده جامعه آزاد، باز، برابر و مردم سالار می شود. دانشگاه مكانی است كه در آنجا یادگیری گرامی داشته می شود و یافته های نو و دانش، به خاطر خود آنها ارج گذاری می شود. دانشگاه به دور از سودمندی های مادی آن، مكانی برای آموختن درباره مردم، ایده ها و فرهنگ است؛ زیرا در نهایت آنچه معنی پیدا می كند، زحمت و تلاشی است كه می كشیم تا بفهمیم، در نظم دنیا اثر بگذاریم، به بافه زیبای فرهنگ انسانی بپردازیم و خودمان را به انسانی بالاتر فرارویانیم. دانشگاه جایی است كه از ما انسان می سازد و این روح دانشگاه است: شعله ای كه فراموش می كنیم از آن نام ببریم، اما سرچشمه همه انرژی و پویایی ماست.
    آموزش دانشگاهی زندگی ها را دگرگون می كند، ماندگاری پیامدهای آن فراتر از یك یا دو نسل است. مدیریت های دانشگاه و استادهای آن در برابر گذشتگان كه با تلاش خود، ما را به اینجا رسانده اند و در برابر آیندگان كه زندگی شان به كار، گزینه ها و داوری های ما وابسته است، مسوولند. رویكرد ما در اداره دانشگاه باید با آمیزه ای از علاقه مندی، انسانیت، دقت، احترام و فوریت همراه باشد. دوران ما دوران دگرگونی های شتاب دار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. مردم از دانشگاه انتظار عمل، پاسخ، راه حل، حمایت و رهنمود و بازخوانی شرایط را دارند. ما ناگزیر هستیم این وضعیت را تشخیص بدهیم، تلاش خود را دوچندان كنیم تا نیازمندی های جامعه خود را برآورده كنیم. احساس مسوولیت در برابر این پیشنهاد ها فراتر از نگرانی وضعیت فردی است و وجدان كاری جامعه دانشگاهی را به چالش وامی دارد تا به پرسشی بنیادی و فوری پاسخ بدهد: هدف دانشگاه چیست و چگونه باید دنبال بشود؟
    پیش از پرداختن به پرسش بالا، لازم است بگویم، امروز آموزش دانشگاهی بیش از هر زمان دیگر درگیر «نوآوری»، كار و رشد اقتصادی است. دانشگاه وظیفه دارد با انرژی و با فوریت به این نیازمندی پاسخ بدهد. این پاسخ اما باید با اندیشه همراه باشد. چگونه می توان جامعه نوآور ساخت؟ چه دانشی، چگونه افرادی و كدام شرایط اجتماعی برای نوآور و كارآفرین بودن لازم است؟ دانشگاه چه كاری را باید انجام دهد یا از انجام آن دست بردارد تا چنین دانشی را فراهم آورد، افرادی را برای آن بپروراند یا شرایط اجتماعی لازم را آماده كند؟ پاسخ این پرسش ها نه بدیهی اند و نه آسان و نه تازه اند بلكه لازم می دارد كه به ارزش های بنیادی و اصول اولیه آموزش عالی برگردیم.
    برداشت ما از واژه «نوآوری» معمولابرداشتی ساده انگارانه است. آن را در یافتن كاربردهایی برای دانش نو، ارایه راه حل های فنی و حل مساله های مهندسی، به كار گیری روش های شناخته شده در مساله های تازه و شناسایی فرصت های جدید كارآفرینی تعریف می كنیم. نوآوری اما به همان اندازه كه فرآیندی تكنیكی است، یك فرآیند اجتماعی نیز است. بخش بزرگ عمر ما با تكرار عادت ها و واكنش های آموزه ای سپری می شود و هنجارهای اجتماعی بر ادامه آن پافشاری می كند. خیلی چیزها را به روش معینی انجام می دهیم، چون همیشه به این روش انجام گرفته اند یا این چیزی است كه آموخته ایم و همه همین كار را می كنند. این رویكرد تكراری دلیل دارد: روشی آزموده برای مساله های شناخته شده است و در بسیاری موارد نو هم پاسخ می دهد. در نتیجه، عمل ما به نتیجه مورد انتظار می انجامد و برهم كنش های اجتماعی را قابل پیش بینی و قابل مدیریت می كند.
    وقتی بخش بزرگی از زندگی و نظم اجتماعی ما اساسا محافظه كار و عادت گراست، نوآوری با مانع های جدی و مقاومت اجتماعی روبه رو می شود. تصور كنید چه پیش نیازهایی لازم است تا كسی یا گروهی از افراد بخواهند كارها را به گونه دیگری انجام دهند و نوآوری كنند. پیش از همه ویژگی های نوآوران را باید برشمرد: داشتن دانشی ژرف از مساله، بهره مندی از مهارت های لازم برای پروراندن راه حل جدید و به كاربردن آنها. اما فراتر از همه، نوآوران از توان تحلیل كردن برخوردارند، می توانند اندیشه نقدگرا داشته باشند و به دگراندیشی ارج می گذارند؛ امكان های جدید را می بینند و می توانند آنها را بشناسانند. نه تنها می توانند بیندیشند و عمل كنند بلكه می توانند دیگرگونه بیندیشند و دیگرگونه عمل كنند. این اما هنوز نیمی از داستان است. نوآوری در بستر فرهنگی - اجتماعی روی می دهد و شرایط فرهنگی و اجتماعی باید از نوآوران پشتیبانی كنند. نوآوران باید به دانش و مهارت دسترسی داشته باشند، بلندگویی برای اظهارنظر داشته باشند و بتوانند مخالفت كنند، آزادی و استقلال داشته باشند تا رفتار متفاوت داشته باشند. جامعه ای كه از نوآوری پشتیبانی می كند، آنی است كه دسترسی آزاد به دانش دارد، توان سهیم شدن در تولید جهانی آن دارد، جامعه ای است كه بازنگر است و همواره خود را به نقد می كشد، پرسیدن و مخالفت كردن را تشویق می كند، تفاوت ها را ارج می نهد، مخالف را می پذیرد و در نتیجه، پویایی پیوسته دارد، تغییر می كند، خود را پالایش می كند و بهتر می شود. به نیروهای آزاداندیش میدان می دهد و در مسیر آینده ای پایدار حركت می كند. در چنین جامعه نوآور نقش آموزش دانشگاهی چیست؟ كاركرد آن چگونه است و چه هدفی را باید دنبال كند؟
    دانشگاه باید به هر سه بعد نوآوری: بعد فنی، بعد شخصی و بعد اجتماعی پاسخ بدهد. فرآیند پاسخگویی از چهار بخش تشكیل شده است:
    1. دانشگاه دانش نو تولید و از دانش كهنه پاسداری می كند؛ پاسداری از دانش كهنه، بازگشت به آن و ارزیابی دوباره آن لازم است، چون بستری برای آفرینش دانش نو است.
    2. دانشگاه مكان یادگیری است. نه تنها به دانشجو، دانش و مهارت می آموزد بلكه توان اندیشیدن، تحلیل كردن، استدلال كردن، پروراندن اندیشه، اعتمادبه نفس، شهامت عمل كردن و چالش پذیربودن را هم به آنها می آموزد.
    3. دانشگاه مكان تعامل با دنیا، با مسایل مردم واقعی و جوامع واقعی است. با به كار گیری دانش و همگانی كردن آن در فرآیند تعامل، به درك و فهم نو می رسد.
    4. دانشگاه در فراهم سازی شرایط اجتماعی و فرهنگی كه به نوآوری و مردم سالاری بینجامد نقش محوری دارد. نمونه جامعه باز است. وظیفه دارد و می تواند رسمِ پذیرفته شده را به پرسش بكشد و دارندگان قدرت را به چالش بخواند. بحث و گفتمان را تشویق می كند و پذیرای دگرگونگی است؛ الگوی تعامل است و با تمرینشان این هنجارها و رفتارها را در جامعه گسترش می دهد. دانش، یادگیری، مردمسالاری و نوآوری در بنیاد به هم تنیده اند. دانش، یادگیری و نوآوری فقط در جامعه آزاد می تواند شكوفا شود و به نوبه خود، لازمه جامعه باز و آزادند.
    هر چهار كاركرد بالاآبشخور یك هدف است: ساختن جامعه ای كه مردمش بتوانند دنیا را آنگونه كه هست ببینند و بفهمند، افزون بر این، توانایی آن را داشته باشند كه دریابند این دنیا چگونه می توانست و می بایست باشد، آن را تغییر و به سوی بهترشدن سوق دهند. چهار ویژگی بالاتازه نیستند. دانش نو در بیرون دانشگاه هم تولید می شود. برای نمونه، نظریه نسبیت خاص در بیرون از دانشگاه پرورانده شد و می دانیم كه چه اثر ژرفی بر آگاهی، نوع نگرش و فناوری داشته است. موسسه های پژوهشی زیادی وجود دارند و همواره به دانش نو دست می یابند، اما هیچ كدام دانشگاه نیست. می توان در جایی به جز دانشگاه تدریس كرد، درگیر مسایل جامعه بود و در جهت برقراری مردمسالاری و برابری، نهادی ساخت. اینها نیز می توانند در بیرون از دانشگاه شكل بگیرند. دشواری در این نیست، بلكه پرسش مهم این است كه چگونه این چهار كاركرد را باید پیش برد تا دانش ما، دانشجویان ما و نهادهای ما توانایی تغییر دنیا و پیرامون خود را به دست آورند؟
     *گروه فیزیك، دانشگاه تفرش

شرح دفاع «جان هنری نیومن» از ارزش بنیادی آموزش دانشگاهی:واكاوی ماموریت دانشگاه


نویسنده: فیروز آرش*

دانشگاه باید به سه بُعد «نوآوری» پاسخ بدهد. این بُعدها عبارتند از بعد فنی، بعد شخصی و بعد اجتماعی. رویكرد دانشگاه از چهار بخش درهم تنیده تشكیل می شود: 1-تولید دانش نو، 2- مكانی برای یادگیری، 3- تعامل با دنیا و مسایل مردم واقعی و 4- فراهم سازی شرایط اجتماعی و فرهنگی كه به نوآوری و مردمسالاری بینجامد. هر چهار كاركرد بالاآبشخور یك هدف است: ساختن جامعه ای كه مردمش بتوانند دنیا را آنگونه كه هست ببینند و بفهمند، افزون بر این، توانایی آن را داشته باشند كه دریابند این دنیا چگونه می توانست و می بایست باشد، آن را تغییر و به سوی بهترشدن سوق دهند. چگونه این چهار كاركرد را باید پیش برد تا دانش ما، دانشجویان ما و نهادهای ما توانایی تغییر دنیا و پیرامون خود را به دست آورند؟
    هنگامی كه به جست وجوی پاسخ می گشتم، بارها با نوشته های «جان هنری نیومن» روبه رو شدم. به باور من، پاسخ پرسش بالادر بازگشت به ارزش های بنیادی آموزش دانشگاهی و آزادی نامحدود در پرسشگری است. یك و نیم قرن پیش «جان هنری نیومن» در توصیف آموزش دانشگاهی نوشت:
    
    1- پرورش خرد
    «آموزش دانشگاهی به خودی خود، پرورش خِرد است... گشودن ذهن، تصحیح آن، پالایش اندرونه اش، توانمند ساختن ذهن برای دانستن، تحلیل كردن، تحت كنترل درآوردن و استفاده از دانش است. توانمند ساختن ذهن برای چیرگی بر پیش فرض های خود است. آموختن انعطاف پذیری، روش ها، دقت در نقدگرایی، فرزانگی و حقیقت بینی و یافتن بیان شیواست.»
    
    2- نهاد یادگیری
    دانشگاه مكانی برای یادگیری است و نه جایی كه در آنجا تدریس می شود. دانشگاه نهاد یادگیری است و نه یك نهاد آموزشی. ویژگی های این جامعه با اعضای متفاوت، به یادآوری اش می ارزد: «دانشگاه محل همایش دانشجویانی است كه از هر بخش زندگی و با انواع دانش ها برهم می آیند.» تنوع پدیده ثانوی نیست، بلكه برای فرآیند یادگیری اساسی است. شاگردانِ با پس زمینه های متفاوت و فرهنگ های گوناگون، در رویارویی طبیعی با برداشت های فرهنگی، پیش فرض ها و پیش زمینه های سنتی مختلف، بدون دخالت استاد، به مقدار زیادی از هم می آموزند. (یكی از آسیب های بومی گزینی و پافشاری بر آن در دانشگاه های ایران، بی بهره كردن دانشجویان از این چشمه آموزشی مهم است. در این مورد خاص سخن زیاد است و جا دارد به آن اندیشیده شود). «جان هنری نیومن» می نویسد: «حتی در نبود استاد، دانشجوها حتما از یكدیگر یاد می گیرند. گفت وگوی بین آنها، برای هر یك، مجموعه از گفتارها و سخنرانی هاست. آنها هر روز از یكدیگر ایده های نو (خمیرمایه اندیشیدن)، اصول متمایز برای داوری و كنش می آ موزند». پیش نیازهای اجتماعی یادگیری و امكان های آموختن از برهم كنش بین فرهنگ های مختلف، مانسته های مستقیم پیش نیازهای اجتماعی برای نوآوری و قدرت نهفته در تفاوت های فرهنگی عامل برانگیزش نوآوری است. جامعه یادگیر همچنین جامعه كوچك نوآوری هاست.
    
    3- كنجكاوی فردی
    دانشگاه مكانی برای ارضای كنجكاوی فردی است. پژوهش دانشگاهی نمونه روشن آن است. پژوهش دانشگاهی پایانی در خود است بی آنكه هدفی از پیش تعیین شده را پیش رو داشته باشد یا دنبال كند: پاسخ به كنجكاوی فردی پژوهشگر است و بخشی از فرآیند یادگیری است. پاداش پژوهش، خود پژوهش است، لذتی است كه پژوهشگر از پی بردن به رازی كه برای او (و شاید فقط برای او) مهم بوده است، می برد. پیامدها و كاربردهای احتمالی آن نقش چندانی در انگیزه انجام پژوهش ندارد. بخشی از فرآیند دراز یادگیری است. گفتم پژوهشگر به خاطر خود دانش به پژوهش می پردازد. این نیرویی است كه خردورزی و جست وجوی حقیقت از آن برمی خیزد، به ما اجازه می دهد تا با روش ها و معیارهای خود كاوش كنیم، كه در دنیای مدرن امتیاز بزرگی است و مسوولیت بزرگی را بر ما تحمیل می كند. روح این آزادی آكادمیك به هرچیز دیگری كه دانشگاه باید انجام بدهد، جان می بخشد. وقتی پژوهش در محیط آموزشی (یادگیری) انجام می گیرد، بر سودمندی هر دو افزوده می شود. بنیاد دانشگاه هم بر همین نكته بنا شده است. پایبندی به اصول آكادمیك، گسترش فهمیدن را به همراه دارد و از محدود كردن آن جلوگیری می كند (دانشگاه نه اتحادیه كارگری است و نه سازمان مذهبی كه همه چیز را در چارچوب هدف های خود می بیند). این به یك دینامیك ظریف درونی می انجامد كه سرانجام بر ایستایی و خودخواهی چیره می شود. آمیزه ای از توانمندی نیاز، خلاقیت و كنجكاوی خردورز به اندازه ای پویاست كه ایستایی و درجازدن دانشگاهی در برابرش زیاد دوام نمی آورد.
    در این نگاه، دانش چیزی نیست كه یك بار برای همیشه فرا گرفته می شود، بلكه چیزی است كه با ذهن انتقادی زاییده می شود. هنگامی معتبر است كه آن را همواره پی بگیریم، بر آن بیفزاییم و پالوده اش كنیم. آموزش عمومی دانشگاهی درباره جهان و هر چیزی است كه در آن است و به دانشجو یاد می دهد تا آن را در دانشگاه و در بیرون از آن پی بگیرد. دانشی از این دست ما را آماده می كند تا در برابر خواسته های زندگی اثرگذار باشیم و در برابر شگفتی های آن آمادگی داشته باشیم. گفته می شود كه اینگونه یافته های كمیاب دانشگاهی در زمان بحران های اقتصادی ارزش عملی اندكی دارند. این داوری ناشایست و به دور از انصاف است. بگذارید از زبان «نیومن» به دفاع از ارزش بنیادی آموزش دانشگاهی برآیم. او نخست گفتار معترضان را بازگو می كند: «گفته می شود كه آموزش باید به موضوع های محدود و معین بپردازد و به نتیجه معین بینجامد كه قابل اندازه گیری است. ادعا می كنند كه هر چیزی و هر كسی بهایی دارد و اگر سرمایه گذاری بزرگی انجام گیرد، بازدهی بزرگی را هم باید انتظار داشت. در این صورت است كه سرمایه گذاری در آموزش را «سودمند» می دانند و «بازدهی» كلام آخرشان می شود. با چنین مبنایی، طبیعی است كه پرسش بعدی آنان این خواهد بود كه نمود هزینه دانشگاه چیست؟ اگر كالایی به نام «آموزش دانشگاهی» به یقین نمی آموزد كه چگونه كارگاه هایمان را بهتر كنیم، زمین های كشاورزی مان را بارورتر كنیم، به اقتصاد سروسامان دهیم، یا اگر نمی تواند كسی را وكیل كند، دیگری را مهندس، آن یكی را جراح یا به كشف هایی در شیمی، نجوم، زمین شناسی و علوم دیگر نمی انجامد، پس ارزش بازاری این كالاچیست؟»
    انگار كه «جان هنری نیومن» در زمان ما می زید. شگفت زده نشوید: نگارنده در رویارویی با جوانان بسیاری با همین نوع پرخاش ها روبه رو شده است. دانشجویی به من گفت، «اگر می توانم با كاركردن در جایی زندگی ام را تامین كنم، چه نیازی به دانشگاه رفتن دارم، این هدردادن وقت من است، پس از پایان دانشگاه هنوز باید به دنبال كار بگردم. همه چیز در خدمت پول درآوردن است.» گمان نكنید كه این فقط بازتاب سرآسیمگی جوانی است كه آینده روشنی در آموزش دانشگاهی نمی بیند. همكار من در دانشگاه هم اینگونه می اندیشد. یكی از اینها می گوید: «اگر در كار آزاد باشم، بیشتر از دانشگاه پول درمی آورم، به زندگی راحت تر دسترسی پیدا می كنم تا اینكه وضعیت ناخوشایند كنونی ام را تحمل كنم. افتخار و نام استاد دانشگاه داشتن حرف هایی هستند كه دیگر خریدار ندارند.» همكار دیگری در كلاس درسش می گوید «اگر نتوانید درس فیزیك تان را به پول تبدیل كنید، عمرتان را بر باد داده اید.»
    دفاع پرقدرت «جان هنری نیومن» از ارزش بنیادی آموزش دانشگاهی در برابر اعتراض های از نوع بالااینگونه است: «و كسی كه اندیشیدن را آموخته است، استدلال و تحلیل كردن را می داند، می تواند مقایسه كند و تمایز بگذارد... یك شبه وكیل، دادرس یا دولتمرد، پزشك، بازرگان یا زمین دار موفق، افسر یا مهندس، شیمیدان یا زمین شناس نخواهد شد، اما در جایگاهی از خردورزی قرار خواهد گرفت كه می تواند به سادگی و شكوهمندی از عهده هر علمی و هریك از پیشه های برشمرده، یا هر پیشه دیگری برآید كه دوست دارد یا استعداد خاصی نسبت به آن در خود سراغ دارد. در این نگاه، فرهنگ خردورزی بسیار سودمند است.» آموزش دانشگاهی به دانشجو توانمندی، مهارت های خردورزی و عادت های ذهنی پرسشگری می دهد كه برای تمام عمر به همراه اوست و این به راستی قلب نوآوری و كارآفرینی است.
    هنوز هم همین دفاع جانانه «نیومن»، راهنمای كارآفرین ها در كشورهایی با فرهنگ دانشگاهی است. روشن تر و از تجربه شخصی خود نمونه بیاورم: در آمریكا (و نیز در جاهای دیگر) شركت های كارآفرین برای جذب نیروی كار سالی دو بار به دانشگاه ها می روند و با فارغ التحصیل های بالقوه آن سال مصاحبه می كنند. به تعدادی كار پیشنهاد می كنند. رشته تحصیلی دانشجوها خیلی وقت ها با كار پیشنهادی به آنان ربطی ندارد. شركت ای. بی. ام یا اینتل ممكن است به دانشجوی سال آخر رشته زمین شناسی، تاریخ یا ریاضی كار پیشنهاد كند. آنها می خواهند مطمئن شوند كه مصاحبه شونده با ارزش های بنیادی آموزش مورد نظر «نیومن» سازگارند؛ توانسته اند خردورزی را در خود نهادینه كنند، از توان استدلال و تحلیل برخوردار شده اند، اعتمادبه نفس لازم را به دست آورده اند. معمولااین شركت های كارآفرین، به پذیرفته شدگان مصاحبه بین شش ماه تا یك سال آموزش جداگانه می دهند و آنان را برای كار مورد نظرشان آماده می كنند.
    
    ماموریت دانشگاه
    نگاهی به وبگاه دانشگاه های دنیا نشان می دهد كه همگی كمابیش یك هدف و ماموریت را دنبال می كنند. بگذارید نمونه هایی را برشمارم: در وبگاه دانشگاه جان هاپكینز می خوانیم: «ماموریت دانشگاه جان هاپكینز آموزش دانشجویان و پرورش توانایی های آنها برای یادگیری تمام عمر، پروراندن و پروبال دادن به پژوهش نو و مستقل و واگذاری دستاوردهای یافته ها به دنیاست.»
    در گزاره ماموریت ام. ای.تی می خوانیم: «این موسسه به تولید، پخش و پاسداری از دانش و همكاری با دیگران در بهره گیری از این دانش برای پاسخگویی به چالش های جهانی پایبند است...... هدف ما پروراندن توانایی، انگیزش شور برای كار خردمندانه، خلاق و موثر برای بهزیستی نوع بشر در تك تك افراد جامعه ام. ای.تی است.»
    دانشگاه آكسفورد: «هدف دانشگاه گردآوری بدنه دانشجویی چندملیتی از هر گوشه دنیاست. این هدف، تبادل فرهنگی و دانشگاه را ارتقا می دهد... »
    در گزاره ماموریت دانشگاه هاروارد این نكات حتی روشن تر بیان شده اند. با هم بخوانیم: «هاروارد می كوشد دانش تولید كند، ذهن دانشجوها را به این دانش باز كند. به دانشجوها بیاموزد از مجال آموزشی خود به بهترین صورت بهره مند شوند. برای این منظور، دانشگاه دانشجوها را تشویق می كند تا به ایده ها و بیان آزاد آنها احترام بگذارند. از اندیشه های انتقادی و كشف های نو لذت ببرند و با روحیه همكاری سازنده، به شایستگی برسند؛ مسوولیت های پیامدهای عمل خود را پذیرا شوند. هاروارد می كوشد موانع پیش روی دانشجوها در یادگیری را شناسایی و آنها را از میان بردارد تا هر فرد بتواند توانایی ها و علاقه های خود را بشناسد و بتواند همه پتانسیل های انسانی و خردگرایی خود را بپروراند. آموزش در هاروارد باید دانشجو را آزاد بپروراند تا تجربه كند، بیافریند، به چالش بخواند و رهبری كند. پشتیبانی هاروارد از دانشجو، بنیادی است كه بر پایه های آن خودباوری و عادت یادگیری تمام عمر بنا شده است: هاروارد انتظار دارد كه تخم دانش پژوهی و اخلاق دانشگاهی كه در دانشجو می كارد، راهنمای تمام عمر آنان برای پیشبرد دانش، افزودن فهم و خدمت به جامعه باشد.»
    دانشگاه كارنگی مِلون: «تولید و پخش دانش و هنر با پژوهش و خلاقیت هنری، تدریس و یادگیری و انتقال دستاوردهای خردورزی و هنری برای تعالی معنی دار و با دوام جامعه... آموزش رویاروشدن با چالش، پیشتازبودن و مهارت های گروهی. فراگیری ارزش های پایبندی به كیفیت، رفتارهای اخلاقی و احترام به دیگران.»
    برای اینكه گمان نكنید من فقط دانشگاه های درجه یك را برگزیده ام تا از دیدگاه خودم پشتیبانی كنم. گزاره ماموریت دانشگاه لویی ویل كنتاكی را هم بازگو می كنم: «دانشگاه لویی ویل... دانشگاه پژوهشی خواهد بود كه با دنبال كردن پنج رویكرد به هم مربوط زیر، به هنر، علم، خردورزی، فرهنگ و رشد اقتصادی شهروندان و اهالی متفاوت پایبند خواهد بود: 1- آموزش، 2- پژوهش، خلاقیت و فعالیت های دانش بنیان 3- تنوع پذیری، برابری، دسترس پذیری، 4- همكاری و 5- بازدهی نهادی برنامه ها و خدمات.»
    اگر به تحلیل این گزاره ماموریت بنشینیم، می بینیم كه هسته مركزی آن «خردورزی، فرهنگ و رشد اقتصادی شهروندان و اهالی گوناگون» است. همین واژه ها را در گزاره های دیگر هم می توان به روشنی سراغ گرفت. همه آنها بر انسانیت، فرهنگ و خردورزی و آزاداندیشی پای می فشارند. در هیچ جا سخن از تربیت كارگران و شهروندان ماهر در میان نیست، بلكه تاكید بر افراد مسوول در برابر فرهنگ انسانی است. اگر وظیفه دانشگاه فقط آماده ساختن افراد برای برآورده كردن خواست های فرد باشد، چگونه می توان اداره دانشگاه از بودجه عمومی را توجیه كرد؟ و اگر وظیفه دانشگاه آماده كردن عموم برای انجام وظیفه شهروندی باشد، چگونه می توان از آموزش هنر و علم جانبداری كرد؟ پس، وظیفه دانشگاه باید از هردوی اینها فراتر باشد.
    درواقع یكی از دستاوردهای آموزش دانشگاهی، آموزش درباره خود زندگی و فرارویاندن شخصیت انسانی است. شاید گمان كنید كه هر دوی این فرآیندها می بایست پیش از ورود به دانشگاه تكمیل شده باشد. اما سازوكار آموزش دبستانی و دبیرستانی ما فضای بیان آزاد نیست و پرورش شخصیت بدون دخالت انجام نمی گیرد. در نتیجه، جوان ها تنها پس از پایان دبیرستان شروع به شناختن خود می كنند. برای نمونه، دانش آموزی كه در دوران دانش آموزی تصور می كرد مثلادر شیمی تیزهوش است، شاید در دوران 20 سالگی دریابد كه اشتباه می كرده است و بدجوری گمراه بوده است. دانشگاه جایی است كه جوان در حدود 20سالگی وارد آن می شود، برای نخستین بار از خانه و خانواده دور می شود و به مسوولیت هایش جدی تر می اندیشد؛ برای نخستین بار با مفهوم آدم بالغ آشنا می شود و خود را بالغ می یابد. این آغاز تحول شخصیت اجتماعی اوست.
    دانشگاه همچنین می آموزد كه فراگیری فقط منتقدبودن و تحلیلگرابودن نیست، بلكه، داشتن ذهنی باز در برابر مردم، ایده ها، قصه ها و نظریه هایی است كه با آنها روبه رو می شویم. داشتن ذهنی باز به این معنی نیست كه با هر چیزی كه روبه رو می شویم، آن را بپذیریم، بلكه دانش آموخته بودن لازم می دارد كه درستی آنچه را كه گفته می شود، بسنجیم. اگر ادعایی از دلیل كافی برخوردار نیست، با گواه های مناسب و منطق پشتیبانی نمی شود، از پذیرش آن خودداری كنیم. آموزش دانشگاهی در یك معنی، آموزش اندیشیدن است.
    آزاداندیشی پایه آموزش دانشگاهی است. دلیل وجود دانشگاه هم همین است: جامعه آزاد برای مدیریت خود ناگزیر است كه شهروندان خود را تربیت كند تا بتوانند در شكل گیری و تولید ایده های نو، گشودن دشواری ها و پاسخ یافتن به چالش های اجتماعی، سهم داشته باشند. پیش نیاز آن تربیت جامعه ای با بدنه جوان و اندیشمند است كه می تواند دنیا را یكپارچه ببیند.
    ما معمولاخود را به صورت یك فرد می شناسیم و نه فردی كه عضوی از جامعه جهانی هستیم. آموزش دانشگاهی فرض می كند كه برای مدیریت خویش، باید خودمان را بخشی از جامعه جهانی بدانیم، چون زمینی را كه روی آن زندگی می كنیم با فرهنگ ها و جوامع دیگر شریك هستیم. فهمیدن اینكه رویدادی در یك نقطه زمین چه اثر چشمگیری در رویدادهای جاهای دیگر دارد، البته مهم است. در زندگی روزانه خود می بینیم كه تغییرات فیزیكی، زیستی، فرهنگی، اقتصادی و فناوری چگونه آغازگر دگرگونی در زمینه های دیگر می شود. طبیعی است كه انسان ها گروهی زندگی كنند، زبان و فرهنگ خود را داشته باشند. همچنین، اندیشیدن به اینكه انسان بودن به چه معنی است و چگونه باید زیست، طبیعی است. لازم نیست كه فرهنگ ها، زبان ها و روش های زیستی این جوامع یكسان باشند. اما باید بتوانیم بفهمیم كه در چه جنبه هایی مانند بقیه هستیم و در چه نمودهایی با دیگر ساكنان زمین متفاوتیم. آموزش دانشگاهی از دانشجو می خواهد كه درباره عضوی از جامعه بودن، داشتن فرهنگ و زبان بیندیشد. با كاوش در جوامع دیگر، در فرهنگ های آنها، آموختن زبان های متفاوت این چیزها را یاد می گیریم. امیدواریم كه در این فرآیند، دیگران را بفهمیم، همانندی ها و تفاوت هایمان را بپذیریم و از وجودشان خشنود باشیم.
    دانشگاه با آموزش دادن روش اندیشیدن، ما را آماده می كند تا با خواندن تاریخ، دیدن آفرینش های هنری، یادگیری درباره تجربه های گوناگون انسانی كه بازتاب دانسته ها، احساس ها و امیدهای دیگران از زندگی اند، درباره آنها فكر كنیم و بر احساس آزادی و مسوولیت پذیری خود بیفزاییم و به زندگی معنی دار و شرافتمند بیندیشیم. بنای دانشگاه بر این پایه است. دستاورد آن این است كه وقتی دانشجو دوره آموزش دانشگاهی اش را به پایان می رساند، فردی منطقی، تیزبین و منتقد و نیز دلیر و مهربان شده است. آزمون اینكه آیا توانسته ایم آموزش دانشگاهی به دست آوریم این است كه نه تنها از آموخته هایمان خشنودیم، بلكه، كششی برای ایده های نو، گفت وگو و جستارهای تازه در ما روییده باشد. این كشش و علاقه است كه پس از به پایان رسیدن دوره آموزش دانشگاهی دوام می آورد و كار پایه دستاوردهایی می شود كه ماندگاری دراز دارد.
    واقعیت این است كه دانشگاه های ما با مفهومی كه كوشیدم در این گفتار بپرورانم فاصله زیادی دارند. اینكه چگونه می توان دانشگاهی از این دست ساخت، گستره دیگری است و مجال و مقال دیگری را می طلبد.
    *گروه فیزیك، دانشگاه تفرش
    


 روزنامه شرق ، شماره 1956 به تاریخ 29/11/92، صفحه 7 (علم)

 

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیانیه شاخه¬های فیزیك و ریاضی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران (اسفند 1392)

+0 به یه ن

هشدار افت كیفیت آموزش و پژوهش در دانشگاه‌های كشور

 

     تعداد دانشجویان و مقالات علمی در سال­های اخیر رشد كمّی چشم‌گیری داشته‌ است. اكنون این سؤال در محافل علمی و دانشگاهی مطرح می­شود كه اندازه‌گیری توسعه و پیشرفت علمی صرفاً با این معیارهای كمّی چه نسبتی دارد؟ یكی از وظایف اصلی فرهنگستان علوم تبیین جایگاه علم و  فناوری كشور و رصد و پایش روند حركت، تحول و پیشرفت آموزش و پژوهش كشور و هشدار در صورت مشاهدۀ كاستی ها در این رابطه است.

علوم، به‌ویژه علوم پایه، مشتمل بر ریاضی و فیزیك، نیروی پیشران بسیاری از تحولات اجتماعی در سده‌های اخیر بوده ‌اند. تاثیر اجتماعی علوم پایه در دو وجه نمود بیشتری داشته است: تاثیر بر دیدگاه و نحوۀ تحلیل و استدلال افراد جامعه و تولید فناوری‌های نو. این دو نقشی اساسی در حركت جوامع بشری به سوی جوامع مرفه و پیشرفته داشته ‌اند. از این‌رو ملاك ارزیابی توسعه و پیشرفت علمی، تولید و استفاده از علم نافع است. علم نافع آن است كه سه هدف اصلی توسعه علمی را، یعنی، رسیدن به مرزهای دانش، به‌كارگیری در ارتقای فناوری و تربیت نیروهای ماهر، تامین كند. متاسفانه در سال‌های اخیر دیدگاه‌های كمّی‌نگر به ارزیابی علمی- هم در آموزش و هم در پژوهش- غلبه و نمود چشم‌گیری داشته اند. اما نیل به  سه هدف توسعه بدون توجه به كیفیت آموزش و پژوهش و رعایت استانداردهای جهانی محقق نخواهد شد. دیدگاه مبتنی بر توسعۀ كمّی و نادیده انگاشتن كیفیت صرفاً به انباشت نیروهایی ناتوان می‌انجامد كه طبعاً نمی‌توانند در توسعه و پیشرفت كشور نقش موثری داشته باشند.

     در دیدگاه كمّی‌نگر برای ارزیابی پژوهش، پیشرفت علمی صرفاً بر اساس تعداد مقالاتی كه در مجلات ISI یا ISC   به چاپ رسیده اند سنجیده می‌شود.  مطابق بررسی‌های علمی و دقیق انجام شده از طرف سازمان‌های معتبر جهانی پایش علوم، كه بارها مورد استناد مسئولین كشور نیز قرار گرفته‌ اند، ایران از این منظر و به لحاظ كمّی در منطقه اول است. علاوه بر شاخص تعداد مقالات، معیارهای آماری سنجش كیفیت پژوهش نیز سال­ها است كه كمّی شده اند و در همان بررسی‌های سازمان‌های معتبر نیز اندازه‌گیری و در انتشارات آنها درج می‌شوند، كه البته كمتر مورد اشاره مسئولین كشور قرار می‌گیرند. یكی از این معیارها ضریب استناد و ارجاع به مقالات است، كه متاسفانه برای مقالاتی كه از ایران به چاپ رسیده‌ اند بسیار پایین است. انتشار مقالات با كیفیت نازل در رسیدن به سه هدف توسعه علمی كمكی نمی كند و صرفاً منجر به اتلاف سرمایه و استعدادها خواهد شد.

     در بُعد آموزش دانشگاهی نیز نظام‌های متعددی از جمله دانشگاه‌های دولتی وابسته به وزرات علوم، دانشگاه‌های دولتی وابسته به سایر نهادها و وزارت‌خانه‌ها، مانند دانشگاه فرهنگیان، دانشگاه‌های آزاد اسلامی، پیام نور، فراگیر و غیر انتفاعی، در كشور وجود دارند، كه هر كدام باید رسالت و جایگاه خود را داشته باشند و در مسیر مناسب خود حركت كنند. خلط جایگاه و رسالت این دانشگاه‌ها به كیفیت آموزش و پژوهش در نظام دانشگاهی صدمۀ جدی وارد كرده و می‌كند. رسالت دانشگاه‌های برتر تربیت پژوهشگران نخبه برای رسیدن به سه هدف پیش گفته است. رسالت بعضی از دانشگاه‌ها صرفاً تربیت نیروهای باسواد به معنی عرفی است و دانشگاه‌های تخصصی تربیت كارشناسان مورد نیاز سازمان‌های متبوع را بر عهده دارند. رسیدن به كیفیت مطلوب در آموزش، كه البته لازمۀ ارتقا در كیفیت پژوهش است، حمایت ویژۀ مالی از دانشگاه‌های برتر و خودداری آنها از پذیرش دانشجوی پولی را طلب می­كند و در عین حال اعطای استقلال داخلی به آنها ضروری است.

      در بحث كیفیت آموزش و پژوهش دانشگاهی دو نكته باید مورد توجه ویژه قرار گیرد: (1) راه‌اندازی دوره‌های تحصیلات تكمیلی دانشگاه‌ها باید با اعمال جدی و دقیق ضوابط موجود انجام پذیرد؛ هرچند كه خود این ضوابط نیز به نوبه خود باید با مشورت با دانشگاهیان بازبینی و اصلاح شوند. (2) اعضای هیات علمی و در مرحلۀ  بعد دانشجویان تحصیلات تكمیلی، به ویژه دانشجویان دكتری، محور اصلی پیشبرد كارهای پژوهشی  دانشگاه‌ها و پایش كیفیت آن هستند و لذا در جذب اعضای هیات علمی و دانشجویان دكتری توجه به كیفیت و توانایی علمی افراد باید در اولویت اول قرار گیرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در میخانه ببستند خدایا مپسند كه در خانه تزویر وریا بگشایند

+0 به یه ن

در هندوستان می خواهند یك رصد خانه نوترینو بزرگ بسازند به نام

India-based Neutrino Observatory (INO)

قبلا محلی را برایش در نظر گرفته بودند اما طرفداران محیط زیست سر و صدا كردند كه كارهای ساختمان سازی مربوط به این پروژه  فیل ها و ببرها را اذیت می كنه. بعد از مدت ها كش و قوس تصمیم بر این شد كه محل مورد نظر را عوض كنند. الان قراره در استان جنوبی تامیل نادو ساخته بشه. به ظاهر طرفداران محیط زیست دعوا را بُردند. دست كم از فیزیكدان ها بُردند. حالا چی می شه؟! فیل ها و ببرها در آسایش زندگی می كنند! نُچ! دیواری كوتاه تر از دیوار فیزیكدانان نیست. به طوری كه حتی در یك كشور جهان سومی هم مثل هندوستان گروه ضعیف و توسرخوری مثل طرفداران محیط زیست می توانند حرف شان را در مقابل آنها به كرسی بنشانند. اما زمینی كه از فیزیكدان ها گرفته شد داده شد به گردن كلفت ها كه در آنجا ساخت و ساز كنند و پول در بیاورند.

اگر طبع شعری دارید این بیت خواجه را در فضای دنیای امروز به روز كنید

در میخانه ببستند خدایا مپسند كه در خانه تزویر و ریا بگشایند

 

همان طور كه اخلاق سكولار می شه داشت ریای سكولار هم داریم. اتفاقا ریای سكولار از ریای مذهبی خیلی رذیلانه تر هست. یارو بدون ترس از خدا و پیغمبر ریا می كنه و هیچ توبه ای هم در كار نیست و ریاكاری اش هیچ حد و مرزی هم نداره!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پژوهش بر روی نوترینوها

+0 به یه ن

مطلب زیر را به منظور ترویج علم نگاشته بودم. اگر خواستید می توانید آن را در وبسایت ها یا وبلاگ های خود با ذكر منبع دوباره منتشر سازید.

با احترام

یاسمن فرزان

ذرات بنیادی به اجزای سازنده ی جهان هستی  اطلاق می شوند كه خود به ذرات كوچك تر تجزیه نمی شوند. شناخته شده ترین ذرات بنیادی همان الكترون ها می باشند نوترینوها نیز جزو ذرات بنیادی هستند. موضوع پژوهشی من روی این نوع ذرات بنیادی است. بار الكتریكی این ذرات صفر است و تنها برهمكنشی كه دارند برهمكنش ضعیف است. به همین علت مشاهده ی آنها نیاز به آشكارسازهای بسیار بزرگ دارد. آشكارسازهای متعددی در ژاپن، آمریكا، ایتالیا، چین، كره و قطب جنوب برای این منظور ساخته شده اند. نوترینوها در اطراف ما به وفور یافت می شوند. به طورمثال در فرآیندهای هسته ای داخل خورشید نوترینوها تولید می گردند و بدون آن كه با ماده ی درون خورشید برهمكنشی كنند به ما می رسند. به این نوترینوها نوترینوهای خورشیدی گفته می شود.بر روی زمین در هر ثانیه حدود یك میلیارد نوترینوی خورشیدی عبور می كند اما برهمكنش این ذرات به قدری اندك هست كه در طول عمر یك انسان حتی یك نوترینو نیز با بدن او برهمكنش نمی كند.

 جرم نوترینوها نیز بسیار اندك هست. می دانیم جرم یك نوترینو  بیش ازیك میلیون مرتبه از جرم الكترون سبك تر است. تا حدود 15 سال پیش گمان می شد نوترینوها اصلا جرمی ندارند. اما مشاهدات نشان داد كه این ذرات جرمی غیر صفر اما بسیار كوچك دارند. توضیح این جرم كوچك به طور سازگار در چارچوب فرمول بندی ریاضی از اهداف نظریه پردازان این شاخه ی پژوهشی است. من به عنوان  یك نظریه پرداز مدل هایی مبتنی بر فرمول بندی ریاضی  برای  توضیح ویژگی های نوترینوها می سازم و نتایج آن را برای آشكارساز ها بررسی می نمایم.

نوترینوها می توانند مسافت هایی بسیار طولانی را طی نمایند  بی آن كه جذب ماده شوند یا تحت تاثیر محیط خود قرار گیرند. از این رو این ذرات می توانند در مورد  ستارگان دوردست به ما اطلاعاتی یگانه دهند. همچنین از داخل زمین عبور می كنند و از آنها می توان در مورد ساختار كره ی زمین اطلاعاتی به دست آورد. البته این نوع تكنولوژی ها هنوز در مرحله ی تحقیقاتی هستند و سال ها طول می كشد تا از آنها استفاده ی كاربردی در زلزله نگاری نمود.

هدف از پژوهش بر روی ذرات بنیادی شناخت بیشتر طبیعت و جهان پیرامون ماست. این گونه فعالیت ها معمولا هدف كاربردی ندارند. اما تجربه نشان داده است كه گاهی در این نوع كوشش ها فن آوری هایی خلق می شوند  كه كاربردهای فراوان دارند و بسی بیشتر از سرمایه گذاری اولیه بر روی تحقیقات بنیادی ارزش اقتصادی پیدا می كنند. از همین روست كه در كشورهای پیشرفته روی این علوم سرمایه گذاری می شود. می توان گفت موتور حركت در پیشرفت های تكنولوژیكی در طول تاریخ بشر سه چیز بوده است: جنگ، رقابت و چشم و همچشمی و میل به تفاخر و دست آخر كنجكاوی ذاتی بشر برای كشف راز های طبیعت. ناگفته پیداست كه  در بین این سه، مورد آخر از همه كم هزینه تر، انسانی تر و اخلاقی تر است.

پی نوشت: در مورد پارامترهای نوترینو در این جزوه  توضیح داده ام.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آزمایشگاه بل

+0 به یه ن

آزمایشگاه بل توسط الكساندر گراهام بل معروف (مخترع تلفن)  در سال 1880 میلادی بنیان نهاده شده است. سرمایه بنیان گذاری این آزمایشگاه از محل جایزه ده هزار دلاری بود كه  گراهام بل از دولت فرانسه دریافت كرده بود. این مبلغ با احتساب تورم اكنون 250000دلار می شود(یعنی خیلی خیلی كمتر از رقم اختلاس هایی كه در ایران هر چند ماه یك بار یكی شان رو می شود!) این آزمایشگاه ابتدا در منزل پدر گراهام بل در واشنگتن دی-سی بود كه بعد به ساختمانی كه عكس آن را ملاحظه می كنید منتقل شد.

در این آزمایشگاه اختراعات و ابداعات بسیاری انجام گرفته از جمله لیزر گازی (همان كار علی جوان)، ترانزیستور، زبان كامپیوتری Cو C++ و سیستم عامل UNIX.تا كنون هفت جایزه نوبل فیزیك به پروژه هایی كه در این آزمایشگاه انجام گرفته اعطا شده است.

علی جوان، پروفسور فیزیك دانشگاه ام-آی-تی در همین آزمایشگاه لیزر هلیم-نئون خود را ساخته.

پرسیده بودم آیا كسی در ایران در دانشكده ای یا پژوهشكده ای عكس علی جوان را به دیوار دیده؟ كسی تا كنون به این سئوال پاسخ مثبت نداده! ولی مینا نوشت كه عكس بزرگ علی جوان با توضیحات مفصل در بنای قدیمی آزمایشگاه بل نصب شده است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توصیه دكتر علی جوان به جوانان در آستانه قرن بیست و یكم

+0 به یه ن

.
از این وبسایت كه مصاحبه ای است با پروفسور علی جوان برایتان نقل می كنم:

What advice would you give to young people as they enter the 21st century?

 

We are born who we are. Environment can only influence us up to a certain point, but not all the way, that's for sure. If I wanted to give advice to young people, I would just say: "Follow your bliss and live creatively. Listen to your heart."

All of us are involved in this process of creating. It doesn't have to be anything high-tech or some sort of gadget. What happens is, we create what, without us, would not be-would not exist. We all take part in nature's creative process. So my advice to young people as they seek out a career is to follow what attracts you, not what sounds attractive. Live creatively and you'll find that you can live comfortably and make good money. And if what attracts you is to make a lot of money, well then, go ahead and make a lot of money. That's fine. But living creatively is what will give you that "high" that makes it all worthwhile.

در این مصاحبه نكات بسیاری است كه به درد "خانیم لار قوناقلیغی"  می خورد. به نكات ارزنده ای كه پروفسور جوان اشاره كرده اند در نوشته های جداگانه ای خواهم پرداخت.

 


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جلسه افتتاحیه نشست در مورد چالش های آموزش فیزیك

+0 به یه ن

متن زیر را برای  روز پنجشنبه جلسه افتتاحیه تهیه كرده ام.  صلاح دانستم كه آن را این جا بگذارم. برنامه ی همایش در اینجا قابل دسترس هست. شركت برای عموم آزاد هست. دقت كنید این برنامه برای همه شاخه های فیزیك هست نه فقط شاخه انرژی های بالا یا كیهانشناسی. از  دانشجویان فیزیك كلیه مقاطع و نیز استادان گرامی  و همچنین دبیران فیزیك دبیرستان ها صمیمانه دعوت می شود كه تشریف بیاورند. حضورشان  غنای برنامه بحث و گفت و گو خواهد افزود. مقدمشان را گرامی می داریم. محل برگزاری اینجاست. نقشه ی محل.  لطفا اطلاع رسانی كنید. اطلاعات بیشتر در این سایت موجود است. برنامه ثبت نام نمی خواهد و هزینه ی ثبت نام هم ندارد. پنجشنبه ساعت ۹:۳۰ شروع می شود  تا ظهر ادامه می یابد.

 

متن سخنرانی افتتاحیه:

به نام خدا

خدمت همه شما شركت كنندگان محترم سلام عرض می كنم و خوشآمد می گویم. همان طوری كه می دانیداین برنامه برای بررسی چالش های آموزش فیزیك برگزار می شه. چون این برنامه اولین تجربه دراینجا به این شكل هست لازم دونستم یك مقدار  صحبت كنم تا هدف وچارچوب مورد نظر این برنامه تبیین بشه. همان طوری كه ملاحظه می فرمایید مخاطبین این برنامه وهمچنین سخنرانان آن اغلب دانشجویان و یا استادانی هستند كه از نزدیك با مسئله آموزش درگیر هستند. در این جلسه ما سیاستگذار یا تصمیم ساز علمی نداریم.از طرف دیگه همگی می دونیم كه دست كم بخشی از چالش های آموزش فیزیك بر می گرده به سیاستگذاری كلان علمی كشور و در نتیجه راه حل بخشی عمده از مشكلات هم اصلاح سیاستگذاری هاست. با این حال من حتی اگر امكانش را داشتم –كه ندارم- كه سیاستگذاران كلان علمی كشور را به این جلسه دعوت كنم در این مقطع و در این مرحله این كار را نمی كردم. چون معتقدم كه هنوز برای این كار زود هست. به جد معتقدم كه اكنون جامعه فیزیك ایران آن قدر بزرگ شده و بالیده كه سیاستگذاری برای آن با ایده آل «گوش كردن مسئولان باوجدان به حرف مشفقانه پیران قوم» جور در نمی آید! با ایده آل اگالیترین  «گوش كردن مسئولان دلسوز به حرف اكثریت دانشجویان و استادان» هم جور در نمی آید! بیست سال پیش كه جامعه فیزیك ایران كوچك تر و  نیاز های آن ابتدایی تر بود می شد با دعوت از سیاستگذاران علمی كشور در یك جمع كوچك متشكل از تنی چند از استادان صاحبسبك و یا صاحب نظر نصیحتی كرد و راهكاری ارائه داد. اگر مسئول مربوطه دلسوز بود گوش می كرد و عملی می ساخت ولی نیازهای پیچیده ی جامعه فیزیك امروز ایران با این روش ساده سازی شده برآورده نمی شود! حتی اگر مسئولین دلسوز باشند و گوش شنوا هم داشته باشند مبنای تصمیم گیری هایشان نباید چنین باشد.در شرایط فعلی اگر بخواهیم مسئولی را دعوت كنیم  و از او بخواهیم تا طرح ما را در سیاستگذاری علمی كشور وارد كند باید كارگروهی داشته باشیم كه ساعت ها به بررسی موضوع پرداخته باشد و نتایج مدون خود را ارائه دهد.  چنین كاری از حوصله و توان یك برنامه ی نصف روزه  مثل این برنامه خارج هست. در این برنامه ما در باره ی سیاستگذاری علمی بحث نخواهیم  كرد. باید مراقب باشیم تا به دام انتقاد های بی ثمر در این جلسه نیافتیم. مثال می زنم: اغلب بر این نظر هستیم كه در سال های اخیر به طرز بی رویه ای دانشجوی تحصیلات تكمیلی پذیرفته اند و بسیاری از مشكلات فعلی آموزشی-و نیز پژوهشی- ریشه در این حركت نسنجیده و حساب نشده دارد. به گمانم اغلب اتفاق نظر داریم كه این رویه باید اصلاح شود. اما این كه پذیرش سنجیده  دانشجو به چه شكلی است و چه سیاستگذاری ای می طلبد سئوال ساده ای نیست كه ما در این جلسه بخواهیم پاسخش را بیابیم. نیاز به اطلاعات فراوان و تحلیل های جدی دارد كه از توان این برنامه خارج هست. حال كه مسئول سیاستگذاری در این جلسه نیست تكرار این نظر كه بی رویه و بی تناسب دانشجو برداشته اند ما را به دور باطل شكوه و غرولند می اندازد و مانع از آن می شود كه از این چند ساعت استفاده ای شایسته كنیم.  اگر هم مسئولی بود كه گوش شنوا داشت بازهم گفتن این كه بی رویه دانشجو برداشته اند دردی را درمان نمی كرد چرا كه در جواب سئوال معقول «پس رویه ی درست چیست؟» بلافاصله در می ماندیم و نمی توانستیم رقمی و راهكاری ارائه دهیم كه بر آن اتفاق نظر داریم!

همان طوری كه گفتم جواب این نوع سئوالات تشكیل كارگروه های تخصصی می طلبد. ازجمله بحث هایی كه می خواهم در انتهای جلسه به آن بپردازیم آن هست كه چنین كارگروهی چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟ به این موضوع فكر كنیم. فرض كنید به شما گفته اند بناست  نهادی برای تشكیل چنین كارگروهی امكانات و شرایط لازم را فراهم آورد. شما چه ساختاری برای این كارگروه پیشنهاد می كنید؟ به طور مسلم یك پژوهشگاه مثل آی-پی-ام نباید متصدی این امر شود چون كه هدفش چیز دیگری هست.چه نهادی را برای تصدی این نوع حركت مناسب می دانید. این یكی از سئوالاتی است كه من مایلم در انتهای جلسه در باره ی آن همفكری كنیم.

سئوال  مهمتر و اصلی تر كه می خواهم اینجا به آن بپردازیم آن هست كه با شرایط كنونی و با توجه به واقعیت های موجود استادان چه طور می توانند بهتر آموزش دهند و دانشجویان چه طور می توانند بهتر  بیاموزند و از كتاب ها و كلاس ها و لوازم كمك آموزشی بهتر استفاده كنند.

می دانیم كه درصد بزرگی از كسانی كه رشته ی دانشگاهی فیزیك را انتخاب كرده اند  قصد فیزیكدان یا پژوهشگر فیزیك شدن را ندارند. این یك واقعیت هست كه درصد بزرگی از آنها به این علت فیزیك را انتخاب كرده اند كه در رشته های مهندسی شانس قبولی نداشته اند. هدفشان هم این بوده كه مدركی بگیرند تا اگر كارمند باشند پایه ی حقوقشان بالاتر رود ویا در مراسم خواستگاری بگویند لیسانسیه هستند نه دیپلمه! برعكس   خیلی از همكاران من این واقعیت را «فاجعه» نمی دانم! اتفاقا به نظرم به جای خود پدیده ی مباركی است. به نظر من این دسته از دانشجویان باید آموزش مناسبی ببینند تا دیدگاه علمی پیدا كنند و مفهوم نگرش علمی را در جامعه ترویج نمایند. اگر آموزش لازم ببینند در بین خانواده و آشنایان و در بین همكارانشان مرجعی می شوند كه قادر هست علم و خرافات و نیز علم و شبه علم را از هم تمییز دهد. می داند آمار چیست و چگونه می تواند از آن بهره جست! می توان با گوش كردن به سخن مدعیان و با چند محاسبه سرانگشتی دریافت كه آیا آن چه كه مدعی می گوید معقول هست یا دارد لاف گزاف می زند. با توجه به پیچیدگی های دنیای امروز و دراین دوران كه وسایل ارتباطات جمعی و شبكه های ارتباطی مجازی بیرحمانه مغزها را با مخلوطی از اطلاعات درست و نادرست بمباران می كنند وجود چنین افرادی در سطح جامعه برای گسترش دانش و پیشروی جامعه به سوی یك جامعه علمی پیشرفته لازم و مغتنم هست. آموزش این دسته از دانشجویان ظرایف خود را می طلبد. این دسته چندان نیازی به محاسبه تراز های فوق ظریف اتم هیدروژن نخواهند داشت! اما لازم هست كه بتوانند با چند محاسبه سرانگشتی تشخیص دهند آیا این ادعا كه " با انتقال 5 میلیون مترمكعب آب به دریاچه اورمیه مشكل خشك شدن حل می شود" معقول و قابل باور هست؟ با انتقال 5 میلیارد متر مكعب چه طور؟  آموزشی كه به این دسته از دانشجویان باید داده شود از این دست هست. صد البته دانشجویانی هم كه بناست به طور حرفه ای به پژوهش فیزیك بپردازند حتما باید به این محاسبات تسلط داشته باشند. وقتی كه فرمولی پیچیده به طور تحلیلی به دست آوردند یا شبیه سازی ای پیچیده كردند باید قادر باشند با محاسبات سرانگشتی تشخیص دهند نتیجه نهایی معقول هست یا نامعقول!

دسته ی دیگر از دانشجویان،  دانشجویان خلاق, بااستعداد و علاقه مندی هستند كه از سرشوق و ذوق رشته ی فیزیك را انتخاب كرده اند اما پس از چندی در می یابند كه فیزیك گمشده ی آنها نبود.  می روند سراغ رشته ها و كارهای ذوقی و فكری ای كه نوع دیگری از خلاقیت را می طلبد. مثل نویسندگی، موسیقی، بیولوژی، خلاقیت های مدیریتی، برنامه نویسی و فعالیت های اجتماعی و... تجربه چه در ایران و چه در كشورهای پیشرفته نشان داده كه این افراد كه از سوی فیزیك به سایر رشته ها كوچ می كنند نو آوری های شگفت انگیزی خلق می كنند. گویی چند سال مطالعه فیزیك به آنها دیدی و افقی باز تر و وسیع تر داده. البته در این ادعای من می توان تشكیك كرد و گفت هر correlationای به معنای علیت نیست. شاید چون از اول خلاق بوده اند  در رشته های دیگر موفق شده اند و توقف در دانشكده فیزیك تنها وقتشان را تلف كرد! به هر حال این موضوع مورد بحث امروز ما نیست. نكته آن هست كه برخی از این دسته با حالت قهر جامعه فیزیك را ترك می كنند و برخی با حالت دوستانه. خوب! اگر جامعه فیزیك در آموزش موفق تر عمل كند كسانی كه با قهر خداحافظی می كنند كمتر خواهند بود. آموزش این دسته هم ظرافت های خود را دارد. اگر درصد عمده ی آنها با قهر و دل آزردگی و حس اتلاف وقت و جوانی با فیزیك خداحافظی كنند نشانه ضعف برنامه آموزشی ماست نه بی مهری آنها! معنایش آن هست كه ما بد عمل كرده ایم! از این بدعمل كردن هم ضربه خواهیم دید چون داریم یك عده افراد خلاق را از خود می رانیم!

در هر صورت، هدف برنامه ی حاضر پرداختن به چالش های آموزش فیزیك به دو دسته اول نیست. هرچند واقعیت وجود آنها را می پذیریم و به هویت این دو دسته از دانشجویان احترام قایلیم و معتقدیم حضورشان باعث غنای جامعه فیزیك می شود و در جای خود باید به چالش ها و مسایل آنها پرداخت. اما اینجا پژوهشكده فیزیك پژوهشگاه دانش های بنیادی محل مناسبی برای پرداختن به این موضوع نیست.  محل دیگری می طلبد و موقعیت دیگری با افرادی با تجارب متفاوت. اینجا بحث ما برسر آموزش فیزیك به كسانی هست كه آموزش و پژوهش فیزیك را در آینده به طور حرفه ای دنبال خواهند كرد. به عنوان كسی كه دریك موسسه پژوهشی-نه آموزشی- فعالیت می كنم انتظار و امید من آن هست كه همكاران جوان تر من به دروس پایه كه در مقاطع پایین تر آموزش داده می شوند مسلط باشند. این تسلط برای كارپژوهشی حرفه ای در سطح بالا لازم هست. در سخنرانی دكتر شیخ جباری به این مهم بیشتر پرداخته خواهد شد. متاسفانه در سال هلی اخیر، برخی از استادان دانشگاه ها صریحا دانشجویان را از خوب درس خواندن برحذر می دارند. صراحتا به آنها می گویند برای پژوهشگر خوب شدن تسلط به دروس پایه لیسانس لازم نیست! این حرف اشتباه هست. اشتباهی بسیار زیانبار. آقای دكتر شیخ جباری در مورد علت نادرستی این نظر مفصل صحبت خواهند كرد.

 

اهداف اصلی برنامه امروز دو نكته هستند: یكی آن كه دانشجویان و استادانی كه دغدغه كیفیت آموزش دارند در این جمع از تنهایی بیرون آیند. متاسفانه در خیلی از موارد محیط چنان القا می كند كه گویی وقت گذاشتن برای آموزش مفهومی  فیزیك كاری عبث هست. 20 سال پیش نگرش این نبود! سیاستگذاری هایی كه كمیت پژوهش را معیار قرار داده و سعی در بالا بردن تعداد مقالات ولو به قیمت سیر نزولی كیفیت نموده یك عارضه جانبی داشته و آن بی مهری به امر خطیر آموزش بوده. همان طوری كه گفتیم ما د راین جلسه در پی تغییر سیاستگذاری نیستیم اما همین جمع شدن این عده با دغدغه كیفیت آموزش می تونه  افراد را از تنهایی بیرون بیاره و انرژی و انگیزه بده. امیدوارم كه این اتفاق بیافته.

هدف اصلی دوم اینه كه با هم همفكری كنیم و ببینیم چه طور می شه بهتر آموزش داد و بهتر آموخت. می خواهیم به سئوالاتی از این دست پاسخ دهیم یا دست كم در موردشان بحث كنیم:

چه زمان و چه طور متوجه می شویم كه مفهوم جدید فیزیكی را آموختیم و آماده ایم كه به سراغ مطلب بعدی برویم. من دیده ام برخی خیلی سرسری مطالب را می خوانند و سریع جلو می روند. بعضی ها هم چنان در مورد فهمیدن دچار وسواس می شوند كه اصلا جلو نمی روند. هیچ كدام راه حل نیست یك تعادلی باید باشد. سئوال دیگه اینه كه كی می شه شروع كرد به كار پژوهشی؟ كی خوبه شاخه پژوهشی مان را انتخاب كنیم. برخی از دبیرستان زیر شاخه پژوهشی شان را هم انتخاب كرده اند!! این دسته اغلب پس از ورود به دانشگاه سرخورده می شوند. در مقابل برخی هم مشكل انتخاب كردن دارند و تا آخر سردرگم می مانند.

ویژگی های یك استاد خوب چی هست؟ گاهی شاهدیم استادی  خیلی باسواد هست و خیلی هم برای كلاسش وقت و انرژی می  گذارد اما از كلاس او استقبال نمی شود. بیایید در این مورد بحث كنیم. استاد چه باید بكند كه دانشجویان استقبال كنند. دانشجویان چه جور باید استاد خوب را تشخیص دهند. معمولا استادانی كه در دوره ی دانشجویی خود شاگرد خوبی بودند سركلاس به حاشیه ها توجه نمی كردند و جمع كردن حواسشان به درس آن قدر ها دشوار نبود. بعد همین انتظار را از دانشجو دارند ولی  در خیلی از موارد برآورده نمی شود! دانشجوی عضصر موبایل و چت و فیس-بوك و وایبر و... و.... در جمع كردن حواسش سر كلاس با دشواری های زیادی رو به روست. استاد امروزی هنر دوچندان باید به كار برد كه حواس دانشجو را جمع كند! تكنیك ها و شگردها چیستند؟! ساده ترین نكته آن است كه استاد باید با صدای رسا و شمرده حرف بزند. نباید بگوید:" من درسم را دارم می دهم؛ این وظیفه ی دانشجوست كه گوشش را تیز كند." ایرادی كه به خود من در تدریس می گیرند آن هست كه تخته را زیاد پاك نمی كنم و در تخته مرتب از بالا به پایین نمی نویسم!  در ابتدای كار تدریسم گمان می كردم پاك كردن تخته وقت كلاس  تلف كردن هست! فكر می كردم استادی وقت را به پاك كردن تخته می گذراند كه درسش را آماده نكرده و قصد وقت كشی دارد!  بعد تذكر دادند كه تخته ی شلوغ حواس دانشجوها را پرت می كند.  حالا موقع تدریس مرتب از بالا به پایین می نویسم.  اما هنوز وقتی كسی سئوالی می پرسد كه به نظرم جالب می آید هیجان زده می شوم و گوشه ی خالی از تخته پیدا می كنم تا جوابش را بدهم. به این هم ایراد می گیرند! باید حواسم باشه كه اصلاح كنم.

اینها نكاتی هستند كه امیدوارم در انتهای جلسه درباره اش بحث شود. دانشجوها شكایات خود را از این دست بیان كنند تا من نوعی گوش كنم و ایراداتم را برطرف كنم. یادآوری می كنم از شرایط استخدام تدریس خوب هست.

از دیگر نكاتی كه می خواهم درباره اش بحث كنیم نقش كلاس های حل تمرین هست. به نظر من از ویژگی های یك استاد خوب انتخاب تی-ای باسواد و علاقه مند و اهمیت قایل شدن به كلاس حل تمرین هست. استاد خوب دست تی-ای را باز می گذارد و تمهیدی (مثلا از طریق نمره) می اندیشد كه آتوریته ی او برای دانشجویان مسجل باشد. اگر خواستید در این باب بحث می كنیم.  همین طور در مورد آزمایشگاه های آموزشی و نقش آنها باید بحث شود.

گاهی دانشجویان بااستعداد و علاقه مندی هستند  كه متاسفانه برخورد و نحوه نمره دادن برخی از اساتید آنها را دلسرد می كند. چه باید كرد؟! نكته ی آخر كه می خواهم بگویم آن است كه گاهی در شهرهای كوچك دانشجویان بسیار علاقه مندی هستند كه دغدغه ی كیفیت آموزش دارند ولی تك افتاده اند. حتی كسی نیست كه به آنها بگوید چه كتاب هایی خوانده شود. من فرم هایی تهیه كرده ام كه در آن عنوان برخی از دروس اصلی آورده شده. خواهش می كنم چند دقیقه وقت بگذارید و كتاب ها و سایت هایی كه به درد دانشجویان میخورد معرفی كنید. در صورت امكان قید بفرمایید كه چند فصل از آنها واجب هست كه خوانده شوند و كدام فصل ها مستحب! اگر هم نكته ای در نحوه خواندن در نظر دارید بنویسید. مثلا كسانی كه مكانیك كوانتمی تدریس كرده اند می گویند اگر كتاب گاسیورویچ به این نحوه وبا این دید و در كنار بهمان كتاب خوانده شود از جمله بهترین منابع هست و در غیر این صورت جزو بدترین آنها. اگر نكاتی از این دست دارید كه به درد دانشجویی كه خودخوانی می خواهد بكند می خورد لطفا بنویسید. من شخصا همیشه سری فاینمن و تمرین هایش را معرفی كرده ام. همین طور لطفا كلاس های آن-لاین مفید را معرفی كنید. من این ها را جمع بندی می كنم و می ذاریم روی سایت تا دانشجویان از همه جای ایران از آن استفاده كنند. البته برای دانشجویانی كه امكان شركت در كلاس های زنده خوب دارند شدیدا توصیه می كنم فرصت حضور در كلاس ها را از دست ندهند.

در انتها اضافه می كنم هزینه های این جلسه از محل پژوهانه من و دكتر جباری تامین می شه. اسپانسر خودمان هستیم. در دراز مدت اهمیت آموزش برای كار پژوهشی مان آن قدر زیاد ارزیابی كردیم كه گفتیم برنامه را هرچه زودتر ازمحل پژوهانه مان برگزار كنیم. امیدوارم كه برنامه به اهدافش برسد و پربار باشد.

كسانی كه گواهی شركت می خواهند در بین دو جلسه به من اطلاع دهند تا شنبه برایشان گواهی شركت صادر شود. اگر خواستید می توانید تشریف بیاورید و گواهی را حضورا بگیرید. اگر هم خواستید بعدا به دفتر پژوهشكده ای-میل بزنید تا نسخه اسكن شده را برایتان با ای-میل بفرستند.

ممنون از توجهتان.

یاسمن فرزان

10 بهمن 1392

ساعت 9:45 دقیقه

سالن آمفی تئاتر فرمانیه، پژوهشگاه دانش های بنیادی

پی نوشت:

برخی می پرسند  و تعجب می كنند چه طور من و شاهین كه در یك موسسه پژوهشی هستیم و كارمان و هم و غم مان هم كار پژوهشی است این همه روی مسئله ی آموزش خوب در مقطع لیسانس و حتی قبل از آن در مدرسه حساس هستیم و جا به جا در مورد اهمیتش صحبت می كنیم. در حالی كه برخی كه در دانشگاه هستند عملا می گویند درس های لیسانس را سمبل باید كرد كه پژوهش مهم تر هست!
حالا شاهین در سخنرانی اش خواهد گفت چرا. لازمه پژوهش با كیفیت  آموزش با كیفیت هست. تمثیل شاهین را می گویم. می شه در آب دست و پا زد و به قول مربیان شنا "سگی" شنا كرد و اندكی هم جلو رفت. آن قدر ها هم آموزش نمی خواهد! اما با این شنا كسی قهرمان المپیك نمی شود! شنا در حد المپیك استیل شنا میخواهد. آموزش شنا می خواهد. روش های آموزش شنا هم سال به سال پیشرفته تر می شوند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آن چه كه حتما باید بدانیم, آن چه كه خوب است بدانیم

+0 به یه ن

مطلب زیر را چندی پیش در وبلاگ منجوق منتشر كرده بودم. الان آن را دوباره منتشر می كنم چون می خواهم یك سری نوشته ها درمورد ترویج علم در تبریز  انتشار دهم. این نوشته را مقدمه ای بر آن سری نوشته ها بدانید. 

شاخه ای مثل ذرات بنیادی را درنظر بگیرید. در این شاخه در صد سال گذشته تحولات زیادی صورت گرفته. ماحصل برخی از این تحولات معلوماتی است كه انتظار می رود هر فیزیكپیشه از آن اطلاع داشته باشید. مثلا این كه الكترون پادذره ای دارد به نام پوزیترون با جرم برابر اما با بار مثبت چیزی است كه انتظار می رود هر كسی كه رشته فیزیك خوانده, بداند. برخی از این معلومات اندكی تخصصی تر هستند اما بازهم از كسی كه خود را فیزیكپیشه ذرات می داند -صرفنظر از این كه در چه زیر شاخه ای از آن كار می كند- انتظار می رود به طور فعال این معلومات را در ذهن داشته باشد و در تحلیل هایش بتواند از آن به درستی استفاده كند. به طور مثال هر فیزیكپیشه ذرات باید بداند كه در فلان انرژی باید از فرمالیسم DISاستفاده كرد یا از Form Factorها. یا این كه هر فیزیكپیشه ذرات باید آگاه باشد كه از سال 98 مسجل شده است كه مدل استاندارد قدیم دیگر قادر نیست مشاهدات جدید نوترینوی را توضیح دهد. بخشی دیگر از فیزیك ثابت شده نیز وجود دارد كه از این هم تخصصی تر است. به طور مثال از من كه خود را فیزیكپیشه نوترینو می خوانم انتظار می رود بدانم مقدار اندازه گیری شده فلان پارامتر نوترینو چه قدر است. هر چند خودم روی این پارامتر كار نمی كنم ولی اگر مقدار آن را ندانم در واقع از مرحله پرتم! در این صورت در كارتحقیقی و ارتباطاتم با فیزیكپیشگان دیگر قطعا كم خواهم آورد. در حالی كه از فلان همكارم كه او نیز فیزیكپیشه ذرات است اما روی بالفرض محاسبات QCD كار می كند چنین انتظاری نمی رود. در مورد موضوعاتی كه من بر روی آنها مقاله می نگارم علی الاصول هر كاری كه تا به حال شده-اعم بر فیزیك ثابت شده و یا فرضیه ها- را باید بدانم والا آن چه كه می نویسم ضعیف و سطح پایین خواهد بود.


در مورد فرضیه های موجود هم -كه هنوز رد یا اثبات نشده اند- لازم است یك تصویر كلی(overview( در ذهن داشته باشم. برخی از این فرضیه ها -مثل ابر تقارن- واقعا main streamكار تحقیقی در این شاخه را می سازند. این روزها از هر فیزیكپیشه ذراتی انتظار می رود از اصول ابرتقارن و تحولات آن آگاه باشد ولو این كه خود به این فرضیه علاقه مند نباشدو روی آن كار نكند. می پرسید چرا؟
از دید یك پدیده شناس جواب می دهم. آزمایش های متعددی در حال گرفتن داده و یا راه اندازی هستند كه در پی اثبات و اندازه گیری پارامتر های ابرتقارن است. چه بسا همین آزمایش ها قادر باشند مدل دیگری را هم كه مورد علاقه شماست تست كنند. اگراز تحولات ابرتقارن نا آگاه باشید شانس این كه دریابید می توان در آزمایش موجود به سراغ فرضیه تان رفت از دست می دهید و این ضایعه بسیار بزرگی برای یك فیزیكپیشه است.

خلاصه این كه به دست آوردن این تصویر كلی و دریافتن آن كه چه چیزهایی باید به طور فعال در ذهن باشد برای یك فیزیكپیشه حیاتی است. بدون این آگاهی كیفیت كار تحقیقی از حدی بالاتر نمی رود. چنین تصویر كلی را نمی توان تنها با خواندن كتاب و مقالات یا تفكر به دست آورد. این تصویر كلی با ارتباط با همكاران به دست می آید. همین طور در این ارتباط است كه در می یابیم كدام بخش از علم باید جزو معلومات عمومی یك فیزیكپیشه باشد و كدام بخش جزو معلومات تخصصی او. ببینید! در هر شاخه كوچك فیزیك و روی حتی فرضیه های نه چندان معروف ده ها و صدها نگاشته شده. از آنجایی كه وقت هر شخصی محدود است با مطالعه صرف نمی تواند هم عمق كافی در مبحث مورد تحقیق خود را به دست آورد وهم تصویر كلی كسب كند.

مشاهده من در ایران این است كه فیزیكپیشگانی كه در انزوا كار می كنند و خود را از ارتباطات بی نیاز می دانند به شدت در زمینه ها ضعف دارند. از قضا آنان كه در جمع بسته داخل ایران به هوش و نبوغ معروفند ضعف بیشتری دارند چون متاسفانه دون شان خود می دانند كه در سمینارهای دیگران شركت كنند.
چنین نگرشی (سرسمینار نرفتن به علت نبوغ و یا توهم نبوغ) در جاهایی مثل سیسا یا اسلك اصلا قابل تصور نیست!



فرض كنید یكی از فارغ التحصیلان متوسط شریف كه در خارج كار و تحقیق می كند برگشته تا سمیناری در آی-پی-ام ارائه دهد. ممكن است شما از او باهوش تر و در رشته خود عالم تر باشید. بسیار خوب! امااین دلیل نمی شود كه در سمیناراو-كه اندكی مربوط به رشته كاری شما ست- شركت نكنید. به هر حال رفته و چند سالی مطلبی را یاد گرفته كه شما از آن بی اطلاعید. حالا هم آمده و حاصل چند سال كار خود را در یك ساعت در اختیار شما می گذارد. در یك جمع با فرهنگ علمی پیشرو افراد بدون آن كه بخواهند بین خود یا همقطارانشان در دانشگاه و شخص مدعو مقایسه ای انجام دهند می روند سر سمینار این شخص گوش می كنند و به این ترتیب رفته رفته آن تصویر كلی را به دست می آورند


 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرق پژوهش در ایران با پژوهش در كشورهای پیشرو در پژوهش

+0 به یه ن

به دنبال مطالبی كه در قسمت نظر ها (باخیش) نوشته ی قبلی ام شد من مطالب زیر را مطرح كردم:

 

من نظر خودم را در مورد خودم می گویم. با كسی مقایسه نمی كنم كه به نظرم مقایسه ی دو نفر كار درستی نیست.
من در این 8-9 سالی كه از دوره ی دكترایم گذشته و به ایران بازگشته ام كسی را نداشته ام كه با هم در ایران همكاری بتوانیم بكنیم. در واقع باید گروهی می ساختم آموزش می دادم و.....
اگر به جای بازگشت به ایران یكی از موقعیت های پسادكتری كه به من پیشنهاد شده بود می پذیرفتم مقالاتی با كیفیت بالاتر می توانستم بنویسم. كیفیت مقاله اتفاقی نیست! اگر در محیطی قرار بگیری كه افراد هم شاخه ی تو كه تجربه ی بیشتری از تو دارند در اطرافت باشند با بحث روزانه با آنها به غنای مقاله ات اضافه تر می شود. به علاوه اگر من همین مقاله هایی را كه الان نوشته ام (دقیقا با همین كیفیت) در خارج می نوشتم بسیار بیشتر از این مورد توجه قرار می گرفت. نه به خاطر این كه جو فیزیكدانان "ضد ایرانی" است. نه! خوشبختانه این جور نیست. ولی اگر در خارج بودم بیشتر فرصت دادن سمینار در بین متخصصان را می یافتم و بیشتر به طور غیر رسمی با اهل فن در باره ی مقالاتم فرصت صحبت پیدا می كردم در نتیجه مقالاتم شناخته شده تر می بودند. از این جهات بازگشت من به ایران برای كارم چندان مفید نبود. اما مزیت هایی هم داشت. این شانس را داشتم كه در محیط نسبتا ایزوله كمتر دنبال "مد" فیزیك بروم و بیشتر به ایده های خودم بپردازم كه با رو حیه من سازگار تر است. در مورد مد فیزیك-كه به نظر من آفت پژوهشی عصر ماست- بعدا صحبت می كنم.
و اما از این پس....
خوشبختانه در این 8-9 سال سواد من خیلی بالاتر رفته. الان در شرایطی هستم (به لحاظ سواد) كه فكر می كنم می توانم كار پژوهشی ام را از لحاظ كیفی بهبودی بیشتر بخشم.
من وقتی با خودم در مورد كار پژوهشی ام فكر می كنم آن را در این بیت خواجه ی شیراز خلاصه می بینم:

عروس طبع را زیور ز فكر بكر می بندم
بود كز دست ایامم به دست افتاد نگاری خوش

"نگار خوش" از منطر من به عنوان یك پدیده شناس آن است كه ایده هایم در آزمایشگاه سنجیده شوند . اگر تایید گردند كه "دیگه آخرشه!"
من در این راه قدم بر می دارم صرف نظر از این كه كجا زندگی كنم و دیگران  درباره ام چه بگویند!
چرا در وبلاگم این چیزها را می نویسم؟! چون می دانم  بسیارند كسانی كه نظرات مرا در اینجا می خوانند و جدی می گیرند. از بین این افراد فیزیكدان هایی رشد خواهند كرد كه مرا از این انزوای علمی بیرون خواهند آورد.
كسانی كه بحث با ایشان به غنای پژوهشی من و نسل بعد از من می تواند منجر شود .

اگر در محیط علمی كشورهای پیشرفته بودم بیشتر شانس داشتم كه با آزمایشگران صحبت كنم و آنها را قانع كنم كه آنالیزهای مورد نظر مرا روی داده هایشان انجام دهند.
اینجا كه هستم با ای-میل در تماس هستم و می نویسم كه فلان مقاله ام را ببینند و آنالیز مربوطه را انجام دهند. در یكی دو مورد همكاران آزمایشگر قول همكاری داده اند. ولی واقعیت این است كه این گونه آنالیز ها دشوار هستند و ایده ها بسیار.
اولویت با ایده های كسانی خواهد بود كه به طور مستمر آن جا می توانند ایده ی خود را یادآوری نمایند.
اینجا تلاش مضاعف لازم هست
 
مطلب زیر را هم كه مورد تایید من است هموطن آذری مطرح كرد:
 
واقعا همیشه حس می كردم و می كنم حضور دانشجویان كارشناسی در سمینارهای تخصصی هیچ خیری برایشان ندارد. یك دانش سطحی در كوتاه مدت بدست می آید كه هیچ خیری ندارد.
اما یك تجربه كوتاه هم بگویم از تاثیر محیط طوری كه بعنوان یك دانشجوی تحصیلات تكمیلی حس كرده ام. مقایسه ساده ای می شود انجام بدهم برای خودم بین دوره ارشد (كه تقریبا انفرادی كار می كردم) و دوره دكتری (كه وارد یك گروه شده ام). تاثیرش از زمین تا آسمان است. اولا ایده های جدید اصلا انفرادی بدست نمی آید (این را تازه با گوشت و پوستم حس كرده ام) اگر هم بدست آید سخت صیقل می خورد. اما توی یك جمع هزار جور سوال می شود. هزار جور ایده بدست می آید و ایده ها صیقل می خورد و البته خیلی هایش هم به بن بست می خورد اما مهم این است كه دانش افراد گروه عمیقتر می شود. بعدهم اشكالات خیلی راحت تر پیدا می شود. گاهی توی یك محاسبه آدم اشتباهی می كند و چیزی را جا می اندازد. در این مواقع به تجربه به من ثابت شده یافتنش خیلی سخت است. اما توی گروه و یك جمع علمی راحت همكارانی هستند كه اشكال را بیابند.



 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل