آزمایشگاه بل

+0 به یه ن

آزمایشگاه بل توسط الكساندر گراهام بل معروف (مخترع تلفن)  در سال 1880 میلادی بنیان نهاده شده است. سرمایه بنیان گذاری این آزمایشگاه از محل جایزه ده هزار دلاری بود كه  گراهام بل از دولت فرانسه دریافت كرده بود. این مبلغ با احتساب تورم اكنون 250000دلار می شود(یعنی خیلی خیلی كمتر از رقم اختلاس هایی كه در ایران هر چند ماه یك بار یكی شان رو می شود!) این آزمایشگاه ابتدا در منزل پدر گراهام بل در واشنگتن دی-سی بود كه بعد به ساختمانی كه عكس آن را ملاحظه می كنید منتقل شد.

در این آزمایشگاه اختراعات و ابداعات بسیاری انجام گرفته از جمله لیزر گازی (همان كار علی جوان)، ترانزیستور، زبان كامپیوتری Cو C++ و سیستم عامل UNIX.تا كنون هفت جایزه نوبل فیزیك به پروژه هایی كه در این آزمایشگاه انجام گرفته اعطا شده است.

علی جوان، پروفسور فیزیك دانشگاه ام-آی-تی در همین آزمایشگاه لیزر هلیم-نئون خود را ساخته.

پرسیده بودم آیا كسی در ایران در دانشكده ای یا پژوهشكده ای عكس علی جوان را به دیوار دیده؟ كسی تا كنون به این سئوال پاسخ مثبت نداده! ولی مینا نوشت كه عكس بزرگ علی جوان با توضیحات مفصل در بنای قدیمی آزمایشگاه بل نصب شده است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توصیه دكتر علی جوان به جوانان در آستانه قرن بیست و یكم

+0 به یه ن

.
از این وبسایت كه مصاحبه ای است با پروفسور علی جوان برایتان نقل می كنم:

What advice would you give to young people as they enter the 21st century?

 

We are born who we are. Environment can only influence us up to a certain point, but not all the way, that's for sure. If I wanted to give advice to young people, I would just say: "Follow your bliss and live creatively. Listen to your heart."

All of us are involved in this process of creating. It doesn't have to be anything high-tech or some sort of gadget. What happens is, we create what, without us, would not be-would not exist. We all take part in nature's creative process. So my advice to young people as they seek out a career is to follow what attracts you, not what sounds attractive. Live creatively and you'll find that you can live comfortably and make good money. And if what attracts you is to make a lot of money, well then, go ahead and make a lot of money. That's fine. But living creatively is what will give you that "high" that makes it all worthwhile.

در این مصاحبه نكات بسیاری است كه به درد "خانیم لار قوناقلیغی"  می خورد. به نكات ارزنده ای كه پروفسور جوان اشاره كرده اند در نوشته های جداگانه ای خواهم پرداخت.

 


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جلسه افتتاحیه نشست در مورد چالش های آموزش فیزیك

+0 به یه ن

متن زیر را برای  روز پنجشنبه جلسه افتتاحیه تهیه كرده ام.  صلاح دانستم كه آن را این جا بگذارم. برنامه ی همایش در اینجا قابل دسترس هست. شركت برای عموم آزاد هست. دقت كنید این برنامه برای همه شاخه های فیزیك هست نه فقط شاخه انرژی های بالا یا كیهانشناسی. از  دانشجویان فیزیك كلیه مقاطع و نیز استادان گرامی  و همچنین دبیران فیزیك دبیرستان ها صمیمانه دعوت می شود كه تشریف بیاورند. حضورشان  غنای برنامه بحث و گفت و گو خواهد افزود. مقدمشان را گرامی می داریم. محل برگزاری اینجاست. نقشه ی محل.  لطفا اطلاع رسانی كنید. اطلاعات بیشتر در این سایت موجود است. برنامه ثبت نام نمی خواهد و هزینه ی ثبت نام هم ندارد. پنجشنبه ساعت ۹:۳۰ شروع می شود  تا ظهر ادامه می یابد.

 

متن سخنرانی افتتاحیه:

به نام خدا

خدمت همه شما شركت كنندگان محترم سلام عرض می كنم و خوشآمد می گویم. همان طوری كه می دانیداین برنامه برای بررسی چالش های آموزش فیزیك برگزار می شه. چون این برنامه اولین تجربه دراینجا به این شكل هست لازم دونستم یك مقدار  صحبت كنم تا هدف وچارچوب مورد نظر این برنامه تبیین بشه. همان طوری كه ملاحظه می فرمایید مخاطبین این برنامه وهمچنین سخنرانان آن اغلب دانشجویان و یا استادانی هستند كه از نزدیك با مسئله آموزش درگیر هستند. در این جلسه ما سیاستگذار یا تصمیم ساز علمی نداریم.از طرف دیگه همگی می دونیم كه دست كم بخشی از چالش های آموزش فیزیك بر می گرده به سیاستگذاری كلان علمی كشور و در نتیجه راه حل بخشی عمده از مشكلات هم اصلاح سیاستگذاری هاست. با این حال من حتی اگر امكانش را داشتم –كه ندارم- كه سیاستگذاران كلان علمی كشور را به این جلسه دعوت كنم در این مقطع و در این مرحله این كار را نمی كردم. چون معتقدم كه هنوز برای این كار زود هست. به جد معتقدم كه اكنون جامعه فیزیك ایران آن قدر بزرگ شده و بالیده كه سیاستگذاری برای آن با ایده آل «گوش كردن مسئولان باوجدان به حرف مشفقانه پیران قوم» جور در نمی آید! با ایده آل اگالیترین  «گوش كردن مسئولان دلسوز به حرف اكثریت دانشجویان و استادان» هم جور در نمی آید! بیست سال پیش كه جامعه فیزیك ایران كوچك تر و  نیاز های آن ابتدایی تر بود می شد با دعوت از سیاستگذاران علمی كشور در یك جمع كوچك متشكل از تنی چند از استادان صاحبسبك و یا صاحب نظر نصیحتی كرد و راهكاری ارائه داد. اگر مسئول مربوطه دلسوز بود گوش می كرد و عملی می ساخت ولی نیازهای پیچیده ی جامعه فیزیك امروز ایران با این روش ساده سازی شده برآورده نمی شود! حتی اگر مسئولین دلسوز باشند و گوش شنوا هم داشته باشند مبنای تصمیم گیری هایشان نباید چنین باشد.در شرایط فعلی اگر بخواهیم مسئولی را دعوت كنیم  و از او بخواهیم تا طرح ما را در سیاستگذاری علمی كشور وارد كند باید كارگروهی داشته باشیم كه ساعت ها به بررسی موضوع پرداخته باشد و نتایج مدون خود را ارائه دهد.  چنین كاری از حوصله و توان یك برنامه ی نصف روزه  مثل این برنامه خارج هست. در این برنامه ما در باره ی سیاستگذاری علمی بحث نخواهیم  كرد. باید مراقب باشیم تا به دام انتقاد های بی ثمر در این جلسه نیافتیم. مثال می زنم: اغلب بر این نظر هستیم كه در سال های اخیر به طرز بی رویه ای دانشجوی تحصیلات تكمیلی پذیرفته اند و بسیاری از مشكلات فعلی آموزشی-و نیز پژوهشی- ریشه در این حركت نسنجیده و حساب نشده دارد. به گمانم اغلب اتفاق نظر داریم كه این رویه باید اصلاح شود. اما این كه پذیرش سنجیده  دانشجو به چه شكلی است و چه سیاستگذاری ای می طلبد سئوال ساده ای نیست كه ما در این جلسه بخواهیم پاسخش را بیابیم. نیاز به اطلاعات فراوان و تحلیل های جدی دارد كه از توان این برنامه خارج هست. حال كه مسئول سیاستگذاری در این جلسه نیست تكرار این نظر كه بی رویه و بی تناسب دانشجو برداشته اند ما را به دور باطل شكوه و غرولند می اندازد و مانع از آن می شود كه از این چند ساعت استفاده ای شایسته كنیم.  اگر هم مسئولی بود كه گوش شنوا داشت بازهم گفتن این كه بی رویه دانشجو برداشته اند دردی را درمان نمی كرد چرا كه در جواب سئوال معقول «پس رویه ی درست چیست؟» بلافاصله در می ماندیم و نمی توانستیم رقمی و راهكاری ارائه دهیم كه بر آن اتفاق نظر داریم!

همان طوری كه گفتم جواب این نوع سئوالات تشكیل كارگروه های تخصصی می طلبد. ازجمله بحث هایی كه می خواهم در انتهای جلسه به آن بپردازیم آن هست كه چنین كارگروهی چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟ به این موضوع فكر كنیم. فرض كنید به شما گفته اند بناست  نهادی برای تشكیل چنین كارگروهی امكانات و شرایط لازم را فراهم آورد. شما چه ساختاری برای این كارگروه پیشنهاد می كنید؟ به طور مسلم یك پژوهشگاه مثل آی-پی-ام نباید متصدی این امر شود چون كه هدفش چیز دیگری هست.چه نهادی را برای تصدی این نوع حركت مناسب می دانید. این یكی از سئوالاتی است كه من مایلم در انتهای جلسه در باره ی آن همفكری كنیم.

سئوال  مهمتر و اصلی تر كه می خواهم اینجا به آن بپردازیم آن هست كه با شرایط كنونی و با توجه به واقعیت های موجود استادان چه طور می توانند بهتر آموزش دهند و دانشجویان چه طور می توانند بهتر  بیاموزند و از كتاب ها و كلاس ها و لوازم كمك آموزشی بهتر استفاده كنند.

می دانیم كه درصد بزرگی از كسانی كه رشته ی دانشگاهی فیزیك را انتخاب كرده اند  قصد فیزیكدان یا پژوهشگر فیزیك شدن را ندارند. این یك واقعیت هست كه درصد بزرگی از آنها به این علت فیزیك را انتخاب كرده اند كه در رشته های مهندسی شانس قبولی نداشته اند. هدفشان هم این بوده كه مدركی بگیرند تا اگر كارمند باشند پایه ی حقوقشان بالاتر رود ویا در مراسم خواستگاری بگویند لیسانسیه هستند نه دیپلمه! برعكس   خیلی از همكاران من این واقعیت را «فاجعه» نمی دانم! اتفاقا به نظرم به جای خود پدیده ی مباركی است. به نظر من این دسته از دانشجویان باید آموزش مناسبی ببینند تا دیدگاه علمی پیدا كنند و مفهوم نگرش علمی را در جامعه ترویج نمایند. اگر آموزش لازم ببینند در بین خانواده و آشنایان و در بین همكارانشان مرجعی می شوند كه قادر هست علم و خرافات و نیز علم و شبه علم را از هم تمییز دهد. می داند آمار چیست و چگونه می تواند از آن بهره جست! می توان با گوش كردن به سخن مدعیان و با چند محاسبه سرانگشتی دریافت كه آیا آن چه كه مدعی می گوید معقول هست یا دارد لاف گزاف می زند. با توجه به پیچیدگی های دنیای امروز و دراین دوران كه وسایل ارتباطات جمعی و شبكه های ارتباطی مجازی بیرحمانه مغزها را با مخلوطی از اطلاعات درست و نادرست بمباران می كنند وجود چنین افرادی در سطح جامعه برای گسترش دانش و پیشروی جامعه به سوی یك جامعه علمی پیشرفته لازم و مغتنم هست. آموزش این دسته از دانشجویان ظرایف خود را می طلبد. این دسته چندان نیازی به محاسبه تراز های فوق ظریف اتم هیدروژن نخواهند داشت! اما لازم هست كه بتوانند با چند محاسبه سرانگشتی تشخیص دهند آیا این ادعا كه " با انتقال 5 میلیون مترمكعب آب به دریاچه اورمیه مشكل خشك شدن حل می شود" معقول و قابل باور هست؟ با انتقال 5 میلیارد متر مكعب چه طور؟  آموزشی كه به این دسته از دانشجویان باید داده شود از این دست هست. صد البته دانشجویانی هم كه بناست به طور حرفه ای به پژوهش فیزیك بپردازند حتما باید به این محاسبات تسلط داشته باشند. وقتی كه فرمولی پیچیده به طور تحلیلی به دست آوردند یا شبیه سازی ای پیچیده كردند باید قادر باشند با محاسبات سرانگشتی تشخیص دهند نتیجه نهایی معقول هست یا نامعقول!

دسته ی دیگر از دانشجویان،  دانشجویان خلاق, بااستعداد و علاقه مندی هستند كه از سرشوق و ذوق رشته ی فیزیك را انتخاب كرده اند اما پس از چندی در می یابند كه فیزیك گمشده ی آنها نبود.  می روند سراغ رشته ها و كارهای ذوقی و فكری ای كه نوع دیگری از خلاقیت را می طلبد. مثل نویسندگی، موسیقی، بیولوژی، خلاقیت های مدیریتی، برنامه نویسی و فعالیت های اجتماعی و... تجربه چه در ایران و چه در كشورهای پیشرفته نشان داده كه این افراد كه از سوی فیزیك به سایر رشته ها كوچ می كنند نو آوری های شگفت انگیزی خلق می كنند. گویی چند سال مطالعه فیزیك به آنها دیدی و افقی باز تر و وسیع تر داده. البته در این ادعای من می توان تشكیك كرد و گفت هر correlationای به معنای علیت نیست. شاید چون از اول خلاق بوده اند  در رشته های دیگر موفق شده اند و توقف در دانشكده فیزیك تنها وقتشان را تلف كرد! به هر حال این موضوع مورد بحث امروز ما نیست. نكته آن هست كه برخی از این دسته با حالت قهر جامعه فیزیك را ترك می كنند و برخی با حالت دوستانه. خوب! اگر جامعه فیزیك در آموزش موفق تر عمل كند كسانی كه با قهر خداحافظی می كنند كمتر خواهند بود. آموزش این دسته هم ظرافت های خود را دارد. اگر درصد عمده ی آنها با قهر و دل آزردگی و حس اتلاف وقت و جوانی با فیزیك خداحافظی كنند نشانه ضعف برنامه آموزشی ماست نه بی مهری آنها! معنایش آن هست كه ما بد عمل كرده ایم! از این بدعمل كردن هم ضربه خواهیم دید چون داریم یك عده افراد خلاق را از خود می رانیم!

در هر صورت، هدف برنامه ی حاضر پرداختن به چالش های آموزش فیزیك به دو دسته اول نیست. هرچند واقعیت وجود آنها را می پذیریم و به هویت این دو دسته از دانشجویان احترام قایلیم و معتقدیم حضورشان باعث غنای جامعه فیزیك می شود و در جای خود باید به چالش ها و مسایل آنها پرداخت. اما اینجا پژوهشكده فیزیك پژوهشگاه دانش های بنیادی محل مناسبی برای پرداختن به این موضوع نیست.  محل دیگری می طلبد و موقعیت دیگری با افرادی با تجارب متفاوت. اینجا بحث ما برسر آموزش فیزیك به كسانی هست كه آموزش و پژوهش فیزیك را در آینده به طور حرفه ای دنبال خواهند كرد. به عنوان كسی كه دریك موسسه پژوهشی-نه آموزشی- فعالیت می كنم انتظار و امید من آن هست كه همكاران جوان تر من به دروس پایه كه در مقاطع پایین تر آموزش داده می شوند مسلط باشند. این تسلط برای كارپژوهشی حرفه ای در سطح بالا لازم هست. در سخنرانی دكتر شیخ جباری به این مهم بیشتر پرداخته خواهد شد. متاسفانه در سال هلی اخیر، برخی از استادان دانشگاه ها صریحا دانشجویان را از خوب درس خواندن برحذر می دارند. صراحتا به آنها می گویند برای پژوهشگر خوب شدن تسلط به دروس پایه لیسانس لازم نیست! این حرف اشتباه هست. اشتباهی بسیار زیانبار. آقای دكتر شیخ جباری در مورد علت نادرستی این نظر مفصل صحبت خواهند كرد.

 

اهداف اصلی برنامه امروز دو نكته هستند: یكی آن كه دانشجویان و استادانی كه دغدغه كیفیت آموزش دارند در این جمع از تنهایی بیرون آیند. متاسفانه در خیلی از موارد محیط چنان القا می كند كه گویی وقت گذاشتن برای آموزش مفهومی  فیزیك كاری عبث هست. 20 سال پیش نگرش این نبود! سیاستگذاری هایی كه كمیت پژوهش را معیار قرار داده و سعی در بالا بردن تعداد مقالات ولو به قیمت سیر نزولی كیفیت نموده یك عارضه جانبی داشته و آن بی مهری به امر خطیر آموزش بوده. همان طوری كه گفتیم ما د راین جلسه در پی تغییر سیاستگذاری نیستیم اما همین جمع شدن این عده با دغدغه كیفیت آموزش می تونه  افراد را از تنهایی بیرون بیاره و انرژی و انگیزه بده. امیدوارم كه این اتفاق بیافته.

هدف اصلی دوم اینه كه با هم همفكری كنیم و ببینیم چه طور می شه بهتر آموزش داد و بهتر آموخت. می خواهیم به سئوالاتی از این دست پاسخ دهیم یا دست كم در موردشان بحث كنیم:

چه زمان و چه طور متوجه می شویم كه مفهوم جدید فیزیكی را آموختیم و آماده ایم كه به سراغ مطلب بعدی برویم. من دیده ام برخی خیلی سرسری مطالب را می خوانند و سریع جلو می روند. بعضی ها هم چنان در مورد فهمیدن دچار وسواس می شوند كه اصلا جلو نمی روند. هیچ كدام راه حل نیست یك تعادلی باید باشد. سئوال دیگه اینه كه كی می شه شروع كرد به كار پژوهشی؟ كی خوبه شاخه پژوهشی مان را انتخاب كنیم. برخی از دبیرستان زیر شاخه پژوهشی شان را هم انتخاب كرده اند!! این دسته اغلب پس از ورود به دانشگاه سرخورده می شوند. در مقابل برخی هم مشكل انتخاب كردن دارند و تا آخر سردرگم می مانند.

ویژگی های یك استاد خوب چی هست؟ گاهی شاهدیم استادی  خیلی باسواد هست و خیلی هم برای كلاسش وقت و انرژی می  گذارد اما از كلاس او استقبال نمی شود. بیایید در این مورد بحث كنیم. استاد چه باید بكند كه دانشجویان استقبال كنند. دانشجویان چه جور باید استاد خوب را تشخیص دهند. معمولا استادانی كه در دوره ی دانشجویی خود شاگرد خوبی بودند سركلاس به حاشیه ها توجه نمی كردند و جمع كردن حواسشان به درس آن قدر ها دشوار نبود. بعد همین انتظار را از دانشجو دارند ولی  در خیلی از موارد برآورده نمی شود! دانشجوی عضصر موبایل و چت و فیس-بوك و وایبر و... و.... در جمع كردن حواسش سر كلاس با دشواری های زیادی رو به روست. استاد امروزی هنر دوچندان باید به كار برد كه حواس دانشجو را جمع كند! تكنیك ها و شگردها چیستند؟! ساده ترین نكته آن است كه استاد باید با صدای رسا و شمرده حرف بزند. نباید بگوید:" من درسم را دارم می دهم؛ این وظیفه ی دانشجوست كه گوشش را تیز كند." ایرادی كه به خود من در تدریس می گیرند آن هست كه تخته را زیاد پاك نمی كنم و در تخته مرتب از بالا به پایین نمی نویسم!  در ابتدای كار تدریسم گمان می كردم پاك كردن تخته وقت كلاس  تلف كردن هست! فكر می كردم استادی وقت را به پاك كردن تخته می گذراند كه درسش را آماده نكرده و قصد وقت كشی دارد!  بعد تذكر دادند كه تخته ی شلوغ حواس دانشجوها را پرت می كند.  حالا موقع تدریس مرتب از بالا به پایین می نویسم.  اما هنوز وقتی كسی سئوالی می پرسد كه به نظرم جالب می آید هیجان زده می شوم و گوشه ی خالی از تخته پیدا می كنم تا جوابش را بدهم. به این هم ایراد می گیرند! باید حواسم باشه كه اصلاح كنم.

اینها نكاتی هستند كه امیدوارم در انتهای جلسه درباره اش بحث شود. دانشجوها شكایات خود را از این دست بیان كنند تا من نوعی گوش كنم و ایراداتم را برطرف كنم. یادآوری می كنم از شرایط استخدام تدریس خوب هست.

از دیگر نكاتی كه می خواهم درباره اش بحث كنیم نقش كلاس های حل تمرین هست. به نظر من از ویژگی های یك استاد خوب انتخاب تی-ای باسواد و علاقه مند و اهمیت قایل شدن به كلاس حل تمرین هست. استاد خوب دست تی-ای را باز می گذارد و تمهیدی (مثلا از طریق نمره) می اندیشد كه آتوریته ی او برای دانشجویان مسجل باشد. اگر خواستید در این باب بحث می كنیم.  همین طور در مورد آزمایشگاه های آموزشی و نقش آنها باید بحث شود.

گاهی دانشجویان بااستعداد و علاقه مندی هستند  كه متاسفانه برخورد و نحوه نمره دادن برخی از اساتید آنها را دلسرد می كند. چه باید كرد؟! نكته ی آخر كه می خواهم بگویم آن است كه گاهی در شهرهای كوچك دانشجویان بسیار علاقه مندی هستند كه دغدغه ی كیفیت آموزش دارند ولی تك افتاده اند. حتی كسی نیست كه به آنها بگوید چه كتاب هایی خوانده شود. من فرم هایی تهیه كرده ام كه در آن عنوان برخی از دروس اصلی آورده شده. خواهش می كنم چند دقیقه وقت بگذارید و كتاب ها و سایت هایی كه به درد دانشجویان میخورد معرفی كنید. در صورت امكان قید بفرمایید كه چند فصل از آنها واجب هست كه خوانده شوند و كدام فصل ها مستحب! اگر هم نكته ای در نحوه خواندن در نظر دارید بنویسید. مثلا كسانی كه مكانیك كوانتمی تدریس كرده اند می گویند اگر كتاب گاسیورویچ به این نحوه وبا این دید و در كنار بهمان كتاب خوانده شود از جمله بهترین منابع هست و در غیر این صورت جزو بدترین آنها. اگر نكاتی از این دست دارید كه به درد دانشجویی كه خودخوانی می خواهد بكند می خورد لطفا بنویسید. من شخصا همیشه سری فاینمن و تمرین هایش را معرفی كرده ام. همین طور لطفا كلاس های آن-لاین مفید را معرفی كنید. من این ها را جمع بندی می كنم و می ذاریم روی سایت تا دانشجویان از همه جای ایران از آن استفاده كنند. البته برای دانشجویانی كه امكان شركت در كلاس های زنده خوب دارند شدیدا توصیه می كنم فرصت حضور در كلاس ها را از دست ندهند.

در انتها اضافه می كنم هزینه های این جلسه از محل پژوهانه من و دكتر جباری تامین می شه. اسپانسر خودمان هستیم. در دراز مدت اهمیت آموزش برای كار پژوهشی مان آن قدر زیاد ارزیابی كردیم كه گفتیم برنامه را هرچه زودتر ازمحل پژوهانه مان برگزار كنیم. امیدوارم كه برنامه به اهدافش برسد و پربار باشد.

كسانی كه گواهی شركت می خواهند در بین دو جلسه به من اطلاع دهند تا شنبه برایشان گواهی شركت صادر شود. اگر خواستید می توانید تشریف بیاورید و گواهی را حضورا بگیرید. اگر هم خواستید بعدا به دفتر پژوهشكده ای-میل بزنید تا نسخه اسكن شده را برایتان با ای-میل بفرستند.

ممنون از توجهتان.

یاسمن فرزان

10 بهمن 1392

ساعت 9:45 دقیقه

سالن آمفی تئاتر فرمانیه، پژوهشگاه دانش های بنیادی

پی نوشت:

برخی می پرسند  و تعجب می كنند چه طور من و شاهین كه در یك موسسه پژوهشی هستیم و كارمان و هم و غم مان هم كار پژوهشی است این همه روی مسئله ی آموزش خوب در مقطع لیسانس و حتی قبل از آن در مدرسه حساس هستیم و جا به جا در مورد اهمیتش صحبت می كنیم. در حالی كه برخی كه در دانشگاه هستند عملا می گویند درس های لیسانس را سمبل باید كرد كه پژوهش مهم تر هست!
حالا شاهین در سخنرانی اش خواهد گفت چرا. لازمه پژوهش با كیفیت  آموزش با كیفیت هست. تمثیل شاهین را می گویم. می شه در آب دست و پا زد و به قول مربیان شنا "سگی" شنا كرد و اندكی هم جلو رفت. آن قدر ها هم آموزش نمی خواهد! اما با این شنا كسی قهرمان المپیك نمی شود! شنا در حد المپیك استیل شنا میخواهد. آموزش شنا می خواهد. روش های آموزش شنا هم سال به سال پیشرفته تر می شوند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آن چه كه حتما باید بدانیم, آن چه كه خوب است بدانیم

+0 به یه ن

مطلب زیر را چندی پیش در وبلاگ منجوق منتشر كرده بودم. الان آن را دوباره منتشر می كنم چون می خواهم یك سری نوشته ها درمورد ترویج علم در تبریز  انتشار دهم. این نوشته را مقدمه ای بر آن سری نوشته ها بدانید. 

شاخه ای مثل ذرات بنیادی را درنظر بگیرید. در این شاخه در صد سال گذشته تحولات زیادی صورت گرفته. ماحصل برخی از این تحولات معلوماتی است كه انتظار می رود هر فیزیكپیشه از آن اطلاع داشته باشید. مثلا این كه الكترون پادذره ای دارد به نام پوزیترون با جرم برابر اما با بار مثبت چیزی است كه انتظار می رود هر كسی كه رشته فیزیك خوانده, بداند. برخی از این معلومات اندكی تخصصی تر هستند اما بازهم از كسی كه خود را فیزیكپیشه ذرات می داند -صرفنظر از این كه در چه زیر شاخه ای از آن كار می كند- انتظار می رود به طور فعال این معلومات را در ذهن داشته باشد و در تحلیل هایش بتواند از آن به درستی استفاده كند. به طور مثال هر فیزیكپیشه ذرات باید بداند كه در فلان انرژی باید از فرمالیسم DISاستفاده كرد یا از Form Factorها. یا این كه هر فیزیكپیشه ذرات باید آگاه باشد كه از سال 98 مسجل شده است كه مدل استاندارد قدیم دیگر قادر نیست مشاهدات جدید نوترینوی را توضیح دهد. بخشی دیگر از فیزیك ثابت شده نیز وجود دارد كه از این هم تخصصی تر است. به طور مثال از من كه خود را فیزیكپیشه نوترینو می خوانم انتظار می رود بدانم مقدار اندازه گیری شده فلان پارامتر نوترینو چه قدر است. هر چند خودم روی این پارامتر كار نمی كنم ولی اگر مقدار آن را ندانم در واقع از مرحله پرتم! در این صورت در كارتحقیقی و ارتباطاتم با فیزیكپیشگان دیگر قطعا كم خواهم آورد. در حالی كه از فلان همكارم كه او نیز فیزیكپیشه ذرات است اما روی بالفرض محاسبات QCD كار می كند چنین انتظاری نمی رود. در مورد موضوعاتی كه من بر روی آنها مقاله می نگارم علی الاصول هر كاری كه تا به حال شده-اعم بر فیزیك ثابت شده و یا فرضیه ها- را باید بدانم والا آن چه كه می نویسم ضعیف و سطح پایین خواهد بود.


در مورد فرضیه های موجود هم -كه هنوز رد یا اثبات نشده اند- لازم است یك تصویر كلی(overview( در ذهن داشته باشم. برخی از این فرضیه ها -مثل ابر تقارن- واقعا main streamكار تحقیقی در این شاخه را می سازند. این روزها از هر فیزیكپیشه ذراتی انتظار می رود از اصول ابرتقارن و تحولات آن آگاه باشد ولو این كه خود به این فرضیه علاقه مند نباشدو روی آن كار نكند. می پرسید چرا؟
از دید یك پدیده شناس جواب می دهم. آزمایش های متعددی در حال گرفتن داده و یا راه اندازی هستند كه در پی اثبات و اندازه گیری پارامتر های ابرتقارن است. چه بسا همین آزمایش ها قادر باشند مدل دیگری را هم كه مورد علاقه شماست تست كنند. اگراز تحولات ابرتقارن نا آگاه باشید شانس این كه دریابید می توان در آزمایش موجود به سراغ فرضیه تان رفت از دست می دهید و این ضایعه بسیار بزرگی برای یك فیزیكپیشه است.

خلاصه این كه به دست آوردن این تصویر كلی و دریافتن آن كه چه چیزهایی باید به طور فعال در ذهن باشد برای یك فیزیكپیشه حیاتی است. بدون این آگاهی كیفیت كار تحقیقی از حدی بالاتر نمی رود. چنین تصویر كلی را نمی توان تنها با خواندن كتاب و مقالات یا تفكر به دست آورد. این تصویر كلی با ارتباط با همكاران به دست می آید. همین طور در این ارتباط است كه در می یابیم كدام بخش از علم باید جزو معلومات عمومی یك فیزیكپیشه باشد و كدام بخش جزو معلومات تخصصی او. ببینید! در هر شاخه كوچك فیزیك و روی حتی فرضیه های نه چندان معروف ده ها و صدها نگاشته شده. از آنجایی كه وقت هر شخصی محدود است با مطالعه صرف نمی تواند هم عمق كافی در مبحث مورد تحقیق خود را به دست آورد وهم تصویر كلی كسب كند.

مشاهده من در ایران این است كه فیزیكپیشگانی كه در انزوا كار می كنند و خود را از ارتباطات بی نیاز می دانند به شدت در زمینه ها ضعف دارند. از قضا آنان كه در جمع بسته داخل ایران به هوش و نبوغ معروفند ضعف بیشتری دارند چون متاسفانه دون شان خود می دانند كه در سمینارهای دیگران شركت كنند.
چنین نگرشی (سرسمینار نرفتن به علت نبوغ و یا توهم نبوغ) در جاهایی مثل سیسا یا اسلك اصلا قابل تصور نیست!



فرض كنید یكی از فارغ التحصیلان متوسط شریف كه در خارج كار و تحقیق می كند برگشته تا سمیناری در آی-پی-ام ارائه دهد. ممكن است شما از او باهوش تر و در رشته خود عالم تر باشید. بسیار خوب! امااین دلیل نمی شود كه در سمیناراو-كه اندكی مربوط به رشته كاری شما ست- شركت نكنید. به هر حال رفته و چند سالی مطلبی را یاد گرفته كه شما از آن بی اطلاعید. حالا هم آمده و حاصل چند سال كار خود را در یك ساعت در اختیار شما می گذارد. در یك جمع با فرهنگ علمی پیشرو افراد بدون آن كه بخواهند بین خود یا همقطارانشان در دانشگاه و شخص مدعو مقایسه ای انجام دهند می روند سر سمینار این شخص گوش می كنند و به این ترتیب رفته رفته آن تصویر كلی را به دست می آورند


 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرق پژوهش در ایران با پژوهش در كشورهای پیشرو در پژوهش

+0 به یه ن

به دنبال مطالبی كه در قسمت نظر ها (باخیش) نوشته ی قبلی ام شد من مطالب زیر را مطرح كردم:

 

من نظر خودم را در مورد خودم می گویم. با كسی مقایسه نمی كنم كه به نظرم مقایسه ی دو نفر كار درستی نیست.
من در این 8-9 سالی كه از دوره ی دكترایم گذشته و به ایران بازگشته ام كسی را نداشته ام كه با هم در ایران همكاری بتوانیم بكنیم. در واقع باید گروهی می ساختم آموزش می دادم و.....
اگر به جای بازگشت به ایران یكی از موقعیت های پسادكتری كه به من پیشنهاد شده بود می پذیرفتم مقالاتی با كیفیت بالاتر می توانستم بنویسم. كیفیت مقاله اتفاقی نیست! اگر در محیطی قرار بگیری كه افراد هم شاخه ی تو كه تجربه ی بیشتری از تو دارند در اطرافت باشند با بحث روزانه با آنها به غنای مقاله ات اضافه تر می شود. به علاوه اگر من همین مقاله هایی را كه الان نوشته ام (دقیقا با همین كیفیت) در خارج می نوشتم بسیار بیشتر از این مورد توجه قرار می گرفت. نه به خاطر این كه جو فیزیكدانان "ضد ایرانی" است. نه! خوشبختانه این جور نیست. ولی اگر در خارج بودم بیشتر فرصت دادن سمینار در بین متخصصان را می یافتم و بیشتر به طور غیر رسمی با اهل فن در باره ی مقالاتم فرصت صحبت پیدا می كردم در نتیجه مقالاتم شناخته شده تر می بودند. از این جهات بازگشت من به ایران برای كارم چندان مفید نبود. اما مزیت هایی هم داشت. این شانس را داشتم كه در محیط نسبتا ایزوله كمتر دنبال "مد" فیزیك بروم و بیشتر به ایده های خودم بپردازم كه با رو حیه من سازگار تر است. در مورد مد فیزیك-كه به نظر من آفت پژوهشی عصر ماست- بعدا صحبت می كنم.
و اما از این پس....
خوشبختانه در این 8-9 سال سواد من خیلی بالاتر رفته. الان در شرایطی هستم (به لحاظ سواد) كه فكر می كنم می توانم كار پژوهشی ام را از لحاظ كیفی بهبودی بیشتر بخشم.
من وقتی با خودم در مورد كار پژوهشی ام فكر می كنم آن را در این بیت خواجه ی شیراز خلاصه می بینم:

عروس طبع را زیور ز فكر بكر می بندم
بود كز دست ایامم به دست افتاد نگاری خوش

"نگار خوش" از منطر من به عنوان یك پدیده شناس آن است كه ایده هایم در آزمایشگاه سنجیده شوند . اگر تایید گردند كه "دیگه آخرشه!"
من در این راه قدم بر می دارم صرف نظر از این كه كجا زندگی كنم و دیگران  درباره ام چه بگویند!
چرا در وبلاگم این چیزها را می نویسم؟! چون می دانم  بسیارند كسانی كه نظرات مرا در اینجا می خوانند و جدی می گیرند. از بین این افراد فیزیكدان هایی رشد خواهند كرد كه مرا از این انزوای علمی بیرون خواهند آورد.
كسانی كه بحث با ایشان به غنای پژوهشی من و نسل بعد از من می تواند منجر شود .

اگر در محیط علمی كشورهای پیشرفته بودم بیشتر شانس داشتم كه با آزمایشگران صحبت كنم و آنها را قانع كنم كه آنالیزهای مورد نظر مرا روی داده هایشان انجام دهند.
اینجا كه هستم با ای-میل در تماس هستم و می نویسم كه فلان مقاله ام را ببینند و آنالیز مربوطه را انجام دهند. در یكی دو مورد همكاران آزمایشگر قول همكاری داده اند. ولی واقعیت این است كه این گونه آنالیز ها دشوار هستند و ایده ها بسیار.
اولویت با ایده های كسانی خواهد بود كه به طور مستمر آن جا می توانند ایده ی خود را یادآوری نمایند.
اینجا تلاش مضاعف لازم هست
 
مطلب زیر را هم كه مورد تایید من است هموطن آذری مطرح كرد:
 
واقعا همیشه حس می كردم و می كنم حضور دانشجویان كارشناسی در سمینارهای تخصصی هیچ خیری برایشان ندارد. یك دانش سطحی در كوتاه مدت بدست می آید كه هیچ خیری ندارد.
اما یك تجربه كوتاه هم بگویم از تاثیر محیط طوری كه بعنوان یك دانشجوی تحصیلات تكمیلی حس كرده ام. مقایسه ساده ای می شود انجام بدهم برای خودم بین دوره ارشد (كه تقریبا انفرادی كار می كردم) و دوره دكتری (كه وارد یك گروه شده ام). تاثیرش از زمین تا آسمان است. اولا ایده های جدید اصلا انفرادی بدست نمی آید (این را تازه با گوشت و پوستم حس كرده ام) اگر هم بدست آید سخت صیقل می خورد. اما توی یك جمع هزار جور سوال می شود. هزار جور ایده بدست می آید و ایده ها صیقل می خورد و البته خیلی هایش هم به بن بست می خورد اما مهم این است كه دانش افراد گروه عمیقتر می شود. بعدهم اشكالات خیلی راحت تر پیدا می شود. گاهی توی یك محاسبه آدم اشتباهی می كند و چیزی را جا می اندازد. در این مواقع به تجربه به من ثابت شده یافتنش خیلی سخت است. اما توی گروه و یك جمع علمی راحت همكارانی هستند كه اشكال را بیابند.



 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

كله سیری چند؟!

+0 به یه ن

این سئوال و جواب را در وبلاگ قیل و قال علم داشتیم:

سلام
ببخشید یه سوال داشتم.
جرم سر یك انسان رو چه جوری اندازه میگرن؟
شرمنده اگه سوالم خیلی بی ربطه
مینجیق:

سلام
نه اتفاقا سئوالتان بی ربط نیست. از سئوال های مهم هست. اتفاقا به مباحث جنجال انگیزی مثل مقایسه ی سایز مغز مرد و زن و نیز سایز مغز نژاد های مختلف (سفید سیاه زرد و سرخ) ربط داره و زیاد روش كار و دقت شده. مقالات زیادی هم در اینترنت درباره ی آن هست. تصادفا چند روز پیش درباره اش می خواندم. این هم یك مورد از مقالات:
http://curiosity.discovery.com/question/how-you-measure-brain-size

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هیجان كاذب و هیجان سازنده

+0 به یه ن

كسی در آینده شانس فیزیكدان موفق یا ریاضیدان موفق شدن را داره كه در دوره ی لیسانس و نیز در دوره ی دبیرستان از این هیجان زده بشه كه تونسته مسایل و تمرین ها را به چند روش حل بكنه. این را من می گویم هیجان سازنده. البته این شرط لازم هست نه كافی.
مریم میرزاخانی را فكر كنم  می شناسید. در المپیاد با هم همقطار بودیم.  مریم آن موقع با هیجان از این كه فلان مسئله را از چند روش حل كرده می گفت و حاسدانش كه خیل عظیمی از پسرهای "متوهم نبوغ" بودند مسخره اش می كردند. یك ژانر جوك ساخته بودند از این كه مریم میرزاخانی  هر مسئله را از چند روش حل كرده! مریم به این  هجویات وقعی نمی ذاشت و مسئله هایش را حل می كرد و شد آن چه كه شد.
(در مورد مریم قبلا هم یك یادداشت داشتم به عنوان "نازنین مریم"! علی رغم تمام غیبت هایی كه حاسدان می كردند آن موقع مریم مهربان برای من "نازنین مریم" بود. الان هم كه یك پروفسور استنفورد با شهرت جهانی است هنوز به چشم من همان "نازنین مریم" است. دختر نازكدلی كه دلش نمی آمد دل كسی را بشكند !)



هیجان كاذب هم  این هست كه بیافتی دنبال كیش شخصیت فلان استاد و از حرف هایش و ادا و اطوارش و اصطلاحاتی كه بلغور می كند به هیجان آیی! این را خواهرانه توصیه می كنم: از هر استادی كه خیل عظیمی از مریدان دارد حذر كنید! استاد درست و حسابی پا به مرید پروری نمی دهد چرا كه نیك می داند برای سلامت علمی خودش مریدان به مثابه ی سم هستند. استاد درست و حسابی دانشجویانی را دور و بر خود جمع می كند كه اهل تفكر نقادانه هستند نه ارادت ورزی.  اگر دیدید كسی خیلی مرید دارد و مرید ها هم دور وبرش می پلكند بدانید آدم  درست و حسابی ای نیست. احتمالا قشونی از نوچه ها گرد آورده كه بخواهند هر كه را كه مستقل بیاندیشد خرد و خمیر كند. از او حذر كنید!

 در دوران لیسانس كه باید بنشینی و تمرین حل كنی اگر بیافتی توی خط  سمینار هایی كه هیجان كاذب  ایجاد می كنند و هنرت این شود كه چهار اصطلاح قلمبه یاد بگیری و  به كسانی كه در این وادی نیستند خرجش كنی  و خیلی نابغه به نظر آیی  شانس این كه در آینده هم فیزیكدان درست و حسابی بشوی از دست داده ای حتی اگر در دوره ی دكتری بهترین استاد دنیا را داشته باشی و در بهترین محیط علمی قرار بگیری.

من این را در مورد خیلی از دانشجوهای ایرانی كه با این ذهنیت به بهترین دانشگاه های دنیا رفته اند ملاحظه كرده ام. سر بهترین كلاس ها و بهترین سمینارها می نشینند اما  در نوستالژی همان جلسات هیجان كاذب به سر می برند و استفاده ای نمی برند! هیچ وقت هم حالیشان نمی شود كه آن روش غلط بود. برای خودشان با همان توهمات خوش هستند. با همان روش هیجان كاذبی برمی گردند چند اصطلاح به زعم خودشان قلمبه سلمبه را به افراد درجه یك شاخه ی پژوهشی شان خرج می كنند و انتظار دارند نابغه به نظر آیند. غافل از این كه آن اصلاحات برای آنها و مرادشان خیلی قلمبه سلمبه هست نه برای  كسانی كه خود آن مفاهیم را معرفی كرده اند یا چند سال روی موضوع كار جدی كرده اند. آنجا زیاد تحویل گرفته نمی شوند و این برایش سنگین می آید! برای تسكین خود بیشتر و بیشتر خود را غرق توهمات و نوشتالژی می كنند و این سیكل بسته ادامه دارد.....

پی نوشت
: وقتی گفتم با مریم "همقطار" بودیم صنعت ایهام به كار بردم. منظورم هم "همقطار" به معنای colleagueبود و هم به معنای این كه یك بار با هم با قطار همسفر بودیم. جای شما خالی خیلی در آن سفر خوش گذشت!
:)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حدود و ثغور علم تجربی

+0 به یه ن

اینشتین دانشمند بسیار بزرگی بوده و فردی بسیار عمیق. اما یك سری از مصاحبه ها و جملات قصارش بلا ی "نوابیغ" را دامن زده است. به این یكی توجه كنید:
Albert Einstein : "I want to know Gods thoughts.... all the rest are just details

آخه این چه حرفیه؟! شاید اینشتین به شوخی یك همچین حرفی زده باشه. یا برای تاكید كلامی متافور به كار برده! ر اما برداشته اند همین جمله را خارج از زمینه این ور واون از او نقل كرده اند و شده بلای جان ما. اگر شوخی یا متافور باشه اشكالی نداره. اما اگر جدی بگیریم واقعا حرف بیخودی است. گوینده اش اینشتین بوده كه باشه!آخه این حرف نه از نظر فیزیك پایه ی قرص و محكمی داره. نه از نظر فلسفه و نه از نظر الهیات و علوم نقلی و....
یك حرف هست كه جون می ده برای تیتر مجلات جنجالی! جون می ده برای حلقه های روشنفكری تهران! همین و بس!
نه تنها به فیزیك كمكی نمی كنه به آن آسیب هم می رسانه. باعث می شه كه یه عده آدم رویایی كه حا ل و حوصله ی آموختن فرمالیزم و تمرین حل كردن را ندارند به هوای این قبیل جملات قصار می آیند به سراغ این رشته بعد از مدتی هم سرخورده می شوند و با لعن و نفرین دور می شوند. تصور من این است كه یك شب آخر وقت به اینشتین سر میز شام ضیافتی گفته اند پاشو به سلامتی فیزیكپیشگان "پروپوز ا توست" كن او هم پاشده یك همچین حرفی زده كه مناسب آن احوالات باشه! راستی كسی می دونه اینشتین در چه پس-زمینه ای این جمله را گفته ؟!

ایراد البته از اینشتین نیست. ایراد از آن شیوه ی قهرمان سازی و مرشد سازی از اینشتین است. به عنوان مثال این جمله ی اینشتین را در نظر بگیرید:
: I was not surprised when the eclipse of May 29, 1919, confirmed my intuitions and I would have been surprised if I had been wrong.

حرف نامعقولی نیست. نظیر آن است كه اگرحال كه هیگز كشف شده ما بگوییم انتظارش را داشتیم و اگر كشف نمی شد تعجب می كردیم. هیچ حرف عجیبی نیست. فرضیه ای است كه مشاهدات فعلی را به خوبی توضیح می دهد یك پیش بینی هم دارد كه انتظار داریم درست باشد. اگر درست نباشد ناگزیریم كه فرضیه را اصلاح كنیم.
اینشتین هم چیزی بیش از این حرف نگفته و ادعایی نكرده.
حالا ببینید عوام الناس همین حرف اینشتین را چه طوری نقل می كنند: اوایل ازدواجمان بود كه رفته بودیم خانه ی یكی از دوستان شاهین عید دیدنی. مهمانی در آنجا بود كه پیرمردی بود كه شاهین را تشویق را به اینشتین شدن می كرد.خوشبختانه به خاطر زن بودن مرا از این فیض محروم می دانست! خدا را شكر كه زن بودن شانس نوابیغی و توهماتی از این دست را پایین می آورد. این داستان را نقل كرد (با بیان عامیانه ی خودش) و بعد گفت "انیشتن" گفته "اگر نتیجه آزمایش جز این بود حتما خدا اشتباه كرده است."استغفرالله! اینشتین كی همچین حرفی زده؟! منهای مسئله ی دینی این حرف از نظر علم هم مردود است. دانشمند تجربی برای خدا یا طبیعت یا هر چه كه اسمش را بگذارید تعیین تكلیف نمی كند. قدم به قدم و با فروتنی در مقابل طبیعت و قوانین آن راز هایش را با فرضیه سازی كشف می كند. اگر فرضیه اش با آزمایش نخواند آن را اصلاح می كند.

پشت همه ی این كوشش البته باوربه كارآیی فروكاستگرایی یا REDUCTIONISMهست اما همین و بس! بیش از این فرض دانشمند علم تجربی ادعایی و انتظاری ندارد..

 

لئون لدرمن یكی از برترین پژوهشگران فیزیك در نیمه ی دوم قرن بیستم است. دو سه كشف مهم كرده كه به خاطر یكی شان (كشف مستقیم نوترینوی میون) جایزه ی نوبل گرفته.

بسیار تیزهوش است. كنجكاو هم هست.گاهی هم شیطونی های كلامی ای می كند و همه را می گذارد سر كار! به نظرم خوشش می آید ببیند چه قدر یك حرف سرسری او می تواند در بین مردم عادی منجر به بحث های نامربوط شود.



همان طوری كه می دانید در جراید عامه پسند گاهی به ذره ی هیگز God particleنیز می گویند. البته چنین عنوانی هیچ وقت در بین خود ما پژوهشگران فیزیك به كار برده نمی شود.

این عنوان باعث شده یك عالمه بحث های نامربوط سفسطه آمیز در مورد هیگز شود كه هیچ ربطی به فیزیك و فرمالیزم هیگز ندارد. اگر روزی سر حال و شوق بودم فرمالیزم هیگز را به طور ساده توضیح می دهم و در این وبلاگ منتشر می كنم. خواهید دید كه یك فرمالیزم درست و حسابی ریاضی است برای توصیف پدیده ها كه در فیزیك ذرات بنیادی هم كار برد دارد و پیش بینی آن (وجود ذره ی هیگز) به تازگی به اثبات رسیده است. یك چیز درست و حسابی ( rigorous ) فیزیكی. بدون هیج نتیجه گیری سفسطه آمیزی در مورد مسایل اعتقادی.

تنها مسئله ی اعتقادی عمیق كه در این میان هست (مانند سایر فرمالیزم های فیزیك) آن است كه ما قادریم فرمالیزم تجریدی ریاضی بسازیم كه طبیعت با آن توصیف می شود و جالب تر آن كه بر آن اساس می توانیم پیش بینی كنیم. این فرض خیلیییی عمیق است. اما آن نتایج سفسطه آمیز كه در اثر نامگذاری غیر علمی به وجود آمده با این موضوع كه مد نظر من است خیلی فرق دارد.

همیشه فكر می كردم كدام "مردم آزاری" آمده این نام بی مسمی را به هیگز در جراید داده كه این همه باعث سردرگمی و حرف های چرت و پرت و نامربوط شده.

دیروز با چند نفر از همكاران صحبت می كردم و گفتند كار كار لئون لدرمن است. قصه اش را گویا از زبان خود او شنیده بودند. گویا او یك كتاب عامه فهم منتشر می كرده. به ناشر كتاب گفته This Goddamn particle! (یعنی ذره ی "لعنتی"!)

ناشر گفته بذار اسمش را در عنوان بذاریم God particle. این طوری كتاب بیشتر فروش می ره. مردم روی این اسم حساس هستند. خلاصه از این شم اقتصادی ناشر و شیطنت لئون لدرمن این لقب بی مسمی معرفی می شه و باعث بحث های بی سرو ته و بیفایده ی بسیار می شه."


حالا بیا و برای یكی از این جماعت كه این اسم بی مسما را یكی از جراید خوانده و جلوی زن و بچه هاش كلی كلاس گذاشته و حرف های بی سر وته قطار كرده توضیح بده كه كل قضیه همین بوده و بس: شیطنت یك فیزیكدان پیر و سودجویی یك ناشر. مگه قبول می كنند. درسته قورتت می دهند كه تو نمی فهمی من می فهمم.

 

چیزی كه من می خواستم بگویم این بود كه جملات قصار را باید در پیش زمینه ی آنها معنی كرد.

نظرات اینشتن در فیزیك قابل تامل است و سهم بسزایی در پیشبرد آن در زمان خودش داشته است. هرچند حتی در زمینه ی فیزیك هم همیشه حق با او نبود. به طور مثال در فیزیك كوانتمی نظراتی كه بوهر داشت و اینشتن با آنها مخالفت می كرد یواش یواش ثابت شد كه درست تر است.
این كه اینشتن با كسی كه آن زمان یك دانشجوی جوان بوده كه ابهت اینشتن او را گرفته به مهربانی سخن گفته از او یك اسوه ی اخلاق نمی سازد. وقتی اینشتن تازه به آمریكا آمده بوده یك مقاله می فرستد به جورنال و داور ایراداتی بجا از او می گیرد و او جواب می دهد:
Dear Sir,

We (Mr. Rosen and I) had sent you our manuscript for publication and had not authorized you to show it to specialists before it is printed. I see no reason to address the in any case erroneous comments of your anonymous expert. On the basis of this incident I prefer to publish the paper elsewhere.

Respectfully,

P.S. Mr. Rosen, who has left for the Soviet Union, has authorized me to represent him in this matter.

فرستادن مقاله توسط ادیتور به داور سنت مجلات آمریكایی بوده كه الان سنت مقبول در همه ی دنیا شده. بعدها معلوم می شود ایرادات داور مقاله بجا بوده و اینشتن اشتباه می كرده. این نحوه ی جواب دادن اینشتن خیلی شوك آور است. لاندائو فیزیكدان بزرگ روسی هم اسوه ی اخلاق نیست. اما  یك با ر او مقاله ای به مجله ی دست چندم روس می فرستد. ادیتور چنان سرمست می شود كه بدون نظر داور مقاله را چاپ می كند . لابد با خود می گوید كدام داور را پیدا كنم كه  بتواند از كار لاندائو  ایراد بگیرد. لاندائو بر می آشوبد كه "این چه برخوردی است. لاندائو هستم كه باشم . ممكن است اشتباه كرده باشم. من به مجله مقاله می فرستم كه مورد نقد قرار بگیرد!"



بایست می دیدیم اگر  دانشجویی در قد و قواره ای بود كه از كار علمی اینشتن ایراد می گرفت چه طور برخورد می كرد. آیا باز هم رفتار مهربانانه نشان می داد. مهربان برخورد كردن با دانشجویی كه چنان شیفته ی ابهت شده كه دست و پایش می لرزد كه هنری ندارد. گیریم  مهربانی نشان می داد. بالاخره او كسی است كه در پروژه ی منهاتان بوده.خلاصه خارج از فرمول ها و تئوری هایی كه اینشتن در پیشبرد آنها سهیم بود من نمی توانم برایش آتوریته ای قایل باشم. در خارج از حرفه ای كه در آن بسیار خوب بود یك آدم معمولی است. نظراتش برای من حجت نیست.
كار فیزیك هم گفتم چیست. خارج از ظرفیت این علم نمی تواند از آن نتیجه ای بیرون كشید. ظرفیت این علم آن است كه باتوجه ابزار اندازه گیری موجود كه هر كدام خطایی محدود دارند بتوانیم مدل هایی كه برای پیش بینی رفتارپدیده هاست تست كنیم. متدلوژی مخصوص خود را دارد. از دل این روش سعی و خطا با خطای محدود نمی توان گزاره های مطلق از نوع ایمانی بیرون كشید. حالا چه در جهت ایمان چه در رد آن. این كه از دل یك مدل فیزیكی نتیجه ای در این باب بیرون بكشی یا عوامانه است یا عوامفریبانه.
تكنیكی برای بالا بردن فروش كتاب های علمی عامه پسند. البته این نكته شامل نظر هاوكینگ هم می شود. 

 

در كیهانشناسی یك مدل استاندارد با فرمالیزم مشخص و چند پارامتر آزادداریم كه می تواند پیش بینی هایی در مورد مشاهده پذیر ها یی بكند كه رد جهان اولیه در آنها هست. مثلا می تواند نسبت هلیم و هیدروژن را پیش بینی كند. هلیم در دنیای اولیه ساخته شده. چیزی حدود تنها یك ثانیه پس از بیگ بنگ (یا بهتر است بگویم بعد از تورم.) پیش بینی مدل با مشاهده می خواند و پارامتر های مدل تعیین می گردد. همین! برای توضیح پدیده ها تا زمان تقریبا خود بیگ بنگ ما احتیاج به تئوری ای جز این نداریم. البته با دقت های مشاهداتی موجود. دقت ها اگر بهتر شوند احتمالا خواهیم دید كه مدل موجود را باید تصحیح كنیم. برای همین هم هست كه فیزیكدان ها به این زودی ها بیكار نمی شوند. ماجرایی كه اتفاق می افتد همین هست. از این پروسه ی فهم دنیا با فرمالیزم ریاضی و متدلوژی تست نتایج نتیجه ای كه هاوكینگ در كتاب های عامه فهم خود بیرون می كشد نمی توان بیرون كشید! البته هاوكینگ می تواند نظر شخصی خود را داشته باشد اما این كه وانمود كند این نظر شخصی نتیجه ی دانش برتر كیهانشناسی اوست ترفندی است برای بالابردن فروش كتاب هایش. آن مدل تثبیت شده را هر دانشجوی خوب دكتری كیهانشناسی یا انرژی های بالا در سال های اول درسش یاد می گیرد. از این جهت هاوكینگ برتری ای نسبت به او ندارد. دانش تجربی دانستن فلان ورد جادوگری نیست كه در انحصار جادوگر اعظم باشد و او از آن طریق به حقایق دسترسی پیدا كند و بقیه مجبور باشند نظر او را مستندات بدانند و به او ارجاع دهند! هاوكینگ هم مثل بقیه ی فیزیكدان ها مدل هایی برای تعمیم مدل های موجود ارائه می دهد كه باید به نقد همتایانش كشیده شود و با داده های تجربی آزموده شود. فرق یك فیزیكدان درجه یك با یكی متوسط در هوشمندی همین مدل هایی است كه می سازد و تیزبینی برای ارائه ی روشی برای آزمودن مدل هاست.

من فقط خواستم تبیین كنم كه دایره علوم تجربی به خصوص فیزیك در چه حدی است. ادعای من هم این است كه از آن نتایج مطلق از توع مسایل ایمانی و اعتقادی بیرون نتوان كشید.
مسایل ایمانی و اعتقادی از جنس دیگری هستند و به روش های دیگری حاصل می شوند. بین فیزیكدان ها هم مومن هست هم بی ایمان.
تا قرن 19 به تبعیت كل جامعه اكثریت در میان دانشمندان با مومنان بود. مثلا نیوتن حسابی مذهبی بود. پلانك كه دانشمند قرن بیستمی بود مذهبی بود. عبدالسلام برنده ی جایزه ی نوبل هم همین طور. زیكیكی آزمایشگر بزرگ سرن هم همچنین. درصد مذهبی ها در نیمه ی دوم قرن 20 داشت كمتر می شد اما من الان در كنفرانس ها می بینم كه دارد یواش یواش زیاد تر هم می شود.
بعد از كنفرانس ها معمولا می رفتیم كلیساهای شهر را به عنوان توریست ببینیم. الان گاهی می بینم برخی فیزیكدان های جوان غربی (آلمانی سوئدی و...) بعد از كنفرانس در كلیسا نشسته اند با خلوص نیت و با چشمان اشكبار دعا می كنند. چنین صحنه ای 10 سال پیش متصور نبود اما ظاهرا یك بازگشت به مذهب بین این طیف هست. بیشتر به نظرم به وضعیت تربیت خانوادگی وضعیت اجتماعی و حالات درونی آدم ها بستگی دارد تا دانش آنها در امور علوم تجربی.
در ایران هم برخی از بهترین دانشجوهای ما به شدت مذهبی هستند برخی هم نیستند. من این جمله ی آخر هم را هم از دید یك پژوهشگر علوم تجربی می زنم. بیان مشاهده می كنم و بس.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل